مهدويّت و فرقه‌هاي انحرافي

مهدويّت و فرقه‌هاي انحرافي
جعفر خوشنويس

مدخل: اصالت مهدويّت و ادعاهاى باطل‏
 مسأله‏ى حضرت بقية اللَّه الاعظم، مهدى موعود (عج)، يكى از بارزترين و بديهى ‏ترين مسايل اسلامى و مورد تأييد و اعتقاد همه‏ى مسلمانان به ويژه شيعيان است، زيرا صدها آيات قرآنى و روايات نبوى اين مسأله‏ى با اهميت را به طور گسترده و مبسوط عنوان و مطرح ساخته‏اند و جزئيات آن را با بياناتى دقيق و روشن، ذكر كرده‏اند، به طورى كه ابهامى براى كسى باقى نگذاشته‏اند.
 تمامى فِرَق اسلامى - تقريباً - اين آيات و روايات و مفاد آن‏ها را به نحوى دركتب حديثى و كلامى و تفسيرى و احياناً رجالى و تاريخى خود متعرض شده‏اند و درباره‏ى آن به شكل‏هاى مختلف سخن گفته‏اند، تا جايى كه مى‏توان ادعا كرد كه كم‏تر دانشمند و عالمى، بلكه مسلمانى يافت مى‏شود كه به اين موضوع مهم و خطير نپرداخته، يا اين‏كه اين مطلب به گوش او نرسيده باشد.
 شاهد روشن و قوى اين مدعا، صدها كتابى است كه در طول تاريخ، با استفاده از اين نام شريف و مقدس به وجود آمده است. امّا اين مسأله‏ى مقدس و بديهى - بسان هر مسأله‏ى ديگر دينى و اسلامى حتى مانند الوهيّت و ربوبيّت و نبوت و رسالت - گه‏گاهى مورد سوء استفاده‏ى افراد يا گروه‏هايى البته با انگيزه‏هاى شخصى يا سياسى، قرار گرفته و مى‏گيرد و اهداف و اغراض خاصى از اين عمل دنبال شده و مى‏شود.
 مگر نه اين‏كه جهان هميشه شاهد اين مطلب است كه افرادى گستاخانه مدعى الوهيت يا ربوبيت شده و كوس خدايى زده‏اند و يا مدّعى نبوت و رسالت شده و دعوى پيغمبرى نموده‏اند؟!! بديهى است كه اين سوءاستفاده‏ها و اين ادعاهاى مفتضح و رسوا، هرگز به اصل و اصالت اين حقايق ضربه نمى‏زند و كسى نمى‏تواند با اين بهانه كه گه‏گاهى اين نوع مطالب واقعى و ريشه‏دار در فطرت و عقل و مؤيَّد به صدها بلكه هزاران دليل، مورد سوء استفاده قرار گرفته يا مى‏گيرد، آن‏ها را زير سئوال ببرد و يا اين‏كه به نحوى در صحت اصل آن‏ها، تشكيك كند.
 از آن‏جا كه مسأله‏ى حضرت بقية اللَّه الاعظم، مهدى موعود (عج)، كه در آيات و روايات فراوانى خصوصيات آن مطرح شده است، نزد مسلمانان، مسأله‏اى مقدس و ظهور حضرتش همواره آرزوى آنان بوده است، از اين قاعده مستثنا نبوده و نيست.
 اين مسأله‏ى مهم از همان زمان ائمه‏ى اطهارعليهم السلام و حتى با وجود خود امامان - كه جزو مبّشران و نويددهندگان به آن بوده‏اند - به نحوى مورد سوء برداشت قرار گرفت و با برخورد ائمه‏عليهم السلام، مواجه شد.
 اين روند خطرناك و انحرافى در عصر غيبت صغرى مخصوصاً پس از آن، به شكل‏هايى مانند ادعاى دروغين (سفارت و نيابت خاصه) حضرت مهدى (عج)
تجلى مى‏نمود، كه مورد تكذيب حضرت (عج) و هشدار آن وجود مقدس قرار مى‏گرفت و مؤمنان تنها به سفرا و نواب واقعى توجه داده مى‏شدند. البته اين حركت در زمان‏هاى بعد، نه تنها در جوامع شيعى بلكه در جوامع سنى نيز ادامه پيدا كرد و از اعتقاد و علاقه‏ى مسلمانان به اين مطلب مقدّس و حساس و سرنوشت‏ساز، بى محابا و ناجوانمردانه بهره بردارى مى‏شد!
 با اين حال، خوشبختانه با هشدارهاى قوى و به موقع عالمان دين و صدور ده‏ها روايت كه شمايل و نشانه‏هاى آن حضرت، شرايط ظهور و نحوه كار آن ذخيره‏ى الهى را بيان مى‏كرد، ماهيت پليد آن حركت‏هاى شوم و مغرضانه آشكار مى‏شد و صاحبان آن مفتضح و رسوا مى‏گشتند.
 اين ماجرا سردرازى دارد كه از حوصله‏ى اين مقاله‏ى مختصر بيرون است. لذا ما در اين‏جا تنها به بخشى از آن‏چه در دو قرن اخير واقع شد و مسلمانان بخصوص شيعيان هنوز از تبعات و پيامدهاى ناگوار آن رنج مى‏برند، مى‏پردازيم تا شايد گامى، در جهت تنوير اذهان باشد.
 آن‏چه فعلاً در اين مقاله مطرح است، بررسى كوتاهى است درباره‏ى فرقه‏اى كه متأسفانه، زمينه ساز پيدايش فرقه‏ى ضاله‏ى بابيت و سپس بهائيت شد. لازم به تذكر است كه اين مقاله يك مرور اجمالى بيش نيست، و تفصيل كلام به شماره‏هاى بعد موكول مى‏شود.
 شيخيه؛ ريشه‏ بهائيت‏
 اگر بخواهيم تصويرى جامع و گويا از فرقه‏ى ضاله‏ى بهائيت داشته باشيم، لازم است ريشه‏ى پيدايش بهائيت را مورد بررسى و دقت قرار دهيم. در حقيقت، بهائيت زاييده‏ى بابى‏گرى است و بابى‏گرى از كشفيه، و كشفيه هم فرزند ناخلف شيخى‏گرى است. قهراً براى پى‏بردن به واقعيت بهائى‏گرى بايد ريشه‏ها و دامنه‏هايى را كه در آن متولد شده و پرورش يافته است، بشناسيم. لذا قبل از ورود به بحث بهائيت، بايد دو فرقه‏ى ديگر را مورد بررسى قرار بدهيم. ما در اين‏جا اول فرقه‏ى شيخيه را مورد بحث قرار مى‏دهيم.
 
