بسمه تعالی
فهرست آیات، روایات و .... (موضوع کلی: توسل)
توسل
1. توسل وتبرك در اسلام
در سوره كهف داستان جوانمردان خداپرستي است كه از جامعه شرك به غار پناهنده و قرنها زندگي كردهاند و بعد از دنيا رفتند نقل ميكند، سپس به مسئله ساختماني به نام مسجد بر فراز آن را مطرح ميفرمايد:فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً[كهف/21].
بناي با عظمت برفراز قبر اولياي خدا، پرچم توحيد در منطقه است. اعلام حيات و زنده بودن تفكر كسي است كه در آنجا دفن شده. اگر پرچمها از پارچهاي است كه زود در اثر باد و باران و غبار از بين ميرود، بايد برفرار قبر قهرمانان توحيد پرچمي بايد باشد كه حوادث طبيعي آن را از بين نبرد. تعمير و بناي قبور اولياء خدا هرگز عبادت آنان نيست؛ آنچه شرك است عبادت غير خداست. اگر قرآن ميفرمايد:فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَداً[(جن/18)].
در آيه ديگر ميفرمايد:وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ[(مومنون/117)].
بنابراين مراد از اين كه غير خدا را نخوانيد آن است كه غير خدا را به عنوان خداوند نخوانيد.
اگر هر خواندن و استمدادي شرك باشد فرمانتَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي[مائده/2].
هم فرمان به شرك است، چون استمداد از غير خدا زنده و مرده ندارد، هر دو شرك خواهد بود!!!
به هر حال خداوند است كهيُدَبِّرُ الامْرَ[سجده/5]. لكن به گروهي از فرشتگان نيز اجازه تدبير داده استفَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً[نازعات/5]. خداوند است كه جان را ميگيرداللّهُ يَتَوَفَّي الانْفُسَ[زمر/42]. امّا اين كار را به ملك الموت هم واگذار فرموده استيَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ[سجده/11]. خداوند است كه قرآن نازل ميكندنَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ[دهر/23]. امّا اين مأموريت را به جبرئيل امين هم واگذار كرده استنَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامِينُ[شعراء/193]. كار انسان نيز با اراده خداستوَ اللّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ[صافات/96]. خواست انسان هم بدون خواست او نيستوَ ما تَشاونَ إِلا أَنْ يَشاءَ اللّهُ[دهر/30]. هركه هست و هرچه هست از اوستيَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الارْضِ[الرحمن/29]. ما اگر از اولياء خداوند سئوالي داريم، چون آن عزيزانقُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ[آل عمران/169]. هستند و شرك توجه بهدُونِ اللّهِاست. فرزندان يعقوب براي بخشيده شدن گناهانشان به پدر گفتند:يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا[يوسف/97]. و پدر اين توسل را شرك ندانست گرچه حضرت يعقوب زنده بود، ولي اگر توجه به غير خدا شرك باشد زنده و مرده ندارد. گاهي ميگويند بوسيدن در و ديوار مسجد و حرم رسول خدا(ص)چه اثري دارد، اينها كه آهن و سنگي بيش نيستند؛ در حالي كه قرآن ميفرمايد:اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلي وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً[يوسف/93]. يوسف گفت: پيراهن مرا براي پدرم ببريد و آن را روي صورتش انداخته تا بينا شود. همين كه اين دستور عملي شدفَارْتَدَّ بَصِيراً[يوسف/96]. ما شيعيان جز خداوند احدي را بندگي نميكنيم و يك نقطه و حرف قرآن ما با ساير قرآن ها تفاوت ندارد و قانوني بر خلاف قرآن و راه و سنت پيامبر را نميپذيريم و اهل بيت رسول خدا(ص)را به دليل آيهإِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً[احزاب/33]. معصوم ميدانيم و مذهب ما مذهب اهل بيت است و زنان رسول الله را با اينكه همه آنان اُمّ المؤمنين هستند امّا به دليل آيهفَإِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظِيماً[احزاب/29]. در يك حد نميدانيم، چون كلمهلِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّنشان دهنده آن است كه همه يك سان نبودند و براي صحابه ارزش قائل هستيم، چون مصداق آيهوَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ[واقعه/10]. ميدانيم و در ميان صحابه بعضي را منافق ميدانيم، زيرا صدها آيه قرآن درباره كساني است كه در اطراف رسول خدا(ص)بودند، ولي منافقانه با حضرت و ساير مسلمين رفتار ميكردند و چون ميان صحابه نزاعها در ميگرفت مثلا ميان ابوذر و معاويه عقل به ما اجازه نميدهد دو طرف نزاع را بر حق بدانيم، بنابراين همه صحابه را يك سان نميدانيم. ميان صحابه خوب هم درجاتي قائل هستيم، زيرا خود قرآن ميفرمايد:فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدِينَ[نساء/95]. و درباره گروهي ميفرمايد:أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً[حديد/10].
ما اصرار داريم كه در نماز جماعت و جمعه شركت كنيم، ولي از اين كه امام جمعه مسائل جهان اسلام را مطرح نميكند و كفار از اين اجتماع راضي هستند و مسلمانان بعد از نماز تغييري در فكر و عملشان صورت نميگيرد به شدت نگرانيم ما تعطيل شدن جهاد و دفاع در بلاد اسلامي را مهجور شدن قرآن ميدانيميا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً[فرقان/30].
مذهب ما مذهب اهل بيت است كه رسول الله(ص)فرمود:إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي[أمالي صدوق، ص415]. عدد امامان اهل بيت از قول رسول اكرم(ص)دوازده نفر هستند (صحيح مسلم، ج6، ص3 و مسند احمد، ج5، ص86) به عدد بني اسرائيل (مسند احمد، ج1، ص 398)
بدون توسّل انسان را نميپذيرند:
عن ابي عبدالله(ع)قال:عَبَدَ اللَّهَ حِبْرٌ مِنْ أَحْبَارِ بَنِي إِسْرَائِيلَ حَتَّي صَارَ مِثْلَ الْخِلالِ فَأَوْحَي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَي نَبِيِّ زَمَانِهِ قُلْ لَهُ وَ عِزَّتِي وَ جَلالِي وَ جَبَرُوتِي لَوْ أَنَّكَ عَبَدْتَنِي حَتَّي تَذُوبَ كَمَا تَذُوبُ الالْيَةُ فِي الْقِدْرِ مَا قَبِلْتُ مِنْكَ حَتَّي تَأْتِيَنِي مِنَ الْبَابِ الَّذِي أَمَرْتُكَ بِهِ[ثوابالاعمال، ص203].
لغة: حبر: عابد اليه: دنبه قدر:ديگ
1-يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[مائده/35].
2-قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلا أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلي رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُوراً[اسراء/57-56].
تبصره: آيه دوّم به بحث ما چندان مربوط نيست، زيرا ميگويد: اين بتها كه شما ميخوانيد نميتوانند وسيله شما باشند، بلكه خودشان دنبال وسيله ميگردند.
قرآن:قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئِينَ قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ[يوسف/98-97].
اي پيامبر تو نميتواني آنان را ارشاد كني، چون كوردل و گوشكرند؛ سخن حق در گوششان فرو نميرود و انوار الهي در دلشان منعكس نگردد.
إِنْ تُسْمِعُ إِلا مَنْ يُومِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ[نمل/81].
هُدي لِلْمُتَّقِينَ[بقره/2].
وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُومِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظّالِمِينَ إِلا خَساراً[اسراء/82].
و بايد در نظر داشت كه ما هنگام توسّل به ارواح طيّبه اولياء متوسل شويم كه به نص قرآن در برزخ زنده و مرزوقند و نبايد كلمه اموات را در موردشان به كار برد كه خدا منع نموده است:وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ[بقره/154].
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ[آل عمران/169].
و با توجه به رواياتي كه دلالت مي كند كه جسد اولياء از بين نميرود طبيعي است كه محل دفن جسد شريفشان بسي شايستهتر است.[توسل ضياءآبادي ص202 تا 207]
1- بخاري در باب صفت پيامبر اكرم(ص)حديثي آورده كه مردم به بازمانده آب وضوي پيامبر اكرم(ص)هجوم و تبرك ميجستند.[ج4، ص231].
2- صحيح مسلم نقل كرده كه هرگاه پيامبر اكرم(ص)سر خود را ميتراشيدند اصحابش اطراف او را مي گرفتند و هر تار موي حضرت دست يكي بود.[ج4، ص1812 - كتاب فضائل، باب19، حديث75].
3- علامه اميني ميفرمايد: هيچ يك از ائمه اربعه رأي به حرمت ندادهاند.[الغدير، ج5، ص146].
4- مرحوم مجلسي در جلد 18 بحار از صفحه 23 تا 45 بابي در بركت اعضاي رسول خدا(ص)آورده كه متجاوز از 30 حديث است و چندين خاطره نقل كرده كه يكي از آنها اين است: زني كودكي آورد كه موي سرش ميريخت؛ رسول خدا(ص)بر سر او دست كشيد، سر كودك خوب شد و موها ديگر نريخت.[بحار، ج18، ص39].
5- بخاري در صحيح كتاب اشربه آورده كه جامي كه رسول الله(ص)با آن آب ميل ميفرمود در بصره نزد انس بن مالك بود كه بارها براي تبرك از آن آب نوشيده بود.[ج7، ص147 بنقل از توسل، ص186].
تبرك جستن به آثار رسول خدا(ص)از موضوعات مسلّمهاي است كه در ميان صحابه و تابعين و مؤمنين از زمان حيات رسول خدا(ص)تا به امروز سنّت بوده است و جز وهّابي ها از فرق مسلمانان مخالفي نيست.
علامه اميني(ره)ميگويد:لمنجد في المقام قولا بالحرمة لاحد من اعلام المذاهب الاربعة ممّن لهم و لارائهم قيمة في المجتمع... نعم هناك اناس شذّت عن شرعة الحق و حكموا بالحرمة قولا بلادليل و تحكّما بلابرهان و رأياً بلابيّنة و هم معروفون في الملا بالشذوذ لايعبأبهم و بارائهم.[الغدير، ج5، ص146].
چند روايت:
1- بخاري در (صحيح) خود آورده است: رسول خدا(ص)در مكاني بود، عربي گفت: چرا وعدهاي كه دادهاي عملي نميكني؟ پيامبر(ص)فرمود: "بشارت". گفت: اين سخن را بسيار گفتهايد حضرت خشمگين شد و رو به بلال و ابوموسي كرد و فرمود: "عرب بشارت را ردّ كرد، شما قبول كنيد". گفتند: پذيرفتيم. سپس ظرف آبي طلبيد و دست و صورتشان را شست و مقداري از آب دهان خود را در آن ريخت و فرمود: "بنوشيد و به صورت و سينه خود بپاشيد". آن دو نفر اين كار را كردند. امّ سلمه از پشت پرده گفت: قدري هم براي مادرتان بگذاريد.[صحيح بخاري، باب28، حديث14 - فضائل ابوموسي اشعري].
در روايتي است كه اصحاب از آب دهان پيامبر استفاده ميكردند و قطرات آب وضوي حضرت را سر دست را ميبردند.[صحيح بخاري، ج3،ص252].
مسلم در (صحيح) گويد: پيامبر در حال سرتراشيدن بود، هر تاري از مويش در دست يكي از آنان بود. همين طور زره، عصا، شمشير، ظروف، مُهر، انگشتر و كفش رسول خدا(ص)در زمان حيات و پس از حيات مورد تبرّك قرار ميگرفت.[صحيح مسلم، ج4، ص1812، ترجمه تبرّك الصحابة، ص28].
