چكيده
اين مقال به شرح و تفسير مناجات شاكرين امام سجاد عليهالسلام مىپردازد. شكرگزارى، فراتر از ارزشهاى انسانى به شمار مىرود. خداوند متعال در قرآن برخوردارى از امنيت، آرامش، آسايش، نصرت خويش و روزى حلال، همچنين ارائه امور تشريعى و عبادت را از جمله آموزههاى مقدمه شكرگزارى خود معرفى مىكند. در شكرگزارى، بين فرد شكرگزار و كسى كه از او تشكر مىكند، نوعى رابطه برقرار مىشود و در پرتو اين رابطه، خيرى و يا خدمتى به او مىرسد.
براساس آموزههاى دينى، همه امور و نعمتهايى كه به ما مىرسد، از طريق اسباب طبيعى و انسانى، و با اراده و مشيت الاهى، متعلق به خداست. بنابراين، سپاس و تشكر واقعى بايد از او و منتسب به او باشد و ما انسانها در برابر نعمتهاى بيكران الاهى بايد همواره شكرگزار خالق خود باشيم.
ششمين مناجات امام سجاد عليهالسلام كه در شمار پانزده مناجات خود ايراد فرمودهاند، مناجات شاكرين است. در ابتداى بحث از اين مناجات، درباره مفهوم «شكر» سخن مىگوييم. واژه «شكر» و مشتقات آن در همه زبانها فراوان به كار مىرود و جايگاه شاخصى را به خود اختصاص داده است. امروزه در ادبيات و مراودات عرفى تشكر و سپاسگزارى از ديگران نشانه ادب تلقّى مىگردد. علاوه بر بار ادبى و مثبتى كه اين واژگان در روابط و قراردادهاى اجتماعى جوامع دارند، داراى ارزش اخلاقى عامى هستند كه همه جوامع انسانى به آن پايبند هستند. نظير راستگويى، وفاى به عهد، پيمان و امانتدارى كه همه جوامع بشرى حتى جوامع بىدين و لامذهب به آنها معتقد هستند و آنها را ارزش تلقّى مىكنند. بحث در اينباره كه منشأ اعتبار اين ارزشها و ساير ارزشهاى اخلاقى چيست، به فلسفه اخلاق مربوط مىگردد. از جمله در فلسفه اخلاق مطرح شده كه برخى از مكاتب اخلاقى بر آن هستند كه منشأ احكام اخلاقى و معيار صدق و كذب و موجهسازى گزارهها و احكام اخلاقى، قرارداد و توافق همگان است. در نتيجه، يك باور و حكم اخلاقى تنها در صورتى موجه و معقول است كه مردمان خاص در شرايط و اوضاع و احوال خاص بر آن يا بر قاعده يا نظامى كه مشتمل بر آن است، توافق داشته باشند.1 از اين نظر، ارزشهاى اخلاقى اعتبارى و نسبى به حساب مىآيند.
اما در نظريه اخلاقى اسلام، موضوع قضيه اخلاقى عبارت است از: آن دسته از عناوين انتزاعى كه بر افعال اختيارى انسان صدق مىكند و مثل عدالت يك ماهيت خارجى، عينى و ماهوى نيست، بلكه عنوانى است كه مثلاً از موضعگيرى صحيح، بهجا انجام دادن كار و رعايت حقوق ديگران انتزاع مىشود... . احكام اخلاقى حقيقتا از سنخ جملات خبرى است و خبر از يك واقعيت نفسالامرى مىدهند.2 ارزش اخلاقىِ فعل اختيارى انسان تابع تأثيرى است كه اين فعل در رسيدن انسان به كمال حقيقى وى دارد. هر كارى به اندازهاى كه در آن كمال مؤثر باشد، ارزنده خواهد بود و اگر تأثير منفى دارد، ارزش منفى خواهد داشت. اگر تأثير مثبت داشته باشد، ارزش مثبت خواهد داشت و اگر نفيا و اثباتا تأثيرى در آن نداشتهباشد، ارزش صفريا ارزش خنثى خواهد داشت.3
در منطق، ارزشهاى اخلاقى نظير عدالتورزى، راستگويى و وفاى به عهد و پيمان در شمار مشهورات و يا مسلّمات و به تعبير ديگر، آراى محموده جاى مىگيرند كه توافق و تسالم همگان بر اعتبار آنهاست و از جمله امور غيربديهى به حساب مىآيند كه در «جدل» مورد استفاده قرار مىگيرند. البته با توجه به اينكه همه جوامع بشرى در زمانهاى گوناگون به اين قبيل ارزشهاى اخلاقى گرايش و دلبستگى داشته و دارند، به يك معنا مىتوان آنها را در شمار امور و ادراكات فطرى جاى داد كه از فطرت و سرشت انسانى ناشى مىگردند. اينها عبارتند از: ادراكات و گرايشهايى كه همزاد انسان و ويژه نوع انسان و غيراكتسابى مىباشند. در مقابل فطرياتى كه در منطق مطرح است و به نوعى كسبى مىباشند. عبارتند از: قضاياى روشنى كه ثبوت محمول براى موضوع در آنها نيازمند دليل است، اما دليل آنها در كنار قضيه و همراه با آن در ذهن موجود است. اين قضاياى بديهى و فطرى از آن جهت كه فهم مواد و تصور اجزاى آن نيازمند كسب مىباشند، كسبى به حساب مىآيند.
