پرسش:
فلسفه خلقت بجز بحث رحمت و رحمانیت خدا چیست؟
پاسخ:
با سلام و ادب
براى چه به وجود آمدهايم و سرانجام چه خواهيم شد، و آمد و رفت ما چه حاصلى دارد؟ كمتر كسى است كه اين سؤال را از خود يا از ديگران نكند: ما براى چه به وجود آمدهايم؟ خداوند بزرگ چه چيز كم داشت كه ما را آفريد؟ اگر آفرينش ما نبود، كجاى عالم خراب مى شد؟ آسمان به زمين مى آمد؟ كهكشانها به هم مى ريختند؟ ثوابت و سيارات متلاشى مى شدند؟
فلسفه آفرينش:
اوّل: بر اساس آيات و روايات در زمينه حكمت و فلسفه آفرينش انسان گفته مى شود كه آدمى براى آزمايش خلق شده است. او به اين جهان آمده كه در صحنه هاى مختلف زندگى دنيوى و بر سر دو راهىها با اختيار خود خوبى و زيبايى را انتخاب كند و از زشتى و پليدى دورى نمايد تا نتيجه آزمايش را در سراى ديگر مشاهده كند. در سراى ديگر نيكوكاران كه از عرصههاى آزمون سرافراز بيرون آمدهاند در نعمتهاى بهشتى اند و بدكاران در جهنم و عذاب الهى به سر مى برند. پس در حقيقت انسان به دنيا آمده است كه آزمايش شود و نتيجه آزمون را ببيند.
دوم: انسان در دنيا براى عبادت خلق شده، يعنى آمده است كه عمرى عبادت خدا كند و پس از آن به سوى معشوق و معبود حقيقى سفر كند.
سوم: انسان براى پيمودن سير تكامل خويش پا به اين جهان گذارده است. او آمده است كه پلههاى ترقى و كمال را يك به يك طى كند و خود را به كمال نهايى برساند.
روشن است كه راه اوّل و دوم يعنى آزمايش و عبادت بازگشت به راه سوم خواهد بود، يعنى مى توان گفت انسان پس از آن كه از امتحان سربلند بيرون آمد و عمرى را به عبادت و بندگى خدا گذراند، كمال پيدا مى كند و پلههاى ترقى را پشت سر مى گذارد.
در قرآن كريم به فلسفه آفرينش انسان اشاره شده است. در حقيقت سه جوابى كه در پاسخ گفته شد، برگرفته از مضامين آيات بود. در سوره ص مى خوانيم: «ما خلقنا السّماء و الارض و ما بينهما باطلاً ذلك ظن الّذين كفروا؛ ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنها است بيهوده نيافريديم واين گمان (كه جهان را بيهوده و بى هدف آفريدهايم) گمان انسانهاى كافر است».(1)
اين آيه صراحتاً اعلام مى كند، خلقت جهان كه انسان جزئى از آن است بى هدف نيست. در سوره ملك مى خوانيم: «الّذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملاً؛ او است كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتر هستيد».(2) در اين آيه هدف از خلقت انسان آزمودن او دانسته شده، در سوره ذاريات آمده است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الا ليعبدون؛ و ما جن و انسان را نيافريديم مگر براى آنكه عبادت خدا را به جاى آورند».(3)
از آنچه گفته شد به روشنى معلوم مى شود كه هدف از خلقت انسان آن است كه در فرصت محدود زندگى دنيوى از سرمايههاى وجودى خود بهره گيرد و بيشترين سودها را به دست آورد، زيرا انسان بيهوده آفريده نشده است.
سؤال ديگر:
درست است كه انسان درجهان هدفى دارد و زندگى او عبث و بيهوده نيست اما خدا كه هيچ احتياجى به موجودى ندارد چرا جهان و انسان را آفريده است؟ مگر او به عبادت مخلوقات محتاج است و يا نتيجه آزمايش و امور را با علم بى نهايت خود نمى داند؟
پاسخ:
خداوند از آن جا كه «علم» و «قدرت» و «فضل» و «جود» بى نهايت دارد جهان و انسان را آفريده است و لازمه اين سه صفت آن است كه خلقت خداوند بهترين و كاملترين آفرينش باشد، يعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زيبايى و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، يا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زيبايى آن مى باشد، يا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بى نهايت، باز آن زيبايى را خلق نكند ناشى از عدم «فضل» و «جود» و بخشندگى است كه خدا از بخل منزه است و «جود» و رحمت و بخشندگى او بى نهايت است. پس جهانى كه خدا خلق مى كند، بايد كاملترين صورت ممكن را داشته باشد.
در مجموعه خلقت بايد انسان خلق مى شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتى نورانى و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مى كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند كه با اختيار خويش (در حالى كه ميل باطنى آنها به جهت ديگرى تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند. آنها همواره حضور و عظمت خدا را درك مى كنند و در مقابل آن همه عظمت راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودى وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعى پيش روى او براى برگرداندن وى از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد. اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بيند و از سوى ديگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبىها و پاكىها دعوت مى كند ولى اميال حيوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواسته ها و تمايلات شهوانى و حيوانى رو به رو است واز سوى ديگر فطرت الهى اش و راهنمايىهاى پيامبران او را به سوى خوبىها فرا مى خواند. او در عرصههاى مختلف زندگى مى تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهىها عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد. چنين صحنه هايى از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جوانى و زيبايى در سختترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براى هر كسى در طول زندگى پيدا مى شود. همواره چنين صحنه هايى در طول تاريخ حيات بشرى تكرار مى شود.
اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنه هاى زيبايى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوى او مى آيند فراهم نمى كرد باز جهان كاملترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و «جود» مطلق خداوند كه اقتضاى آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نمى بود؟ آيا جاى اين سؤال از خدا باقى نمى ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردى؟! پس از خدا، خلقتى چنين لازم و ضرورى است وگرنه خداوند نيازى به آزمون و عبادت انسانها ندارد. اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايى شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است و نيازى را از خدا بر طرف نمى كند زيرا اصولاً ذات الهى بى نياز مطلق است.
1. ص (38) آيه 27.
2. الملك (67) آيه 2.
3. الذاريات (51) آيه 56.