پرسش:
با درود فراوان
چند مدتی هست که یک سوال به کلی ذهنمو به خودش مشغول کرده و اونم اینه که همه ما میدونیم که تعداد پیامبران خدا 124000بوده
اما الان این سوال پیش اومده که این تعداد رو از کجا میشه به درست بودنش تکیه کرد؟
موضوعی که وجود داره اینه که با توجه به اینکه بیشتر روایاتی که در دسترس هستند به صورت غیر واقعی هستند ینی اینکه در زمان بعد از پیامبر تحریف و جعل شدن
ایا این تعداد در قرآن ذکر شده؟؟
اگه ممکنه از روایات استفاده نکنید و با تکیه بر قرآن و اصول علمی جواب بدید!
پاسخ:
پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز
پرسشگر محترم تعداد پیامبران مساله مهمی نیست. چه فرق می کند که تعدادشان 124 تا باشد یا 124000 یا ....؟
مهم این است که خدا بندگانش را هدایت کند و حجت را بر گمراهی طلبان تمام نماید که بنا بر حکم عقل و صراحت قرآن، این هدایتگری و اتمام حجت صورت پذیرفته است و مهم تر از آن، این است که آیا این هدایتگری و اتمام حجت برای ما صورت گرفته است ؟ که جواب مثبت است. پیامبر اسلام خود را به عنوان آخرین پیامبر و خاتم و پایان دهنده به سلسله پیامبران معرفی کرده و میراث وحیانی او امروز در دسترس ما است و دستور ها و امر و نهی هایش مشخص است و برهان بر حقانیت خودش و کتابش موجود می باشد و این کتاب که آسمانی بودنش متکی به برهان و عقل است و دعوت به تحدی هم کرده تا آسمانی بودن خود را از این راه هم اثبات و آشکار کند، اعلام کرده که برای هر امتی هدایتگر (پیامبر یا مبلغ دین آسمانی ) آمده و هیچ قومی بدون هدایتگر نبوده است.
قرآن تعداد پیامبران و اسم و رسم آن ها را مهم ندیده که بخواهد بر تعداد تاکید کند و پیامبران را نام ببرد و فقط به تناسب به نام چند تن تصریح کرده و تعداد پیامبران در روایت آمده است.
روایات هم بدون حساب و کتاب نیست؛ بلکه غالب روایات با سند است و عالمان در معرفی افراد سلسله سند ها تلاش کرده اند و موثق و غیر موثق آن ها را معرفی کرده اند و از قرن ها قبل یعنی از همان زمان امامان، این روایات نوشته هم می شده اند که نسخه های کتب حدیثی در کتابخانه های معتبر وجود دارد و عالمان به شناسایی احادیث و درجه اعتبار آن ها همت گماشته اند.
پس هم اخبار حساب و کتاب دارد و همین اخبار را باید با مبانی قرآنی و روایی و عقلی سنجید و قبول یا رد کرد (جز روایات باب احکام که در صورت معتبر بودن، حجت شرعی است).
روایات در باره تعداد انبیاء مختلف است و مشهور تر، همان عدد فوق است. گر چه عدد های دیگری هم گفته شده است. ولی چون مساله مهم و اعتقاد به عدد لازم نیست، از پی گیری آن خودداری می ورزیم. (1)
پی نوشت ها:
1. ر. ک: محدث جزایری ، النور المبین فی قصص الانبیاء و المرسلین ، اول ، قم ، کتابخانه آیت الله مرعشی ف 1404 ق ، ص 4-7 ؛ سید ابن طاووس ، کشف المحجه ، دوم ، قم ، بوستان کتاب ، 1375 ش ، ص 100.
پرسش:
چطور میشود اثبات کرد که حضرت محمد (ص) پیامبر خداست؟
پاسح:
برای شناسائی پیامبران راستین از مدعیان دروغگو سه راه وجود دارد
1- نخستین راه برای شناسایی پیامبران واقعی از مدعیان دروغگو، همان اعجاز و امور خارقالعاده پیامبر است. اعجاز از این جهت گواه بر صدق ادعای مدعی است كه دادن قدرت بر كارهای خارق العاده كه از توانایی نوع بشر بیرون است به كسی كه به دروغ ادعای سفارت و نبوت میكند، موجب گمراهی مردم است و با هدف خداوند جهان كه همان هدایت و سعادت مردم است سازگار نیست، در این صورت وجود چنین قدرت خارق العاده گواهی بر راستگویی پیامبر خواهد بود.
2- راه دیگر این است كه پیامبر پیشین كه نبوت او با دلایل قطعی ثابت شده است بر نبوت پیامبر بعدی تصریح كند. و تصریح پیامبر قبلی باید از نظر سند و دلالت آنچنان قطعی و صریح باشد كه برای افراد حقیقت جو، موجب یقین گردد.
3-گردآوری قراین و شواهد: امروز یكی از دلایل قطعی در محاكم رسمی گردآوری قراین و شواهد است كه میتواند از روی ماجرا پرده بردارد و حقیقت را كشف كند.
