مناظره با سنی
با سلام
این مناظره ای است با یکی از طلبه های سنی که اعتقاد به بعضی از فضائل خلفا که واقعیت ندارد می باشد و در این موضوع مناظره کردیم و شکست خوردند.
عبدالرحمن
بسمه تعالی
سلام علیکم
بنده چند سؤال از شما دارم
1)ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم از مهاجرین بودند و این سه به همراه طلحه و زبیر از سابقون اولون بوده و در نتیجه طبق آیه 100 سورۀ توبه الله از آنها راضی است«رضی الله عنهم و رضو عنه »
2)از امام محمد باقر رضی الله عنه روایت است که:«یک منادی از آسمان، در اول روز ندا می دهد علی و یارانش پیروز و رستگارند؛ و یک منادی در آخر روز ندا می دهد که همانا عثمان و یاران و طرفدارانش رستگارند»
فروع کافی ج 8 ص 209
3)رسول خدا فرمود شرکت کنندگان جنگ بدر آمرزیده شده اند: عمر و طلحه و زبیر و سایر صحابه اکثرا در جنگ بدر حضور داشتند و عثمان بخت حضور نداشت زیرا همسرش(دخت رسول الله) بیمار بود و عثمان از او نگهداری می نمود
4)ثانی اثنین اذهما فی الغار کیست؟ آیا این فرد که مورد اشارۀ الله قرار می گیرد همان ابوبکر است؟
فعلا به این پرسش ها پاسخ درست و صحیح بدهید تا پرسش های بعد را مطرح نمایم
والسلام علی عبادالله الصالحین
پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام دوست عزیز
ممنون از سوالات خوبتون.
1. در اینکه ایشان از مهاجرین بودند حرفی نیست ولی آیه شریفه در بیان سابقون و اولون بودن این افراد نیست . فرض شما کلا غلط است.حتی طبق نظر اهل تسنن ، این آیه شامل همه صحابه نیست.
2. از قدیم میگند دروغگو کم حواس میشه(منظور جاعل حدیثه). این فروع کافی از کی تا حالا 8 جلد داشته که ما خبر نداشتیم؟بلکه جهت اطلاع عرض کنم بر عکس هست:
امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: ای اباحمزه ! همانا کسی (واقعا) بندگی خدا را می کند که شناخت به او داشته باشد. واما کسی که شناخت به او ندارد مانند کسی است که عبادت و بندگی غیر او را می کند این چنین که مخالفین را در گمراهی می بینی. ابوحمزه می گوید عرض کردم: خدا امور شما را اصلاح فرماید معرفت و شناخت خدا چیست ؟
حضرت فرمودند: شناخت خدا و معرفت به او چنین است که در پیروی از امیرمومنان علی علیه السلام و اقتدا به او و پیشوایان هدایت(امامان) بعد از او، و برائت و بیزاری از دشمنان ایشان به سوی خدا، تایید و تصدیق خدا و رسول ص را بکند. ابوحمزه می گوید: عرض کردم خدا امور شما را اصلاح فرماید چه عملی را انجام دهم تا حقیقت ایمان را در خود کامل کنم؟ حضرت فرمودند: دوستی کن با دوستان خدا و دشمنی کن با دشمنان خدا و با راستگویان باش همانطور که خدا تو را امر فرمود. (کونوا مع الصادقین)ابوحمزه گوید عرض کردم: دوستان چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: دوستان خدا حضرت محمد رسول خدا ص و علی و حسن و حسین و علی بن حسین علیهم السلام پس امر منتهی به ما میشود و سپس به سوی فرزندشان جعفر علیه السلام اشاره نمود.
و فرمودند: پس هر کس که دوست بدارد ایشان را همانا دوستدار دوستان خداست و با راستگویان است. همانطور که خدا به او فرمان داده است. ابوحمزه گوید: عرض کردم خدا امور شما را اصلاح فرماید، دشمنان خدا چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: چهار بت هستند. عرض کردم: چه کسانی هستند؟ فرمودند: ابوالفصیل و رمع و نعثل و معاویه (ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه) و هر کس که متدیّن به دین آنها باشد. پس هر کس که با آنان دشمنی کند همانا با دشمنان خدا دشمنی کرده است.
بحارالانوار ج27ص57ح16
و امام باقر علیه السلام فرمودند: همانا آن دو شیخ (عمر و ابابکر) از دنیا رفتند وتوبه نکردند و به یاد نیاوردند آن ظلمهایی که در حق امیرالمومنین علیه السلام روا داشتند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن دو باد.
اصول کافی, ج8 ص 246 ح343
3. سند حرف شما کجاست که رسول خدا اینچنین فرمودند؟جالبه بدونید ابوبکر و عمر اصلا موافق جنگ نبودند و دنبال بهانه بودند که طبق معمول فرار کنند:
پیامبر اسلام در جنگ بدر از مهاجران و انصار نظر مشورتی خواست . ابوبکر برخاست و گفت : قریش تا کنون ذلت ندیده اند و ما هم با آمادگی جنگی خارج نشده ایم . پیامبر فرمود : بنشین . عمر بن خطاب برخاست و مانند ابوبکر سخن گفت . پیامبر فرمود : بنشین . مقداد برخاست و اعلان کرد که ما پیروخالص تو هستیم . پیامبر فرمود : خدا تو را رحمت کند . ( بحار الانوار ج 19 ص 217 . فروغ ابدیت ج 1 ص 493 و تاریخ تحقیقی اسلام ج 2 ص 265 .
4. نه خیر درست نیست و این حرف اهل تسنن است که چون فضیلتی برای اولی ندارند دست هبه جعلیات زدند.
من از شما هفت سوال می پرسم . اگر پاسخ دادید و مرا قانع كردید می پذیرم كه شخصی كه همراه با پیامبر بوده ، همان ابوبكر است.
