خداوند چگونه به تمام پدیده ها علم و احاطه دارد؟

پرسش:

با توجه به اين كه علم خداوند ازلي است، اين علم چگونه در زمان و مكان تقسيم شده؟ علاوه بر اين كه در افعال انسان اختيار و انتخاب او شرط است، يعني اگر قائل به پيدايش علم در محدوده اعمال انساني باشيم كه اين گونه نيست چگونه خداوند به حوادث متغير زماني و مكاني علم دارد و اين علم چگونه تحقق خارجي مي‏يابد؟

پاسخ:

با سلام و ادب سلامتي، سعادت و موفقيت شما را از درگاه ايزد منان خواستاريم

از ارتباط جنابعالی با سایت طلبه پاسخگو سپاسگزاریم

يكي از صفات پروردگار عالم و مهمترين صفت او بعد از توحيد، عالم و آگاه بودن از تمامي هستي و تغييراتي است كه در آن پيدا مي شود. علمي كه سبب پيدايش هر معلومي خواهد شد. آيات بسياري از قرآن گواهي و دلالت بر علم نامحدود خداوند دارند:

1 - بدانيد خداوند از هر چيزي آگاه است؛(1)

2 - بگو: اگر آن چه در سينه هاي شما است، پنهان داريد يا آشكار كنيد، خداوند آن را مي داند، و نيز از آن چه در آسمان و زمين است، آگاه است و خداوند بر هر چيزي توانا است.(2)

3 - كليدهاي غيب تنها نزد او است و جز او كسي آن را نمي داند. آنچه را در خشكي و دريا است مي داند. هيچ برگي (از درختي) نمي افتد، مگر اين كه در كتاب آشكار (در كتاب علم خدا) ثبت است.(3) بسياري ديگر از آيات الهي نشان دهنده علم بي پايان و نامحدود حضرت حق است. علم خدا موجب شده است موجود مكاني و زماني و محدودي چون انسان به تشكيك پرداخته چون از عقل و شعور و دانايي در حد كمي برخوردار است، به كنج كاوي و احياناً اعتراض جسورانه بپردازد كه اگر خداوند به من اختيار داده، آيا اختيار من كه هر لحظه قابل تغيير و تبديل است، با علم خدا كه از قبل بر حركات و سكنات تمام موجودات در حال و آينده خبر دارد، منافات ندارد، اگر علم خدا ثابت است، با فعل و انفعال من كه هر لحظه در حال دگرگوني است، چگونه تلفيق مي شود؟ علم خدا به موجودات با علم ما كه از طريق كسب و انعكاس است، تفاوت ماهوي دارد. تا اشيا را به صورت مستقيم نبينيم. نمي توانيم از جزئياتش آگاه شويم، گرچه نقش بستن صورتي خيالي از چيزي كه تصورش را مي كنيم، غير قابل اجتناب است، اما اين علم نيست. علم، حضور صورت معلوم در نزد عالم است. علم ما به اشيا اين گونه است، مثلاً فرض كنيم انساني از ابتدا كور مادرزاد بوده و يا بينا بوده است ولي او را در اتاق بسيار تاريكي قرار داده اند، كه هيچ روزنه اي در آن وجود ندارد تا بتواند معلوم باشد. آيا مي توان از چنين شخصي انتظار داشت كه از موجودات و اشياي اطراف خود تصوير روشني ارائه دهد؟ او حتي نمي تواند خيالي را كه مطابق با واقع باشد، از دنياي خارج ارائه دهد. اگر آن شخص كور بينا شود و يا شخصي كه در اتاق تاريك قرار گرفته است به وسيله برق اطراف خود را روشن و واضح ببيند، دنياي جديدي را پيش روي خود مي بيند كه فرق بسياري با لحظات پيش كه در آن حالت بوده است، دارد.ما دو نوع علم نسبت به خود داريم:

1 - علم حضوري كه خودمان را باور داريم و مي دانيم هستيم و احساس بودن درما واقعي است.

2 - علم حصولي كه ما نسبت به اشيا عالم مي شويم، و اين از انعكاس آن شي در ذهن صورت مي گيرد، مثل علومي كه كسب مي كنيم و يا نسبت به مجهولات كه عالم مي شويم. پس اين علم با گذر زمان كم يا زياد مي شود و زمان نقش تعيين كننده اي در تصوير آن دارد.

اشتباه  ما از علم خدا از همين جا شروع مي شود كه فكر مي كنيم علم خدا نسبت به حال و آينده علم حصولي است و تا آن حوادث ايجاد نشوند، خدا عالم نخواهد شد. پس با اختياري كه داريم، مي توانيم در علم خدا تأثير بگذاريم، در حالي كه اين گونه نيست و علم خداوند به موجودات از طريق انتقال عكس و صورت ذهني نيست، بلكه تمامي موجودات به ذاتشان نزد خدا حاضرند و او به همه آنها احاطه دارد، بي آن كه احتياج به عكس و نقش باشد. علم خداوند بر زمان و مكان احاطه دارد. زمان و مكان مقهور اراده او هستند.

