مقدمه
انسان، يك موجود اجتماعى است و بدون ارتباط با افراد جامعه، هرگز نمى تواند به مراحل رشد، كمال و سعادت برسد. و در اين زمينه موفقيت انسان در گرو جلب دوستى ديگران است. به اين سبب، هر كسى در اين جهان دوست دارد تا در دل انسانها نفوذ كرده، طرف مقابل را با خود هم رأى و هماهنگ كند؛ زيرا براى موفقيت در يك تعامل اجتماعى، بهترين گزينه و روش، همان نفوذ در دل افراد جامعه و فتح دل آنان است.
رمز توفيق پيشوايان دينى ما، به ويژه رسول مكرم اسلام صلى الله عليه وآله نيز در ارتباط قوى و تنگاتنگ اجتماعى با مردم نهفته است. آن گراميان براى نيل به اهداف آسمانى و مقدس خويش تلاش مى كردند تا دل و جان مخاطبان را تسخير كنند و ارزشها و معارف الهى - انسانى، بهتر و عميق تر در وجود مخاطبانشان جاى گير شود.
به همين دليل، قرآن كريم در ميان آن همه معجزه ها، كرامتها و فضيلتها، انگشت اشارت را به سوى اين رمز، نشانه مى رود و بالاترين پيروزى رسول خداصلى الله عليه وآله را نفوذ آن بزرگوار در دلهاى مردم مى داند. قرآن مجيد درباره مهم ترين راز موفقيت آن جناب مى فرمايد:
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ»؛(1) «به بركت رحمت الهى، در برابر مردم، نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن؛ اما هنگامى كه تصميم گرفتى، [قاطع باش و] بر خدا توكل كن؛ زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.»
در اين آيه شريفه، نكته هايى كليدى در توفيق ارتباط با مردم به چشم مى خورد كه براى همه انسانها، به ويژه مبلّغان اسلامى و كسانى كه با عموم مردم سر و كار دارند از ضروريات است. برخى از اين نكته ها عبارت اند از:
1. نرمى و مهربانى؛
2. اجتناب از تندى و خشونت (مگر در مراحل آخر كه ديگر راهى نمانده باشد و به قول حافظ: آخِرُ الدَّوا اَلْكَىْ)؛
3. عفو و بخشش؛
4. نظرخواهى و مشورت؛
5. طلب آمرزش از خداوند براى طرف مقابل؛
6. قاطعيت و ترديد نداشتن در هدفهاى مقدس؛
7. توكل و اعتماد به فضل و رحمت بى پايان الهى؛
8. و... .
آرى، مهم ترين رمز توفيق رسول خداصلى الله عليه وآله و امامان معصوم عليهم السلام، در صيد دلهاى پاك و مستعد را مى توان در ويژگيهاى خاص آنان در تعامل با مردم جستجو كرد. اوصاف برجسته و ويژگيهاى زيباى آنان در معاشرت با ديگران، دلهاى پاك و روانهاى سالم را به سوى آنان متمايل مى ساخت؛ زيرا آن گراميان، شايسته ترين انسانهاى عصر خود بودند.
به اين سبب، حقيقت جويان و سعادت طلبان عالم كه وجدانى آگاه و عقلى پويا و فطرتى ناب داشته و دارند - بدون در نظر گرفتن آيين و اعتقادات خود - با مطالعه زندگى، رفتار و سيره رسول خداصلى الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم السلام از عمق جان، مشتاق آشنايى و معرفت با ايشان مى شوند و در موارد بسيارى، مطالعه سيره و اخلاق پيشوايان دينى، آنان را به سوى حق و حقيقت رهنمون مى شود.
با توجه به نكات فوق، در اين فرصت از شيوه هاى امام نهم عليه السلام در ارتباط قوى با مردم، سخن خواهيم گفت و رازهاى توفيق اجتماعى را در سيره و سخن حضرت جوادعليه السلام بررسى مى كنيم. به اين اميد كه اين سلوك معنوى در دل و جانمان رسوخ كند و راه و روش آن بزرگوار در زندگى اجتماعى، چراغ را همان باشد.
عفو و گذشت
عفو و بخشش از صفات پسنديده اى است كه در وجود هر كس باشد، نشانه كمال اوست و ديگران نيز علاوه بر محبت قلبى، به ديده احترام به او مى نگرند. امام جوادعليه السلام كه كامل ترين انسان عصر خويش بود، در اين وادى، گوى سبقت را از ديگران ربود و اسوه بارز مردم در مقام عفو و بخشش بود. آن گرامى، حتى درباره مخالفان سرسختِ خود نيز، عفو و گذشت داشت.
حكيمه قرشى از بانوان صالح دوران آن امام(2) مى گويد: بعد از شهادت آن حضرت، نزد امّ فضل، دختر مأمون و همسر امام عليه السلام رفتم تا به او در اين مصيبت، تسليت بگويم. او چنان ناراحت و محزون بود كه سخنانش با ناله و گريه هاى شديد همراه بود.من مقدارى با او سخن گفتم و وى را آرام كردم. سپس درباره كرامت، اخلاق ستوده، شرافت، بزرگوارى و اخلاص حضرت جوادعليه السلام گفتگو كرديم. در ميان سخن، ام فضل گفت: «آيا مى خواهى از موضوع شگفت انگيزى كه فوق تصور است و در ميان من و آن حضرت اتفاق افتاد برايت بگويم» با تعجب گفتم: «اين داستان چه بوده است؟!»
دختر مأمون گفت: از وقتى با حضرت جوادعليه السلام زندگى مشترك آغاز كردم، همواره غيرت نشان مى دادم و مراقب حركت و رفتار وى بودم كه مبادا همسر ديگرى داشته، يا درصدد تجديد فراش باشد؛ حتى گاهى سخنانى را كه از وى مى شنيدم در دل، به شك و ترديد مى افتادم و بسا اين وسوسه ها و تصورات مرا وادار مى كرد كه نزد پدرم، شكوه و گلايه كنم؛ اما پدرم مرا به آرامش دعوت مى كرد و مى گفت: «دخترم! او را تحمل كن و با همسرت مدارا داشته باش، او پاره تن رسول خداست.»