سوال اول: یك مورد را از تاریخ یا یك حدیث معتبر نقل كنید كه در آن پیامبر فرموده باشد كه ابوبكر با من درون غار بوده است.
سوال دوم: یك مورد را از تاریخ یا یك حدیث معتبر نقل كنید كه ابی بکر در طول حیاتش گفته باشد که من با پیامبر به غار رفته ام و از خاطرات همراهی با پیامبر در غار گفته باشد.
سوال سوم : یك مورد را از تاریخ یا یك حدیث معتبر نقل كنید كه فرزندان ابی بکر گفته باشند که پدر ما با پیامبر درون غار رفته است.
سوال چهارم: یك مورد را از تاریخ یا یك حدیث معتبر نقل كنید كه کفار و مشرکین مکه به همراهی ابوبکر با پیامبر اعتراف كرده باشند.
به خصوص آنکه بلاذری در کتاب خودش روایت صحیحی را نقل کرده است که:
ابو كرز قیافه شناس که تعقیب کنندگان را تا غار رسانده است آثار رد پای پیامبر را در جلوی غار مشاهده کرده ولی او و عبدالعزی فرزند ابوبکر اثر قدم ابوبکر را در نزدیکی غار ندیده اند. این روایت را راوندی هم تایید کرده است. ر. ك : فتوح البلدان ج 1 ص 64.
سوال پنجم : بر اساس روایات زیر كه در صحیح بخاری آمده است ، ابوبكر با عمر هجرت كرده بود. چگونه می شود هم زمان با پیامبر هم هجرت كرده و یار درون غار پیامبر باشد؟
ابوبکر و عمر و سالم غلام ابی حذیفه وابوسلمه و زید وعامربن ربیعه ازمکه به مدینه مهاجرت کردند و در راه نماز جماعت را به امامت سالم خواندند.
متن حدیث اول:
حدثنا عثمان بن صالح: حدثنا عبدالله بن وهب: اخبرنی ابن جریج: ان نافعآ اخبره: ان ابن عمر رضی الله عنهما اخبره قال:
کان سالم مولی ابی حذیفه یوم المهاجرین الاولین و اصحاب النبی(ص) فی مسجد قبا، فیهم ابوبکروعمر و ابو سلمه و زید و عامر بن ربیعه.
ترجمه: (( سالم غلام ابی حذیفه – روزی که مهاجرین هجرت کردند – و اصحاب پیامبر در مسجد قبا بودند که در میان آن ها ابی بکر و عمر و ابوسلمه و زید و عامر بن ربیعه بود. )) . صحیح بخاری رقم 7175 باب استقضائ الموالی و استعمالهم .
متن حدیث دوم:
حدثنا: ابراهیم بن المنذر قال: حدثنا انس بن عیاض، عن عبید الله، عن نافع، عن ابن عمر قال: لما قدم المهاجرین الاولون العصبه- موضع بقبا- قبل مقدم رسول الله (ص) کان یومهم سالم مولی ابی حذیفه، وکان اکثرهم قرآنآ.
ترجمه: هنگامی که اولین مهاجرین رسیدند به عصبه – موضعی در مسجد قبا – قبل از آن که رسول خدا بیایند سالم غلام ابی حذیفه ( بر اصحاب ) امام شد چرا که او از همه بیشتر قرآن را بلد بود.
. صحیح بخاری رقم 692.
سوال ششم: چرا عایشه كه ام المومنین اهل سنت و فرزند ابوبكر است در شان نزول آیه 40 سوره توبه یعنی همین آیه اذ هما فی الغار می گوید:
هرگز در مورد ما ( خانواده ) قرآنی نازل نشده است.
1. بخاری ج 6 ص 42 چاپ دارالفکر بیروت.
2. تاریخ ابن اثیر ج 3 ص 199.
3. البدایه و النهایه ج 8 ص 96.
سوال هفتم: پسر ابی بکر جزء تعقیب کنندگان پیامبر بود و در خانه ابی بکر همراه ابی بکر بود:
عبد الرحمان پسر ابوبکر که عبد العزی هم نامیده می شد یک فرد کافر معاند و محارب اسلام بود. (تاریخ ابن عساکر ج 13 ص 280) و در آن روزها که مرد بالغی بود یکی از مشرکین بود که پیامبر خدا را تعقیب می کرد. حتی در جنگ بدر هم در صفوف کافران بود. او هم جزء تعقیب کنندگان پیامبر بود و در خانه ابوبکر هم زندگی می کرد. مختصرتاریخ دمشق ابن منظور ترجمه عبدالرحمان ابن ابی بکر و نیز اسد الغابه شرح حال همین عبدالرحمان.
سوال: طبق داستان تحریفی غار که اهل سنت می گویند پیامبر آن روز به خانه ابوبکر رفته و با او وعده گذاشته است، چگونه با وجود عبدالرحمان (عبد العزی) كه محارب و دشمن پیامبر بود ، چنین قضیه ای امکان دارد؟
عبدالرحمن
بسمه تعالی
سلام علیکم
سؤالات مرا فراموش کردی برادر مسلمان؟
چه شد؟
پاسخی نداری یا اینکه در حال جستجو برای یافتن پاسخی؟
من منتظر پاسح شمایم مؤمن
والسلام علی عبادالله الصالحین
پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام دوست عزیز
نه خیر. نظرات و سوالات دوستان باید به ترتیب پاسخ داده شود که حق کسی ضایع نشود.
البته بنده هم همیشه پشت سیستم نیستم و بعضی موارد دو سه روز طول میکشه تا جواب بدم مخصوصا زمانی که نظرات و سوالات زیادی باشد.
پس در گرفتم جواب خیلی عجله نداشته باشید.
پاسخ رو دادم پایین میتونید ببیند.
