پرسش:
مینو: سلام
امروز اتفاقی وب شما را باز کردم خیلی خوشم اومد بی اغراق بگم اولین سایتی بود که بدون حاشیه و بدون دوپهلو کردن سوال ،جواب می دادید راغب شدم باتون درد و دل کنم تا شما هم نصیحتم کنید و بهترین راه حل را بگید من تک فرزند خانواده هستم و 25 سالمه پدر و مادرم برای ازدواج من خیلی سخت گیری می کنن یه جورایی جوابشون همیشه به نه موکول میشه اگه بخواد خواستگاری بیاد باید 5 الی 6 ماه سرکار باشه چون هر دفعه یه بهونه جدید تراشیده می شه بعدش که اجازه می دن اون بنده خداها بیان آخرش یه ایرادی میگیرن و میگن نه بدون اینکه اصلا از من سوالی بپرسن ببینن نظر من چیه آیا اصلا معیارهای من با معیارهای که اونا مد نظرشون هست یکی است یا نه؟؟؟ چطور رفتار کنم که مادر و پدرم هم ناراحت نشن و ازشون بپرسم چرا همیشه بهونه میارن (حتی برای بچه های برادر و خواهر خودشان هم بهون آوردن و گفتن هنوز میخوام درس بخوانم) ممنون میشم اگه لطف کنید و زودتر جواب بدید.
پاسخ:
با سلام و عرض ادب خدمت شما
شما لطف دارید ممنونم.ببخشید جواب طول کشید،ایام محرم هست و ما هم شهرستانیم و مشغول تبلیغ لذا فرصت نشد زودتر جواب بدم.
در مورد این مشکل شما عرض کنم که اگر این سختگیری ها بجا هستند که شما باید راضی باشید و ناراحت نشوید چرا که بعضا مصلحت هایی است که چون ما تجربه نداریم آنها بهتر می دانند و به هر کسی اجازه نمی دهند که با شما ازدواج کنند.
اما ظاهر حرف شما این را می رساند که سختگیری های بی مورد است که این حساسیت با تک دختر بودن شما هم بیشتر شده است که متاسفانه مشکلی است که در بیشتر خانواده های تک دختری وحتی تک پسری وجود دارد.
این مشکل بیشتر از طریق خود پدر و مادر قابل حل است تا خودتات لذا پیشنهادی که بنده دارم این است که شما به کسی که به پدر و مادرتان نزدیک است و شخصی منطقی می باشد صحبت کنید و مشکل را بگویید تا او با پدر و مادر شما صحبت کند و آنها را نتیجه این کار و سختگیری ها آگاه کند چون پدر و مادر شما خیلی به نتیجه کار فکر نمی کنند و لازم است تذکر به آنها داده شود. باید بدانند که دست از سختگیری برداند چرا که سن شما بالا می رود و فرصتها کمتر میشود . و ما می ترسیم که شما مجبور شوید به کسی که درجه پایین تری دارند ، جواب مثبت بدید و همچنین ممکن است ازدواج نکردن برایتان مفسده به دنبال داشته باشد و...
اما پیشنهاد دومی که دارم و این را بهترین راهکار هم میدانم این است که شما خودتان با مادر بزرگوار صحبت کنید و هر آنچه در دل دارید و مصلحت خود می دانید بگویید و ترسی به دل راه ندید. ممکن است شما بگویید من خجالت میکشم یا حیا اجازه نمی دهد در این مورد صحبت کنم اما باید عرض کنم که در این مسائل حیا داشتن غلط است و اتفاقا بسیار پسندیده است که یک دختر خیلی سنگین به صورت منطقی خواسته های خود را به مادر بگوید و در واقع شما هم باید مادر خود را مثل رفیق بدانید و راحت باشید و وقتی مادرتان صحبت های شما را بشنود متوجه می شود که بلوغ فکری شما کامل شده و می توانید تصمیم های درست را بگیرید.
نکته بعدی اینکه اگر خواستگاری خوب و مومن امد و درارای شرایطی که خودتان مد نظر داشتید بود و در تحقیقات هم مشکلی نبود اما پدر و مادر مخالفت کردند خودتان با آنها یعنی والدین گرام صحبت کنید و بگویید من خیلی فکر کردم و به این دلایل دوست ندارم جواب منفی به این خواستگار بدهیم و این صحبت ها هم سعی کنید در کمال احترام و محبت به انها باشد که خدایی نکرده باعث کدورتی نشود.ببینید شما 25 سال سن دارید یعنی می توانید خوب تصمیم بگیرید و حق اظهار نظر هم دارید و با این حال نباید سکوت کنید چرا که اینده خودتان است و فردا هم شما هستید که متضرر یا منفعت می برید.البته پدر و مادر شما هم از روی دلسوزی این کار را می کنند اما بعضا به عواقب کار فکر نمی کنند و یا حساسیت ها و وسواسی ها اجازه نمی دهد تصمیم درست بگیرند.
انچه که به عقل ناقص ما می رسید همین موارد بود و ان شالله که با دقت خودتون مشکل حل شود.
بازم مشکلی بود در خدمت هستم.
برای شما آرزوی موفقیت دارم.
التماس دعا