تا اينكه روزى نشسته بودم. دخترى وارد شد و بر من سلام كرد. گفتم: «تو كيستى؟» او گفت: «من دخترى از نسل عمار ياسر و همسر ابوجعفر، محمد بن على امام جوادعليه السلام هستم.» با شنيدن اين خبر، چنان آشفته خاطر شدم كه قادر به كنترل خود نبودم. وقتى او از نزد من بيرون رفت، بلند شدم و نزد پدرم رفتم و گزارش واقعه را برايش شرح دادم.
مأمون به شدت مست بود و به طور كامل، هوش از سرش پريده بود. وى با شنيدن خبر، چنان برآشفت كه از غلامش شمشير خواست و در حالى كه به شدت خشمگين بود، با شمشير برهنه به سوى منزل امام جوادعليه السلام حركت كرد. او ضمن حركت مى گفت: «به خدا قسم، او را مى كشم!» وقتى چنين ديدم گفتم: «انالله و انا اليه راجعون؛ من با همسرم چه كردم؟!» او رفت و من همچنان به خود مى پيچيدم و به صورت لطمه مى زدم. تا اينكه به اتاق امام جوادعليه السلام وارد شد.
او با شمشير حمله كرد و پشت سر هم، ضربات شمشير را بر بدن وى وارد مى كرد تا اينكه بدنش را قطعه قطعه كرد و سپس از اتاق بيرون آمد. من هم در حال اضطراب و پريشانى، پشت سر او مى دويدم. شب را تا صبح نخوابيدم.
فرداى آن شب، نزد پدرم رفته، گفتم: «پدر مى دانى ديشب چه كردى؟» گفت: «نه، چه كردم؟!» گفتم: «تو ديشب ابن الرضاعليه السلام را به قتل رساندى و او را با شمشير، قطعه قطعه كردى!» برق از چشمانش پريد و بيهوش شد. پس از مدتى به حال خود آمد و به من گفت: «واى بر تو! چه مى گويى؟» گفتم: «بله، به خدا سوگند! تو در حال مستى و با عصبانيت تمام به اتاق ابن الرضاعليه السلام رفتى و با شمشير او را به قتل رساندى!»
پدرم به شدت مضطرب و درمانده شد. سپس ياسر خادم را صدا زد و گفت: «واى بر تو! اين دخترم چه مى گويد؟» او گفت: «دخترت راست مى گويد.» در اين حال با دست به سينه و صورت خويش مى كوبيد و مى گفت: «انالله و انا اليه راجعون. به خدا قسم بيچاره شديم و به مهلكه گرفتارى افتاديم و تا آخر عمر رسوا شديم.» بعد گفت: «ياسر تو برو و خبرى بياور، عجله كن! چيزى نمانده است كه من قالب تهى كنم.»
ياسر رفت و به سرعت برگشت و با خوشحالى گفت: «مژده باد! من رفتم. حضرت جوادعليه السلام را ديدم كه صحيح و سالم در حال مسواك زدن بود. سلام كردم و گفتم: اى پسر رسول خدا! دوست دارم اين پيراهن خود را به من هديه دهى تا در آن نماز بخوانم و به آن تبرك جويم. هدفم از اين عمل، آن بود كه به بدن او نگاه كنم و آثار شمشير را ببينم. بدن او را ديدم، چنان سالم و سلامت بود كه ذره اى اثر زخم شمشير در آن مشاهده نمى شد.»
مأمون گريه كرد و گفت: «اين حادثه براى عبرت گرفتن اولين و آخرين كافى است. ياسر! برخى حركاتم را به ياد مى آورم كه ديشب چگونه با غضب شمشير به دست گرفتم و به اتاق او رفتم؛ اما موقع برگشت را هرگز به ياد نمى آورم. خدا اين دختر را لعنت كند. نزد ابن الرضاعليه السلام برو و سلام مرا برسان و بيست هزار دينار هم برايش ببر» و هداياى ديگرى نيز براى امام فرستاد.
ياسر نزد حضرت رفت و هدايا را تقديم داشت. امام به آنها نظر انداخت، تبسم كرد و گفت: «اى ياسر! آيا عهد بين او و پدرم و بين من و او اينگونه بود كه با شمشير بر من هجوم بياورد؟ آيا او نمى داند كه من ياورى و مدافعى (بى همتا) دارم كه مرا حمايت مى كند و از گزند حوادث مصون مى دارد؟» ياسر گفت: «سرورم! اى پسر رسول خدا! اين عتاب و سرزنشها را رها كن. به خدا قسم و به جدت رسول الله صلى الله عليه وآله سوگند! كه او نمى داند و كارهايش از سر عقل و انديشه نيست و جايگاه خود را در روى زمين نمى شناسد.
او نذر مهمى در راه خدا كرده است؛ عهد كرده است كه پس از اين، هرگز شراب نخورد و مست نشود؛ زيرا زمينه هاى نفوذ شيطان را در وجودش هموار مى كند. اى پسر پيامبر! هر گاه شما نزد او آمديد در اين زمينه چيزى نگوييد و بر او عتاب نكنيد.»
امام جوادعليه السلام با كمال بزرگوارى، تمام گذشته ها را به فراموشى سپرد و همسرش و مأمون را عفو كرد و فرمود: «اتفاقاً تصميم من هم همين بود.» سپس آن حضرت، لباسهايش را پوشيد و همراه تعدادى از مردم، نزد مأمون رفت. مأمون با چهره اى گشاده از آن حضرت استقبال كرد و آن بزرگوار را در كنارش نشانيد. (3)
ساده زيستى
از عواملى كه در تعامل با مردم، رهبران بزرگ را محبوب قلبها مى كند، ساده زيستى و دل نبستن به مظاهر دنيوى و مفاخر آن است.
