چکیده:
نوشتار حاضر به بررسی اجمالی مسئله نسخ در قرآن کریم می پردازد. از آنجا که مسئله نسخ از دیرباز مورد توجه دانشمندان علوم اسلامی بوده است، از این رو نگارنده در این نوشتار با بیان تفاوت های میان نسخ، بداء و تخصیص به تعریف دقیق نسخ می پردازد. بر اساس این تحقیق، مسئله نسخ نه تنها امکان عقلی دارد، بلکه در قرآن کریم نیز واقع شده است که آیه نجوا از جمله آیاتی است که به اتفاق مفسران شیعه و سنی نسخ شده است.
طرح مسئله
بسیار پیش می آید که عقلا و قانونگذاران عالم، قانوني را براي تنظيم روابط مردم با يکديگر وضع ميکنند، اما مدتي پس از اجراي آن قانون، با تشخیص مصالح دیگری، قانونی جدید را جايگزين قانون پیشین می کنند تا نظم تازه اي به روابط ميان انسانها بخشيده باشند.
در شريعت هاي الاهي، نيز چنين است؛ گاهي حکمی وضع شده و مدتی نیز به آن عمل می شود، اما شارع حکیم آن را تغییر داده و به جای آن حکم دیگری را جعل و وضع می کند.
چنین فرایندی در اصطلاح دینی نسخ نامیده می شود. اگر چه نسخ در قوانین بشری نیز وجود دارد، اما تفاوت اساسی میان نسخ در قوانین بشری با نسخ در حکمی از احکام شریعت در این است که شارع حکیم به هنگام حکم منسوخ و پيش از جعل حکم ناسخ، خود عالم به موقتی بودن حکم اول دارد، برخلاف نسخ در قوانين قراردادي بشري که بيشتر اوقات، کاشف از جهل به واقعيت است.
آنچه در این نوشتار مورد بررسی قرار گرفته است، بررسی امکان و وقوع نسخ در قرآن کریم است.
نسخ در لغت
لغت نویسان معروف راجع به معنای لغوی نسخ تعاریفی را ارائه کرده اند که برخی از آنها عبارتند از:
1. «و النسخ ازالتک أمرا کان يعمل به» .[1]
«نسخ يعني ازاله کردن (از بين بردن) امر يا کاري که آن را انجام دادهای»
2. «و النسخ: ابطال الشيء و اقامة آخر مقامه» .[2]
«نسخ يعني باطل کردن چيزي و جایگزین کردن چيز ديگر به جاي آن است.
راغب اصفهانی نیز با این بیان که نسخ به معنای زائل کردن چیزی با آوردن چیز دیگر است به ارائه مثالهایی برای آن میپردازد. از جمله زائل شدن سایه به وسیله خورشید و نیز زائل شدن نور خورشید به وسیله سایه، همچنين رفتن جواني با آمدن.[3]
استعمال این کلمه در قرآن کریم نیز مطابق با همان معانی لغوی است:
«مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا.»[4]
«ما هيچ آيه ای را نسخ نمي کنيم و از ياد نمي بريم مگر آنکه بهتر از آن يا مثل آن را مي آوريم.»
از بررسی معانی لغوی روشن می شود که نسخ همان زائل کردن چیزی به وسیله چیز دیگر است.
نسخ در اصطلاح
دانشمندان مسلمان راجع به تعریف اصطلاحی نسخ تعاریفی را ارائه کرده اند:
1. نسخ عبارت است از صرف نظر از يک حکم شرعي پيشين به خاطر يک حکم شرعي پسين به شرطي که [از لحاظ معنايي] ميان اين دو حکم تنافر و ناسازگاري مبين و آشکار باشد يا بر نسخ آن دليل اجماعي و لبي (يقيني) داشته باشيم.[5]
2. نسخ عبارت است از برداشته شدن حکمي از احکام ثابت ديني در اثر سپري شدن وقت و مدت آن، يعني تغيير يافتن حکم چيزي يا سپري شدن وقت و دوران آن حکم.[6]
3. نسخ در معناي مصطلح يعني برداشتن حکمي- که در ظاهر، اقتضاي استمرار داشته است- به واسطه ي تشريع بعدي، به گونه اي که ذاتا بدليل خاص، امکان اجتماع آن دو وجود نداشته باشد.[7]
از جمع بندي و بررسي، معناي لغوي اصطلاحي «نسخ» و نظرات لغويون و علماي علوم ديني معلوم شد که معناي لغوي و اصطلاحي اين واژه با هم ارتباط دارند و در يک راستا قرار دارند و هر دو حول معناي «ازاله» يا محو کردن و از بين بردن، قرار دارند، از این رو میتوان ناسخ و منسوخ را نیز چنین معنا کرد:
ناسخ:حکم جديدي که مي آيد، تا حکم قبلي را از بين ببرد.
