بدعت چیست؟

پرسش:
سلام
بدعتی که وهابیت به شیعه در خیلی جاها نسبت میدند چیه؟میشه تعریف کنید و توضیح بدید؟
با تشکر
پاسخ:
با سلام و احترام
بله درسته يكى از كلمات پركاربرد نزد وهابيان، واژه «بدعت» است. با مراجعه به فتاواى وهابيان پى مى‌بريم كه بسيارى از اعمالى كه در بين مسلمانان سنّت است، نزد آنان به عنوان بدعت مطرح مى‌شود؛ اين نيست مگر به جهت تحجّر وتنگ نظرى آنان در دين وفهم شريعت، يا اينكه در پشت قضيه اغراض سياسى خاصى وجود دارد. با آنكه مى‌دانيم دين وشريعت اسلامى از سوى پيامبر اسلام (ص) به عنوان شريعت سهل وآسان معرفى شده است.
وهابيان از آن جهت كه فكر متحجّرانه وبسيط دارند درصدد برآمده‌اند تا مفهوم «بدعت» را توسعه داده وآن را شامل هر امرى كه حادث شده ودر زمان رسول خدا (ص) نبوده است نيز بنمايند، واين كار را تحت عنوان حرص بر محافظت شريعت انجام مى‌دهند؛ در حالى كه نمى‌دانند با اين عملكرد خود دين را از سهل وآسان بودن خارج كرده ومردم را در مشكلات بسيارى قرار مى‌دهند. آنان گمان مى‌كنند كه براى هر امر شرعى بايد نصّى خاص از جانب شارع رسيده باشد، وگرنه داخل در مفهوم «بدعت» مى‌شود. آنان گمان مى‌كنند كه شريعت اسلامى عقيم بوده ودربردارنده ضوابط عمومى وقوانين كلى نيست تا بتواند پاسخ‌گوى مصاديق حادث بوده وبا شرايط زمان ومكان منطبق باشد.

در رأس اين مكتب وتفكّر، ابن تيميه قرار دارد. شخصى كه با اين ديدگاه تنگ‌نظرانه تخم تفرقه واختلاف را در بين مسلمين نشاند، واز اين طريق مسلمانان موحّد را به انواع تهمت‌ها متّهم ساخت. با اينكه خودش قائل است به اينكه عادت بشر مربوط به عرف وطبيعت آنان است، ولذا اصل در آن حلّيت وعدم منع است.

ابن تيميه مى‌گويد:

فالأصل فى العبادات لا يشرع منها إلاّ ما شرّعه الله، والأصل فى العادات لا يحظر منها إلاّ ما حظّره الله.  ١ 

اصل در عبادات آن است كه چيزى به جز آنچه كه خداوند تشريع كرده مشروع نباشد، واصل در عادات آن است كه چيزى جز آنچه كه خداوند محظور وممنوع كرده، ممنوع نباشد.

وهابيان وپيروان محمّد بن عبدالوهاب، اين عقيده وروش يعنى اتهام به ديگران را از بزرگشان ابن تيميه به ارث برده وطوايف ديگر اسلامى را به جهت برخى اعمال، به بدعت‌گذارى وشرك وكفر متهم ساختند.

در «دائرۀ المعارف الاسلاميۀ» آمده است:
مفهوم كلمه (بدعت) پيشرفت داشته ومردم در مقابل آن دو دسته شده‌اند: برخى به طور بسته با آن برخورد مى‌كنند، وگروهى نيز اهل تجدّدند. پيروان دسته اول به طور خاص حنابله مى‌باشند كه نماينده آنان امروزه وهّابيانند. اين گروه مى‌گويند: بر هر مؤمنى واجب است كه از رفتار وكردار پيشينيان پيروى كرده واز هر نوآورى بپرهيزد. ودسته دوم خود را تسليم محيط وحالات مختلف كرده‌اند.  ٢ 

ادله وهابيان بر حرمت

وهابيان بر حرمت اين امور وديگر مصاديق به ادله مختلف نقلى وعقلى تمسك كرده‌اند كه مهمترين آنها عبارت است از:

 ١ . حديث بخارى از پيامبر (ص) كه فرمود:

مَنْ أحدَثَ فِى أَمْرِنَا هَذا مَا لَيسَ مِنهُ فَهُوَ رَدٌّ.  ٣ 

هر كس در اين امر ما چيزى احداث كند كه از آن نيست، پس آن مردود است.

 ٢ . در روايتى ديگر مسلم از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:

مَنْ عَمِلَ عَمَلاً لَيسَ عَلَيْهِ أَمْرُنا فَهُوَ رَدٌّ.  ۴ 

هر كس عملى را انجام دهد كه امر ما بر آن نيست پس آن مردود است.

 ٣ . از پيامبر (ص) نقل كرده‌اند كه فرمود:

عَلَيْكُم بِسُنَّتِى وَسُنَّۀِ الخُلَفَاءِ الرّاشِدِينَ المَهْدِيّينَ مِنْ بَعْدِى، تَمَسَّكُوا بِها وَعَضُّوا عَلَيْها بِالنّواجِذِ، وَإِيّاكُمْ وَمُحَدّثاتِ الأُمُورِ، فَإنَّ كُلَّ مُحَدَّثَۀٍ بِدعَۀٌ، وَكُلُّ بِدْعَۀٍ ضَلالَۀ.  ۵ 

بر شما باد به سنّت من وسنّت خلفاى راشدين هدايت شده بعد از من، به آن سنّت تمسك كرده ومحكم آن را نگه داريد، وبپرهيزيد از امورى كه حادث مى‌شود؛ زيرا هر امر حادثى بدعت بوده وهر بدعتى ضلالت است.


 ۴ . ونيز استدلال مى‌كنند به آنچه در خطبه پيامبر (ص) در روز جمعه آمده كه مى‌فرمود:

أمّا بَعْدُ، فَإنَّ خَيْرُ الحَديثِ كِتابَ الله، وَخيرَ الهُدى هُدى مُحَمَّد (ص) ، وَشَرّ الأُمُورِ مُحَدثاتِها وَكُلّ بِدْعَۀٍ ضَلالَۀٍ.  ۶ 

امّا بعد؛ پس همانا بهترين حديث، كتاب خدا وبهترين هدايت، هدايت محمّد (ص) است وبدترين امور، نوآورى‌ها است وهر بدعتى ضلالت است.

 ۵ . گاهى مى‌گويند: «عبادات توقيفى است ولذا تعبّد به عباداتى كه از پيامبر (ص) ويا از صحابه نرسيده، جايز نيست» .

6. گاهى مى‌گويند: «اين اعمال تشبّه به كفّار است وهر كس به قومى تشبّه پيدا كند از جمله آنان است» .

پاسخ اجمالى

در پاسخ اجمالى به اين ادلّه مى‌گوييم:

اوّلاً: تمام امت اسلامى با هر فرقه وگروه ومذهبى كه هستند، به كبراى كلّى كه همان حرمت بدعت‌گذارى در دين است اعتقاد دارند. ولى سخن در اين است كه آيا اين مصاديق واعمال كه وهابيان مى‌گويند از موارد بدعت محرّم به حساب مى‌آيد يا خير؟

ما معتقديم كه حرام دانستن اين مصاديق از باب اينكه بدعت است از بدفهمى مفتيان وهابى است.

ثانياً: در مورد حديث سوّم در جاى خود به اثبات رسيده كه‌از حيث سند اشكال دارد.

ثالثاً: در مورد بدعت همان‌گونه كه بعداً اشاره مى‌كنيم، قصد ونيّت انتساب به شارع نهفته است، ولذا اگر كسى يكى از اين موارد مورد ادعاى وهابيان را بدون انتساب به شارع انجام دهد هرگز داخل در مفهوم بدعت نخواهد بود.

رابعاً: برخى از اين مصاديق در روايات آمده است، واز آنجا كه اين روايات مخالف با پيش‌فرض‌ها واعتقادات نادرست
وهابيان است، لذا به آنها بى‌توجّهى كرده‌اند.

خامساً: ما نيز معتقد به توقيفى بودن عبادات هستيم و مى‌گوييم: عملى را به قصد ونيّت عبادت بدون آنكه جواز آن از جانب شارع برسد، نمى‌توان انجام داد، ولى مگر همه آن مصاديقى كه تحريم كرده‌اند، بدين نيّت است؟ بلكه به عنوان يك عمل عرفى وعقلايى است كه انجام مى‌دهند.

سادساً: برخى از اين مصاديق گرچه روايت ودليل خاصى برآن از جانب‌شارع وارد نشده، ولى مى‌توان آنها را تحت عنوان عام يا مطلق از ادله قرآنى يا روايى وارد كرد.

سابعاً: مطلق تشبّه به كفّار حرام نيست ونيز انسان را در زمره آنان قرار نمى‌دهد، بلكه انجام عملى از اعمال كفّار، انسان را در زمره آنان قرار مى‌دهد كه از خصوصيات آنها به حساب آيد؛ مثل به گردن آويختن صليب يا زدن ناقوس و. . . .

اين موضوع را در بحث برپايى مراسم به طور مفصّل شرح وتفصيل داده‌ايم.

ثامناً: بخشى از اين مصاديق در روايات اهل بيت: به آنها اشاره شده است واز آنجا كه سنّت اهل بيت پيامبر حجت است. لذا مى‌توان آنها را از مصاديق بدعت خارج كرد.
سنّت در لغت به معناى روش وسيره است، وجمع آن سنن است، مانند غرفه وغُرَف. واژه سنّت در قرآن كريم به خداوند ونيز به گذشتگان نسبت داده شده است؛ چنان‌كه مى‌فرمايد:

(سُنَّۀَ اللهِ الَّتِى قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّۀِ اللهِ تَبْدِيلاً) (فتح:  ٢٣ )

اين سنّت الهى است كه در گذشته نيز بوده است وهرگز براى سنّت خدا تغيير نخواهى يافت.

ونيز مى‌فرمايد: فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الأَوَّلِينَ . (انفال:  ٣٨ )

مقصود از سنّت الهى، طريقه حكمت وروش اطاعت اوست. سنّت الهى درباره بشر اين بوده است كه پيوسته آنان را بيافريند، وقرنى را پس از قرنى وامّتى را بعد از امّتى پديد آورد. وبا فرستادن پيامبران الهى ونازل كردن كتب وشرايع آسمانى، طريقه اطاعت وبندگى را به آنان بياموزد، وبدين وسيله آنان را امتحان وآزمايش كند، تا آنان بتوانند بر اساس اختيار وانتخاب خود، ودر سايه ايمان وعمل صالح به كمال مطلوب دست يابند. امّا سنّت امت‌ها اين بوده است كه جز عده‌اى، پيامبران الهى را تكذيب مى‌كردند، وراه معصيت وطغيان را بر مى‌گزيدند، وخود را مستوجب سنّت الهى ديگرى؛ يعنى سنّت مجازات الهى مى‌كردند، كه‌نتيجه‌اش گرفتار شدن تكذيب‌كنندگان پيامبران به‌عذاب الهى وهلاكت ونابودى آنان بوده است، چنان‌كه خداوند متعال مى‌فرمايد:

(وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى وَ يَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأتِيَهُمْ سُنَّۀُ الأَوَّلِينَ) (كهف:  ۵۵ )

و چيزى مانع مردم نشد از اينكه وقتى هدايت به سويشان آمد ايمان بياورند واز پروردگارشان آمرزش بخواهند، جز اينكه ]خيره‌سرى كردند؛ گويى مى‌خواستند [ تا سرنوشت ]خداوند در مورد عذاب [ پيشينيان، درباره آنان ]نيز [ به كار رود.  ١ 

سنت در اصطلاح روايات

در احاديث معصومين: سنّت به دو معنا به كار رفته است:

الف) آنچه را پيامبر اكرم (ص) (علاوه بر قرآن) از جانب خداوند آورده است تا بيانگر راه وروش زندگى بهتر باشد.

سنّت در اين كاربرد، معناى گسترده‌اى دارد وهمه احكام دين؛ اعم از احكام تكليفى ووضعى را شامل مى‌شود.

ب) كاربرد ديگر سنّت در روايات، به معناى مستحب ومندوب است. معمولا در مواردى كه كلمه سنّت با كتاب ذكر شده، مقصود سنّت به معناى اول است. از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود:

مَا مِنْ شَىْءٍ إِلاّ وَفِيهِ كِتابٍ‌ٌ أَو سُنّۀ.  ٢ 

هيچ موضوعى نيست، مگر آنكه براى او حكمى در كتاب يا سنّت وجود دارد.

همچنين در رواياتى كه سنّت وبدعت با يكديگر ذكر شده، مقصود از سنّت همين معناست.

معناى دوم سنّت نيز در روايات كاربرد فراوان دارد؛ مثلاً در روايات مى‌خوانيم: «السواك هو من السنۀ، ومطهّرۀ للفم» ؛  ٣ «مسواك كردن از سنّت است ودهان را پاك مى‌كند» .

و نيز آمده است:

من السنۀ أن تصلّى على محّمد وأهل بيته فى كلّ جمعۀ ألف‌مرّۀ.  ۴ 

از سنّت است كه بر محمّد واهل بيت او در هر جمعه هزار بار صلوات بفرستى.

سنت در اصطلاح فقها

سنّت در اصطلاح فقها عبارت است از: قول يا فعل يا تقرير معصوم.

همه مسلمانان به عصمت پيامبر اكرم (ص) عقيده دارند، بدين جهت قول، فعل وتقرير او نزد همه مسلمانان سنّت به شمار مى‌رود. از آنجا كه شيعه به عصمت ائمه اهل بيت: اعتقاد دارد، قول، فعل وتقرير آنان نيز داخل در سنّت خواهد بود. راه اثبات سنّت، نقل است كه دوگونه مى‌باشد: متواتر وغير متواتر.