امام جوادعليه السلام به پيروى از پدران بزرگوار خود هرگز به تشريفات ظاهرى و تجملات، علاقه نشان نمى داد، زرق و برق دربار خلفاى عباسى در آن زمان براى بسيارى از مردم، فريبنده و جذاب بود؛ اما امام، هرگز خود را به تشريفات دنيوى نيالود و به اين دليل، دلبر و محبوب ديگران بود.
حسين مكارى در اين باره مى گويد: وقتى امام جوادعليه السلام در بغداد بود، به آن شهر سفر كردم. وقتى به دربار خليفه رفتم، امام را در يك زندگى مرفه و در نهايت جلال و تشريفات ملاحظه كردم. در دلم گفتم: «امام محمد تقى عليه السلام با اين زندگى عالى و مجلل، ديگر به آن زندگى ساده در مدينه بر نمى گردد. چه كسى از غذاهاى لذيذ و زندگى تشريفاتى و مجلل و راحت دست مى كشد و به زندگى ساده بر مى گردد؟!»
همين كه اين افكار به ذهن من خطور كرد، ديدم آن بزرگوار سر به زير انداخت. بعد از اندكى سر بلند كرد و در حالى كه از ناراحتى، رنگ صورت مباركش زرد شده بود به من فرمود: «يَا حُسَيْنُ خُبْزُ شَعِيرٍ وَ مِلْحُ جَرِيشٍ فِى حَرَمِ رَسُولِ اللَهِ اَحَبُّ اِلَىَّ ممَّا تَرَانِى فِيهَا؛ اى حسين! نان جو با نمك نيم كوب در حرم رسول خداصلى الله عليه وآله نزد من بهتر است از آنچه كه تو در اينجا مشاهده مى كنى.»
امام به حسين مكارى توضيح داد كه زندگى ساده برايش خيلى گواراتر از آن همه مظاهر دنيوى است؛ اما افسوس كه با اجبار حكومت، مجبور به سكونت در محيط اشرافى بود. آرى، براى مردان الهى، اشرافى گرى نه تنها لذت بخش نيست، بلكه آزار دهنده و غير متبوع نيز هست. (4)
برخورد با هنرمندان غيرمتعهد
پيشواى نهم در راستاى ايفاى نقش خطير امامت و پاسدارى از ارزشهاى الهى در مقابل منكرات و كارهاى خلاف قوانين اسلامى به پاخاست و با تمام وجود با ضد ارزشها مبارزه كرد. آن حضرت نه تنها در محافل خصوصى، بلكه در جلسات عمومى و رسمى نيز هيچ گاه به متخلفان و حريم شكنان روى خوش نشان نمى داد؛ بلكه به شدت از اعمال زشت آنان بيزارى مى جست و اگر لازم مى شد از قوه قهريه و اقتدار امامت نيز در اين زمينه سود مى جست.
محمد بن ريّان مى گويد: مأمون براى خدشه دار كردن شخصيت حضرت جوادعليه السلام به هر حيله اى دست مى زد تا نقطه ضعفى در ايشان بيابد و با درشت كردن آن، مقام امامت را بشكند و با آلوده كردن آن بزرگوار به امور دنيوى، از كرامت، عظمت و هيبت آن وجود نازنين در ميان اجتماع بكاهد؛ اما تمام راهها را به روى خود بسته ديد و از اين جهت، خود را عاجز و ناتوان يافت تا اينكه ماجراى ازدواج دخترش را با حضرت پيش آورد.
او به اين منظور، محفل جشنى ترتيب داد و عده اى از كنيزان ماهرو و آوازه خوان را در آن جلسه گردآورد. سپس دستور داد هر يك از آنان جامى به دست گيرند كه داخل آنها پر از گوهرهاى گران قيمت بود و در مقابل امام جوادعليه السلام صف بكشند؛ ولى حضرت به آنان هيچ توجهى نكرد.
در آنجا مردى هنرپيشه، نوازنده و خواننده، به نام «مخارق» حضور داشت. مأمون، وى را براى گرم كردن مجلس فراخواند. او براى رضايت مأمون اظهار داشت: «اى امير! مطمئن باش، من به راحتى مى توانم خواسته شما را برآورم و او را به امور دنيوى و عيش و طرب وادارم.»
آنگاه مرد نوازنده، مقابل امام آمد و با ندايى، همه را گرد خود جمع كرد. سپس به خوانندگى و نواختن آلات موسيقى مشغول شد، مدتى تلاش كرد؛ اما پيشواى نهم نه تنها به او توجهى نكرد؛ حتى به راست و چپ خود نيز نگاه نمى كرد.
وقتى مرد نوازنده، گستاخى و بى ادبى را از حد گذراند و وجود مقدس امام را آزرده ساخت، حضرت سر را بلند كرده و به او نهيب زد: «اى ريش بلند! از خدا بترس!» همين جمله كوتاه، چنان او را مضطرب كرد كه از خود بيخود شد و آلات موسيقى از دستش افتاد و تا هنگام مرگ، ديگر نتوانست موسيقى بنوازد و از دستانش بهره ببرد.
وقتى مأمون از او پرسيد: «چرا نتوانستى به كار خود ادامه دهى؟» او پاسخ داد: «وقتى ابوجعفر به من نهيب زد، چنان رعب و وحشتى بر دلم افتاد كه هيچ گاه نمى توانم آن را فراموش كنم.» (5) آن حضرت درباره امر به معروف و نهى از منكر مى فرمود: «مَنْ شَهِدَ أَمْراً فَكَرِهَهُ كَانَ كَمَنْ غَابَ عَنْهُ وَ مَنْ غَابَ عَنْ أَمْرٍ فَرَضِيَهُ كَانَ كَمَنْ شَهِدَه؛((6) هر كسى در جلسه گناهى حضور داشته باشد؛ اما با آن مخالفت و آن را نكوهش كند، مانند اين است كه در آنجا حضور نيافته است و هر كس از جلسه گناهى غايب باشد؛ اما [در دل ] به آن راضى شود، همانند كسى است كه در آن حضور يافته است.»