 الف - شيخيه‏
 1 - شيخ احمد احسائى كيست؟
 مؤسس فرقه‏ى شيخيه، شيخ احمد احسائى است. شيخ احمد احسائى فرزند زين‏الدين بن ابراهيم بن صفر بن راغب بن رمضان درسال 1160 ه. در قريه‏اى به نام مطيرفى از قراء احساء يا (لهسا) متولد شد. وى از اعراب صحرانشين بود، ولى به خاطر اختلافى كه بين جد دوم و سومش (دائر و رمضان) پيدا شد، به منطقه‏ى احساء رفتند. اجداد شيخ احمد از سنى‏هاى متعصب بودند، ولى آمدن آن‏ها به منطقه‏ى احساء كه شيعه‏نشين بود، باعث شد تحت تأثير شيعه قرار گرفتند. با اين حال، به دليل سابقه‏ى تعصب و صحرانشينى، به نظر مى‏رسد تشيع آن‏ها از روى تحقيق و تعقل نبوده است و چه بسا از باب هم‏رنگ شدن با محيط جديد بوده است.
 
 2 - اوصاف احسائى‏
 برخى از مريدان وى اوصاف عجيب و غريبى را به او نسبت داده‏اند و از وى فردى استثنايى و داراى الهامات و امدادهاى غيبى، ساخته‏اند، ولى بيشتر اين اوصاف توسط پسرش به او الهام مى‏شد. بيشتر اوصافى كه به او نسبت داده شده، از ناحيه‏ى پسرش بوده كه كتابى هم در وصف او نوشته است. مثلاً قبل از 5 سالگى، يادگيرى قرآن را تمام كرد. خود مى‏گويد: «در ايام طفوليت، جسمم با بچه‏ها در حال بازى بود، ولى روحم در عالم ديگر بود. هميشه فكر مى‏كردم و تدبير مى‏نمودم و بر همه مقدم بودم. در سنين كودكى، بر اين عادت بودم كه در خلوت‏هايم درباره‏ى اوضاع جهان و مردم مى‏انديشيدم كه: كجايند ساكنين اين عمارات كه اين بناها و كاخ‏ها را ساخته‏اند و وقتى متذكر احوال‏شان مى‏شدم، مى‏گريستم. در مجالس لهو كه در آن زمان شايع بود، مى‏رفتم، ولى از آن كناره‏گيرى مى‏كردم. اگر هم جسمم با آن‏ها بود، ولى روحم در ملأ اعلى‏ بود».
 لازم به تذكر است كه در منطقه‏اى كه او سكونت داشت، موسيقى و غنا و امثال اين‏ها خيلى رواج داشت تا آن‏جا كه دستگاه موسيقى را بر درب خانه‏هاى‏شان آويزان مى‏كردند. درباره‏ى حافظه و هوشمندى خويش نيز مى‏گويد: «دو ساله كه بودم، سيلى آمد و همه چيز را برد جز يك مسجد و خانه‏ى عمه‏ام؛ حبابه.» كه اين سخن، حافظه‏ى قوى او را مى‏رساند.
 گويند زمانى بر مقتولى گذر كرد، با عبارت فصيح به او خطاب نمود: «أين ملكك، أين شجاعتك، أين قوتك؟ ملك و شجاعتت چه شد، نيرو و توانت كو؟» و بعد بر دگرگونى زمان، مى‏گريست. اين فضايل مربوط به دوران طفوليت او است كه مقدمه‏اى است براى ادعاهايى ديگر. به هر حال، اوصافى براى او ذكر نموده‏اند كه لازمه‏اش، قداست و نبوغى خارق العاده است كه در اصلاب وى بى‏سابقه بوده و هدف از اين كار، چيزى جز اغواء و فريفتن مردم نبود.
 نكته‏ى قابل توجه اين است كه: چنين اوصافى بعد از آن كه وى، رييس اين گروه گرديد، توسط پسرش، بيان مى‏شد تا مريدانش از او پيروى كنند.


3 - علماء و احسائى‏
 از علماى معاصر و غير معاصر او، به خاطر عقايد باطله، چيزى جز تكفير و تفسيق و نكوهش و ذمّ او نقل نشده است كه به اسامى بعضى از آن‏ها اشاره مى‏كنيم:
 1 - سيد محمد مجاهد؛ نويسنده‏ى مناهل (متوفى 1242 ه).
 2 - سيد مهدى طباطبايى؛ فرزند نويسنده‏ى كتاب رياض (متوفى 1260 ه).
 3 - شيخ محمد حسين؛ نويسنده‏ى فصول (متوفى 1261 ه).
 4 - سيد ابراهيم قزوينى؛ مؤلف ضوابط (متوفى 1262 ه).
 5 - شهيد سوم شيخ محمد تقى قزوينى (متوفى 1264 ه).
 6 - شيخ شريف العلماء (متوفى 1265 ه).
 7 - شيخ محمد حسن مؤلف جواهر (متوفى 1266 ه).
 8 - ملا آقا دربندى؛ مؤلف كتب خزائن الاصول و خزائن الاحكام (متوفى 1285 ه).
 9 - ميرزا محمد باقر خوانسارى؛ نويسنده‏ى روضات الجنات (متوفى 1313 ه).
 
