پاسخ به سوالات اخلاقی و عرفانی

 اخلاقى عرفانی
راه رسيدن به كمالات عاليه

س 485- راه رسيدن به كمالات عاليه چيست ؟
ج - از قرآن و سنت به دست مى آيد كه طريق رسيدن به كمالات عاليه ، انقطاع كلى از ما سوى الله است . و ملاك وصول به كمال ، رفع تعلقات يعنى بريدن از همه چيز، حتى از خود و خواسته هاى خويش است .

راه هاى خودسازى
س 486- مگر چند راه به خدا داريم كه خداوند در قرآن كريم (سبل ) را با صيغه جمع ذكر نموده و مى فرمايد: و الذين جاهدوا فينا، لنهدينهم سبلنا (عنكبوت : 69)
و كسانى كه درباره ما بكوشند، به يقين آنان را به راه هاى خود رهنمون مى گرديم .
ج - در روايت آمده است : الطرق الى الله بعدد انفاس الخلائق (166) به شماره خلائق به سوى خدا راه وجود دارد.
بنابراين ، هر كس طريقى خاص به خداى متعال دارد.

س 487- يعنى براى هر فردى راهى غير از شرع وجود دارد؟
ج - پس شرع چيست ؟! يعنى راه هاى معرفت خداوند سبحان با بيان معصوم و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و امام عليه السلام ، به شماره خلائق است . يكى از اين راه ها، معرفت نفس است كه بهترين راه ، و وجه موصول و اقرب طرق است ، و راه هاى ديگر هم داريم .
اساسا در تقرب الى الله تعالى در شرع بياناتى داريم ، بيانات نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و ائمه هدى عليهم السلام بيانات شرعى است ، و طريق معرفت نفس در آيات و روايات بيان شده است ؛ ولى عموم علماى عامه اين را عنوان كرده اند كه طريق معرفت نفس اقرب است ولى در شرع بيان نشده است ، و عرفا از پيش خود بدان عمل كرده اند، و مرض خدا قرار گرفته است ، و از اين راه ، مشايخ هر كدام راهى را كه نزديكتر تشخيص داده اند به مريدانشان القاء كرده و دستور داده اند. و اين (طريقت )(167) ناميده شده است .
و كار به جايى رسيده كه (شريعت ) در يك طرف ، و (طريقت ) در طرف مقابل قرار گرفته است ، و علت اين امر راهمان عدم بيان شرع دانسته اند. ليكن صحيح اين است كه آيات كريمه و روايات اين راه را بيان كرده اند.

تلازم علم و عمل
س 488- آيا علم و عمل و درجات آن دو با هم تلازم دارند؟
ج - علم و عمل با هم يك نوع ارتباط دارند و علم ، عمل را در پى دارد.

س 489- آيا علم علت تامه براى عمل است ؟
ج - علت تامه نيست و نمى تواند باشد، خداوند سبحان مى فرمايد: و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا (نمل : 14)
و با آن كه دل هايشان بدان يقين داشت ، از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند.
علم يك نوع اقتضاء است براى عمل ، نه تمام علت و علت تامه . خداوند متعال هم مى فرمايد: آنان نفسشان يقين داشت ولى با اين حال انكار كردند. اگر رابطه علم و عمل عليت ، و علم ، علت بود، تخلف صورت نمى گرفت پس علم علت تامه براى عمل نيست .

س 490- اگر آنان واقعا معرفت داشتند، مخالفت نمى كردند.
ج - ولى خداوند سبحان مى فرمايد: و استيقنتها انفسمهم و يقين همان معرفت است .
س 491- پس چه چيز موجب مى شود كه انسان بر خلاف علمش ، عمل كند؟
ج - هوى و هوس و پيروى از تمايلات نفسانى ، محرك انسان به سوى عمل مى گردد، و اراده از آنها منبعث مى شود.

چه چيز موجب محبت حضرت حق مى شود؟
س 492- چه چيز موجب محبت حضرت حق مى شود؟
ج - ذكر و ياد او، ذكر موجب زيادى معرفت ، و زيادى معرفت موجب زيادى محبت مى گردد تا مرحله فناء كه در اين صورت خوف و ترس از نامطلوب در او نمى ماند. خداوند سبحان مى فرمايد: الا ان اولياء الله لاخوف عليهم و لاهم يحزنون (يونس : 62)
آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مى شوند.

كمال توبه و معرفت واقعى چيست ؟
س 493- كمال توبه و معرفت واقعى چيست ؟
ج - كمال توبه براى هر كس ميسر نيست ؛ زيرا توبه رجوع به صفت عزت خداوند متعال است ، و عزت خدا همان خويشتن دارى اوست و اينكه نمى خواهد كسى در مقابلش اناگو باشد. تائب بايد به مقامى برسد، كه من و تو در ميان نبيند، و غير حق از ماسوى و حتى خود را نيابد، و معرفت بدون رسيدن به مقام عزت حاصل نمى شود، زيرا در مناجات شعبانيه مى خوانيم : و الحقنى بنور عزك الابهج ، فاكون لك عارفا، و عن سواك منحرفا(168) و مرا به نور درخشان صفت عزتت بپيوند، تا شناساى تو گشته ، و از غير تو منحرف گردم . يعنى از ماسوى چشم بپوشم و غير تو را نبينم .

مراحل توبه چيست ؟
س 494- مراحل توبه چيست ؟
ج - توبه دو بازگشت از خداوند متعال به بنده ، و يك بازگشت از بنده به سوى خداوند سبحان است . نخست خداوند به بنده توبه و رجوع نموده و او را متوجه گناهش مى كند، سپس بنده به سوى خداوند توبه و بازگشت مى كند، آنگاه خداوند با مغفرت به سوى بنده رجوع نموده و توبه او را مى پذيرد. خداوند سبحان مى فرمايد: لقد تاب الله على النبى و المهاجرين و الانصار... ثم تاب الله عليهم ليتوبوا، ان الله هو التواب الرحيم . (توبه : 117 و 118)
به يقين خدا بر پيامبر و مهاجران و انصار رجوع نمود... پس خدا به آنان توفيق توبه داد، تا توبه كنند، بى ترديد خدا توبه پذير و مهربان است .

آثار گناهان در پديده هاى طبيعى
س 495- آيا گناهان در موجودات نيز اثر مى گذارند؟ براى نمونه خسوف و كسوف نيز مربوط به اعمال بندگان است ؟
ج - هر پر كاهى كه در ته چاهى حركت مى كند، (موج بر مى دارد و) تا به آسمانها اثر دارد. خداوند متعال مى فرمايد: و لو اهل القرى آمنوا و اتقوا، لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض (اعراف : 96)
و اگر مردم آبادى ها ايمان آورده و به تقوا گرايند، قطعا بركاتى از آسمان زمين بر ايشان مى گشاييم .
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه گناهان در جلب خيرات و نزول بركات اثر دارند. بنابراين ، در كسوف خورشيد و خسوف ماه نيز كه از جمله خيرات و بركات هستند، اثر دارند. علماى نجوم نوشته اند: خسوف تا سه ماه در موجودات از قبيل نباتات و حيوانات اثرات بد مى گذارد و به حال آنها ضرر دارند؛ چه رسد به گرفتگى خورشيد با آن فوايدى كه نور خورشيد براى موجودات دارد.

 آثار ويژه هر يك از گناهان
س 496- در دعاى كميل مى خوانيم : اللهم اغفرلى الذنوب التى تهتك العصم ، اللهم اغفرلى الذنوب التى تنزل النقم .(169) خداوندا، گناهانى را كه پرده ها را مى درد بر من ببخشاى ، خدايا، گناهانى را كه عذابها را نازل مى كند بر من بيآموز.
آيا از اين جملات استفاده مى شود كه هر كدام از گناهان اثر خاصى دارند؟
ج - بله ، چنانكه گناهان با هم فرق دارند، تبعات و آثار آنها نيز فرق دارند، و هر گناهى اثر خاصى دارد كه در دعا به بعضى از آنها اشاره شده است .

معناى وسيع مغفرت
س 497- آيا در مغفرت ، تحقق گناه لازم است ، تا اطلاق غفران بر خداوند صحيح باشد؟
ج - تحقق گناه ثابت در اطلاق غفران بر خداوند متعال لازم نيست ؛ زيرا در جايى از قرآن كريم با اينكه عمل در مقام اضطرار است و معصيت نيست ، تعبير به مغفرت نموده و مى فرمايد: فمن اضطر فى مخمصه غير متجانف لاثم ، فان الله غفور رحيم (مائده : 3)
پس هرگاه كسى در روزگار مجاعت و سختى از روى اضطرار و ناچارى بى آنكه به گناه متمايل باشد (اگر از آنچه منع شده است بخورد)، بى ترديد خدا بسيار آمرزنده و مهربان است .

چگونه توبه باعث آمرزش گناه مى شود؟

س 498- چگونه توبه باعث آمرزش گنهكاران مى گردد و توبه كنندگان مورد عذاب واقع نمى شوند؟
ج - زيرا خداوند متعال به وسيله توبه از آن ها خشنود مى گردد، و در حقيقت توبه نظير آب كرى است كه همه چيز را پاك مى كند.