چند سوال هم بنده از شما دارم لطفا اگر پاسخی دارید بفرمایید:
.1 آیا صحیح است كه ابوبكر توطئه ترور حضرت على را طراحى كرد و این مأموریت را به خالدبن ولید واگذار نمود؟ ولى از اجراى آن و لو رفتن نقشه و عواقب آن ترسید و آن را در نماز لغو كرد. سمعانی: «روى عنه ـ اى الرواجنی حدیث ابى بكر انه قال لا یفعل خالد ما أمر به. سألت الشریف عمر بن
ابراهیم الحسینی بالكوفة عن معنى هذا الأثر فقال: كان أمر خالد بن الولید أن یقتل علیا ثم ندم بعد ذلك
فنهى عن ذلك. الأَنساب 3: 95. چنانچه سمعانى آنرا نقل مى كند. آیا باز هم مى توان ادعا كرد كه روابط آن دو حسنه بوده و به یكدیگر احترام مى گذاشتند.؟
.2 آیا صحیح است كه مى گویند، مردم از تعیین عمر به خلافت توسط ابوبكر ناراضى بودند و توسط طلحة بن عبیداللّه نارضایتى خود را از یك فرد تندخو و خشنى همچون عمر، اظهار داشتند. عن عثمان بن عبیدالله بن عبدالله بن عمر، قال: لما حضرت ابابكر الوفاة دعا عثمان فأملى علیه عهده، ثم
أغمی على ابى بكر قبل ان یملى احدأ، فكتب عثمان: عمربن الخطاب. فأفاق ابوبكر فقال لعثمان كتبت
احدأ فقال: ظننت لما بك و خشییت الفرقة فكتبتُ عمر بن الخطاب. فقال: یرحمك الله اما لو كتبت نفسك
لكنت لها اهلا. فدخل علیه طلحة بن عبیدالله. فقال: انا رسول من ورائى الیك، یقولون: قد علمت غلظة
عمر علینا فى حیاتك فكیف بعد وفاتك اذا اُفضِیَتْ الیه اُمورنا والله سأئلك، فانظر ما أنت قائل؟... كنز العمّال
5: 678.
.3 آیا صحیح است كه مى گویند: تمامى انصار، و جمع بزرگى از مهاجرین با بیعت ابوبكر مخالف بودند. چنانچه عمربن الخطاب تصریح كرده و مى گوید: «حین توفى اللّه نبیه ـ أنَّ الانصار خالفونا، واجتمعوا بأسرهم فی سقیفة بنی ساعدة وخالف عنا علی والزبیر ومن معهما».صحیح بخارى 8: 26 ـ كتاب المحاربین، باب رجم الحبلى
هنگام رحلت رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ أنصار با ما مخالف بوده و مخالفت كردند، و همگى در سقیفه بنى ساعده گِرد هم آمده، و حضرت على و زبیر و همراهان آنان نیز با ما مخالف بودند، بنابر این چگونه مدعى هستیم كه خلافت ابوبكر بإجماع و اتفاق مسلمین بوده؟
.4آیا صحیح است كه مى گویند: حضرت على و عباس بن عبدالمطلّب ـ عم پیامبر اكرم ـ حكومت ابوبكر و عمربن الخطاب را حكومت هاى بر اساس دروغ و خیانت، پیمان شكنى و گناهكارى مى دانستند. و تا آخر عمر نظرشان همین بود. در صحیح مسلم آمده كه، عمربن الخطاب به حضرت على و عباس مى گوید: «فلما توفی رسول اللّه قال ابوبكر: أنا ولی رسول اللّه، فجئتما تطلب میراثك من ابن أخیك ویطلب هذا میراث إمراءته عن أبیها، فقال ابوبكر قال رسول اللّه: ما نُورث ما تركنا صدقة، فرأیتماه كاذباً آثما، غادراً خائناً، واللّه یعلم اِنه لصادق بارّ راشد تابع للحق ثم توفی ابوبكر وأنا ولی رسول اللّه ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ و ولی أبی بكر فرأیتمانی كاذباً آثما غادراً خائناً».صحیح مسلم 3: 143 كتاب الجهاد ـ باب حكم الفیء ـ بخارى، 3: 287، كتاب النفقات، باب 3 حبس نفقه
الرجل قوت سنته على اهله و ج 4: 262 كتاب الاعتصام بالكتاب و السنة، باب ما یكره من التعمق و التنازع
و ج4، ص 165، كتاب الفرائض، باب قول النبی لا نورث ج 2، ص 187 و كتاب الخمس ج 2 ص 187 باب فرض
الخمس.
.5آیا صحیح است كه مى گویند در جنگ اُحد هنگامیكه كار بر مسلمانان سخت گردید دو نفر از صحابه رسول خدا ـ و از سرشناسان ـ تصمیم به فرار و پناهندگى به یهود و نصارى داشتند و خداوند این آیه را نازل گردانید: (یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصارى اولیاء) المائدة: آیه 51 چنانچه مفسرانى همانند بغوى آن را نقل مى كنند. قال البغوى: قال السدى: لما كانت وقعة احد اشتد الإمر على طائفة من الناس وتخوفوا أن یدال علیهم
الكفار، فقال رجل من المسلمین أنا ألحق بفلان الیهودى وأخذ منه أماناً اِنى أخاف أن یدال علینا الیهود.