نقل متواتر افاده علم مى‌كند، ودر اعتبار آن ترديدى نيست. ونقل غير متواتر نيز دوگونه است: گاهى با قراينى همراه است كه مفيد علم است؛ در اين صورت نيز در حجيّت آن سخن نيست، امّا اگر با قراين مفيدِ علم، همراه نباشد وتنها مفيد ظن باشد، در صورتى اعتبار وحجّيت دارد كه ناقل آن عادل يا ثقه باشد.
بدعت در لغت

بدعت در لغت به معناى كار نو وبى‌سابقه است، ومعمولا به كار بى‌سابقه‌اى گفته مى‌شود كه بيانگر نوعى حسن وكمال در فاعل باشد. «بديع» به معناى كار يا چيزى نو وبى‌سابقه است. اين واژه هر گاه درباره خداوند به كار رود به معناى اين است كه خداوند جهان را بدون استفاده از ابزار وبدون ماده پيشين وبدون اينكه از كسى الگوبردارى كرده باشد، آفريده است.  ١ خليل بن احمد در تعريف «بدعت» مى‌گويد:

احداث شىء لم يكن له من قبل خلق ولا ذكر ولا معرفۀ.  ٢ 

ايجاد كردن چيزى است كه براى آن از قبل خلق وذكر ومعرفتى نبوده است.

خداوند متعال مى‌فرمايد: قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ ؛ «بگو: من پيامبر نوظهورى نيستم» . (احقاف:  ٩ )

واژه بدعت در روايات، غالباً در مقابل شريعت وسنّت به كار رفته است ومقصود از آن، انجام دادن كارى است كه بر خلاف شريعت اسلام وسنّت نبوى است. امام على (ع) فرموده است: «إنّما الناس رجلان متبع شرعۀ ومبتدع بدعۀ»  ٣ ؛ «افراد دوگونه‌اند: يا پيرو شريعتند، يا بدعت‌گذار در دين» .

در جاى ديگر پيامبر گرامى اسلام (ص) درباره نبوت فرموده است:

أظهر به الشرائع المجعولۀ، وقمع به البدع المدخولۀ.  ۴ 

خداوند به واسطه پيامبر (ص) شريعت‌هايى را كه فراموش شده بود ومردم از آنها آگاهى نداشتند، آشكار ساخت، وبدعت‌هايى را كه اهل بدعت در اديان پيشين وارد كرده بودند ريشه‌كن ساخت.

و در جاى ديگر فرموده است: «ما أحدثت بدعۀ إلاّ ترك بها سنۀ»  ۵ ؛ «هيچ بدعتى حادث نشد مگر اينكه به سبب آن سنتى ترك گرديد» .

بدعت در اصطلاح

فقها ومحدّثان، بدعت را به گونه‌هاى مختلف تعريف كرده‌اند كه نمونه‌هايى از آنها را يادآور مى‌شويم:

 ١ . ابن رجب حنبلى مى‌گويد:

البدعۀ ما أحدث ممّا لا أصل له فى الشريعۀ يدلّ عليه، أمّا ما كان له أصل من الشرع يدلّ عليه فليس ببدعۀ شرعاً، وإن كان بدعۀ لغۀ.  ۶ 

بدعت، امر نوظهورى است كه براى آن در شريعت، دليلى نباشد كه بر آن دلالت كند واگر دليلى در شرع وجود داشته باشد، شرعاً بدعت نيست؛ اگرچه در لغت آن را بدعت نامند.


 ٢ . ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:

البدعۀ ما أحدث وليس له أصل فى الشرع، وما كان له أصل يدلّ عليه الشرع فليس ببدعۀ.  ٧ 

بدعت امر حادثى است كه براى او دليلى در شريعت نباشد، واگر دليلى بر آن در شرع باشد، بدعت نيست.

 ٣ . سيد مرتضى (رحمۀ الله) مى‌گويد:

البدعۀ زيادۀ فى الدين أو نقصان منه من إسناد إلى الدين.  ٨ 

بدعت عبارت است از زياد كردن يا كم كردن از دين، با انتساب آن به دين.

 ۴ . علامه مجلسى (رحمۀ الله) مى‌گويد:

البدعۀ فى الشرع ماحدث بعد الرسول ولم يرد فيه نصّ على الخصوص، ولا يكون داخلاً فى بعض العمومات.  ٩ 

بدعت در شرع، هر امرى است كه بعد از پيامبر ٩  حادث شود ونص به خصوص بر آن نباشد، وداخل در برخى از عمومات نيز نباشد.

5. قاضى عينى مى‌نويسد:

ما احدث وليس له اصل فى الشرع، وسمّى فى عرف الشرع بدعۀ، وما كان له اصل يدلّ عليه الشرع فليس ببدعۀ.  ١٠ 

بدعت چيزى است كه حادث شده وبراى آن دليل واصلى در شرع نيست كه در عرف شرع به آن بدعت مى‌گويند. ولى اگر براى آن اصل ودليلى باشد كه شرع بر آن دلالت كند بدعت نخواهد بود.

 ۶ . نووى مى‌گويد:

البدعۀ بكسر الباء فى الشرع: هى احداث مالم يكن فى عهد رسول الله (ص) . . .  ١١ 

بدعت -به كسر باء- در شرع عبارت است از حادث كردن چيزى كه در عهد رسول خدا (ص) نبوده است. . .

 ٧ . حسن البناء مى‌گويد:

وكل بدعۀ فى دين الله لا اصل لها -استحسنها الناس بأهوائهم سواء بالزيادۀ فيه او بالنقص- ضلالۀ. . .  ١٢ 

وهر بدعتى در دين خدا كه اصل واساسى ندارد ومردم آن را به هواى خود نيكو شمرده‌اند گمراهى است، چه به زيادى در دين باشد يا به نقصان در آن. . .


 ٨ . احمد بن على منجور مالكى مى‌گويد:

البدعۀ. . . الّتى لاتدخل تحت الاصول والقواعد العامۀ للشريعۀ.  ١٣ 

بدعت. . . چيزى است كه داخل تحت اصول وقواعد عام شرعى نمى‌شود.

مفاد تعريف‌هاى ياد شده اين است كه بدعت در اصطلاح علماى حديث وفقه اين است كه حكمى به دين افزوده ويا از آن كاسته شود، بدون اينكه مستندى از كتاب يا سنّت داشته باشد. بنابراين هر گاه قول يا فعلى كه سابقه نداشته است، با استناد به دليلى از كتاب يا سنّت اظهار گردد، بدعت نخواهد بود، هر چند ممكن است در استنباط آن حكم از كتاب وسنّت خطايى رخ داده باشد؛ زيرا خطا در اجتهاد مورد مؤاخذه واقع نمى‌شود.

يادآور مى‌شويم، از آنجا كه احكام قطعى عقل نيز مورد تأييد قرآن وروايات قرار گرفته است، وعقل قطعى از منابع احكام شرعى است، هر گاه حكم جديدى با استناد به دليل عقلى قطعى به عنوان حكم دينى اظهار شود، بدعت به شمار نمى‌رود.

توسعه در مفهوم بدعت

برخى دائره مفهوم بدعت را وسيع گرفته ومعنا كرده‌اند كه به اتّهام بدعت، بسيارى از مسلمانان را به جهت انجام اعمالى كه در آنها نوآورى است، از دين اسلام خارج كرده ومتّهم به كفر نموده‌اند. اين حربه از بارزترين وسايلى شده كه وهابيان بر سر مخالفان خود؛ مخصوصاً شيعه مى‌كوبند. لفظ «بدعت» گرچه از حيث معناى لغوى امرى واضح است، ولى از آنجا كه معناى اصطلاحى پيدا كرده، لذا حدود وقيودى به آن اضافه شده است. بدين جهت جا دارد تا درباره مفهوم اصطلاحى اين لفظ بحث كنيم.

قرآن و مذمت بدعت‌گذارى

قرآن كريم در آياتى اشاره به مذمت بدعت كرده است از قبيل:

 ١ . خداوند متعال مى‌فرمايد:

(وَ أَنَّ هذا صِراطِى مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (انعام:  ١۵٣ )

اين راه مستقيم من است، از آن پيروى كنيد! واز راه‌هاى پراكنده (و انحرافى) پيروى نكنيد، كه شما را از طريق حق، دور مى‌سازد! اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مى‌كند، شايد پرهيزگارى پيشه كنيد.
 ٢ . همچنين مى‌فرمايد:

(وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ) (آل عمران:  ١٠۵ )

ومانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند واختلاف كردند؛ (آن هم) پس از آنكه نشانه‌هاى روشن (پروردگار) به آنان رسيد! وآنها عذاب عظيمى دارند.

 ٣ . خداوند متعال همچنين مى‌فرمايد:

(فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَۀٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ) (نور:  ۶٣ )

پس آنان كه فرمان او را مخالفت مى‌كنند، بايد بترسند از اينكه فتنه‌اى دامنشان را بگيرد، يا عذابى دردناك به آنها برسد.

 ۴ . و مى‌فرمايد:

(وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) (حشر:  ٧ )

آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) ، واز آنچه نهى كرده خوددارى نماييد.

 ۵ . خداوند در جاى ديگر مى‌فرمايد:

(وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَساءَتْ مَصِيراً) (نساء:  ١١۵ )

كسى كه بعد از آشكار شدن حق، با پيامبر مخالفت كند، واز راهى جز راه مؤمنان پيروى نمايد، ما او را به همان راه كه مى‌رود مى‌بريم؛ وبه دوزخ داخل مى‌كنيم؛ وجايگاه بدى دارد.

 ۶ . همچنين مى‌فرمايد:

(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِْسْلامَ دِيناً) (مائده:  ٣ )

امروز، دين شما را كامل كردم؛ ونعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ واسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.

 ٧ . و مى‌فرمايد:

(وَ جَعَلْنا فِى قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَۀً وَ رَحْمَۀً وَ رَهْبانِيَّۀً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها) (حديد:  ٢٧ )
ودر دل كسانى كه از او پيروى كردند رأفت ورحمت قرار داديم؛ ورهبانيّتى را كه بدعت گذاردند، ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم؛ گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حقّ آن را رعايت نكردند.

مذمت اهل كتاب به جهت بدعت‌گذارى

بدعت به معنايى كه گذشت -يعنى افزودن چيزى بر دين ويا كاستن از آن- فعلى حرام است؛ زيرا تشريع مخصوص خداوند است، وجز به اذن ومشيّت خداوند كسى حق ندارد در حوزه تشريع وارد شود. قرآن كريم اهل كتاب را نكوهش مى‌كند كه چرا علماى دين خود را بى‌چون وچرا اطاعت مى‌كردند، وآنان را ارباب خويش بر گزيده بودند، خداوند مى‌فرمايد: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ . (توبه:  ٣١ )

علماى يهود، مردم را به عبادت خود دعوت نمى‌كردند، ومردم نيز آنان را پرستش نمى‌نمودند، ليكن حرام خداوند را حلال وحلال الهى را حرام مى‌كردند، ومردم آنان را اطاعت مى‌نمودند. اين‌گونه اطاعت در حقيقت پرستش آنان بود.  ١۴ همچنين درباره نصارا مى‌فرمايد:

(وَ رَهْبانِيَّۀً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ. . .) (حديد:  ٢٧ )

ورهبانيتى كه آن را بدعت گذاردند، ما آن را برايشان ننوشته بوديم. . .

بدعت حَسن وقبيح از نظر اهل سنّت

از بحث‌هاى گذشته روشن شد كه بدعت در اصطلاح شرع ملازم است با قبح، وحكم شرعى آن حرمت است. بنابر اين، تقسيم بدعت اصطلاحى به حسن وقبيح نادرست است. با اين حال، اهل سنّت بدعت مصطلح را به دو قسم حسن وقبيح تقسيم كرده‌اند.  ١۵ تقسيم بدعتِ مصطلح در شرع به حسن وقبيح، ومشروع ونامشروع نادرست است؛ زيرا در اصطلاح شرع، بدعت به معناى ابداع حكمى است كه مبناى شرعى ندارد. چنين فعلى قطعاً حرام ومبغوض شارع است.

هر بدعتى ضلالت است

برخى از علماى اهل‌سنت براى تصحيح وتوجيه بدعت‌هاى عمر بن الخطاب وديگران، بدعت را به دو قسم تقسيم كرده‌اند: بدعت حسنه و قبيحه، ولى از ظاهر ادله استفاده مى‌شود كه هر عملى كه بر آن بدعت صدق كند حرام است ولذا نمى‌توان بر عملى بدعت حسنه اطلاق كرد.

مسلم به سند خود از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:
 امّا بعد، فانّ خير الحديث كتاب الله وخير الهدى هدى محمّد، وشر الأمور محدثاتها وكل بدعۀ ضلالۀ.  ١۶ 

همانا بهترين گفتار كتاب خداست وبهترين هدايت، هدايت محمّد است وبدترين امور چيزهايى است كه در دين حادث شوند وهر بدعتى گمراهى است.

ابن رجب حنبلى مى‌گويد:

فقوله (ص) : كل بدعۀ ضلالۀ، من جوامع الكلم، لايخرج عنه شىء، وهو اصل عظيم من اصول الدين. . . فكل من احدث شيئاً ونسبه إلى الدين ولم يكن له اصل من الدين يرجع اليه فهو ضلالۀ، والدين برىء منه، وسواء فى ذلك مسائل الاعتقادات او الأعمال أو الأقوال الظاهرۀ والباطنۀ. . .  ١٧ كلام پيامبر (ص) كه هر بدعتى گمراهى است، از كلمات جامع اوست كه از آن چيزى بيرون نمى‌رود، وآن اصلى عظيم از اصول دين است. . . پس هر كس چيزى را حادث كند وبه دين نسبت دهد در حالى كه براى آن دليلى از دين نباشد كه به آن رجوع نمايد، گمراهى است ودين از آن بى‌زار مى‌باشد، ودر اين حكم، مسائل اعتقادى واعمال واقوال ظاهرى وباطنى فرقى نمى‌كند. . .

اركان بدعت

با استفاده از روايات وتعريف‌هايى كه از علماى حديث وفقه در مورد بدعت ذكر شد، به دست مى‌آيد، كه بدعت سه ركن اساسى دارد:

 ١ . كسى حكمى رابه دين نسبت داده يا آن را از دين بيرون كند؛ مثل آنكه كسى «الصلاۀ خير من النوم» را جزء اذان بداند، يا متعه را از دين خارج كند. لذا خداوند متعال در مذمّت نسبت‌هاى نارواى مشركان مى‌فرمايد: قُلْ آللهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللهِ تَفْتَرُونَ ؛ «بگو آيا خداوند به شما اين اجازه را داده يا بر خدا افترا مى‌بنديد» . (يونس:  ۵٩ )

و نيز مى‌فرمايد:

فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً. . . (بقره:  ٧٩ )

واى بر كسانى كه مطالبى را با دستان خود مى‌نويسند، آن‌گاه آن رابه خدا نسبت مى‌دهند تا اينكه در مقابل آن پول ناچيزى بگيرند. . .