س 499- براى نمونه كسى كه هفتاد سال گناه كرده ، چگونه با توبه پاكيزه مى گردد؟
ج - وقت ى خداوند متعال از ذات وجود گناهگار راضى شد، گناه را به حسنه و كار نيك مبدل مى سازد و به آن مى فرمايد:
(كونى حسنات )(170) به حسنه و كار نيك تبديل شو.
چنانكه خود در جايى مى فرمايد: الا من تاب و آمن ، و عمل صالحا، فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفورا رحيما (فرقان : 70)
مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند، پس خداوند بدى هايشان را به نيكى ها تبديل مى كند، و خط همواره آمرزنده مهربان است .
چنان كه در مقابل ، (حبط) نيز داريم . (مائده : 5، انعام : 88، هود: 16، بقره : 217 و...)

س 500- آيا از اين فعل ، انقلاب ماهيت لازم نمى آيد؟
ج - خير، عملى كه كرده مورد رضاى خدا نبوده ، با توبه خدا از او راضى مى شود، و ذات كه پاك شد، اثر آن نيز پاك مى گردد.

طلب مغفرت ، حاجتى كه يك عمر مورد طلب معصوم عليه السّلام قرار گرفته است

س 501- در فرازى از مناجات شعبانيه مى خوانيم : الهى ، ما اظنك تردنى فى حاجه قد افنيت عمرى فى طلبها منك .(171) معبودا، گمان نمى كنم كه مرا كه عمرم را در راه در خواست يك حاجت از تو، تلف كردم محروم كنى .
منظور چه حاجتى است كه يك عمر مورد طلب قرار گرفته است ؟
ج - مقصود طلب مغفرت است .(172)
علمى بودن فعل نفسانى

س 502- آيا امكان دارد فعل نفسانى ، غير علمى باشد؟
ج - نفس مدبر بدن است و يك سلسله قوى و عواطفى دارد، بنابراين تمام افعال با واسطه يا بى واسطه ، فعل نفس ‍ است ؛ ولى همه افعال نفس ، تابع علم نيست ، مانند جحود، التزام ، تجزم و تبانى .

س 503- آيا جحد و انكار علمى نيست ؟
ج - يعنى فعل ارادى مسبوق به علم نيست ، زيرا مبادى فعل ارادى ، مانند علم به فايده و شوق و... را ندارد.

روش كسب فضايل اخلاقى

س 504- در حالات مرحوم حاجى سبزوارى آورده اند كه پسر ايشان از دنيا رفت ، و هيچ تزلزلى براى او حاصل نگشت ، اين چه نوع قوت قلب است ؟
ج - نزد مرحوم آقا سيد حسين بادكوبه اى قدس سره كتاب (شفاء) ابن سينا را مى خوانديم ، و محل درس در پشت بام مدرسه بادكوبه در نجف اشرف بود، همين كه درس را شروع كردند، يك نفر خبر آورد كه فرزندشان از دنيا رفته . فرمودند: بعد از درس مى آيم ، و هيچ تزلزل پيدا نكردند.
و مرحوم حاج سيد على قاضى قدس سره خانه زيبايى داشت ، يكى از اهل كوچه با ايشان برخورد كرده و ايشان با حال خنده به او فرموده بود: خانه خراب شد!

س 505- آيا اين گونه حالتها را مى شود كسب كرد؟
ج - در علم اخلاق گفته اند كه اين گونه حالات از راه تكرار عمل به دست مى آيد، مثلا آدم ترسو، بايد به جاهاى هولناك برود تا تدريجا براى او عادى شود و ملكه شجاعت را پيدا كند. و همچنين درباره صبر گفته اند: فوايد صبر را ملاحظه كند و اعمال را كه موجب حصول ملكه صبر مى شود، انجام دهد تا به ملكه صبر دست يابد.

طاعت و بندگى چيست ؟

س 506- آيا منظور از طاعات و بندگى ، ذكر و توجه به خداست ؟
ج - البته همينطور است ، و اين مسلم است ، زيرا دين حكم است ، و اوامر و نواهى حكمند، و خداوند سبحان مى فرمايد: ان الحكم الا الله (انعام : 17، يوسف : 40 و 47)
حكم و فرمانروايى تنها براى خداست .
پس دين تنها براى خداست .

معناى اعراض از ذكر

س 507- در تفسير آيه شريفه من اعرض عن ذكرى ... (هر كس از ياد من دل بگرداند...) فرموده ايد: (سبيل خدا، ذكر خداست ، و عبادت بدون خطور و حضور قلبى ، اعراض از ذكر خدا است .)(173) آيا اين استفاده از كلام شما درست است ؟
ج - تقريبا.

س 508- آيا از كسانى كه در راه خدا نيستند (اهل معصيت و اهل غفلت ) نيز بايد اعراض كرد؟
ج - بله ، از آنها هم بايد اعراض كرد. خداوند سبحان خطاب به پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم مى فرمايد: فاعرض عن من تولى عن ذكرنا، و لم يرد الا الحياة الدنيا (نجم : 29)
پس از هر كس كه از ياد ما روى برتافته و جز زندگى دنيا را اراده نكرده است ، روى برتاب .

س 509- آيا اين خطاب متوجه ديگران هم مى شود؟
ج - بله ، لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه ... (احزاب : 21): (قطعا براى شما در اقتدا به رسول خدا، الگويى نيكوست ...)

س 510- منظور از اعراض از اهل غفلت چيست ؟
ج - معاشرت نكردن و نيز پيروى ننمودن از آنان .

غريم لايقضى دينه

س 511- معناى اين جمله چيست كه در بعضى روايات آمده است : (انسان هر چه عبادت انجام دهد، نبايد از خود، راضى باشد)؟(174) ج - اين رضايت و خشنودى از خود همان (عجب ) است ، و مقصود از اين روايات آن است كه انسان همواره نسبت به اعمال خود ناراضى باشد. در روايت ديگر درباره خداوند متعال آمده است : غريم لايضى دينه
خداوند، طلبكارى است كه هيچگاه بدهى او پرداخت نمى گردد.
يعنى خداوند نسبت به بندگان خويش حقوقى دارد كه هيچ كس كما هو حقه و چنانكه بايد نمى تواند آن را ادا كند.
حضرت استاد قدس سره را جلسه اى ديگر مى فرموند: صحيح نيست كه عبارت معروف ما عرفناك حق معرفتك (175) (خدايا، تو را چنانكه تويى نشناخته ايم ) از لسان معصومين عليهم السلام نسبت به خداوند متعال صادر شود، و در هيچ يك از مجامع روايى از آن حضرت نقل نشده است . بلكه صحيح همان عبارت ما عبدناك حق عبادتك (176) (خدايا، تو را چنانكه شايد نپرستيده ايم .) مى باشد.

معناى آتيناه حكما و علما

س 512- مقصود از (حكم ) و (علم ) در آيه : آتيناه حكما و علما (به او حكمت و دانش عطا كرديم .) چيست ؟
ج - گويا منظور از (حكم ) مسائل دينى و مراد از (علم ) معارف است ، كه درباره حضرت موسى و يحيى و يوسف و برخى ديگر از پيامبران عليهم السلام آمده است .(177)...؟

معناى احسان و مقامات محسنين

س 513- خداوند سبحان درباره حضرت يوسف مى فرمايد: و لما بلغ اشده ، آتيناه حكما و علما، و كذلك نجزى المحسنين (يوسف : 22)
و چون به حد رشد رسيد، او را حكمت و دانش عطا كرديم . و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم .

محسنين چه كسانى هستند؟
ج - محسنين يعنى نيكوكاران ، يعنى كارى كه مى كنند نيك است و بدكار نيستند. خود حضرت يوسف عليه السّلام به خود محسن مى گويد. آنجا كه خطاب به برادرانش فرمود: انا يوسف و هذا اوحى ، قد من الله علينا، انه من يتق و يصبر، فان الله لايضيع اجر المحسنين . (يوسف : 90)
من يوسفم و اين برادر من است ، به راستى كه خدا بر ما منّت نهاده است ، بى گمان هر كه تقوا و صبر پيشه كند، خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند.

س 514- آيا از جمله كذلك نجزى المحسنين مى توان استفاده كرد كه به هر محسن و نيكوكارى چنين پاداش داده مى شود؟
ج - اين تعميم براى هر كس نيست كه هر محسنى خواه پيغمبر باشد يا غير پيغمبر، پاداش جزاى او يكى باشد.

س 515- (المحسنين ) جمع محلى به لام است و افاده عموم مى كند، يعنى براى هر محسن چنين است .
ج - از عبارت (كذلك نجزى المحسنين ) تنها استفاده مى شود كه خداوند به هر محسن و نيكوكار نعمت و پاداش ‍ عنايت مى كند، و استفاده نمى شود كه احسان در همه موارد يكسان است ، و جزاى خداوند متعال هم در حق آنان يك نواخت بايد باشد.

س 516- احسان چيست ؟
ج - احسان در روايت نبوى صلى اللّه عليه و آله و سلم اين گونه تفسير شده است : ان تعبد الله كانك تراه ، فان لم تكن تراه فانه يراك .(178) احسان آن است كه خدا را به گونه اى عبادت كنى كه گويى او را مى بينى ، و اگر تو او را نمى بينى ، قطعا او ترا مى بيند.

س 517- آيا اين روايت از طريق شيعه هم وارد شده است ؟
ج - بعيد العهدم به ياد ندارم ، بايد داشته باشيم . به نظر مى رسد از طريق عامه و خاصه وارد شده است .(179)
س 518- آيا ايتاى حكم و علم ، مافوق احسان به معناى گذشته است كه ان تعبدلله كانك تراه ....؟
ج - حكم و علم مراتب دارد و در رابطه با هر يك از محسنين به يك معنى است .

