پرسش:
سلام بنده در مورد آيه تطهير و عصمت ائمه سوالاتي داشتم: 1 اگر انما دلالت بر حصر دارد چرا اين آيه را اينگونه نمي دانيد( 24 يونس) انما الحياة الدنيا كماء.... 2 به چه دليل اراده را در اين آيه تكويني مي پنداريد 3 مفعول يريد در اين آيه چيست با توجه به اينكه اذهاب رجس بحث ديگري دارد 4 اذهاب فرع بر وجود است آيا اين طور نيست 5 فعل ذهب لازم است دليل متعدي شدن به باب افعال چيست؟
پاسخ:
با سلام و ادب
مرحله اول عصمت به اين معنا است که انسان به مرحله اي از ايمان و خداباوري برسد که هيچ گرايشي به عصيان و سرکشي در برابر خدا و اوامر و نواهي او نداشته باشد . اين مرحله از ايمان و خداباوري در انحصار معصومين و پيامبران نيست، بلکه غير آنان هم به اين مرحله از خداباوري رسيده و مي رسند که از ابتداي تکليف تا آخر عمر هيچ حرامي را مرتکب نشده ، هيچ واجبي را ترک نکرده، بلکه مکروهات را هم مرتکب نشده و مستحبات را هم ترک نمي کنند.
آنچه در مورد امامان و پيامبران مطرح شده، مرحله اي بالاتر از اين مرحله است. در عصمتي که مخصوص انبياست ، رويگرداني از رجس و پليدي و گناه و حرام وجود دارد . بالاتر از آن اين است که خدا در اين جا به بنده عنايت کرده و وي را که به او پناهنده شده، در پناه خود مي گيرد . گناه و رجس و پليدي و جهل و شک را از او دور مي کند. منصرف کردن بنده از گناه اگر به اختيار و انتخاب خودش نباشد، اجبار است و ارزشمند نيست، ولي عصمت ارزشمند، عصمتي است که از اختيار و انتخاب عبد نشات گرفته باشد.
انبيا که با انتخاب خود به بالاترين مرحله عصمت اختياري رسيده اند، به خدا پناه برده و از به ورطه افتادن جاهلانه و به اشتباه ناشي از شک و ترديد، به خدا پناه مي برند . خدا که آنان را شايسته مي بيند ، آنان را برگزيده و به نور خود روشن ساخته ، از حريم آنان دفاع نموده ، شک و ترديد و جهل و پليدي را در همه چهره هاي پيدا و ناپيدايش از ساحت آنان دور مي کند.
عصمت اختياري را که بايد با انتخاب و اختيار بنده و با تلاش و جهاد پيگير او حاصل و حفظ شود ، خدا براي همه بندگان خواسته و در سوره مائده بعد از بيان احکام طهارت(وضو و غسل و تيمم) مي فرمايد:
«ما يريد الله ليجعل عليکم من حرج و لکن يريد ان يطهرکم و ليتم نعمته عليکم؛(1)
خدا نمي خواهد با تشريع اين احکام شما را به زحمت اندازد ؛بلکه مي خواهد شما را پاک کند و نعمتش را بر شما تمام گرداند».
مخاطب اين اراده عموم مردم هستند . اين اراده عام و فراگير خداست که همان اراده تشريعي است . با وضع احکام و امر و نهي صورت مي گيرد اما اراده اي که در آيه تطهير آمده ،اراده ديگري است که اختصاص به برگزيدگان خدا دارد . در آن آيه از افرادي که شامل آن اراده هستند، با عنوان اهل البيت نام برده. پس معلوم مي شود آن يک اراده انحصاري و اختصاصي است و غير اراده عام قبلي است .
تعدادي از بندگان براي تحقق خواست عمومي خدا (طهارت و عصمت اختياري) کوشش و تلاش مي کنند و آن را محقق مي سازند ،ولي عصمت دوم را خدا فقط براي بندگاني خواسته که در بندگي به درجه اخلاص رسيده ، خدا آنان را براي خود برگزيده است. خدا بدانان برهان و نور خود را مي نماياند.از افتادن جاهلانه و سهوي و غير اختياري به وادي هاي ضلالت و جهل و شک و ترديد در امان مي شوند:
«و لقد همت به و هم بها لو لا ان راي برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشا انه من عبادنا المخلصين؛
و زليخا قصد يوسف کرد و يوسف هم اگر برهان رب را نديده بود ، به زليخا گرايش پيدا مي کرد و اين چنين ما او را تحت حمايت خود گرفتيم و سوء و فحشا را ازاو منصرف ساختيم زيرا او از بندگان مخلص و انتخاب شده ما بود».
در اين آيه وقتي دقت شود همه مطلب پيش گفته به دست مي آيد:
يوسف از بندگان مخلص و برگزيده خداست . از کساني است که خدا او را برگزيده است:
«کذلک يجتبيک ربک و يعلمک من تاويل الاحاديث و يتم نعمته عليک و علي آل يعقوب کما اتمها علي ابويک من قبل ابراهيم و اسحق؛ (2)
و اين چنين خدا تو را بر مي گزيند و واقعيت وقايع را به تو تعليم مي دهد و نعمتش را بر تو و بر آل يعقوب تمام مي کند ،همچنان که قبل از تو بر پدرانت ابراهيم و اسحق تمام کرد».