صبر و بردبارى
امام نهم عليه السلام در مقابل مصائب و گرفتاريهاى روزگار بسيار شكيبا و بردبار بود. آن حضرت در مقابل حوادث سخت و پيشامدهاى ناگوار، هيچ گاه آشفته و مضطرب نمى شد؛ بلكه با اتكال به خداوند متعال به صبر و تحمل روى مى آورد؛ البته اين در صورتى بود كه مشكلات به شخص حضرت روى مى آورد؛ اما درباره اصول اسلامى و حدود الهى كاملاً در مقام دفاع برمى آمد و موضع گيريهاى اساسى و حساب شده اى به عمل مى آورد.
آن بزرگوار، صبر بر مصائب را از بهترين صفات نيكمردان قلمداد كرده، مى فرمود: «الصَّبْرُ عَلَى الْمُصيِبَة مُصيِبَةٌ عَلَى الشَّامِتِ بِهَا؛(7) شكيبايى بر ناملايمات و مصائب بر شماتت كنندگان مصيب زده ناگوار است.»
مردى از امام جوادعليه السلام تقاضا كرد كه وى را نصيحت كند. امام فرمود: «اگر موعظه كنم، آن را مى پذيرى و بدان عمل مى كنى؟» سائل گفت: «آرى.» امام فرمود: «صبر را تكيه گاه و پشتوانه خود در رويارويى با فقر و ناكامى قرار ده.» (8)
يكى از دوستان امام جوادعليه السلام طى نامه اى از گرفتاريهاى خود به حضرت شكايت، و مصيبت خود را در مرگ فرزندش عنوان كرد. امام در پاسخ نامه اش نوشت: «اَمَا عَلِمْتَ اَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَخْتَارُ مِنْ مَالِ الْمُؤْمِنِ وَ مِنْ وُلْدِهِ اَنْفَسَهُ لِيَاْجُرَهُ عَلَى ذَلِكَ؛(9) آيا نمى دانى كه خداوند عزيز و جليل از مال و فرزندان مؤمن، بهترين آن را بر مى گزيند [و از او مى گيرد] تا در مقابل آن به او پاداش عنايت كند؟!»
پی نوشت :
1) آل عمران/159.
2) در برخى نقلها نام اين بانو، حكيمه دختر امام جوادعليه السلام آمده است؛ اما از قرائن روايت برمى آيد كه او غير از حكيمه بنت الجوادعليه السلام است. منابعى كه ما به آن استناد كرده ايم، مؤيد اين مطالب است.
3) عيون المعجزات، حسين بن عبدالوهاب، قم، نشر داورى، بى تا، ص 13؛ بحار الانوار، ج 5، ص 95 و مهج الدعوات، على بن طاووس، قم، دارالذخائر، 1411، ص 37.
4) الخرائج و الجرائح، قطب الدين راوندى، بى جا، مؤسسة الامام المهدى عليه السلام، بى تا، ج 1، ص 381.
5) الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، تهران، نشر اسلاميه، 1365 ش، ج 1، ص 494.
6) تحف العقول، حسن بن شعبه حرانى، قم، جامعه مدرسين، ص 456.
7) كشف الغمه، على بن عيسى اربلى، تبريز، مكتبة بنى هاشم، ج 3، ص 195.
8) تحف العقول، ص 455.
9) وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، بى جا، مؤسسه آل البيت عليه السلام، ج 3، ص 243.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره109.
نيكى به والدين
امام جواد علیه السلام همواره به شيعيان خود سفارش مى كرد كه حقوق والدين خود را رعايت و در معاشرت با آنان با كمال ادب و احترام رفتار كنند. آن حضرت حتى به يارانش تأكيد مى كرد كه اگر پدر و مادر آنان، باورهاى ناصحيح و اعتقادات فاسدى هم داشته باشند، باز هم از تكريم آنان دريغ نكنند.
بكر بن صالح مى گويد كه داماد من به امام محمّد تقى علیه السلام نامه اى نوشته و در آن آورده بود: «پدرم، يك فرد ناصبى و منحرف است. او به شدت از اعتقادات خود دفاع و بر آنها پافشارى مى كند. مى خواهم نظر حضرت عالى را در باره وى بدانم. آيا با او مقابله و يا مدارا كنم؟!»
امام نهم در پاسخ وى چنين نگاشت: «قَدْ فَهِمْتُ كِتَابَكَ وَ مَا ذَكَرْتَ مِنْ أَمْرِ أَبِيكَ وَ لَسْتُ أَدَعُ الدُّعَاءَ لَكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ الْمُدَارَاةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْمُكَاشَفَةِ وَ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرٌ فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ ثَبَّتَكَ اللَّهُ عَلَى وَلَايَةِ مَنْ تَوَلَّيْتَ نَحْنُ وَ أَنْتُمْ فِي وَدِيعَةِ اللَّهِ الَّتِي لَا يَضِيعُ وَدَائِعُه؛ منظور تو را از مضامين نامه ات دريافتم و به وضعيت اعتقادى پدرت واقف شدم. ان شاء اللّه تو را از دعاى خیر فراموش نمى كنم. مدارا براى تو بهتر از رو در رويى و مقابله با پدر است. هر سختى، آسايش و راحتى در پى دارد. شكيبايى و بردبارى پيشه كن و صبور باش كه عاقبت نيك در انتظار پارسايان است. خداوند تو را در راه محبت و ولايتِ آنان كه دوستشان دارى، ثابت قدم بدارد. ما و شما در پناه رحمت الهى هستيم و او پناهندگان خود را ضايع نمى كند.»
بكر بن صالح در ادامه سخن خود مى افزايد كه خداوند در مدت كوتاهى، دل پدر را [در نتيجه صبر وى ] به او متمايل كرد كه ديگر در هيچ موردى با پسرش مخالفت نمى كرد. (1)
جود و احسان
معروف ترين لقب پيشواى نهم شيعيان، «جواد» است. آن رهبر فرزانه را به سبب عطاى فراوانش، به اين نام خوانده اند كه برگرفته از نامهاى زيباى پروردگار متعال است. در فرازى از دعاى امام صادق علیه السلام مى خوانيم: «أنْتَ اللّهُ لا اِلَهَ اِلاَّ أنْتَ الْجَوَادُ الْمَاجِد»(2) و در فرازى از دعاى روز بيست و ششم ماه مبارك رمضان همنوا با امام زين العابدين علیه السلام مى خوانيم: «يَا اللَّهُ يَا جَوَادً لاَ يَبْخَلْ يَا اللَّهُ لَكَ الْاَسْمَاءُ الْحُسْنَى؛(3) خداوندا! اى بخشنده اى كه در او بخل راه ندارد، خداوندا! تو داراى نامهاى زيبا هستى.»