س 519- آيا امكان دارد اين (كان ) به (ان ) تبديل شود؟
ج - حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به جوانى فرمودند:
(كيف انت ؟)
حالت چطور است ؟
وى در جواب عرض كرد: ... كانى انظر الى عرض ربى و قد وضع للحساب ، كانى انظر الى اهل الجنه يتزاورون فى الجنه ، و كانى اسمع عواء اهل النار فى النار .(180) ... گويى مى بينم كه عرش پروردگارم براى حساب رسى (روز قيامت ) نهاده شده ، و گويى بهشتيان را مى بينم كه در بهشت به ديدار يكديگر مى روند، و گويى زوزه اهل جهنم را در جهنم مى شنوم .

س 520- پس معلوم ميشود كه حقيقت آخرت را درك مى كرده است ؟
ج - از جمله ان لكل يقين حقيقة (براى هر يقينى ، واقعيتى است ). و نيز از جمله كه مى فرمايد: هذا عبد نور الله قلبه بالايمان . (اين بنده ايت است كه خداوند دل او را با نور ايمان منور ساخته است .) معلوم مى شود كه مشاهده بوده است .

س 521- آيا (ان ) از (كان ) برتر نيست ؟
ج - اگر (ان ) مى گفت ، استفاده مى شد كه بهشت و جهنم مادى را مى ديده ، و حال آنكه مثال بهشت و جهنم را مى ديده است .

س 522- در حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است : لازلت اكررها حتى سمعتها من قائلها.(181) پيوسته آيه را تكرار مى كردم تا اينكه آن را از گوينده اش (خداوند سبحان ) شنيدم .
آيا بيان سمعتها من قائلها (از گوينده اش ( خدا) شنيدم ) از بيان (كانى ) در حديثگذشته برتر نيست تا در نتيجه مقام حضرت صادق عليه السّلام از محسنين بالاترباشد؟
ج - مرحوم شيخ بهائى رحمه الله در آخر كتاب (مفتاح الفلاح ) نقل مى كند كه حضرت صادق عليه السّلام آيه (اياك نعبد) (فاتحه (حمد): 5): (تنها تو را مى پرستيم ) را تكرار كرد تا اينكه افتاد و از هوش رفت بعد از به هوش آمدن . فرمود: كررتها حتى سمعتها من قائلها. از اين بيان نمى توان فهميد كه از محسنين بالاتر بوده اند. محسنين كسانى هستند كه خداوند سبحان را چنان عبادت مى كنند كه گويى او را مى بينند (حتى كانهم يرونه ) و عبارت منقول از حضرت صادق عليه السّلام نيز كررتها حتى سمعتها من قائلها آمده است ، عبارت دو گونه است .

س 523- آيه (حارثه بن مالك ) مى خواست اهل بهشت و جهنم را به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم معرفى كند و از پس پرده خبر دهد؟
ج - بله ، لذا پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: بيشتر پرده بر ندار.(حسبك )(182)
س 524- آيا از اينجا استفاده نمى شود كه وى حقيقت آخرت را درك مى كرده است ؟
ج - گويا چنين است .

اميرالمؤ منين عليه السلام ، سرچشمه عرفان حقيقى

س 525- عرفان حقيقى از حضرت امير المؤ منان عليه السّلام بوده يا از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و آيا (زيد بن حارثه ) تربيت يافته امير المؤ منان عليه السّلام بوده است ؟
ج - (كميل )، (رشيد)، (ميثم تمار) و عده اى ديگر حقايق عرفانى را از حضرت امير مومنان عليه السّلام نقل مى كنند؛ امام خود حضرت امير عليه السّلام تربيت شده حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم است ، صحابه نيز تربيت يافته حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم هستند.

حيات طيبه در قرآن كريم

س 526- مقصود از (حيات طيبه ) در آيه شريفه ذيل چيست ؟ خداوند سبحان مى فرمايد: من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من ، فلنحيينه حياه طيبه ... (نحل : 97)
هر كس از مرد يا زن كار شايسته انجام دهد و مومن باشد، قطعا او را زندگى خوشگوار، (حيات حقيقى ) مى بخشيم ...
ج - مراد حيات معنوى ، و حيات قرب و مشاهده است كه شرط آن بندگى و اخلاص در بندگى است . حيات ظاهرى همين خوردن و خوابيدن و... است و حيات معنوى به انجام اعمالى است كه در آنها مشاهده حق و تقرب به حق باشد.

معناى انى جاعل فى الارض خليفه

س 527- معناى خليفه در آيه شريفه (انى جاعل فى الارض خليفه ) (بقره : 30): (من در زمين جانشينى گماشتم ) چيست ؟
ج - يعنى ، گويا خداى روى زمين بودن و سرپرستى عالم را بر عهده داشتن . در روايتى بدن مضمون آمده است : حضرت آدم عليه السلام در بهشت دوست و خليلى از ملائكه داشت ، بعد از هبوط حضرت آدم عليه السّلام براى دورى خيلى به آن ملك سخت مى گذشت ، لذا از خداوند متعال خواست به ديدار حضرت آدم عليه السّلام برود، خداوند اجازه داد و وى هبوط كرد. وقتى حضرت آدم عليه السّلام او را ديد گريه كرد. آن ملك به حضرت دلدارى داد و گفت : وقتى كه خداوند مى خواست تو را خلق كند، به ما ملائكه فرمود: انى جاعل فى الارض خليفه و تو از اول براى عالم خاكى خلق شده بودى و بايد از اينجا بالا روى .(183)
امكان نيل به مقام محمود

س 528- آيا در خواست مقام محمود از خداوند(184) فايده اى به حال ما دارد؟ و آيا ممكن است كسى غير از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به آن مقام برسد؟
ج - بله ، چرا ممكن نيست ، براى كسى كه تابع و پيرو آن بزرگواران عليهم السلام باشد.
آنها اولا و بالذات واجد اين مقام هستند، و ديگران هم از آنها و در طول آنها دارند. ابتدا پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ، بعد اميرالمؤ منين عليه السّلام سپس ائمه عليهم السلام بعد اولياء اخيار.

تفاوت معناى عقل و لُبّ

س 529- تفاوت عقل و لُبّ چيست ؟
ج - عقل به خير و شر هدايت مى كند، و لب به توحيد و معرفت . و اولوا الالباب كسانى هستند كه به حقيقت راه يافته اند. خداوند سبحان مى فرمايد: ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لآيات لاولى الالباب ، الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم ... (آل عمران : 190 و 191)
مسلما در آفرينش آسمانها و زمين ، و در پى يكديگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه هاى روشنى وجود دارد، همان كسانى كه خدا را در حال ايستاده و نشسته ، و وقتى كه به پهلو آرميده اند، ياد مى كنند...
در حديث قرب نوافل نيز آمده است : كنت سمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصر به و...(185) و در حديث معراج نيز آمده است و لاقومن له مقام عقله ، و لاستغفرقن عقله بمعرفتى (186) (و قطعا خود به جاى عقل او قرار مى گيرم ، و عقل او را در معرفت خويش غرقه مى كنم .) كه از آن هم استفاده مى شود: و كنت عقله الذى يعقل به .

معناى حديث يا موسى ، انى انا الله فوق العباد...

س 530- معناى اين حديث قدسى چيست كه خداوند متعال مى فرمايد: يا موسى ، انى انا الله فوق العباد، و العباد دونى ، و كل لى داخرون ، فاتهم نفسك على نفسك .(187) اى موسى ، من خدايم و بالاتر از بندگان و آنها پايين تر از من و همگى در برابر من كوچك و خوارند، بنابراين (همواره ) نفس خود را متهم كن .
ج - يعنى وقتى كه دانستى خداوند متعال قاهر، و مخلوقات ، ما دون او، داخر و خردند، بايد نفس خود را ذليل بشمارى و خيال نكنى كه از تو كارى ساخته است .
ما هيچيم و در ظلمت و ظلمتكده هستيم و تنها اميد و توجه ما بايد به خدا باشد، و خيال نكنيم در امور كار سازيم .(188)
معناى حديث اخلص فى المساله لربك ...

س 531- معناى اين فرمايش كه در نامه حضرت امير مؤ منان عليه السلام به امام حسن مجتبى عليه السّلام آمده چيست ؟ اخلص فى المساله لربك ، فان بيده العطاء و الحرمان (189) در درخواست و دعا به درگاه پروردگارت اخلاص داشته باش ، زيرا كه بخشش و محروم ساختن (هر دو) به دست اوست .
ج - يعنى در سوال و خواستن حوايج ، توجه قلبى ات تنها به خداوند باشد، زيرا همه خيرات از ناحيه او مى رسد، و محروميت نيز از اوست ، هم عطا و هم حرمان به دست اوست ، لذا نبايد به غير او توجه داشت ، بلكه تنها بايد از او در خواست نموده ، چنانكه قرآن مى فرمايد: و اذا سالك عبادى عنى ، فانى قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان ، فليستجيبوا لى و ليؤ منوا بى لعلهم يرشدون . (بقره : 186)
و هرگاه بندگان من ، از تو درباره من بپرسند، (بگو:) من نزديكم ، و دعاى كننده را به هنگامى كه مرا بخواند، اجابت كنم ، پس آنان بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند.