 ٢ . بدعت آن وقتى مذموم است كه گوينده آن عقيده فاسد يا عمل غير مشروعى را در جامعه اشاعه دهد، نه آنكه تنها در دل به آن اعتقاد داشته، يا در مكانى مخفى آن را انجام دهد. در مسلم روايتى به سند خود از رسول خدا (ص) نقل مى‌كند:

. . . من دعا إلى ضلالۀ كان عليه من الإثم مثل آثام من يتّبعه لاينقص ذلك من آثامهم شيئاً.  ١٨ . . . هر كس كه دعوت به ضلالت نمايد؛ مثل گناهان كسانى كه او را در آن ضلالت متابعت مى‌كنند بر اوست، واز گناهان متابعت كنندگان چيزى كاسته نمى‌شود.
در اين حديث تصريح به دعوت آمده، كه ظهور در اشاعه دارد.

 ٣ . نبودِ دليل شرعى بر امر حادث در دين؛ كه اين ركن از تعريف‌هاى اصطلاحى كه براى بدعت ذكر شد به خوبى استفاده مى‌شود و قرآن نيز به آن اشاره كرده است. آن جا كه مى‌فرمايد: قُلْ آللهُ أَذِنَ لَكُمْ. . . ؛ «بگو آيا خداوند به شما اين اجازه را داده است. . .» . (يونس:  ۵٩ )

لذا دو مورد از بدعت خارج مى‌شود:

الف) مواردى كه امرى حادث شود ودليل خاصى براى آن در شرع موجود باشد، ولو آن امر در زمان رسول خدا (ص) اتفاق نيفتاده باشد؛ مثل زلزله كه در عصر رسول‌خدا (ص) اتفاق نيفتاد، تا آنكه در بصره زلزله‌اى شد وابن عباس براى مردم نماز آيات خواند.

ب) مواردى كه تحت دليل عام است. يكى از امورى كه سبب ضمانت وحفظ وبقاى شريعت اسلامى است، عموماتى است كه در آن، شريعت در لسان أدله وجود دارد كه تطبيق بر جزئيات وموضوعات جديد، باعث پويايى وبقاى شريعت اسلامى است. از همين رو اگر امرى در شريعت حادث شده وآن را به دين نسبت دادند، ولو دليل خاصى بر آن از قرآن وروايات وجود نداشته باشد، ولى داخل در عمومات ادله است واز بدعت خارج مى‌گردد؛ مثلا در آيه شريفه: وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّۀٍ. . . (انفال:  ۶٠ ) اگر در اين زمان كشور مسلمانى درصدد آماده نمودن هواپيماى جنگى ووسايل مدرن نظامى برآيد، مشمول اين آيه شريفه خواهد بود وبه آن عمل كرده است؛ در حالى كه اين ادوات در صدر اسلام نبوده است.

و نيز در صحيح بخارى ازپيامبر (ص) نقل شده كه فرمود:
و نيز در صحيح بخارى ازپيامبر (ص) نقل شده كه فرمود:

انّ افضلكم من تعلّم القرآن و علّمه.  ١٩ 

همانا بهترين شما كسى است كه قرآن را فرا گرفته وآن را به ديگران تعليم دهد.

حال اگر كسى بخواهد قرآن را با شيوه‌هاى جديد فرا گرفته يا بياموزد، اشكالى ندارد؛ زيرا داخل در عموم اين دليل است. لذا با اين توضيح، بسيارى از مسائلى را كه وهابيان از مصاديق بدعت مى‌شمرند؛ مثل بناى بر قبور، عزادارى براى اولياى الهى، برپايى مراسم جشن و. . . از مفهوم بدعت خارج است؛ زيرا داخل در عمومات ادلّه امثال قول خداوند متعال: وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ ، وديگر ادله است.

نمونه‌هايى از عمومات قرآنى

همان‌گونه كه اشاره شد در قرآن كريم عمومات واطلاقاتى وجود دارد كه انسان مى‌تواند با ارجاع مصاديق حادث وجديد به آنها، حكمشان را استخراج كند. اينك به نمونه‌هايى از اين عمومات قرآنى اشاره مى‌كنيم:

 ١ . خداوند سبحان مى‌فرمايد:

(قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّۀَ فِى الْقُرْبى) (شورى:  ٢٣ )

بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‌كنم، جز دوست داشتن نزديكانم ]اهل بيتم [.

عموم اين آيه شامل برپايى مراسم در مناسبت‌هاى آنها و بناى بر قبورشان و. . . را شامل مى‌شود.

 ٢ . و نيز مى‌فرمايد: وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللهِ ؛ «و ايّام الله را به آنان ياد آور» . اطلاق اين آيه شامل برپايى مراسم براى تذكر مردم به تاريخ زندگى بزرگان مى‌شود.


 ٣ . همچنين مى‌فرمايد:

(فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِى أُنْزِلَ مَعَهُ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (اعراف:  ١۵٧ )

پس كسانى كه به او ايمان آوردند، و بزرگش داشتند وحمايت ويارى‌اش كردند، واز نورى كه با او نازل شده پيروى نمودند، آنان رستگارانند.

اطلاق آن شامل برپايى مراسم جشن مى‌شود؛ زيرا مصداق بزرگداشت و احترام پيامبر (ص) است.

 ۴ . و مى‌فرمايد:

(وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ) (هود:  ١٢٠ )

ما سرگذشت هر يك از انبيا را براى تو بازگو كرديم، تا به وسيله آن، قلبت را آرامش بخشيم واراده‌ات قوّى گردد.

اطلاق آيه شامل برپايى مراسم جشن ولادت و مبعث رسول خدا (ص) و ذكر تاريخ و فضايل او در آن جلسات مى‌شود.

 ۵ . خداوند متعال مى‌فرمايد:

(وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ) (حج:  ٣٢ )

و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دل‌هاست.

اطلاق آيه شامل برپايى مراسم جشن و عزا و بناى بر قبور و. . . مى‌شود.

 ۶ . همچنين مى‌فرمايد:

(فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الآصالِ * رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَۀٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ. . .) (نور:  ٣۶  و  ٣٧ )

]اين چراغ پرفروغ [ در خانه‌هايى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاى آن را بالا برند ]تا از دستبرد شياطين وهوسبازان در امان باشد [؛ خانه‌هايى كه نام خدا در آنها برده مى‌شود، وصبح وشام در آنها تسبيح او مى‌گويند. مردانى كه نه تجارت ونه معامله‌اى آنان را از ياد خدا غافل نمى‌كند. . .
اينها اطلاقات وعموماتى است كه مى‌توان از آنها حكم استحباب ورجحان اعمالى را؛ همچون بناى بر قبور، برپايى مراسم جشن وعزادارى در ولادت ومناسبات وسوگوارى اولياى الهى وفروع ديگر را استفاده كرد.

 ٧ . خداوند متعال مى‌فرمايد:

(وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ) (اعراف:  ٢٠۴ )

هنگامى كه قرآن خوانده مى‌شود، گوش فرا دهيد وخاموش باشيد؛ شايد مشمول رحمت خدا شويد.

از اطلاق آيه فوق استفاده مى‌شود كه انسان مى‌تواند با هر وسيله‌اى جديد نيز كه اختراع شده قرآن را استماع كرد.

 ٨ . همچنين مى‌فرمايد: لَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً ؛ «خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است» . (نساء:  ١۴١ )

امروزه انواع واقسام مختلفى از ايجاد سلطه از ناحيه كفّار بر مؤمنين پديد آمده كه در زمان صدور آيه نبوده است، ولكن مى‌توانيم با تمسّك به اطلاق آيه فوق همه موارد سلطه را تحريم كنيم.

 ٩ . و نيز مى‌فرمايد:

(تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الإِْثْمِ وَ الْعُدْوانِ) (مائده:  ٢ )

]همواره [در راه نيكى وپرهيزكارى با هم تعاون كنيد و ]هرگز [ در راه گناه وتعدّى همكارى ننماييد.

تعاون وكمك‌هايى كه بر كارهاى نيك وتقوا ونيز بر گناه و دشمنى در صدر اسلام بوده، محدود به موارد معيّنى بوده، ولى در اين عصر وزمان دائره آن گسترش پيدا كرده است، لذا مى‌توان به اطلاق آيه فوق تمسك كرده وتمام مواردى كه داخل در مصداق حرمت نيست را از آيه فوق استفاده نمود.
نمونه‌هايى از عمومات حديثى

برخى از عمومات واطلاقات حديثى است كه مى‌توان به آنها تمسك نموده وبر مصاديق جديد تطبيق نمود. اينك به نمونه‌هايى از آنها اشاره مى‌كنيم:

 ١ . پيامبر (ص) فرمود: «. . . وأحبّوا أهل بيتى لحبّى»  ٢٠ ؛ «واهل بيتم را به‌خاطر من‌دوست بداريد» .

مى‌دانيم كه كارهايى از قبيل برپايى مراسم جشن وعزادارى براى اولياى الهى از مصاديق بارز محبّت درباره آنان است.

 ٢ . همچنين‌نيز فرمود: «طلب العلم فريضۀ على كلّ مسلم»  ٢١ ؛ «طلب علم بر هر مسلمانى فرض است» .

3. حضرت (ص) فرمود:

إنّ افضلكم من تعلّم القرآن وعلّمه.  ٢٢ 

همانا بهترين شما كسى است كه قرآن را فرا گرفته وآن را به ديگران تعليم دهد.

از اطلاق اين ادله استفاده مى‌شود كه طلب علم ونيز تعليم وتعلّم آن به هر نحو ممكن ومجاز، حلال بلكه راجح است.

شواهد تاريخى بر تطبيق

با مراجعه به تاريخ پى مى‌بريم كه مسلمانان با مراجعه به مصاديق جديدى كه پديد مى‌آمد، براى به دست آوردن حكم آن به عمومات واطلاقات قرآن يا حديث مراجعه مى‌كردند. اينك به نمونه‌هايى از آنها اشاره مى‌كنيم:

 ١ . طبرانى نقل كرده كه پيامبر (ص) بر شخصى اعرابى گذر كرد كه نماز مى‌خواند. او در نمازش اين‌گونه دعا مى‌خواند:

يا من لاتراه العيون ولاتخالطه الظنون، ولايصفه الواصفون، ولاتغيّره الحوادث و. . .
اى خدايى كه چشم‌ها او را نمى‌بينند و گمان‌ها به او راه نيابد و توصيف‌كنندگان توان توصيفش ندارند حوادث در او تغيير پديد نمى‌آورند و. . .

پيامبر (ص) شخصى را موكّل اعرابى كرد وفرمود: هر گاه نمازش تمام شد او را به نزد من بياور. از طرفى براى پيامبر (ص) تكّه طلايى آورده بودند. چون اعرابى آمد، حضرت آن طلا را به او بخشيد، آن‌گاه فرمود: «آيا مى‌دانى كه براى چه اين طلا را به تو بخشيدم؟» اعرابى عرض كرد: «به جهت رَحِمى كه بين من وشما است» . پيامبر (ص) فرمود:

إنّ للرحم حقّاً، ولكنّى وهبت لك الذهب لحسن ثنائك على الله.  ٢٣ 

همانا براى رحم حقّى است، ولى من اين طلا را به تو به خاطر اينكه خدا را خوب ستايش كردى بخشيدم.

آنچه كه در ادله قرآنى وحديثى رسيده، اشاره به اصل دعا ونيز برخى از دعاها ذكر شده است، ولى اين شخص اعرابى به واسطه برخى از اطلاقات وعمومات ادله كه ترغيب به دعا كرده، مناجات‌هايى از ناحيه خود با خدا داشت، وپيامبر (ص) نيز آنها را تأييد كرده است.

از اينجا استفاده مى‌شود كه تطبيق كلّيات عمومات واطلاقات بر مصاديق جايز اشكالى نداشته، بلكه مستحب است.

 ٢ . احمد بن حنبل از انس نقل كرده كه گفت: «نماز برپا شد، مردى با سرعت آمد ودر آخر صف نماز قرار گرفت ودر حالى كه نفس نفس مى‌زد، در آن حال گفت: «الحمد لله حمداً كثيراً طيّباً مباركاً فيه» ، چون رسول خدا (ص) نماز خود را تمام كرد فرمود: «أيّكم المتكلّم» ؛ «كدامين از شما چنين سخنى را گفت؟» همه ساكت شدند. باز حضرت فرمود: «أيّكم المتكلّم، فإنّه قال خيراً. . .»  ٢۴ ؛ «كدامين از شما چنين سخنى گفت؟ او سخن نيكى گفته» .
اين سخن را گرچه از شخص پيامبر (ص) نشنيده وخودش به عنوان تمجيد خدا از زبانش جارى كرده است، ولذا در جواب سؤال پيامبر از اينكه چه كسى اين جملات را گفت، مردم از ترس سكوت كردند، ولى پيامبر (ص) اين مصداق را از آنجا كه تحت عمومات واطلاقات دعا ومدح وستايش الهى است امضا كرده است. از اينجا استفاده مى‌شود كه حمل مطلقات وعمومات بر مصاديق تا مادامى كه داخل در حرام ومكروه نگردد، جايز است.

 ٣ . ابوداود به سندش نقل كرده:

انّ النبى (ص) سمع رجلا يقول فى تشهده: اللّهم انّى اسألك يا الله الأحد الصمد، الذى لم يلد ولم يولد، و لم يكن له كفواً احد، أن تغفر لى ذنوبى، انك أنت الغفور الرحيم. فقال (ص) : (قد غفر له، قد غفر له) ثلاثاً.  ٢۵ پيامبر (ص) از مردى شنيد كه در تشهدش مى‌گويد: بارخدايا! من از تو مى‌خواهم اى خداى يگانه‌اى كه همه محتاجان به سوى تو توجه دارند، كه نه زاده‌اى و نه زاييده شده‌اى و براى تو همتايى نيست، اينكه گناهانم را بيامرزى؛ چرا كه تو بخشنده رحيمى. پيامبر (ص) سه بار فرمود: او آمرزيده شد.

