رنجهاي فاطمه (ع.ه) از زبان على (ع)
فاطمه و علي عليهما السلام دو يار همراه و دو ستاره آسماني اند كه براي نشان دادن راه آسمان چند روزي به زمين آمدند و سپس به آسمان بازگشتند . آن دو يار مهربان، نامهرباني ها و بي مهري هاي بي حسابي از خاكيان ديدند و بزرگوارانه از كنار مزاحمت هاي شب پره هاي مزاحم گذشتند . از اين بي مهري ها و مزاحمت ها، حكايات فراواني گفته اند و شنيده ايم، اما در اين اوراق معدود، برآنيم تا از زبان تنها همتاي زهرا، گوشه اي اندك از تلخي هاي رفته بر آن عزيز را بخوانيم و بدانيم . پيش از ذكر اين تلخي ها، جملاتي چند در بلنداي مقام آن زهره درخشنده را از زبان علي عليه السلام نقل مي كنيم و سپس به بيان رنج هاي حضرت زهرا عليها السلام مي پردازيم .
فاطمه، برترين بانو
معاويه در نامه اي كه به امام علي عليه السلام مي نويسد، به فخر فروشي در مقابل امام مي پردازد . امام در پاسخ به نامه او، به بيان فضيلت هاي بني هاشم و فضيحت هاي بني اميه مي پردازد:
«واني يكون ذلك كذلك، ومنا النبي ومنكم المكذب ومنا اسد الله ومنكم اسد الاحلاف ومنا سيدا شباب اهل الجنة ومنكم صبية النار ومنا "خير نساء العالمين" ومنكم حمالة الحطب في كثير مما لنا وعليكم (1) ;
شما چگونه و كجا با ما برابريد! كه از ميان ما پيامبر صلي الله عليه و آله برخاست و دروغزن (ابوجهل) از شما است، واسد الله (حمزه سيد الشهدا) از ما و اسد الاحلاف (شير سوگندها; اسد بن عبد العزي) از شما، و از ماست دو سيد جوانان اهل بهشت (حسن عليه السلام و حسين عليه السلام) و از شما است كودكاني (2) كه آتش نصيب آنان گرديد . و از ما است بهترين زنان جهان (فاطمه عليها السلام) و از شماست آن كه هيزم كشد براي دوزخيان (ام جميل همسر ابي لهب) (3) وبيش از اين ما را فضيلت ها و شما را فضيحت ها است .»
علي و فاطمه عليهما السلام از زبان يكديگر
پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله پس از ازدواج حضرت علي و فاطمه عليهما السلام و سپري شدن مراسم عروسي، ابتدا از علي عليه السلام پرسيدند: همسرت فاطمه عليها السلام را چگونه يافتي؟ امام پاسخ داد: «نعم العون علي طاعة الله; در اطاعت كردن از خدا خوب يار و ياوري است .» سپس از دختر خود، فاطمه عليها السلام پرسيدند: شوهرت را چگونه يافتي؟ آن حضرت پاسخ داد: «خير بعل; بهترين شوهراست . (4) »
زحمات فاطمه عليها السلام در منزل
به دنبال تقسيم كار پيامبر صلي الله عليه و آله بين حضرت زهرا عليها السلام و علي عليه السلام و واگذاري كارهاي داخل منزل به فاطمه عليها السلام، گرچه علي عليه السلام نيز در كمك به همسرش از هيچ كوششي دريغ نمي كرد، اما در عين حال انجام تمام كارهاي منزل براي فاطمه عليها السلام باري گران بود . براي كاهش زحمت هاي منزل، علي عليه السلام راه حلي به فاطمه پيشنهاد مي كند . آن حضرت بعدها اين ماجرا را چنين نقل فرمود: «فاطمه زهرا عليها السلام، عزيزترين عزيزان رسول خدا صلي الله عليه و آله در خانه من بود . فاطمه عليها السلام آنقدر با آسياب آرد كرد تا دست هايش پينه بست و آنقدر از چاه آب كشيد كه اثر آن بر سينه اش باقي مانده بود و به اندازه اي خانه را روبيد تا اينكه لباس هايش غبار آلود شد، و آن قدر زير ديگ آتش بر افروخت تا لباسش كثيف و گرد آلود گرديد و به همين علت، به سختي و زحمت افتاد . روزي شنيدم چند غلام خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله آورده اند . به فاطمه گفتم: وقتي خدمت پدر رفتي از او خادمي بخواه تا در كارها مدد رسان تو باشد و از اين همه رنج و محنت آسوده شوي .