حضرت زهرا"عليها سلام"مشتي از خاك قبر پدر برداشت و بر چشمهاي خود نهاد و گريست و اين دو بيت را خواند.
[المناقب، ج1، ص242].
يكي از اهل تسنّن گويد: در دمشق به همراه تاج الدين فاكهاني (فقيه مالكي) بودم كه او به قصد زيارت كفش مبارك پيامبر(ص)رفت و سر برهنه كرد و اشكش جاري بود و آن كفش را ميبوسيد و بر صورتش ميماليد و ميگفت:
يعني: اگر به مجنون بگويند: ليلي و وصلش براي تو محبوب تر است يا دنيا و ما فيها؟
ميگويد: غبار كفش ليلي نزد من محبوبتر از همه چيز دنيا و شفابخشتر از همه درمان ها است.[الغدير، ج5، ص155].
پيامبر در آخر عمر فرمود: "هركس لطمه بدني از طرف من ديده است قصاص كند كه قصاص دنيا نزد من محبوبتر از آخرت است". سوادة بن قيس برخاست و گفت: ميخواستيد روزي عصايتان را به ناقه بزنيد، تصادفاً به من خورد. پيامبر جامه را از سينه و شكم كنار زد. گفت: يا رسول الله اجازه ميدهي لب هايم را به شكم مباركت برسانم؟ اجازه صادر شد و او اين كار را كرد و گفت:أعوذ بموضع القصاص من بطن رسول الله من النار يوم النار.[أمالي صدوق، ص633].
زني كودكش را كه كچل بود نزد حضرت آورد؛ دست بر سرش كشيد و مو برآن روئيد.
در فتح خيبر آب دهان به چشم علي(ع)ماليد، دردش منتفي شد.[بحار، ج18، ص40].
عاصم احول گويد: من جام پيامبر را نزد انس بن مالك ديدم و او ميگفت: با اين جام بارها حضرت را آب دادم و آن نزد صحابه و تابعين نگه داري ميشد و تبرك به آن مي جستند.[بحار، ج7، ص147، ترجمه تبرّك الصحابة ص31].
2. مفهوم توسل
توسل؛ يعني گرفتن وسيله براي نزديك شدن به چيزي.
وسيله: هر چيز كه سبب رسيدن به قرب خدا گردد.
3. شرائط توسل
1. اوقات توسل
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ يَا عِبَادِي أَ وَ لَيْسَ مَنْ لَهُ إِلَيْكُمْ حَوَائِجُ كِبَارٌ لا تَجُودُونَ بِهَا إِلا أَنْ يَتَحَمَّلَ عَلَيْكُمْ بِأَحَبِّ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ تَقْضُونَهَا كَرَامَةً لِشَفِيعِهِمْ أَلا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَكْرَمَ الْخَلْقِ عَلَيَّ وَ أَفْضَلَهُمْ لَدَيَّ مُحَمَّدٌ وَ أَخُوهُ عَلِيٌّ وَ مِنْ بَعْدِهِ الائِمَّةُ الَّذِينَ هُمُ الْوَسَائِلُ إِلَي اللَّهِ فَلْيَدْعُنِي مَنْ هَمَّتْهُ حَاجَةٌ يُرِيدُ نَفْعَهَا أَوْ دَهِمَتْهُ دَاهِيَةٌ يُرِيدُ كَشْفَ ضُرِّهَا بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ أَقْضِهَا لَهُ أَحْسَنَ مَا يَقْضِيهَا مَنْ (تَسْتَشْفِعُونَ لَهُ) بِأَعَزِّ الْخَلْقِ إِلَيْهِ[عدهالداعي، ص163].
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: مَنْ كَانَتْ لَهُ حَاجَةٌ إِلَيَّ فَلْيَتَوَسَّلْ إِلَيَّ بِهِمَا فَإِنِّي لا أَرُدُّ سُوالَ سَائِلٍ يَسْأَلُنِي بِهِمَا وَ بِالطَّيِّبِينَ مِنْ عِتْرَتِهِمَا[وسائلالشيعة، ج7، ص102].
قَالَ الرِّضَا(ع):إِذَا نَزَلَتْ بِكُمْ شِدَّةٌ فَاسْتَعِينُوا بِنَا عَلَي اللَّهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِوَ لِلّهِ الاسْماءُ الْحُسْني فَادْعُوهُ بِها[(اعراف/180)][تفسير عياشي، ج2، ص42].
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُول:ُ أَلا فَلْيَدْعُنِي مَنْ هَمَّ بِحَاجَةٍ يُرِيدُ نَفْعَهَا أَوْ دَهَتْهُ دَاهِيَةٌ يُرِيدُ كَفَّ ضَرَرِهَا بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الافْضَلِينَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ[تفسيرالامامالعسكري، ص68].
2. معرفت وشناخت
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: مَنْ سَأَلَنِي بِهِمْ (محمد ص و آل محمد)عَارِفاً بِحَقِّهِمْ وَ مَقَامِهِمْ أُوجِبَتْ لَهُ مِنِّي الاجَابَةُ وَ كَانَ ذَلِكَ حَقّاً عَلَيَّ[وسائلالشيعة، ج7، ص102].
4. انواع توسل
1. توسل درنظام آفرينش
1- با اينكه خداوند قادر مطلق است، ولي نظام را بر اساس وساطت قرار داده است، مثلا جنود دارد
وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلا هُوَ[مدثر/31].
فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً[نازعات/5].
فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً[ذاريات/4].
لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ[رعد/11].
وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ كِراماً كاتِبِينَ[انفطار/11-10].
هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتّي إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ[انعام/61].
هر دستهاي در مقام خاص و داراي قدرتي و براي كاري هستندوَ ما مِنّا إِلا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ[صافات/164].
مسئول وحي (جبرئيل) مسئول ارزاق (ميكائيل) مسئول روح (عزرائيل) مسئول سور (اسرافيل) محل انتقال اراده (عرش، كرسي، لوح، قلم)
براي عرش حاملاني استوَ تَرَي الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ[زمر/75].
2- وساطت اين فرشتگان تكويني است، طبق قدرتي كه از طرف خداوند متعال به آنان داده شده است.
3- كار فرشتگان همان كار خداست؛ ماهيت همه يكي است و اين واسطهها اراده خداوند را به تأخير نمياندازدوَ ما أَمْرُنا إِلا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[قمر/50].
آري تمام فعلها مظهر يك فعل و تمام فاعلها مسخّر فرمان يك فاعلند.
4- همه دست اندركاران وابسته وسائل او هستنديَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الارْضِ[الرحمن/29].
5- كار آنها همان كار خداست:
فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً[نازعات/5]. ولييُدَبِّرُ الامْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَي الارْضِ[سجده/5].
يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ[سجده/11]. ولياللّهُ يَتَوَفَّي الانْفُسَ[زمر/42].
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامِينُ[شعراء/193]. ولينَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ[دهر/23].
ميكائيل عامل رزق است وليوَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الارْضِ إِلا عَلَي اللّهِ رِزْقُها[هود/6].
و خلاصه در نظام و تشكيلات خدا قدرتي مستقل وجود ندارد و همه كارها با اذن خدا و زير نظر او است:مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلا بِإِذْنِهِ[بقره/255].
نسبت كار به خدا و ديگران طولي است نظير اينكه چشم من ديد، يا خودم ديدم، گوشم شنيد يا خودم شنيدم، كليد در را باز كرد يا با دست خودم در را باز كردم، خودم در را باز كردموَ اللّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ[صافات/96].
آري، همه اشياء قابليت فيض مستقيم را ندارند و لذا در سايه موجودات عاليه و به واسطه آنان كسب فيض ميكنند. همان گونه كه قابليتها محدود است و نميشود همه فيض را يك دفعه فرو فرستادوَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[حجر/21].
شكّي نيست كه انسان براي به دست آوردن كمالات مادّي و معنوي به غير خود محتاج است. قانون توسّل يك واقعيت تكويني و مسلم طبيعي است كه در نظام آفرينش مشاهده ميشود. نظام موجود در جهان و قانون حاكم بر آن نظام توسّل است و قانون تسبّب. جهان آفرينش بر اين پايه استوار است كه همه موجودات به يكديگر محتاجند و تنها غنّي بالذات ذات مقدس خداست. خلق عالم همه محتاجتر از يكدگرند.
يا أَيُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ[فاطر/15].
2. توسل درنظام تشريع
1- قرآن به شدت منطق كساني را كه ميگفتند: وحي بايد بدون واسطه و مستقيماً به خود ما برسد محكوم ميكند. آنها به خاطر همين پندار غلط زيربار تكليف و هدايت نميرفتند و ميگفتند:
أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا[ص/8].
لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَري رَبَّنا[فرقان/21].
أَ بَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَسُولا[اسراء/94].
وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلي بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ[انعام/91].
3. توسل درقرآن
1. وسيله درقرآن
1-وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيماً[نساء/64].
2- در كتاب التاج تحت عنوان"يجوز التوسل الي الله باحبّائه" عن انس عن عمربن الخطاب "كان اذا قُحِطُوا استسقي بالعباس بن عبدالمطلب" رواه البخاري[التاج، ص318 صحيح بخاري، ج1، ص128]
3- در تفسيرفَتَلَقّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ[بقره/37]. روايات متعددي از نورالثقلين از خصال و احتجاج طبرسي و الميزان ج1، ص149 كه آن كلمات توسل حضرت آدم بود به محمد(ص)و اهل بيت او، سپس مرحوم علامه ميفرمايد: شيعه و سنّي اين مضمون را آورده است.
قَالَ الْبَاقِرُ (ع) فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: "فَتَلَقّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ "(بقره/37 ) سَأَلَهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ فَاطِمَةَ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِمْ"[كافي، ج8، ص304].
4- در فضائل ج1، ص170 از سيوطي و كنزالعمال نيز توسّل آدم را به محمد(ص)و علي و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام)نقل ميكند.
5-أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلي رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَهُ[اسراء/57].
6-يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ[مائده/35].
7- وسيله، يعني چارهجوئي براي رسيدن به چيزي با ميل و رغبت.[مفردات]
الوَسِيلةُ ما يُتَقَرَّبُ به إِلي الغَيْرِ[لسان العرب، ج11، ص725].
8- هرچه كه به سبب آن نزديك شدن به ديگري ممكن باشد.
الوسيلة و هي ما يتقرب به إلي الشيء[مجمع البحرين، ج5، ص491].
9- جهان، جهان واسطه و سبب و مسبب و توسل است.
10- در دعا ميخوانيم:اللَّهُمَّ آتِ مُحَمَّداً صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْوَسِيلَةَ[تهذيبالاحكام، ج3، ص82].
11- البته وسيله شامل بسياري از چيزها ميشود از جمله قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(ع):إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَي اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَي الايمَانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الاسْلامِ وَ كَلِمَةُ الاخْلاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ وَ إِقَامُ الصَّلاةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ وَ إِيتَاءُ الزَّكَاةِ فَإِنَّهَا فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَابِ وَ حَجُّ الْبَيْتِ وَ اعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ الْفَقْرَ وَ يَرْحَضَانِ الذَّنْبَ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ فِي الْمَالِ وَ مَنْسَأَةٌ فِي الاجَلِ وَ صَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُكَفِّرُ الْخَطِيئَةَ وَ صَدَقَةُ الْعَلانِيَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِيتَةَ السُّوءِ وَ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِي مَصَارِعَ الْهَوَانِ[نهجالبلاغه، خطبه 110].
12- قال الامير(ع)ذيل آيهوَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ[(مائده/35)]أنا وسيلته و أنا و ولدي ذريته[المناقب، ج3، ص75].