ما به تجربه دريافتهايم كه وقتى كسى به ما خدمت و كمك مىكند، ما خود را مديون و بدهكار او مىدانيم. اگر نتوانيم خدمت او را جبران كنيم، حداقل به عنوان وظيفه از او تشكر مىكنيم. عدم تشكر از خدمت ديگران را بىادبى و ناسپاسى به حساب مىآوريم. در سفرى كه حدود ده سال قبل بنده به آمريكاى لاتين داشتم، در يكى از دانشگاههاى آن سامان و در جمع دختران و پسران و استادان دانشگاهى به سخنرانى پرداختم. پس از پايان سخنرانى جمعيت انبوهى اطراف من جمع شدند و به طرح سؤالات خود پرداختند. در آن بين، خانمى با زحمت و اصرار فراوان جمعيت را مىشكافت تا به ما نزديك شود، به گونهاى كه دوستان ما نگران شدند كه نكند قصد سويى داشته باشد. اما آن خانم، پس از آنكه با زحمت فراوان خودش را به نزديك ما رساند، گفت: خيلى متشكرم و بلافاصله از آنجا دور شد. او به عنوان اداى دين خود را موظف مىدانست كه نزد ما بيايد و از ما تشكر كند و تا تشكر نمىكرد وجدانش راضى نمىگشت.
سپاسگزارى و شكرگزارى فراتر از ارزشهاى انسانى به شمار مىآيد. حتى حيواناتى كه نسبت به ساير حيوانات از هوش بيشترى برخوردارند، در برابر خدمت و غذايى كه در اختيارشان قرار مىگيرد با حركات و رفتار خود اظهار تشكر مىكنند. در گربهها، اسبها و بخصوص در سگها كاملاً مشهود است كه در برابر اظهار محبت و رسيدگى ديگران، اظهار تشكر مىكنند.
ضرورت و لزوم شكرگزارى
مسئله ضرورت شكرگزارى و تشكر در قبال نعمتهايى كه به انسان مىرسد، از چنان اهميتى برخوردار است كه علماى ما وقتى، در علم كلام، درباره لزوم تحقيق درباره خدا و ضرورت اثبات صانع و خداوند سخن به ميان مىآيد، براى آن دو دليل عقلى ارائه مىدهند كه عبارتند از: ترس از ضرر محتمل و ديگرى، وجوب شكر منعم. آنان مىگويند كه عقل، شكر منعم را واجب مىداند و ما بايد به شكرگزارى كسى كه نعمت وجود، سلامتى، زندگى و انبوه نعمتهاى مادى و معنوى را به ما ارزانى داشته بپردازيم. طبيعى است پيش از تشكر و شكرگزارى بايد منعم و كسى كه آن نعمتها را به ما ارزانى داشته بشناسيم. پس از راه وجوب شكر منعم، ضرورت خداشناسى و وجوب اثبات آفريدگار را تبيين مىكنند. البته ما اكنون درصدد تأييد و يا ردّ آن استدلال نيستيم و غرض ما از بيان اين نمونه اين است كه مسئله وجوب شكر و حسن آن از چنان اهميتى برخوردار است كه از آن براى اثبات ضرورت خداشناسى استفاده شده است؛ زيرا در فرهنگ دينى ما و از جمله در قرآن فراوان به مسئله شكرگزارى از خداوند اهميت داده شده است. خداوند در آيهاى از قرآن درباره عكسالعمل كسانى كه مخاطب دعوت انبياء از جمله پيامبر خاتم صلىاللهعليهوآله قرار گرفتهاند و پيام هدايت الاهى را دريافت كردند، مىفرمايد: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرا وَإِمَّا كَفُورا» (نساء: 3)؛ ما راه را به او نموديم، يا سپاسگزار خواهد بود و يا ناسپاسگزار.
