پرسش:
من توضیحی در مورد تعیین حریم عواطف و اختلاط عواطف با غرایز میخواستم کوتاه هم باشه خوبه
پاسخ:
با عرض سلام و تشکر. پرسش شما خیلی واضح نیست.
بايد توجه داشته باشيد كه «عواطف» عبارت است از ميلهايي كه در رابطه با انسان ديگر به وجود ميآيد مانند عاطفه والدين به فرزند و يا برعكس، يا كششهاي گوناگون ما نسبت به انسانهاي ديگر. اما احساسات، حالتهاي غريزي و انفعالات و عواطف شدت يافته است كه تنها به انسان اختصاص دارد؛ مانند احساس تجليل، احساس عشق، احساس تعجب، احساس پرستش و جز اينها.
عقل، عبارت است از قوه درك كننده كه توسط آن، آدمي به شناخت حقايق نايل گشته، خير و شر و حق باطل را از يكديگر تشخيص ميدهد.
با توجه به تعريف عواطف، احساسات و عقل مشخص ميگردد كه آنها يك چيز نيستند؛ ولي در عين حال اين سه با يكديگر ارتباط دارند. بخشي از احساسات، عواطف شدت يافته ميباشند؛ يعني، هنگامي كه يك امر عاطفي - همچون عاطفه پدر نسبت به فرزند - تشديد ميگردد، به آن «احساس» ميگويند. اما عقل، تنها ارتباطي كه با احساسات و عواطف دارد، اين است كه اين نيرو براساس وظيفهاي كه بر عهده دارد، احساسات و عواطف انسان را كنترل كرده، در هنگام تزاحم چند احساس و عاطفه با يكديگر، احساس و عاطفهاي را كه رجحان دارد، برميگزيند و از همه مهمتر، عقل مسير حركت درست عواطف و احساسات را مشخص ميسازد.
حد و مرز احساسات درست و صحيح، آن است كه توسط عقل انسان و با علم و آگاهي او هدايت شده، در مسير صحيح هدف زندگي آدمي - كه همان كمال است - قرار گيرد. اگر احساسي تابع عقل نبوده و آدمي را از كمال حقيقي و اصلي او دور سازد، احساسي ناصحيح و غيركنترل شده ميباشد. البته مراد از اين عقل، عقل جزيي، معاشي و بشريِ صرف نيست؛ بلكه اين همان عقل دنيايي است كه به عقل آخرتي؛ و عقل جزئي است كه به عقل كلي؛ و عقل بشري است كه به عقل الهي متصل مقصود از عقل دنيايي و عقل توحيدي در پاسخ به پرسش اوّل گذشت. و در فهم حقايق به محدوديتهاي خود معترف بوده و در مواردي كه دستش در فهم كوتاه است از وحي مدد ميجويد..