فاطمه زهرا عليها السلام خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله رفت . ملاحظه كرد كه گروهي با ايشان مشغول بحث و گفت و گو هستند . لذا بدون اينكه با پدر سخني بگويد از شرم و حيا بازگشت . چون رسول خدا صلي الله عليه و آله مي دانست كه فاطمه عليها السلام براي حاجت و نيازي مراجعه كرده است، خود به منزل ما آمد . ما در بستر استراحت بوديم، وي بالاي سر فاطمه عليها السلام نشست و فاطمه عليها السلام از جهت شرم و حيا سر خود را زير رخت خواب كرد .
حضرت فرمود: فاطمه جان! براي چه منظوري نزد من آمدي؟ او دو مرتبه سؤال فرمود و فاطمه ساكت بود .
عرض كردم: اي رسول خدا! من علت را براي شما عرض مي كنم . فاطمه آن قدر سنگ آسياب را چرخانده كه دستش پينه بسته و آن قدر آب كشيده كه بر سينه اش اثر آن باقي مانده و آن قدر خانه را جاروب كرده كه لباسش خاك آلود شده، و آن قدر آتش در زير ديگ افروخته كه پيراهن او كثيف شده و بوي دود گرفته است . شنيديم كه غلامان و خادمان چندي را خدمت شما آوردند، به فاطمه عليها السلام گفتم: به سراغ پدر خود رفته، از ايشان خدمت كاري بخواه تا تو را كمك كند .
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «الا ادلكما علي خير مما سالتما . اذا اخذتما مضاجعكما تكبرا اربعا وثلاثين وتسبحا ثلاثا وثلاثين وتحمدا ثلاثا وثلاثين فهو خير لكما من خادم يخدمكما; شما را از مطلبي آگاه كنم كه براي شما از خادمي كه خواستيد بهتر است . وقتي از خواب برخاستيد (دربعضي روايات است وقتي به رختخواب رفتيد) سي و چهار مرتبه «الله اكبر» ، سي و سه بار «سبحان الله » و سي و سه بار «الحمد لله » بگوييد، اين براي شما از خادمي كه به شما خدمت كند بهتر است .»
آنگاه فاطمه سر خود را بيرون آورد و سه بار فرمود: «رضيت عن الله ورسوله; از خدا و رسول او راضي و خشنود شدم . (5) »
عيادت ناتمام
وقتي عباس عموي پيامبر صلي الله عليه و آله براي عيادت فاطمه عليها السلام به منزل علي عليه السلام آمد، به دليل کسالت شديد آن حضرت و ممنوع الملاقات بودن ايشان، موفق به عيادت آن عزيز نشد . به منزل خود بازگشت و پيكي روانه منزل علي عليه السلام كرد، تا به علي عليه السلام اين پيغام را برساند: «آن گونه كه من احساس مي كنم، فاطمه عليها السلام روزهاي پايان عمر خود را مي گذراند و اول كسي است كه به پيامبر صلي الله عليه و آله ملحق مي شود . من پيشنهاد مي كنم در صورت رحلت ايشان، مهاجرين و انصار را خبر كنيد تا در مراسم نماز و دفن آن حضرت شركت كنند، كه اين كار، هم باعث فيض معنوي و ثواب حاضران است، و هم باعث تقويت شعائر ديني .»