حال باید گفت که: هر سه راه در مورد پیامبر اكرم(ص) وجود داشت زیرا:
از سویى مردم مـكـه چـهـل سـال زندگى پرافتخار آن حضرت را از نزدیك دیدند، كه كوچكترین نقطه تاریكى نداشت كه بالاخره همه لقب امین به آن حضرت داده بودند، طبعا در مورد چنین شخصى احتمال دروغ و ادعاى كذب داده نمى شد.
از سـوى دیگر انبیاء پیشین بشارت بعثت آن حضرت را داده بودند و در جو آن زمان، سخن از رسالت پیامبری در منطقه مکه سخن رایج اهل کتاب بوده است:
«كانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذینَ كَفَرُوا [بقره/89] قبلا هم علیه كفار آرزوى آمدنش مىكردند»
حتى در تورات و انجیل فعلى تحریف شده هم ,مطلب فوق وجود دارد و نـتـوانـسـتـه اند در تحریف آن را محو كنند و عده اى با دیدن همین مطلب در عصر حاضر مـسلمان شدند، مثل میرزا محمدرضا از دانشمندان بزرگ یهود تهران صاحب كتاب اقامه الشهود فى رد الیهود، حاج بابا قزوینى یزدى از علماء یهود یزد، صاحب كتاب محضرالشهود فى رد الیهود و پرفسور عبدالاحد داود، اسقف سابق مسیحى، صاحب كتاب محمد (ص ) در تورات و انجیل.
از سـوى دیگر معجزات زیادى از آن حضرت ظاهر گشت كه بعضى از آنها به حد تواتر رسیده است و بالاخره با معجزه اى جاودانى حجت را بر جهانیان تمام كرده و آن قرآن است.
پرسش:
آیا شیطان می توانند در پیامبران نفوذ کند؟ اگر نمی تواند ترک اولی توسط پیامبران چه معنایی دارد؟
پاسخ:
شیطان در دشمنی با انسان ها، هیچ تخفیفی به آنها نمی دهد و تا نهایت ممکن تلاش خود را برای انحراف انسان ها به کار می برد، حتی وسوسه او برای پیامبران نیز وجود دارد.
امام صادق (ع) می فرمایند: «ابليس نزد موسى بن عمران آمد در حالی كه او با خدا در مناجات بود، فرشته ای به شیطان گفت: چه امیدی در او دارى که در حال مناجات با پروردگارش است؟ ابلیس گفت همان را که از پدرش آدم امید داشتم!» (أمالي الصدوق، ص667، ح 2)
و در قرآن نیز صریحا از وسوسه ای که شیطان نسبت به حضرت آدم (ع) داشت، سخن آمده است.
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى (120 طه) شيطان او را وسوسه كرد و گفت: اى آدم آيا تو را به رخت خلود و سلطنتى كه كهنه نمىشود راه برى بكنم؟
و اینکه شیطان مخلصین را استثناء می کند، به معنای عدم وسوسه آنها نیست. شیطان می گوید:
قَالَ رَبِّ بمَِا أَغْوَيْتَنىِ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فىِ الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنهَُّمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنهُْمُ الْمُخْلَصِينَ(40 و 39) گفت: «پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من (نعمتهاى مادّى را) در زمين در نظر آنها زينت مىدهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان مخلصت را.»
و در اینجا عباد مخلص، از اغوا استثناء شده اند. یعنی شیطان هرگز نمی توانند آنها را از ایمان باز دارد و امام صادق (ع) در بیان معنای این آیه میفرمایند: معنى اينكه بر آنها تسلط ندارد اين است كه نمی تواند آنها را دوست كفر و دشمن ايمان سازد. (معاني الأخبار، ص 158، ح 1)
البته مخلصین در مقابل وسوسه های شیطان، عکس مقصود شیطان را محقق می سازند. چرا که شنیدن ندای شیطان، آنها را متوجه این معنا می سازد که خواسته شیطان چیست و آنها راه درست را باز می شناسند:
إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (201 اعراف) پرهيزگاران هنگامى كه گرفتار وسوسههاى شيطان شوند، به ياد (خدا) مىافتند و (در پرتو ياد او، راه حق را مىبينند و) ناگهان بينا مىگردند.
همچنین شایان ذکر است که پیامبران با توجه به داشتن درجات عالی اخلاص و تقوا، کمترین تاثیر را از شیطان می پذیرند و هرگز گناهی از آنها دیده نمی شود.
هر چند ممکن است آن عزم بسیار عالی را نداشته باشند و دچار ترک اولایی شوند. و باید دقت کنیم که ترک اولای پیامبران در حدی است که اگر ما بدانجا برسیم، خود را در قله های عالی تقوا خواهیم دید. مثلا قرآن حضرت یونس را مذمت می کند که خوب صبر نکند و رفتن از میان قومش ترک اولی بود. این نکته زمانی برای ما خوب روشن می شود که بدانیم مطابق روایات، حضرت یونس حدود سی سال قومش را انذار کرد (بحار الأنوار ، ج10، ص88) و تنها دو نفر به او ایمان آوردند. یعنی آنچه قرآن بی صبری می خواند، در منظر ما، صبری بسیار عظیم بوده است. پس ترک اولای پیامبران، با زشتی هایی که از ما سر می زند، فرسنگ ها فاصله دارد.