انواع بدعت

بدعت اصطلاحى را به دو قسمِ بدعت فعلى وبدعت تركى تقسيم كرده‌اند:

١ . بدعت تركى

خداوند متعال مى‌فرمايد:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللهُ لَكُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ * وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللهُ حَلالاً طَيِّباً) (مائده:  ٨٧  و  ٨٨ )
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! چيزهاى پاكيزه را كه خداوند براى شما حلال كرده است، حرام نكنيد! واز حدّ، تجاوز ننماييد! زيرا خداوند متجاوزان را دوست نمى‌دارد واز نعمت‌هاى حلال وپاكيزه‌اى كه خداوند به شما روزى داده است، بخوريد.

 ٢ . بدعت فعلى

خداوند متعال مى‌فرمايد: وَ رَهْبانِيَّۀً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ. . . ؛ «ورهبانيّتى را كه ابداع كرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم. . .» . (حديد:  ٢٧ )

عوامل پيدايش بدعت

بدعت از آن جهت كه عمل اختيارى است، لذا داراى اسباب وغاياتى است كه همگى منشأ آن به حساب مى‌آيند. اينك به اين عوامل اشاره مى‌كنيم:

 ١ . مبالغه در تعبّد انسان نسبت به خداوند

گاهى افراطگرى در تعبّد وبه تعبيرى ديگر خشك مقدسى، انسان را وادار به بدعت‌گذارى در دين مى‌كند، كه مى‌توان نمونه آن را در وضوى غسلى دانست. برخى براى توجيه شستن پاها در وضو مى‌گويند: «شستن پا ووارد شدن با پاى نظيف در مسجد بهتر از آن است كه انسان پا را مسح كند وسپس با پاى كثيف وارد مسجد شود» .

جواب اين توجيه اين است كه انسان مى‌تواند اول پاى خود را بشويد و خشك نموده، سپس به جهت وضوى نماز پاهايش را با نيت تعبّد مسح نمايد.

 ٢ . متابعت از هواى نفس
انسان هنگامى كه تاريخ مدعيان نبوّت وبدعت‌گذاران را مطالعه مى‌كند پى مى‌برد كه پيروى از هواى نفس نقش به‌سزايى در ظهور وبروز رفتار ناشايست آنها از جمله بدعت‌گذارى داشته است.

ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغه» نقل مى‌كند كه حضرت على (ع) گذرش به كشته‌شدگان خوارج افتاد وفرمود:

بؤساً لكم لقد ضرّكم من غرّكم. فقيل: ومن غرّهم؟ فقال: الشيطان المضلّ والنفس الأمّارۀ بالسوۀ. . .  ٢۶ بَدا به حال شما، هر آينه كسانى كه شما را گول زدند به شما ضرر رساندند. به حضرت عرض شد: چه كسانى آنان را گول زدند؟ حضرت فرمود: شيطان گمراه كننده ونفسى كه امر كننده به بدى است. . .

 ٣ . نبود روحيه تسليم

هر كس مطالعه‌اى در رابطه با حيات صحابه در عصر رسول خدا (ص) وبعد از آن داشته باشد پى مى‌برد كه در ميان آنان دو خطّ فكرى وجود داشت:

الف) خطّ فكرى اجتهاد در مقابل نصوص

اين خطّ فكرى معتقد بود كه لازم نيست به تمام آنچه پيامبر اكرم ٩  به آن خبر داده ودستور فرموده ايمان آورد وتعبّداً آن را قبول كرد، بلكه مى‌توان در نصوص‌دينى مطابق با مصالحى كه درك مى‌كنيم اجتهاد كرده ودر آنها تصرّف نماييم. اين خطّ فكرى از مبانى اساسى مدرسه خلفا بود ولذا بر اين اساس دست به بدعت‌گذارى در شرع وشريعت اسلامى زدند.

ب) خطّ تسليم وتعبّد محض

در مقابل اين خطّ فكرى، خطّ فكرى ديگرى وجود داشت كه معتقد بود بايد در مقابل مجموعه دين وشريعت اسلامى تسليم بوده وتعبّد كامل داشت.

اين خطّ فكرى همان طريق وروش اهل بيت عصمت وطهارت: وپيروان آنان مى‌باشد.

حجيت سنّت اهل بيت:

قسمتى از مصداق‌هايى كه وهّابيان آن را جزء بدعت مى‌دانند به اين جهت است كه آنان سنّت اهل بيت: را حجت نمى‌دانند؛ در حالى كه در احاديث آنان به حجّيت سنت اهل بيت تصريح شده است. كه به برخى از ادله به طور اجمال اشاره مى‌كنيم:

 ١ . آيه تطهير

خداوند متعال مى‌فرمايد:

(إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) (احزاب:  ٣٣ )

خداوند چنين مى‌خواهد كه هر رجس وآلايش را از شما اهل بيت پيامبر دور كند وشما را از هر عيب وپليدى كاملاً پاك ومنزّه گرداند.

مسلم به سند خود از عايشه نقل مى‌كند:

صبگاهى رسول خدا (ص) در حالى كه بر دوش او كسايى غير مخيط بود خارج شد. در آن هنگام حسن بن على وارد شد؛ پيامبر (ص) او را داخل كساء كرد، سپس حسين آمد، او را نيز داخل آن نمود. فاطمه آمد او را نيز داخل كساء كرد، آن‌گاه على آمد او را نيز داخل آن نمود؛ بعد اين آيه را تلاوت كرد: (إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) .  ٢٧ كسانى كه اراده تكوينى خداوند بر اين تعلق گرفته تا از هرگونه پليدى وعيب ونقص پاك باشند، قطعاً معصومند، وهر كس معصوم باشد سنّت او حجّت است، پس اهل بيت: هر چه مى‌گويند براى ما حجّت است.

 ٢ . حديث ثقلين

ترمذى از جابر بن عبدالله در صحيح خود روايت كرده كه در «حجۀ الوداع» روز عرفه رسول خدا (ص) را ديدم؛ در حالى كه بر شتر خود سوار بود وخطبه مى‌خواند، شنيدم كه فرمود: اى مردم! من در ميان شما دو چيز گران‌بها مى‌گذارم كه اگر به آن دو چنگ بزنيد هرگز گمراه نمى‌شويد: كتاب خدا وعترتم.

از اين حديث به خوبى -از جهات مختلف- عصمت اهل بيت: استفاده مى‌شود

فتاواى وهابيان در مصاديق بدعت

با مراجعه به كتاب‌هاى فتوايى مفتيان وهابى پى به مصاديقى از بدعت مى‌بريم كه تعجّب انسان را برمى‌انگيزاند. قبل از هر چيزى به برخى از اين مصاديق اشاره مى‌كنيم وقضاوت را به خوانندگان محترم وا مى‌گذاريم.

 ١ . شيخ عبدالعزيز بن باز مى‌گويد:

التوسل بجاه فلان أو ببركۀ فلان أو بحقّ فلان بدعۀ و ليست من الشرك، فإذا قال: أللهمّ انّى اسألك بجاه انبيائك أو بجاه وليّك فلان، أو بعبدك فلان او بحقّ فلان أو ببركۀ فلان فذلك لا يجوز و هو من البدع و من وسائل الشرك، لانّه لم يرد عن النبى (ص) و لا عن الصحابۀ فيكون بدعۀ. . .  ١ توسّل به جاه فلان يا به بركت فلان يا به حقّ فلان شخص بدعت است ولى شرك نيست. پس اگر شخصى بگويد: بارخدايا! به جاه انبيايت يا به جاه فلان وليّت يا به فلان بنده‌ات يا به حقّ فلان يا به بركت فلان از تو مى‌خواهم، اين نوع درخواست جايز نيست، واز جمله بدعت‌ها واز وسايل شرك است؛ زيرا اين نوع درخواست نه از پيامبر (ص) رسيده ونه از صحابه؛ لذا بدعت است. . .

2. شوراى دائمى مفتيان وهابيان مى‌نويسند:

البناء على القبور بدعۀ منكرۀ فيها غلو فى تعظيم من دفن فى ذلك، و هو ذريعۀ إلى الشرك، فيجب على ولى أمر المسلمين أو نائبه الامر بازالۀ ما على القبور من ذلك و تسويتها بالأرض قضاءً على هذه البدعۀ، و سدّاً لذريعۀ الشرك. . .  ٢ 

بناء بر قبور بدعت منكر است كه در آن غلوّ در تعظيم كسانى است كه در آن قبرها دفن شده‌اند، واين عمل راهى به سوى شرك است. و بر ولى امر مسلمين يا نايب اوست كه امر كند تا آنچه بر روى قبور ساخته شده خراب كرده وقبور را نيز با زمين يكسان سازند، تا اين بدعت را ابطال كرده وراه به شرك نيز بسته شود. . .

 ٣ . صالح بن فوزان مى‌گويد:

السجود على التربۀ المسماۀ تربۀ الولى ان كان المقصود منه التبرك بهذه التربۀ و التقرّب إلى الولى فهذا شرك اكبر، و ان كان المقصود التقرّب إلى الله مع اعتقاد فضيلۀ هذه التربۀ و انّ فى السجود عليها فضيلۀ كالفضيلۀ التى جعلها الله فى الأرض المقدسۀ فى المسجد الحرام و المسجد النبوى و المسجد الاقصى فهذا ابتداع فى الدين. . .  ٣ 

سجده كردن بر تربتى كه به نام تربت ولى است اگر مقصود از آن، تبرّك به اين تربت وتقرّب به ولى است، اين شرك اكبر است، واگر مقصود، تقرّب به خدا است همراه با اعتقاد به فضيلت اين تربت، واينكه در سجود بر آن فضيلتى است؛ همانند فضيلتى كه خداوند در سرزمين مقدس در مسجدالحرام ومسجد نبوى و مسجدالأقصى قرار داده، اين بدعت در دين است. . .

 ۴ . شوراى دائمى فتواى وهابيان مى‌نويسند:

لا يجوز شدّ الرحال لزيارۀ قبور الانبياء و الصالحين و غيرهم، بل هو بدعۀ. . .  ۴ 

بار سفر بستن به جهت زيارت قبور انبيا وصالحان وديگران جايز نيست؛ بلكه اين عمل بدعت به حساب مى‌آيد.

 ۵ . شيخ عبدالعزيز بن باز مى‌گويد:

لايجوز الاحتفال بمولد الرسول (ص) و لا غيره، لانّ ذلك من البدع المحدثۀ فى الدين، لانّ الرسول (ص) لم يفعله ولا خلفاؤه الراشدون و لا غيرهم من الصحابۀ و لا التابعون لهم باحسان فى القرون المفضلۀ، و. . .  ۵ 

برپايى مراسم به جهت ولادت پيامبر (ص) وغير او جايز نيست؛ اين عمل از بدعت‌هايى است كه در دين حادث شده است؛ زيرا رسول خدا (ص) وخلفاى راشدين وغير آنان از صحابه اين عمل را انجام نداده‌اند ونيز تابعين صحابه كه به نيكى از آنان پيروى كردند، در قرن‌هايى كه برترى داده شده‌اند. . .

 ۶ . شوراى دائمى مفتيان وهابى مى‌گويند:

لا يجوز الاحتفال بمن مات من الانبياء و الصالحين و لا احياء ذكراهم بالموالد و رفع الاعلام و لا بوضع السرج و الشموع على قبورهم، ولا بناء القباب و المساجد على اضرحتهم أو كسوتها أو نحو ذلك، لانّ جميع ما ذكر من البدع المحدثۀ فى الدين، و من وسائل الشرك، فانّ النبى (ص) لم يفعل ذلك بمن سبقه من الانبياء و الصالحين، و لا فعله الصحابۀ بالنبى (ص) و لا احد من ائمۀ المسلمين فى القرون الثلاثۀ التى شهد لها (ص) بانها خير القرون من بعده من الاولياء و الصالحين. . .  ۶ 

برپايى مراسم جشن براى كسانى كه از انبيا وصالحان از دار دنيا رحلت كرده‌اند جايز نيست، ونيز زنده داشتن ياد آنان در مولودها وبرداشتن علم‌ها وقرار دادن چراغ‌ها وشمع‌ها بر روى قبر آنان وساختن قبه‌ها ومساجد بر روى ضريح‌هاى آنان يا پوشاندن روى آنها يا مثل اين اعمال، جايز نيست؛ زيرا تمام آنچه كه ذكر شد از بدعت‌هايى است كه در دين حادث شده واز وسايل شرك است؛ زيرا كه پيامبر (ص) وانبيا وصالحان گذشته اين كارها را انجام ندادند، ونيز صحابه با پيامبر (ص) وهيچ يك از ائمه مسلمين در آن سه قرنى كه پيامبر (ص) گواهى داده كه بهترين قرن‌ها بعد از او است، نسبت به هيچ يك از اوليا وصالحان انجام ندادند. . .

 ٧ . گروه دائمى وهابيان مى‌گويد:

ذكر الصلاۀ و السلام على رسول الله (ص) قبل الأذان، و هكذا الجهر بها بعد الأذان مع الأذان، من البدع المحدثۀ فى الدين. . .  ٧ 

فرستادن صلوات و تحيّت بر پيامبر (ص) قبل از اذان و هم چنين بلند كردن صدا به آن بعد از اذان همراه با اذان، از جمله بدعت‌هايى است كه در دين حادث شده است. . .

عبدالعزيز بن باز نيز در مجموعه فتاوايش همين فتوا را صادر كرده است. 8 ٨ . شيخ ابن عثيمين مى‌گويد:

انّ الاحتفال بعيد الميلاد للطفل فيه تشبيهاً باعداء الله، فانّ هذه العادۀ ليست من عاداۀ المسلمين، و انّما ورثت من غيرهم، و قد ثبت عنه (ص) انّ من تشبّه بقوم فهو منهم. . .  ٩ 

همانا در برپايى مراسم جشن تولد براى طفل، تشبّه به دشمنان خداست؛ زيرا اين عادت از عادات مسلمانان به حساب نمى‌آيد، بلكه از ديگران به ارث رسيده است. . .