معناى صدق فى المواطن

س 532- فرمايش حضرت امير مؤ منان عليه السّلام در جواب پرسش صعصعه بن صوحان چيست ؟ آنجا كه صعصعه عرض ‍ كرد.
(اى الناس اكرم ؟)
چه كسى از همه مردم گرامى تر است .
حضرت عليه السّلام فرمود:
من صدق فى المواطن (190) كسى كه در تمام جايگاهها راستگو باشد.
ج - مقصود از (مواطن ) مراتب تقوى است ، يعنى صبر و تسليم و...كه مواطن و منازل تقوى هستند، يعنى تقوى را با همه مراتب كمالات و مراحلش كه خاشعيت ، صابرين ، مخبتين و مؤ منين دارند، صادقانه تحصيل نمايد.

معناى راس الحكمه مخافه الله

س 533- مقصود از اين روايت منقول از امام صادق عليه السلام چيست كه مى فرمايد:
راءس الحكمه مخافه الله (191) سرآمد (راه تحصيل ) حكمت ، خوف خداست .
ج - يعنى حكمت به وسيله امورى حاصل مى شود، كه بالاترين آن مخافه الله است ، كه همان خوف و خشيت باطنى ، مى باشد.

معناى من تخشع لى ، تخشع له كل شى ء

س 534- معناى اين حديث قدسى چيست كه خداوند سبحان مى فرمايد:
من تخشع لى ، تخشع له كل شى ء(192) هر كس در برابر من فروتنى كند، تمام موجودات براى او فروتنى خواهند كرد.
ج - كلمه (خوف ) در خوئف ظاهرى استعمال مى شود، و خشيت به امر باطنى مربوط است .(193) و خشوع موجودات عبارت است از خضوع و انكسار و انقياد آنها نسبت به كسى كه به كمال رسيده باشد. و علت خشوع آنها براى صاحب كمال و معرفت آن است كه ولى خدا مقامش بالاتر از بقيه موجودات و مجراى فيض براى پايين ترها مى باشد، و همه اشياء در تحت اختيار و اراده او هستند، و معجزات انبيا و كرامات انبياء عليهم السلام از قبيل نسوزاندن آتش ، سخن گفتن سنگريزه ، غرق نكردن دريا، شكافتن ماه ، و جوشيد چشمه از سنگ ، انواعى از خشوع موجوات در برابر اولياى خدا مى باشد.

معناى اعمل لكل يوم بما فيه ترشد

س 535- معناى اين روايت چيست كه مى فرمايد: اعمل لكل يوم بما فيه ترشد
در هر روز به آنچه كه در آن رهنمون مى گردى عمل كن .
ج - منظور سازگارى با سختى يا گشايش وارده ، و رضا به قضاى الهى است در هر روز به آنچه پيش مى آيد.
و يا مقصود عمل به دستورات شرعى و تكاليف عبادى است كه در هر روز و شب وارد است و موجب ارشاد به توحيد مى گردد، زيرا هر عبادت (چه واجب و چه مستحب ) دريچه اى از قرب خداوند سبحان را به سوى بنده باز مى كند.

معناى علماء امتى افضل من انبياء بنى اسرائيل

س 536- منظور از اين روايت كه از حضرت رسول اكرم نقل شده چيست كه مى فرمايد: علماء امتى افضل من انبياء بنى اسرائيل
علماى امت من ، از پيامبران بنى اسرائيل برترند.
ج - اين حديث در روايات متعدد از طريق شعبه به اين تعبير آمده است :
علماء امتى كانبياء بنى اسرائيل (194) علماى امت من مانند پيامبران بنى اسرائيل هستند.
و در حديثى در كتاب (دعائم الاسلام ) كه راوى آن شش امامى است آمده است : علماء امتى افضل من انبياء بنى اسرائيل .
علماى امت من از پيامبران بنى اسرائيل برتر هستند.
بنابراين ، حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم مى فرمايد: علماى امت من نيز مانند هشت هزار پيامبر بنى اسرائيل عليهم السلام كه به ارشاد و هدايت مردم مى پرداختند، مى باشند كه به حسب مقتضيات زمان ، كار انبياء بنى اسرائيل را كه تبليغ و هدايت بوده ، انجام مى دهند.

س 537- آيا علماى امت هاى ديگر نيز كار انبياى خودشان را مى كردند؟
ج - اثبات شى ، نفى ماعدا نمى كند.

معناى من اقام الفرائض ، فهو من اعبد الناس ...

س 538- در روايت آمده است : من اقام الفرائض ، فهو من اعبد الناس ، و من ترك المحرمات ، فهو من اورع الناس .(195) هر كس واجبات را بپا دارد، از عابدترين مردم ، و هر كس محرمات را ترك كند، از پارساترين مردم است .
چگونه كسى كه واجبات را انجام مى دهد، اعبد از همگان ، و كسى كه محرمات را ترك مى كند از همه پارساتر است ؟
ج - همينطور است ، كسى كه عبادتهاى خود را آن طورى كه خداوند متعال خواسته بجا آورد و نگذارد فوت شود، از عابدترين مردم است . (فهو من اعبد الناس ) و كلمه (من ) تبعضيه است يعنى چنين كسى در صف (عباد) قرار گرفته و از جمله آنها محسوب مى شود؛ همچنين هر كس تمام معاصى را ترك كن (و من ترك المحرمات ) البته بجز معاصى اتفاقى كه داءبش ‍ نبود بجا بيآورد كه خدا آن را عفو مى كند، چنانكه خداوند متعال در آيه 31 سوره نساء و آيه 32 سوره نجم صريحا مى فرمايد:
از پارساترين مردم است : و از جمله آنها محسوب مى شود: (فهو من اورع الناس .)

آثار وضوء و بسم الله الرحمن الرحيم

س 539- منظور از اين روايت منقول از امام صادق چيست كه مى فرمايد: اذا توضاء احدكم و لم يسم ، كان للشيطان فى وضوئه و صلاته شرك ، و ان اكل او شرب او لبس و كل شى ء صنعه ينبغى له ان يسمى عليه ، فان لم يفعل ، كان للشيطان فيه شرك .(196) هرگاه يكى از شما وضو گرفت بسم الله الرحمن الرحيم نگفت . شيطان در وضو و نماز او شريك مى گردد. و اگر خورد و آشاميد و يا لباس پوشيد و يا هر كارى انجام داد شايسته است كه بسم الله الرحمن الرحيم بگويد. و اگر نگفت ، شيطان در آن شريك مى گردد.
ج - وضوء نور است ، بسم الله هم نور است ، و اگر بسم الله گفته نشود اثر مخصوص آن نور را نخواهد داشت هر چند نماز خود بسم الله است . ولى مشروط به اين است كه طهارتش نورى باشد. همچنين بقيه كارها مانند خوردن ، آشاميدن ، و پوشيدن و... اگر با نام خداى متعال انجام پذيرد، اثر معنوى در انسان بجا خواهد گذاشت .
عمرى خود سرانه به هوا و هوس گذرانديم ، آرى بايد كارهاى ما منظم و با روح باشد كه متاءسفانه چنين نيست !!

استهزاء به عمل

س 540- اگر كسى عملى مانند زيارت بجا آورد بعد آن را به قصد استهزاء به ديگرى بفروشد چه صورت دارد؟
ج - شخصى در گذشته با هزينه كردن مبلغ 108 تومان سابقه به مشهد مشرف شده بود، و با استهزاء به عمل و زيارت خود مى گفت . (آن را به 2 هزار (2 ريال ) مى فروشم !) در اين صورت عمل او حبط مى شود، زيرا چنين كسى به اصل عمل و به ثواب آن بى اعتقاد گشته و كافر مى گردد، و عمل كافر حبط است . خداوند متعال مى فرمايد: و قدمنا الى ما عملوا من عمل ، فجعلناه هباء منثورا (فرقان : 23)
و مى پردازيم به هرگونه عملى كه آنان به جا آورده اند، آنگاه آن را چون گردى پراكنده (و نابود) مى سازيم .

اهداء عمل

س 541- آيا اهداى عمل به ديگران جايز است ؟
ج - در بعضى اعمال مستحبى و زيارت جايز است و در اين زمينه روايت نيز وارد شده است .(197)
از كجا بدانيم بلا براى ما نعمت است يا نقمت ؟

س 542- از كجا بدانيم بلاهايى كه بر ما وارد مى شود نعمت ، و يا نقمت و عذاب است ؟
ج - تدبير عالم نه بر يك اصل ، نعمت ، نقمت و عذاب ؛ و ابتلاء و امتحان استوار است . خداوند متعال مى فرمايد: و نبلوكم بالشر و الخير فتنه و الينا ترجعون (انبياء: 35)
و شما را جهت آزمايش ، به بدو نيك امتحان مى كنيم .
و بلا نيز به معناى امتحان است ، خداوند مى فرمايد: انا بلوناهم كما بلونا اصحاب الجنه . (قلم : 17)
ما آنان را به همان صورت كه باغداران را آزموديم ، مورد آزمايش قرار داديم .