پرسش:
چرا خدا برای زمان ما پیامبری نمی فرستد؟
پاسخ:
خدای متعال بشر را برای هدفی آفریده و برای وصول بشر به آن هدف، لازم است معلوماتی از طریق وحی الهی به بشر برسد. از این رو خدای متعال بعضی از بندگان خاص خویش که لیاقت دریافت وحی را دارند، به عنوان پیامبر به سوی بشر مبعوث کرده است.
بنابراین هدف از ارسال رسولان، رساندن مطالبی به بشر است که با حواس و عقل او قابل درک نیست هر چند برایش لازم است و شرطی برای وصول به کمال می باشد.
با توجه به فهم این ضابطه متوجه می شویم که در چه دوره هایی پیامبری مبعوث شده و در چه دوره ای پیامبری مبعوث نمی شود. در هر دوره ای که دعوت و سخن رسول قبلی دچار تحریف شده، پیامبری جدید مبعوث می شود تا تحریفات را بزداید و مطالب را مجددا به بشر برساند.
پس در دوره هایی که وسایل ارتباطی رشد نکرده بودند و یک پیامبر نمی توانست همه مردم را هدایت کند، خدای متعال پیامبرانی تبلیغی فراوانی مبعوث می نمود که بدون داشتن شریعت خاص، شریعت پیامبری اولوالعزم را به مردم می رساندند.
حال در دوره ای هستیم که پیامِ پیامبر خاتم محفوظ مانده و راه دسترسی به اساس آن وجود دارد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ[حجر/9] ما قرآن را نازل كردیم و ما بطور قطع نگهدار آنیم!»
از سویی نیز وسایل ارتباطی و تلاش علما برای رساندن پیام وحی اسلامی مکفی است. با این حساب جایی برای تجدید رسالت ها باقی نمی ماند.
و کسانی که تصور می کنند، حتما باید رسولی در پیش چشمان خود ببینند تا ایمان بیاورند، باید به این نکته توجه کنند که خدای متعال تنها به اندازه ای که حجت تمام شود، معجزه ارائه می نماید و حتی در دوره حضور رسول همه مردم به طور مستقیم معجزات را نمی بینند و هر معجزه ای که طلب کنند نیز ارائه نمی شود. بلکه تنها به اندازه ای که طالبان حق و حقیقت راه را بیابند معجزه ارائه می شود و امروزه نیز آیات الهی به صورت بسیار گسترده در پیش روی ماست. و علم تجربی هر روز گوشه دیگری از این آیات را بر ملا می کند.
پرسش:
بعد از عیسی و قبل از حضرت محمد(ص) چه کسی بر روی زمین حجت بود؟
پاسخ:
حضرت علی (ع) می فرمایند: «اللَّهُمَّ بَلَى لَا یَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً أَوْ خَائِفاً مَغْمُوراً؛[1] زمین هیچ گاه از حجتهاى خدا خالى نمى ماند، خواه آشكار و مشهور باشد یا بیمناك و مستور.»
همچنین حضرت در توصیف زمان بعثت رسول اکرم (ص) می فرمایند: خدا پیامبر اسلام را هنگامى مبعوث فرمود كه از زمان بعثت پیامبران پیشین مدّتها گذشته، و ملّتها در خواب عمیقى فرو خفته بودند.[2]
از کنار هم گذاشتن این دو کلام می توانیم نتیجه بگیریم که در زمانی که بین عروج حضرت عیسی (ع)، تا زمان بعثت رسول اکرم بوده ، دوره هایی وجود داشته که یا رسولی در آن نبوده و حجت الهی غیر رسول بوده (مثل اوصیای پیامبران) یا اینکه حجت الهی، فرد مشهور و آشکاری نبوده است.
اما شناخت بعضی از حجت های الهی در این دوره ممکن است. مثلا طبق نظر بعضی از مفسران، یاران حضرت عیسی (ع) بعد از عروج ایشان صاحب ماموریت هایی شده اند و حجت الهی بوده اند:
«إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیْكُمْ مُرْسَلُونَ[یس/14] هنگامى كه دو نفر از رسولان را بسوى آنها فرستادیم، امّا آنان رسولان (ما) را تكذیب كردند پس براى تقویت آن دو، شخص سوّمى فرستادیم، آنها همگى گفتند: «ما فرستادگان (خدا) به سوى شما هستیم!»
در تفسیر نمونه، ج18، ص: 341 آمده « در اینكه این رسولان چه كسانى بودند در میان مفسران گفتگو است، جمعى گفته اند: نام آن دو نفر" شمعون" و" یوحنا" بود و نام سومین" بولس" و بعضى نامهاى دیگرى براى آنها ذكر كرده اند. و نیز در اینكه آنها پیامبران و رسولان خداوند بودند و یا فرستادگان حضرت مسیح ع (و اگر خداوند مى فرماید ما آنها را فرستادیم به خاطر آنست كه رسولان مسیح هم رسولان او هستند) باز در میان مفسران گفتگو است، هر چند ظاهر آیات فوق موافق تفسیر اول است.»