منسوخ: حکمي که در قبل به آن عمل شد، و با آمدن حکم جديد از ميان برداشته مي شود.
نسخ و اصطلاحات همگن
در منابع راجع به اصول فقه و نیز علوم قرآنی اصطلاحاتی وجود دارد که شناخت مفهوم و مصادیق آنها برای تمییز میان آنها و نسخ امری ضروری است.
1. تخصيص و تفاوت آن با نسخ
در بين پيشينيان اطلاق نسخ بر تخصيص رايج و متداول بوده است، از اين رو تعداد آيات منسوخي بيش از حد واقعي آن شمارش شده است، فرق بين نسخ و تخصيص اين است که «نسخ» عبارت است از قطع استمرار تشريع سابق به طور کلي، پس از آنکه زماني کوتاه و يا طولانی مورد عمل مسلمانان بوده است.
اما «تخصيص» عبارت از منحصر کردن حکم عام و کلي بر بعضي از افراد موضوع و خارج کردن بقيه از شمول آن حکم، قبل از آنکه افراد مکلف به آن تکليف عام عمل کرده باشند.
بنابراين در «نسخ» اختصاص حکم به بعضي از زمانها مطرح است در حالیکه در مقوله تخصيص، اختصاص آن به بعضي از افراد مورد توجه قرار میگیرد. در حقیقت نسخ نوعی تخصيص ـ و نه افرادي ـ است، پس نبايد يکي را با ديگري اشتباه کرد، تنها وجه مشترکي که بين آن دو وجود دارد اين است که در هر دو مورد، برخلاف ظاهر ابتدائي آن عمل مي شود و تشريع اول به حسب ظاهر خود، اقتضاي استمرار را دارد و ناسخ به منظور رفع اين توهم مي آيد، تا روشن کند که حکم از اول محدود بوده است هر چند که مردم به اين محدوديت واقف نبوده اند.
همچنين تخصيص، مقصود و منظور حقيقي لفظ را بيان مي کند و از ظاهر آن عموميت فهميده مي شود و مختص براي کشف از مقصود واقعي مي آيد، پس نسخ و تخصيص، در حقيقت ابزار کشف از منظور حقيقي و اوليه شارع حکيم است.[8]
2. بداء و تفاوت آن با نسخ:
قبل از روشن کردن معنای بداء، بیان این مطلب لازم است که در مقوله نسخ، دو معنا مطرح است که یکی از آن دو مردود است، و آن همان تبدیل حکم اول به دلیل جهل به حکم دوم است. چنین مصداقی از نسخ درباره ي خداي سبحان روا نیست، زيرا حاکي از جهل است که در خدا راه ندارد، در باب «بداء» نيز، عينا همان دو معنا مقصور است، «بداء» به معناي پيدايش رأي جديد و پي بردن به اشتباه و خطاي حکم قبلي، در خداوند راه ندارد؛ ولي «بداء» به معناي ظهور آنچه که بر مردم مخفي بود يا پايان مدت عمر چيز که خيال بقاء و استمرار آن را داشته، درباره ي خدا جاري است.
با توجه به آنچه که گذشت، روشن می شود که نسخ و بداء بسیار نزدیک هم هستند و تنها فرقشان اين است که «نسخ» اصطلاحا مخصوص امور شرعي، است ولي «بداء» ويژه ي امور تکويني است.[9]
امکان نسخ
از نظر اغلب دانشمندان نسخ در احکام شریعت، نه تنها امری ممکن است، بلکه واقع شده است؛ با وجود این، شبهاتی در این باره مطرح است که برخی از آنها را مورد بررسی قرار می دهیم:
شبهه اول
وجود آيات منسوخ در قرآن كريم، چه بسا سبب اشتباه مكلفان گردد؛ چراكه ممكن است در برخورد با آن آيات به گمان آن كه آيه اى محكم است، به آن عمل نموده يا به مفاد آن ملتزم گردند. اين امر اغرا به جهل، و از خداوند قبيح است.