علي عليه السلام در پاسخ به پيشنهاد عمويش عباس بن عبد المطلب، فرستاده اي به نزد او روانه كرد تا اين پيام را برساند: «ابلغ عمي السلام وقل لا عدمت اشفاقك وتحيتك وقد عرفت مشورتك ولرايك فضله . ان فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه و آله لم تزل مظلومة من حقها ممنوعة وعن ميراثها مدفوعة . لم تحفظ فيها وصية رسول الله صلي الله عليه و آله ولا رعي فيها حقه ولا حق الله عزوجل وكفي بالله حاكما ومن الظالمين منتقما وانا اسالك يا عم ان تسمح لي بترك ما اشرت به فانها وصتني بستر امرها; سلام مرا به عمويم برسان و بگو: خير خواهي شما را فراموش نمي كنم . نظر شما را به خوبي دريافتم و البته احترام آن - در جاي خود - محفوظ است . فاطمه عليها السلام هميشه مظلوم واقع شده، و از حق خود بازداشته شد و از ارث خود بي بهره گرديد . سفارش رسول خدا صلي الله عليه و آله در مورد او عمل نشد و حقي كه خدا و رسول او در مورد فاطمه عليها السلام داشتند، رعايت نگرديد و خداوند براي حكمراني و انتقام از ظالمين [ما را] بس است .
عموي گرامي! از شما مي خواهم به من رخصت دهيد كه به نظر شما عمل نكنم، چرا كه فاطمه عليها السلام خودش به من وصيت كرده است كه امر [كفن و دفن] او مخفي باشد .»
وقتي كه فرستاده عباس با اين پيام به سوي او بازگشت، عباس گفت: غفران الهي نثار فرزند برادرم كه البته او آمرزيده است . به راستي كه نظر او بدون اشكال و صحيح است . براي عبد المطلب فرزندي با بركت تر از علي عليه السلام زاده نشد، مگر پيامبر صلي الله عليه و آله . . . (6) .
آهنگ جدايي
آن گاه كه فاطمه زهرا عليها السلام احساس كرد زمان رحلتش فرا رسيده است، در حالي كه در بستر بيماري آرميده بود خطاب به علي عليه السلام فرمود: «يا ابن عم، انه قد نعيت الي نفسي وانني لا اري ما بي الا انني لاحق بابي ساعة بعد ساعة وانا اوصيك باشياء في قلبي; اي پسر عمو! خبر مرگ به من رسيده و آنگونه كه در مي يابم پس از اندك زماني، به پدرم ملحق مي شوم، آنچه را در دل دارم به تو وصيت مي كنم .»
علي عليه السلام به فاطمه عليها السلام فرمود: «اوصيني بما احببت يا بنت رسول الله; اي دخت رسول خدا! آنچه دوست داري وصيت كن .»
آنگاه علي عليه السلام كنار سر فاطمه عليها السلام نشست و به آنان كه در اتاق بودند فرمود بيرون روند . سپس فاطمه عليها السلام به علي عليه السلام فرمود: «يا ابن عم! ، ما عهدتني كاذبة ولاخائنة ولا خالفتك منذ عاشرتني; اي پسر عمو! از روزي كه با من زندگي كردي، از من دروغ و خيانت نديدي و هيچ گاه با تو مخالفت ننمودم .»
و علي عليه السلام در پاسخش چنين گفت: «معاذ الله انت اعلم بالله وابر واتقي واكرم واشد خوفا من الله [من] ان اوبخك بمخالفتي . قد عز علي مفارقتك وتفقدك، الا انه امر لابد منه . والله جددت علي مصيبة رسول الله وقد عظمت وفاتك وفقدك فانا لله وانا اليه راجعون من مصيبة ما افجعها وآلمها وامضها واحزنها، هذه والله مصيبة لا عزاءلها ورزية لا خلف لها; نه، هرگز! تو نسبت به خداوند آگاه تر، نيكوكارتر، پرهيزگارتر، گرامي تر، و خائف تر از آن هستي كه تو را به عنوان مخالفت با من سرزنش كنم . جدايي و فقدان تو براي من بسيار سخت است . ولي چه بايد كرد كه چاره اي براي مرگ نيست . سوگند به خدا، مصيبت رسول خدا براي من تازه شد و وفات و فقدان تو، [براي من] بسيار بزرگ [و دشوار] است . پس «انا لله وانا اليه راجعون » از مصيبتي كه بسيار دلخراش و دردناك و دشوار و اندوه آور است . به خدا قسم! اين مصيبتي است كه تسليت [و آرامش] ندارد و حادثه جانسوزي است كه جبران ناپذير است . »
سپس مدتي با هم گريستند و علي عليه السلام سر فاطمه عليها السلام را به سينه چسبانيد و فرمود: «اوصيني بما شئت فانك تجدني فيما امضي كما امرتني به واختار امرك علي امري; آنچه مي خواهي وصيت كن، همانا مرا آن گونه خواهي يافت كه به وصيت تو بخوبي عمل كنم و امر تو را بر امر خودم مقدم مي دارم .»
