پرسش:
مى دانيم كه لقمه حرام و شبهه ناك، تأثير سويى بر اخلاق كودك دارد. با توجّه به اين نكته، آيا شيرى كه حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) از حليمه خوردند شبهه ناك نبود؟ آيا غذايى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در بين مردم كافر آن زمان مى خوردند، حرام نبود؟
پاسخ:
با سلام و عرض ادب و احترام
بى شك يكى از عوامل مؤثر بر روح و جسم انسان، تغذيه است. از اين رو قرآن كريم مى فرمايد: (فَليَنظُرِ الاِنسانُ اِلى طَعامِه[1] انسان بايد به غذاى خويش بنگرد.)يعنى انسان هنگام خوردن غذا، ابتدا بايد دقيقاً بنگرد كه چه چيزى مى خواهد بخورد؟ آيا براى روحش مفيد است يا زيان آور؟ حلال است يا حرام؟ و... .
قرآن كريم، در آيه ديگرى نيز مى فرمايد: (يا اَيُّهَا الرُّسُلُ كُلوا مِنَ الطَّيِّباتِ و اعمَلوا صالِحاً ...[2] اى رسولان من! از غذاهاى پاكيزه بخوريد و عمل صالح انجام دهيد)برخى مفسّران معتقدند كه ذكر اين دو (خوردن غذاى پاك و انجام عمل صالح) در كنار
يكديگر، دليل وجود نوعى ارتباط ميان آن دو است و اشاره به اين است كه غذاهاى مختلف، آثار اخلاقى متفاوتى دارند؛ غذاى حلال و پاك، روح را پاك مى كند و سرچشمه عمل صالح مى شود، و غذاى حرام و ناپاك، روح و جان را تيره مى سازد و زمينه اعمال ناصالح را فراهم مى كند. در مورد اين آثار مثبت و منفى غذاها، ميان مسلمان و غير مسلمان فرقى نيست.[3]
امّا با نگاهى گذرا به زندگى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) روشن مى شود كه ايشان از همان آغاز، با عنايت ويژه خداوند، در محيطى پرورش يافت كه سرشار از معنويت و ياد پروردگار بود.
سرپرستان
سرپرستان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) يعنى «عبدالمطلب» و «ابوطالب» همگى موحّد و خداپرست بودند. درباره موحّد بودن اين دو بزرگوار، شواهد تاريخى بسيارى وجود دارد. در زمان حمله سپاه ابرهه به خانه كعبه، عبدالمطلب حلقه در را به دست گرفت و با خداى خود مانند ديگر موحّدان به مناجات پرداخت و گفت: «خدايا جز تو به كسى اميدوار نيستم ... .» همچنين، ابوطالب در قحطى و خشك سالى، برادرزاده خود ـ يعنى حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) ـ را به محلّ عبادت خود مى برد و خدا را به مقام او سوگند مى داد و باران مى طلبيد. اين موارد و ديگر مواردى كه در كتب تاريخى آمده، نشان مى دهد كه سرپرستان حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) مردانى خداپرست و موحّد بوده اند.[4]
دايه حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)
دايه اى كه مسؤوليت شير دادن به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را پذيرفت، حليمه نام داشت. او دختر ابى ذؤيب از قبيله بنى سعد بود. دايه هاى اين قبيله از ديگران مشهورتر بودند. انتخاب
حليمه براى شير دادن حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)، شبيه ماجراى حضرت موسى در نپذيرفتن دايه هايى بود كه براى او مى آوردند. موسى(عليه السلام) هيچ يك از دايه ها را نپذيرفت تا آن كه مادرش را براى شير دادن او آوردند. حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)نيز از پستان هيچ يك از دايه ها شير نخورد تا آن كه حليمه سعديه آمد. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سينه حليمه را مكيد و در آن لحظه، شادى و سرور، خاندان عبدالمطلب را فرا گرفت.[5]
اين مسأله نشان مى دهد كه مسير تربيت و تغذيه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، مسيرى ويژه و مورد عنايت پروردگار بوده است.
افزون بر اين، موّرخان مسلمان نوشته اند شيرى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از دايه اش مى نوشيد، رزقى آسمانى بود. هم چنان كه حليمه مى گويد: آن گاه كه من پرورش نوزاد «آمنه» را پذيرفتم، در حضور مادر او، خواستم او را شير دهم. پستان چپ خود را كه شير داشت، در دهان او نهادم، ولى كودك به پستان راست من بيشتر متمايل بود. امّا من از روزى كه بچه دار شده بودم، شيرى در پستان راست خود نديده بودم. اصرار نوزاد، مرا بر آن داشت كه پستان راست بى شير خود را در دهان او بگذارم.
هماندم كه كودك، شروع به مكيدن كرد، رگ هاى خشك آن پر از شير شد و اين پيش آمد، باعث شگفتى همه حاضران گرديد.[6]
بنابراين، با وجود عنايت ويژه خداوند به چنين خاندانى، احتمال خوردن غذاى شبهه ناك براى آنان نمى رود. افزون بر اين، همه مردم زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) كافر و بت پرست نبودند. برخى از آن ها پيرو آيين حضرت ابراهيم(عليه السلام) بودند و خداوند يكتا را مى پرستيدند و غذاهاى حلال مصرف مى كردند و معامله اين افراد با كافران آن زمان نيز بى اشكال است.
نظير معاملات و روابط تجارى كنونى مسلمانان با ملت هاى غير مسلمان كه هيچ مجتهدى، بر حرمت يا شبهه ناك بودن اموال حاصل از اين معاملات، فتوا نداده است.
[1]. عبس/24 .
[2]. مؤمنون/51 .
[3]. ر.ك: اخلاق در قرآن، آية الله مكارم شيرازى، ج 1، ص 207 ـ 214، مدرسة الامام على بن ابى طالب(عليه السلام) ؛ تفسير نمونه، آية الله مكارم شيرازى، ج 14، ص 255، دارالكتب الاسلامية.
[4]. فروغ ابديت، آية الله جعفر سبحانى، ج 1، ص 209، دفتر تبليغات اسلامى.
[5]. همان، ص 160.
[6]. همان، ص 163.