در بیان جزئی تر دو دوره متفاوت، حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده است که: مردم بعد از عیسى (ع) 250 سال بدون امام ظاهرى گذراندند ... میان عیسى و محمد (ص) پانصد سال فاصله بود كه در 250 سالش پیغمبر و عالمى در میان مردم ظاهر و با نفوذ نبود یعقوب ابن شعیب راوى حدیث گوید عرض كردم مردم در دین دارى خود چه میكردند فرمود به دین عیسى (ع) عمل میكردند عرض كردم چه حالى داشتند فرمود مؤمن بودند سپس فرمود زمین همیشه داراى یك عالم و رهبر دینى است كه اهل ایمان مى توانند از او استفاده كنند.[3]
از دیگر حجت هایی که برای این دوره نام برده شده، می توان به اسامی زیر اشاره کرد (شمعون)، (ملیخا)، (انشوا)، (دسیخا)، (نسطورس)، (مرعیدا) و (بحیراى راهب).[4]
[1]. تحف العقول عن آل الرسول ص 171.
[2]. خطبه 89 نهج البلاغه.
[3]. كمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص: 161.
[4]. داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص700.
پرسش:
به شهادت قرآن پیامبر (ص) یک انسان معمولی است، چرا باید از امری به نام سنت پیروی کنیم؟
پاسخ:
اینکه پیامبر (ص) را صرفا یک بشر معمولی معرفی کنیم، مانند این است که از ترکیب "لا اله الا الله" فقط بخش اول را اخذ کنیم و بگوییم هیچ خدایی وجود ندارد و استثنای بعدی را نبینیم.
آنجا که قرآن پیامبر (ص) را بشری معمولی معرفی می کند، در پی آن مطلبی ذکر می کند که رمز تفاوت های پیامبر (ص) با دیگران را نشان می دهد و ندیدن آن، کفر به قرآن و خدا است:
«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یُوحى إِلَیَّ[کهف/110] بگو: من فقط بشرى هستم مثل شما (امتیازم این است كه) به من وحى مى شود.»
از همین امتیاز است که پیامبر (ص) دارای علم غیب نیز می باشد، چرا که علم غیب در اختیار خداست و با وحی پیامبران را از غیب بهره مند می کند:
«عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ[جن/26-27] داناى غیب اوست و هیچ كس را بر اسرار غیبش آگاه نمى سازد مگر رسولانى كه آنان را برگزیده.»
و از همین امتیاز است که سخنان رسول (ص) هیچ انحراف و اعوجاجی ندارد، و دارای عصمت است. چون همه آن وحی است:
«وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى[نجم/3-4] و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گوید آنچه مى گوید چیزى جز وحى كه بر او نازل شده نیست!»
و به همین دلیل است که ما باید بی چون و چرا از دستورات رسول اکرم (ص) اطاعت کنیم و هر دستور رسول (ص) را دستور خدا بدانیم:
«مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ[نساء/80] كسى كه از پیامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده.»
پیامبر (ص) را باید بشری عادی دید، تا الگو و اسوه ای برای ما باشد و بدانیم که هر راهی او رفته، ما نیز می توانیم برویم:
«لَقَدْ كانَ لَكُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[احزاب/21] سلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیكویى بود.»
و از سویی نیز تصور نکنیم که او باید کارهای خارق العاده انجام دهد و غذا خوردن و بازار رفتن او برایمان عجیب باشد:
«وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْكُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِی الْأَسْواقِ[فرقان/7] و گفتند: چرا این پیامبر غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟»
چنین رسولی را باید اطاعت کرد و از سنت جاهلانه پیشینیان دوری کرد تا دچار حال اسف بار نشویم:
«یا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ[یس/30] افسوس بر این بندگان كه هیچ پیامبرى براى هدایت آنان نیامد مگر اینكه او را استهزا مى كردند!»
به هر حال رسول چون در طول خدا قرار دارد، یعنی تبعیت از او، همان تبعیت از خدای متعال است، شانی عالی دارد و صاحب ولایت می باشد:
«إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ[مائده/55] سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها كه ایمان آورده اند همانها كه نماز را برپا مى دارند، و در حال ركوع، زكات مى دهند.»
اما کسانی که رسول را در عرض خدا قرار می دهد، و انتظاراتی خلاف خواسته خدا، از او دارند، با نهیب الهی و اعتراض رسول مواجه می شوند که رسول هر چه دارد، از ارتباطش با خدا دارد و بدون این ارتباط صاحب هیچ شانی نیست:
«قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّی مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى إِلَیَّ[انعام/50] بگو: من نمى گویم خزاین خدا نزد من است و من، (جز آنچه خدا به من بیاموزد،) از غیب آگاه نیستم! و به شما نمى گویم من فرشته ام تنها از آنچه به من وحى مى شود پیروى مى كنم.»
پرسش:
چرا ما باید بدون دیدن هیچ معجزه ای به خدا ایمان بیاوریم؟ چرا در زمان ما معجزه ای نیست؟
پاسخ:
واژه معجزه به معنایی که ما از آن می فهمیم، در قرآن وجود ندارد. و مصادیقی که برای معجزه می شناسیم، در قرآن "آیت" خوانده شده اند. به عنوان نمونه در داستان حضرت موسی (ع) قرآن معجزات را به عنوان "آیت" معرفی کرده است:
«فَأَراهُ الْآیَةَ الْكُبْرى[نازعات/20] سپس موسى بزرگترین معجزه (آیت) را به او نشان داد!»