 4 - تحصيلات شيخ‏
 شيخ بعضى علوم و بعضى از معارف را تحصيل نمود بى آن‏كه براى او شفاى قلبى حاصل شود و توشه‏اى معنوى برگيرد. خود مى‏گويد: «در 25 سالگى در خواب ديدم كه كتابى در مقابل من باز شد و اين قول خداوند: «الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى» (2) را چنين تفسير مى‏كرد: الذى خلق؛ يعنى اصل شى را كه هيولا باشد، خلق كرد. فسوى؛ يعنى صورت نوعيه‏ى آن. قدر؛ اسباب آن. فهدى؛ يعنى از اين نوع به خير و شر هدايت كرد. بر اثر اين خواب، انقلابى عجيب در من ايجاد شد كه مرا از ادامه‏ى تحصيل علوم كه ظاهرى و غيرواقعى است، بازداشت».
 بنابراين ادعا، اين مطلب برايش از اين علوم و معارف كه آن‏ها را صرفاً ظاهرى مى‏داند، بهتر است! زيرا گويى منادى غيبى، او را مورد خطاب قرار داده است، چيزى شبيه به وحى يا اشراق و الهام.
 در ادامه مى‏گويد: «پس از عزلتى چند، و در نفس خود، امور ديگرى را احساس كردم».
 مريدان او ادعا كرده‏اند كه شيخ، علمش را از عالم اعلى گرفته است برخلاف ديگران كه با همه‏ى سعى و كوشش وافر خود از آن عاجز هستند، براى او در علوم مختلف، 300 تأليف ذكر كرده‏اند و تنها يك هزارم فضايل او مطرح شده است. در هر فن و علمى از تمام متخصصان بالاتر است.
 گفته شده ايشان سفرهاى زيادى به بلاد مختلف داشته، خصوصاً بلاد و شهرهايى كه داراى حوزه‏ى علميه بوده و علماى بزرگ در آن زندگى مى‏كردند. شركت در درس آن علما باعث شد كه علوم زيادى فراگرفته و از او يك عالم بزرگ و شخصيتى مقدس و متّقى بسازد. منتها اين ادعا را امورى تكذيب و از اهميت آن مى‏كاهد كه اينك آن‏ها را بر مى‏شماريم:
 1 - بنابر آن‏چه كه از ايشان نقل شده است يا به او نسبت داده‏اند، او نه براى آموختن، بلكه صرفاً براى آزمايش علما در دروس شركت مى‏كرد.
 2 - بنابر تصريح خود يا نقلى كه از او شده است، با ديدن آن خواب، حقايق علوم را دريافت و به او الهام گشت.
 3 - ادعاى اين‏كه علم او لَدُنّى بود.
 گويند: بعضى از علوم مانند فلسفه و تصوّف و بعضى علوم غريبه را در سفرهايش آموخت و به دليل همين علوم يا به خاطر اعتماد بر بعضى از روايات كه معناى آن را نفهميده بود، دچار چنين سرانجامى شد.
 شيخ احمد احسائى در اوايل امر به تقوى، زهد و ورع توصيف شده است و لذا بعضى او را مدح كرده‏اند. ليك با بيان اعتقادات غلوآميز و ادعاهايش، انحراف او مشخص گشت. بدين سبب، علما به تكفير او حكم دادند.
  5 - شيخ احمد احسائى و تشيع‏
 شيخ احمد احسائى داراى مسلكى اخبارى بود. او به امورى غريب معتقد بود كه با اعتقادات شيعه‏ى اماميه كه در طول قرون متمادى در كتب كلاميه و اعتقاديه‏ى خود به صورت مختصر و مطول بيان كرده‏اند، فاصله‏ى زيادى دارد. مواردى از اعتقادات شيخ را بر مى‏شماريم:
 1 - ائمه را به عنوان علل اربع براى عالم ذكر كرده است (علل فاعلى، مادى، صورى، غايى). اين غلوّى است كه عقل و شرع مقدس از آن ابا دارد.