پاسخ
اولا مكلفان خود مى دانند كه در قرآن ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقيد و محكم و متشابه وجود دارد، شتاب در اخذ يك آيه و عمل به آن پيش از آن كه نوع و حقيقت آن شناخته شود، بر كسى روا نيست؛[10]
ثانیا اگر نسخ را امری الاهی بدانیم دیگر چنین اشکالی مطرح نخواهد بود، به این معنا که خداوند متعال که خود انسان را برای هدفی خاص آفریده است، در راستای رساندن انسان به آن هدف، گاه مصلحت می بیند که حکمی را به طور ابدی تشریع کند و گاهی نیز مصلحت می بیند که حکمی دیگر را به طور موقتی تشریع کند و در آینده حکمی دیگر را به جای آن جعل و تشریع نماید. حال اگر مصلحت چنین ایجاب می کند و خداوند چنین عمل نکند، ـ نعوذ بالله ـ اشکال بر او وارد است، بدین معنا که بر اساس این تصویر و بیان، جعل حکم موقتی و سپس نسخ آن، نه تنها ممکن، بلکه ترک آن قبیح خواهد بود.
به دیگر بیان، طبيب آن نيست که در هر وضيعتي فقط يک نسخه بدهد بلکه کسي است که با تغيير مريض و مرض و با نگاهي عميق به هر وضعيت، تغييراتي مطابق با آنها در نسخه بياورد.
اين تغييرات اختصاص به احکام شرعي ندارد. تمام کائنات بر همين اصول حرکت کنند، الله تعالي، با حکمت بالغه ي خود تغييراتي در فصول مي آورد، گاهي سرما، گاهي گرما، بهار، گاهي پاييز، گاهي بارندگي و گاهي خشکسالي، اين همه تغييرات مطابق با عين حکمت بالغه ي الله تعالي است.
ثالثا: اگر مقوله نسخ را به دلیل طرح چنین اشکالی از سوی مستشکل انکار کنیم، لازم می آید که اموری همچون تخصیص و تقیید را نیز انکار کنیم.
شبهه دوم
التزام به وجود آيات ناسخ و منسوخ در قرآن كريم، مستلزم وجود تنافى ميان آيات قرآن كريم است و اين امر با قول خداوند منافات دارد كه مى فرمايد:
«افلا يتدبرون القرآن ولو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا»[11]
«آيا در [معانى] قرآن نمى انديشند؟ اگر از جانب غير خدا بود، قطعا در آن اختلاف بسيارى مى يافتند.»
پاسخ:
اختلافى كه در اين آيه نفى مى گردد، اختلاف حقيقى و واقعى است. اما اختلاف آن گونه كه در ناسخ و منسوخ وجود دارد، منافاتى با مفاد آيه ندارد. منطقيان براى تناقض هشت وحدت را شرط دانسته اند كه از جمله آنها وحدت زمان، ملاك و شرط است؛ در صورتى كه هريك از اينها تغيير كند، ديگر تنافى و تناقضى وجود نخواهد داشت. در ناسخ و منسوخ، تفاوت زمانى و از همه مهم تر تفاوت در ملاك حكم وجود دارد كه با تعمق در آن روشن خواهد گرديد كه تنافى ميان آنها، ظاهرى است.
شبهه سوم
چه فايده اى بر وجود و ثبت آياتى كه نسخ گرديده اند، مترتب است؟ آياتى كه ديگر به حكم آنها عمل نمى شود، آيا هدف فقط، قراءت آنهاست كه قاريان و مسلمانان در طول زمان آن را قراءت نمايند، بدون آن كه به مفاد آن عمل نمايند؟
پاسخ:
اگر ثمره نزول آيات قرآن كريم تنها در حكم تشريعى آنها بود، اين اشكال صحيح به نظر مى رسيد. اما بايد دانست كه تشريع يكى از اهدافى است كه در نزول قرآن مد نظر بوده است. بسيارى از آيات قرآن، اساسا حكم تشريعى را در بر ندارند. قرآن شناسان بر اين باورند كه آيات الاحكام از پانصد آيه تجاوز نمى كنند.
آن چه هدف اساسى از نزول آيات بوده هدايتگرى آن است.
اگر در مواردى حكم تشريعى آيات برداشته شده است، بعد اعجاز و تحدى آن، هم چنان به قوت و ثبات اولى خود برقرار است.