همچنین معجزات حضرت عیسی (ع) آیت خوانده شده اند:
«وَ رَسُولاً إِلى بَنی إِسْرائیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُكُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّینِ كَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیَكُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِكُمْ إِنَّ فی ذلِكَ لَآیَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ [آل عمران/49] و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائیل (قرار داده، كه به آنها مى گوید من نشانه اى از طرف پروردگار شما، برایتان آورده ام من از گِل، چیزى به شكل پرنده مى سازم سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا، پرنده اى مى گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلایان به برص [پیسى] را بهبودى مى بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم و از آنچه مى خورید، و در خانه هاى خود ذخیره مى كنید، به شما خبر مى دهم مسلماً در اینها، نشانه اى براى شماست، اگر ایمان داشته باشید!»
توضیح این نکته از این جهت به سوال مربوط می شود که، از منظر قرآنی معجزات، یکی از آیات الهی هستند. و روشن است که آیات الهی دیگری همیشه وجود دارند و هیچ انسانی محروم از دیدن آنها نیست. به عنوان نمونه، چند آیت (نشانه) که در قرآن بیان شده اند:
«إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتی تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ [بقره/164] در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و كشتی هایى كه در دریا به سود مردم در حركتند، و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایى كه میان زمین و آسمان مسخرند، نشانه هایى است (از ذات پاك خدا و یگانگى او) براى مردمى كه عقل دارند و مى اندیشند.»
«إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ[آل عمران/190] مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانه هاى (روشنى) براى خردمندان است.»
با این حساب کسی که به دنبال حقیقت است، آیات الهی همیشه درپیش روی او هست و راه یافتن حقیقت برای هیچ کس محدود نشده است. و اعتراض به نبودن معجزه، می تواند یک بهانه ای برای عدم ایمان باشد که در زمان رسول نیز کسانی از این گونه اعتراض ها و بهانه ها داشتند. و قرآن نیز بهانه آن ها را بهانه ای همیشگی برای افراد متمایل به کفر معرفی می کند، و این بهانه را بیهوده می داند:
«وَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتینا آیَةٌ كَذلِكَ قالَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ[بقره/118] افراد ناآگاه گفتند: «چرا خدا با ما سخن نمى گوید؟! و یا چرا آیه و نشانه اى براى خود ما نمى آید؟!» پیشینیان آنها نیز، همین گونه سخن مى گفتند دلها و افكارشان مشابه یكدیگر است ولى ما (به اندازه كافى) آیات و نشانهها را براى اهل یقین (و حقیقت جویان) روشن ساخته ایم.»
بنابراین کسی که معجزه را برای اعتقاد به خدا می جوید، این معجزات همیشه در پیش روی او هست.
اما معجزه به معنای مصطلح در علم کلام، همیشه در جلوی چشمان نیست. و این معجزه امری نیست که وجود خدا را اثبات کند. بلکه برای کسانی که به خدا معتقد هستند، نشان دهنده صداقت ادعای پیامبر الهی است. و به کمک آن پیامبر صادق را از افراد دروغگو (متنبی) می شناسند. این نوع آیت یا معجزه نیز، انواعی دارد.
بعضی از اقسام آن، برای افراد محدودی انجام شده و حتی تمام افراد هم زمان پیامبران نیز آن را ندیده اند. اما همه افراد می توانند از آن استفاده کنند، چونکه خبر انجام این معجزات به گونه ای یقین آور، منتشر شده است.
و بعضی از اقسام آن نیز محدود به دوره زمانی زندگی پیامبر نیست. مثل قرآن که معجزه جاوید رسول اکرم (ص) است و تا قیامت باقی است.
پرسش:
آیا پیامبران حتما باید از نسلی پاک باشند؟
پاسخ:
مطابق ادله عقلی، رسول الهی باید دارای عصمت باشد چرا که خدای متعال، حکیم است و غرض از فرستادن رسول نباید نقض شود. در حالی که اگر عصمت وجود نداشته باشد، این غرض نقض می شود.
عصمت نیز جنبه های متعدد و متنوعی دارد. واضح ترین آن این است که رسول در دریافت و ابلاغ پیام الهی دچار اشتباه نشود. و دقیق ترین لایه ها این است که، رسول از هر امر منزجر کننده ای، منزه باشد. به همین خاطر گفته اند که رسول، دارای بیماری های منزجر کننده نخواهد بود همچنان که دارای پدر و مادر بدنام نیز نخواهد بود.
