با سلام و عرض احترام
برای پاسخ به سوال شما در ابتدا به تعریف فطرت می پردازم تا جواب بهتر قابل فهم باشد:
واژه فطرت كه در فارسي به "سرشت" ترجمه مي شود، دلالت بر نوع خلقت و آفرينش مي كند، ولي معمولاً در مورد انسان به كار مي رود. چيزي را فطري مي گويند كه نوع خلقت انسان اقتضاي آن را داشته باشد و خدادادي و غير اكتسابي و مشترك بين همة افراد باشد. از اين رو شامل همه بينش ها و گرايش هاي خدادادي انسان مي شود. بينش ها و گرايش هاي فطري عبارت است از بينش ها و گرايش هاي غير اكتسابي.
طبعاً چنين چيزي كه اكتسابي نيست، در عموم افراد به مقتضاي نوع آفرينش آنان وجود دارد. پس خاصيت امور فطري اين است اوّلاً اكتسابي نيست، ثانياً در عموم افراد وجود دارد،(1) مثل حقيقت خواهي؛ يعني هر انساني مي خواهد به واقعيتِ مجهولاتي كه در برابرش هست، نايل شود و حقايل مجهولات را كشف كند، يا مثلاً اگر كسي به انسان نيكي كرد، انسان مي فهمد كه در مقابل او بايد نيكي كند و سپاس گزار باشد. ثالثاً فطريات از بين رفتني نيست: "لا تبديل لخق الله". ممكن است سركوب شود، ولي ريشه كن نمي شود، مانند خداشناسي و خداجويي كه فطري است و هرگز از فطرت بشر حذف نمي شود،حتي منكر خدا در خطرات به خدا پناهنده مي شود. پس ويژگي هاي ذاتي و تكويني انسان را فطريات مي نامند، چنان كه خواص ذاتي جمادات، طبيعت و ويژگي هاي ذاتي حيوانات غريزه ناميده مي شود، مثلاً مي گوييم طبع آب چنين است، طبيعت اكسيژن چنين است.
اما بعضی از دلایلی که بر یگانگی خداوند تبارک و تعالی ارائه شده است، عبارتند از:
1- برهان وحدت و همآهنگي
از جمله راههايي كه انديشمندان عقايد و فلاسفه براي رسيدن به يگانگي خداوند پيموده اند. مطالعه جهان هستي است كه مجموعه اي است همآهنگ و واحدي است به هم پيوسته. اين وحدت و همآهنگي از وحدت و يگانگي خداوند خبر مي دهد. از اين برهان به عنوان "برهان وحدت و همآهنگي" ياد مي شود.(2)
اگر بر اين جهان دو يا چند قدرت حاكم بود، موجب بروز اختلاف و ناهمآهنگي مي گرديد.(3) چند قدرت بودن اقتضا مي كرد كه نظم و وحدت در جهان وجود نداشته باشد. در آيات متعدّد آمده است كه خالق جهان تنها خداوند است.(4) اين آيات اشاره برهان عقلي و فلسفي است: "لوكان فيهما آلهة إلااللَّه لفسدتا؛(5) اگر در آسمان و زمين خدايان و معبودهايي جز اللَّه بود، نظم جهان بر هم مي خورد و آسمان و زمين ويران مي شدند".
هشام بن حكم از امام صادق(ع) سؤال كرد: چه دليلي داريم بر اين كه خداوند يگانه است، حضرت فرمود: "اتصال التدبيرك و تمام الصّنع...؛(6) انجام و پيوستگي تدبير جهان و كامل بودن آفرينش".
2- دليل صرف الوجود
يكي از دلائل يگانگي خداوند برهان صرف الوجود است. منظور از برهان صرف الوجود آن است كه خداوند هستي مطلق است، و از هر نظر بي قيد و بي شرط و نامحدود است. نامحدود بودن معنايش آن است كه دومي براي او فرض نمي شود، چون زمانی سخني از دوگانگي پيش مي آيد كه هر يك فاقد هستي ديگري است. به تعبير ديگر به جايي مي رسيم كه وجود اوّل پايان مي گيرد و وجود دوّم شروع مي شود، بنابراين هم وجود اول محدود است و هم وجود دوم چون هر كدام پايان و آغاز دارد. بر اين اساس هيچ كدام نمي تواند خداوند و هستي مطلق باشد.
در آيات نيز به نامحدود بودن خداوند و اين كه خداوند يگانه است، اشاره شده است.(7) در روايتي از امام سجاد(ع) آمده است: "خداوند به هيچ محدوديّتي توصيف نمي شود. او برتر از چنين توصيفي است. چگونه ممكن است كسي كه هيچ حدي ندارد، توصيف به محدوديت گردد؟!".(8)
3- دليل فيض و هدايت
يكي از دلائل مهم يگانگي خداوند دليل فيض و هدايت است، يعني خداوند وجودي است كامل و چنين وجودي مسلّماً منبع فيض و كمال براي ديگران است. آيا ممكن است چنين منبع كمالي موجودات ديگر را از فيض خود محروم بگذارد و حداقل خود را به آنها معرّفي نكند و نشناساند؟ بر اين اساس اگر خدايان متعدّدي وجود داشت، بايد هر كدام رسولاني داشته باشند و خود را به مخلوقات معرفي نموده و هر كدام از پيامبران از خدايان متعدد خبر دهند و خدايان متعدد با فرستادن پيامبران خود به هدايت مردم بپردازند، حال آن كه همه پيامبران از خداوند يگانه خبر دادهاند. پس روشن مي شود غير از او معبود و خداوندگار ديگري نيست.
در برخي از آيات به اين مطلب اشاره شده است كه همه پيامبران از خداوند يگانه خبر داده اند:(9) "و ما أرسلنا مِن قبلك مِن رسول إلا نوحي إليه أنّه لا إله الاّ أنا فاعبدون؛(10) ما پيش از تو هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر اين كه به او وحي كرديم كه معبودي جز من نيست، بنابراين تنها مرا پرستش كنيد".
پي نوشتها:
1.محمد تقي مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 26
2. پيام قرآن، ج 3، ص 167.
3. پيام قرآن، ج 3، ص 178، محمّد تقي مصباح يزدي، معارف قرآن، ج 3 - 1، ص 68.
4. ملك (67) آيه هاي 21 - 22 و مؤمنون (23) آيه 91.
5. انبيا (21) آيه 21 - 22.
6. تفسير برهان، ج 3، ص 55.
7. يوسف (12) آيه 39؛ آل عمران (3) آيه 18؛ حديث (57) آيه 2.
8. اصول كافي، ج 1، ص 100، به نقل از پيام قرآن، ج 3، ص 192.
9. زخرف (43) آيه 45، احقاف (46) آيه 4.
10. انبياء (21) آيه 25.