 ٩ . شوراى دائمى وهابيان مى‌گويند:

انّ فى ايقاد السراج عليها - أى المساجد - أو تعليق لمبات الكهرباء فوقها أو حولها أو فوق مناراتها و تعليق الرايات و الاعلام و وضع الزهور عليها فى الاعياد و المناسبات تزييناً و اعظاماً لها تشبهاً بالكفّار فيما يصنعون ببيعهم و كنائسهم، و قد نهى النبى (ص) عن التشبّه بهم فى أعيادهم و عباداتهم. . .  ١٠ 

همانا در روشن كردن چراغ در مساجد يا آويزان كردن لامپ‌هاى برقى بر بالا يا اطراف آنها يا بالاى مناره‌ها يا آويزان كردن پرچم وعلم وگذاشتن دسته گل بر مناره‌ها، در اعياد ومناسبات به عنوان تزيين وبزرگداشت آن اعياد ومناسبت‌ها، تشبيه به كفار است همان‌طور كه آنان نسبت به معابد وكنيسه‌هاى خود انجام مى‌دهند، وحال آنكه پيامبر (ص) از تشبّه به كفّار در اعياد وعباداتشان نهى كرده است.

 ١٠ . عبدالعزيز بن باز مى‌گويد:

انّ ذبح الابقار أو الاغنام عند انتهاء بناء المساجد لا اصل له و اعتقاده خطا محض، و ينبغى الانكار على من يعتقد ذلك أو يفعله، لانّ هذا بدعۀ فى الدين، و كلّ بدعۀ ضلالۀ. . .  ١١ 

همانا ذبح گاو يا گوسفند، هنگام به اتمام رسيدن ساختمان مساجد، اصل واساسى بر آن نيست، واعتقاد به آن خطاى محض است. وسزاوار است كسى را كه معتقد به اين امور است يا اينكه اين كارها را انجام مى‌دهد، انكار كنيم؛ زيرا اين‌امور بدعت دردين به حساب مى‌آيد، وهربدعتى ضلالت است.

 ١١ . شيخ صالح بن فوزان مى‌گويد:

من البدع التى تقع عند قبر الرسول (ص) كثرۀ التردد عليه؛ كلّما دخل المسجد ذهب يسلّم عليه، و كذلك الجلوس عنده. . . و من البدع كذلك الدعاء عند قبر الرسول (ص) أو غيره من القبور، مظنّۀ انّ الدعاء عنده مستجاب. . .  ١٢ 

از جمله بدعت‌هايى كه كنار قبر پيامبر (ص) انجام مى‌گيرد زياد تردد كردن بر آن است؛ هرگاه كه وارد مسجد مى‌شود مى‌رود تا بر آن سلام نمايد. و نيز نشستن كنار قبر. . . و نيز از جمله بدعت‌ها دعا كنار قبر پيامبر (ص) يا ديگر قبرهاست به گمان اينكه دعا نزد قبر مستجاب است. . .

 ١٢ . ابن عثيمين مى‌گويد:

التبرك بثوب الكعبۀ و التمسح به من البدع؛ لانّ ذلك لم‌يرد عن النبى (ص) . . .  ١٣ 

تبرك به پارچه كعبه و مسح كردن آن از جمله بدعت هاست؛ چرا كه اين عمل از پيامبر (ص) وارد نشده است. . .

 ١٣ . شوراى دائمى وهابيان مى‌گويند:

. . . توجّه الناس إلى هذه المساجد و تمسحهم بجدرانها و محاريبها و التبرّك بها بدعۀ و نوع من انواع الشرك شبيه بعمل الكفّار فى الجاهليۀ الاولى باصنامهم. . .  ١۴ 

. . . توجّه مردم به اين مساجد ودست كشيدن آنان به ديوارهاى آن وتبرّك جستن به آن بدعت بوده ونوعى از انواع شرك به حساب مى‌آيد، ونيز شبيه به رفتار كفار در جاهليّت اولى نسبت به بت‌هايشان است. . .

 ١۴ . ابن عثيمين مى‌گويد:

وضع المصحف فى السيارۀ دفعاً للعين أو توقياً للخطر بدعۀ، فانّ الصحابۀ لم يكونوا يحملون فى المصحف دفعاً للخطر أو للعين. . .  ١۵ 

قرار دادن قرآن در ماشين به جهت دورى از چشم زدن يا حفظكردن خود از خطر، حكمش اين است كه اين كار بدعت است؛ زيرا صحابه چنين كارى را انجام نمى‌دادند.

 ١۵ . ابن فوزان مى‌گويد: «انّ الدعاء الجماعى بدعۀ. . .»  ١۶ ؛ «دعاى دسته جمعى بدعت است. . .» .

16. ابن عثيمين مى‌گويد:

واما الاجتماع عند اهل الميت و قرائۀ القرآن، و توزيع التمر و اللحم فكلّه من البدع التى ينبغى للمرء تجنّبها، فانّه ربّما يحدث مع ذلك نياحۀ و بكاء و حزن، و تذكر للميت حتّى تبقى المصيبۀ فى قلوبهم لا تزول. و أنا انصح هؤلاء الذين يفعلون مثل هذا انصحهم ان يتوبوا إلى الله عزّوجلّ. . .  ١٧ 

و امّا اجتماع در كنار مرده وخواندن قرآن وتوزيع خرما وگوشت، همگى از بدعت‌هايى است كه سزاوار است بر انسان كه آنها را رها كند؛ زيرا چه بسا همراه اين امور نوحه‌سرايى وگريه وحزن مى‌شود واز مرده چنان ياد مى‌شود كه به خاطر آن، مصيبت قلوب مردم زايل نمى‌گردد. من اين افراد را كه چنين كارهايى را انجام مى‌دهند، نصيحت مى‌كنم كه به سوى خداوند عزّوجلّ توبه كنند. . . .

 ١٧ . ابن عثيمين مى‌گويد:

الاجتماع عند القبر و القرائۀ من الامور المنكرۀ التى لم تكن معروفۀ فى عهد السلف الصالح.  ١٨ 

اجتماع كنار قبر وقرائت قرآن از امور منكرى است كه در عهد سلف صالح معروف نبوده است.

 ١٨ . او همچنين مى‌گويد:

واجتماع الناس للعزاء فى بيت واحد فانّ ذلك من البدع، فان انضم إلى ذلك صنع الطعام فى هذا البيت كان من النياحۀ. . . و النياحۀ كما يعلمها الكثير من اهل العلم أو من طلبۀ العلم من كبائر الذنوب. . .  ١٩ 

و امّا اجتماع مردم در يك خانه براى تعزيت، از بدعت‌ها به حساب مى‌آيد، اگر به ضميمه اين كار طعام هم در آن خانه پخته شود، اين عمل از نوحه‌سرايى به حساب مى‌آيد. . . ونوحه‌سرايى -آن‌گونه كه بسيارى از اهل علم واز طلاب علم مى‌دانند- از گناهان بزرگ به حساب مى‌آيد. . . .

 ١٩ . او در جاى ديگر مى‌گويد:

استئجار قارىء ليقرأ القرآن الكريم على روح الميت من البدع، و ليس فيه اجر لا للقارىء و لا للميت، ذلك لان القارىء انما قرأ للدنيا و المال فقط، و كل عمل صالح يقصد به الدنيا فانّه لايقرب إلى الله و لا يكون فيه ثواب عند الله، و على هذا فيكون هذا العمل ضائعاً ليس فيه سوى اتلاف المال على الورثۀ، فليحذر منه فانّه بدعۀ و منكر.  ٢٠ 

اجير گرفتن قارى قرآن تا اينكه قرآن كريم را بر روح مرده قرائت كند از بدعت‌ها به حساب مى‌آيد، ودر آن اجرى براى قارى ومرده نيست؛ زيرا قارى تنها براى دنيا ومال، قرائت قرآن مى‌كند وهر عملى كه مقصود به آن دنيا باشد نمى‌تواند موجب تقرّب به خدا باشد ودر آن ثوابى نزد خدا نيست. بنابراين عمل او ضايع شده وغير از اتلاف مال بر ورثه به حساب نمى‌آيد، لذا بايد از اين عمل احتراز جست؛ زيرا بدعت بوده واز منكرات به حساب مى‌آيد.

 ٢٠ . شوراى دائمى وهابيان مى‌گويند:

استئجار من يقرأ قرآناً على نيت الميت تنفيذاً لوصيّته التى اوصى بها من الامور المبتدعۀ، فلايجوز ذلك، و لايصحّ. . .  ٢١ 

اجير كردن كسى براى قرائت به نيّت مرده به‌جهت تنفيذ وصيت او كه به آن سفارش كرده، از امورى است كه بدعت بوده ولذا اين عمل جايز وصحيح نيست.

 ٢١ . عبدالعزيز بن باز مى‌گويد:

لم يثبت عن النبى (ص) و لا عن اصحابه و لا عن السلف الصالح اقامۀ حفل للميت مطلقا لا عند وفاته و لا بعد اسبوع أو اربعين يوما أو سنۀ من وفاته، بل ذلك بدعۀ و عادۀ قبيحۀ كانت عند قدماء المصريين و غيرهم من الكافرين، فيجب النصح للمسلين الذين يقيمون هذه الحفلات و انكارها عليهم عسى أن يتوبوا إلى الله و يجتنبوها لما فيها من الابتداع فى الدين و مشابهۀ الكافرين. . .  ٢٢ 

از پيامبر ٩  واز اصحابش ونيز از سلف صالح ثابت نشده كه هيچ نوع برنامه‌اى را براى مرده گرفته باشند، نه هنگام وفاتش ونه بعد از يك هفته يا چهل روز يا يك‌سال بعد از وفاتش، بلكه تمام اين كارها بدعت وعادت قبيحى است كه نزد قدماى مصر وديگر كافران بوده است. پس بايد مسلمانانى را كه اين برنامه‌ها را مى‌گيرند نصيحت كرده وبر آنان به جهت اين كارها انكار نمود؛ زيرا اميد است كه به سوى خدا توبه كرده ودست از اين كارها بردارند، چون در اين اعمال بدعت‌هايى در دين ومشابهت با كفّار وجود دارد. . . .

22. او در فتواى ديگر مى‌گويد:

انّ اقامۀ الولائم للمعزين لا اصل له، بل هو بدعۀ و منكر و من امر الجاهليۀ، فلا يجوز للمعزين ان يقيموا الولائم للميت لا فى اليوم الاول و لا فى الثالث و لا فى الرابع. . .  ٢٣ 

همانا برپا كردن وليمه براى تعزيت دهندگان، اصل واساسى ندارد، بلكه اين عمل بدعت ومنكر بوده واز امر جاهليّت است. پس بر تعزيت‌دهندگان جايز نيست كه وليمه براى صاحبان عزا برپا كنند، نه در روز اول ونه روز سوم ونه چهارم. . . .

 ٢٣ . شوراى دائمى وهابيان مى‌گويند:

لا يجوز ان تهب ثواب ما صليت للميت، بل هو بدعۀ، لانّۀ لم يثبت عن النبى (ص) و لا عن الصحابۀ. . .  ٢۴ هديه كردن ثواب نماز بر ميّت، جايز نيست، بلكه اين عمل بدعت است؛ زيرا از پيامبر (ص) وصحابه ثابت نشده است. . . .

24. شوراى دائمى وهابيان مى‌گويند:

لا يجوز اهداء الثواب للرسول (ص) لا ختم القرآن و لا غيره، لانّ السلف الصالح من الصحابۀ و من بعدهم لم يفعلوا ذلك، و العبادات توقيفيۀ. . .  ٢۵ هديه دادن ثواب براى پيامبر (ص) جايز نيست، نه ثواب ختم قرآن ونه غير قرآن؛ زيرا سلف صالح از صحابه وبعد از آنان چنين كارى را انجام ندادند، وحال آنكه عبادات توقيفى است. . . .

25. ابن عثيمين مى‌گويد:

تقبيل اقارب الميت عند التعزيۀ لا اعلم فيه سنۀ، و لهذا لا ينبغى للناس ان يتخذوه سنۀ. . .  ٢۶ 

هنگام تعزيت دادن بوسيدن نزديكان مرده را من سنّت نمى‌دانم، ولذا براى مردم سزاوار نيست كه اين عمل را سنّت كنند. . .

 ٢۶ . ابن فوزان مى‌گويد: «يجب انكار التلقين لانه بدعۀ. . .»  ٢٧ ؛ «واجب است انكار تلقين ميّت؛ زيرا اين عمل بدعت است» .

27. شوراى دائمى وهابيان مى‌گويند:

توزيع الاطعمۀ و الفواكه عند القبور بدعۀ، و لا يجوز للقرّاء ان يقرؤوا القرآن على القبور. . . لان ذلك كلّه بدعۀ منكرۀ لا تجوز.  ٢٨ توزيع غذا وميوه در كنار قبور بدعت است وبراى قاريان جايز نيست كه قرآن را بر روى قبرها بخوانند. . . زيرا تمام اين كارها بدعت ومنكر بوده وجايز نيست.

28. ابن عثيمين مى‌گويد: «طلب قرائۀ الفاتحۀ من الحاضرين فهو ايضاً بدعۀ. . .»  ٢٩ ؛ «درخواست قرائت فاتحه از حاضران نيز بدعت است» .

29. او همچنين مى‌گويد:

قرائۀ سورۀ (يس) على قبر الميّت بدعۀ لا أصل لها، و كذلك قرائۀ القرآن بعد الدفن ليست بسنۀ بل هى بدعۀ. . .  ٣٠ 

قرائت سوره يس بر قبر ميّت بدعت است و براى آن اساسى نمى‌باشد، و نيز قرائت قرآن بعد از دفن سنت نيست بلكه بدعت مى‌باشد.

 ٣٠ . گروه دائمى فتواى وهابيان مى‌گويند:

انّ التهليل يعنى قول (لا اله الاّ الله) فى الأموات عند حملانهم الى القبر لانعلم دليلا يعتمد عليه، انّها تقال عند حمل الأموات الى القبور، بل هى بدعۀ.  ٣١ 

همانا تهليل يعنى گفتن (لا اله الاّ الله) براى اموات هنگام حمل آنها به طرف قبر دليل قابل اعتمادى بر آن نمى‌دانيم، گرچه هنگام حمل اموات به طرف قبرها گفته مى‌شود، بلكه اين گفتار بدعت است.

 ٣١ . ابن عثيمين مى‌گويد:

ان الّذين يتمسكون باستار الكعبۀ و يدعون كثيراً عملهم لا اصل له فى السنۀ، و هو بدعۀ ينبغى على طالب العلم ان يبيّن لهم هذا، و انه ليس من هدى النبى (ص) ، و اما الالتزام بين الحجر الاسود و بين الكعبه، فهذا قد ورد عن الصحابۀ فعله، و لابأس به. . .  ٣٢ 

كسانى كه به پرده‌هاى كعبه مى‌چسبند وزياد دعا مى‌خوانند، براى عملشان در سنّت اصل واساسى نيست؛ بلكه اين كار بدعت است، لذا بر عالم است كه براى مردم اين مطلب را بيان كند.

