پرسش:
درمذهب شيعه اعتقاد براين است که انسانها براي رفع مشکلات وبخصوص شفاعت دست نياز بسوي انسانهائي مانند خود ( که حضورفيزيکي ندارند واصولا آنهارا درک نکرده اند و فوت کرده اند وناگزيرباهمان باوري که خداي يکتاراقبول دارند . اين افرادراهم بايد قبول داشته باشند ) دراز ميکنند علماي مذهب هم باستناد آيه 35 سوره مائده و 64 سوره نساء . اعلام ميکنند چون اين عمل درعرض خداوند نيست اشکالي ندارد ( با توجه به اينکه وسيله تقرب بخدا که درآيه 35 ذکرشده بطورآشکار درقرآن نام برده شده و مفاد آيه 64 نيز اختصاص به شخص پيامبران( ص ) دارد که تحت نظارت مستقيم خداوند بوده اند . نه افراد ديگر ) معذالک سئوال اين است که . خداوند درآيه 52 سوره کهف به انسانهائي که غيرخدا از ديگران پيروي ميکنند ميفرمايد (بخوانيد کساني راکه معبود خودساخته ومي پنداريد به شما کمک ميکنند ولي هرچه آنهارا ميخوانند جوابشان رانميدهند وسپس ميفرمايد ما ميان اين دوگروه . پيروان وپيشوايان . فاصله ومرکز هلاکتي قرارداده ايم وگناهکاران آتش دوذخ رامشاهده ميکنند . باعرض تشکر مجدد ازشما لطفا ديدگاه خود را بیان کنید.
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان
اگر کسي به غير خدا ، بدون اذن و اجازه و امر خدا متوسل شود ، کارش غلط و شرک و کفر است زيرا کسي را مقرب درگاه خدا و واسطه شمرده که خدا او را مقرب و واسطه ندانسته ، به وساطت و شفاعت او اجازه نداده ، بندگانش را به توسل به او فرا نخوانده است . کار مشرکان از اين سنخ است . آنان بت ها و الهه هاي خود را مقربان درگاه خدا مي دانستند که با توسل به آنان مي خواستند به خدا نزديک شوند، در حالي که آن بت ها و الهه ها نه جايگاهي نزد خدا داشتند . نه خدا به شفاعت و توسل بدانان فراخوانده بود، اين قطعا شرک و کفر است:
ما نعبدهم الا ليقربونا الي الله زلفي (1)
آيه 62سوره کهف نيز اشاره به همين موضوع دارد، يعني مربوط به خدايان مشرکان است که مشرکان اولا آنان را شريک و مقرب درگاه خدا مي دانستند ، در حالي كه بتان براي آن ها سودي ندارد و پاسخ آن ها را نمي دهند.
ثانيا براي توسل و شفاعت خواهي از آنان هيچ دليل و سندي از جانب خدا نداشتند.
اگر کسي به ديگري متوسل شود و او را شريک خدا و در عرض و هم رديف خدا بداند، نيز مشرک و کافر است مثل مسيحيان که عيسي را خدا و يا پسر خدا و سومين خدا شمردند . اگر کسي پيامبر و امامان را شريک خدا و در عرض و همرديف خدا بداند، قطعا مانند مسيحيان مشرک و کافر است.مبارزه شديد امامان با غلو براي همين بود که کسي آنان را همرديف و شريک خدا قرار ندهد.
در عرض خدا قرار دادن براي هر كسي باشد، غلط و نادرست است، خواه پيامبر اسلام باشد، يا هر شخص ديگري؛ بنابراين اگر توسل آن گونه كه وهابيت ادعا دارد، شرك به حساب آيد، خواه در پيامبر باشد يا هر كس ديگر، اشكال وارد است، در حالي كه نمي توانيم ادعا كنيم كه آيه قرآن دعوت به شرك مي كند.
پس بايد معناي مورد قبول و صحيحي داشته باشد . ما همين معنا را در مورد ائمه به كار مي بريم( آن هم به دلايل روايات صحيح و معتبر) پس حداقل اين كه ادعاي شرك آن ها غلط و نادرست است.