در اين آيه، مردم به دو دسته تقسيم شدهاند: دسته اول، كسانى كه از دعوت و هدايتهاى الاهى استفاده مىكنند و در مسير سعادت و رستگارى گام برمىدارند و هدايتپذيرى آنان به مثابه شكرگزارى از خداوند تلقّى مىگردد. دسته ديگر، كافران و كسانى كه بىاعتنا به هدايتهاى الاهى در گمراهى و ضلالت باقى مىمانند و گمراهى آنان ناسپاسى از درگاه خداوند به حساب مىآيد. در آيه ديگر، توانايى شنيدارى، ديدارى و انديشيدن مقدمه و پيشدرآمد شكرگزارى از خداوند معرفى گرديده است: «وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئا وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (نحل: 78)؛ و شما را از شكم مادرانتان بيرون آورد در حالىكه هيچ چيز نمىدانستيد، و براى شما گوشها و چشمها و دلها قرار داد تا شايد سپاس گزاريد.
همچنين خداوند، برخوردارى از امنيت، آسايش، نصرت خويش و روزى حلال را مقدّمه شكرگزارى خود معرفى مىكند و مىفرمايد: «وَاذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (انفال: 26)؛ و به ياد آريد هنگامى را كه در زمين گروهى اندك و ناتوان شمرده شده بوديد، بيم آن داشتيد كه مردمان [مشركان مكه و قبيلههاى عرب ]شما را بربايند، پس شما را [در مدينه ]جاى داد و به يارى خود نيرومند گردانيد و از چيزهاى پاكيزه روزيتان داد تا شايد سپاس گزاريد.
و نيز خداوند ارائه امور تشريعى و عبادات و از جمله روزه به بندگان خويش و تقوا را مقدّمه و پيشدرآمد سپاسگزارى از خويش معرفى مىكند و مىفرمايد:
1. «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (بقره: 185)؛ ماه رمضان كه در آن قرآن فرو فرستاده شده كه راهنمايى براى مردم و نشانههاى روشنى از رهنمونى [به راه راست ]و جداكننده حق از باطل است؛ پس هركس از شما اين ماه را دريابد بايد آن را روزه بدارد و هركه بيمار يا در سفر باشد به شمار آن از روزهاى ديگر [روزه گيرد.] خدا براى شما آسانى مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد، و تا شمار آن را تمام كنيد و خداى را به پاس آنكه شما را راه نمود به بزرگى بستاييد و باشد كه سپاس گزاريد.
2. «وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (آلعمران: 123)؛ و هر آينه خداوند شما را در [جنگ ]بدر در حالىكه ناتوان بوديد [به علت كمى سپاه و سازوبرگ جنگ ]يارى داد، پس از خدا پروا كنيد، باشد كه سپاس گزاريد.
تمهيدات و شرايط شكرگزارى
اكنون با توجه به اهميتى كه به مسئله شكرگزارى در منابع دينى و بخصوص در قرآن و نيز از سوى عقلا و همه جوامع بشرى داده شده جا دارد كه به آن توجه جدّى داشته باشيم و در اين ارتباط ماهيت شكرگزارى و شرايطى را كه در تحقق آن دخيل هستند بازشناسيم: وقتى انسان از كسى تشكر مىكند كه بين او و آن شخص رابطهاى شكل گرفته باشد و در پرتو اين رابطه خيرى و خدمتى به او رسيده باشد. از اين نظر ما از نقاش و هنرمندى كه براى خودش نقاشى زيبايى ترسيم كرده است و نيز از خطاطى كه خط زيبايى نگاشته است تشكر نمىكنيم، چون آن دو آن كارهاى هنرى را براى ما انجام ندادهاند و وقتى تشكر ما لازم و بجاست كه كارى براى ما انجام گرفته باشد. ثانيا، آن خير و خدمت باارزش و قابل توجه باشد و چنان بىارزش نباشد كه مورد اعتنا و توجه قرار نگيرد و دريافتكننده آن نه فقط آن را خدمتى در حق خود به حساب نياورد، بلكه پندارد كه تحقير و مورد تمسخر قرار گرفته است. ثالثا، عامل خدمت و خير، قصد رساندن خير، و خدمت به ديگرى را داشته باشد، نه اينكه او بدون چنان قصدى كارى را انجام دهد و اتفاقا از قِبَل آن خيرى به ديگرى برسد. رابعا، انسان عامل خير را بشناسد و بداند كه چه كسى خدمتى به او رسانده و يا نعمتى در اختيار او نهاده است. در صورت تحقق شرايط مزبور، لازم است انسان با زبان يا قلم و يا به شيوه ديگرى از كسى كه خيرى به او رسانده تشكر كند.