نام جواد، يادآور بخشش و احسان پروردگار متعال است كه در نام مقدس حضرت امام محمّد تقى علیه السلام بدان توجه شده است و كرامت و احسان آن حضرت و پدران بزرگوارشان را در اذهان زنده مى كند.
منشور بخشايش
آن گرامى، نامه پدرش، امام رضا علیه السلام را نصب العين خود قرار داد و بخششهايش را چندين برابر كرد. در آن نامه خطاب به امام جواد علیه السلام - كه حدود 6 سال داشت - چنين آمده بود:
«بَلَغَنِي أَنَّ الْمَوَالِيَ إِذَا رَكِبْتَ أَخْرَجُوكَ مِنَ الْبَابِ الصَّغِيرِ فَإِنَّمَا ذَلِكَ مِنْ بُخْلٍ مِنْهُمْ لِئَلَّا يَنَالَ مِنْكَ أَحَدٌ خَيْراً وَ أَسْأَلُكَ بِحَقِّي عَلَيْكَ لَا يَكُنْ مَدْخَلُكَ وَ مَخْرَجُكَ إِلَّا مِنَ الْبَابِ الْكَبِيرِ فَإِذَا رَكِبْتَ فَلْيَكُنْ مَعَكَ ذَهَبٌ وَ فِضَّةٌ ثُمَّ لَا يَسْأَلُكَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَيْتَهُ وَ مَنْ سَأَلَكَ مِنْ عُمُومَتِكَ أَنْ تَبَرَّهُ فَلَا تُعْطِهِ أَقَلَّ مِنْ خَمْسِينَ دِينَاراً وَ الْكَثِيرُ إِلَيْكَ وَ مَنْ سَأَلَكَ مِنْ عَمَّاتِكَ فَلَا تُعْطِهَا أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ وَ عِشْرِينَ دِينَاراً وَ الْكَثِيرُ إِلَيْكَ إِنِّي إِنَّمَا أُرِيدُ بِذَلِكَ أَنْ يَرْفَعَكَ اللَّهُ فَأَنْفِقْ وَ لَا تَخْشَ مِنْ ذِي الْعَرْشِ إِقْتَاراً؛(4) پسرم! به من خبر رسيده است كه خدمتكاران، تو را از در مخصوص خارج مى كنند. اين به علت بخل و تنگ نظرى آنان است كه از وجود تو به مردم خيرى نرسد. تو را قسم مى دهم به حقى كه برايت دارم! سعى كن از در عمومى، رفت و آمد كنى و هرگاه بيرون مى آيى، مقدارى پول نقد، طلا و نقره، همراه داشته باش و هر يك از نيازمندان كه از تو درخواستى داشته باشد، به او چيزى ببخش!
اگر يكى از عموهايت از تو كمك بخواهد به او كمتر از 50 دينار نده و اگر بيشتر بدهى، خود دانى و اگر عمه هايت از تو يارى بخواهند، كمتر از 25 دينار عطا نكن و اگر بيشتر دادى اختيار با توست. مى خواهم خداوند به وسيله جود و احسان تو، مقامت را والاتر بگرداند، احسان كن و بيم و هراس نداشته باش كه پروردگار صاحب عرش، تو را فقير و تنگدست بگرداند.»
امام هشتم علیه السلام در نامه ديگرى به امام محمّد تقى علیه السلام چنين توصيه مى كند: «پسرم! خدا تو را نگه دارد و از گزند دشمنانت پناه دهد. عزيزم، پدرت فدايت باد! من در اموال دنيوى ام به تو توضيح داده ام؛ در حالى كه زنده و سر پا هستم. آن اموال را در اختيارت گذاشتم تا به صله رحم بپردازى و به خدمتگزاران پدرم موسى بن جعفر و جدّم امام صادق علیه السلام احسان و نيكى كنى.» (5)
در اينجا مواردى از جود و احسان حضرتش را به نظاره مى نشينيم:
بخشش و هديه
على بن مهزيار مى گويد كه ديدم حضرت امام جواد علیه السلام نماز واجب و غيرواجب خود را در يك قباى خز طارونى به جاى آورد و به من هم قباى خز ديگرى بخشيد و فرمود: «اين لباس را هنگام نماز پوشيده ام.» سپس به من فرمود: «اى على! اين لباسِ اهدايى را هنگام نماز خواندن بپوش.» (6)
محمّد بن سهل بن اليسع قمى از افرادى است كه به افتخار دريافت لباس متبرك از امام نهم علیه السلام نائل آمده است. او در اين باره مى گويد كه من در شهر مكه، مجاور بودم. از آنجا به مدينه آمدم و به حضور حضرت جواد علیه السلام رسيدم. در نظر داشتم كه از آن امام عالى قدر درخواست كنم كه به من لباسى به عنوان تبرك عنايت كند؛ امّا فرصت نشد و از محضرش خداحافظى كردم و بيرون آمدم.
با خود گفتم: «حالا كه نتوانستم خواسته ام را به صورت حضورى براى آقا بيان كنم، پس طى نامه اى از محضر آن گرامى، خواسته ام را طلب مى كنم.» نامه اى نوشتم و دلخواهم را در آن اظهار كردم و سپس تصميم گرفتم كه به مسجد بروم و دو ركعت نماز بخوانم. آن گاه صد مرتبه به درگاه الهى استخاره كنم. اگر به دلم افتاد كه نامه را به حضورش مى فرستم و اگر نيفتاد، نامه را پاره مى كنم.