 2 - اصول دين 4 تا است: معرفت اللَّه، معرفت انبياء، معرفت ائمه، معرفت ركن رابع؛ كه شيوخ و بزرگان شيخيه هستند.
 3 - قرآن، كلام نبى‏صلى الله عليه وآله است. شيخ با اين كلام، منكر وحى بودن قرآن است.
 4 - اتحاد حق با خلق؛ يعنى اللَّه تعالى با انبياء، شى‏ء واحدى هستند.
 5 - تفسير معاد به معناى غيرمتعارف و بيگانه از آن‏چه علماى كلام مى‏گويند.
 6 - تفسير امام به شى‏ء غريب كه همراه با غلوّ، شرك و خرافه است كه قرآن و شرع مقدس، مخالف چنين امرى است.
 7 - اعتقاد به ركن رابع كه از مختصات اين فرقه است.
 دليل اعتقاد به ركن رابع
 براى هر سلطانى، 4 وزير است و اگر اين چهار وزير نباشند، ملك و سلطنت از بين مى‏رود و كم و زياد كردن آن‏ها هم جايز نيست:
 1 - وزير عدل؛
 2 - وزير انفاق؛
 3 - وزير جنگ؛
 4 - وزير دارايى و ماليات.
 چون خداوند و نبى و امام از جنس بشر نيستند، لازم است بين آن‏ها و خلق، شيوخ آن‏ها واسطه و موضوع تجلّى حق باشند. اين‏ها اين اصل را در مقابل سفارش ائمه‏ى معصومين‏عليهم السلام در رجوع به فقهاء كه قدرت استنباط احكام را از كتاب، سنت، عقل و اجماع دارند و حجت بر عوام هستند، قرار داده‏اند.
 8 - اعتقاد عجيب و غريب شيخ در مورد امام عصر (عج)، استهزاى آن حضرت است كه شبيه به كلام منكرين است و گفته است امام غايب در پشت پرده‏ى غيبت چه فايده‏اى دارد؟ وى گفته است: ان الامام الحجة خاف وفّر الى العالم حور قليائى؛ امام عصر به خاطر ترس به عالم حور قليايى گريخت.
 9 - اعتقاد به حقانيت فرقه‏ى شيخيه و عقايد آن و تصريح به بطلان جميع فِرَق شيعه حتى اماميه.
 10 - نفى عدل كه نزد شيعه از اصول دين است.
 شيخ احمد احسائى در يكى از كتاب‏هايش به خلفا حمله كرد. به همين دليل، حكومت عثمانى كه در آن وقت بر عراق، سيطره داشت، به كربلا حمله كرد، عده‏اى از اهالى آن‏جا را كشت، خانه‏ها را آتش زد و ويران كرد. در اين ميان، خانه‏اى جز خانه‏ى سيد كاظم رشتى شاگرد شيخ احمد احسائى سالم نماند. شيخ كه مسبب اين فتنه بود، خود در امان ماند. مدتى بعد به حجاز رفت و در آن‏جا مورد احترام قرار گرفت. اين در حالى بود كه حكام آن ديار، سنى بود و زير نظر حكومت عثمانى قرار داشتند.
 به هر حال شيخ در 57 سالگى به سال 1241ه. از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد.
 شاگردان شيخ، مروّجان عقايد او و مورد عنايت ناصرالدين شاه بودند، (او به دنبال معارضه و مقابله با قدرت علماى شيعه بود) و كارهاى آنان به اختلاف بين صفوف شيعيان انجاميد، خصوصاً در آن زمان كه شيعيان عراق تحت حكومت متعصب سنى عثمانى بوده و به اتحاد، نياز شديد داشتند. سعى هميشگى استعمار بر اين بود كه مراجع را كه ملجأ و پناه شيعيان، بودند از ميان بردارد.
 سيد كاظم رشتى كه در كلاس درس او شركت و عقايد او را ترويج مى‏داد، بعدها فرقه‏ى كشفيه را تأسيس كرد.
 بعد از مرگ شيخ، فرقه‏ى او به شُعَب مختلف تقسيم شد مانند: كراميه، احقاقيه، حجت الاسلاميه و باقريه كه هر يك از اين‏ها افكار مخصوص به خود را داشتند.