س 543- از كجا بدانيم كه بلا مانند بيمارى ، خير و نعمت است تا از آن جلوگيرى نكنيم ، يا نقمت و شر و عذاب است تا از آن جلوگيرى نماييم ؟
ج - با مراجعه كردن به قلب تا حدودى مى شود فهميد، به اين صورت كه اگر قلب آرام ، و در حال تقرب و تقوى بود، مى توان فهميد كه نعمت است ، و اگر دل سخت و ناراحت بود، شر و نقمت است . در روايتى آمده است كه :
(گاهى خداوند بنده را يك ماه به بيمارى مبتلا مى كند تا در روز سى و يكم ، يك (يالله ) از روى اخلاص از او صادر مى شود.)
همچنين در حديثى (ظاهرا نبوى صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد شده است كه مى فرمايد: (اگر بخواهى بدانى كه خداوند متعال با تو چگونه معامله مى كند، ببين تو با او در چه حالى هستى .)

مراتب و معانى يقين

س 544- مراتب يقين و معانى آنها را بيان فرماييد.
ج - مراتب يقين عبارتند از: علم اليقين ، عين اليقين ، و حق اليقين .
هرگاه انسان به چيزى يقين پيد ا كند، به گونه اى كه هيچ گونه شك و شبهه در آن راه نداشته باشد، اين يقين ، (علم اليقين ) ناميده مى شود، ولى در هر حال اين گونه آگاهى ، درك شيئى غايب است ، مانند اينكه انسان بدان مريضى درد دارد.
از اين بالاتر، (علم اليقين ) است يعنى چيزى را كه انسان يقينا درك كرده ولى براى او غايب بوده بيايد، مانند درك و مشاهده كردن مريض ، بيمارى و درد خود را.
و (حق اليقين ) آن است كه كينونت وجودى انسان يقين گردد.
مثلا وقتى پروانه شمع را از دور مى بيند، به آن علم اليقين دارد؛ و نزديك شدن آن به شمع ، عين اليقين است ، و حق اليقين آن وقتى است كه يقين آن ، ثبوت خارجى و واقعى پيدا كند و آن هنگامى كه صورت مى گيرد كه خود را در شمع بيفكند و بسوزد.
حضرت استاد قدس سره درجايى اين گونه مثال مى زدند: انسان كه سوز آتش را درك مى كند و به آن يقين دارد، علم اليقين است ، و اگر آتش را لمس كند همچون ذغال در كنار آتش ، و سوز آتش را دريابد اين عين اليقين است . و چنانكه تمام آتش شود و بسوزد همچون ذغال گداخته كه اثرى از تيرگى در او باقى نماند و تمام آتش شود كه اول و آخر او و ظاهر و باطن او آتش گردد، در اين صورت كه با تمام وجود سوز آتش را دريافته و بدان رسيده و كينونت وجود او آتش گشته ، اين را حق اليقين مى گويند.

علامت قبولى عبادت چيست ؟

س 545- علامت قبولى عبادت چيست ؟
ج - در روايت آمده است : (عبادتى كه مورد قبول شده باشد، يك نوع خضوع و خشيت مى آورد.)(198)
معناى دعا

س 546- مرقوم فرموده ايد: (دعا عبارت است از اينكه دعا كننده نخست مدعو را به خود متوجه كند)(199) مقصودتان از اين كلام چيست ؟
ج - دعا، خواندن است ، يعنى متوجه كردن دل شنونده به سوى خواننده .

شرايط استجابت دعا

س 547- خداوند متعال مى فرمايد: ادعونى ، استجب لكم (غافر: 60)
مرا بخوانيد تا دعاى شما را اجابت كنم .
آيا مى توان گفت : اين كلام مطلق است ، و بيانگر آن است كه هر كس خدا را بخواند، دعايش مستجاب مى گردد؛ و اختصاص به مضطرى كه دستش از اسباب مادى و عوامل بيرونى كوتاه شده ، ندارد؟
ج - مطلق به اين معنى است حقيقتا بخواهد و خدا را بخواند و (ادعونى ) باشد، يعنى : اولا دعوت و خواستن و طلب باشد، و راستى بخواهد نه اينكه لقلقه زبان باشد كه لفظ (ادعو) آن را مى رساند.
دوم اينكه از خدا بخواهد، كه لفظ (نى ) اين معنى را مى رساند.
بنابراين ، اگر دل دعا كننده به هزار جا توجه داشته باشد، در آنجا (ادعو) يعنى دعوت و خواستن محقق نيست ، زيرا بى توجه است .
و اگر به يك سبب از هزاران اسباب خارجى اعتماد كند، از خدا نخواسته و در اينجا (نى ) محقق نيست . مانند بيمارى كه دلبند طبيب و دواست و آنها را نيز مؤ ثر مى داند، و توجه ندارد كه لا مؤ ثر فى الوجود الا الله (هيچ تاءثير گذارى در پهنه هستى بجز خداوند وجود ندارد.)
بر اين پايه ، اجابت دعا و قبولى آن دو قيد و شرط دارد: يكى ، دعوت يعنى خواستن ، دوم ، از خدا خواستن و لاغير. و اين دو شرط جهت اجابت دعا از آيه ديگر نيز استفاده مى شود آنجا كه مى فرمايد: و اذا سالك عبادى عنى ، فانى قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان . (بقره : 186)
و هرگاه بندگان من ، از تو درباره من بپرسند، (بگو): من نزديكم ، و دعاى دعا كننده را به هنگامى كه مرا بخواند، اجابت مى كنم .
خداوند متعال در اين آيه شريفه مى فرمايد: اجيب دعوه الداع اذا دعان پس شرط اول اجابت آن است كه دعا كننده حقيقتا دعا كند (دعوه الداع ) و براستى بخواهد، و شرط دوم اينكه خدا را بخواند، (اذا دعان ) واز او بخواهد.
اگر اين دو شرط كه از (دعا) و (نى ) استفاده مى شود تحقق يافت ، به نص قرآن دعا به هدف اجابت رسيده و رد نخواهد شد. مانند دعاى بيمارى كه دستش از طبيب و دوا كوتاه شده ، و قلبش از علل مادى و طبيعى ماءيوس گشته و مضطر شود و توجه به وسايط نداشته باشد، و گرنه مضطر نخواهد بود، و حال دعا و دعا براى او و از او محقق نخواهد شد.

س 548- آيا استجابت دعا شرطى دارد؟
ج - خداوند متعال مى فرمايد: ادعونى ، استجب لكم . (غافر: 60)
مرا بخوانيد، تا دعايتان را اجابت نمايم .
از اين آيه شريفه بر مى آيد كه در دعا دو چيز معتبر است :
يكى اينكه : شخص حقيقتا دعا كند و راستى بخواهد، و از قبيل سخريه و استهزاء، يا عدم التفات نباشد، زيرا مى فرمايد: (ادعوا): (بخوانيد)
دوم اينكه : خدا را بخواند چنانكه مى فرمايد: (نى ): (مرا) و قطع علايق از غير خدا كند، و خيال نكند كه مستقلا از وسايط كارى ساخته است .

س 549- خداوند متعال در آيه ذيل چه مى خواهد فرمايد: و اذا سالك عبادى عنى ، فانى قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان فليستجيبوالى ، و ليؤ منوا بى ، لعلهم يرشدون . (بقره : 186)
و هرگاه بندگان من ، از تو درباره من بپرسند (بگو:) من نزديكم و دعاى دعا كننده را به هنگامى كه مرا بخواند، اجابت مى كنم ، پس ‍ آنان به من پاسخ مثبت دهند و به من ايمان آورند، باشد كه رشد يابند.
ج - اين آيه شريفه به دعا كردن ترغيب مى كند. گويا خداوند متعال مى خواهد بفرمايد: من به دعا و دعاكنندگان علاقمند هستم و بندگانم را (عبادى )، به دعا و نيايش و عرض حاجت به درگاهم مى خوانم پس آنان به نداى من لبيك گويند: (فليستجيوالى ) و شرط استجابت دعا را دو چيز ذكر مى نمايد: يكى اصل دعا و حقيقتا در خواست نمودن ، كه در (اذا دعا) نهفته است . و ديگرى از او خواستن ، كه از (نى ) بر مى آيد.

س 550- دعا در چه صورت مستجباب مى شود؟
ج - خداوند متعال مى فرمايد: و اذا سالك عبادى عنى ، فانى قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان (بقره : 185)
و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند، (بگو:) من نزديكم و دعاى دعا كننده را به هنگامى كه مرا بخواند، اجابت مى كنم .
و نيز مى فرمايد:
( ادعونى ، استجب لكم . (بقره : 185)
مرا بخوانيد تا دعايتان را اجابت كنم .
از اين دو آيه شريفه استفاده مى شود كه استجابت دعا دو شرط دارد:
يكى اينكه : دعا و خواست جدى و حقيقتى باشد، نه صورت دعا.
دوم اينكه : درخواست از خدا باشد، نه از غير او.
تذكر: چنانكه در مقدمه كتاب يادآور شديم ترتيب سؤ الهاى اين كتاب به گونه اى كه در مجالس و در محضر استاد بزرگوار قدس سره مطرح شده نيست و ما آنها را به مناسبت در يك جا و دنبال هم ذكر نموده ايم .