وقال رجل اخر: أنا الحق بفلان النصرانى من اهل الشام و أخذ منه أمانا. فأنزل اللّه هذه الایة وینها هم عن
موالاة الیهود والنصارى. تفسیر البغوى المسمى بمعالم التنزیل ـ بهامش تفسیر الخازن وتفسیر الخازن
المسمى لباب التأویل فى معانى التنزیل ـ علاء الدین الخازن. تفسیر أبى الفداء: 2: 68
راستى این دو نفر كه بودند؟ بعضى گویند ابوبكر و عمر بودند، آیا این حقیقت تلخ واقعیت دارد؟
.6 آیا صحیح است آنچه مى گویند: حتى یك حدیث صحیحى كه پیامبر ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ، ابوبكر را صدیق خوانده، و یا عمر، را فاروق خوانده باشد نداریم، و آنچه آمده راجع به حضرت على است؟
چنانچه طبرى به نقل از عباد بن عبدالله مى گوید: «سمعت علیاً یقول: أنا عبدالله واخو رسوله وأنا الصدّیق الأكبر. لا یقولها بعدی الا كاذب مفتر، صلیت مع رسول الله ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ قبل الناس بسبع سنین».تاریخ طبرى 1: 537. مسند زید ح 973. ـ سنن ابن ماجه 1: 4 - مستدرك حاكم 3: 44 ـ ولى حاكم حدیثى
را از حضرت على درباره صدیق بودن ابوبكر آورده، كه ذهبى آن را منكر ـ ضعیف ـ دانسته
است. ج 3: 62 ـ و در شرح نهج 13: 228: لا یقولها غیرى، و در الاصابه 7: 293. پیامبر فرمود: هو الصدیق
الاكبر و هو فاروق هذه الامة
.7 آیا صحیح است كه اهل سنت، ابوبكر را از پیامبر اكرم بالاتر مى داننچ؟ و مى گوینچ كه زنى نزد پیامبر آمده و گفت خواب دیدم درختى كه در خانه ام هست شكسته، پیامبر فرمود شوهرت مى میرد.، او ناراحت شد و از محضر حضرت بیرون آمد و در راه ابوبكر را دید و خواب را براى او تعریف كرد. ابوبكر گفت: شوهرت از سفر باز مى گردد. همانطور هم شد، آن زن روز بعد به عنوان گلایه نزد پیامبر آمد و اعتراض كرد، ناگهان جبرئیل نازل شد و گفت: خدا شرم دارد از اینكه دروغ بر زبان ابوبكر صدیق جارى كند، یعنى بر زبان پیامبر دروغ جارى بشود تا مبادا شخصیت ابوبكر زیر سؤال برود. نزهة المجالس 2: 184
یا محمد! الذی قلته هو الحق، ولكنَّ لمّا قال الصدّیق إنّكِ تجتمعین به فی هذه اللیلة. إستحیا اللّه منه أن یجری على لسانه الكذب لانه صدیقٌ فأحیاه كرامة له.
و سوالات زیاد دیگری که اگر پاسخ اینها رو دادید خواهم گفت
عبدالرحمن
بسمه تعالی
سلام علیکم
مثل این است که هر نظری تأیید می شود اما نظر مرا تأیید نمی نمایی؟
سیدنا امیرالمؤمنین علی کرم الله التعالی وجهه مگر پاسخ های نامۀ معاویة بن ابی سفیان را نمی نوشت که تو اینگونه نظریات مرا حذف می کنی؟
یا شاید سخن حق لرزه بر اندامت انداخت؟
همۀ شما همین گونه هستید دم از امیرالمؤمنین علی می زنید دم از حسن و حسین رضی الله التعالی عنهما می زنید اما عملتان هیچ شباهتی به آن بزرگواران ندارد رضی الله عنهم
والسلام علی عبادالله الصالحین
پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام
نظرات شما رو پاسخ دادم .
متاسفانه همین تهمت ها و قضاوت های نادرست شماست که اجازه هدایت رو به شما نمی دهد.
بنده بعضی نظرات رو سه روز طول میکشد تا تایید کنم ولی نظرات شما رو کمتر 7 ساعت پاسخ دادم و مجور شدم تا این وقت شب بیدار باشم و به همه نظرات هم پاسخ دهم که حق اونهایی که در اولویت بودند ضایع نشود.
پیشاپیش عذرخواهیتون رو بابت این تهمت و قضاوت عجولانه پذیرا هستم.
اما سوالاتی جدید از شما:
1. از این دو جمله چه نتیجه ای می گیرید :
.الف پیا مبر اکرم فرمودند: فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده است وهر که مرا بیازارد خدا را آزرده است.
.ببخاری می گوید : «فاطمه در حالت خشم وغضب ابی بکر را ترک گفته وبر او غضبناک ماند وبا او حرف نزد تا وفات نمود، آنگاه علی بر او نماز گزارد وشبانه دفنش نمود و ابوبکر را خبر نکرد که بر جنازه حاضر شود ونماز گزارد».
و ابن قتیبه دینوری می گوید: «فاطمه در بستر بیماری به ابوبکر و عمر گفت: همانا من خدا و ملائکه را شاهد می گیرم که شما مرا آزردید و من از شما راضی نیستم و هنگام دیدار پیامبر از شما شکایت خواهم کرد.» و ادامه می دهد : «فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و (وهجرته الی ان ماتت.(
- بخاری در مسلم، محمدبن یوسف گنجی شافعی در باب 99کفایه :./ابو محمد عبد الله ابن مسلم بن قتیبه دینوری در صفحه 14الامامه والسیاسه.
2. خلیفه دوم شش نفر را تعیین کرد و گفت اینها از میان خود یک نفر را انتخاب کنند، یعنى هر یک از اینها لیاقت رهبرى امت اسلامى و جانشینى پیامبر را دارند، بعداً گفت: اگر کسى از آنها مخالفت کرد، گردنش را بزنید! چگونه کسى که لیاقت خلافت دارد جایز القتل مى شود؟
3. آیا صحیح است كه مى گویند: ابوبكر پس از پنجاه نفر و حتى پس از عمربن الخطاب اسلام آورد، چنانچه از سعدبن أبی وقاص نقل شده است كه ادعاى بعضى، مبنى بر اینكه او اولین مردى است كه اسلام آورد، دروغ و كذب است ; «محمد بن سعد، قلت لأبی، أكان ابوبكر اولكم اسلاماً؟ فقال: لا و لقد اسلم قبله اكثر من خمسین». تاریخ طبرى 1: 54 . عسقلانى مى گوید: «... فقد كان حینئذ جماعة ممن أسلم لكنهم كانوا یخفونه من أقاربهم» فتح البارى 7: 29.