 ٣٢ . ابن فوزان مى‌گويد:

البدع التى احدثت فى مجال العبادات فى هذا الزمان كثيرۀ. . . منها: الجهر بالنيۀ للصلاۀ، بان يقول نويت ان اصلّى لله كذا و كذا، و هذا بدعۀ، لانّه ليس من سنۀ النبى (ص) . . . ، و النيۀ محلّها القلب، فهو عمل قلبى لا عمل لسانى، و منها الذكر الجماعى بعد الصلاۀ، لان المشروع ان كل شخص يقول الذكر الوارد منفرداً. . .  ٣٣ 

بدعت‌هايى كه در مجال عبادات در اين زمان پديد آمده بسيار است؛ از جمله جهر به نيّت در نماز است، به اينكه بگويد: نيت مى‌كنم كه براى خدا فلان نماز را به جاى آورم، واين عمل بدعت است؛ زيرا از سنّت پيامبر (ص) به حساب نمى‌آيد. . . وجايگاه نيّت در قلب است، نيّت عمل قلبى است نه عمل زبانى. ونيز از بدعت‌ها، ذكر دسته جمعى بعد از نماز است؛ زيرا مشروع آن است كه هر شخصى ذكر معيّن را به صورت تنهايى بگويد. . . .

 ٣٣ . گروه دائمى وهابيان مى‌گويند:

الصعود إلى الغار المذكور - أى غار حراء - ليس من شعائر الحجّ، و لا من سنن الاسلام، بل انّه بدعۀ و ذريعۀ من ذرائع الشرك بالله، و عليه ان يمنع الناس من الصعود له.  ٣۴ 

بالاى غار حرا رفتن از شعائر و اعمال حج و نيز از سنت‌هاى اسلام نيست بلكه بدعت بوده و راهى از راه‌هاى شرك به خداست. و لذا سزاوار است كه مردم را از صعود به آن منع كنند.

 ٣۴ . ابن عثيمين مى‌گويد:

بعض الزائرين يتمسّح بالمحراب و المنبر و جدران المسجد، و كل هذا من البدع.  ٣۵ 

برخى از زائران دست به محراب و منبر و ديوارهاى مسجد مى‌كشند، و همه اين كارها بدعت است.

 ٣۵ . گروه دائمى فتواى وهابيان مى‌گويند:

انّ قرائۀ القرآن جماعۀ بصوت واحد بعد كلّ من صلاۀ الصبح و المغرب و غيرهما بدعۀ، و كذا التزام الدعاء جماعۀ بعد الصلاۀ. . .  ٣۶ 

قرائت قرآن به طور دسته‌جمعى با يك صدا بعد از هر نماز صبح و مغرب و غير اين دو، بدعت است، و نيز التزام به دعاى دسته‌جمعى بعد از نماز. . . .

 ٣۶ . گروه دائمى فتواى وهابيان مى‌گويند:

قول صدق الله العظيم بعد الانتهاء من قرائۀ القرآن بدعۀ. . .  ٣٧ 

گفتن صدق الله العظيم بعد از فارغ شدن از قرائت قرآن بدعت است. . . .

 ٣٧ . گروه دائمى فتواى وهابيان مى‌گويند:

. . . و لايجوز للقرّاء ان يقرؤا القرآن على القبور. . . لانّ ذلك كلّه بدعۀ منكرۀ لاتجوز.  ٣٨ 

. . . جايز نيست براى قاريان كه قرائت قرآن بر مرده‌ها كنند. . . چرا كه تمام اين كارها بدعت منكر است و لذا جايز نيست.

 ٣٨ . ابن عثيمين مى‌گويد:

اتخاذ الندوات و المحاضرات بآيات من القرآن دائماً كانها سنۀ مشروعۀ فهذا لاينبغى.  ٣٩ 

شروع مجالس ومحاضرات به صورت دائم با آياتى از قرآن به صورتى كه گويا اين عمل سنّت مشروعى است، سزاوار نمى‌باشد.
نقد ادله وهابيان

آنچه از فتاواى وهابيان بيان شد خود نمايانگر تحجّر آنان و تعارض برداشت فقهى آنان با شريعت اسلامى است؛ زيرا شريعت اسلامى سهل و آسان است و از جهات مختلف مى‌توان به سهولت و آسانى شريعت و دين اسلام پى برد:

 ١ . شموليّت وعموميّت تشريع اسلامى

شريعت اسلامى بر خلاف شرايع ديگر، از آنجا كه خاتم شرايع آسمانى است، لذا مشتمل بر قواعد وقوانينى شمول‌گرا است كه مى‌تواند تا روز قيامت پاسخ‌گوى همه نيازهاى بشر در تمام زمينه‌ها ودر هر عصر وزمان باشد.

ولذا خداوند متعال مى‌فرمايد: (ما فَرَّطْنا فِى الْكِتابِ مِنْ شَىْءٍ) ؛ «ماهيچ چيز را دراين كتاب فروگذار نكرديم» . (انعام:  ٣٨ )

ونيز مى‌فرمايد: وَ كُلَّ شَىْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِيلاً ؛ «و هر چيزى را به‌طور مشخص [و آشكار] بيان كرديم» . (اسراء:  ١٢ )

همچنين مى‌فرمايد:

(وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَىْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَۀً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ) (نحل:  ٨٩ )

و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، ومايه هدايت ورحمت وبشارت براى مسلمانان است.

پيامبراكرم (ص) در خطبه‌اى كه در حجۀ‌الوداع ايراد كرد، فرمود:

اى مردم! به خدا سوگند، هر چه را كه باعث نزديكى شما به بهشت ودورى شما از جهنم مى‌شود به آن امر نمودم، وهر چه كه شما را به جهنم نزديك واز بهشت دور مى‌كند شما را از آن نهى كردم. . .  ١ در حقيقت اساس اين عموميت وشموليت آن است كه شريعت اسلامى، شريعتى است فطرى كه با فطرت انسان سازگارى تمام داشته وپاسخ‌گوى حاجات بشر است؛ شريعتى كه تعيين‌كننده مصالح ومفاسد واقعى انسان‌ها است.

پيامبر (ص) واهل بيت معصومين او: نيز در همين راستا تشريك مساعى كرده ودر جهت توسعه شريعت وتكامل وتطبيق آن سعى فراوان نمودند، تا دين وشريعت الهى واسلامى اين‌گونه در آمد كه قابل انطباق واجرا در تمام زمينه‌ها وعصرها وزمان‌ها است، اما نظر به فتاواى وهابيان گوياى اين مطلب است كه به نياز زمان پاسخگو نيست.

 ٢ . وسعت دايره حلال

از جمله امتيازات شريعت اسلامى كه باعث شموليت وعموميت دايره آن شده، مسئله توسعه در حلّيت وگسترش دايره حليّت است. در نظر اسلام، اصل اولى حليّت وطهارت است. هر چيزى براى انسان حلال وپاك است مگر آنكه خلاف آن به طور علم واطمينان ثابت شده باشد.

خداوند متعال مى‌فرمايد:

(وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً) (اسراء:  ١۵ )

و ما هرگز ]قومى را [مجازات نخواهيم كرد مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم.

و نيز مى‌فرمايد: لا يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها ؛ «خداوند هيچ كس را، جز به اندازه توانايى‌اش تكليف نمى‌كند» . (بقره:  ٢٨۶ )

در حقيقت كارهاى مباح وحلال، ناشى از واقع امر وملاكات اقتضايى است كه مولى درصدد آن است كه انسان را نسبت به آن امور وافعال آزاد بگذارد.

پيامبراكرم (ص) فرمود:

چه شده است گروهى را كه از رخصت‌ها ومباحات الهى اعراض مى‌كنند؟ به خدا سوگند كه من داناترين آنان به خدايم واز همه بيشتر از او خشيت دارم.  ٢ خداوند متعال مى‌فرمايد:

(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَۀَ اللهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَياۀِ الدُّنْيا خالِصَۀً يَوْمَ الْقِيامَۀِ) (اعراف:  ٣٢ )

بگو: چه كسى زينت‌هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده، وروزى‌هاى پاكيزه را حرام كرده است؟ بگو: اينها در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آورده‌اند ]اگرچه ديگران نيز با آنان مشاركت دارند، ولى [ در قيامت، خالص ]براى مؤمنان [ خواهد بود.

و به جهت توسعه در جانب حلّيت است كه ملاحظه مى‌كنيم شريعت اسلامى تأكيد فراوانى بر ترك اصرار در سؤال ودنبال نمودن مسائل نموده است.

پيامبر اكرم (ص) فرمود:

آنچه را بر شما ترك كردم شما نيز آن را ترك كنيد. هر گاه حديثى براى شما بيان كردم آن را از من اخذ كنيد؛ زيرا كسانى قبل از شما به جهت كثرت سؤال، وآمد وشد براى سؤال نزد انبيايشان به هلاكت افتادند. 3اينها همه ناشى از آن است كه شريعت اسلامى شريعتى آسان وروان است، خداوند متعال مى‌فرمايد: يُرِيدُ اللهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ ؛ «خداوند راحتى شما را مى‌خواهد، نه زحمت شما را» . (بقره:  ١٨۵ )

ونيز مى‌فرمايد:

(يُرِيدُ اللهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الإِنْسانُ ضَعِيفاً) (نساء:  ٢٨ )

خدا مى‌خواهد كار را بر شما سبك كند، وانسان ضعيف آفريده شده است.

رسول خدا (ص) بنابر نقلى فرمود: «من به يهوديت ونصرانيت مبعوث نگشتم، بلكه به حنفيّت وتسامح در دين مبعوث شده‌ام» .  ۴ اما بنابر فتاواى وهابيان دايره حليت بسيار تنگ بوده و هر آنچه سلف انجام نداده باشند، هر چند مبتلا به آنان نبوده، حرام است.

 ٣ . اصل عملى اباحه در اشيا وافعال

علماى علم اصول مى‌گويند: اصل اوّلى در افعال وعادات، حليّت وبرائت است، مگر آنكه مورد نهى قرار گيرد. خداوند متعال خطاب به پيامبرش مى‌فرمايد:

قُلْ لا أَجِدُ فِى ما اُوحِىَ إِلَىَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَۀً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً اُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بِهِ (انعام:  ١۴۵ )

بگو اى پيامبر در احكامى كه به من وحى شده، چيزى كه براى خورندگان طعام حرام باشد نمى‌يابم جز آنكه مردار باشد يا خون ريخته يا گوشت خوك كه پليد است يا حيوانى كه بدون ذكر نام خدا از روى فسق ذبح كنند.

دكتر يوسف قرضاوى مى‌گويد:

كان اول مبدء قرره الاسلام: ان الاصل فيما خلق الله من اشياء و منافع هو الحل و الاباحۀ، و لاحرام إلاّ ما ورد نص صحيح صريح من الشارع بتحريمه. . .  ۵ اوّل مَبدئى كه اسلام آن را تقرير كرده، آن است كه اصل اوّلى در اشياء ومنافعى كه خداوند خلق كرده، حليّت واباحه است، وحرام نيست مگر آنچه كه بر او نصّ صريح صحيح از شارع بر تحريمش رسيده باشد. . .

اما بنابر نظر وهابيان اصل در هر چيزى حرمت است، مگر آنكه دليل بر اباحه آن پيدا شود.

ميزان بودن فعل سلف

انسان وقتى به فتاواى وهابيان مراجعه مى‌كند پى مى‌برد به اينكه بسيارى از كارهايى را كه به عنوان بدعت معرفى كرده‌اند، دليلشان اين است كه سلف صالح آن را انجام نداده‌اند.

ابن تيميه در مورد برپايى مولودى‌خوانى در ولادت پيامبر ٩  مى‌گويد:

. . . فانّ هذا لم يفعله السلف مع قيام المقتضى له و عدم المانع منه، ولو كان هذا خيرا محضاً أو راجحاً لكان السلف احقّ به منّا؛ فانهم كانوا اشدّ محبّۀ برسول الله و تعظيماً له منّا، و هو على الخير احرص.  ۶ 

. . . اين كارى است كه سلف وپيشينيان انجام نداده‌اند با آنكه مقتضى آن وجود داشت ومانعى نيز بر انجام آن نبود واگر اين كار خير محض يا راجح بود سلف از ما سزاوارتر به انجام آن بودند؛ زيرا آنان محبّت بيشترى از ما به رسول خدا (ص) داشتند واز ما بيشتر پيامبر (ص) را تعظيم مى‌نمودند، وبر كارهاى خير حريص‌تر بودند.

او در جايى ديگر مى‌گويد:

وأمّا اتخاذ موسم غير المواسم الشرعيۀ كبعض ليالى شهر ربيع الأول التى يقال انّها ليلۀ المولد، و بعض ليالى رجب، أو ثامن شوال الذى يسميه الجهال عيد الابرار، فانّها من البدع التى لم يستحبها السلف و لم يفعلوها.  ٧ 

و امّا قرار دادن موسمى غير از موسم‌هاى شرعى همچون برخى از شب‌هاى ماه ربيع الاول كه گفته مى‌شود شب مولد است، ونيز برخى از شب‌هاى ماه رجب، يا هشتم شوّال كه جاهلان آن را عيد ابرار مى‌نامند، اينها همه بدعت‌هايى است كه سلف آنها را مستحب ندانسته وانجام نداده‌اند.

ابن الحاج نيز در تحريم برگزارى مولودى‌خوانى مى‌گويد:

فهو بدعۀ بنفس نيته فقط؛ اذ انّ ذلك زيادۀ فى الدين و ليس من عمل السلف الماضين، و اتّباع السلف اولى.  ٨ 

اين عمل به خود نيّتش بدعت است؛ زيرا اين عمل زيادتى در دين است واز عمل پيشينيان به حساب نمى‌آيد؛ در حالى كه متابعت وپيروى از سلف سزاوارتر است.

نقد و ارزيابى

اوّلاً: ما معتقديم كه عمل پيشينيان نمى‌تواند مصدرى از مصادر تشريع به حساب آيد، وهيچ دليلى بر آن وجود ندارد.