13- قال فاطمة الزهراء(س):... نحن وسيلته في خلقه[شرحنهجالبلاغه، ابنابيالحديد، ج16، ص211].
سطر آخر
14- قال النبي(ص):الائمة من ولد الحسين من أطاعهم فقد أطاع الله و من عصاهم فقد عصي الله هم العروة الوثقي و هم الوسيلة إلي الله عز و جل[بحارالانوار، ج36، ص244].
15- قال الصادق(ع):نحن السبب بينكم و بين الله (عز و جل).[أمالي طوسي، ص157].
16- ابان بن تغلب : قَالَ الصَّادِقُ(ع):نحن حبل الله الذي قال اللهوَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا[(آل عمران/103)][شواهدالتنزيل، ج1، ص169].
17- قَالَ الْبَاقِرُ(ع):آل محمد(ع)هم حبل الله الذي أمرنا بالاعتصام به، فقالوَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا[(آل عمران/103)][تفسير عياشي، ج1، ص194].
2. سلام براولياءالله
1- سلام بر اولياء خدا صريح قرآن است:
وَ سَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ[صافات/181].
سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ[صافات/79].
سَلامٌ عَلي إِبْراهِيمَ[صافات/109].
سَلامٌ عَلي مُوسي وَ هارُونَ[صافات/120].
سَلامٌ عَلي إِلْياسِينَ[صافات/130].
3. يادمصائب
ياد مصائب اولياء خدا هم صريح قرآن است:
وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللّهُ يُحِبُّ الصّابِرِينَ[آل عمران/146].
4. نفرين ولعنت برقاتلان
نفرين و لعنت بر قاتلان صريح قرآن است:
إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ[آل عمران/21].
وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الارْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ[رعد/25].
از مهمترين مسائلي كهأَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَمودت ذيالقربي استلا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي[شوري/23]. پس قاتلان اهل بيت مصداق روشنيَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَهستند.
5. توسل بني اسرائيل
هنگامي كه به امر پروردگار دستور رسيد كه به خاطر پرستش گوساله همديگر را بكشند،...رو به درگاه خداوند آورده و خداوند را به آبروي محمّد(ص)و آل محمد(ص)قسم دادند و اين فرمان از آنها برداشته شد.
هنگام تشنگي:وَ إِذِ اسْتَسْقي مُوسي لِقَوْمِهِ[بقره/60].
قالوا أهلكنا بالعطش فقال موسي إلهي بحق محمد سيد الانبياء و بحق علي سيد الاوصياء و بحق فاطمة سيدة النساء و بحق الحسن سيد الاولياء و بحق الحسين أفضل الشهداء و بحق عترتهم و خلفائهم سادة الازكياء لما سقيت عبادك هواء فأوحي الله تعالي يا موسي" اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ "(بقره/60)فضربه "فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً"(بقره/60)[قصصالانبياء، جزائري، ص263].
هنگام شدائد:
قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(ع)فِي قَوْلِهِ تَعَالَي:وَ لَمّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَي الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الْكافِرِينَ"(بقره/89) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ كَانَ اللَّهُ أَمَرَ الْيَهُودَ فِي أَيَّامِ مُوسَي وَ بَعْدَهُ إِذَا دَهَمَهُمْ أَمْرٌ وَ دَهَمَتْهُمْ دَاهِيَةٌ أَنْ يَدْعُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ وَ أَنْ يَسْتَنْصِرُوا بِهِمْ وَ كَانُوا يَفْعَلُونَ ذَلِكَ[بحارالانوار، ج91، ص10].
4. توسل از نظر روايات شيعه
1- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):أَلا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَكْرَمَ الْخَلْقِ عَلَيَّ وَ أَفْضَلَهُمْ لَدَيَّ مُحَمَّدٌ وَ أَخُوهُ عَلِيٌّ وَ مَنْ بَعْدَهُ مِنَ الائِمَّةِ ص الَّذِينَ هُمُ الْوَسَائِلُ إِلَيَّ[مجموعهورام، ج2، ص100].
2- در ذيل آيه شريفه قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(ع):وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ[(مائده/35)]أنا وسيلته و أنا و ولدي ذريته[المناقب، ج3، ص75].
3- قَالَتْ فَاطِمَةُ(س):نحن وسيلته في خلقه[شرحنهجالبلاغه، ابنابيالحديد، ج16، ص211].
4- ابان بن تغلب گفت:قَالَ الصَّادِقُ (ع) نحن حبل الله الذي قال الله: "وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعا ًوَ لا تَفَرَّقُوا " (آل عمران/103)"[شواهدالتنزيل، ج1، ص169].
5- مردي صحرانشين محضر پيامبر آمد و پرسيد:محمد بن علي العنبري بإسناده عن النبي (ص) أنه سأل أعرابي عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَي: "وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا "(آل عمران/103) فأخذ رسول الله (ص) يده فوضعها علي كتف علي فقال:" يا أعرابي! هذا حبل الله فاعتصم به"[المناقب، ج3، ص76].
توسل در دعاها
1- در صحيفه سجاديّه ميخوانيم: قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع):اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذَا الشَّهْرِ ، وَ بِحَقِّ مَنْ تَعَبَّدَ لَكَ فِيهِ مِنِ ابْتِدَائِهِ إِلَي وَقْتِ فَنَائِهِ مِنْ مَلَكٍ قَرَّبْتَهُ، أَوْ نَبِيٍّ أَرْسَلْتَهُ، أَوْ عَبْدٍ صَالِحٍ اخْتَصَصْتَهُ[صحيفه سجاديه، دعاي 44].
2- قَالَ الْحُسَيْنُ(ع):اللهم إنا نتوجه إليك في هذه العشية التي شرفتها و عظمتها بمحمد نبيك و رسولك و خيرتك من خلقك و أمينك علي وحيك[بلدالامين، ص256].
3- قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(ع):بذمة الاسلام أتوسل إليك و بحرمة القرآن أعتمد عليك و بحق محمد و آل محمد أتقرب إليك[المصباح كفعمي، ص378].
4- قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع):رَبِّ صَلِّ عَلَي أَطَايِبِ أَهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ اخْتَرْتَهُمْ لامْرِكَ، وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِكَ، وَ حَفَظَةَ دِينِكَ، وَ خُلَفَاءَكَ فِي أَرْضِكَ، وَ حُجَجَكَ عَلَي عِبَادِكَ، وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِيراً بِإِرَادَتِكَ، وَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِيلَةَ إِلَيْكَ، وَ الْمَسْلَكَ إِلَي جَنَّتِكَ[صحيفه سجاديه، دعاي 47].
سلمان حديثي را از پيامبر(ص)نقل ميكند كه خداوند ميفرمايد: "هركس هر حاجتي و گرفتاري دارد مرا بهمحمّد وآل محمّد بخواند من حاجت او را روا ميكنم". بعضي به عنوان استهزاء به سلمان گفتند: پس چرا خودت از خدا نميخواهي تا بدين وسيله تو را بينيازترين مردم قرار دهد؟ سلمان گفت: من خداوند را خواندم و به وسيله آنها چيزي بهتر از دنيا خواستم. از او خواستم:
1- زباني ذاكر به من دهد (براي حمد و ثناء)
2- قلبي شاكر به من دهد (براي نعم)
3- بدني صابر به من بدهد (براي تحمل مشكلات)
و خداوند هم چين عطائي به من فرمود:و هو أفضل من ملك الدنيا بحذافيرها، و ما تشتمل عليه من خيراتها مائة ألف ألف مرة.[تفسيرالامامالعسكري، ص68].
از امام باقر(ع)نقل شده كه فرمودند: "بندهاي سالهاي زيادي در جهنم قرار گرفت، سپس از خدا به حق محمدو آلمحمد ميخواهد كه به او رحم شود. خداوند هم به جبرئيل دستور داد كه فوراً او را از جهنّم خارج كنند بعد فرمودند: به عزت و جلالملَوْ لا مَا سَأَلْتَنِي بِهِ لاطَلْتُ هَوَانَكَ وَ لَكِنِّي حَتَمْتُ عَلَي نَفْسِي أَنْ لا يَسْأَلَنِي عَبْدٌ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ إِلا غَفَرْتُ لَهُ مَا كَانَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ وَ قَدْ غَفَرْتُ لَكَ الْيَوْمَ[أمالي صدوق، ص672].
شخصي اعرابي خدمت پيامبر(ص)آمد و گفت:يا محمّد! أخبرني عما في بطن ناقتي.[قصصالانبياءراوندي، ص295]. تا بفهمم كلامت حق است و بهپروردگارت ايمان بياورم. پيامبر(ص)فرمودند: "علي(ع)تو را راهنمائي ميكند". علي(ع)آمد و سر به سوي آسمان فرمود:اللهم إني أسألك بحق محمد و أهل بيت محمد و بأسمائك الحسني و بكلماتك التاماتاين ناقه صحبت كند و خبر از ما في بطنش بدهد. در آن هنگام ناقه رو به علي(ع)گفت:يا أمير المؤمنين! إنه ركبني يوما و هو يريد زيارة ابن عم له و واقعني فأنا حامل منه فقال الاعرابي: ويحكم النبي هذا أم هذا؟ فقيل هذا النبي و هذا أخوه و ابن عمه فقال الاعرابي أشهد أن لا إله إلا الله و أنك رسول الله
5. توسل از نظر روايات اهل سنت
1- قال رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم:اسئلوا الله لي الوسيلة فانها درجة في الجنة لاينالها الا عبد واحد و ارجو ان اكون انا هو[التوسل و الوسيلة لابن تيميّه، ص43 بنقل از توسّل تأليف آقاي ضياءآبادي ص31].
2-...آتِ مُحَمَّداً الْوَسِيلَةَ[بحارالانوار، ج81، ص179]. پيامبر اكرم(ص)در ضمن دعائي هنگام شنيدن اذان فرمود.
نكته: تمام موجودات حتي رسول خدا(ص)در مقام تقرّب به خدا دنبال وسيله ميگردند؛ هرچند وسيله آن جناب با وسائل ساير ممكنات، تفاوت بسيار دارد.[التوسل و الوسيلة، ص42].
3- قال علي(ع):أَفْضَلُ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ[عللالشرائع، ج1، ص247].
1-الايمَانُ بِاللَّهِ و رسوله و الجهاد في سبيل الله
2-و كلمة الاخلاص
3-اقام الصلوة
4-و إيتاء الزكاة
5-و صوم شهر رمضان
6-و حج البيت
7-وَ صِلَةُ الرَّحِمِ
8-وَ صَدَقَةُ السِّرِّ
9-صدقة العلانية
10-وَ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ(المعروف؛ يعني كارهاي نيك)
تبصرة: همه اين موارد از مصاديق وسيلهاند و سبب رسيدن به قرب خدا ميباشند.[حديث از شرح نهج البلاغه ابن ميثم، ج3، ص72، خطبه107].
سمهودي كه از علماي معروف شافعي است ميگويد:
پيامبر را به كمك طلبيدن و مقام او را به پيشگاه پروردگار خدا به شفاعت بردن، كار انبياء و مرسلين بوده و سيره صلحاء چه در حال حيات و چه بعد از ممات آن حضرت، چه در عالم برزخ و چه در قيامت و حتّي پيش از خلقت.[وفاءالوفاء، ج4، ص1371].
4- آنگاه از قول (حاكم نيشابوري) از عمربن خطّاب نقل ميكند كه رسول خدا(ص)فرمود: "پس از اين كه آدم(ع)مرتكب خطيئه (ترك اولي) شد، در مقام توبه برآمده و به پيشگاه خدا عرضه داشت:يا ربّ اسئلك بحق محمّد (ص) لمّا غفرتَ ليپروردگارا به حق پيامبرت محمد(ص)از تو خواستارم مرا بيامرزي.