4.آیا صحیح است كه مى گویند ابوبكر در جنگها و جهاد هیچ نقشى نداشته، حتى یك بار دست به شمشیر نبرده است و یك تیر به طرف دشمن نیانداخته و قطره اى از خون كفار را به زمین نریخته است ; چنانچه ابوجعفر اسكافى این مطلب را فرموده است:
»لم یرم ابوبكر بسهم قط و لاسلّ سیفاً و لا اراق دماً». شرح نهج البلاغه 13: 293
با این حال چرا ما او را جزء مجاهدان و جهاد او را از جهاد حضرت على بالاتر مى دانیم. فخر رازى در تفسیر خود جهاد ابوبكر را از جهاد على أفضل مى داند. 1 : 173
آیا اگر روافض به ما سلفى ها بگویند: شما درباره حضرت ابوبكر غلو مى كنید ما چه جوابى داریم؟
5. آیا عمر، ابوبكر و عثمان و. .. در ترور نافرجام رسول خدا (ص) دست داشتهاند ؟
6. چرا ابوبکر قبل ازین که اسلام بیاورد بیش از 40 سال مشرک بوده است من چگونه می توانم با این سابقه به او اعتماد کنم؟
و.........
عبدالرحمن
بسمه تعالی
اساسا ما نباید از یک موضوع بپریم به موضوعات دیگر
اول باید مشخص شود که مسائلی که بنده مطرح کردم درست است یا نادرست بعد شما از من بپرس تا بنده نیز به شما پاسخی صحیح بدهم.
آیۀ صد سورۀ مبارکۀ توبة:
«وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»
این آیه در مورد سابقون اولون من المهاجرین و انصار هست
کلام وحی است و دیگر دخل و تصرفی در آن نمی شود
عثمان ذوالنورین و ذومهاجرتین بود یعنی از کسانی بود که هم به حبشه و هم به مدینه هجرت نموده بود
برادر عزیز چرا ابوبکر و عمر و عثمان کافران را نکشتند؟
عمر رضی الله عنه در جنگ بدر دایی خودش را به هلاکت رساند
طلحه و زبیر که ایشان نیز از سابقون اولون بودند هر دو پیشگامان جنگ بدر بودند
یا سعد بن ابی وقاص نیز همینطور
پس اگر بخواهید به دروغ بگویید که ابوبکر و عمر در جنگ بدر کاره ای نبودند طلحه و زبیر چه؟
آنان که از شمشیر زنان بزرگ اسلام بودند
رسول الله فرمود:«هرکس با شمشیر زبیر کشته شود به جهنم می رود»
امیرالمؤمنین علی فرمود: به قاتل زبیر مژدۀ جهنم بدهید!
پس طبق آیۀ 100 سورۀ مبارکۀ توبة خداوند از ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و سعد بن ابی وقاص راضی و خشنود است و در نتیجه در میابیم که اتهاماتی که به آنان وارد است دروغ است و دشمنان اسلام الله اینها را به دروغ به آنان نسبت دادند
مگر اینکه آیۀ قرآن وحی منزل نیست که این را عقل سلیم یک مسلمان قبول نمی کند
والسلام علی عبادالله الصالحین
پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام علیکم
خوب اگر اساسا اینطوره پس یک سوال مطرح کنید و اون رو بحث کنیم و تموم که شد به سوال بعدی برسیم نه چند سوال مطرح کنید.
هر چند این بحث ها آخرش نتیجه نداره بخاطر تعصب هایی که شماها دارید.
اولا که عثمان ذوالنورین نیست.اهل سنت(تسنن در واقع) از ابن عباس نقل كرده اند كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «هیچ درختى نیست جز آن كه بر هر برگى از آن
نوشته شده «لا اله الاّ الله، محمّد رسول الله، ابوبكر الصدیق، عمر الفاروق، عثمان ذوالنورین».
در پاسخ مى گوییم: این حدیث از جعلیّات على بن جمیل رقّى است. طبرانى آن را نقل كرده و گفته است: جعلى است، و على بن جمیل، وضّاع و بسیار جعل كننده حدیث است. او متفرد به این حدیث است.
و از او معروف بن ابى معروف بلخى و عبدالعزیز بن عمرو خراسانى كه مردى مجهول است سرقت نموده است.(1)
ابونعیم اصفهانى نیز این حدیث را از طریق على بن جمیل وضّاع نقل كرده است.(2)
و نیز ختّلى در «الدیباج» از طریق عبدالعزیز بن عمرو خراسانى نقل كرده، كه به تصریح ذهبى در او جهالت است. و روایت باطل است، و آفت آن عبدالعزیز است.(3)
ابن عدى نیز آن را از طریق معروف بلخى نقل كرده، ولى بعد از آن مى گوید: «این معروف غیر معروف است و شاید آن را از على بن جمیل سرقت كرده باشد».(4)
ذهبى نیز در «میزان الاعتدال»(5) مى گوید: «این حدیث موضوع و جعلى است ولى مشهور به على بن جمیل است. ابوالقاسم بشران نیز در امالى خود از طریق محمّد بن عبد بن عامر سمرقندى نقل كرده است ولى او انسانى بسیار دروغگو و بسیار جعل كننده حدیث بوده است.
ابن عدى مى گوید: «او احادیثى را دنبال كرده كه نمى توان از آن متابعت كرد».(6)
خطیب بغدادى نیز از طریق حسین بن ابراهیم احتیاطى از على بن جمیل وضّاع نقل كرده است.(7)
ذهبى بعد از ذكر این حدیث از این طریق مى گوید: این حدیث باطل است و متهم به آن حسین احتیاطى است.(8) و در جایى دیگر مى گوید: این حدیث باطل است.(9)
و نیز ابن كثیر در «البدایة و النهایة» از طریق طبرانى نقل كرده و آن گاه مى گوید: «این حدیث ضعیفى است كه در سند آن كسانى اند كه راجع به آن ها حرف است و خالى از منكر نیست».(10)(11)
اما رد مورد آیه هم عرض کنم که علمای خودتان در مورد مقصود آیه اختلاف دارید :
ابن جوزی حنبلی می گوید درمورد مقصود این آیه از سابقین اولیه 6 قول موجود است :
1 . کسانی هستند که به دو قبله نماز خوانده اند . این نظر ابو موسی اشعری و سعید بن مسیب و ابن سیرین و قتاده است .