عدم منافات دعا با مقام تسليم

س 551- آيا دعا با مقام تسليم و خشنودى از قضا و قدر الهى منافات دارد؟ چنانكه وقتى حضرت ابراهيم عليه السّلام با منجنيق به آتش انداخته شد و جبرئيل عليه السّلام به ايشان گفت : (الك حاجه ): (آيا خواسته اى دارى ؟) و حضرت جواب داد: (اما اليك فلا.) (به تو، خير)، تا اينكه از جبرئيل عليه السلام خواست كه از خداوند بخواهد تا او را از آتش نجات دهد و فرمود (به اين مضمون ):
حسبى من سوالى علمه بحالى .(200) همين كه خدا حال مرا مى داند، از در خواست نمودن من كفايت مى كند.
ج - دعا دو گونه است : يك نوع عرض حال است مانند اين كه جناب ابوذر رحمه الله مريض شد و عثمان به عيادت او رفت و به او گفت :
(لم لاتداوى عند الطبيب ؟)
چرا براى مداوا به نزد طبيب نمى روى ؟
و جناب ابوذر رحمه الله فرمود:
(الطبيب امرضنى .)(201) طبيب (خداوند) خود مرا بيمار نموده است .
و نوع ديگر دعا، عرض و در خواست حاجت با زبان است آن نيز مطلوب و پسنديده است . خداوند متعال مى فرمايد: قال ربكم : ادعونى ، استجب لكم . (غافر: 60)
و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانيد، تا دعاى شما را اجابت كنم .
همچنين مى فرمايد: يساله من فى السموات و الارض ، كل يوم هو فى شاءن (الرحمن : 29)
تمام موجوداتى كه در آسمانها و زمين هستند از او در خواست مى كنند، هر روز (و لحظه ) او در كار (جديد) است .
همچنين مى فرمايد: و اذا سالك عبادى عنى ، فانى قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان . (بقره : 186)
- و هرگاه بندگانم درباره ، من از تو بپرسند (بگو:) به يقين من نزديكم و دعاى دعا كننده را هرگاه كه مرا بخواند اجابت مى نمايم .(202)
تعريف شكر

س 552- در تعريف شكر گفته شده است : هو عرفان النعمه من المنعم ، و الفرح به ، و العمل بموجب الفرح .
شكر عبارت است از شناخت نعمت از منعم ، و شادمانى به آن ، و عمل بر اساس موجب شادمانى .

آيا اين معنى با گفتار خداوند سبحان منافات ندارد كه مى فرمايد: و لاتفرحوا بما آتاكم . (حديد: 23)
و به آنچه خداوند به شما عطا فرموده ، شادمان نگرديد.
ج - آنچه مذموم است اين است كه انسان خود را مالك نعمت بداند و بگويد: من مالك آن هستم ، اما فرح و شادى از جهت اينكه مورد نظر و لطف خداوند قرار گرفته ، اشكال ندارد.

ايمان چيست ؟

س 553- ايمان چيست ؟
ج - ايمان عبارت است از اعتقاد به توجيد و لوازم توحيد، يعنى نبوت و معاد و امامت .

س 554- آيا با اقرار به شهادتين ، ايمان ثابت مى شود؟
ج - با اقرار به شهادتين ، اسلام ثابت مى شود، و با شهادت به امامت ايمان ثابت مى گردد. ايمان در قلب است و احتياج به لفظ ندارد، و لفظ براى تثبيت آن است . خداوند متعال مى فرمايد: يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت (ابراهيم : 27)
خداوند، كسانى را كه ايمان آورده اند با سخن استوار، ثابت مى گرداند.

آيا عزلت موجب معرفت مى شود؟

س 555- آياعزلت موجب معرفت مى شود؟
ج - گوشه نشينى ملازم با معرفت نيست ، ولى كسى كه مى خواهد اهل معرفت شود، بايد معاشرتش را مخصوصا با اهل غفلت و اهل دنيا كم كند، و فرش هر مجلسى نباشد، و كار شبانه روزى او در مجالس بيهوده صرف نشود، و از معاشرتهاى بى فايده و بى مغز تا مى تواند اجتناب نمايد، و طورى نشود كه با همه و در هر مجلسى حاضر شود، همچنين براى كسى كه مى خواهد اهل معرفت شود لازم است كه در خوردن حتى حلال ، ميانه رو باشد، و افراط نكند، و شكمو نباشد؛ بلكه تا گرسنه نشده سر سفره حاضر نشود، و تا اشتها دارد دست از خدا خوردن بردارد؛ و از لحاظ خواب و سخن گفتن نيز بايد حد اعتدال را مراعات نمايد.(203)
تلازم معرفت نفس با معرفت رب

س 556- در روايت آمده است :
من عرف نفسه ، فقد عرف ربه .(204) هر كس نفس خويش را بشناسد، حتما پروردگارش را مى شناسد.
از اين روايت استفاده مى شود كه نخست معرفت نفس حاصل مى شود و بعد معرفت رب ، و يا ابتدا معرفت رب حاصل مى شود و بعد معرفت نفس ؟
ج - در روايت كلمه (قد) وجود ندارد.(205) و از اين كلام تلازم معرفت نفس با معرفت رب استفاده مى شود، و اينكه از معرفت نفس ، معرفت رب حاصل مى گردد.

طاعت و بندگى خدا مايه آرامش

س 557- در روايت آمده است : لو لاتكثير فى كلامكم ، و تمريج فى قلوبكم ، لراءيتم ما ارى ، و لسمعتم ما اسمع .
اگر گفتارتان بسيار، و دلهايتان آشفته نبود، قطعا آنچه را كه من مى بينم مى ديديد، و آنچه را كه مى شنوم مى شنيديد.
(تمريج و مرج ) در اين روايت به چه معنى است ؟
ج - (مرج ) درهم خوردن حواس ، و آشفتگى و تشويش خاطر مى باشد كه آرام شدن آن به طاعت و بندگى خداست . براى نمونه از اول كه شروع به نماز خواندن مى كنيم ، دلمان سراغ كارهايمان مى رود و همه آنها را انجام مى دهيم تا اينكه سلام نماز را مى گوييم . مسلم است كه اين گونه نماز خواندن بى حضور قلب (مرج ) را از دل بر نمى دارد.

اگر افراد بشر همگى عاقل بودند...

س 558- در روايتى وارد شده است :
اذا عقل اهل الدنيا، لخرجت (206) اگر اهل دنيا (همگى )، عاقل مى شدند، دنيا ويران مى گرديد.
معناى اين روايت چيست ؟
ج - شايد منظور اين باشد كه اگر افراد بشر همگى عاقل مى بودند، هيچ كس سنگ روى سنگ نمى گذاشت ، و اين جاهلان هستند كه بسيارى از كارهاى اجتماعى را به دست گرفته اند. در روايت ديگرى نيز آمده است كه : لايزال الناس بخير اذا ما تفاوتوا؛ فاذا استووا، هلكوا(207) تا زمانى كه مردم با يكديگر اختلاف و تفاوت دارند، در خير و خوبى هستند، و آن گاه كه يكسان و مساوى شوند، به هلاكت گرفتار مى شوند.

بندگى و عبوديت حضرت حق و استدلال هاى عقلى

س 559- آيا بندگى و عبوديت حضرت حق به استدلال هاى عقلى نياز دارد؟
ج - بله ، به عنوان مقدمه لازم است كه انسان با استدلالهاى عقلى و از روى حجت به توحيد، نبوت وامامت اعتقاد پيدا كند، آنگاه به بندگى ، عبوديت حضرت حق بپردازد.

س 560- آيا براى اثبات مسائل اعتقادى ، غور كردن در مسائل فلسفى لازم است ؟
ج - ملاك تحصيل يقين است ، چه از راه استدلال باشد، يا از راه مرموز ديگر.

س 561- آيا براى اثبات مسائل اعتقادى ، ظواهر دينى كافى نيست ؟
ج - ظواهر دينى از قبيل تكاليفند كه انسان بايد آنها را بداند.

س 562- بااينكه ظواهر دين در دسترس همگان است ، چرا افراد در يقين و معرفت مختلفند، و همه مانند سلمان و ابوذر رضوان الله تعالى عليهما نيستند؟
ج - خداوند متعال مى فرمايد: و تلك الامثال نضربها للناس ، و ما يعقلها الا العالمون . (عنكبوت : 43)
و ما اين مثال ها را براى مردم مى زنيم ، ولى جز دانايان آن ها را درك نمى كنند.

س 563- چرا ما محروميم ؟
ج - اين يك نحوه سوء حظ از ناحيه ماست .

معناى چند فقره از دعاى عرفه سيدالشهداء عليه السلام

س 564- معناى اين جمله از دعاى عرفه سيدالشهداء عليه السّلام كه مى فرمايد: الهى ، ترددى فى الاثار يوجب بعد المزار(208)؛ (معبودا، توجهم به آثار (و موجودات ) موجب دورى ديدار و لقاى تو مى گردد.)
ج - همه ما در بعد مزار گرفتاريم . و علت آن همان لم تجعل له من حبك نصيبا(209) (از محبت خود بهره اى براى او قرار ندادى ) است ، و راه وصول را هم خود بيان فرموده كه :
فاجمعنى عليك بخدمه توصلنى اليك (210) (پس با بندگى و خدمتى كه مرا به تو برساند، تصميم را بر خود متمركز گردان )، كه همان بجا آوردن واجبات و نوافل و ترك محرمات ، و عبوديت و بندگى خالص است كه مى فرمايد:
اقمنى بصدق العبوديه بين يديك .(211) مرا با بندگى راستين در پيشگاه خود بر پا دار.