«امامیه بر آنند كه پیامبر باید از پستى پدران و آلودگى مادران و از صفتهاى زشت و كارهایى چون تمسخر كه مقام آدمى را فرو مىآورد پیراسته باشد، زیرا این امور منزلت و قدر او را در قلب انسانها حقیر مىكند و مردم از پیروى او پرهیز مىنمایند. این همه محل تردید نیست»[1]
«در این اخبارى كه از طریق خاصه و عامه هر دو رسیده دلالت روشنى است بر اینكه پیغمبران و اوصیاء علیهم السّلام هم در بیماریهاى محسوسه و بلاهاى تن چون دیگرانند ... و جدا كردند بیشتر علماء آنچه را نقص باشد و نفرتانگیز براى مردم از نزدیكى بدانها چون دیوانگى و خوره و پیسى، و دعاى پناه گرفتن از آنها بخدا كه پیغمبر (ص) میخوانده براى آموختن بدیگران بوده گرچه خود از آنها مصون بوده. محقق طوسى در تجرید در شمار آنچه باید در هر پیغمبرى باشد گفته: عصمت و كمال عقل، و هوش و تیزفهمى و رأى متین و سهو نكردن و آنچه مایه نفرت مردم است از پستى پدران و مادران، و دل سختى و تندى وابنه و مانند آنها و خوردن غذا میان راه. علامه در شرحش گفته: باید بر كنار باشد از بیماریهاى نفرت آور چون ابنه، سلس الریح، خوره، پیسى، زیرا همه اینها مایه نفرت از او است و مخالف غرض بعثت »[2]
این مساله از سوی دیگری نیز می تواند مد نظر قرار بگیرد. و آن اینکه هر کس از والدین خود به میزانی اثرپذیری دارد. هر چند این اثر پذیری، سبب مجبور شدن کسی به گناه نمی شود. و هرگز نباید اختیار را با نبود هر عامل دعوت کننده (به خوبی یا بدی) یکسان گرفت. بلکه اختیار انسان، در بین کشش ها و تضادهای مختلف معنا می شود. انسان از پدر و مادر، جامعه، نوع تعلیم و تربیت و ... اثراتی می پذیرد. هر چند این اثر پذیری هرگز به اندازه مجبور کردن کسی به انتخاب یک راه منجر نمی شود. و روایاتی که مثلا درباره خلافکاری، فرزندان زنا بیان شده است، با همین نوع نگاه معنا می شود. (برای توضیح بیشتر اینجا را کلیک نمائید)
پس حال که بناست رسول از بین کسانی انتخاب شود که شایسته ترین هستند، طبیعتا از کسانی انتخاب می شود که از این جهت نیز، دارای نقصی نباشد.
[1]. نهج الحق و كشف الصدق-ترجمه كهنسال، ص: 178.
[2]. بحار الأنوار، ج64، ص: 250.
پرسش:
چرا هیچ پیامبر زن نداریم؟
پاسخ:
تفاوت جنسیت زن و مرد یک مساله غیر قابل انکار است و طبیعتا این تفاوت ها، از سوی هر حکیم و عاقلی مد نظر قرار گرفته و در جای خود موثر واقع می شود. و افراط هایی که به شکل تبعیض جنسیتی به وجود آمده، نباید ما را دچار تفریط ها بکند. بلکه باید با در نظر گرفتن حد اعتدال، موضعی عاقلانه اتخاذ کنیم.
اسلام در بعضی مسائل هیچ تفاوتی بین زن و مرد قائل نیست:
«فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثی[آل عمران/195] خداوند، درخواست آنها را پذیرفت (و فرمود من عمل هیچ عمل كنندهاى از شما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم كرد.»
«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا یَعْمَلُونَ[نحل/97] هر كس كار شایسته اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حیاتى پاك زنده مى داریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالى كه انجام مى دادند، خواهیم داد.»
و در ارزش گزاری و کرامت هیچ تفاوت جنسیتی ای را نمی پذیرد:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ[حجرات/13] اى مردم! ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید (اینها ملاك امتیاز نیست،) گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است!»
حتی این کرامت ها، چنان برجسته می شود که یک زن، نمونه مثال زدنی برای تمام عالم (اعم از مردان و زنان) می شود:
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَكَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ [تحریم/11] و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام كه گفت: «پروردگارا! خانهاى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و كار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش!»
و در جامعه ای که زن جنس درجه دو دیده می شود و پسر سبب بقای نسل یک شخص محسوب می شود، خدای متعال نسل پیامبر خویش (ص) را در دختری قرار می دهد که کوثر است:
«إِنَّا أَعْطَیْناكَ الْكَوْثَرَ[کوثر/1] ما به تو كوثر [خیر و بركت فراوان] عطا كردیم»
و محدثه بودن این بانوی بزگوار و مصحف فاطمه(س) که حضرت علی(ع) آن را می نوشتند و تعلیم جبرئیل بود، نشان می دهد که یک زن، می تواند دریافت کننده کلام مقرب ترین فرشته باشد.
حتی مطابق ظاهر بعضی از آیات، عده ای معتقدند که نبی زن نیز داشته ایم اگر چه در بین زنان رسولی نداریم:
«وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمینَ[تحریم/42] و (به یاد آورید) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: «اى مریم! خدا تو را برگزیده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان، برترى داده است.»