مساله مهم ديگر آن است كه وجود چنين آياتى در قرآن، نشان مراحل تحول احكام و بيانگر استعدادها و ظرفيت هاى متفاوت امت اسلامى در تاريخ تشريع است. [12]
شبهه چهارم
برخی از دانشمندان مسلمان از جمله ابومسلم اصفهاني/ (متوفي 322 ق) بر این باور هستند که وقوع نسخ در قرآن کريم جايز نيست، وي به اين آيه ي شريفه در بيان اوصاف قرآن استدلال کرده است که خداوند متعال مي فرمايد:
«لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»[13]
«هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمىآيد چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است!»
بر اساس اين آيه شريفه قرآن در معرض بطلان، قرار نمي گيرد، و از آنجا که نسخ ابطال حکمی است که در آيه اي از قرآن آمده است، موجب ورود بطلان در قرآن می شود.
پاسخ:
در پاسخ به این استدلال می توان گفت: اولا نسخ امری باطل نيست تا ورود آن در قرآن کريم، خلاف منطوق اين آيه ي شريفه باشد، بلکه نسخ، حق محض است و موافق با حکمت و مصلحت واقع شده است.
افزون بر آن، اگر نسخ امری باطل است، ديگر براي رد آن نيازي به استمداد از آيه ي شريفه نخواهيم داشت و همان باطل بودن آن براي مردود دانستن آن کافي خواهد بود. [14]
بنابراین به لحاظ عقلی نسخ ممکن و جایز است و هیچ یک از شبهاتی که بیان شد، مانع عقلی از وقوع نمی باشند.
اما آنچه که در این مقام لازم است، روشن شود، این مطلب است که نسخ در قرآن کریم انواع و مصادیق متعددی می تواند داشته باشد، بنابراین لازم است که با بیان انواع نسخ، مراد خود را از نسخ روشن کنیم.
اقسام نسخ
الف) نسخ تلاوت و حکم:
همان طور که از معناي آن پيداست، مدعيان وقوع اين قسم از نسخ، معتقدند که آيه يا آياتي در قرآن بوده که تلاوت آنها همراه با حکم آن نسخ شده است. مثالي که معمولا در اين باره ذکر کرده اند، براساس روايتي از عايشه است، وي گفته است: يکي از آيات نازل شده بر پيامبر-صلي الله عليه و آله و سلم-اين آيه بود: «عشر رضعات معلومات يحرمن» (ده مرتبه شير دادن معلوم باعث حرمت مي شود)اين آيه با حکم پنج بار، نسخ شد. رسول خدا وفات کرد، در حالي که اين آيه در ميان مردم قرائت مي شد.
جالب اين جاست كه در بيان چگونگى از بين رفتن آيه گفته اند: صحيفه اى كه آيه بر آن نوشته شده بود، هنگام فوت رسول خدا، زير تخت بود و وقتى آنان مشغول دفن رسول خدا بودند، حيوانى خانگى داخل شده و آن را خورده است!
باطل بودن اين سخنان و بطلان قول به نسخ در اين قسم به قدرى روشن است كه نيازى به ابطال از سوى شيعه ندارد. آن چه نقل شده است، خبر واحدى است كه خواسته اند با آن، وجود آيه اى را كه كسى از آن خبر نداشته اثبات كنند، آن گاه با همان خبر، نسخ آن را نيز ثابت نمايند. محققان اهل سنت خود به انكار اين قسم پرداخته اند.
ب)نسخ تلاوت بدون حکم:
منظور از اين قسم این است که لفظ آيه اي نسخ و از متن قرآن حذف شده است ولي حکمي که با آن آيه نازل شده است، همچنان ادامه دارد و بدان عمل مي شود.
كسانى كه چنين نسخى را معتقدند، مى گويند: در سوره نور آيه رجم (الشيخ والشيخة اذا زنيا فارجموهما البتة، نكالا من الله...) وجود داشته، سپس تلاوت آن نسخ گرديد، ولى حكم رجم پيرمرد و پيرزن زناكار، هم چنان باقى است.
در نقل ديگرى اين آيه را از آيات سوره احزاب، كه آياتش برابر آيات سوره بقره بوده است، دانسته اند!
به عقيده شيعه، اين قسم از نسخ نيز، همانند قسم اول، ممنوع و در قرآن اتفاق نيفتاده است. آن چه در اين باره نقل گرديده است، اولا، از يك يا دو نمونه بيشتر نيست، و همين موارد نيز اخبار آحادى هستند كه درباره قرآن - كه ثبوتش با تواتر ونسخ آن نيز با تواتر بايد باشد- كاربردى نداشته از اعتبار ساقط اند. آية الله خوئى دراين باره مى گويد:
نسخ امر مهمى چون آيه قرآن، اگر واقع شده باشد، نقل آن شيوع پيدا مى نمود و دليل روشن بر كذب راوى همين است كه ديگران آن را نقل نكرده اند....