خدا فرمود: اي آدم چگونه محمد(ص)را شناختي و حال آنكه او را نيافريدهام؟! عرض كرد: چون از روح خود در من دميدي به پايههاي عرش نظر كردم و ديدم نوشته است:لا اله الا الله محمّد رسول الله (ص)فهميدم كه او محبوب ترين خلق تست كه نام او را در كنار نامت قرار دادهاي. فرمود: اي آدم راست گفتي او احبّ خلق پيش من است و چون به حق او قسمم دادي ترا بخشيدم و اگر محمد(ص)نبود ترا نميآفريدم.[وفاءالوفاء، ج4، ص1371].
5- سالي منصور دوانيقي، دومين خليفه عباسي به حج رفت و به زيارت قبر پيامبر(ص)مشرف شد. (مالك) كه رئيس فرقه مالكيّه كه يكي از چهار فرقه اهل تسنّن بود در اثناء زيارت به او گفت: اي امير! اينجا حرم رسول خدا است؛ صداي خود را آهسته كن كه خدا ميفرمايد:لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ[حجرات/2].
هم چنين در مدح كساني كه آهسته در محضر رسول خدا(ص)حرف ميزنند ميفرمايد:إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوي لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ[حجرات/3].
هم چنين در نكوهش قوم ديگري كه رعايت ادب نميكنند ميفرمايد:إِنَّ الَّذِينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ[حجرات/4].
و از طرفي حرمت رسول خدا(ص)در حال مماتش چون حرمت وي در حال حيات است.
(منصور) از اين سخن آگاه شد و تواضع نمود، سپس به (مالك) گفت: اي ابا عبداللّه (كنيه مالك است) آيا در حال دعا و خواندن خدا رو به قبله كنم يا رو به رسول خدا(ص)آورم؟ (يعني: رو به قبر مطهّر آن حضرت نموده و خدا را بخوانم.)
مالك گفت:لِمَ تَصْرِفُ وجهك عنه و هو وسيلتك و وسيلة ابيك ادم (ع) الي اللّه يوم القيامة بل استَقْبِلْهُ و استشفِعْ به فيشفّعك اللّه تعالي قال اللّه تعالي:وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيماً[نساء/64].
6- سواد بن قارب كه از صحابه است در محضر رسول خدا(ص)به عنوان استشفاء و توسّل، قصيدهاي انشاء نموده و ضمن آن گفت:
[اختصاص مفيد، ص183].
يعني: اي رسول خدا(ص)تو در ميان پيامبران، نزديك ترين وسيله به درگاه خدا هستي. اي فرزند گراميتران پاك تران، تو شفيع من باش در روزي كه هيچ شفاعت كنندهاي قادر بر رفع كم ترين بلا از سوادبن قارب نخواهد بود.
نكته: چنانكه پيداست آن مرد صحابي پيامبر اكرم(ص)را هم به عنوان (وسيله) تعبير نموده و هم از آن حضرت تقاضاي (شفاعت) كرده است و رسول خدا(ص)نيز (توسّل و استشفاع) را با سكوت خود تقرير و امضاء فرموده است.[كشف الارتياب، ص310].
7- سمهودي مينويسد: هرگاه خشك سالي پيش ميآمد، عمر از طريق توسّل به عبّاس بن عبدالمطلّب به استسقا ميپرداخت و ميگفت:اللّهمّ انّا كنّا اذا قَحَطْنا توسّلنا اليك بنبيّنا فَتسقينا و انّا نتوسّل اليك بعمّ نبيّنا فَاسْقِنا.
و باز عمر در روايت ديگري ميگفت:اللّهمّ انّا نستسقيك بعمّ نبيّك و نستشفع اليك بشَيبته.خدايا ما به وسيله عموي پيامبرت باران ميخواهيم و موي سفيد او را شفيع ميآوريم.[وفاءالوفاء، ج4، ص1375].
8- باز سمهودي گفته است: در يكي از سال ها بعد از وفات رسول خدا(ص)مردم مدينه به قحطي شديدي مبتلا شدند، شكايت به عايشه همسر پيامبر بردند، او گفت: رو به قبر رسول خدا(ص)آورده و از سقف قبر مطهّر، روزنهاي به سمت آسمان بگشائيد آنچنان كه حائلي بين قبر شريف و آسمان باقي نماند، طبق اين دستور عمل كردند در نتيجه باران فراوان نازل گشت و گياهان روئيده و شتران فربه شدند.[وفاءالوفاء، ج1، ص560].
9- ابن عبدالبرّ مالكي در كتاب (الاستيعاب) آورده است: مردم در زمان عمر به قحطي مبتلا شدند، در آن ايّام مردي از مسلمانان نزد قبر مطهّر پيامبر اكرم(ص)آمد و گفت:يا رسول الله! اِسْتَسْقِ لامّتك فانّهم قدهلكوا.او با اين سخن، توسّل به آن حضرت جست و كسي هم به او اعتراض نكرد.[الدعوة الاسلامية، ج2، ص207، به نقل از توسّل آقاي ضياءآبادي ص45].
10- ابوبكر كنار قبر رسول خدا(ص)ميآمد و ميگفت:يا محمّد اني اتوسّل اليك.
اين بيان نشان ميدهد كه توسّل به رسول خدا(ص)و قبر مطهر آن حضرت عادت ابوبكر بوده و مكرّر از او صادر ميشده است.[الدعوة الاسلامية، ج2، ص207].
11- طبراني در كتاب (كبير) آورده است:
مردي به خاطر حاجتي كه به عثمان بن عفّان داشت چند مرتبه به دستگاه حكومت او مراجعه كرد، امّا توجّهي به او ننمود تا آنكه روزي به عثمان بن حنيف (از اصحاب رسول خدا(ص)) برخورد و از بيمهري عثمان به او شكايت كرد. ابن حنيف گفت: به محلّ وضو برو و وضو بساز، آن گاه در مسجد دو ركعت نماز بخوان سپس بگو:اللّهمّ اني اسئلك و اتوجه اليك بنبينا محمد (ص) نبي الرحمة يا محمد (ص) اني اتوجه بك الي ربك ان تقضي حاجتي.او رفت و چنان عمل نمود و تا به در خانه عثمان رسيد، دربان دستش را گرفت و نزد عثمان برد و در كنار عثمان نشانيد، عثمان نه تنها حاجتش را برآورد، بلكه گفت: از اين به بعد هر حاجتي كه داشتي نزد ما بيا. مرد با تعجب خارج شد و به نزد ابن حنيف رفت و به او گفت: خدا به تو جزاي نيك بدهد كه نزد عثمان شفاعتم كردي.
ابن حنيف گفت: به خدا قسم كه من حرفي نزد عثمان نزدم، ولي رمز كار اين است كه روزي در محضر رسول خدا(ص)بودم مرد نابينائي وارد شد و از نابينائي شكايت كرد. پيامبر فرمود: اگر بخواهي دعا ميكنم وگرنه صبر كن. گفت: اي رسول خدا كسي را ندارم كه دستم را بگيرد و راهم ببرد، لذا كار بر من دشوار شده است. پيامبر فرمودند: "به محلّ وضو برو و وضو بگير و دو ركعت نماز بخوان و پس از آن بگو:اللّهمّ اني اسئلك و اتوجه اليك بنبينا محمد (ص). ابن حنيف گفت: به خدا قسم ما هنوز مشغول سخن گفتن بوديم كه همان مرد وارد مجلس شد در حالتي كه بينا شده بود و گوئي اصلا كور نبوده است.[وفاءالوفاء، ج4، ص1373 - كشف الارتياب، ص311].
چند نكته: 1- از اين روايت ميفهميم كه: جواز (توسّل) و (استشفاء) به رسول خدا(ص)در حيات آن حضرت چنان كه مرد كور عمل كرده است.
2- جواز (توسل) و (استشفاء) به رسول خدا(ص)پس از وفات رسول خدا به طوريكه مرد محتاج به عثمان از طريق راهنمائي (ابن حنيف) انجام داده است و حاجت روا گرديده.
3- جواز خواندن پيامبر و طلب حاجت از او چه در زمان حيات و چه پس از وفات، چنانكه جملهيا محمد اني اتوجه بك الي ربك ان تقضي حاجتيكه ضمن دعاي مزبور آمده شاهد گوياي مدعا است و مخصوصاً لازم است در جمله ان تقضي حاجتي دقت شود كه به صيغه مخاطب است و از شخص رسول خدا درخواست قضاء حاجت شد.[توسل، ضياءآبادي، ص45].
يك نكته عجيب: با اين رواياتي كه نقل كرديم تعجب از (قصيمي) صاحب كتاب(الصراع بين الاسلام و الوثنيّه)است كه با لحني قاطع و عامّ ميگويد: زمينه توسل و استشفاء و طلب حاجات از رسول خدا روايتي نرسيده نه به سند صحيح و نه به سند ضعيف. و عين عبارت منقوله از وي چنين است:فما جاء بسند صحيح و لا ضعيف انّ احداً من الصحابة قال يا رسول الله...[الدعوة الاسلامية، ج2، ص204].
ابن حجرمكي (در كتاب صواعق) از امام شافعي نقل ميكند كه او چنين ميگفت:
[المناقب، ج2، ص151].
[التوصل الي حقيقة التوسل 329]./
در تفسير آلوسي (روح المعاني، ج4، ص114و 115) چنين مي گويد: بعد از اتمام اين گفتگوها من مانعي در توسّل به پيشگاه خداوند به مقام پيامبر(ص)نميبينم چه در حال حيات پيامبر و چه بعد از رحلت او... و توسّل جستن به مقام غير پيامبر و چه بعد از رحلت او... و توسّل جستن به مقام غير پيامبر در پيشگاه خدا نيز مانعي ندارد. به شرط آنكه او حقيقتاً در پيشگاه خدا مقامي داشته باشد.[نمونه، ج4، ص369].
از بيهقي نقل شده كه در زمان خليفه دوم قحطي شد، بلال به همراهي عدهاي از صحابه بر سر قبر پيامبر(ص)آمد و چنين گفت:يا رسول الله! استسق لامّتك... فانّهم قد هلكوا...[التوصل الي حقيقة التوسّل، ص253].
از ابوهريره نقل شده عن النبي(ص): قال الله تعالي.... اي آدم(ع)به عزت و جلالم هيچ بنده نباشد كه مقدار خردلي بغض اينها (اهل بيت(ع)) را داشته باشد و نزد من آيد مگر كه وي را در دوزخ برم ...چون تو را به من حاجتي باشد به وسيله اينها به من توسّل نما و اينها را شفيع خود بساز. بعد پيامبر(ص)فرمودند: ما سفينه نجاتيم هركه در سفينه محبت ما نشيند؛ يعني به ما متمسّك شود نجات يابد و هركه از ما اعراض كند ما را وسيله نجات خود نسازد، هلاك گردد.[منهج الصادقين، ج3(از دوره 10 جلدي)، ص225].