نماز را خواندم و بعد از نماز به دلم افتاد كه نامه را به حضورش نبرم. در نتيجه آن را پاره كردم و از شهر مدينه منوّره بيرون آمدم.
در همين موقع كه به راه افتاده بودم، پيكى از راه رسيد. او لباسى را به همراه داشت كه در بقچه اى پيچيده بود و از اهل كاروان در باره محمّد بن سهل قمى مى پرسيد تا اينكه به من رسيد و من را شناخت. به من گفت: «مولاى تو (امام جواد علیه السلام) اين لباس را برايت هديه فرستاده است. لباسهاى اعطايى امام علیه السلام دو لباس نرم و نازك بود. احمد بن محمّد گفته است: «محمّد بن سهل قمى از دنيا رفت. من او را غسل دادم و در آن دو لباس اهدايى امام علیه السلام او را كفن كردم.» (7)
آرى، پيشواى نهم را به علت جود و احسان، جواد لقب دادند. آن حضرت در عرصه بذل و بخششهاى مادى و معنوى چنان عمل مى كرد كه دوست و دشمن، به ستايش حضرت، زبان مى گشودند.
خدمتگزارى و گره گشايى
خدمت به مردم از كاربردى ترين شيوه ها براى جذب دلها است؛ چرا كه انسان به طور فطرى، خود را مديون كسى مى داند كه به او نيكى كند و يا گرهى را از مشكلات زندگى اش باز مى كند. امام على علیه السلام در اين باره فرمود: «أحْسِنْ اِلَى مَنْ شِئْتَ وَكُنْ أمِيرَهُ؛(8) به هر كس مى خواهى نيكى [و خدمت] كن و امير او باش.»
اكنون به مواردى از خدمتگزارى امام نهم علیه السلام براى اقشار مختلف جامعه اشاره مى كنيم:
1. مردى از اهالى سيستان كه در سفرى با امام محمّد تقى علیه السلام همراه شده است، خاطره اى شنيدنى از آن سفر را گزارش كرده است. او مى گويد كه در سال اوّل خلافت معتصم، من با امام نهم علیه السلام همسفر شدم و در همه موارد با هم بوديم.
سر سفره غذا نشسته بوديم كه عرض كردم: «فدايت شوم! فرماندار شهر ما يكى از دوستان و شيفتگان شما اهل بيت علیهم السلام است. مأموران او براى من ماليات نوشته اند؛ اما پرداختن آن برايم سنگين است. شما لطف كنيد و به او نامه اى بنويسيد كه با من مدارا كند.» امام فرمود: «من او را نمى شناسم.» گفتم: «فدايت شوم! همانگونه كه عرض كردم او از دوستداران شما اهل بيت علیهم السلام است. نامه شما براى من، خيلى كارساز و مشكل گشا خواهد بود.»
امام كاغذى را برداشت و چنين نوشت:
«بسم اللّه الرحمن الرحيم. حامل اين نامه به تو، نكته زيبايى را يادآور شد كه تو به آيين پسنديده اى گرايش دارى! مطمئناً تو در مقابل اعمال نيك، پاداش نيكى خواهى داشت. به برادرانت احسان كن و بدان، خداوند عزيز و جليل از ريزترين اعمال و رفتارت سؤال خواهد كرد.»
مرد سيستانى در پايان مى گويد: «قبل از رسيدن من به سيستان، حسين بن عبد اللّه نيشابورى، فرماندار سيستان از نامه امام باخبر شده بود و هنگامى كه من به شهرم نزديك مى شدم، هنوز دو فرسخ مانده بود كه به استقبالم آمد.
«نامه را به او دادم. او آن را بوسيد و روى دو چشمانش گذاشت و به من گفت: «چه مى خواهى؟» گفتم: «در دفتر محاسبات شما براى من مالياتى نوشته اند كه توان پرداخت آن را ندارم.» دستور داد آن را براى من ببخشند و اضافه كرد: «تا زمانى كه من فرماندار شهر شما هستم تو را از خراج و ماليات معاف كردم.» سپس از خانواده ام پرسيد و من وضعيت اقتصادى خود و خانواده ام را برايش شرح دادم. او دستور داد كه در باره مشكل معيشتى من، كارهايى انجام شود و مقدارى هم به صورت نقدى به من كمك كرد. تا او زنده و در منصب فرماندارى سيستان بود، از من ماليات و خراج نگرفتند و عطايش را تا آخر از من قطع نكرد. (9)
خدمت به مردم از كاربردى ترين شيوه ها براى جذب دلها است؛ چرا كه انسان به طور فطرى، خود را مديون كسى مى داند كه به او نيكى كند و يا گرهى را از مشكلات زندگى اش باز مى كند
اساساً خدمت به مردم و رفع نيازهاى آنان در متن زندگى امامان معصوم علیهم السلام قرار دارد. به همين سبب، امام جواد علیه السلام نيز در اين عرصه، پيشتاز بود. آن بزرگوار مى فرمود: «ثَلَاثٌ يُبَلِّغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوَانَ اللَّهِ كَثْرَةُ الِاسْتِغْفَارِ وَ خَفْضُ الْجَانِبِ وَ كَثْرَةُ الصَّدَقَة؛(10) انسان با داشتن سه خصلت پسنديده مى تواند به مقام رضوان و خشنودى الهى برسد. زياد طلب آمرزش كردن، مدارا با مردم و زياد صدقه دادن.»
امام نهم علیه السلام در خدمت به مردم و يارى آنان از هيچ كوششى دريغ نمى كرد. كمكهاى فكرى، مادى، معنوى و حتى يافتن كار و شغل به نيازمندان، از جمله خدمات آن گرامى بود.
2. داوود جعفرى از علاقه مندان و دوستان آن حضرت مى گويد كه روزى به حضور امام مشرف شدم و همراه من، نامه هايى بود كه نويسندگان آن بر من مشتبه شده بود و به اين دليل، به شدت ناراحت بودم. وقتى نامه ها را مقابل امام قرار دادم، اولى را برداشت و فرمود: «اين نامه زياد بن شبيب است.» دومى را برداشت و فرمود: «اين نامه فلانى است» و همين طور... .
