پرسش:
اگر بنا بود به امر خدا بعد از پیامبر ( ص ) علی ( ع ) خلیفه باشد چگونه خلافت بدست ابوبکر افتاد ؟
در تاریخ اسلام چرا اینگونه تناقضات پیش آمد ؟
پاسخ:
با سلام و ادب
خدمت شما عرض کنم نکته ای که پیش از پاسخ به سوال ، توجه به آن ضروری است که سخن ما در مورد انسان ها و بررسی رفتار آنها در داستان خلافت بعد از پیامبر است و همان گونه که به نیکی می دانید انسان ها از عنصر اختیار برخوردار هستند و کمال و سعادت ، یا شقاوت آنها نیز بر اساس همین عنصر شکل می گیرد. بنابراین درست است که امر خدا بر این مسئله تعلق گرفت که پس از پیامبر حضرت علی (ع) به جانشینی انتخاب شود ، اما آیا همیشه انسان ها بر اساس امر خداوند عمل می کنند؟ ایا انسان ها در دیگر تکالیف الهی ، به دستورات و اوامر خداوند عمل می کنند و تنها همین یک مورد سوال است که سرپیچی کرده اند ؟ مطمئنا پاسخ به این سوالات مثبت نیست ؛ پس تناقضی میان امر خداوند (اراده تشریعی الهی) با عمل انسان ها بر خلاف دستور خداوند نیست ، همان گونه که در ترک بسیاری از واجبات و انجام بسیاری از محرمات چنین است.
حال پس از ذکر مقدمه در مورد چگونگی جریان به دست گرفتن خلافت از جانب ابوبکر و انتخاب او باید گفت: پس از آن كه پيامبر اكرم , طبق ماموريت الهي خويش , اميرمومنان علي (ع ) را به عنوان ولي و خليفه و جانشين بعد از خود معرفي كرد, ديگر خلافت هيچ شخصي حتي اگر بنا بر انتخاب و گزينش باشد مشروعيت ندارد (كه در اين زمينه ادله معتبر از روايات اهل سنت نيز وجود دارد. خلافت ابوبكر براساس اصول دموكراسي و انتخاب آزادانه مسلمانان نبود. پس از رحلت پيامبر و در همان روز نخست در حالي كه هنوز جسد پيامبر گوشه اتاق بود و بزرگان صحابه مشغول تجهيز بدن پيامبر و مسلمانان مدينه گرداگرد مسجد و خانه او جمع شده بودند، تعدادي از انصار در محل سقيفه بني ساعده گرد هم آمدند تا بر سر بيعت با سعد بن عباده كه بزرگ قبيله خزرج از انصار بود بيعت كنند كه ناگهان ابوبكر و عمر و ابوعبيده با خبر شدند و به سرعت خود را به سقيفه رساندند آنان هنگامي رسيدند كه سعد بن عباده در حال سخن گفتن براي تعدادي از انصار بود او ضمن برشمردن فضايل و خدمات انصار به اسلام و جاي دادن آنان به مسلمانان در مدينه و دفاع از پيامبر و اسلام , گفت هر چه زودتر پس از پيامبر زمام كار را در دست بگيريد كه جز شما كسي لياقت اين كار را ندارد, (1).
در اين هنگام ابوبكر برخاست و به ذكر فضائل مهاجران پرداخت و گفت مهاجران به جانشيني پيامبر شايسته ترند, (2) و سپس سخنان متعددي بين مهاجر و انصار موجود در آن محل رد و بدل شد كه هر كدام خلافت را براي خود مي خواستند و حتي بحث به مشاجره لفظي كشيده شد. در اين بين , جبهه انصار كه متشكل از دو گروه اوس و خزرج بود اين دو قبيله از دير ايام هميشه با هم نزاع داشتند تا به بركت اسلام و نبي اكرم جنگ و اختلاف را كنار گذاشته بودند و زير سايه اسلام متحد شده بودند. با دامن زدن به مسائل قبيله اي , وحدت خود را از دست دادندو بشير بن سعد از قبيله خزرج كه پسر عموي سعد بن عباده بود و از تمايل انصار به سعد بن عباده سخت ناراحت شده بود به نفع مهاجران سخن گفت و ابوبكر بلافاصله رو به حاضران كرد و گفت به نظر من يا با عمر و يا با ابوعبيده بيعت كنيد كه هر دو شايسته اند. سپس عمر و ابوعبيده برخواستند و رو به ابوبكر گفتند تو شايسته تري و دست او را به عنوان بيعت فشردند, بشيربن سعد از انصار هم دست ابوبكر را فشرد.