معناى من اطاعنى ، اطعته

س 565- مقصود از اين حديث قدسى چيست كه خداوند سبحان مى فرمايد:
(من اطاعنى ، اطعته .)
هر كس از من اطاعت كند، من از او اطاعت مى كنم .
ج - جمله (اطعته ) كنايه از (اطعت له كل شى ء) يعنى همه موجودات رامنقاد و مطيع او قرار مى دهم . چنانكه در حديث قدسى ديگر مى فرمايد: يابن آدم ، انا غنى لاافتقر، اطعنى فيما امرتك ، اجعلك غنيا لاتفتقر؛ يا ابن آدم انا حى لا اموت ، اطعنى فيماامرتك اجعلك حيا لاتموت ؛ يابن آدم انا اقول للشى ء، كن فيكون اطعنى فيما امرتك اجعلك تقول للشى ء كن فيكون .(212) اى پسر آدم من بى نيازى هستم كه هرگز نادار نمى گردم ، از دستوراتم اطاعت كن تا تو را نيز چنان بى نياز گردانم كه هرگز نادار نشوى . اى پسر آدم . من زنده فناناپذير هستم . از دستوراتم اطاعت كن تا تو را نيز زنده فناناپذير گردانم . اى فرزند آدم ، من به هر چيز بگويم : موجود شو، بى درنگ به وجود مى آيد، از دستوراتم اطاعت كن تا تو را نيز چنان گردانم كه به هر چيز بگويى موجود شو، بلافاصله ايجاد شود.
يعنى : انا حى لااموت بالذات و تكون انت حيا لاتموت بالله . (من زنده فناناپذير بالذات هستم ، و تو نيز زنده فناناپذير به خدا مى گردى .)

معناى اجعلك حيا لاتموت

س 566- در حديث قدسى آمده است : يا ابن آدم ، انا حى لااموت ، اطعنى فيما امرتك ، اجعلك حيا لاتموت .(213) اى فرزند آدم ، من زنده اى هستم كه مرگ به من راه ندارد، از دستوراتم اطاعت كن تا تو را نيز زنده اى بگردانم كه مرگ به تو راه نداشته باشد.
مقصود از جمله اجعلك حيا لاتموت چيست ؟
ج - يعنى تو را از اهل عذاب قرار نمى دهم ، زيرا كسى كه اهل طاعت باشد، در سعادت و حيات است ، و كسى كه در معصيت باشد در شقاوت و هلاكت ، و مرده است ، خداوند متعال مى فرمايد: من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من ، فلنحيينه حيوه طيبه (نحل : 97)
هر كس از مرد و زن به شرط اينكه مؤ من باشد، عمل صالح انجام دهد، او رابه زندگانى خوشگوار زنده مى گردانيم .
همچنين مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا استجيبوا الله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم (انفاق : 24)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هرگاه خدا و رسول ، شما را به آنچه كه مايه حيات شماست فرا مى خوانند، اجابت كنيد.
و نيز مى فرمايد: كل شى ء هالك الاوجهه (قصص : 88)
هر چيز جز وجه اونابود و فانى است .
كسانى كه اهل طاعت و كمالند، مظهر اسماى حسناى حق و باقى هستند.

چرا عمل نمى كنيم ؟

س 567- چرا ما با اينكه حرف زياد شنيده ايم ، عمل نمى كنيم ؟
ج - بله بل الانسان على نفسه بصيره و لو القى معاذيره (قيامت : 14 و 15): (بلكه انسان خود بر نفس خويشتن بيناست ، هر چند دست به عذر تراشى بزند.) ما خود عملى نداريم ، ولى اميد ما اوست ، وقتى كه به نفس خود نظر مى كنيم ، جز ظلمت و ظلمتكده چيزى نيست ، ولى طرف ما خداست كه همه عطوفت و رحمت است .

معناى ان صلوتى و نسكى ...

س 568- معناى اين آيه شريفه چيست كه خداوند متعال مى فرمايد: ان صلوتى و نسكى و محياى و مماتى ، لله رب العالمين لاشريك له ، و بذلك امرت . و انا اول المسلمين . (انعام : 162)
براستى كه نماز و عبادات و زندگانى و مردنم همگى از آن خداوند، پروردگار عالميان است ، شريكى براى او نيست ، و مرا به اين دستور داده اند، و اول مسلمان (عالم ) هستم .
ج - يعنى نماز و ساير عبادات و مردن و حياتم را خداوند متعال مالك است . و همه از آن اوست هر چند اعمال را بنده انجام مى دهد ولى مالك همه آنها خداست ، زيرا: و الله خلقكم و ما تعلمون (صافات : 96)
و خدا شما و اعمالتان را آفريده است .
و جمله (لا شريك له ) نيز همان معنى را مى رساند كه مالكى جز او وجود ندارد و جمله (و بذلك امرت ) يعنى به توحيد و اعتقاد به عدم شريك براى او امر شده ام . و معناى و انا اول المسلمين آن است كه يعنى در برابر همين معناى توحيدى تسليم هستم و اول مسلمين عالم يا اين امت مى باشم .

معناى انزلنى من نفسك كهمك ...

س 569- معناى سخن ذيل كه از مواعظ خداوند سبحان به حضرت عيسى عليه السّلام است چيست كه مى فرمايد: انزلنى من نفسك كهمك ، واجعل ذكرى لمعادك (214) مرا چون هم و غم خود قرين خود قرار ده ، و يادم را (وسيله اى ) براى معادت قرار ده .
ج - گويا حق تعالى مى فرمايد: مرا همچون هم و غم خود قرين و همراه خود قرار ده ، و با توجه و ياد من ، به من رجوع كلى نما و از خود بيرون شو، و به اصطلاح در من فانى شو، زيرا مراد از معاد همان كشف غطاء و رجوع به حق است .

معناى ابك على نفسك ...

س 570- معناى اين حديث قدسى كه باز از مواعظ خداوند سبحان به حضرت عيسى عليه السّلام است چيست كه مى فرمايد: ابك على نفسك و انقلها الى مواقيت الصلوه (215) بر نفس خود گريه كن ، و آن را به اوقات نماز منتقل ساز.
ج - يعنى در خلوتها بر خود گريه كن و گريه ات را به حال نماز نيز منتقل گردان .

معناى من قال لا اله الا الله ، فلن يلج ملكوت السماء...

س 571- معناى اين روايت چيست كه مى فرمايد: من قال لا اله الله ، فلن يلج ملكوت السماء حتى يتم بعمل صالح . (216) هر كس لااله الا الله بگويد، به ملكوت آسمان راه نمى يابد تا اينكه گفتارش را با عمل صالح كامل كند.
ج - يعنى اقرار به شهادتين و شهادت به وحدانيت تنها بالا نميرود مگر با عمل صالح ، خداوند مى فرمايد: اليه يصعد الكلم الطيب ، و العمل الصالح يرفعه (فاطر: 10)
فقط كلمه (و اعتقاد) پاكيزه (توحيد) به سوى او بالا ميرود، و عمل صالح آن را بالا مى برد. يعنى عمل صالح است كه كلمه طيب و مراتب و درجات توحيد بنده را بالا مى برد.

معناى احق من اطعته ، من لايعصيك

س 572- معناى اين كلام كه از امير مومنان عليه السّلام نقل شده است چيست كه مى فرمايد: احق من اطعته ، من لايعصيك
سزاوارترين شخص براى اطاعت كسى است كه تو را به نافرمانى وادار نكند.
ج - يعنى آن كس سزاوار راهنمايى است و از مربى و مرشدى بايد پيروى كرد كه بر خلاف فرمان حق تعالى دستور ندهد.

معناى الهجران عقوبه العشق

س 573- معناى اين كلام منقول از حضرت على عليه السّلام كه مى فرمايد:
الهجران عقوبه العشق .(217) (هجران ، عقوبت عشق است ) چيست ؟
ج - اگر كلامى هم باشد خوب است على عليه السّلام بفرمايد. مالفظ (عشق ) در روايات بسيار كم داريم شايد از پنج شش مورد تجاور نكند، ولى لفظ (حب ) زياد است ، و معناى اين فرمايش حضرت آن است كه معشوق و حق تعالى ، سالك عاشق را به هجران و دورى مبتلا مى كند، و اين عقوبتى است از او نسبت به عاشق .

معناى من ملك هواه ، ملك النهى
س 574- معناى اين كلام منقول از اميرالمؤ منين عليه السّلام چيست كه مى فرمايد:
من ملك هواه ، ملك النهى .(218) هر كسى مالك هوا و هوس خويشتن گردد، عاقل و خردمند است .
ج - كمال ممدوح ، كمالى است كه صاحبش آن را از خدا، و ملك آن را خدا بداند، و در برابرش شكر نمايد، چنانكه خداوند سبحان درباره حضرت داوود و سليمان عليهماالسلام مى فرمايد: و لقد آتينا داود و سليمان علما و قالا: الحمدالله الذى فضلنا على كثير من عباده المؤ منين .(نمل : 15)
و قطعا به حضرت داوود و سليمان عليهماالسلام دانش عنايت كرديم و آن دو گفتند: ستايش خدا را كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤ منش برترى بخشيد.
نه اينكه همه را از خود بداند، و بر ديگران فخر نمايد و انانيت داشته باشد، چنانكه خداوند متعال درباره قارون مى فرمايد: و آتيناه من الكنوز ماان مفاتحه لتنوء بالعصبه اولى القوه . (قصص : 76)
و از گنجينه ها آن قدر به او داده بوديم كه حمل كليدهاى آنها بر گروه نيرومندى سنگين مى آمد.
ولى وى مى گفت : انما اوتيته على علم عندى . (قصص :78)
من اينها را در نتيجه دانش خود يافته ام .