ثانياً: ما در هيچ موردى نمى‌توانيم آراى جميع افراد سلف را در يك عصر جمع كرده وبه نقطه وحدت ويكپارچگى برسيم، تا چه رسد به اينكه بخواهيم آراى مردم وحتى علماى سه عصر وقرن را جمع كرده وبه نقطه مشترك وواحدى برسيم؛ زيرا در هر مسأله‌اى اختلاف اقوال وجود داشته است. بسيارى از اعمال ورفتار سلف بوده كه در جانب نقيض فعل وترك بوده ومحكوم به جوّ سياسى در آن زمان قرار داشته است. امرى كه با موشكافى رفتار گذشتگان مى‌توان به علت آن پى برد. رفتار گذشتگان گاهى از حالت خوف وترس وگاهى از حالت تسامح وبى‌مبالاتى نسبت به امور شرعى نشأت گرفته است، ودر برخى از موارد نيز ناشى از فهم اشتباه وتأويلات وتوجيهات غير دقيق از نصوص شرعى بوده است.

ما به يقين مى‌دانيم كه قائلين به وجوب متابعت از رفتار سلف نمى‌توانند از خود يك ضابطه وقانون معيّن ومحدودى را به دست بدهند تا هويّت سلف را مشخص كند، سلفى كه از چنان اطمينان واعتمادى نزد آنان برخوردار است كه مصدر تشريع در مسائل دينى شده‌اند. مقصود از اين سلف كيست؟

جالب توجّه اين است كه ابن تيميه كه از سردمداران اين نظريه است، مى‌گويد:

فكيف يعتمد المؤمن العلم على عادات اكثر من اعتادها عامۀ، أو من قيدته العامۀ، أو قوم مترئسون بالجهالۀ لم يرسخوا فى العلم، و لا يعدّون من أولى الأمر، ولا يصلحون للشورى، و لعلّهم لم يتمّ ايمانهم بالله و رسوله. . .  ٩ 

چگونه مؤمن عالم مى‌تواند بر عادات عوام مردم يا كسانى كه عوام‌زدگى آنان را زنجير كرده يا قومى كه در جهالت غوطه‌ور بوده وهرگز رسوخ در علم نكرده‌اند، اعتماد كند، آنان كه از اولى الأمر به حساب نيامده وبراى مشورت صلاحيّت ندارند، وشايد كه ايمانشان به خدا ورسولش كامل نشده است. . .

حال اگر اهل سلف ممكن است چنين باشند، چگونه فعل وكردار آنان را حجّت ومصدر تشريع مى‌دانند؟ !

به هر حال ما معتقديم كه مصدر تشريع كه مى‌تواند از خلال آن احكام دين استنباط واستخراج شود، بايد از مصونيّت از خطا برخوردار باشند واز كمترين چيزى كه تصوّرش در تناقض واختلاف واشتباه مى‌رود محفوظ باشد كه در مورد فعل سلف اين چنين تصوّرى ممكن نيست.

ثالثاً: ما معتقديم كه دين اسلام دينى آسمانى است كه براى همه امت‌ها وقوميّت‌هاى گوناگون بشرى نازل شده و نمى‌توان آن را محصور در ضمن عادات وعرفيّت‌هاى خاصّى نموده يا محصور در محدوده وجوّ تقليدى معيّن كرد. دين بالاتر از هر عرفيّتى است؛ زيرا دين درصدد برآوردن حاجات بشر است كه در كمون بشر نهفته است. دين متكفّل نظام وقوانين عامى است كه مى‌تواند هدايت عموم بشر را برعهده گرفته تا به سعادت ونجات برساند، كه از آن تعبير به دين جهانى وابدى مى‌شود.

به تعبيرى ديگر: از آنجا كه عرف عمومى انسان در بردارنده ابعاد تغيير وتحوّل واختلاف وپيشرفت است، لذا اين جهت مورد نظر ولحاظ شارع بوده وبراى آن چاره‌انديشى كرده وحكم كلى بيان كرده است. لذا مى‌توان گفت كه عرف عمومى انسان مورد توجّه واهتمام شريعت اسلامى بوده واز احترام ويژه‌اى برخوردار است، واگر شارع حكمى را متوجه عرف خاصى كرده، از خلال وديدگاه همان عرف عام انسانى است.

كسانى كه درصدد برآمده‌اند تا با تمسك به عدم فعل سلف نسبت به امور مستحدث وجديد، اين امور را به «بدعت» نسبت داده وتحريم نمايند، جنايتى نابخشودنى نسبت به تشريع اسلامى انجام داده‌اند.

دو خاصيت امور مستحدثه

بيشتر امور شرعى كه حادث مى‌شود وانسان مسلمان با آنها در مراحل مختلف زندگانى سر وكار دارد داراى دو خاصيّت است:

خاصيّت اوّل

چيزى است كه ما مى‌توانيم بر آن عنوان «جانب شرعى امر حادث» اطلاق كنيم كه آن عبارت است از اصل ممارست مشروع ومبتنى بر ادله ثابت در تشريع.

خاصيّت دوم

چيزى است كه ما از او به «جانب عرفى در امر حادث» ياد مى‌كنيم، كه عبارت است از شكل عمل مشروع واسلوب وقوع آن. امرى كه به حسب پيشرفت وگذر زمان وطبيعت مختلف عرف‌ها وتقاليد رايج در مجتمع‌ها، تغيير واختلاف پيدا مى‌كند، بدون آنكه تأثيرى بر اصل مشروعيّت آن بگذارد.

عموم مسلمانان، امروزه بسيارى از امور واعمال شرعى خود را از آن جهت كه جنبه شرعى ثابت دارد انجام مى‌دهند، ولى آنها را در قالب وروش جديدى پياده مى‌نمايند. واگر تغييرى پيدا شده وبا رفتار مسلمانان صدر اسلام وسلف وپيشينيان سازگارى ندارد، تنها در جانب عرفى امر حادث است نه در جانب شرعى آن. و مى‌دانيم كه تغيير در جانب عرفى امرى است كه ضرورت زندگى آن را مى‌طلبد.

قضيه يادبود گرفتن ونصرت دين اسلام وپيامبرش امرى مسلم بوده ومورد توجّه همه مسلمانان از صدر اسلام تاكنون بوده است، ولى با گذر زمان وتحوّل وتغيير در حالات وعرفيّت‌ها، روش‌هاى نصرت ويادبود فرق كرده است، در عين اينكه روح شرعيّت آن محفوظ مانده است. واين امرى صحيح وعقلايى ومورد قبول شرع وعقل است.

رابعاً: در بحث اصول به اثبات رسيده كه تنها صدور فعلى از شخص معصوم دلالت بر عدم حرمت آن فعل دارد؛ زيرا شخص معصوم از گناه مصون ومحفوظ است، ولى نمى‌توان ادّعا كرد كه ترك فعلى از طرف معصوم دلالت بر حرمت وكراهت آن دارد؛ زيرا ممكن است كه شخص معصوم فعل مباح يا حتى بنابر نقلى مستحبّى را ترك نمايد. اين مطلب درباره افراد معصوم گفته شده تا چه رسد به افرادى كه از عصمت برخوردار نبوده‌اند، به طور حتم عمل سلف وگذشتگان از عصمت برخوردار نبوده وحتى نمى‌توان همه آنان را عادل دانست، لذا نمى‌تواند فعل سلف ميزان مشروعيّت اعمال ما قرار گيرد.

ديدگاه عبدالملك سعدى

او كه از علماى اهل سنت عراق است كتابى را در ردّ وهابيان به نام «البدعۀ فى مفهومها الاسلامى الدقيق» تأليف كرده است. وى در قسمتى از كتاب در ردّ مبناى وهابيان درباره «بدعت» مى‌گويد:

انّ عدم فعله لايدلّ على مشروعيۀ الفعل ولا على مشروعيۀ الترك، بل يترك الأمر على الاباحۀ الأصليۀ، فعدم الفعل كما لايقوم دليلا على مشروعيته كذلك لايقوم دليلا على المنع من فعله مادام الفعل لم يحصل نهى عنه. ثم بعد هذا ينظر: فان دخل تحت قاعدۀ من القواعد أو تمكّنا من قياسه على امر منصوص فيه قلنا بمشروعيته، و ان رفضته القواعد أو خالف النصوص قلنا ببدعته.  ١٠ 

همانا انجام ندادن پيامبر (ص) دليل بر مشروعيت فعل يا بر مشروعيت ترك نيست، بلكه امر را به اباحه اصلى وا مى‌گذارد، از اين رو انجام‌ندادن همان‌گونه كه دليل بر مشروعيت آن نيست همچنين دليل بر منع از انجام آن نمى‌باشد، تا مادامى كه نهيى از آن نرسيده باشد. لذا بعد از آن نظر مى‌شود: اگر آن فعل داخل در قاعده‌اى از قواعد شد يا توانستيم آن را بر امر منصوص قياس كنيم قايل به مشروعيت آن مى‌شويم، و اگر قواعد آن را رد كرده يا نصوص با آن به مخالفت پرداخت قايل به بدعت آن مى‌شويم.

او همچنين در ردّ استدلال وهابيان مى‌نويسد:

انّ قول القائل: لو كان خيراً لفعله من هو خير منّا قول بتجميد الشريعۀ الاسلاميۀ و حصر لشموليتها فى القرن الأول من هذه الأمۀ، و واقعها خلاف ذلك؛ فانّها ليست عاجزۀ عن اعطاء حكمها لكل عمل يحدث اعتماداً على قواعد الاسلام و مبادئه؛ سواء كان فى المعاملات أو فى بعض العبادات التى لم يرد تحديد و حصر فيها من الشارع.  ١١ همانا سخن كسى كه مى‌گويد: اگر اين كار خير بود كسى كه بهتر از ماست آن را انجام داده بود، اعتراف به جمود شريعت اسلامى و محصور كردن گسترش و شموليت آن به قرن اول از اين امت است، در حالى كه واقع خلاف آن است؛ زيرا شريعت عاجز از آن نيست كه حكم خود را براى هر عملى كه حادث مى‌شود با اعتماد بر قواعد و مبانى اسلامى بيان كند، چه در معاملات باشد يا در عباداتى كه محدوديت و حصرى در آنها از شارع نرسيده است.

او در ادامه بر ضد مبناى وهابيان درباره «بدعت» و آثار فاسد آن مى‌گويد:

من الخطأ الواضح اطلاق لفظ البدعۀ على امر حصل فيه خلاف بين فقهاء المسلمين فى ثبوته أو نفيه أو ضعفه أو رجحانه أو اعتمد القائل فيه على حديث ضعيف عند المحدثين؛ لانّ هذا الاطلاق سيؤدى إلى ان يكون فقهاء المسلمين - من الصحابۀ فمن بعدهم - كلهم مبتدعين؛ لانّ كل مجتهد يرى قوۀ رأيه و ضعف رأى غيره. فاذا كانت عائشۀ تخالف ابن عباس مثلا فى حكم هو يثبته و هى تنفيه، يلزم ان يكون كل واحد منهما مبتدعاً فى نظر الثانى، و بالتالى يؤدى إلى تضليل الفقهاء بعضهم لبعض، و هذا لم يقع ابداً. و لم يثبت انّ واحداً منهم اطلق لفظ المبتدع على الآخر، بل الامر على العكس؛ فانّ أى مذهب إذا لم يلزم الناس بالأخذ بمسألۀ من المسائل فانّه يفضل العمل بها و يقول: يعمل بها خروجاً من خلاف من أوجبها.

وهذه اشارۀ دلالۀ على احترام بعضهم رأى البعض و ان لم يتوصل اجتهاده إلى الأخذ بها. . .  ١٢ 

اشتباه آشكارى است كه لفظ «بدعت» را بر امرى اطلاق كنيم كه بين فقهاى مسلمانان در ثبوت يا نفى يا ضعف يا رجحان آن اختلاف شده يا قايل به آن بر حديث ضعيف نزد محدثان اعتماد كرده است؛ زيرا اين اطلاق سرانجام به اين نتيجه منجر مى‌شود كه فقهاى مسلمانان - از صحابه و بعد از آنها - همگى بدعت گزارند، چون هر مجتهدى رأى خود را قوى دانسته و رأى ديگرى را ضعيف مى‌پندارد. اگر عايشه از باب مثال با ابن عباس در حكمى مخالف است كه او اثبات كرده، ولى عايشه نفى مى‌كند، لازم مى‌آيد كه يكى از آن دو در نظر ديگرى بدعت‌گزار باشد و در نتيجه اين امر منجر به نسبت گمراهى فقها به يكديگر مى‌شود، در حالى كه اين امر هرگز اتفاق نيفتاده است، و ثابت نشده كه شخصى از فقها لفظ «بدعت گزار» را بر ديگرى اطلاق كند، بلكه امر به عكس بوده است؛ زيرا هر مذهبى در صورتى كه مردم را به اخذ به مسأله‌اى از مسايل ملزم نكند عمل به آن را بر نظر ديگران تفضيل مى‌دهد و مى‌گويد: به آن عمل مى‌شود تا از خلافى كه برخى آن را موجب شده‌اند خارج شوند و اين اشاره و دلالت بر احترام رأى يكديگر دارد گرچه اجتهادش به اخذ به آن نرسيده است. . .

عبدالملك سعدى همچنين در ردّ تندروى وهابيان و به كارگيرى از عنوان «بدعت» مى‌گويد:

و ممّا يؤسف انّ البعض ممّن ليس من اهل التخصص بالفقه أو قرأ الفقه و لم يتضلّع به جعل من نفسه عالماً يتصدّى للفتوى، و غالباً مايقع فى الخطأ تبعاً لهواه أو للاتجاه الذى ساربه، فاخذ يصف الناس بالمبتدعين، و الاعمال التى لاتتنافى مع الشريعۀ بالبدعۀ، ظناً منه انّ قرائته و ثقافته العامۀ فى الشريعۀ اهلته ليقول ذلك و يتطرّف فى دعوته؛ و لذلك لم نجد أى طالب علم تضلع بالفقه و الأصول يقول بقوله أو يرضى باسلوبه؛ سواء من القدامى أو المعاصرين.  ١٣ از جمله امورى كه مايه تأسف است اينكه برخى از كسانى كه تخصص در فقه نداشته يا اصلاً فقه نخوانده و در آن تبحرى ندارند خود را عالم به حساب آورده و متصدى فتوا شده‌اند، و لذا در غالب اوقات به جهت متابعت از هواى نفس يا روشى را كه‌پيگيرى كرده، در خطا مى‌افتد و شروع به توصيف مردم به بدعت‌گزار شده و اعمالى كه با شريعت تنافى ندارد را به بدعت نسبت مى‌دهد، به گمان اينكه قرائت و فهم عمومى در شريعت او را اهليت داده كه اين‌گونه بگويد و در دعوتش تندروى كند، و لذا هيچ طالب علمى كه در فقه و اصول تخصص پيدا كرده را نمى‌يابيم كه گفته او را بگويد يا به روش او راضى باشد؛ چه از افراد مقدمين يا معاصرين.