« كلمه اصطفا در مورد حضرت آدم و نوح و آل ابراهیم، قطعاً به معنای اختیار برای نبوت است، وحدت سیاق ایجاب می كند كه در مورد آل عمران (مریم و مادر مریم و پسر مریم)نیز، همین معنا باشد، وگرنه باید مرتكب خلاف ظاهر آیه بشویم كه دلیل بر این كار نیست. و از طرفی چون در آل عمران حضرت عیسی(ع) هم وجود دارد، نمی شود گفت اصطفاء حتی در باره خود آل عمران هم به یك معنا نیست، زیرا در این صورت در مورد حضرت عیسی(ع) كه یكی از آل عمران است حتماً باید به معنای دیگری باشد كه نزد اهل ادب به ویژه از خدای حكیم، بعید بلكه قبیح به نظر می آید.[1]
اما به هر حال تفاوت ها در جای خود، مطرح می شوند و ما رسول زن نداریم. چون رسول کسی است که باید دائما در صحنه اجتماع باشد. به راحتی با مردم ارتباط داشته و پیامش را تبلیغ کند. در صحنه های درگیری دشمنان خدا حاضر باشد، در کرسی قضاوت بنشیند و ... که این امور به عهده مردان گذاشته شده است.
آیت الله جوادی در این باره می فرمایند: «درباره این مسئله که همه 124هزار پیامبر مرد هستند، باید گفت که نبوّت و رسالت به کارهای اجرایی نیاز دارد و خصوصیات بدنی و جسمی مردها به گونهای است که تاب تحمل این وظیفه سنگین را دارند. ... پیامبر باید با همه افراد جامعه تماس بگیرد یا در جنگ و مسایل دیگر، فرماندهی را به عهده بگیرد که این کار برای زنان دشوار است، پس اگر همه پیامبران مرد بودند، به این معنی نیست که این مقام، کمال معنوی مخصوص مرد است، بلکه کمال معنوی به ولایت اختصاص دارد که در ولایت الهی میان زن و مرد تفاوتی نیست و هر دو میتوانند «ولیالله» باشند.[2]
بنابراین آنچه به کرامت مربوط می شود، بهره مندی از ولایت الهی است که در این جهت بین زن و مرد تفاوتی نیست و تفاوت در اعمال و وظایفی است که باید در جامعه انجام گیرد.
البته این را نیز باید در نظر گرفت که ضرورت ممکن است ایجاب کند در دوره ای کوتاه، همین امور را یک زن به عهده بگیرد. اما به محض برطرف شدن ضرورت باید این امور به عهده مرد نهاده شود. همانگونه که حضرت زینب (س) در دوره کوتاهی برای حفظ جان امام سجاد (ع) به ظاهرا رهبری کاروان اسرا را به عهده داشتند.
[1]. رک: زن و پیامبری، مرتضی فهیم کرمانی.
[2]. جوادی آملی، نسیم اندیشه.
پرسش:
آیا پیامبران هم آلزایمر می گیرند ؟
پاسخ:
پیامبران الهى از سهو، نسیان، غفلت و خطا منزه هستند، زیرا آنان معصومند; هم از جنبه علمى عصمت دارند و هم از جنبه عملى. عصمت نظیر عدالت نیست ـ كه ملكه اى باشد كه انسان را از گناه عمدى حفظ كند ـ بلكه عصمت، انسان را از جهل، خطا، سهو، نسیان، مغالطه در اندیشه و تفكّر هم نگه مى دارد; یعنى معصومین(علیهم السلام) هم در بخش علم، مصون از اشتباه فهمى مى باشند و هم در بخش عمل، مصون از كار ناروایند.
در افراد متوسط، عصمت علمى احیاناً از عصمت عملى جداست، امّا هرچه بالاتر رویم، این دو جناح به یك دیگر نزدیك تر مى شوند، تا جایى كه متحد مى گردند; نظیر فرشتگان كه علمشان عین عمل آنهاست و بالاتر از آنها، نظیر صادر اول و از آن بالاتر، ذات اقدس حق كه علمش عین عمل است و همان طور كه در ملكه علمى مصون است (مَا یَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ...)[1
و از جهل، خطا، سهو و نسیان و ... معصوم است (وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِیًّا)[2
در مسائل عملى نیز از هر زشتى مصون است; ستم كار نیست: (وَلاَ یَظْـلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا)[3
زشت كار نیست: (كُلُّ ذَ لِكَ كَانَ سَیِّـئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا)[4.
زیرا در آن مرحله، علم، عین قدرت و قدرت، عین علم اوست. پس ملكه عصمت، ملكه عملى محض نیست; چنان كه ملكه علمى محض نیز نیست و انبیا عموماً(علیهم السلام) و خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و آله) خصوصاً، هم در بخش علم معصومند و هم در بخش عمل، چون هم قول آنها و گفته شان حجت حق است و هم كار و رفتارشان در راهنمایى خلق خدا به سوى حق و هدفِ اعلى حجت است.[5]
حال كه پیامبر معصوم است پس چرا مى گوید: (رَبَّنَا لاَ تُۆَاخِذْنَآ إِن نَّسِینَآ أَوْ أَخْطَأْنَا) یعنى چرا رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) با آن كه مقام عصمت داشت، درخواست مصونیت از خطا و نسیان مى كرد؟ پاسخش این است كه، عصمتِ ایشان ذاتى نیست، بلكه به عصمت خداوند متعال معصوم هستند، پس صحیح است كه از خداوند متعال مصونیتى را درخواست كند كه از ناحیه خود، ضمانتى نسبت به آن ندارد و خود را در این درخواست، هم آواز مۆمنان سازد.[6]
این مطلب بایدگفت با آنکه در قرآن و احادیث چنین آمده است كه پیامبران و امامان از هرگونه اشتباه و گناهى معصوم بوده اند، امادر نیایش و راز و نیازهاى آنها به وفور مشاهده مى كنیم كه آنان از خداوند طلب بخشش گناهان و كوتاهى در عبادت مى كنند برای درک صحیح.