او هستي را آفريد و آن را به زمان مقيد كرد تا حضور موجود ثابت و قرارمند نشود وگرنه يا بايد ازلي شود كه جز خدا مصداقي ندارد و يا بايد به همين صورت بماند و بدون آن كه ازلي باشد، ثابت شود، كه محال است، زيرا موجود امكاني نمي تواند در حال ثبات و قرار بماند، زيرا او زماني است و هر موجود زماني محكوم به انصرام است.پس علم خدا نسبت به تمام موجودات حضور است، مثلاً انساني را فرض كنيم كه در اتاقي حبس شده است و فقط روزنه اي كوچك به بيرون دارد. او از اين روزنه قدرت ديد محدودي نسبت به بيرون دارد. اگر در اين هنگام صف شتري از كنار آن روزنه بگذرد، شخصي كه در اتاق قرار گرفته است، هر لحظه قسمتي از آن صف را خواهد ديد، ولي اگر اين شخص خارج شود و بر بالاي بام برود، بدون هيچ گونه محدوديتي تمام صف شتران را از ابتدا تا انتها با يك نظر و ديد مي تواند ببيند. پس فرق بسياري است بين دو گونه ديدن كه يكي بسيار محدود و ديگري بسيار وسيع است. حالا هر چقدر اين فاصله زياد شود، انسان ديدش نسبت به دنيا بيش تر مي شود. اگر بالاي كوه برود، بيش تر از بالاي بام منزل نسبت به محيط اطراف احاطه ديد دارد و اگر به كره ماه برود، زمين را با تمام عظمتش چون توپي كوچك كه در فرض معلق است مي بيند.

حالا اگر خالق هستي كه خود همه چيز را خلق كرده، بخواهد به موجود خودش احاطه داشته باشد، آيا مي توان آن ديدن را با ديدن بشر مقايسه كرد؟ بشر مي بيند و انعكاس ديدن در ذهنش نقش مي بندد، ولي در نزد خدا همه چيز حاضر و عيان است. او اگر به انسان كه بهترين موجودش است، اختيار داد، مي داند كه او با اختيار خودش چه كاري انجام مي دهد و چه كاري انجام نمي دهد. او به تمام جزئيات عالم هستي عالم است. هر ذره اي هر چند از نظرما ناديدني باشد، در نظر او حاضر و فعال است و در پيكره هستي به انجام وظيفه خويش مشغول است.

وقتي قرآن مي فرمايد: "او است خداوند در آسمان ها و در زمين. پنهان و آشكار شما را مي داند و از آن چه انجام مي دهيد، با خبر است".(4) ديگر به شك و ترديد نخواهيم افتاد كه چگونه خداوندما را مختار كرده است اختيار يعني آن كه من شايد بخواهم يا نخواهم و همين مسئله موجب تغيير در علم خدا مي شود، چون شايد او بخواهد و من نخواهم، چون مختار هستم و اگر او بخواهد و من مجبور به خواستن بشوم، پس مختار نيستم! خداوند علم سابق به فعل ما دارد كه افعال ما تحت اراده و اختيارما، به سمت ثواب خواهد رفت يا راه عذاب را در پيش خواهد گرفت.

امام رضا(ع) فرمود: "خداوند هميشه به موجودات، عالم بوده، قبل از آن كه آن ها را بيافريند، همانند علم او به اشياء بعد از خلقت آنها". (5)

پس وقتي خداوند قبل از خلقت اشيا به آنها عالم است و مي داند در فلان زمان موجودي را كه اكنون وجود ندارد، خلق مي كند، مي داند كه بعد از خلقت چه كاري انجام خواهد داد. حضرت در بخش دوم روايت مي فرمايد: "همانند علم او به اشيا بعد از خلقت آنها" پس علم خدا به اشيا بعد از خلقت، امري ثابت شده و معلوم است.

علم خدا حضوري است.

همان گونه كه حقيقت علم از بديهيات است، اين معني نيز جزو واضحات است كه ما دو گونه علم در خود مي يابيم كه با هم كاملاً متفاوت است: گونه اول،ما به وجود خود به اراده و تصميم و علاقه و عشق و تنفر و افكار خودمان علم داريم. و بدون نياز به هيچ واسطه اي اين معني براي ما حاصل است؛ يعني ما نزد خودمان حضور داريم و افكار و پديده هاي روحي ما هم نزدما حاضرند و حجابي ميان ما و آنها نيست. اينها را علم حضوري مي نامند. گونه دوم،ما به موجوداتي كه بيرون از وجودما است، نيز علم داريم، ولي مسلماً آسمان و زمين و ستارگان در درون روح ما جاي ندارند، بلكه عكس و نقش از آنها از طريق آثارشان به درون روح ما راه مي يابد و در حقيقت معلوم واقعي ما همان مفاهيمي است كه از آنها در روح ما جاي گرفته است. اين را علم حصولي مينامند.