 ب - كشفيه‏
 1 - سيد كاظم رشتى كيست؟
 سيد كاظم رشتى فرزند سيد قاسم رشتى گيلانى حائرى، ايرانى الاصل بود و در سال 1212ه. متولد شد.
 بعضى گفته‏اند نسبش از سادات حسينى بوده، ولى بعضى گفته‏اند كه اصلاً سيد نبوده، بلكه اين يك اسم مستعارى است؛ زيرا در يزد با نام احمد احسائى به فعاليت مى‏پرداخت.
 وى در 21 سالگى به كربلا رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند و عقيده‏ى شيخ را ترويج مى‏كرد. بعد از وفات شيخ، از بين مشايخ شيخيه، وى چون جرأت زيادى در اظهار عقايد سلف خود داشت يا به خاطر اسباب خارجى و سياست‏مداران خارجى، به عنوان رييس انتخاب شد. او بر عقايد سلف خود، اوهامى جديد افزود و ادعاهاى شبيه به كشف داشت. شايد به همين خاطر، به آن‏ها كشفيه مى‏گويند.
 سيد كاظم 20 سال رييس فرقه بود و بين پيروانش در ايران و عراق، ركن رابع بود. او مى‏گفت: فقط ما شيعه‏ى كامل هستيم.
  2 - تأليفات‏
 سيد رشتى، كتب زيادى قريب به 120 كتاب، تأليف كرد كه در بردارنده‏ى امور غريبه و ادعاهايى عجيب است و از غلوّ و خرافه درباره‏ى ائمه‏ى معصومين‏عليهم السلام آكنده است. او غالباً كتاب‏هايش را با رمز مى‏نوشت.
 افندى عبدالباقى عمرى فاروقى موصلى، در مدح سلطان عثمانى كه پرده‏اى از پرده‏هاى حرم نبوى را براى مرقد موسى بن جعفرعليه السلام به عراق فرستاد، قصيده‏اى دارد و در آن به يكى از فضائل اميرالمؤمنين على‏عليه السلام اشاره مى‏كند كه حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله فرمود: أنا مدينه العلم و على بابها. افندى اين كلام را به صورت شعر درآورد و گفت:
هذا رواق مدينه العلم الذى‏        من بابها قد ضل من لايدخل‏
 سيد كاظم رشتى اين بيت را شرح كرد و گفت: اين مدينه‏اى عظيم در آسمان است و ائمه‏عليهم السلام در آن ساكن هستند. بعد اين مدينه را توصيف مى‏كند كه اين مدينه، 21 محله دارد و 360 كوچه. سپس براى هر يك از آن‏ها نام عجيب و صاحبى با اسم عجيب ذكر مى‏كند. اين‏ها مطالبى شبيه اساطير و خرافات است كه دين و عقيده را به مسخره و استهزاء گرفته است.
 وقتى اين شرح اسطوره‏اى به شاعر رسيد، گفت: چنين سخنى به ذهن من هم خطور نكرده بود.
 سيد محمود آلوسى مفتى بغداد كه در عناد با شيعه معروف است، سيد كاظم را مورد احترام قرار داد. وى وصف عجيبى را براى او بيان مى‏كند و مى‏گويد: اگر سيد رشتى در زمانى بود كه آمدن نبى امكان داشت، پيامبر بود و من نخستين كسى بودم كه به او ايمان مى‏آوردم؛ چون شرايط نبوت را از نظر اخلاقى و علم كثير و عمل به سجاياى انسانى داراست.
 آيا چنين ستايشى از طرف مخالفين، دلالت بر رضايت آن‏ها از اين فرد فاسد العقيده ندارد و آيا دليل بر اين نيست كه آن‏چه رشتى گفته و نشر داده، مخالف راه و روش اهل بيت‏عليهم السلام بوده است؟
  3 - سيد كاظم رشتى و مهدويّت‏
 سيد كاظم رشتى، مهدويّت را به صورتى موهوم مطرح مى‏كرد. براى مثال مى‏گفت: الآن مهدى در بين شماست. او حتى مبلغينش را به اطراف مى‏فرستاد كه: آماده باشيد، آقا مى‏آيد و گاهى مى‏گفت: آقا بين خود شماست. به خاطر همين افكار خرافاتى و موهوم، يكى از شاگردان بارزش به نام على محمد باب ادعا كرد كه من باب امام زمان هستم. بعد ادعا كرد كه خود مهدى هستم. مردم هم دور او را گرفتند و زيربناى بابيت شكل گرفت.
 سيد كاظم رشتى، شاگردانى را تربيت كرد كه متأسفانه بعضى از آن‏ها از اهل علم بودند. آنان عقايد و افكار او را در مناطقى از ايران از جمله؛ كرمان، آذربايجان و تبريز ترويج دادند.
 احسائى و رشتى، نايبى را معرفى نكردند، ولى بعضى‏ها در بعضى مناطق ادعا كردند كه نايب سيد هستند.  سيد كاظم، قريب به 150 تأليف داشت كه برخى از آن‏ها شرح بعضى از ادعيه است. با تأويلاتى غريب شبيه به داستان.
 سيد كاظم در سال 1259 هجرى درگذشت و فرزندش سيد احمد، رييس فرقه شد.

