شرح احادیث خارج فقه رهبر انقلاب/6
حدیث:
فی الکافی، عن الثمّالیِ، قال: ... قال (علیهالسلام):أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الطَّوَاغِيتُ وَ أَتْبَاعُهُمْ مِنْ أَهْلِ الرَّغْبَةِ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا الْمَائِلُونَ إِلَيْهَا الْمُفْتَتِنُونَ بِهَا الْمُقْبِلُونَ عَلَيْهَا وَ عَلَى حُطَامِهَا الْهَامِدِ وَ هَشِيمِهَا الْبَائِدِ غَداً[1]
ترجمه:
اى مؤمنان، شما را سركشان و پيروانشان كه متمايل به اين دنيا گشته و دل بدان بستهاند و فريفته آن شدهاند، فريب ندهند، آنانكه بدنيا و كالاى پوسيده و گياه خشك كه بزودى از انسان جدا گردد، روى كردهاند
شرح:
طاغوتها و پیروان آنها شما را فریب ندهند! پیروانشان در درجۀ اوّل، اطرافیان، بعد هم آن تودهای از مردم که دل به طاغوت میسپارند، بدون تحقیق، بدون احساس مسئولیت و تعهّد دنبال او راه میافتند. برای این که به هوسها و حُطام دنیوی دست پیدا کنند. مراد از پیروان، اینها هستند. سپس خصوصیاتی را برای طواغیت و پیروان آنها ذکر میفرمایند، به نظر میرسد ذکر این خصوصیات برای این است که وقتی گفته میشود پیروی از طواغیت نکنید، یعنی از این خصوصیات، خلقیات، رفتارها که در عملِ طواغیت و پیروان آنها دیده میشود، اجتناب کنید! اولین خصوصیت و شاید مهمترینش این است که اهل دنیایند، رغبت به دنیا دارند. اینها اهل عاجلهاند، اهل دنیایند. همۀ تلاش و سعیشان برای این است که از این دنیا یک چیزی دست بیاورند، زندگی میکنند برای این که بخورند و میخورند برای این که ادامۀ زندگی بدهند.
بنده یک وقتی مثل میزدم اینها را به کسانی که باکِ ماشینشان را پر از بنزین میکنند، بعد راه میافتند به طرف آن جایگاه دیگر بنزین، تا آنجا یک مقدار بنزین کم شده، آنجا بنزین میزنند، باز راه میافتند به طرف جایگاه سوّمی و همینطور پی در پی و بدون مقصدی. میخورند تا زنده بمانند، زنده میمانند تا بخورند! اهل دنیا اینطوریاند، همّ و غمّشان همین دنیاست.
خوردن را به عنوان یک شاخصۀ مهم زندگی مثال زدیم، بقیۀ کارهایی که مثل خوردن است؛ پوشیدن، پزُدادن، تفاخرکردن، شهوترانی کردن، زندگی برای اینهاست و اینها هم برای این است که ادامۀ زندگی بدهند، گرایش به دنیا دارند. اعتنای به دنیا دارند. معنایش این است آن کسی که نقطۀ مقابل اینهاست، حتی اعتنای به دنیا هم نباید داشته باشد.
میدانید مراد از دنیا در اینجا سازندگیِ کرۀ خاکی و محیط زندگی نیست، مراد همین هوس و التذاذ و حظّی است که انسان از دنیا میبرد. میفرمایند اعتنا به اینها نباید کرد. حُطام، تکه پارههای خشک شدۀ چوب را میگویند؛ لو نشَاءُ لجَعلناه حُطاما. همۀ آنچه در این دنیا میبینید، ثروتش، شرف ظاهریاش، اعتبار اجتماعیًاش، همه مانند تکه پارههای چوبی است که روی زمین ریخته است. هامد یعنی خاموش شده. آتشی که خاموش بشود، میگویند هَمَد، یعنی شعلهاش فرِوِ نشست، تمام شدِ. این حطامی که در حال از بین رفتن است، خصوصیت از بین رفتن، ذاتی اوست. و هَشیمَها البائد، هشیم هم به معنای چیزهای خشکشده و ریزشده و پراکنده است، هَشیما تذَروه الریاح که در قرآن است، همین خورده ریزهایی که روی زمین میًریزد، یک باد، یک نسیم همۀ اینها را جمع میکند، میبرَد، همه این چیزهایی که اهل دنیا خودشان را برایش میکُشند، جنگها برای آن درست میکنند،جابجاییِ ثروت مهمترین هدف و آرزوی اینهاست، ثروت یک نمونهاش، مقام و جاه و رسیدن به قدرت هم نمونههای دیگرش، همۀ اینها از نگاه حکمت آمیز قرآن و اهل بیت، عبارت از هشیم است، آن هشیمی که فردا از بین رفته است. بائد یعنی نابود شده، از بین رفته. خصوصیت طواغیت این است، طواغیت برای دنیا تلاش میکنند، برای این پدیدههای به نظر آنها بزرگ و در واقع بیارزش، اینها شما را فریب ندهد.[2]
[1] - الشافی، صفحه 845
[2] - 2/2/1392