التزام به چنين نسخى به معناى التزام به تحريف قرآن است كه هيچ مسلمانى آن را قبول ندارد.
صبحى صالح - كه هم چون شيعه از اساس اين تقسيم را قبول ندارد - در بيانى زيبا و رسا مى گويد:
تقسيم مسائل به اقسام، زمانى صحيح است كه براى هر قسمى، شواهد فراوان يا حداقل كافى وجود داشته باشد، تا بتوان قاعده اى را از آن شواهد، استنباط و استخراج نمود; اما براى قائلان به نسخ در اين دو قسم، جز يك يا دو نمونه شاهد وجود ندارد. آن چه را هم كه ذكر كرده اند، خبرهاى واحدند و مى دانيم كه قطع پيدا نمودن در نزول قرآن و نيز نسخ آن با خبرهاى واحدى كه حجيتى ندارند، جايز نيست.
ج)نسخ حکم، بدون تلاوت
اين قسم، تنها قسمي است که نسخ در آن واقع شده است. مؤلفاني که درباره ي ناسخ و منسوخ و بررسي آيات آن نوشته اند، همگي بدان پرداخته اند.
آياتي از قرآن مجيد که نسخ شده، تنها در حکم آنها بوده، اما لفظ آيه و تلاوت، همچنان در قرآن محفوظ مانده است. شيعه و محققان اهل سنت، تنها قسم سوم را صحيح مي دانند.[15]
آیات ناسخ و منسوخ در قرآن کریم
پس از آنکه به لحاظ عقلی امکان وقوع نسخ در قرآن کریم را ثابت کردیم و مراد خود از نسخ را نیز روشن ساختیم، نوبت به این مسئله می رسد که بدانیم آیات ناسخ و منسوخ در قرآن کریم کدام اند؟
در پاسخ به این سوال باید اذعان داشت که در این باره اتفاق نظری وجود ندارد، تا آنجا که مرحوم خویی محقق بزرگ شیعه در کتاب ارزشمند «البیان»، هیچ یک از آیات مورد احتمال نسخ ـ جز آیه نجوا ـ را از موارد حقیقی نسخ نمی داند. به هر حال برخی از آیاتی که در آنها احتمال نسخ وجود دارد، عبارتند از:
1. آيه ي نجوا:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً......»(مجادله12)
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد هرگاه با پيامبر [خدا] گفتگوى محرمانه مىكنيد پيش از گفتگوى محرمانه خود صدقهاى تقديم بداريد.....»
آيه ي فوق را همه ي قرآن شناسان شيعي و بسياري از دانشمندان سني، جزء آيات منسوخ قرآن مي دانند.
اغلب مفسران شیعه و سنی بر این باورند که تنها کسی که به آیه نجوا عمل کرد، امام علی علیه السلام بوده است و برای تأیید نظر خود این روایت را از عبدالله بن عمر نقل کرده اند که می گفت: علی علیه السلام سه چیز داشت که اگر او یکی از اینها را داشت، از شتران سرخ موی بهتر بود، یکی از آن سه چیز همان عمل به آیه نجوا بوده است.[16]
مرحوم علامه طباطبايي «ره» مي گويد:
پس از نزول این آیه هیچ یک از مؤمنان و صحابه به نجوا با پيامبر- صلي الله عليه و آله و سلم_سخن نگفت و تنها علي عليه السلام بود که ده مرتبه اقدام به اين کارکرد و براي هر مرتبه، يک صدقه داد تا آنکه آيه ي بعدي از همين سوره نازل شد و شديدا صحابه و مؤمنان را مورد عناب قرار داد:«ءأشفقتم ان تفذموا بين يدي نجواکم صدقات....»