من از اين آگاهيهاى حضرت متعجب شدم. امام لبخندى زد و آن گاه به من سه هزار دينار داد و فرمود كه اين مبلغ را به يكى از پسر عموهايش تحويل دهم و توصيه فرمود كه بعد از گرفتن اين مبلغ، پسر عمويم از تو مى پرسد: «آيا پيشه ورى مى شناسى كه من با اين مبالغ كالايى از او بخرم؟» تو نيز او را در اين زمينه راهنمايى كن!» داوود گويد: «وقتى پولها را به او دادم، از من پرسيد: «اى ابا هاشم! آيا تو بازرگانى را مى شناسى كه من با او معامله اى بكنم؟» من نيز او را راهنمايى كردم.
3. ساربانى نيز از من خواسته بود تا مشكل بيكارى وى را مطرح كنم و از آن حضرت يارى جويم. هنگامى كه خدمتش رفتم تا در باره بيكارى وى سخنى بگويم، امام مشغول صرف غذا بود و عدّه اى هم، كنار سفره نشسته بودند.برايم ممكن نشد كه با او سخن بگويم. حضرت فرمود: «اى ابا هاشم! بيا سر سفره و مقابلم غذا نهاد.» آن گاه بدون اينكه من در موضوع ساربان لب به سخن بگشايم به غلامش دستور داد: «اى غلام! ساربانى را كه ابوهاشم معرفى مى كند، نزد خود نگه دار!»
4. ابوهاشم در ادامه خاطرات خود از خدمت رسانى آن حضرت مى گويد كه روزى همراه ايشان به بستانى رفته بوديم. به امام عرض كردم: «آقا! من به مشكل سختى گرفتار شده ام و به خوردن گل علاقه شديدى دارم.» امام سكوت كرد و بعد از سه روز بدون اينكه سخنى گفته و يا سؤالى كرده باشم به من فرمود: «اى ابا هاشم! خداوند مشكل تو را حل كرد و ميل به گل خوردن را از تو برطرف ساخت.» بر اثر دعاى امام جواد علیه السلام از آن روز به بعد، به شدت از گل خوردن نفرت دارم و هيچ چيزى بدتر از گل خوردن برايم نيست. (11)
از منظر امام نهم علیه السلام خدمت رسانى به مردم بر اثر نزول رحمت الهى بر انسان است و اگر فردى در اين عرصه كوتاهى و سهل انگارى كند، ممكن است نعمتهاى الهى را از دست بدهد. به اين سبب، آن حضرت فرمود: «مَا عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللّهِ عَلَى عَبْدٍ اِلاَّ عَظُمَتْ مَئُونَةُ النَّاسِ عَلَيْهِ فَمَنْ لَمْ يَحْتَمِلْ تِلْكَ الْمَئُونَةَ فَقَدْ عَرَّضَ تِلْكَ النِّعْمَةَ لِلزَّوَال؛(12) نعمت خداوند بر كسى فراوان نازل نمى شود، مگر اينكه نياز مردم به او بيشتر مى شود. هر كس كه در رفع اين نيازمنديها نكوشد و سختيهاى آن را تحمل نكند، نعمت الهى را در معرض زوال قرار داده است.»
آن گرامى، اعمال نيك و آثار خدمت به ديگران را براى نيكوكاران مفيدتر از افراد نيازمند مى داند و مى فرمايد: «أَهْلُ الْمَعْرُوفِ إِلَى اصْطِنَاعِهِ أَحْوَجُ مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ إِلَيْهِ لِأَنَّ لَهُمْ أَجْرَهُ وَ فَخْرَهُ وَ ذِكْرَهُ فَمَهْمَا اصْطَنَعَ الرَّجُلُ مِنْ مَعْرُوفٍ فَإِنَّمَا يَبْدَأُ فِيهِ بِنَفْسِهِ فَلَا يَطْلُبَنَّ شُكْرَ مَا صَنَعَ إِلَى نَفْسِهِ مِنْ غَيْرِهِ؛(13) نيكوكاران به نيكى كردن بيشتر نياز دارند تا افراد محتاج و نيازمند؛ چرا كه انسانهاى خيِّر؛ پاداش اخروى، افتخار و نام نيك را در پرونده اعمال خود ثبت مى كنند. هر كسى كه به خدمتگزارى و نيك رفتارى با مردم و اهل درد مى پردازد، اوّل به خودش خير و نيكى مى رساند. پس او تشكر و قدردانى را از ديگران توقع نداشته باشد؛ زيرا آن عمل را براى خود انجام داده است.»
كمك به درماندگان
حضرت جواد الائمه علیه السلام در امدادرسانى به محرومان، مستضعفان و درماندگان، نهايت تلاش خود را به عمل مى آورد و تا حد امكان از آنان دستگيرى مى كرد.
ابن حديد كوفى در اين باره مى گويد: «همراه عده اى از شيعيان براى زيارت و انجام مناسك حج به مكه رفتيم. هنگام برگشت، راهزنان به ما حمله كردند و تمام داراييهايمان را به غارت بردند. به زحمت خود را به مدينه رساندم و به منزل امام نهم رفتم؛ ولى از سفر و حوادث آن چيزى نگفتم.» امام جواد علیه السلام فرمود: «اى ابن حديد! راهزنان در منطقه عَرْج به شما حمله كردند و تمام هستى تان را به يغما بردند. شما سيزده نفر بوديد.» آن گاه آن حضرت، ما را يك به يك با نام خود و پدرانمان نام برد. گفتم: «سرورم به خدا قسم! همين طور شد كه شما اشاره كرديد.»