6. توسل به اهل بيت(عليهم السلام)
1. مقام اهل بيت(عليهم السلام)
سه نفر در غاري گرفتار آمدند و هيچ راه گريزي نداشتند، به ياد اين كلام حضرت موسي(ع)افتادند كهفرموده بود:هرگاه گرفتاري سختي برايتان اتفاق افتاد خدا را به محمّد(ص)و آل او بخوانيد.فقالوا [تعالوا] ندعوا الله بمحمد الاشرف الافضل و بآله الطيبين و يذكر كل واحد منا حسنة من حسناته التي أراد الله بها، فلعل الله أن يفرج عنا[تفسيرالامامالعسكري، ص398]. و خداوند آنها را نجات داد.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ فَمَنْ سَأَلَنِي بِهِمْ فَإِنِّي لا أَرُدُّ دُعَاءَهُ وَ كَيْفَ أَرُدُّ دُعَاءَ مَنْ سَأَلَنِي بِحَبِيبِي وَ صَفْوَتِي وَ وَلِيِّي وَ حُجَّتِي وَ رُوحِي وَ نُورِي وَ آيَتِي وَ بَابِي وَ رَحْمَتِي وَ وَجْهِي وَ نِعْمَتِي أَلا وَ إِنِّي خَلَقْتُهُمْ مِنْ نُورِ عَظَمَتِي وَ جَعَلْتُهُمْ أَهْلَ كَرَامَتِي وَ وَلايَتِي[وسائلالشيعة، ج7، ص102].[تفسيرالامامالعسكري، ص385].
2. تعظيم پروردگار
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لادَمَ(ع)أَنْتَ عَصَيْتَنِي بِأَكْلِ الشَّجَرَةِ فَعَظِّمْنِي بِالتَّوَاضُعِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ تُفْلِحْ كُلَّ الْفَلاحِ
3. كلمات مخصوص پروردگار
قال الله تبارك وتعالي في القرآن:فَتَلَقّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ[بقره/37].
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَأَلْتُ النَّبِيَّ (ص):" عَنِ الْكَلِمَاتِ الَّتِي تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتَابَ عَلَيْهِ. قَالَ(ص):" سَأَلَهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِلا تُبْتَ عَلَيَّ فَتَابَ عَلَيْهِ"[خصال صدوق، ج1، ص270].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):فِي قَوْلِهِ تَعَالَيوَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ[(بقره/24 )]هِيَ الْكَلِمَاتُ الَّتِي تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتَابَ عَلَيْهِ[خصال صدوق، ج1، ص304].
4. وسيله قرب پروردگار
وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ[مائده/35].
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ أَلا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَكْرَمَ الْخَلْقِ عَلَيَّ وَ أَفْضَلَهُمْ لَدَيَّ مُحَمَّدٌ وَ أَخُوهُ عَلِيٌّ وَ مِنْ بَعْدِهِ الائِمَّةُ الَّذِينَ هُمُ الْوَسَائِلُ إِلَي اللَّهِ[وسائلالشيعة، ج7، ص101].
5. گرامي ترين و برترين نزد پروردگار
عن سلمان(ع)قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ أَلا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَكْرَمَ الْخَلْقِ عَلَيَّ وَ أَفْضَلَهُمْ لَدَيَّ مُحَمَّدٌ وَ أَخُوهُ عَلِيٌّ وَ مِنْ بَعْدِهِ الائِمَّةُ الَّذِينَ هُمُ الْوَسَائِلُ إِلَي اللَّهِ[وسائلالشيعة، ج7، ص101].
6. اسماءحسناي پروردگار
وَ لِلّهِ الاسْماءُ الْحُسْني فَادْعُوهُ بِها[اعراف/180].
عن الصادق(ع):نحن والله الاسماء الحسني، الذي لايقبل (دعاء) من احدٍ الا بمعرفتنا...
قَالَ الصَّادِقُ(ع)فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّوَ لِلّهِ الاسْماءُ الْحُسْني فَادْعُوهُ بِها[(اعراف/180 )]نَحْنُ وَ اللَّهِ الاسْمَاءُ الْحُسْنَي الَّتِي لا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلا إِلا بِمَعْرِفَتِنَا[كافي، ج1، ص143].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):نَحْنُ وَ اللَّهِ الاسْمَاءُ الْحُسْنَي الَّذِي لا يُقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ إِلا بِمَعْرِفَتِنَا[تفسير عياشي، ج2، ص42].
7. محبوب ترين اسماء نزد پروردگار
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):يَا جَابِرُ! إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَدْعُوَ اللَّهَ فَيَسْتَجِيبَ لَكَ فَادْعُهُ بِأَسْمَائِهِمْ فَإِنَّهَا أَحَبُّ الاسْمَاءِ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ[اختصاص مفيد، ص223].
7. توسل پيامبران
1. حضرت آدم(ع)
قَالَ الْكَاظِمُ(ع):إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ لَمْ يَبْقَ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لا مُومِنٌ مُمْتَحَنٌ إِلا وَ هُوَ يَحْتَاجُ إِلَيْهِمَا فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ[كافي، ج2، ص562].
2. حضرت نوح(ع)
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):إِنَّ نُوحاً لَمَّا رَكِبَ السَّفِينَةَ وَ خَافَ الْغَرَقَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا أَنْجَيْتَنِي مِنَ الْغَرَقِ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنْهُ[أمالي صدوق، ص218].
قَالَ الرِّضَا(ع):لَمَّا أَشْرَفَ نُوحٌ عَلَي الْغَرَقِ دَعَا اللَّهَ بِحَقِّنَا فَدَفَعَ اللَّهُ عَنْهُ الْغَرَقَ[قصصالانبياء راوندي، ص105].
3. حضرت يوحناء(ع)
في تفسير العسكري:قَالَ كَالِبُ بْنُ يُوحَنَّا: اللَّهُمَّ بِجَاهِهِمْ جَوِّزْنِي عَلَي مَتْنِ هَذَا الْمَاءِ [ثُمَّ أَقْحَمَ فَرَسَهُ فَرَكَضَ عَلَي مَتْنِ الْمَاءِ] وَ إِذَا الْمَاءُ تَحْتَهُ كَأَرْضٍ لَيِّنَةٍ حَتَّي بَلَغَ آخِرَ الْخَلِيجِ ثُمَّ عَادَ رَاكِضاً ثُمَّ قَالَ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ: يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ! أَطِيعُوا مُوسَي فَمَا هَذَا الدُّعَاءُ إِلا مِفْتَاحُ أَبْوَابِ الْجِنَانِ وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ النِّيرَانِ وَ مُسْتَنْزِلُ الارْزَاقِ وَ جَالِبٌ عَلَي عَبِيْدِ اللَّهِ وَ إِمَائِهِ رِضَاءَ الْمُهَيْمِنِ الْخَلاقِ.[تفسيرالامامالعسكري، ص245].
4. حضرت ابراهيم(ع)
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَمَّا أُلْقِيَ فِي النَّارِ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا أَنْجَيْتَنِي مِنْهَا فَجَعَلَهَا اللَّهُ عَلَيْهِ بَرْداً وَ سَلاماً[جامعالاخبار، ص8].
قَالَ الرِّضَا(ع):لَمَّا رُمِيَ إِبْرَاهِيمُ فِي النَّارِ دَعَا اللَّهَ بِحَقِّنَا فَجَعَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ بَرْداً وَ سَلاماً[قصصالانبياء راوندي، ص105].
5. حضرت يعقوب(ع)
جبرئيل نزد حضرت يعقوب آمد فَقَالَ:أَ لا أُعَلِّمُكَ دُعَاءً يَرُدُّ اللَّهُ بِهِ بَصَرَكَ وَ يَرُدُّ عَلَيْكَ ابْنَيْكَ قَالَ بَلَي قَالَ فَقُلْ مَا قَالَهُ أَبُوكَ آدَمُ فَتَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ مَا قَالَهُ نُوحٌ فَاسْتَوَتْ سَفِينَتُهُ عَلَي الْجُودِيِّ وَ نَجَا مِنَ الْغَرَقِ وَ مَا قَالَهُ أَبُوكَ إِبْرَاهِيمُ خَلِيلُ الرَّحْمَنِ حِينَ أُلْقِيَ فِي النَّارِ فَجَعَلَهَا اللَّهُ عَلَيْهِ بَرْداً وَ سَلاماً قَالَ يَعْقُوبُ وَ مَا ذَلِكَ يَا جَبْرَئِيلُ؟ فَقَالَ:قُلِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ (ع) أَنْ تَأْتِيَنِي بِيُوسُفَ وَ بِنْيَامِينَ جَمِيعاً وَ تَرُدَّ عَلَيَّ عَيْنِي فَقَالَهُ فَمَا اسْتَتَمَّ يَعْقُوبُ هَذَا الدُّعَاءَ حَتَّي جَاءَ الْبَشِيرُ فَأَلْقَي قَمِيصَ يُوسُفَ عَلَيْهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً[أمالي صدوق، ص250].
6. حضرت موسي(ع)
عن النبي(ص):وانّ موسي لمّا القي عصاه و اوحس ؟؟ في نفسه خيفة قال: اللهم انّي اسئلك بحق محمد و آل محمد لمّا اَمَنْتَني، فقال: له الله عزوجل: لاتخف انّك انت الاعلي.
اوجس في نفسه خيفة:ترسيد و به دلش ترس راه پيدا كرد.[وسايل، ج4، ص1141].
عن الرضا(ع):...قَالَ الرِّضَا(ع):إِنَّ مُوسَي لَمَّا ضَرَبَ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ دَعَا اللَّهَ بِحَقِّنَا فَجُعِلَ يَبَساً[قصصالانبياء راوندي، ص105].
7. حضرت عيسي(ع)
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):إِنَّ مُوسَي لَمَّا أَلْقَي عَصَاهُ وَ أَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا آمَنْتَنِي فَقَالَ لَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الاعْلَي[أمالي صدوق، ص218].
5. آثار توسل
1. نصرت پروردگار
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):ألا فاذكروا يا أمة محمد! ، محمدا و آله عند نوائبكم و شدائدكم لينصر الله به ملائكتكم علي الشياطين الذين يقصدونكم.
ذكر الله و قال لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم، و صلي الله علي محمد و آله الطيبين[تفسيرالامامالعسكري، ص396].
دنباله روايت پيامبر(ص)ميفرمايند: "هريك از شما يك ملك طرف راست داريد كه خوبي ها را مينويسد و يك ملك طرف چپ داريد كه بدي ها را مينويسد و با او دو شيطان است كه انسان را گول ميزنند. پس اگر در قلب يكي از شما وسواسي يافت شد وذَكَرَ الله و قال لاحول و لا قوة الا بالله العلي العظيم و صلي الله علي محمد و آله الطيبين، اين دو شيطان به عقب برگردند و از او دور ميشوند و نزد ابليس شكايت ميكنند و زماني كه به خاطر ذكر خداوند و صلواتِ انسان نتوانستند به انسان غلبه كنند به ابليس ميگويند هيچ راهي نيست مگر اينكه با لشكَرت به جنگ اين شخص بروي. لذا ابليس حركت ميكند.
در آن هنگام فيقول الله تعالي للملائكة:هذا إبليس قد قصد عبدي فلانا، أو أمتي فلانة بجنوده ألا فقاتلوهمدر اين هنگام ملائكه با آنها مقابله ميكنند و آنها را تار و مار و او را اسير ميكنند و كتك ميزنند و مجروح ميكنند و اين جراحت تا مادامي كه بنده مشغول ذكر و طاعت و صلوات باشد ادامه دارد و الا قضيه بر عكس ميشود و شيطان بر آن شخص مسلّط ميشود".[بحار، ج94، ص12].
2. آمرزش
قَالَ الْبَاقِرُ(ع):قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي حَتَمْتُ عَلَي نَفْسِي أَنْ لا يَسْأَلَنِي عَبْدٌ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ إِلا غَفَرْتُ لَهُ مَا كَانَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ وَ قَدْ غَفَرْتُ لَكَ الْيَوْمَ[ثوابالاعمال، ص154].