«آيا ترسيديد که پيش از گفت و گوي محرمانه خود صدقه اي تقديم بداريد...؟ با نزول اين آيه حکم آيه پيشين نسخ شد.[17]»
آيت الله خوئي «ره» نیز تنها مصداق نسخ در قرآن را همين آيه دانسته و می نویسد:
اين آيه مدت کم و کوتاهي در ميان مسلمانان بوده و سپس برداشته شده است و جز علي عليه السلام کسی به حکم آن، عمل نکرده و بوسيله ي عمل نمودن به حکم اين آيه يکي ديگر از فضايل آن حضرت آشکار شده است، اعم از اينکه اين امر و حکم، يکر امر امتحاني بوده است يا يک حکم واقعي و حقيقي.[18]
عجیب این است که مفسری همچون فخر رازی این آیه را موجب طعن بر صحابه نمی داند، چرا که اولا صحابه فرصتی برای انجام این کار نداشتند و ثانیا بر فرض اینکه فرصت نیز داشتند، نمی توان فرد فقیری را به لحاظ عدم اعطاء صدقه به فقیر ملامت کرد.![19]
این در حالی است که به گفته برخی از مفسران اهل سنت، این آیه ده روز دوام داشت و پس از آن بود که نسخ شد.[20]
عجیب تر آنکه برخی دیگر از مفسران اهل سنت نیز پس از آنکه به عدم عمل بسیاری از صحابه به این آیه اذعان کرده و از نقل نام علی علیه السلام به عنوان تنها کسی که به این آیه عمل کرده است، خودداری کرده اند، برای تبرئه صحابه از آیه ناسخ بر این باور شده اند که آیه ناسخ در صدد سرزنش صحابه به جهت عدم پرداخت صدقه نیست، چرا که ممکن است اساسا صحابه پس از ورود آیه نجوا، دیگر اقدام به مناجات نکرده باشند تا لازم باشد، صدقه دهند!.[21]
2. آيه عفو و بخشش مشرکان
«ود کثير من أهل الکتاب لو يردونکم من بعد ايمانکم کفارا حسدا من عند أنفسهم من بعد ما تبين لهم الحق ما عفوا و اصفحوا حتي يأتي الله بأمره....»[22]
«بسيارى از اهل كتاب، از روى حسد- كه در وجود آنها ريشه دوانده- آرزو مىكردند شما را بعد از اسلام و ايمان، به حال كفر باز گردانند با اينكه حق براى آنها كاملا روشن شده است. شما آنها را عفو كنيد و گذشت نماييد تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد خداوند بر هر چيزى تواناست»
اين آيه، به گذشت از اهل کتاب در آغاز هجرت دستور مي دهد، چرا که هنوز مسلمانان قدرت قابل ملاحظه اي نداشتند.
مرحوم شیخ طوسی از ابن عباس، نقل می کند که قائل به نسخ این آیه به وسیله آیه «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» بوده در حالی که قتادة و ربیع، قائل به نسخ این آیه به وسیله آیه قتال بوده اند.[23] مرحوم علامه طباطبایی مفسر بزرگ شیعه و فخر رازی از مفسران اهل سنت نیز علما را قائل به نسخ این آیه به وسیله آیه قتال دانسته است.[24] .[25]
«قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الاخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ»[26](توبه / 29)
«با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمىآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانيدهاند حرام نمىدارند و متدين به دين حق نمىگردند كارزار كنيد تا با [كمال] خوارى به دستخود جزيه دهند.»
آيت الله خوئي«ره» نسخ در اين آيه را رد مي کند و مي گويد: « 1- در اين آيه« حتي يأتي الله بأمره» به معناي تقدير و سرنوشت حتمي خداوند است نه به معناي فرمان و دستور با در نظر گرفتن اين معني، نسخ به خودي متنازل مي گردد.[27]
آيه توارث از طريق ايمان
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ.....»[28](انفال / 72)
«كسانى كه ايمان آورده و هجرت كردهاند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نمودهاند و كسانى كه [مهاجران را] پناه دادهاند و يارى كردهاند آنان ياران يكديگرند.....»
مفسران شیعه و سنی مراد از ولایت را معنایی اعم دانسته اند که ولایت بر ارث نیز قسمتی از آن است.