سپس فاطمه عليها السلام به بيان وصاياي خود پرداخت (7) .
آغاز جدايي
پس از شهادت حضرت زهرا عليها السلام، امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام از شهادت مادر خود با خبر شدند، اسماء به حسنين عليهما السلام گفت: به نزد پدرتان علي عليه السلام رويد و خبر شهادت فاطمه عليها السلام را به او رسانيد . حسنين عليهما السلام از خانه بيرون آمدند و در حالي كه فرياد مي زدند: «يا محمداه! يا احمداه! اليوم جدد لنا موتك اذ ماتت امنا» ، وارد مسجد شدند و علي عليه السلام را كه در مسجد بود، از شهادت فاطمه عليها السلام آگاه نمودند . علي عليه السلام با شنيدن اين خبر، آنچنان دگرگون شد كه بي حال افتاد . آب به صورتش پاشيدند و به حال آمد . با سوز و گداز فرمود: «بمن العزاء يا بنت محمد كنت بك اتعزي ففيم العزاء من بعدك; اي دختر محمد صلي الله عليه و آله! به چه كسي خود را تسليت دهم. [تا زنده بودي] مصيبتم را به تو تسليت مي دادم، اكنون پس از تو چگونه آرام و قرار گيرم؟ (8) »
در سوگ يار
علي عليه السلام پس از به خاك سپاري يار ديرينه و همراه روزگار خوشي ها و تلخي هاي خود، در كنار تربت آن عزيز، با رسول خدا چنين درد دل كرد:
«السلام عليك يا رسول الله عني . والسلام عليك عن ابنتك و زائرتك والبائتة في الثري ببقعتك والمختار الله لها سرعة اللحاق بك . قل يا رسول الله عن صفيتك صبري وعفا عن سيدة نساء العالمين تجلدي . الا ان لي في التاسي بسنتك في فرقتك موضع تعز فلقد وسدتك في ملحودة قبرك وماضت نفسك بين نحري وصدري . بلي وفي كتاب الله [لي] انعم القبول «انا لله وانا اليه راجعون » قد استرجعت الوديعة واخذت الرهينة واخلست الزهراء فما اقبح الخضراء والغبراء، اما حزني فسرمد واما ليلي فمسهد . وهم لا يبرح من قلبي او يختار الله لي دارك التي انت فيها مقيم . كمد مقيح و هم مهيج . سرعان ما فرق بيننا والي الله اشكو وستنبئك ابنتك بتظافر امتك علي هضمها . فاحفها السؤال والستخبرها الحال . فكم من غليل معتلج بصدرها لم تجد الي بثه سبيلا . وستقول ويحكم الله وهو خير الحاكمين . سلام مودع لا قال ولا سئم . فان انصرف فلا عن ملالة وان اقم فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرين . واها واها والصبر ايمن واجمل .
ولولا غلبة المستولين لجعلت المقام واللبث لزاما معكوفا ولاعولت اعوال الثكلي علي جليل الرزية . فبعين الله تدفن ابنتك سرا وتهضم حقها وتمنع ارثها ولم يتباعد العهد ولم يخلف منك الذكر والي الله يا رسول الله المشتكي وفيك يا رسول الله احسن العزاء .
صلي الله عليك و عليها السلام والرضوان;
اي پيغمبر خدا! از من و از دخترت كه به ديدن تو آمده و در كنار تو زير خاك خفته است، بر تو درود باد! همان كه خداوند سرعت ملحق شدنش به تو را اختيار كرد . اي رسول خدا! پس از دختر برگزيده ات شكيبايي من به پايان رسيده و خويشتن داري من به خاطر سيده زنان جهان از دست رفته است . اما براي من پيروي از سنت تو [كه همان صبر باشد] در جدايي تو موجب تسليت است [ . اي پيامبر خدا!] تو را به دست خود در دل خاك سپردم! و تو بر روي سينه من جان دادي! آري، قرآن خبر داده است كه همه از خدائيم و به سوي او باز مي گرديم . اكنون امانت به صاحبش رسيد، و آنچه در گرو بود گرفته شد و زهرا از دست رفت [ . پس از او] آسمان و زمين زشت مي نمايد و هيچگاه اندوه دلم نمي گشايد و شبم بي خواب است و غم از دلم نمي رود، تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند .
[مرگ زهرا] ضربتي بود كه دل را خسته و غصه را پيوسته گردانيد، چه زود جمع ما به پريشاني كشيده شد . شكايت [خود را] به خدا مي برم و دخترت خواهد گفت كه امتت پس از تو با وي چه ستم ها كردند . آنچه خواهي از او بپرس و احوال را از او جويا شو . تا سر دل بر تو گشايد و خوني كه خورده است بيرون آيد . او به زودي خواهد گفت و خدا كه بهترين داور است [ميان او و ستمكاران داوري] نمايد .
[سلامي كه به تو مي دهم] سلام وداع كننده است نه از روي ملالت و كسالت . اگر مي ورم ملول [و خسته جان] نيستم و اگر مي مانم به وعده خدا بد گمان نيستم، به خاطر وعده اي كه خداوند به شكيبايان داده است . در انتظار پاداش مي مانم كه شكيبايي نيكوتر است .
اگر بيم چيرگي ستمكاران نبود براي هميشه در كنار قبرت مي ماندم و در اين مصيبت بزرگ چون فرزند مرده جوي اشك از ديدگانم مي راندم .
خدا گواه است كه دخترت پنهاني به خاك مي رود و در حالي كه هنوز روزي چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبان ها نرفته، حق او برده مي شود و از ميراث او منع مي شود .
اي رسول خدا! شكايت را به سوي خدا مي برم و دل را به ياد تو خوش مي دارم، كه درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه . (9) »
وقتي آن حضرت از دفن فاطمه 3 فراغت يافت بر سر قبر او ايستاد و اين دو بيت را انشاء كرد:
لكل اجتماع من خليلين فرقة وكل الذي دون الممات قليل
وان افتقادي واحدا بعد واحد دليل علي ان لا يدوم خليل (10)
«جمع هر دو دوست را پريشاني است و هر چيز جز مرگ ناچيز است . اينكه من يكي را پس از ديگري از دست مي دهم، نشان آن است كه هيچ دوستي جاويد نمي ماند .»
. . .
مرا شفاعت اين پنج تن بسنده بود كه روز محشر بدين پنج تن رسانم تن
بهين خلق و برادرش و دختر و دو پسر محمد و علي و فاطمه حسين و حسن (11)
. . .
آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع پيش شهدا دست من و دامن زهرا
تا داد من از دشمن اولاد پيمبر بدهد بتمام ايزد دادار تعالي (12)
• پاورقــــــــــــــــــــي
________________________________________
1) نهج البلاغه، نامه 28، ترجمه دكتر شهيدي .
2) اشاره به جمله رسول خدا صلي الله عليه و آله است . وقتي آن حضرت پس از جنگ بدر دستور كشتن عقبة بن ابي معيط را داد، عقبة گفت: «من للصبية يا محمد; چه كسي براي كودكان خواهد ماند؟» حضرت فرمود: «النار; آتش .»
3) ام جميل، خواهر ابوسفيان، زن ابولهب و عمه معاويه بود .
4) بحار الانوار، ج 43، ص 117 و 133 .
5) حلية الاولياء، ج 2، ص 41; بحار الانوار، ج 43، ص 82 .
6) بحار الانوار، ج 43، ص 210 و 211 .
7) بيت الاحزان، محدث قمي، با ترجمه محمدي اشتهاردي، ص 241; بحار الانوار، ج 43، ص 191 .
8) همان، ص 249 .
9) اصول كافي، ج 1، ص 458و459; بحار الانوار، ج 43صص 194 و 193 .
10) الاخبار الموفقيات، زبير ابن بكار، ص 194 .
11) غضائري رازي .
12) ناصر خسرو .