گرچه شیعه معتقد به عصمت پیامبران و امامان(علیهم السلام) از خطا و گناه است، اما خطا و گناه مراتبى دارد:
1ـ گناه به معناى حقیقى آن كه معصیت است و ترك فعل واجب یا انجام فعل حرام است. پیامبران و امامان(علیهم السلام) كاملاً از این گونه گناه معصوم بودند، زیرا اگر مرتكب چنین گناهانى مى شدند اعتماد مردم را نسبت به خود از دست مى دادند و نقض غرض مى شد.
هدف از بعثت پیامبران یا انتصاب امامان به وصایت، جلب اعتماد مردم و حجیت فعل و قول و تقریر خودشان است، تا بتوانند پیام خداوند را بى كم و كاست به آنان برسانند و آنان را به حقیقت محض هدایت كنند و به سعادت ابدى برسانند.
2ـ گناه و خطا به معناى مجازى آن یعنى ارتكاب یا ترك كارى كه مطلوب خداوند نیست; مثلاً انجام امور مباح یا مكروه كه از آن به «ترك اولى» تعبیر مى شود; یعنى بهتر آن بود كه آن فعل صورت بگیرد (مستحب) یا ترك شود (مكروه) یا به جاى آن فعل مباح، فعل بهترى صورت گیرد یا ترك شود، زیرا ترك آن بهتر از انجام آن است.
حضرت موسی
پیامبران و امامان(علیهم السلام) گاه دچار حالتى مى شدند كه معمولاً مقتضاى بشر بودن آنان است و نمى توانند از حالت بشرى خود خارج شوند; مثلاً هنگامى كه حضرت موسى(علیه السلام) از مناجات كوه طور به میان قوم خود برگشت و آنان را گوساله پرست یافت، از آن رو كه مسئولیت رهبرى مردم را به عهده برادرش حضرت هارون(علیه السلام) گذاشته بود دچار غضب شد و همان گونه كه رئیس به معاون خود پرخاش مى كند، بر او پرخاش كرد كه چرا از این فاجعه جلوگیرى نكردى؟ او در این كار خود ملاحظه امور فراوانى را كرده بود، اما حالت بشرى او موجب غلیان حسّ غضب آن حضرت شد. اما پس از آن كه استدلال حضرت هارون(علیه السلام) را شنید و آن را قانع كننده یافت و براى همگان روشن شد كه تقصیر از هارون(علیه السلام) نیست، حسّ غضب حضرت موسى(علیه السلام) فروكش كرد و رو به درگاه الهى كرد كه خدایا مرا و برادرم هارون را مورد بخشش و رحمت خود قرار ده.[7
بنابراین غالب عذرخواهى هاى پیامبران و امامان از قبیل عذرخواهى از ترك اولى است. و این مسئله به هیچ وجه پایان یافتنى نیست، زیرا اگر شما از میهمان بسیار عزیز و محترمى دعوت كنید و بهترین پذیرایى را از او به عمل آورید باز هم در پایان از او عذرخواهى مى كنید كه بر كاستى ها ببخشد و همین مقدار از پذیرایى را با دیده منت و چشم پوشى بپذیرد.
پیامبران و امامان نیز هر چه بیشتر به دستورهاى خدا عمل كنند باز هم احساس قصور یا تقصیر مى كنند و چون بر عظمت بى منتهاى پروردگار وقوف كامل دارند اشكشان از چشم و ناله شان از حنجره و سوزشان از جگر برمى خیزد كه اى خداى مهربان به بزرگوارى خود كاستى ها را بر ما ببخشاى.
اما حالت دیگرى نیز در پیامبران و امامان معصوم وجود دارد و آن تعلیم كیفیت مناجات و استغفار به درگاه خداوند به مردم است، زیرا دیگران نمى دانند چگونه با خداوند سخن بگویند و از پروردگار عالم درخواست كنند. آن چنان كه یك خطیب یا واعظ به زبان حال شنوندگان مناجات مى كند و به درگاه الهى دعا مى كند و شنوندگان مقصود و نیاز خود را در ضمن سخنان و دعاهاى گوینده مى یابند و با او هم نوا مى شوند.[8
پی نوشت:
[1] یونس، آیه 61.
[2] مریم آیه 64.
[3] كهف، آیه 49.
[4] اسراء، آیه 38.
[5] براى آگاهى بیشتر از عصمت پیامبران و امامان و ادله آن ر.ك: عبدالله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن، ج 9، ص 5 ـ 48.
[6 ر.ك: المیزان، ج 2، ص 445 و تفسیر نمونه، ج 2، ص 294 ـ 299.
[7] سوره اعراف آیه 150 و 151 و سوره طه آیه 92 ـ 94.
[8] براى مطالعه بیشتر مراجعه شود به: سیدمرتضى علم الهدى، تنزیه الأنبیاء و جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 5، و ج 10.