آيه مورد نظر اطلاق دارد . تنها زمان حيات مادي را شامل نمي شود . اگر نخواهيم از اطلاق آيه استفاده كنيم، دلايل و روايت صحيح وجود دارد كه وجود نازنين پيامبر پس از مرگ نيز از حيات برخوردارند، همان گونه كه در مورد شهيدان در قرآن آمده است.
به همين جهت اين آيه اكنون بر بالاي ضريح مقدس پيامبر نوشته شده ، وهابيت كه به خيال خود تمام آثار شرك را پاك كرده و از بين برده، با اين اثر و آيه قرآن كاري نداشته است . البته وهابيان عمل به آيه را صرفا با رفتن به مدينه و مشرف شدن به مسجد پيامبر و طلب مغفرت از خدا به شفاعت ايشان مي دانند اما ما و بقيه مسلمان ها طلب استغار و آمرزش طلبي از رسول خدا( يعني تقاضا از ايشان که براي ما از خدا آمرزش بطلبد) در همه جا و همه زمان ها ممکن مي دانيم ،زيرا رسول خدا عبد و خليفه خدا است. به اراده ايشان بر جهان احاطه دارد . ملائکه در خدمت اويند . تقاضا و توسل ما را به محضر ايشان ابلاغ مي کنند . با توجه به آيات و روايات بي شمار اهل بيت معصوم ايشان در اين کرامت و تفضيل خدايي با ايشان شريک و همراه مي باشند همچنان که در صلوات و محبت و اطاعت و...با ايشان شريک و در کنار ايشان هستند. با توجه به آن آيات و روايات، اختصاص برداشت شده در مورد ايشان از اين آيه را نسبت به اهل بيت معصوم ايشان کنار مي نهيم.
در هر حال ادعاي شرك، يا ادعاي حضور در مدينه و... هيچ كدام ادعاي منطقي و عقلاني نيست . با آيات قرآن سازگار نيست.
اگر به کسي به اين عنوان که خدا او را دوست دارد و برگزيده خداست و خداوند محبوبيت و برگزيدگي را در قرآن و به زبان پيامبرش اعلام کرده و به توسل به او فراخوانده ، متوسل شود، عين بندگي و اطاعت خداست . در عين اين که مي توانيم مستقيم با خدا مرتبط شده ، به ساحتش عرض بندگي کرده ، از حضرتش حاجاتمان را بطلبيم ،ولي طبيعي است که توجه به درگاه خدا با توسل به محبوب هاي خدا و مقربان درگاهش و بندگان برگزيده اش که آنان را به امامت و هدايت ما گمارده، بهتر است زيرا با توجه متوسلانه به پيامبر و امامان، به خدا اعلام مي کنيم که خدايا ،هم خدايي تو را گردن نهاده ايم ؛ هم امامت و هدايتگري بندگان بر گزيده ات را ؛ چون پذيرش نبوت و امامت پيامبر و امام ، محبوب خداست ، پس عملي که نشانگر اين پذيرش باشد، بهتر از عملي است که پذيرش را نشان ندهد.
وقتي پادشاهي، فردي را به ولايت عهدي معرفي کرده باشد ، هنگام عرض ارادت به پادشاه، يا به مقام خودش متوسل مي شوي و عرض مي کني: پادشاها ، ارادتمند و مطيع شمايم و اين حاجت را دارم و يا به مقام وليعهدش متوسل شده و او را واسطه قرار مي دهي و مي گويي: پادشاها ،به مقام ولي عهدت چنين و چنان؛ در عرض ارادت و طلب حاجت دوم، ضمن اعتراف به پادشاهي او به انتصابش هم اعلام پايبندي کرده و مقام وليعهدش را تاييد مي کني و اين مطلوب تر است.
اما صدا کردن پيامبران و امامان با توجه به اينکه عبد خدا و محبوب خدا هستند و حيات جاويد و طيب يافته اند و به اذن خدا در جهان قدرت تصرف دارند و به اصطلاح دست خدا هستند و حيات و ممات آن ها يکسان هست و بعد از مرگ نيز بر جهان احاطه دارند، هيچ مانعي ندارد . در روايات و آيات و سيره نبوي اجازه اين نوع توسل رسيده است. وقتي مي گوييم يا رسول الله ، او را به عنوان ولي خدا و بنده برگزيده خدا و محبوب خدا و...صدا مي زنيم . اگر اين موارد به ادله قوي براي ما ثابت نبود، به هيچ وجه به اين شخصيت ها متوسل نمي شديم. آنان را صدا نمي زديم.