عن الصادق(ع): شخصي پرده كعبه را گرفته و خداوند را به محمد و آلش قسم داد كه گناهانش را ببخشد ندا رسيد: عَنِ الامَامِ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ(ع):يَا شَيْخُ! كَانَ ذَنْبُكَ عَظِيماً وَ لَكِنْ غَفَرْنَا لَكَ جَمِيعَ ذُنُوبِكَ بِحُرْمَةِ شُفَعَائِكَ فَلَوْ سَأَلْتَنَا ذُنُوبَ أَهْلِ الارْضِ لَغَفَرْنَا لَهُمْ غَيْرَ عَاقِرِ النَّاقَةِ وَ قَتَلَةِ الانْبِيَاءِ وَ الائِمَّةِ الطَّاهِرِينَ(ع)[الفضائل، ص66].
3. سعادت ورستگاري
قَالَ الْبَاقِرُ(ع):مَنْ دَعَا اللَّهَ بِنَا أَفْلَحَ وَ مَنْ دَعَاهُ بِغَيْرِنَا هَلَكَ وَ اسْتَهْلَكَ[أمالي طوسي، ص172].
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لادَمَ(ع)أَنْتَ عَصَيْتَنِي بِأَكْلِ الشَّجَرَةِ فَعَظِّمْنِي بِالتَّوَاضُعِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ تُفْلِحْ كُلَّ الْفَلاحِ وَ زَالَتْ عَنْكَ وَصْمَةُ الزَّلَّةِ فَادْعُنِي بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ لِذَلِكَ فَدَعَاهُ بِهِمْ فَأَفْلَحَ كُلَّ الْفَلاحِ[احتجاج، ج1، ص53].
4. هدايت ونجات
تفسير امام العسگري(ع): قَالَ الْحَسَنُالْعَسْكَرِيُّ(ع):قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي وَ لَوْ أَقْسَمَ عَلَيَّ بِهَا إِبْلِيسُ لَهَدَيْتُهُ وَ لَوْ أَقْسَمَ عَلَيَّ بِهَا نُمْرُودُ أَوْ فِرْعَوْنُ لَنَجَّيْتُهُمْ[تفسيرالامامالعسكري، ص255].
5. آثار توسل به اهل بيت(عليهم السلام)
الف: روشن نگاه داشتن خط رهبري معصوم.
ب: ترسيم خط الهي ائمه و خط ابليسي مخالفان ائمه و عكسالعمل نشان دادن.
ج: غفلتزدائي كه رهبران ما بايد كه باشند و چرا ديگران شدند.
د: توجه به اينكه در راه حق بايد از همه چيز گذشت.
ه: عواطف را تند كردن و احساسات را شوراندن.
و: نترسيدن و مسئله خون بر شمشير پيروز است را احياء كردن.
2- توسل به امام معصوم تنها براي رفع گرفتاريها نيست. حبل الله براي نجات است و بيرون آمدن از چاه فساد است.
3- لزوم تولّي و تبرّي براي تعقيب همين اهداف است پس زنده باد آن توسّلاتي كه زمينهساز سوز و شور و حركت باشد و خدا عنايتي فرمايد به توسّلي كه نتيجهاش سكوت و ترس و خاموشي و انتظار مرگبار باشد.
4- علاوه بر اين خود واسطه قرار دادن اولياء و مردان خدا يك وسيله قهري است براي سوق دادن مردم به كمالات معنوي. ميگويند: شخصي (ظاهراً سكاكي) از آهن چيز ظريفي ساخته خدمت سلطان آورد. همين كه خواست به او دقت كند خبر دادند فلان عالم ميآيد سلطان سراپا از جا برخاست و توجه به عالم كرد. سكاكي تكاني خورد و به فكر افتاد.
6. جواب به شبهات توسل
1- هر دعا و دعوت و استمداد از غير خدا شرك استوَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَداً[جن/18].
ج: ولي بايد توجه داشت كه شرك در صورتي است كه به عنوان الوهيت كسي ديگر را بخواند، به دليل: در آيه ديگر ميخوانيم:وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ[مومنون/117].
- هر استمداد از غير خدا شرك نيست به دليل:تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي[مائده/2].
وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ[انفال/72].
كَما قالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصارِي إِلَي اللّهِ[صف/14].
اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ[يوسف/42].
حَتّي إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها[كهف/77].
فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ[كهف/95].
قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَوا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها[نمل/38].
- محمد بن عبدالوهاب ميگويد: خواندن غير خدا و استغاثه به غير خدا سبب ارتداد و خروج از دين و مشرك و بتپرست و مهدورالدم و.... ميگردد.
- ايمان به قدرتي مستقل از قدرت خدا شرك است، ولي استمداد از قدرتها با توجه به اينكه همه چيز را از خدا بداند مانعي ندارد.فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَ أُبْرِئُ الاكْمَهَ وَ الابْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتي بِإِذْنِ اللّهِ[آل عمران/49].
- كار خدا را نبايد به ديگران نسبت داد: همين كه ابوحنيفه شنيد كه امام صادق(ع)بعد از غذا فرمود:"الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ هَذَا مِنْكَ وَ مِنْ رَسُولِكَ (ص)" فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ: يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ! أَ جَعَلْتَ مَعَ اللَّهِ شَرِيكاً؟ فَقَالَ: لَهُ وَيْلَكَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ "وَ ما نَقَمُوا إِلا أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ "(توبه/74) وَ يَقُولُ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ "وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ سَيُوتِينَا اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ "(توبه/59) فَقَالَ: أَبُو حَنِيفَةَ وَ اللَّهِ لَكَأَنِّي مَا قَرَأْتُهُمَا قَطُّ من كتاب الله و لا سمعتهما إلا في هذا الوقت فقال أبو عبد الله (ع):" بلي قد قرأتهما و سمعتهما و لكن الله تعالي أنزل فيك و في أشباهك "أَمْ عَلي قُلُوبٍ أَقْفالُها "(محمد/24)و قال "كَلا بَلْ رانَ عَلي قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ "(مطففين/14)"[كنزالفوائد، ج2، ص36].
- امروز معناي شرك را بدانيم تا جواب اشكالات را بدهيم: شرك؛ يعني كسي يا چيزي را خدا بدانيم يا عبادت كنيم به عنوان اين كه او خداست يا حاجت از كسي خواهيم به عنوان اين كه او مستقل در تأثير است. اين است شرك كه قرآن و عقل آن را ردّ ميكند و ميفرمايد:أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ[انبياء/24].
وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هولاءِ شُفَعاونا عِنْدَ اللّهِ[يونس/18].
اكنون كه معناي شرك روش شد، پس:
الف: تواضع و فروتني در مقابل بزرگان شرك نيست؛ مگر ملائكه در برابر آدم سجده نكردند؟وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لادَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِيسَ أَبي وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ[بقره/34]. آيا خدا امر به شرك كرد يا سجده به خاطر تواضع بود؟ سجده به عنوان عبادت كه نبود به عنوان كرنش بود.
- مگر خدا تعريف مردمي را نميكند كهأَذِلَّةٍ عَلَي الْمُومِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكافِرِينَ[مائده/54].
تواضع و ذليل شدن در برابر مردم با ايمان را خدا دوست دارد.
مگر قرآن نميگويد:وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ[يوسف/100]. پس شفا خواستن از ائمه شرك نيست. ما آنان را نميپرستيم و نه خدا ميدانيم.
سئوال 2: استمداد از زنده غير از شخص مرده است.
ج: مرده هم حيات برزخي دارد:بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ[آل عمران/169]. به علاوه زنده و مرده دردُونِ اللّهِبودن فرقي نميكند
سئوال 3:إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتي[نمل/80].وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ[فاطر/22].
مرده دلان، تشبيه به مردگان شده اند كه هرگز نميشوند به آنها توسل كرد پس توسل به مرده ممنوع است.
ج: قرآن براي اولياء حيات برزخي معتقد است و ما با زندههاي برزخ گفتگو ميكنيم.
وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ[بقره/154].
رسول خدا(ص)بالاي چاه بدر با كشتگان گفتگو كرد. همين كه پرسيدند مگر ميشنوند فرمود:انهم لاسمع منكم[مجمه ؟؟؟، ج8، ص296، نقل از صحيح مسلم، ج8، ص 136 به نقل از عمربن الخطاب]
حضرت علي(ع)گاهي به وادي السلام ميرفت و با آنان گفتگو ميكرد و به افرادي ميفرمود:لَوْ كُشِفَ لَكَ لَرَأَيْتَهُمْ حَلَقاً حَلَقاً مُحْتَبِينَ يَتَحَادَثُونَ[كافي، ج3، ص243].
ج: بدعت ادخالما ليس من الدين في الدين بقصد الديناست. آري، با قصد ورود ممكن است بدعت باشد، امّا بدون قصد نه، مثلا سيلي به صورت يتيم به قصد ظلم حرام و به قصد نهي از منكر و تأديب در بعضي مراحل جايز. سجده به قصد توفيق زيارت و شكر از خدا جائز، به قصد تعظيم صاحب قبر ممنوع.
ولي مسئله مباح را حرام كردن شما مشمولوَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الاقاوِيلِ[حاقه/44]. ميباشد.
سئوال 6: ميگويند توجه به غير خداست.
ج: شما دعاي توسل را ملاحظه كنيد اوّل آن اللهم و آخر آن كلمه الله است و در همه جملاتش نسبت به خدا به چشم ميخورد:توسلت بكم إلي الله و استشفعت بكم إلي الله فاشفعوا لي عند الله و استنقذوني من ذنوبي عند الله فإنكم وسيلتي إلي الله[بحارالانوار، ج99، ص249]. اگر شما سيري در آداب زيارت بكنيد ميبينيد سراسر تكبير و تمجيد خدا و ائمه جزء عباد صالح و بندگان مطيع و خالص كه مرضي خدا و آبرومند درگاه او هستند مسئله ديگري ندارند.
سئوال 7: مگر در مذهب و كارهاي خدائي پارتي بازي وجود دارد؟
ج: پارتي دو قسم است:
الف: پارتي هائي كه باعث نقض قانون و از هم پاشيدن قانون ميشوند و اين خيانت است، مثل اينكه شاگرد مردود توسط پارتيبازي قبول و يا شاگرد اول شود اين نوع پارتيبازي ظلم به اجتماع است و اين عملا قبيح است:
ب: پارتيهائي كه علاوه بر حفظ و مراعات قانون وسيله تفضّل شود، اين نوع مانعي ندارد، مثل مأموري كه قانوناً ساعات كار خود را مشغول بوده و وقت تعطيل استراحت كرده در همين حال كسي به او رجوع ميكند قانوناً حقي ندارد، امّا به خاطر شخصيت واسطه ممكن است اقدام كند و خارج از ساعت كار، اضافه كار كند. اين مأمور ساعت كار قانوني را به هم نزده و ظلمي به اجتماع نكرده است، بلكه خدمت اضافه كرده است آن هم به خاطر شخصيت واسطه.
8- همه داروخانهها را بسته و فقط تربت امام حسين(ع)بخوريد، مگر ميشود خاك شفا باشد؟
ج: اين اشكال ها دليل اين است كه ما خدا را نشناختهايم.
مگر قدرت خدا محدود است؟
مگر اثر را چه كسي به دارو ميدهد؟
چه اشكال عقلي دارد كه همان خدائي كه فلان اثر را به فلان دارو ميدهد به قطعه خاكي بدهد مگر خدا آتش سوزنده را سرد نكرد:يا نار كوني برداً و سلاماً
البته مورد استفاده از تربت تنها در موردي است كه از داروها واسباب عادي مأيوس شويم آن هم به قدر ذرّهاي تا روزنه اميدي باشد.