با توجه به آنچه گفته شد، ما وقتى درصدد شكرگزارى از خدا برمىآييم كه باور داشته باشيم كه خداوند با اراده و قصد خود نعمتى را در اختيار ما نهاده است. پس اگر در موقعيتى باشيم كه چيزى را براى خود نعمت و خير ندانيم و يا ارتباط آن نعمت را با خدا درك نكنيم و آن را منسوب به غيرخدا بدانيم، درصدد تشكر از خدا برنمىآييم. در مواردى بخصوص شرايط غيرعادى و غيرطبيعى، وقتى نعمتى به ما مىرسد، به راحتى باور مىكنيم كه آن نعمت از سوى خداوند به ما ارزانى شده و شكر آن را به جا مىآوريم. به عنوان نمونه، وقتى كسى سخت بيمار گشته و در كمال نااميدى شفا مىيابد و يا در شرايط خشكسالى و پس از دعا و توسل مردم و برگزارى نماز باران، وقتى باران مىبارد، همگان باور دارند كه آن سلامتى و باران نعمت خدا و با اراده الاهى ارزانى شده است. اما در اغلب موارد ما نعمتها و خيرى كه به ما مىرسد به وسايط نسبت مىدهيم و فراموش مىكنيم كه بدون خواست و اراده خدا خير و نعمتى در اختيار ما قرار نمىگيرد. از اينرو، توجه ما به واسطهها، عوامل طبيعى و غيرخدا جلب مىگردد و درصدد تشكر از خداوند برنمىآييم. در حالى كه گزارههاى دينى به ما مىآموزند كه همه نعمتها از آن خدا هستند، چه بدون واسطه از سوى خدا در اختيار ما قرار گيرند و چه با واسطه. «هر نيكىاى كه به تو رسد از خداست و هر بدى كه به تو رسد از خود توست.» (نساء: 79)
در آيه ديگر خداوند مىفرمايد: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (آلعمران: 26)؛ بگو: بار خدايا، تويى كه فرمانروايى، به هركه خواهى مُلك مىدهى و از هركه خواهى ملك باز مىستانى، هركه را خواهى بزرگى و ارجمندى مىدهى و هركه را خواهى خوار مىكنى؛ نيكىها همه به دست توست كه تو بر همهچيز توانايى.
آموزههاى الهى و استناد همه امور به خداوند
دين به ما مىآموزد كه همه حوادث و رخدادها و از جمله نعمتهايى كه به ما مىرسد، چه از طريق اسباب طبيعى و اسباب انسانى و چه به وسيله فرشتگان انجام پذيرند، همه با اراده و مشيت الهى انجام گرفتهاند و ما بايد همهچيز را متعلق به خدا بدانيم. از اينرو، يكى از آموزههاى فرهنگى ما كه در زمان سابق بيشتر بدان توجه مىشد اين است كه اگر تكه نان خشكى روى زمين افتاده، بدان جهت كه نعمت و بركت خداست، آن را از روى زمين برداريم كه زير دست و پا قرار نگيرد و آن را تميز كنيم و مورد استفاده قرار دهيم.