منظور از حال چيست ؟
س 575- منظور از (حال ) كه اهل حال و معرفت مى گويند، چيست ؟
ج - همان كه شما و امثال شما داريد. حال ، كشش عشق (219) است ، در دعاى كميل آمده است : (و اجعل ...قلبى بحبك متيما)(220) و با محبت خود، دلم را واله و شيداى خود ديگران .

166) بحار الانوار، ج 67، ص 137.
167) حضرت استاد (ره ) در جاى ديگر فرمودند: طريقت ، همان پياده كردن شريعت و عمل بر طبق شريعت است .
168) اقبال الاعمال ، ص 687.
169) اقبال الاعمال ، ص 706، و مصباح كفعمى ، ص 555.
170) بحار الانوار، ج 7، ص 259، روايت 5، و ص 287، روايت 2، و ج 68، ص 100، روايت 5، و نيز ر، ك : ج 5، ص 332، روايت 6، و ص 248، روايت 36، و ج 6، ص 246، روايت 78، و ج 7، ص 261، روايت 12، و ص 288، روايت 5، و ج 24، ص 387، روايت 111، و ج 67، ص 107، روايت 21، و ج 68، ص 60، روايت 110، و ص 100، روايت 4، و ص 148، روايت 97.
171) بحار الانوار، ج 94، ص 98، روايت 13، نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 94، ص 106، روايت 14، و ص 166، روايت 22.
172) مغفرت دامنه وسيع دارد و شامل رفع حجات نيز مى شود. از اين رو در آيه 15 سوره محمد (47) يكى از نعمتهاى بهشتى شمرده شده است .
173) ر، ك : الميزان ، ج 14، ص 224.
174) مشابه ، اصول كافى ، ج 2، ص 72، باب (الاعتراف بالتقصير).
175) بحار الانوار، ج 71، ص 23، روايت 1، و ج 69، ص 292، روايت 23.
176) ر، ك : بحار الانوار، ج 8، ص 215 و 217، روايت 205، و ج 59، ص 217، روايت 85، و ج 60، ص 113، و ج 70، ص 338، و ج 71، ص 23، روايت 1، و ص 235، روايت 16، و مشابه : ج 77، ص 84، روايت 3.
177) در رابطه با حضرت موسى و حضرت يحيى و حضرت لوط، سليمان و داوود عليه السّلام ر، ك : يوسف : 22، انبياء: 74 و 79، قصص : 14، مريم : 12.
178) ر، ك : بحار الانوار، ج 59، ص 260، روايت 35، و ج 67، ص 313، روايت 45، و ج 69، ص 203، روايت 22، و ص 354، و ج 70، ص 196، روايت 2، و ص 219.
179) به پانوشت گذشته رجوع شود.
180) اصول كافى ، ج 2، ص 54، روايت 3، و بحار الانوار، ج 22، ص 126، روايت 98، و ج 67، ص 287، روايت 9، و ج 70، ص 174، روايت 29.
181) ر، ك : مفتاح الفلاح ، ص 292، و فلاح المسائل ، ص 211.
182) اين لفظ به اين صورت در متن حديث كه در كافى و بحار الانوار نقل شده وجود ندارد، ولى از سياق روايت استفاده مى شود كه حضرت از پرده بردارى بيشتر او جلوگيرى نمودند.
183) ر، ك : بحار الانوار 7 ج 11، ص 211 211، روايت 18.
184) چنانچه در زيارت عاشورا مى خوانيم : و اساله ان يبلغنى المقام المحمود لكم عند الله : (و از خدا خواهانم كه مرا به مقام ستوده اى كه شما در نزد خدا داريد، نايل گرداند.
185) اصول كافى ، ج 2، ص 352، روايت 7.
186) وافى ، ج 3، ابواب المواعظ، باب مواعظ الله سبحانه ، ص 40.
187) بحار الانوار، ج 13، ص 332، روايت 13، و ج 77، ص 32، روايت 7.
188)
به جد و جهد چو كارى نمى رود از پيش         
  به كردگار رها كرده به مصالح خويش
189) بحار الانوار، ج 77، ص 202، روايت 1، و ص 220، روايت 2.
190) بحار الانوار، ج 71، ص 9، روايت 12، و ج 77، ص 378، روايت 1 راوى در روايت نخست مشخص نشده است . و راوى روايت دوم (زيد بن صوحان عبدى ) مى باشد.
191) بحار الانوار، ج 21، ص 211، روايت 2، و ج 77، ص 135، روايت 43، و ج 87، ص 453، روايت 23.
192) الجواهر السنيه ، ص 361 و 362.
193) خشيت باطنى از خداوند سبحان داشتن مخصوص علماء الله و ربانى است . چنان كه در سوره مى فرمايد: انما يخشى الله من عباده العلماء. (فاطر: 28) تنها بندگان دانا از (عظمت ) خداود مى هراسند.
194) بحار الانوار، ج 2، ص 22، روايت 67، و ج 24، ص 307، روايت 6، و مستدرك الوسائل ، ج 17، ص 320، روايت 21468.
195) ر ، ك : وسائل الشيعه ، ج 11، ص 80، روايت 14293، و ج 15، ص 246، روايت 20405، و بحار الانوار، ج 77، ص 64، روايت 4، و ج 78، ص 139، روايت 3.
196) وسائل الشيعه ، ج 7، ص 170 روايت 9031، و نيز ر، ك : وسائل الشيعه ، ج 1، ص 426، روايت 1115.
197) ر، ك : وسائل الشيعه ، ج 2، ص 444، باب 28، و ص 199، باب 33، و ج 6، ص 218، باب 27، و ج 11، ص 175، باب 11، و ص 204، باب 28.پ
198) ر، ك : بحار الانوار، ج 74، ص 419، روايت 47.
199) الميزان ، ج 2، ص 31
200) ر كه : بحار الانوار، ج 11، ص 63، روايت 1، و ج 12، ص 5، روايت 12، و ص 24، ص 33، روايت 8، و ص 35، روايت 11، و ص 38، روايت 21، و ص 39، روايت 24، و ج 95، ص 188، روايت 14، و ج 71، ص 155، روايت 70.
201) ر ك : بحار الانوار، ج 22، ص 430، روايت 37، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 81، ص 210، روايت 25.
202) حاصل پاسخ اينكه : دعا دو گونه است : عرض حال ، و عرض حاجت ، و هر دو از لحاظ دستورات دينى مطلوب و پسنديده است ، و هيچ كدام با مقام تسليم و خشنودى از قضاى خداوند ناسازگار نيست .
203) خداوند متعال در رابطه با لزوم اعتزال از اهل غفلت و اهل دنيا مى فرمايد: فاعرض عمن تولى عن ذكرنا ولم يرد الا الحيوه الدنيا. (نجم : 29) (و از هر كس كه از ياد ماروى گردانيده و جز زندگانى دنيا را نمى خواهد، اعراض كن .) و مجموع مطالب حضرت استاد قدس سره اشاره است به شعر معروف (قاسم انوار).
صمت و جوع و سهر و عزلت و ذكر به دوام         
 نا تمامان جهان را، كند اين پنج ، تمام
204) بحار الانوار، ج 2، ص 32، روايت 22، و ج 61، ص 99، و ج 69، ص 293، روايت 23.
205) بحار الانوار، ج 95، ص 456، روايت 1.
206) بحار الانوار، ج 1، ص 95، روايت 28، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 78، ص 377، روايت 3، ص 379، روايت 4، و ج 93، ص 372، روايت 16.
207) بحار الانوار، ج 77، ص 358، روايت 10.
208) بحار الانوار، ج 98، ص 233، روايت 3.
209) بحار الانوار، ج 98، ص 226، روايت 3.
210) بحار الانوار، ج 98، ص 225، روايت 3.
211) بحار الانوار، ج 98، ص 23، روايت 3.
212) بحار الانوار، ج 93، ص 376، روايت 16.
213) بحار الانوار، ج 93، ص 376، روايت 16.
214) بحار الانوار، ج 14، ص 289، روايت 14.
215) بحار الانوار، ج 14، ص 290، روايت 14 اصل كلام به اين صورت است : يا عيسى ابك على نفسك فى الصلاه ، و انقل قدميك الى مواضع الصلوات ، و اسمعنى لذاذه نطقك بذكرى (اى عيسى ، در نماز بر نفس خويش گريه كن ، و با گامهايت به سوى جايگاه هاى نماز برو، و لذت تكلم به ذكرم را به من (ارائه بده و) بشنوان .)
216) بحار الانوار، ج 69، ص 402، روايت 102، و ج 71، ص 152، روايت 15.
217) بحار الانوار، ج 78، ص 11، روايت 70.
218) شرح غرر الحكم و دررالكلم ، ج 5، ص 154.
219) حضرت استاد (ره ) در جايى چنين سروده است :
تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون گشت         
  از سمك تا به سمايش كشش ليلا برد
220) اقبال الاعمال ، ص 709.

Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest. Sign up or login to your account.
Attachments (0 / 3)
Share Your Location

آپ کے سوالات

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

آخرین ارسال سایت