مگر نه اينكه خداوند به همين استشفاء گروهي را سالم كرده؟ آيا خدا با اين عمل مردم را به شرك ترغيب نموده است؟
9- سجده بر خاك حسين(ع)شرك نيست؟
سجده بر فرش و زيلو و.... هم همين طور. اگر ما خاك پرستيم، پس اهل سنت هم پشم پرستند.
از ناحيه فرقه ضاله وهّابيّت 3 شبهه اساسي در مسئله توسل وارد شده است.
شبهه اول، شبهه شرك.
آنها گويند چون شما از ائمه چيزي را ميخواهيد كه غير خدا هستند پس مشركيد.
جواب: گوئيم هيچ موجودي در (فاعليّت بالاستقلال) با خدا شريك نيست و هيچ اثري از آفريدهاي پديد نميآيد مگر به مشيّت الهي.
إِذْ قالَ اللّهُ يا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلي والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلا وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الانْجِيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَ تُبْرِئُ الاكْمَهَ وَ الابْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتي بِإِذْنِي وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلا سِحْرٌ مُبِينٌ
مثلا: حضرت عيسي(ع)به اذن خدا از گِل، شكل پرنده درست كرد و در آن ميدميد پرنده ميشد و كور مادرزاد و بيمار مبتلا به برص را شفا ميداد و مردگان را زنده ميكرد.[مائده / 110].
بديهي است كه اين را نميگويند در كار خدا شريك شدن، بلكه ميگويند: به اذن خدا كار كردن، زيرا آنچه كار خدائي مخصوص به خداست، استقلال در تأثير و ايجاد است نه مطلق ايجاد. چنان كه موجودات جهان، با موجود شدن، شريك خدا در (وجود) نشدهاند، بلكه به اذن خدا (وجوددار) شدهاند. هرچيز جز خدا هم وجودش (بالاذن) است و هم ايجادش بالاذن.
يك اشكال: تصور نشود كه چون گفتيم براي رسيدن به خدا احتياج به واسطه داريم كه آنها مقرّب درگاهند، كسي بگويد كه خدا نغوذ بالله عاجز است كه بدون واسطه كار راهاندازي كند، گوئيم: اين ضعف مرتبه وجودي اشياء است كه آنها را از قابليّت كسب فيض مستقيم، محروم كرده و ناچارند كه در پناه وجود ساير مراتب عاليه خلقت از رحمت عامّ مبداء فيّاض استفاده كنند.
يك مثال: زنده بودن زمينيان به بودن خورشيد است كه اگر خورشيد نباشد تمام منظومه شمسي با همه موجوداتش نابود ميشود. حال آيا آفتاب شريك خداست يا خير. اين لازمه ساختمان، زمين و...است كه بيوساطت خورشيد نميتوانند از فياضيت حق استفاده كنند.[توسل ضياءآبادي، ص99].
شبهه دوم، استعانت از (ميّت) و (غائب):
ميگويند: اگر ما فرضاً بپذيريم كه توسّل به انسان زنده و حاضر منافات با توحيد ندارد شكي نيست كه توسّل به مرده و غائب شرك عظيم است. چنانكه ابن تيميّه گويد:و قديخاطبون الميّت عند قبره او يخاطبون الحي و هو غائب كما يخاطبونه لو كان
حاضراً حيّاً و ينشدون قصائد يقول احدهم فيها: يا سيّدي فلاناً....اشفع لي الي اللّه سل اللّه لنا ان ينصرنا علي عدوّنا...فهذه الانواع من خطاب الملائكة و الانبياء و الصالحين بعد موتهم عند قبورهم و في مغيبهم... هو اعظم انواع الشرك الموجود في المشركين.[التوسل و الوسيلة، ص18].
ما ميگوئيم: هيچ مطلبي به صرف ادّعا نه اثبات ميگردد و نه نفي، بلكه براي اثباتش بايد به برهان متوسّل شد. اگر مخلوقي در حال (حيات) و (حضورش) مقرّب درگاه خدا بوده و دعا و شفاعتش درباره ديگران مقبول است چه مانعي دارد كه در حال (غياب) يا پس از (مرگ) نيز همچنان، مقرّبيّت باقي مانده و خاصيت اثر بخشيش به (اذن خدا) دائمي باشد. همه انسانها حيات برزخي دارند و اولياء خدا هرگز نميميرند.وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ[آل عمران/169].
ميگويند سلام و صلوات به پيامبر نميرسد و او از سلام و كلام ما بيخبر است!!
چگونه شهداء زنده، ولي پيامبران كه برترند مردهاند.
چگونه شر حاسد به محسود ميرسد، ولي سلام عاشق به معشوق نميرسد.
اگر استمداد از غير خداوند كفر است، پس چرا:
سليمان براي آوردن تخت از عفريت استمداد كرد؟
موسي از خداوند درخواست وزيري هارون را كرد؟
چرا خداوند از غير خودش كمك دين را خواستهإِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ[محمد/7].
چرا يوسف پيراهن خود را وسيله بينائي چشم پدر قرار داد؟
چرا نوح نياز به كشتي داشت؟
چرا در زمان موسي براي زنده شدن مردن از كشتن گاو استفاده شد؟
عمل بوسيدن عملي است كه هر منصفي ميداند كه از قلبي سرشار از حبّ وعلاقه برمي خيزد و گويند: مجنون، سگكوي ليلي را ميبوسيد و ديوار خانه او را بوسه ميزد. به او ميگفتند: تو ديوانهاي كه سنگ و گل را مي بوسي. ميگفت: من صاحب خانه را كار دارم.
اگر به ما در مورد بوسيدن ضريح اشكال كنند گوئيم: شما چرا حجرالاسود را مي بوسيد؟
گويند: مراد بيعت با خداست كه در روايت است: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):طُوفُوا بِالْبَيْتِ وَ اسْتَلِمُوا الرُّكْنَ فَإِنَّهُ يَمِينُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ يُصَافِحُ بِهَا خَلْقَهُ[عللالشرائع، ج2، ص424]. حجر، دست راست خدا در زمين است.
ما ميگوئيم كه در مورد استلام و بوسيدن قبر پيامبر و امام هم بيعت با رسول خدا و ائمهعليهم السلاماست كه قرآن مي فرمايد:إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللّهَ[فتح/10].
و رسول خدا فرمود: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):إنما مثل أهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح، من ركبها نجا، و من تخلف عنها غرق[أمالي طوسي، ص733].
7. پيدايش وهابيت
بذر نخستين آن در قرن 7 هجري توسط ابن تيميّه پاشيده، امّا رشد و ظهورش در قرن 12 توسط محمد بنعبدالوهاب شد.
بيش از 250 سال پيش جاسوسي از انگلستان ميآيد به نام مستر همفر مسيحي كه پس از نفوذ در ميان مسلمانان و تحريك محمد بن عبدالوهاب و همكاري محمد بن سعود در سال 1216 سعود بن عبدالعزيز به كربلا يورش برد و پنج هزار نفر از زوار بيدفاع از زن و كودك را كشتند و به منظور هتك حريم مقدس امام(ع)با اسب ها وارد صحن شدند و ضريح را از جا كنده و صندوق قبر را شكستند و همان جا هاون نهاده و قهوه كوبيدند و نوشيدند و تمام اشياء قيمتي حرم را، حتي خشت هاي طلاي ايوان را كنده و بردند، قرآنها و كتابهاي حديث را در كوچه و بازارها لگدكوب اسبها ساختند. در سال 1218 به منظور تصرف مكه و هدم قبور بزرگان اسلام به آنجا رفتند. اهل مكه تسليم شدند، آنها وارد حريم خدا شده و تمام قبهها كه حول و حوش كعبه بود از بين بردند سپس در سال 1221 دست به تخريب آثار اسلامي در مدينه و غارت اموال روضه رسول اكريم(ص)زدند و آنچه كه اشياء قيمتي بود همه را بردند و قبههاي قبور ائمه بقيع و ساير بزرگان را ويران كردند و مردم را از زيارت پيامبر منع كردند، ولي جرأت تخريب قبر مطهره رسول اكرم(ص)را نكردند.[كشف الارتياب، ص22].
8. شبهات وهابيّت
1. ساختن گنبد وبارگاه بدعت است
1- عده زيادي در ياري پيامبر(ص)در جنگ شهيد شدند پيامبر(ص)آنان را به خاك سپرد، امّا سنگبزرگي را روي قبرعثمان بن مظعون نصب كرد و فرمود:" چون او افسر شهيدان است، ميخواهم قبرش معلوم باشد".
ساختن گنبد و احترام مشمول...لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً[كهف/21].
وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ[حج/32].
مشمولتَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي[مائده/2]. است.
فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ[نور/36].
رفعت عام است هم معنوي و هم مادي مثلرَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها[رعد/2].
مثلرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ[يوسف/100].
مثلرَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ[نساء/154].
مثلوَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ[بقره/127].
3- ميگوئيد: در حديث ميخوانيم كه يكي از كارهاي حاكم اسلامي تسويه قبور است: قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(ع):أ لا أبعثك علي ما بعثني عليه رسول الله(ص)أن لا تدع تمثالا إلا طمسته و لا قبرا مشرفا إلا سويته[الطرائف، ج2، ص552].
پاسخ: تسويه قبور به معناي هدم و تخريب نيست:الَّذِي خَلَقَ فَسَوّي[اعلي/2].
شبهه سوم، بدعت
وهّابيها گويند: زيارت قبور انبياء و اولياء و سلام كردن بر آنها و نماز و دعا در كنار مرقدهاي مطهّره و بوسيدن و دست مالي بر ضريحهاي مبارك و ساختن گنبد و بارگاه بالاي قبر آنان و... بدعت و حرام است.
بدعت:البدعة ادخال ماليس من الدين في الدين بقصد الدين.
ساختن گنبد و بارگاه
وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ[حج/32].
عظمت قبور در دل افراد مادّي و صوري جلوههاي ويژه دارد.
آنها كه روحيه مادّي دارند با مشاهده آثار جلال و عظمت محسوس قهراً به خضوع و احترام وادار ميشوند و اعتقاد به عظمت و بزرگي صاحبان آنها را در جان آنها مينشاند. استفاده ميشود از آيه شريفه كه:فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الاصالِ رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الابْصارُ[نور/37-36]. اگر گفته شود كه مراد از (بيوت) در اينجا (مساجد) است و مقصود از (رفع) رفعت معنوي. در جواب گوئيم: اختصاص بيوت به مساجد و تقييد رفع به معنوي مخالف با اطلاق آيه است."
2. تسويه قبور
امّا تسويه قبور:
وهّابيها گويند:عن أبي الهياج حيان بن حصين الاسدي قال: قال لي علي بن أبي طالب:" أ لا أبعثك علي ما بعثني عليه رسول الله (ص) أن لا تدع تمثالا إلا طمسته و لا قبرا مشرفا إلا سويته"[الطرائف، ج2، ص552]. اينها تسويه را به معناي هَدْم و تخريب گرفتهاند، نتيجتاً دست به تخريب بقاع متبرّكه زده و شيعه را متهم به شرك كردهاند.
راجع به اين حديث:
اوّلا: اين حديث فقط از ابي الهياج اسدي نقل شده و كسي از صحابه نقل نكرده و ديگر اينكه جز اين روايت از اين فرد روايت ديگري نقل نشده.
دوّماً: تسويه نه در لغت و نه در استعمالات عرفي به معني تخريب نيامده، بلكه معناي لغوي و عرفي آن (تعديل) است، چيزي را در حدّ وسط قرار دادن و از افراط و تفريط دور داشتنفَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي[حجر/29].
رَفَعَ سَمْكَها فَسَوّاها[نازعات/28].
الَّذِي خَلَقَ فَسَوّي[اعلي/2].
الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوّاكَ فَعَدَلَكَ[انفطار/7].
وانگهي اصلا محو نمودن آثار قبر و مساوي نمودن آن با زمين در شرع اسلام استحبابي ندارد، بلكه ظاهراً اجماع فقهاي اسلام بر اين است كه ارتفاع قبر از سطح زمين تا حدّ چهار انگشت باز و يا بسته از مستحبّات دفن است.[جواهرالكلام، ج4، ص312].
مناسبترين معني تسويه تسطيح؛ يعني صاف كردن روي قبر در برابر (تسنيم) است، زيرا آن روز از رسوم جاهلي يكي آن بوده كه روي قبر را (مسنّماً)؛ يعني بصورت پشت ماهي ميساختهاند و چون اين كيفيت در شرع مكروه است، لذا در حديث امر به تسطيح شده است كه در عين بلند بودن از زمين، صاف و مسطّح باشد.
حتّي در احاديثي تعمير قبور اولاد نبي از ايمان به خدا شمرده شده است.
يا علي! من عمّر قبورهم و تعاهدها كانّما اعان سليمان بن داود علي بناء بيت المقدس.[وافي، ج2، ص196].
3. سلام كردن بر ارواح امامان
وهّابي ها ميگويند: چرا شما بر امامانتان سلام ميكنيد؟ و حال آنكه آنان مردهاند. گوئيم: اين قرآن كريم است كه صريحاً بر انبياء كه در دنيا حيات و حضوري ندارند سلام كرده است.
وَ سَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ[صافات/181].
سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ[صافات/79].
سَلامٌ عَلي إِبْراهِيمَ[صافات/109].
سَلامٌ عَلي مُوسي وَ هارُونَ[صافات/120].
سَلامٌ عَلي إِلْياسِينَ[صافات/130].
إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً[احزاب/56].
وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا[مريم/15].
وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا[مريم/33].
همينطور در تشهد نماز 3 مرتبه سلام ميكنيم. غزالي در احياء العلوم نقل ميكند از قول نافع كه گفت:
كان ابن عمر رأيته ماة مرّة او اكثر يجيء الي القبر فيقول: السلام علي النبي السلام علي ابيبكر السلام علي ابي.[البراهين الجلية، ص58].
4. شفاعت
ابن تيميه گويد:من اعظم الشرك ان يستغيث الرجل بميت او غائب.[كشف الارتياب، ص467].
از اينجا فهميده ميشود كه لبه تيز حملات بر روي ائمه ما كه به زعم آنان مردهاند و يكي از آنها هم كه غائب است قرار دارد و هدف آنها جز اين نيست كه اراده كردهاند در خانه اهل بيت عليهم السلام را ببندنديُرِيدُونَ لِيُطْفِوا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ[صف/8].
آنها گويند: مردهها شعور ندارند:إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتي وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ[نمل/80].
إِنَّ اللّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ[فاطر/22].
با استناد به اين دو آيه گويند: شنوندگان كلام به مردگان و تفهيم و تفيم آنان ناممكن است.
جواب: در اين دو آيه كفّار تشبيه به اموات شدهاند، امّا مقصود از اموات نه انسانهائي است كه از عالم دنيا بيرون رفته و در عالم ديگري به حيات ادامه ميدهند، بلكه مقصود همان جسم هاي مرده و بيروحي است كه بر اثر فقدان روح فاقد هرگونه حسّ و حركتاند و طبعاً نه سخني را ميشنوند و نه دركي دارند و آدم كافر از جهت (فقد روح ايمان) چون پيكري بيروح مرده است.
وهابي ها منكر شفاعت در آخرت و روز قيامت نيستند، بلكه معتقد به آن ميباشند. ابن تيميه گويد: نه تنها پيامبر، بلكه تمام انبياء و صدّيقين و غير آنان درباره گناه كاران شفاعت ميكنند تا عذاب نشوند و اگر وارد دوزخ شدهاند از آن بيرون آيند.[الرسائل الكبري، ج1، ص407].
حتي محمد بن عبدالوهاب گويد: ما شفاعت را براي پيامبر و انبياء و ملائكه و اولياء و اطفال ثابت ميدانيم، امّا وظيفه ما اين است كه مستقيماً از خدا بخواهيم كه شفاعت پيامبر را بپذير، نه اينكه به پيامبر بگوئيم يا رسول الله ما را شفاعت كن كه اين شرك است.[كشف الارتياب، ص239].
آيا ميشود گفت: اي انسان هاي لب تشنه من آب مورد نياز شما را در فلان مكان قرار دادهام، ولي شما نبايد در مقام تحصيل آب به آنجا بشتابيد.
آيا اين درست است كه پيامبر مقام شفاعت كبرا داشته باشد و خدا امّت را از اين نياز محروم نمايد. آب به تشنه نشان دادن و آنگاه او را منع كردن كار حكيم نيست.
يعقوب در مورد فرزندانش شفاعت كرد، خدا هم پذيرفت. قال:قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي[يوسف/98]. اگر در چاهي افتاديم و غير خدا را صدا زديم آيا مشركيم و مهدور الدم؟!
5. بوسيدن ضريح
1- مخفي نماند كه همه رقم توسّلي كه عوام انجام ميدهند صحيح نيست، مثل روشن كردن شمع، بستن كهنه و قفل به ضريح. امّا اصل بوسيدن و دست كشيدن به ضريح اشكال ندارد نه شرعاً و نه عقلا.
2-اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلي وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً[يوسف/93].
اظهار محبت و علاقه است، نشان دادن مودت في القربي است، تعظيم شعائر است، آن هم نه به قصد ورود تا بدعت باشد. مانند بوسيدن طفل و...
اَمرُ علي الديار ليلياقَبِّل ذاالجدار و ذاالجدار(اين ديوار و آن ديوار)وما حُب الديار شغفن قلبيولكن حبّ من سكن الديار.
9. نكاتي درباب توسل
حضور در كنار قبر و زيارت
1- اصل زيارت كردن و نزد قبر حاضر شدن از نظر شيعه و سنّي تشويق شده، به خصوص زيارت اولياء خدا. در جلد 5الغدير درباره ثواب و اهميت زيارت پيغمبر(ص)از 41 نفر و از 40 كتاب معتبر اهل تسنّن نقل كرده و ساختن صحن و سرا براي شخصيتهائي كه خون و هستي خود را در راه آزادي و هدايت مردم دادند از شعائر و فضيلت دادن و قدرداني از مقام والاي حقيقت نيست؟
2- رفتن به اين زيارت ها انسان رابه ياد خاطره هائي مياندازد. روح ايمان و فداكاري را در انسان زنده ميكند. به خاطر اين تازه شدن روح فداكاري بود كه متوكل 17 مرتبه قبر امام حسين(ع)را خراب كرد، چون ميديد هر جمعيتي كربلا ميروند خونشان جوش ميآيد از دستگاه ستمگران و ديگر حريف آنها نميتوان شد.
3- زيارات سائر شهداء و ائمه نيز خاطره شهادتشان را به خاطر تسليم ناحق نشدن به ياد ميآورد و انسان را متوجه ميكند كه اين بزرگان چگونه براي حفظ دين فداكاري كردند. علاوه بر اين، مسافرت هاي مذهبي در روش و اخلاق انسان اثر وضعي خاصي دارد. آيا اگر به خاطر بزرگداشت مقام انسانيت و دين شهدائي كه در راه آنان جان دادند تجليل شوند عقلپسند نيست؟
4- حضور در كنار قبر مؤمنين هم بلامانع است، زيرا نهي از حضور مخصوص منافقان استوَ لا تُصَلِّ عَلي أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلي قَبْرِهِ[توبه/84]. و آيه شامل هميشه است نه وقت دفن.
قرآن مي فرمايد:وَ لا تُصَلِّ عَلي أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلي قَبْرِهِ[توبه/84].
از آيه استفاده ميشود كه پيامبر كنار قبر مسلمانان توقف مينموده و دعايشان ميكرده است و از آنجا كه منافقان شايسته چنين احترامي نبودهاند خداوند پيامبرش را از انجام اين مراسم نهي كرده است.
ممكن است بگويند پيامبر فقط در حين دفن اموات در كنار قبر حاضر ميشدند و دعا ميكردند نه پس از دفن كه اين توهم به اطلاق آيه مردود است، زيرا قيد حين دفن ندارد.
توسل به امام زادهها
1- هر امام زاده بايد اين سه شرط را دارا باشد:
الف: شناخت او از جهت نسب و حسب.
ب: شناخت مذهب او.
ج: مكان دفن.
2- زيارت نامهها را بايد اصلاح كردحاجاتي لك مستودعا[بحارالانوار، ج99، ص272]. بايدلله مستودعاباشد.
3- بايد بر در و ديوار احاديث باشد تا بقعه علم باشد نه رقابت طلا.
احساس مردگان
نمونهاي از روايات:
پس از اينكه در جنگ بدر اجساد كفار را در ميان چاه انداختند پيامبر بر سر چاه آمدند و فرمود:يا فلان! يا فلان! قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا ثم قال: إنهم ليسمعون كما تسمعون و لكن منعوا من الجواب[إعلامالوري، ص77]. گفتند:يا رسول الله! اتناديهم و هم اموات.فرمود:ذالذي نفسي بيده انهم لاسمع لهذا الكلام منكم الا انهم لايقدرون علي الجواب[المحجة، ج8، ص296 - صحيح مسلم، ج8، ص136].
علي(ع)پس از غسل رسول خدا(ص)گوشه كفن را بالا زد و گفت:بأبي أنت و أمي طبت حيا و طبت ميتا انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت أحد ممن سواك من النبوة و الانباء خصصت حتي صرت مسليا عمن سواك و عممت حتي صار الناس فيك سواء و لو لا أنك أمرت بالصبر و نهيت عن الجزع لانفدنا عليك ماء الشئون و لكن ما لا يرفع كمد و غصص محالفان و هما داء الاجل و قلا لك بأبي أنت و أمي اذكرنا عند ربك و اجعلنا من همك ثم أكب عليه فقبل وجهه و مد الازار عليه[أمالي مفيد، ص102]. يعني ما را ياد كن و در زمره كساني كه مورد عنايت هستند قرار بده. سپس روي بدن مطهر افتاد و صورت مباركش را بوسيد.[كشف الارتياب، ص265 - شرح ابن ابي الحديد، ج13، ص24].
در زيارت اهل قبور ميگوئيم:السَّلامُ عَلَي أَهْلِ الدِّيَارِ مِنَ الْمُومِنِينَ وَ الْمُسْلِمِينَ[منلايحضرهالفقيه، ج1، ص178]. هنگام تلقين:يا فلان بن فلان افهم اسمع....افهمت يا فلانحضرت صادق(ع)فرمود: ميگويد:فهمتُ
حبّه عُرَني گفت: با علي(ع)بودم در وادي السلام، حضرت مثل اينكه با آنها در صحبت بود ايستاد تا حدّي كه خسته شدم و نشستم. بار ديگر ايستادم و باز نشستم و ردا روي زمين انداختم. گفتم: يا علي اندكي استراحت كنيد. فرمود:يَا حَبَّةُ! إِنْ هُوَ إِلا مُحَادَثَةُ مُومِنٍ أَوْ مُوانَسَتُهُگفتم: آنها هم با هم مأنوس ميشوند؟ فرمود:نَعَمْ وَ لَوْ كُشِفَ لَكَ لَرَأَيْتَهُمْ حَلَقاً حَلَقاً مُحْتَبِينَ يَتَحَادَثُونَحلقه حلقه روي پانشسته و با هم گرم سخناند.[كافي، ج3،ص243].