پرسش:
در قرعه کشی هایی که در بانک ها انجام می شود آیا نوعی تصادف است و آیا اراده خداوند در این جا نقش دارد یا قانون علت و معلول؟ آیا شانس و بخت نیز امور واقعی و موجود هستند؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
تصادف ميتواند معاني مختلف يا به تعبير صحيح تر، اصطلاحات گوناگوني داشته باشد و هر اصطلاحي براي خود حكم خاصي دارد كه به صورت اجمال آن را بیان می کنیم:
1 ـ تصادف به معني نداشتن علت؛ اعم از علت طبيعي و غير طبيعي، تصادف به اين معنا از نظر دانشمندان مردود است و هيچ دانشمندي كه بتوان نام دانشمند بر او نهاد، نميتواند تصادف به اين معني را توجيه كند و هركسي كه تصادف را در تحولات طبيعي و يا تاريخي به كار ميبرد ، هرگز نميخواهد بگويد حادثهاي خود به خود و بدون علت به وجود ميآيد.
تصادف در فلسفه اسلامي بعنوان «بخت و اتفاق» مطرح ميشود، و اين دو لفظ معني خاصي دارد كه با يادآوري دو اصطلاح ديگر روشن خواهد شد.
2 ـ تصادف به معني پيدايش پديدهاي از طريق يك رشته علل پيشبيني نشده. تصادف به اين معني، مورد نظر ماديهاي جهان است، آنان ميگويند: مادة جهان بر اثر انفجار و پس از يك سلسل فعل و انفعالهاي بيشمار، به اين شكل درآمد و مايه پيدايش نظمي شده است و از اجتماع آن نظمهاي كوچك، چنين نظم شگفت انگيزي به وجود آمده است. بنابراين نظام جهان بدون علت نيست و به طور مسلم عللي دارد، اما نه علل آگاه و بيدار و حسابگر.
حال آيا چنين تصادفي ميتواند سرچشمة چنين نظم بديع و شگفتانگيزي باشد يا نه؟
بطور مسلم تصادفهاي بيشمار نميتواند يك ميلياردم نظم كنوني را به وجود بياورد. آري گاهي ممكن است صخرهاي در رودخانه پس از برخوردهاي فراوان به اين سو و آن سو آنچنان سائيده شود كه به شكل انساني در آيد ، اما هرگز انفجار ماده، هرچند به خاطر يك رشته علل طبيعي و دروني باشد نميتواند آفرينشگر چنين نظام شگفتي باشد ؛ نظامي كه بررسي هر گوشه كوچكي از آن، نياز به تخصصها دارد.
در فرضية «داروين» كه تكامل انسان مطرح است و اينكه يك پديدة اسفنجي پس از طي مراحلي به صورت نوعي به نام انسان در آمده است بر فرض صحت، نميتوان آن را مربوط به علل طبيعي نا آگاه دانست ، بلكه حتماً بر اين تكامل كه به صورت زنجيرهاي تصور شده است ، علتي آگاه و آفرينندهاي دانا نظارت داشته و آن را رهبري كرده است.
در هر حال خواه توجيه ماديها نسبت به نظام جهان و يا فرضية «داروين» دربارة انسان از طريق علل طبيعي نا آگاه، صحيح باشد يا نباشد ، يكي از معاني «تصادف» همين است.
3 ـ تصادف يعني پيدايش پديدهاي تحت عاملي كه كليت ندارد و تحت ضابطه و قاعده در نميآيد.
غالباً در زبان مردم ميگويند در مسافرت تصادفاً با دوستم ملاقات كردم يا چاهي ميكنديم كه به آب برسد تصادفاً به گنج رسيد، و یا در قرعه کشی نام فرد خاصی برون می آید، هرگاه پيدايش چنين پديدهاي را از طريق تصادف توجيه ميكنند، نه به اين معني است كه اين پديده «معلول بدون علت» است ،بلكه مقصود اين است كه پيدايش چنين پديدهاي با اين شرايط، جنبة كلي و ضابطهاي ندارد. يعني آنچنان نيست كه در هر مسافرت به ملاقات دوست نائل آئيم يا در هر چاه كندني به گنج برسيم، یا درهر قرعه کشی نام این فرد بیرون آید ،بلكه يك سلسله علل و شرائط خاصي ايجاب كرده است كه در اين نقطه گنج پنهان باشد و يك سلسله علل ديگر ايجاب كرده است دوستمان به سفر برود، و یک سلسله علل دیگر ایجاب کرده که نام وی از قرعه کشی بیرون آید و نتيجة اين عوامل اين شده است كه در اين فعاليت به گنج و ملاقات دوستمان دست يابيم ویا نام وی از قرعه کشی بیرون آید ولي هرگز رابطة كلي و دائمي ميان كندن چاه و پيدا شدن گنج و يا مسافرت دوست و ملاقات او وجود ندارد. چون چنين رابطهاي در ميان نيست، پس پيدايش اين پديده نميتواند تحت ضابطه و قاعدهاي درآيد. اما اینکه آنها را از نوع تصادف قلمداد می کنیم ، به خاطر آن است که از آن شرایط و علت های این پدیده آگاهی نداریم و به همین خاطر به تصادف نسبت می دهیم ، در حالی که تصادفی در کار نبوده و به علت های دقیقی پدید آمده است.
بنا بر این چيزي كه به آن شانس ، اقبال ، بخت و طالع ميگويند حقيقت ندارد. علّت هر حادثه خوب يا بدي، كه براي انسان پيش ميآيد، يك دسته علل و عوامل واقعي است.
با اين همه به چند نكته بايد توجّه داشت:
اوّل - هر حادثهاي از گذر مشيّت و اراده الهي پديد ميآيد و خداوند پيش از پديد آمدنش كاملاً از آن آگاه است. اين نيز كه تمام رويدادهاي جهان بر اساس علل و عوامل طبيعي تحقق مييابند، مشيّت الهي است.
دوم - بيگمان از عواملي كه در حوادث زندگي مؤثّرند، اراده خود انسان است. اراده، نقشي چشمگير در اين جا دارد و چون انسان موجودي داراي اراده و اختيار است، چگونگي اراده و خواست و تصميمگيرياش در چگونگي رويدادها مؤثّر است. ولي چنين نيست كه هر چه بخواهد، روي دهد.
سوم - بر اساس آنچه از قرآن مجيد و احاديث بر ميآيد، ايمان و عمل صالح - به ويژه دعا - در سرنوشت انسان مؤثّر است. چه بسا دعا و برخي ديگر از كارهاي نيك - مانند صله رحم و صدقه كه سرنوشت را عوض كنند و موجب فراخي رزق شوند. اگر رابطه انسان با خداوند استوار باشد و در دعا و نيايش پاي فشارد، سرنوشتي خوش در انتظار اوست.
چهارم - اگر انسان در زندگي خويش كوتاهي نكند و وظايفش را انجام دهد، هر چه خداوند برايش مقدّر كند و در زندگي برايش پيش آيد، خير است، گرچه همراه با تلخي و رنج باشد. انسان همواره بايد از خداوند راضي باشد. رضا به قضاي الهي و شكيبايي در رويدادهاي ناگوار، از ارزشهاي بزرگ و موجب نيل به كمال معنوي و ثواب بزرگ است.