مرحوم شیخ طوسی راجع به این آیه از ابن عباس، قتاده، حسن و سدی و نیز روایتی از امام باقر علیه السلام نقل می کند که مسلمانان در صدر اسلام ابتدا به وسیله هجرت، یاری کردن و اخوت دینی نیز از یکدیگر ارث می بردند.[29]
علامه طباطبايي «ره» به همراه برخی دیگر از مفسران اهل سنت نیز این اندیشه را مطرح می کنند که ولايت بر ارث، با اخوت ديني و نه نسب و قرابت، در آغاز هجرت، ميان مهاجران و انصار، امري مسلم بوده است، تا آنگاه که آيه ي «و اولوا الارحام بعضهم أولی ببعض في کتاب الله»[30] نازل شد. با نزول آيه، ارث به نسب، جاي توارث به ايمان را گرفت.[31]
فخر رازی نیز اگر چه خود این اندیشه که مراد از ولایت در این آیه ولایت بر ارث باشد، را بعید می داند، اما با نقل آراء مفسرانی فراوانی که قائل به چنین دیدگاهی بوده اند، بر این نظر می شود که اگر اجماع مفسران بر این معنا حاصل شود، نسخ آن به وسیله آیه «اولوا الارحام بعضهم أولی ببعض في کتاب الله»[32] قطعی است.[33]
4.آيه تشویق مبارزان:
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ»[34]
«اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشويق كن! هر گاه بيست نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر غلبه مىكنند و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از كسانى كه كافر شدند، پيروز مىگردند چرا كه آنها گروهى هستند كه نمىفهمند»
«الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا.....»[35]
«اكنون خدا بر شما تخفيف داده و معلوم داشت كه در شما ضعفى هست...»
پیش از هر چیز یادآوری این نکته لازم است که ترتیب آیات در قرآن کنونی دلیل بر ترتیب نزول نمی کند، از این رو دو آیه بالا با وجود این که در قرآن کنونی به دنبال هم هستند، اما ممکن است در واقع به دنبال هم نازل نشده باشند. به ویژه آنکه جمله «علم فیکم ضعفا» به معنای «ظهر منکم ضعفا» است که بیانگر این نکته است که این دو آیه در دو زمان بوده اند. [36]
مرحوم طبرسی از مفسران شیعه از برخی نقل می کند که آیه دوم ناسخ آیه اول است.[37] همچنین آلوسی از مفسران اهل سنت نیز مشهور مفسران را بر ناسخ بودن آیه دوم برای آیه اول می داند.
در مقابل مرحوم خویی نسخ بين اين دو آيه را رد کرده و مي فرمايد: «نسخ بايد بعد از وقت عمل به تشريع اول باشد و الا آيه ي اول لغو مي شود، به علاوه سياق آيه چنين چيزي را اثبات نمي کند».[38]
در بررسی این نظریه می توان گفت که از قضاء سياق آيه، نسخ را اثبات مي کند زيرا تعبير «خفّف» گوياي اين مفهوم مي باشد که تکليف مي باشد که تکليف قبلي مشقت بيشتري داشته چون آنها در مقام عمل، صلابت و استقامت داريم را از خود نشان نداده اند، لذا خداوند به آنها تخفيف داده و آيه ي بعدي را به همين علت نازل فرموده است.[39]
نتیجه بحث
نتایج به دست آمده از این تحقیق عبارتند از:
1. نسخ در لغت، معاني گوناگوني دارد از جمله ازاله، ابطال، انتقال؛
2. نسخ در اصطلاح يعني: برداشتن حکمي- که در ظاهر، اقتضاي استمرار داشته است- به واسطه ي تشريع بعدي، به گونه اي که ذاتا يا به دليل نفس شرعي، امکان اجتماع آن در حکم وجود نداشته باشد.
3. نسخ اقسامي دارد که عبارتند: نسخ تلاوت و حکم، نسخ تلاوت بدون حکم، نسخ حکم، بدون تلاوت» شيعه و محققان اهل سنت، تنها قسم سوم را صحيح مي دانند.
4. وقوع نسخ امری ممکن است که در قرآن نیز واقع شده است که آیات نجوا از جمله آن آیات است.
پاورقی
[1] . فراهيدي،خليل احمد، العين، ج 3 ، ص 1784.
[2] . ابن منظور، محمد، ج 14، ص 243. و نیز ر.ک. طريحي، فخرالدين، مجمع البحرین، ج 3، ص 302.
[3] . اصفهاني، راغب ، مفردات الفاظ قرآن ، ج 3، ص 322.
[4] . بقره/106.
[5] . معرفت، محمد هادي، ، ج 2، ص 274.
[6] . خوئي، سيد ابوالقاسم، التيیان، ج 2 ، ص 470.
[7] .جوآن آراسته.، حسين، درسنامه ي علوم قرآني، ص 288.
[8] . طاهري، حبيب الله،درس هايي از علوم قرآني، ص 175.
[9] . طاهري، حبيب الله ، درس ها يي از علوم قرآني، ص 169و170
[10] . حسین جوان آراسته، درسنامه علوم قرآنی، ص
[11] . نساء،82.
[12] . حسین جوان آراسته، درسنامه علوم قرآنی، ص
[13] . فصلت/42.
[14] . آيت الله حکيم «ره»، محمد باقر، علوم قرآني ، ص 210 و 211.