ديدگاه محمد بن علوى مالكى

محمّد بن علوى مالكى در نقد ميزان بودن فعل سلف مى‌گويد:
. . . فغايۀ حجتهم انّهم يقولون: انّ هذا العمل لم‌يفعله رسول الله ٩  ولم يكن من عمل السلف وعليه فهو حرام أو بدعۀ أو ضلالۀ؛ لانّه مخالف لكتاب الله وسنۀ رسوله، هكذا يتجاسرون على الدين واحكامه بلا نظر ولا رويّۀ، وهذا الكلام منهم اوّله حقّ وآخره باطل. . . 14
. . . نهايت دليل آنها اين است كه مى‌گويند: اين عمل را رسول خدا (ص) انجام نداده واز كردار پيشينيان نيست، ولذا حرام يا بدعت يا گمراهى است؛ زيرا مخالف كتاب خدا وسنت رسول اوست. اينان اين‌گونه بر دين واحكام آن جسارت مى‌كنند بدون آنكه نظر وتأمّل نمايند، واين كلام آنها، اولش حقّ وآخرش باطل است. . .
انواع ترك
ترك بر دو قسم است:
 ١ . ترك مقصود

وآن تركى است كه اصوليون از آن به ترك وجودى تعبير مى‌كنند.
 ٢ . ترك غير مقصود
كه از آن به ترك عدمى تعبير مى‌كنند، وآن موضوعى است كه شارع متعرض حكم آن نشده؛ زيرا مقتضى آن نبوده است، ومورد بحث صورت دوم است.
علوى مالكى مى‌گويد:
انّ كون النبى (ص) أو السلف الصالح لم يفعله ليس بدليل بل هو عدم دليل، ودليل التحريم انّما يكون بورود نصّ يفيد النهى عند فعل الشىء أو الإنكار على فعله من المشرّع الأعظم (ص) ، أو ممّن يقوم مقامه من الذين جعل سنتهم هى سنته وطريقتهم هى طريقته. . .  ١۵ 
اينكه پيامبر (ص) يا سلف صالح اين كار را انجام نداده دليل بر عدم جواز نمى‌شود، بلكه عدم دليل است، ودليل تحريم به ورود نصّى است كه دلالت بر نهى از انجام شىء يا انكارِ كارى از مشرّع اعظم (ص) دارد يا از كسانى كه جانشين آنان بوده كسانى كه سنّت وروش آنها همان سنّت وروش رسول خدا (ص) بوده است. . . .
عدم فتوا به ترك
با مراجعه به فتاواى علماى اهل‌سنت حتى بزرگان وهابيان همچون ابن تيميه پى مى‌بريم كه آنان معتقد بودند: ترك فعل، دلالت بر حرمت يا كراهت ندارد. اينك به نقل برخى از عبارات مى‌پردازيم:
 ١ . ابن تيميه در ردّ كسى كه قائل به كراهت دخول در حمام يا عدم استحباب آن شده واستدلال به عدم دخول پيامبر (ص) وابوبكر وعمر در حمام كرده مى‌گويد:
ليس لأحد أن يحتجّ على كراهيۀ دخولها أو عدم استحبابها بكون النبى (ص) لم يدخلها ولا ابوبكر ولا عمر؛ فانّ هذا انّما يكون حجۀ لو امتنعوا من دخول الحمام وقصدوا اجتنابها، أو امكنهم دخولها فلم يدخلوها، وقد علم انّه لم يكن فى بلادهم حينئذ حمّام، فليس اضافۀ عدم الدخول إلى وجود مانع الكراهۀ أو عدم ما يقتضى الاستحباب بأولى من اضافته الى فوات شرط الدخول، وهو القدرۀ والإمكان.
وهذا كما انّ ما خلقه الله فى سائر الأرض من القوت واللباس والمراكب والمساكن لم يكن كل نوع منه كان موجوداً فى الحجاز، فلم يأكل النبى (ص) من كل نوع من انواع الطعام القوت والفاكهۀ، ولا لبس من كل نوع من انواع اللباس. . .  ١۶ 
كسى نمى‌تواند بر كراهيت دخول حمام يا عدم استحباب آن به داخل نشدن پيامبر (ص) وابوبكر وعمر در حمام استدلال كند؛ زيرا اين استدلال آن وقتى صحيح است كه آنان از دخول حمام امتناع كرده وقصد اجتناب داشته باشند يا اينكه برايشان دخول در حمام امكان داشته ولى در عين حال داخل نشده‌اند، در حالى كه مى‌دانيم در آن زمان در شهرهاى آنها حمام وجود نداشته است، ولذا نسبت دادن عدم دخول حمام را به وجود مانع كراهت يا نبود مقتضى استحباب، اولى از انتساب به فوت شرط دخول كه همان قدرت وامكان است نيست. همان‌گونه كه آنچه را خداوند در ساير زمين‌ها خلق كرده از قوت ولباس ومركب‌ها ومساكن، همه اين انواع در حجاز نبوده است، ونيز پيامبر (ص) از تمام انواع غذاها وميوه‌ها نخورده وتمام انواع لباس‌ها را نپوشيده است. . . .
و اين نخوردن دليل بر عدم جواز خوردن و حرمت آنها نيست. قابل توجه اينكه اين كلام ابن تيميه با آنچه از او در بحث نقد ميزان‌بودن فعل سلف نقل كرديم  ١٧ ، تهافت دارد و اين از تناقضات او به حساب مى‌آيد.
2. محمّد بن علوى مالكى مى‌گويد:
وقد اكثر بعض المتأخرين من الاستدلال بالعدم والترك على تحريم اشياء او ذمّها، وافرط فى استعماله بعض المتنطعين المتزمتين بحجۀ انّ النبى (ص) لم يفعله او بحجّۀ انّ الخلفاء الراشدين لم يفعلوه، وهذا منهم جهل عريض، ناتج عن عقل مريض؛ ذلك انّ تركهم العمل به قد يكون لعذر قام لهم فى الوقت، أو لما هو افضل منه، أو لعلّه لم يبلغ جميعهم علم به، وتفصيل ذلك هو؛
الف) انّ الأصوليين عرّفوا السنۀ بانّها قول النبى (ص) وفعله أو تقريره، ولم يدخلوا ما تركه فى جملۀ ذلك، لانّه ليس بدليل.
ب) انّ الحكم هو خطاب الله، وقد ذكر الاصوليون انّه هو الّذى يدلّ عليه القرآن أو السنۀ أو الاجماع أو القياس، والترك ليس واحداً منها، فلا يكون دليلا.
ج) الترك عدم فعل وعدم الفعل يقتضى عدم الدليل، فلا يقتضى الترك تحريماً الاّ بدليل أو قرينۀ من كتاب أو سنۀ أو اجماع أو قياس.  ١٨ 
برخى از متأخرين، در استدلال به عدم وترك بر تحريم اشياء وذمّ آنها افراط كرده‌اند، ونيز برخى از تندروها در اين زمينه زياده روى نموده‌اند به اين استدلال كه پيامبر (ص) اين عمل را انجام نداده ونيز خلفاى راشدين چنين نكرده‌اند، واين حرف از آنان نادانى گسترده‌اى است كه ناشى از عقل مريض است؛ زيرا ترك يك عمل از آنان گاهى به جهت عذرى است كه براى آنان در آن وقت پديد آمده است، يا به جهت آن است كه بهتر از آن را ملاحظه كرده بودند، يا آنكه درباره آن هيچ كس چيزى نمى‌دانست. وتفصيل آن اين است؛
الف) اصولى‌ها سنّت را اين‌گونه تعريف كرده‌اند كه آن، قول وفعل وتقرير پيامبر (ص) است، وترك حضرت را در آن داخل نكرده‌اند؛ زيرا دليل به حساب نمى‌آيد.
ب) حكم، همان خطاب خداست، واصولى‌ها گفته‌اند كه همان چيزى است كه قرآن يا سنّت يا اجماع يا قياس بر آن دلالت دارد، وترك، يكى از آنها نيست ولذا دليل به حساب نمى‌آيد.
ج) ترك، عدم فعل است وعدم فعل مقتضى عدم دليل است ولذا ترك، تحريم به حساب نمى‌آيد، مگر با دليل يا قرينه‌اى از كتاب يا سنّت يا اجماع يا قياس.
 ٣ . مالكى‌ها وحنفى‌ها براى كراهت دو ركعت نماز قبل از مغرب به قول ابراهيم نخعى تمسك كرده‌اند كه گفت: «ابوبكر وعمر وعثمان اين دو ركعت را به جاى نمى‌آوردند» ، ولى ابن حزم در ردّ آنها مى‌گويد:
لو صحّ لما كانت فيه حجۀ؛ لأنّه ليس فيه انّهم نهوا عنهما.  ١٩ 
اگر اين مطالب صحيح باشد دليل وحجت نمى‌شود؛ زيرا در آن نيامده كه آنان از اين دو ركعت نماز نهى كرده‌اند.
 ۴ . سيّد عبدالله بن صديق غمارى در ردّ كسانى كه منكر رفع يدين در حال دعايند وگمان كرده‌اند كه بدعت است؛ زيرا پيامبر (ص) آن را انجام نداده، مى‌گويد:
ترك الشىء لا يدلّ على منعه؛ لانّه ليس بنهى، والله تعالى يقول: وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا  ٢٠ الآيۀ، ولم يقل: وما تركه فانتهوا عنه. وقال النبى (ص) : إذا امرتكم بأمر فأتوا منه ما استطعتم، واذا نهيتكم عن شىء فاجتنبوه، ولم يقل: إذا تركت شيئاً فاجتنبوه، فترك الشىء لا يدلّ على منعه وانّما يدل على جواز تركه فقط. فالنبى (ص) حين ترك صلاۀ الضحى دلّ تركه لها على انّها جائزۀ؛ إذ لو كانت واجبۀ ما تركها، وكذلك تركه رفع يديه فى الدعاء احياناً يدلّ على جواز تركه لا على انّه ممنوع. 21ترك شىء دليل بر منع آن نيست؛ زيرا نهى به حساب نمى‌آيد، وخداوند متعال مى‌فرمايد: «وآنچه را كه رسول براى شما آورده اخذ كنيد واز آنچه نهى كرده دست برداريد» ، ولى نفرموده: وآنچه را ترك كرده دست برداريد. پيامبر (ص) فرمود: هرگاه شما را به چيزى امر كردم به قدر استطاعت خود آن را انجام دهيد، وهرگاه شما را از چيزى نهى كردم، آن را اجتناب نماييد، ولى نفرموده: هرگاه چيزى را ترك كردم شما نيز ترك كنيد؛ بنابراين ترك چيزى دليل بر منع آن نيست بلكه تنها دلالت بر جواز ترك آن مى‌كند. لذا پيامبر (ص) هنگامى كه نماز ضحى را ترك كرد، اين ترك دلالت مى‌كند كه آن نماز جايز است؛ زيرا اگر واجب بود آن را ترك نمى‌كرد. همچنين ترك بالا بردن دو دست هنگام دعا در برخى از اوقات از جانب پيامبر (ص) ، دليل بر جواز ترك آن است نه اينكه دليل بر ممنوعيت باشد.

منابع: 

 * قرآن كريم.
* نهج البلاغه.
 ١ . اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، تهران، دار الكتب الاسلاميۀ.
 ٢ . البدعۀ (تعريفها، انواعها، احكامها) ، صالح بن فوزان، چاپ اول، رياض، دار العاصمۀ،  ١۴١٢ ه. ق.
3. البدعۀ فى مفهومها الاسلامى الدقيق، دكتر عبدالملك سعدى، بغداد، دار الايمان، 1413ه. ق.
 ۴ . تهذيب الاسماء واللغات، نووى، بيروت، دار الكتب العلميۀ.
5. الحلال والحرام فى الإسلام، يوسف قرضاوى، تهران، سازمان تبليغات اسلامى.
 ۶ . دليل الاخطاء التى يقع فيها الحاج و المعتمر، ابن عثيمين.
7. رسائل الشريف المرتضى، السيد المرتضى، بيروت، موسسۀ النور للمطبوعات.
 ٨ . شيعه‌شناسى و پاسخ به شبهات، على اصغر رضوانى، تهران، مشعر.
9. صحيح ترمذى.
 ١٠ . فتاوى اسلاميۀ، صالح بن فوزان.
11. فتاوى التعزيۀ، ابن عثيمين.
 ١٢ . فتاوى منار الاسلام، شيخ ابن عثمين.
13. مجلۀ البحوث الاسلاميۀ.
 ١۴ . مجموع الفتاوى، ابن عثمين.
 ١۵ . مجموع فتاوى اللجنۀ الدائمۀ للبحوث العلميۀ والافتاء، احمد بن عبدالرزاق درويش، جده، دار المويد،  ١۴٢١ ه. ق.
16. مجموع فتاوى ومقالات متنوعه، شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، رياض، دار الوطن، 1416ه. ق.
 ١٧ . مجموعۀ رسائل الامام حسن البناء، حسن البناء، قاهره، دار الدعوۀ.
18. المنتقى من فتاوى الشيخ صالح بن فوزان.
 ١٩ . منهج السلف فى فهم النصوص بين المنظريۀ والتطبيقن محمد بن علوى مالكى، چاپ دوم،  ١۴١٩ ه. ق.
20. الميزان، محمدحسين طباطبايى، تهران، دار الكتب الاسلاميۀ.
 ٢١ . النهايۀ، ابن اثير، قم، اسماعيليان.
22. وسائل الشيعۀ، محمد بن حسن حر عاملى.

Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest. Sign up or login to your account.
Attachments (0 / 3)
Share Your Location

آپ کے سوالات

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

آخرین ارسال سایت