2 . کسانی هستند که در بیعت رضوان با رسول خدا بیعت نمودند . این نظر شعبی است .
3 . کسانی هستند که در جنگ بدر شرکت داشته اند . این نظر عطاء بن ابی ریاح است .
4 . همه صحابه هستند که به سبب صحبت رسول خدا ، به مقام سبقت رسیده اند . این نظر محمد بن کعب ال القرظی است.
5 . مقصود سابقین به ثواب وشهادت است . این نظر را ماوردی ذکر کرده است .
6 . کسانیکه قبل از هجرت اسلام آوردند ؛ این نظر قاضی ابو یعلی است.
زاد المسیر: ج3 ص333، بتحقیق محمد بن عبد الرحمن عبد اللّه، ط. دار الفكر ـ بیروت.
شبیه همین مطلب در تفسیر طبری نیز آمده است.
تفسیر الطبری: ج11 ص10، بتحقیق صدقی جمیل العطّار. ط. دار الفكر ـ بیروت.
سیوطی نظر هفتمی را بیان می کند که در آن آمده است : سابقین تنهت ابو بکر عمر علی سلمان و عمار یاسر هستند و برای این مطلب روایاتی را نقل می کند.
الدر المنثور: ج3 ص269. ط. الفتح ـ جدّة.
جدای از این اختلاف ایشان در معنای تابعین نیز اختلاف دارند :
ابن جوزی می گوید:
کسی که سابقین را همه صحابه دانسته است ، تابعین را همان تابعین صحابه ( تابعین اصطلاحی ) می داند . از ابن عباس نیز روایت شده است که مقصود کسانی است که تا روز قیامت به نیکی از ایشان تبعیت کنند .
اما کسی که می گوید سابقین متقدمین از صحابه هستند می گوید مقصود از تابعین کسانی است که در روش از ایشان تبعیت کرده اند . فضل سابقین به زودتر انجام دادن است ؛ اگرچه همه صحابه فضل صحبت را برده اند .
عطاء می گوید : اتباع به احسان آن است که یاد محاسن سابقین بوده و بر ایشان رحمت فرستد
زاد المسیر: ج3 ص333.
ابن جریر و سیوطی گفته اند مقصود کسانی است که از مسلمانان تا روز قیامت باقی می مانند.
جامع البیان: ج82 ص120، والدر المنثور: ج3 ص271.
ثعالبی نیز کلام شعبی را نقل کرده که می گوید:
مقصود از سابقین کسانی است که بیعت رضوان را درک کرده اند و تابعین باحسان سایر صحابه است و البته در این لفظ تابعین وسایر امت نیز به شرط احسان وارد می شوند
تفسیر الثعالبی: ج3 ص208، بتحقیق الدكتور عبد الفتّاح أبو سنة. ط. دار إحیاء التراث العربی ـ بیروت.
شوکانی نیز می گوید :
تابعین باحسان کسانی هستند که سابقین از مهاجر و انصار را تبعیت کرده اند . و ایشان صحابه ای هستند که بعد از آنها آمدند و نیز کسانی که بعد از آن تا روز قیامت هستند ؛ و مقصود تابعین اصطلاحی نیست .
ومقصود از "به نیکی" قیدی برای تابیعین است . یعنی کسانی که از ایشان تبعیت کردند در حالیکه با اقتدا به سابقین ، در کردار و گفتار ، نیکی را روش خود قرار داده بودند .
فتح القدیر: ج2 ص398. ط. عالم الكتب ـ بیروت.
حال با این همه تفسیر مختلف اهل سنت چگونه ادعا می کنند که این آیه به صراحت عدالت همه صحابه را بیان می کند ، خدا می داند!!!
جدای از همه این مطالب ، ما با استفاده از قرآن می گوییم که معنای سابق اصلا زودتر اسلام آوردن نیست بلکه سبقت در ایمان وکارهای نیک است. قرآن در چند جا لفظ سابق را مطرح کرده است :
ثُمَّ أورَثنَا الكِتَابَ الَّذِینَ اصطَفَینَا مِن عِبَادِنَا فَمِنهُم ظَالِمٌ لِنَفسِهِ وَمِنهُم مُقتَصِدٌ وَمِنهُم سَابِقُ بِالخَیرَاتِ بِإِذنِ الله ذَلِكَ هُوَ الفَضلُ الكَبِیرُ ( فاطر 32 )
سپس کتاب را به برگزیدگان از بندگانمان دادیم پس از ایشان کسانی هستند که به خودشان ظلم نموده اند واز ایشانند میانه روها واز ایشانند کسانی که به سوی نیکی ها با اجازه پروردگارشان سبقت می جویند . این همان فضل بزرگ است .
سَابِقُوا إلى مَغفِرَةٍ مِن رَبِّكُم وَجَنَّةٍ عَرضُها كَعَرضِ السَّمَاءِ وَالأرضِ (الحدید 21 )
سبقت بگیرید به سوی بخششی از پروردگارتان وبهشتی که وسعت آن مانند وسعت آسمان وزمین است
در همه این آیات سبقت تنها به سوی خیرات ومغفرت الهی مطرح شده است.
اما اصطلاحا سبقت در اسلام اگر ایمان همراه آن نباشد فائده ای ندارد . چون بسیاری از مسلمانان قبل دیگران اسلام آوردند اما به زور شمشیر .
قالَتِ الأعرَابُ آمَنَّا قُل لَم تُومِنُوا وَلَکِن قُولُوا أسلَمنَا (سوره حجرات آیه 14)
اعراب گفتند ما ایمان آورده ایم بگو ایمان نیاوردید بلکه بگویید اسلام آوریدم.