وقتى دو توده ابر كه حامل بخار هستند، با يكديگر اصطكاك و برخورد پيدا مىكنند و بر اثر تلاقى بار مثبت و منفى ابرها، رعد و برق پديد مىآيد، بخشى از آن بخارها به آب تبديل گشته و به صورت باران بر زمين مىريزد. يا در يك فرايند طبيعى، وقتى دانهاى در زمين افشانده مىشود و رطوبت زمين به آن مىرسد، جوانه مىزند و رشد مىكند. اما در قرآن، نظير اين فعل و انفعالات به خداوند نسبت داده شده است؛ زيرا خداوند مسببالاسباب است و همه عوامل طبيعى و غيرطبيعى تحت اراده و فرمان او هستند. هيچ كارى خارج از اراده خداوند انجام نمىپذيرد. «آيا نديدهاى كه خداوند ابرها را [به وسيله بادها ]مىراند سپس ميان [پارههاى ]آن پيوند مىدهد، آنگاه آن را توده و انبوه مىكند، سپس باران را بينى كه از ميان آن بيرون مىآيد و از آسمان از كوههايى كه در آن است [انبوه ابرهاى منجمد شده ]تگرگ مىفرستد و [زيان ]آن را به هركه خواهد مىرساند و از هركه خواهد باز مىدارد؛ درخشندگى برقش نزديك است كه [روشنى] ديدگان را ببرد.» (نور: 43)
در آيه فوق، به سه پديده شگفتانگيز آسمان و ابرها اشاره شده است. پديده شگفتانگيز اول كه حاكى از علم، حكمت و عظمت نهفته در آفرينش و از دلايل توحيد ذات پروردگار مىباشد، اين است كه خداوند به آرامى ابرها را كه هر قطعهاى از آن از گوشهاى از درياها برمىخيزد، به سوى هم مىراند و پيوند مىدهد و متراكم مىسازد و آنگاه از آن ابرها دانههاى باران به سوى زمين سرازير مىگردد. بدينوسيله، زمين مرده را زنده و لباس حيات بر قامت درختان و گياهان مىپوشاند و موجودات زنده را سيراب مىسازد. پديده دوم، تشكيل دانههاى درشت تگرگ در ابرها، كه با بارش آنها ممكن است درختان، زراعتها، حيوانات و انسانها آسيب ببينند. پديده سوم، برقى است كه با برخورد ابرها كه حامل ذرات آب هستند و تلاقى بار مثبت و منفى آن ابرها مىجهد و چشمها را خيره مىكند و صداى رعدى كه از اين پديده طبيعى ايجاد مىگردد، گوشها را مىآزارد.
درباره كوههايى كه خداوند از آنها سخن گفته كه بر فراز آسمان هستند و از آنها تگرگها فرو مىريزند، مفسّران نظرات گوناگونى ارائه دادهاند. در برخى از تفاسير به پارهاى از آنها اشاره شده است:
1. برخى برآنند كه «جبال» در آيه جنبه كنايى دارد و همانگونه كه مىگوييم كوهى از غذا و يا كوهى از علم، از يخهاى متراكم در آسمان نيز تعبير به كوهها شده است. مفاد آيه اين است كه كوهى و توده عظيمى از تگرگ به وسيله ابرها در دل آسمان به وجود مىآيد و بخشى از آنها بر پارهاى از شهرها و بيابانها فرو مىريزد.
2. برخى گفتهاند: منظور از كوهها تودههاى عظيم ابر است كه در عظمت و بزرگى بسان كوه مىباشد.
3. بيان سيد قطب كه مناسبتر به نظر مىرسد اين است كه تودههاى ابر در وسط آسمان به راستى شبيه كوهها هستند، گرچه وقتى از پايين به آنها مىنگريم صافند؛ اما كسانى كه با هواپيما بر فراز ابرها حركت كردهاند غالبا با چشم خود ديدهاند كه ابرها به كوهها، درهها و پستى و بلندىهايى كه روى زمين هستند مىمانند. به تعبير ديگر، سطح بالاى ابرها هرگز صاف نيست و همانند سطح زمين داراى ناهموارىهاى فراوان است و از اين نظر اطلاق نام جبال بر آنها مناسب است.4
بايد افزود كه تكوّن تگرگ در آسمان بدين صورت است كه دانههاى باران از ابر جدا مىشود و در قسمت فوقانى هوا به جبهه سردى برخورد مىكند و يخ مىزند. سپس توفانهاى كوبنده اين دانهها را مجددا به بالا پرتاب مىكند و بار ديگر اين دانهها به داخل ابرها فرو مىرود و لايه ديگرى از آب به روى آن مىنشيند كه به هنگام جدا شدن از ابر مجددا يخ مىبندد. گاهى اين مسئله چندين بار تكرار مىشود و هر زمان لايه تازهاى روى آن مىنشيند تا تگرگ به اندازهاى درشت شود كه ديگر توفان نتواند آن را به بالا پرتاب كند. اينجاست كه راه زمين را به پيش مىگيرد و فرود مىآيد، يا اينكه توفان فرو مىنشيند و بدون مانع به طرف زمين حركت مىكند.5