اين که به علي بن ابي طالب و امامان عليهم السلام متوسل مي شويم، چون محبوب و خدا و پيامبر است.
يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله (2)
علي خدا و پيامبر را دوست دارد . خدا و پيامبر هم علي را دوست دارند.
اگر علي محب و محبوب خدا و پيامبر نبود، به او توجه نمي کرديم و از او شفاعت نمي طلبيديم. خدا را به خاطر خدايي اش و به خاطر اينکه نعمت هاي بي شمار به ما داده ، دوست داريم . پيامبر را چون بنده بر گزيده و محبوب خداست، در مرتبه بعد از خدا و علي را چون محب خدا و رسول و محبوب خدا و رسول است ، دوست داريم.
اظهار ارادت به بنده و محبوب پيامبر و بنده و محبوب خدا ، اظهار ارادتي بالاتر به پيامبر و به حق تعالي است.
بنابراين دست نياز فقط به سوي خدا دراز مي کنيم . پيامبر و امامان را چون بنده ومحبوب خدا هستند و خدا ما را به توسل و شفيع و واسطه قرار دادن آنان خوانده، به وساطت مي طلبيم و شفيع مي سازيم. حضور فيزيکي آن ها لازم نيست زيرا توجه ما به خدا است.برآورنده حاجات را خدا مي دانيم، نه غير خدا .
اما آن جا هم که مستقيم پيامبر يا امامان را صدا مي زنيم ، آنان را در رديف خدا قرار نداده ايم بلکه معتقديم به اراده خدا آنان حيات طيب يافته اند . بر جهان تسلط دارند اما تسلطي به خواست و اراده خدا . آنان را عبد، خليفه و مظهر خدا مي دانيم که هر چه دارند، عطاي خداست . از خود هيچ ندارند . ملائکه به امر خدا در خدمت آنان هستند . سلام و حاجت طلبي ما را به محضر آنان ابلاغ مي کنند.
آنان به امر خدا در طول خدا قرار مي گيرند، نه در عرض خدا ،همچنان که خدا در قرآن آنان را در طول خويش قرار داده، نه در عرض خود :
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم(3)
خدا و رسول خدا و اولي الامراز خودتان را اطاعت کنيد.
و من يطع الله و رسوله...(4)
در اين آيات رسول هم عرض خدا نيست، بلکه در طول خدا و از باب رسالت واجب الاطاعه است.
سند ما هم در اين مورد، آيات و روايات بي شماري است که در جواز و مشروعيت و استحباب توسل و شفاعت طلبي از رسول خدا و معصومين رسيده است.( مي توانيد در اين زمينه به کتاب هايي که در باره توسل و در رد عقايد وهابيان نوشته شده مراجعه کنيد.)
بنابراين پيامبر و امامان را نه شريک خدا مي دانيم و نه بدون دليل و مدرک و اجازه خدا، به در خانه آنان رفته و مي رويم. همان گونه که بارها گفته ايم پيامبر و امامان را بندگان محبوب و مقرب درگاه خدا مي دانيم . خدا محبت آنان را از ما خواسته و ما را به شفاعت طلبي و توسل به آنان فراخوانده است . با استناد به آيات و روايات به توسل و شفاعت طلبي رو آورده ايم ،نه اين که همچون مشرکان از جانب خود براي خدا شريکاني بتراشيم . آنان را بدون تاييد خدايي محبوب و مقرب درگاه خدا شمرده و به آنان متوسل گرديم.
اگر بدون تعصب به اعتقاد ما و مشرکان نگريسته شود ، تصديق خواهد شد که فاصله اعتقاد ما با اعتقاد آن ها بيش از فاصله زمين تا آسمان است.
1.زمر(39)،آيه 3.2
2.نيل الاوطار، شوکاني،ج8،ص55.
3. نساء(4)آيه59.
4.همان،آيه 13.