سپس امام به خادمش دستور داد براى ما لباسها و مبالغ زيادى دينار بياورد و چنين تأكيد فرمود: «اينها را ميان خود و يارانت تقسيم كن كه به مقدار آن چيزى است كه از شما به غارت رفته است.» ابن حديد بعد از نقل اين همه لطف و احسان امام علیه السلام مى گويد: «من آن مبالغ اهدايى را ميان دوستان و همسفرانم تقسيم كردم و همان گونه كه امام فرموده بود دقيقاً به اندازه داراييهايمان بود كه قبل از حمله راهزنان داشتيم.» (14)
آزادى بردگان
رها كردن بردگان از ديگر شيوه هاى امام جواد علیه السلام در راستاى احسان به نيازمندان و دستگيرى از بينوايان و درماندگان بود. آن رهبر مهربان، همانند اجداد اطهار خويش، بر اين باور بود كه همه انسانها آزاد آفريده شده اند و شايسته است كه با اختيار و اراده خود تصميم بگيرند و صلاح و رشد خود را تشخيص دهند.
اساساً برخورد رهبران الهى با موضوع بردگان از همان روز نخست ظهور اسلام بر اين مبنا بود كه انسانها را از زنجير بندگى ديگران آزاد كنند و تحت عبوديت آفريدگار جهان در بياورند. برنامه هاى اسلام نيز طورى تنظيم شده است كه يك انسان مسلمان با انجام آنها از تمام قيدها و وابستگيهاى مجازى، رها شود و فقط به قدرت بى منتهاى حضرت حق بپيوندد.
عبد الجبار بن مبارك نهاوندى از ياران امام محمّد جواد علیه السلام مى گويد كه در سال 209 ق به محضر آن حضرت رفتم و پرسيدم: «فدايت شوم! من شنيده ام پدران معصوم شما فرموده اند كه اگر مسلمانان به فرمان حاكمان غاصب و غيرامام در جنگ شركت كنند و پيروز شوند، تمام غنيمتها بايد در اختيار امام معصوم علیه السلام قرار گيرد. آيا چنين روايتى صحيح است؟» امام محمّد تقى علیه السلام فرمود: «آرى، درست است.»
گفتم: «فدايت شوم من در بعضى پيروزيهاى مسلمانان به رهبرى خلفاى جور، اسير شدم و به عنوان غنيمت جنگى مرا به بندگى كشيدند؛ اما سرانجام، طبق قوانين شرعى و عقود اسلامى از دست مالكان خود آزاد شدم؛ اما وقتى مسئله را فهميدم متوجه شدم كه غنايم جنگى به امام معصوم علیه السلام مى رسد. من آمده ام كه شما مرا به عنوان عبد و برده خود بپذيريد.»
امام جواد علیه السلام فرمود: «پذيرفتم.»
وقتى خواستم به حج بروم، دوباره به محضر امام رفتم و عرضه داشتم: «من غلام شما هستم و غلام، بدون اجازه مولايش نمى تواند كارى انجام دهد. حج رفته و ازدواج كرده و در ميان مسلمانان نيز به كسب درآمد مشغول بوده ام. اكنون من در اختيار شما هستم.» امام محمّد جواد علیه السلام فرمود: «به شهر و ديار خود برو، حج و ازدواج و اشتغال تو، همه اش صحيح و حلال است.»
عبد الجبار مبارك نهاوندى در ادامه مى افزايد، هنگامى كه سال 213 ق رسيد. بار ديگر به حضور امام نهم علیه السلام رفتم و دوباره عبوديت خود را به امام عرضه داشتم. حضرت فرمود: «تو در راه خدا آزادى!» گفتم: «قربانت شوم! اين را برايم بنويس!» فرداى آن روز امام اين گونه نوشته بود:
«بسم اللّه الرحمن الرحيم. اين نامه را محمّد بن على هاشمى علوى در باره آزادى بنده اش عبد اللّه بن مبارك نگاشته است. اى عبد اللّه بن مبارك! من تو را در راه خدا و به سبب روز قيامت آزاد كردم و تو مولايى به غير از خداوند ندارى و هيچ كس مالك تو نيست. تو از دوستان من و دوستان امامان بعد از من هستى!» (15)
پناه نيازمندان
خانه امام جواد علیه السلام ملجأ و مأواى درماندگان، گرفتاران و حاجتمندان بود. هر كسى به نيتى به منزل آن گرامى وارد مى شد و بسيار اتفاق مى افتاد كه قبل از اظهار گرفتارى و خواسته خود، امام از راز نهانى او خبر دهد و گره از مشكلات زندگى اش باز كند. در نتيجه، غبار غم از دل ايشان زدوده مى شد و با نشاط و سرور از منزل امام بيرون مى رفتند. (16)
پی نوشت:
(1) بحار الانوار، علامه مجلسي، چاپ مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان، 1404 هـ . ق، ج50، ص55.
(2) الكافى، ج 2، ص 538.
(3) اقبال الاعمال، سيد بن طاووس، دار الكتب الاسلاميه، ص 225.
(4) الكافى، ج 4، ص 43.
(5) تفسير عياشى، محمّد بن مسعود عياشى، تهران، چاپخانه علميه، ج 1، ص 131.
(6) من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، نشر جامعه مدرّسين، ج 1، ص 262 و وسائل الشيعه، ج 4، ص 359.
(7) بحار الانوار، ج 50، ص 44 و فتح الابواب، علامه مجلسى، بيروت، مؤسسة الوفا، 1404 ق، ص 243.
(8) شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم، ج 7، ص 70، باب الاحسان.
(9) تهذيب الاحكام، محمّد بن حسن طوسى، دارالكتب الاسلاميه، ج 6، ص 334.
(10) بحارالأنوار، ج75، ص81.
(11) الكافى، كتاب الحجه، مولد ابوجعفر ثانى علیه السلام ، ح 5.
(12) بحارالأنوار، ج75، ص79.
(13) همان.
(14) الخرائج، ج 2، ص 668، موسوعة الامام الجواد 7، قم، مؤسسه ولىّ عصر علیه السلام، 1411 ق، ج 1، ص 285.
(15) مستدرك الوسائل، محدث نورى، قم، مؤسسه آل البيت، 1408 ق و الامام الجواد من المهد الى اللحد، ص 189، محمّد كاظم قزوينى، قم، نشر لسان الصدق، 1426 ق، ج 7، ص 300.
(16) الكافى، مولد ابى جعفر الثانى، ح 5.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 117