در آيات ديگر خداوند درباره رويش گياهان، درختان و دانهها به وسيله باران مىفرمايد: «و از آسمان آبى بابركت فرو آورديم، سپس بدان بوستانها و دانههاى درو كردنى [مانند گندم و جو و ارزن] رويانيديم، و نيز درختان خرماى بلند را كه ميوههاى بر هم نشانده دارند، تا روزى بندگان باشد و بدان [آب] سرزمين مرده را زنده كرديم. همچنين است بيرون آمدن [از گور]. (ق: 9ـ11)
و نيز خداوند در آيات ديگر مىفرمايد: «پس آدمى بايد به خوراك خود بنگرد [تا عبرت گيرد]، ما آبِ [باران] را فرو باريديم باريدنى ويژه. سپس زمين را [با سر برآوردن گياهان ]بشكافتيم شكافتنى ويژه، سپس در آن دانهها رويانيديم، و انگور و سبزى، و درخت زيتون و خرما، و بوستانهاى پر درخت، و ميوه و علف، تا وسيلهاى براى استفاده شما و چارپايانتان باشد.» (عبس: 24ـ32)
اين آيات بيانگر اين نكته است كه سرسلسله همه اسباب و عوامل و به تعبير ديگر مسببالاسباب خداوند است. ما بايد در وراى اسباب و عواملى كه در عالم و نظام آفرينش در كارند، نظر خود را به خالق هستى و علتالعلل و كسى كه هيچ حركتى و رخدادى بدون اذن و مشيت او انجام نمىپذيرد، معطوف گردد و نگاه استقلالى به وسايط نداشته باشيم. باور كنيم كه وسايط و عوامل مؤثر در عالم با اراده الهى تأثير مىگذارند و مؤثر اصلى خداوند است. چنانكه وقتى واسطهاى از سوى بزرگى پولى براى ما مىآورد، ما آن هديه را به آن بزرگ نسبت مىدهيم و آن واسطه را وسيلهاى براى رساندن آن هديه به خويش مىشناسيم.
نقش اعتقاد به مالكيت مطابق خداوند در شكرگزارى از او
اگر ما به حقايق عالم معرفت يابيم و خداوند دلمان را نورانيت ببخشد، درمىيابيم كه نه تنها خداوند سرسلسله جنبان عوامل و اسباب است، بلكه در پس همه اتفاقات ريز و درشتى كه رخ مىدهد، دست خداوند قرار دارد و همه حوادث و اتفاقاتى كه پيوسته براى ما رخ مىدهد و حتى برگى كه از درخت به زمين مىافتد، بدون اجازه و اراده خداوند انجام نمىپذيرند. وقتى ما به اين باور رسيديم كه همه كارها به اذن و اراده خداوند انجام مىپذيرد، براى هر نعمتى كه در اختيارمان قرار مىگيرد، بايد خداوند را سپاس گزاريم. وقتى نانى بر سر سفرهمان قرار مىگيرد و آن را مىخوريم، بايد به ستايش خدا و تشكر از او بپردازيم. وقتى نفس مىكشيم، به اين حقيقت توجه داشته باشيم كه خداوند هوا و اكسيژن را آفريده تا تنفس از آنْ حيات و زندگى ما تداوم يابد. يا وقتى چشممان را باز و بسته مىكنيم، توجه داشته باشيم كه خداوند اين نعمت بزرگ را در اختيار ما نهاده است. همچنين با توجه به نعمتهاى بىشمارى كه پيرامون ما قرار دارند، به خداوند توجه يابيم و به شكرگزارى از او پردازيم. چون كسانى نباشيم كه فقط به شكم و شهوت خود توجه دارند و از منعم و خالق هستى غافلاند. كسانى كه خداوند درباره آنها مىفرمايد: «أُولَـئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (نحل: 108)؛ آنان كسانىاند كه خدا بر دلها، گوشها و چشمهايشان مهر نهاده است و آنان خود غافلاناند.
در جاى ديگر به رسول خدا صلىاللهعليهوآله درباره آن اسيرگشتگان در دام شكم و شهوت مىفرمايد: «ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» (حجر: 3)؛ واگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو سرگرمشان كند، زود است كه بدانند.