زبیر هم بله زمانی خوب بود و شمشیر اسلام داشت اما متاسفانه گمراه شد.
1. المعجم الكبیر، ج 11، ص 64، ح 11093.
2. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 304، رقم 249.
3. میزان الاعتدال، ج 2، ص 633، رقم 5120.
4. الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 6، ص 325، رقم 1806.
5. میزان الاعتدال، ج 4، ص 145، رقم 8660.
6. الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 5، ص 371، رقم 1534.
7. تاریخ بغداد، ج 5، ص 4 و ج 7، ص 337.
8. میزان الاعتدال، ج 1، ص 540، رقم 2018.
9. میزان الاعتدال، ج 4، ص 146، رقم 8660.
10. البدایة و النهایة، ج 7، ص 230، حوادث سنه 35 هجرى.
11. على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات(2)، ص 434.
عبدالرحمن
بسمه تعالی
حدثنا محمد بن بشار: حدثنا غندر: حدثنا شعبة، عن أبی إسحاق قال: سمعت البراء رضی الله عنه قال: لما أقبل النبی صلى الله علیه وسلم إلى المدینة تبعه سراقة بن مالك بن جعشم، فدعا علیه النبی صلى الله علیه وسلم فساخت به فرسه، قال: ادع الله لی ولا أضرك، فدعا له، قال: فعطش رسول الله صلى الله علیه وسلم فمر براع، قال أبو بكر: فأخذت قدحا فحلبت فیه كثبة من لبن، فأتیته فشرب حتى رضیت
صحیح بخاری-فضائل صحابه-هجرت نبی
روایت بالا نشان می دهد که ابوبکر صدیق همراه با رسول الله هجرت نموده بود
هجرت ابوبکر همراه با رسول الله که کاملا واضح است و علماء شیعه نیز آن را رد نکردند
والسلام
پاسخ طلبه پاسخگو :
اصلا این کتاب رو علمای خودتون قبول ندارند تا این که شیعه قبول داشته باشد.
در این کتاب ادعاهای عجیب و خنده دار زیاد است و پر است از احادیث جعلی به گفته علمای خودتان باز.
1) از نظر محمود ابوریه 400 نفر از رجال بخاری متهم به ضعفند:
محمود ابوریه می گوید: اما از رجال بخاری آن ها که متهم به ضعفند حدود 400 نفر هستند که ابن حجر اسامی آن ها را در مقدمه کتاب فتح الباری آورده است. (پاورقی کتاب اضواء علی السنه المحمدیه ص 302.)
2) از نظر برخی دیگر، 80 نفر از رجال بخاری متهم به ضعفند:
ابن حجر می گوید: از میان چهارصد و سی و چند نفر از راویانی که تنها در سلسله اسناد بخاری قرار گرفته اند 80 نفر آن ها گفته شده که ضعیفند. (اضواء علی السنه المحمدیه ص 302.)
3) از نظر ابن حجر 110 حدیث از صحیح بخاری مردود هستند:
ابن حجر می گوید: حفاظ در 110 حدیث صحیح بخاری که 32 حدیث آن را مسلم نیز نقل کرده است. انتقاد و خرده گیری کرده و صحت آن ها را مردود دانسته اند. (اضواء علی السنه المحمدیه ص 302.)
درباره اخباری که بخاری در صحیح خود آورده گفته اند: کل من روی عنه البخاری فقد جازه القنطره. ترجمه: "هر کس که بخاری از او روایت کرده از پل گذشته است." با وجود این می بینیم که او از افراد فاسق و فاجری حدیث نقل می کند.
مانند: عمروبن العاص و مروان بن حکم و ابوسفیان و معاویه و مغیره بن شعبه و عبدالله بن عمرو بن عاص و نعمان بن بشیر که ملازم معاویه و فرزندش یزید بود. و ابوهریره و عبدالله بن عمر و ابوموسی اشعری و عبدالله بن زبیر و عمران بن خطان که از روسای خوارج بود و عروه بن زبیر و عکرمه که عامل انتشار مذهب خوارج و اباضیه در مغرب بود و . . . آیا به راستی این ها از پل ( صداقت و اعتماد ) گذشته اند؟
4) آیا احادیث در صحیح بخاری کامل نقل شده اند؟
خطیب بغدادی در تاریخ بغداد می نویسد که بخاری گفته است: چه بسا حدیثی را که در بصره شنیده بودم در شام آن را نوشته ام و چه بسا حدیثی را که در شام شنیده بودم و در مصر آن را نوشته ام. آن گاه کسی از او پرسید: آیا ( با این وضع ) تمام آنرا نوشته ای؟ وی در پاسخ سکوت کرد!
و نیز والی بخاری می گوید: روزی محمدبن اسماعیل(بخاری) برایم نقل کرد که: چه بسا حدیثی را که در بصره شنیده بودم در شام آن را نوشته ام و چه بسا حدیثی را که در شام شنیده بودم در مصر آنرا نوشته ام. به او گفتم: آیا به طور کامل نوشته ای؟ او در پاسخم سکوت کرد. (همان کتاب.)
5) تغییر عبارات حدیث توسط خود بخاری و نقل احادیث بر اساس حافظه خویش:
یکی از جهات ضعف روایات و کم اعتباری احادیث کتاب بخاری، عدم نقل متن حدیث و نقل معنای آن است و بدیهی است که نقل به معنی، غالبا همه خصوصیات موجود در حدیث را شامل نخواهد بود و بخاری در نگارش صحیح خود بیشتر از این شیوه استفاده می کرد.
محمد بن ازهر سجستانی می گوید: در مجلس سلیمان بن حرب بودم که بخاری نیز با ما بود می شنید ولی نمی نوشت. به برخی از حضار گفته شد: چرا او نمی نویسد؟ او در جواب گفت: او هنگامی که به بخارا مراجعت کرد همه آن ها را از حفظ خواهد نوشت.