علم خداوند به تمامي موجودات جهان از قبيل قسم اول است چرا كه او همه جا حاضر است و بر همه چيز احاطه وجودي دارد چيزي از او دور نيست. او هرگز نياز به حواس و انعكاس صورت موجودات در ذهن و مفاهيم ذهني ندارد. اصلاً او ذهن ندارد و علم او بر همه چيز علم حضوري است.(6)

در هر حال بحث درباره علم خدا بسيار گسترده و عميق است و به همين جهت موجب پديد آمدن اقوال و آراي گوناگوني شده است. علامه طباطبايي مي فرمايند: براي خداوند متعال علمي است به ذاتش در مرتبه ذاتش يعني علم به ديگر كه علم به آنها در مرتبه و مرحله ذات خود آنها است (كه ظاهراً مقصود علم به تقرر اصلي و اوليه آنها است) و اين علم به علم قبل از ايجاد معروف است كه اين علم اجمالي در عين كشف تفصيلي است و اين كه براي خداي متعال علم تفصيلي خارج از ذاتش است و آن علم به موجودات در مرتبه ذاتشان كه خارج از ذات متعال است و آن علم بعد از ايجاد است و به هر حال علم خداوند حضوري است، هرگونه كه فرض شود.(7)

نتيجه: علم خدا حضوري است و در اين مرتبه اشيا چه قبل و چه بعد از خلقت چون متعلق علم خدايند، معلومند، چون غايب و حاضر نزد او حاضر است. ممكن است موجودي از نظر ما غايب باشد و شايد هنوز به وجود نيامده باشد، چون زمان موجوديتش به ظاهر فرا رسيده، ولي همان موجودي كه بعداً در نظر ما ظاهر مي شود نزد او ظاهر است و اين جريان هميشه ادامه دارد.

او به ما اراده مي دهد، اما مي داند كه با اراده خويش چه مي كنيم. او به ما اختيار مي دهد، ولي مي داند با اختيار خويش چه راهي را انتخاب مي كنيم. پس هر گونه تغيير و تبديل در رأي و اراده و اختيار ما از ديده او به دور نيست، چون خداوند عالم است و عالم به معلوم خويش علم حضوري داشته و نوعي اتحاد ميان عالم و معلوم وجود دارد، زيرا علم حضوري موجب چنين اتحادي شده و عاقل و معقول به هم پيوند مي خورند، نه كه چون علم حصولي اول عاقل و عالمي ايجاد شده و بعد معقول و معلومي به وجود مي آيد كه اين معقول و معلوم، معلول و مخلوق زمان است. علم حصولي تابع زمان و انعكاس ذهن و دريافت ديدن و يا شنيدن ها است.

در هر حال بحث از علم خدا پيچيده است كه اذهان و افهام را در هم مي پيچد و گويا ضرورتي براي كنج كاوي نيست، جز آن كه براي يادگيران رجوع به كتاب هاي فلسفي و عرفاني سودمند است. در عين حال روايت هاي متعددي از معصومان (ع) نقل شده است كه انسان را از تفكر در ذات خدا بر حذر داشته اند. امام باقر(ع) فرمود:"برحذر مي دارم شما را از انديشيدن در ذات خدا، ولي آن گاه كه خواستيد به عظمت و بزرگي اش بنگريد، به آفريده هاي بزرگ او نگاه كنيد".(8)

 

1 . بقره (2) آيه 231.

2 . آل عمران(3) آيه 29.

3 . انعام (6) آيه 59.

4 . انعام (6) آيه 3.

5 . پيام قرآن، ج‏4، ص 99.

6 . پيام قرآن، ج‏4، ص 91.

7 . نهايةالحكمة، ص 254.

8 . صادق احسان بخش، آثارالصادقين عليهم السلام، ج‏1، ص 28.

Comments (2)

This comment was minimized by the moderator on the site

اگر آینده شمر عمرسعد و میثم تمارمعلومه..همون جوری که علی پیش بینی کرده ..اختیار چی میشه پس

This comment was minimized by the moderator on the site

سلام
آینده اینها با توجه به اختیاری که دارند مشخصه. مثل علم الهی به عاقبت بندگان.

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest. Sign up or login to your account.
Attachments (0 / 3)
Share Your Location

آپ کے سوالات

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

آخرین ارسال سایت