كسى كه نيروى عقل در او زنده و هشيار است و در غفلت به سر نمىبرد، وقتى به پديدههاى پيرامون خود مىنگرد، به نورى كه از خورشيد مىتابد و به آسمن آبى باشكوه و باعظمت مىنگرد و به جلوهها، زيبايىها و شكوهى كه در سراسر پديدهها وجود دارد مىنگرد، سر تعظيم در برابر خالق حكيم و عليم كه همه پديدههاى عالم جلوهاى از شكوه و عظمت اوست، فرود مىآورد. همچنين او وقتى به اعضا و جوارح خود مىنگرد و تا حدى به ارزش و اهميت آنها واقف مىگردد، به شكرگزارى خداوند مىپردازد كه او را از آن نعمتهاى بزرگ و بىبديل برخوردار ساخت. نعمتهايى كه با فقدان هريك از آنها زندگى براى انسان تيره و تار و تباه مىگردد.
نقش شناخت گستره، عظمت و اهميت نعمتها در شكرگزارى از آنها
بنابراين، ما در درجه اول بايد نعمتهاى خدا را بشناسيم. چه بهتر كه در اين زمينه به مطالعه كتابهاى علمى و آموزش علومى كه به بررسى پديدههاى جهان پرداختهاند، بپردازيم. اگر فراگيرى آن علوم با هدف شناسايى بيشتر نعمتهاى الهى و در نتيجه شكرگزارى از خداوند انجام پذيرد، عبادت محسوب مىگردد. اگر كسى درصدد فراگيرى علوم فيزيك، شيمى، زيستشناسى و بخصوص فيزيولوژى و آنوتومى بدن برآيد و شگفتىهاى آفريدههاى خداوند را دريابد و فعاليتهاى حيرتانگيز و اعجاببرانگيز پديدهها و از جمله برخى از اجزاى بدن را بشناسد و هدف او از كسب آن تخصصها، صرفا به دست آوردن پست و مقام و تأمين زندگى نباشد، بلكه هدف اصلى او شناسايى نعمتهاى الهى و سپاس به درگاه خداوند باشد، عبادت كرده است. فراگيرى علوم طبيعى راه استفاده بيشتر و بهتر را از نعمتهاى الهى فراهم مىآورد. از آن طريق، انسان به منابع نهفته در دل كوهها و زير زمين و بستر درياها پى مىبرد و با تركيب و تغييراتى كه در مواد پديد مىآورد به دستاوردهاى جديد علمى و محصولات جديدى دست پيدا مىكند. در تمام اين مراحل اگر هدف او كشف نعمتهاى خدا و استفاده صحيح از آنها و در نتيجه شكرگزارى از خداوند باشد، پيوسته به عبادت خدا مشغول است. انسان نياز شديد به برخى از نعمتها دارد و بايد با زحمت و تلاش خود به آن نعمتها دست يابد. بايد كار كند تا درآمدى به دست آورد. يا با ارائه خدمت به ديگران از خدمات آنان بهرهمند گردد. حال اگر انگيزه او الهى باشد، وقتى به نعمتى دست پيدا مىكند و نيازى از او برطرف مىگردد، درصدد تشكر از خداوند برمىآيد و او را به پاس نعمتهايى كه در اختيارش نهاده و آسايش و راحتى و شادكامى او را فراهم آورده سپاس مىگزارد.
تا انسان نعمتهاى خدا را نشناسد و بخصوص اگر سخت نيازمند نعمتهاى الهى نگردد، قدر آنها را نمىداند. تصور كنيد كسى را كه در تابستانى گرم راهى طولانى طى كرده و تشنگى و خستگى و گرماى هوا سخت او را آزرده است و ناگهان در منزلى فرود مىآيد و شربتى خنك و گوارا و يا آبى خنك در اختيارش مىنهند كه با نوشيدن آن، عطش كشنده و آزاردهندهاش فرو مىنشيند، چنين شخصى در آن حال به خوبى قدر آب و اين نعمت حياتى را مىداند و به شكرگزارى خداوند مىپردازد. خداوندى كه نعمتها و روزىهاى حلال را در اختيار انسان نهاد تا از آنها استفاده كند و توان و قدرت كافى براى رشد و تعالى و بندگى خداوند را بيابد.