«و لما بلغ اشده آتيناه حکما و علما وکذلک نجزي المحسنين؛(3)
و وقتي به بلوغ رسيد، او را علم و حکمت بخشيديم و ما اين چنين بندگان نيکوي خود را پاداش مي دهيم».
بنا بر اين يوسف قبل از خلوت با زليخا به مرتبه اي از ايمان و تقواي اختياري رسيده که خدا او را بر گزيده و علم و حکمت بخشيده، اين برگزيده وقتي در مهلکه زليخا واقع مي شود، خودش که از گناه فراري هست و خدا هم نور و برهان خود را بدو مي نماياند . بدين گونه گناه و سوء و فحشا را از ساحت او دور مي سازد تا هيچ کس نتواند دامن او را به تير اتهام آلوده کند .
خداوند نمي فرمايد برهان خود را بدو نمايانديم تا او را از سوء و فحشا برگردانيم ،زيرا او از گناه فراري هست و اصلا به گناه و زشتي ميل ندارد تا لازم باشد او را برگردانند. در عين اين که اگر متمايل به گناه باشد و بدون اختيار و به اجبار او را برگردانند، ارزشي ندارد؛ بلکه مي فرمايد: تا سوء و فحشا را از او بگردانيم و دور کنيم که ساحتش حتي به اتهام آلوده نشود . همه به اختيار و بي اختيار به پاکي او اقرار کنند .
در آيه تطهير هم اين گونه است. اهل بيت که بايد مصداق هاي آن را به کمک پيامبر شناخت و معرفي آنان را از او طلب کرد و ايشان نيز وظيفه معرفي داشته و حتما اين وظيفه را انجام داده، کساني اند که از گناه فراري اند. به گرد گناه و فحشا و رجس و پليدي و شرک و.. نمي گردند . خدا از اينان حمايت کرده و آنان را برگزيده ،رجس و پليدي را از آنان مي برد ،نه اين که آنان را از نزديک شدن به رجس و پليدي باز بدارد ،زيرا آنان اصلا به سوي رجس و پليدي نمي روند و گرايش بدان سو ندارند.
اراده خدا يا تکويني است يا تشريعي. اراده تشريعي خدا عام است. اختصاص به افرادي ندارد. علاوه اين که اراده تکويني واقع شدني و تخلف ناپذير است . اگر اراده تکويني خدا بر طهارت عموم انسان ها تعلق گرفته بود ، همه پاک شده و پاک مي ماندند.ديگر تکليف و امر و نهي معنا نداشت .پس اراده عام تکويني نيست اما اراده اي که در اين جا از آن سخن رفته، به افعال بنده تعلق نگرفته تا اختيار را از بنده بگيرد ،بلکه اراده اي است به بردن رجس و صرف سوء ،و اين نسبت به بعض افراد است. از باب پاداش و قدرداني است. پس اراده اي تکويني و واقع شدني است.
مفعول «يريد» گرداندن بنده از گناه و واداشتن او به طاعت نيست. اگر اين گونه بود، نفي کننده اختيار و دلالت کننده بر جبر بود . فضيلت بنده نبود ،بلکه اراده در اين جا به بردن رجس و گرداندن سوء است. از باب پاداش است . اين آخرين مرحله هدايت پاداشي است . مخصوص بندگان برگزيده خداست .همچنان که خدا ضلالت کيفري هم دارد که بندگان منکر و طاغي را شامل مي شود.
اذهاب رجس فرع بر وجود آن است اما اذهاب اگر از فرد بود ، دلالت داشت که فرد قبل از اذهاب، داراي رجس و پليدي است . اگر اذهاب رجس از ساحت عبد و دفاع از وي باشد ،دلالت دارد که عبد خود از رجس گريزان و مبرا و پاک است . خدا رجس را که در خارج وجود دارد، از ساحت او دور مي گرداند تا ساحتش آلوده نگردد و مانند خودش پاک بماند.
«انما» از الفاظي است که نشان دهنده انحصار است . در آيه 25 يونس همين انحصار وجود دارد. در آن آيه مي فرمايد همان گونه که سبزي روئيده پس از باران هيچ دوام و استمراري ندارد و زود خشک شده و پخش و نابود مي گردد، دنيا و زندگي دنيا فقط يک مرحله سرسبزي و زيبايي کوتاه دارد . بعد از آن خشکي و نابودي و نيستي است.
آيه تطهير همين انحصار را مي رساند و مي فرمايد خدا مي خواهد رجس و پليدي را فقط از ساحت شما اهل بيت ببرد و شما را پاک گرداند.
فعل« ذهب »لازم است و هر فعل لازمي وقتي به باب افعال برود ، متعدي مي شود .« ذهب »به باب افعال رفته و اذهاب بردن معنا مي دهد که معناي متعدي اي است. (4)
1.مائده(5)آيه6.
2.يوسف(12)آيه6.
3.همان،آيه22.
4. ترجمه الميزان ج16،ص462-468 .