ابن حجر عسقلانی می گوید: از نوادر حوادثی که در کتاب بخاری واقع گردید، این است که یک حدیث تمام را با اسناد واحد ولی با دو لفظ روایت کرده است.
1-اضواء علی السنه المحمدیه ص 300 به نقل از هدی الساری ج 2 ص 194-201.
2-فتح الباری ج 1 ص 186.
عبدالرحمن
بسمه تعالی
سلام علیکم
شما در سؤالی به بنده متذکر شدی که ابوبکر ثانی اثنین اذهما فی الغار نیست و دلیل خواستی از بنده
اولا در کتاب صحیح الامام بخاری در باب هجرة رسول الله آمده است که ابوبکر با رسول الله هجرت نمود و در این بین به روایات دیگری هم خاطر نشان می کند
ثانیا در کتاب الکامل فی التاریخ نیز این موجود است
ثالثا علماءالشیعة نیز این را پذیرفته اند که یار غار رسول الله ابوبکر بوده است
رابعا اینکه شما روایتی از صحیح بخاری آورده ای که عبدالله بن عمر روایت می کند که در مسجد قبا سالم غلام حذیفه امام جماعت بود و ابوبکر و عمر نیز بودند
این سؤال شما نشان می دهد که شما مطالعۀ کامل تاریخی اسلامی ندارید
زیرا مسجد قبا پس از ورود پیامبر به مدینه ساخته شد و شخص رسول الله علیه افضل الصلواة در ساختن مسجد قبا حضور داشت
پس آن روایت پس از هجرت به مدینه است
عطار نیز می گوید:
خواجۀ اول که اول یار اوست
ثانی اثنین اذهما فی الغار اوست
پس ابوبکر بن ابی قحافه رضی الله التعالی عنه صحابی رسول الله از سابقون اولون من المهاجرین یار غار رسول الله بوده است
والسلام علی عبادالله الصالحین
پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام
در نظرات قبلی عرض کردیم صحیح بخاری اصلا مورد قبول ما نیست چرا که حتی علمای خودتون هم این کتاب رو قبول ندارند.
ثانیا کدام یک از علمای شیعه گفتند؟ از شما خواهش کردم مثل بنده فقط مستند حرف بنید نه هوایی.
سند حرفتون در مورد مسجد قبا کو؟ شما که مطالعه کامل تاریخی دارید حتما سندش رو میدونید؟
بنده نسبت به یار غار بودن اشکالات دیگر هم کردم چرا پاسخی ندادید؟؟؟؟؟؟؟
خیلی جالبه بدونید دوست عزیز حتی کسانی که قائل هستند ابوبکر همراه رسول خدا بوده چون او از ابتدا یهودی بوده و به عنوان جاسوسی همراه رسول خدا بوده.
اما خود علمای شما چرا به حرف شما ایراد گرفتند؟؟؟؟؟؟؟
مثلاً در كتاب لسان المیزان جلد 5 صفحه 115 عسقلانی گفته است كه از تابعین كسانی بوده اند كه منكر ارتباط داشتن آیه غار با ابوبكر بوده اند. مانند ابوجعفر مؤمن طاق.
از مهمترین مدارك كه می توان به آن اشاره كرد، سخن عائشه دختر ابوبكر است كه در كتب صحیح بخاری جلد 6 صفحه 42 و تاریخ ابن اثیر جلد 3 صفحه 199 و البدایه و النهایه جلد 8 صفحه 96 و همچنین در الاغانی جلد 16 صفحه 90 به آن اشاره كرد این است كه عائشه گفته است كه هیچ آیه ای در وصف ما نازل نشده است.
از سویی دیگر در صحیح بخاری جلد 1 صفحه 128 و كتاب الاذان جلد 4 صفحه 240 و كتاب الاحكام باب إستقضاء الموالی و استعمالهم، سنن البیهق جلد 3 صفحه 89 و فتح الباری جلد 13 صفحه 179 و جلد 7 صفحات 261 و 307 اشاره می كند كه ابوبكر در هنگام رسیدن پیامبر از سفر مكه به مدینه ـ زمان هجرت ـ در مدینه از وی استقبال كرده و در نماز جماعت گروه اول مهاجرین هم شركت كرده است. این یعنی اینكه وی نمی توانسته همزمان در دو جا، یعنی هم در سفر همراه پیامبر باشد و هم اینكه در مدینه در نماز جماعت شركت كرده باشد.
البته موارد دیگری هم وجود دارد كه می توان به این دو مورد نیز اشاره كرد: اول اینكه در كتاب البدایه و النهایه جلد 6 صفحه 205 اظهار شده است كه اصلاً پیامبر در غار تنها بوده و نیز در كتاب فتوح البدان جلد 1 صفحه 64 آمده كه قیافه شناسی كه همراه مشركین بوده است، فقط جای پای پیامبر را تشخیص داده كه این موضوع از سوی یحیی بن معین در كتاب تهذییب الكمال جلد 29 صفحه 26 قابل قبول دانسته شده است.
با این تفاسیر متوجه می شویم كه حقیقت این است كه اصلاً ابوبكر در غار همراه پیامبر نبوده و این دروغی بیش نیست كه ابوبكر را در غار گذارده اند و گفته اند كه پایش را مار گزیده است و او بخاطر پیامبر فریاد نزده است. باید بدانیم كه تمام این دروغها بخاطر این است كه برای ابوبكر فضیلت بتراشند و او را با مولای متقیان علی(ع) برابر كنند. در حالیكه كتبشان اعتراف می كند كه این فضیلت هم از آن ابوبكر نبوده است.
به هر حال چه بخواهیم و چه نخواهیم و به هر دیدی نگاه كنیم، ابوبكر یار غار پیامبر نیست!
و دیگر جوابی داده نشد توسط عبدالرحمن