خداوند بر ما منت نهاد و نعمتها و روزىهاى حلالش را در اختيار ما قرار داد و استفاده از اين نعمتها انگيزه شكرگزارى را در ما فراهم مىآورد. چنانكه گفتيم اگر شناخت و كسب نعمتهاى الهى با هدف قدردانى از خداوند و شكر او انجام پذيرد، عبادت است. بر اين اساس، خداوند به رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «اى احمد! عبادت ده جزء دارد كه نُه جزء آن طلب مال حلال است. پس اگر خوردنى و آشاميدنى خود را پاك و پاكيزه سازى، همواره تحت حفاظت و در كنف عنايتمنخواهىبود.»6
توسعه زندگى بشر و رشد صنعت و تكنولوژى و دست يافتن به آن دسته از نعمتهاى الهى كه پيشتر براى ما ناشناخته بودند و نعمتهايى كه در آينده براى ما كشف خواهند شد، رهين تلاش و تحقيقات مستمر دانشمندان و عالمان است. اگر آن تلاشها نبود، ما پى به وجود نيروى برق و وسايلى كه از طبيعت استخراج شدهاند و رفاه و راحتى بيشترى را براى ما فراهم آوردهاند نمىبرديم. امروزه دانشمندان و محققانى كه با هدف استفاده از نعمتهاى خدا و يا عزت بخشيدن به مسلمانان و كسب استقلال و رها شدن از وابستگى به بيگانگان در مراكز تحقيقاتى انرژى اتمى فعاليت مىكنند، به عبادت خدا و كارى بزرگ و بس ارزشمند مشغول مىباشند. كسى كه قصد تشرف به حج را دارد، گرچه عبادت حج اصطلاحا بر اعمال و مناسك خاصى كه در مكه انجام مىشود اطلاق مىگردد، اما مقدمات حج نظير نامنويسى و اقدام براى مسافرت به مكه نيز عبادت محسوب مىشود، چون در نگرش كلان هر كارى كه به قصد بندگى خدا انجام مىپذيرد عبادت مىباشد.
با توجه به اينكه نعمت چيزى است كه موجب تكامل انسان مىگردد، آنچه كه از راه مشروع و حلال به دست مىآيد و استفاده از آن جايز مىباشد نعمت مىباشد. به پاس آنْ انسان بايد شكر خداوند را به جاى آورد. اما درآمد و ثروتى كه از راه نامشروع و با رشوهخوارى، رانتخوارى، اختلاس و سوءاستفاده از بيتالمال به دست مىآيد، نقمت و موجب هلاكت و گرفتار شدن انسان به آتش جهنم مىگردد و قابل شكرگزارى نيست. خداوند درباره چنين ثروت نامشروعى مىفرمايد: «همانا كسانى كه مالهاى يتيمان را به ستم مىخورند جز اين نيست كه در شكمهاى خود آتشى مىخورند و به زودى به آتش افروخته دوزخ درآيند.» (نساء: 10)
پس انسان بايد حلال را از حرام بازشناسد و بىترديد كسب علمى كه حلال و حرام را به انسان ياد مىدهد و با اندوختن آن علمْ انسان درمىيابد كه چه كارهايى مرضى خداست و چه كارهايى مرضى خدا نيست، خود عبادت است. از اينرو، رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمودند: «هر كه راهى رود كه در آن علمى جويد خدا او را راهى برد تا به بهشت درآيد. همانا فرشتگان پرهاى خود را براى طالب علم به جهت رضايت از او بگسترانند و همانا هرچه در آسمان و زمين است، حتى ماهيان دريا براى طالب علم آمرزش جويند و برترى عالم بر عابد چون برترى ماه در شب چهارده بر ساير اختران است. همانا علما وارثان پيامبراناند؛ زيرا پيامبران دينار و درهم به ارث نگذارند، ولكن علم را به عنوان ارث از خود باقى گذارند و هركه از آن علم برگرفته بهره فراوانى برده است.»7
نقل شده كه شهيد ثانى، در سنين جوانى كه به كسب و تحصيل علوم دينى اشتغال داشت با پاى برهنه از منزل رهسپار كلاس درس مىشد. او به كسانى كه در اينباره از او سؤال مىكردند پاسخ داد: من طالب علم هستم و سخن پيامبر صلىاللهعليهوآله درباره طالب علم حق و درست است و براى اينكه كفش خود را روى بال فرشتگان ننهم، با پاى برهنه حركت مىكنم.
* اين متن حاصل قلمى شده درس اخلاق استاد علّامه مصباح در دفتر مقام معظّم رهبرى در قم مى باشد.
1ـ محمدتقى مصباح، نقد و بررسى مكاتب اخلاقى، ص 73.
2ـ همان، ص 325ـ327.
3ـ همان، ص 339.
4ـ سيد قطب، تفسير فى ظلالالقرآن، ج 4، ص 2522.
5ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج 14، ص504ـ505.
6ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ب 2، ص 27، ح 6.
7ـ محمدبن يعقوب كلينى، كافى، ج 1، ص 34، ح 1.