[15] . جوآن آراسته،حسين، درسنامه ي علوم قرآني ، 303و304و305.
[16] . شیخ طوسی، التبیان، ج9، ص551، طبرسی، مجمع البیان، ج9، ص380، سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج14، ص225، میبدی، کشف الاسرار، ج10،ص21، زمخشری، تفسیر کشاف، ج4،ص493و494.
[17] . طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج 19، ص 189.
[18] . خوئي، سيد ابو القاسم، البيان ، ج 2،ص 651تا 661.
[19] . فخررازی، مفاتیح الغیب،ج29، ص495و496.
[20] . زحیلی، تفسیر الوسیط، ج3، ص2616.
[21] . زحیلی، تفسیر الوسیط، ج3، ص2616.
[22] . بقره،109.
[23] . شیخ طوسی، التبیان،ج1، ص407 و نیز نگ. طبرسی،مجمع البیان، ج1، ص354
[24] . طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج 1، ص 257.فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج3، ص652.
[25] . طباطبايي، محمد حسين، الميزان، همان.
[26] . توبه،29.
[27] . خوئي، سيد ابوالقاسم، البيان، ج 2 ، ص 489تا 493.
[28] . انفال،72
[29] . شیخ طوسی، التبیان،ج5، ص162.
[30] . احزاب،6.
[31] . طباطبايی، محمد حسين، ج 9، ص 141-142، آلوسی، سید محمود، روح المعانی،ج5،ص223 و میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار، ج4،ص83.
معرفت، محمد هادي، التمهيد، ج 2، ص 309و 310.
[32] . احزاب،6.
[33] . فخر رازی،مفاتیح الغیب،ج15، ص516و517.
[34] . انفال/65
[35] . انفال/66.
[36] . اسکندر لو، محمد جواد، علوم قرآني، ص 341.
[37] . طبرسی، مجمع البیان،ج4، ص857.
[38] . آيت الله خوئي، سيد ابوالقاسم، البيان ، ج 2، ص 607تا 610.
[39] . اسکندر لو، محمد جواد، علوم قرآني، ص 342.
فهرست منابع و مآخذ
1. قرآن کريم
2. ابن منظور، محمد، لسان العرب، دار صادر، اول، بيروت، بي تا.
3. اسکندر لو، محمد جواد، علوم قرآني، انتشارات حوزه علميه، اول، بي جا، 79ش.
4. اصفهاني، راغب، مفردات، مترجم، سيد غلامرضا خسروي، مرتضوي، اول، تهران، 72ش.
5. آلوسى سيد محمود، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 ق
6. جوان آراسته، حسين، درسنامه ي علوم قرآني، بوستان کتاب هشتم، 84ش.
7. حکيم «ره» سيد محمد باقر، علوم قرآني، ترجمه: محمد علي لساني فشارکي، تبيان، تهران، 78ش.
8. خوئي، سيد ابوالقاسم، البيان، ترجمه محمد صادق نجمي و هاشم زاده هريسي، دانشگاه آزاد، نجم، 75ش.
9. فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1420.
10. زحيلى، وهبة بن مصطفى،تفسير الوسيط، دمشق، دارالفکر،1422.
11. زمخشرى، محمود، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بیروت، دار الكتاب العربي، 1407.
12. طاهري، حبيب الله، درسهايي از قرآن، اسوه، بي چا، بي جا، 77ش.
13. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، مترجم: محمد باقر موسوي همداني، دار العلم، ششم، قم، 75ش.
14. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، دار احياء، استراث العربي، بيروت- لبنان، 1414ق.
15. الطريحي، فخر الدين، مجمع البحرين، مکتب الثقافة الاسلامية، دوم، 1408ق.
16. طوسى محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن تحقيق احمد قصيرعاملى ، بیروت، دار احياء التراث العربى.
17. عثماني، مولانا محمد تقي، علوم قرآن، مترجم: محمد عمر عيدي دهني، انتشارات شيخ الاسلام احمد جام، اول، بي جا، 82ش.
18. فراهيدي، خليل احمد، العين، اسوه، اول، قم،1414ق.
19. معرفت «ره»، محمد هادي، الشهيد، مرکز مديريت حوزه ي علميه ي قم، دوم، قم، 1410ق.
20. رشيدالدين ميبدى، احمد بن ابى سعد ،كشف الأسرار و عدة الأبرار،تهران، انتشارات امير كبير، 1371ش.