      پى‏نوشت‏ها:
1) نوشته‏ى حاضر، تقرير سلسله درس‏هاى «مهدويت و فرقه‏هاى انحرافى» از استاد جعفر خوشنويس است كه در مركز تخصصى مهدويت وابسته به بنياد حضرت مهدى موعود (عج) در قم، براى جمعى از طلاب و دانش پژوهان ارايه شده است. از تلاش حجت الاسلام لارى از دانش‏پژوهان كوشاى اين دوره براى تدوين اين درس‏ها، سپاس‏گزارى مى‏شود.
2)  الاعلى، 2 و 3.
 
منابع
 1. حياة شيخ احمد احسائى؛ مؤلف: فرزند شيخ احمد احسائى.
 2. ارشاد و العلوم، كريم خان كرمانى.
 3. تاريخ نبيل، زرندى.
 جهت مطالعه و تحقيق بيشتر به كتاب‏هاى زير مراجعه شود:
 1. ردّ شيخيه، محمد مهدى بن سيد صالح قزوينى موسوى (انتشار سال 1337).
 2. اسرار پيدايش شيخيه، بابيه و بهائيه، محمد كاظم خالصى.
 3. خرافات شيخيه و كفريات ارشاد العلوم، محمد كاظم خالصى.
 4. كشف المراد (بررسى عقايد شيخيه و ردّ اتهامات)، مؤلف و ناشر. الف حكيم هاشمى (تهران 1352ش).

Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest. Sign up or login to your account.
Attachments (0 / 3)
Share Your Location

آپ کے سوالات

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

آخرین ارسال سایت