مخالفت اين شخصيت خزرجي با سعد بن عباده به اوسي هاي انصار كه قلبا" از اين كه سعد بن عباده خزرجي كه از قبيله آنان نبود خلافت را در دست بگيرد آن چنان خوشنود نبودند جرئت مخالفت بخشيد, لذا رئيس قبيله اوس رو به افراد خود كرد و گفت اگر خزرجيان گوي خلافت را بربايند بر شما برتري پيدا مي كنند زودتر برخيزيد و با ابوبكر بيعت كنيد سپس خود برخاست و با ابوبكر بيعت كرد و اوسيان موجود هم از او پيروي كردندو بيعت نمودند و بدين ترتيب ابوبكر به بيعت دو نفر از مهاجران و بشيربن سعد خزرجي و رئيس اوسيان و پيروان وي , اكتفا نمود و سقيفه را ترك كرد و به سوي مسجد آمد بدين ترتيب با آمدن ابوبكر به مسجد و اين كه مهاجر و انصار با وي بيعت كرده اند از عده اي بيعت گرفتند اما عده زيادي از بيعت سرباز زدند از جمله سعد بن عباده و خزرجيان تابع او. هم چنين پس از حادثه سقيفه , بني هاشم و گروهي از مهاجرين به عنوان اعتراض در خانه فاطمه زهرا كه در حيات رسول اكرم از احترام خاصي برخوردار بود متحصن شدند و تن به بيعت ندادند كه بزرگان و اجلا از صحابه در اين جمع بودند از جمله : سلمان , ابوذر, مقداد, عمارياسر, عباس بن عبدالمطلب , طلحه بن عبيدالله . (3) حتی در تاریخ آمده است که بانیان سقیفه ؛یعنی سعد بن عباده رئيس خزرجيان و پيروان او آن گاه که این نتیجه غیر منتظره را مشاهده نمودند، يادآور شدند كه ما جز با علي (ع ) با كسي بيعت نمي كنيم(4)
انديشه تعيين خليفه توسط گروه محدودي , تصميمي عجولانه و خام و از نظر اصول دموكراسي به حدي بي ارزش بود كه خود عمر بن خطاب آن را امري عجولانه و بدون انديشه و فكر ناميد, لكن با اين همه او از نتيجه اجتماع سقيفه دفاع نمود و ادعا كرد كه هر چند فلته بود اما خدا شر آن را از مردم دفع كرد .(5)
پس از اين واقعه با هجوم به خانه فاطمه زهرا از بقيه با زور بيعت گرفتند اما با اين حال باز هم كساني از بيعت سرباز زدند ولي آنان در امان نماندند از جمله سعد بن عباده كه ترور شد و پس از مدتي شايع شد كه توسط جنيان كشته شد. (6)
در خارج مدينه كساني كه حاضر به بيعت نبودند و لذا زكات را به عاملان ابوبكر نپرداختند جان ومال و ناموسشان مورد هتك قرار گرفت , (7).
در این جا این پرسش مطرح می گردد: چرا باتوجه به سفارش پیامبر درمورد رهبری امام علی و جریان غدیر مردم سقیفه را تشکیل دادند و با ابوبکر بیعت کردند؟!
در پاسخ به این پرسش می طلبدکه به عوامل کنار گذاشتن امام علی (ع)از صحنه سیاست پرداخته شود. بررسی این عوامل نشان می دهدکه نادیده گرفتن دستور خدا و پیامبر و تناقضات در تاریخ اسلام ریشه در عواملی دارد که به برخی از آن ها اشاره می شود.
1- حسادت ورزى و برترى جويى نسبت به خاندان پاك پيامبر و قبيله بنى هاشم، از طرف معركه گردانان غصب خلافت و اطرافيان آنان از انگيزههاى مهم عمل نكردن به دستور پيامبر اسلام(ص) در مورد امامت على(ع) است. اين انگيزه ريشه دار بود و به عصر پيامبر اسلام(ص) و شايد پيش از اسلام بر مىگردد و مربوط به قبايل عرب به ويژه برخى قبايل قريشى مكه است.
بررسىهاى تاريخ نشان مىدهد كه بسيارى از اقوام و قبايل عرب خصوصاً برخى از قبايل قريش و در رأس آنان بنى اميه بنا به انگيزه ياد شده هيچ گاه با پيامبر و خاندانش (كه از بنى هاشم بودند) خوب نبودند و پيوسته نسبت به آنان به دليل تعصب قومى و قبيلگى رشك مىورزيدند. بر اين اساس هرگز مايل نبودند فردى از اين خاندان به حكومت برسد و بر آنان حكم كند. اين حسادت به قدرى در اعماق جانشان شعله ور بود كه بسيارى از قريشيان حتى پس از بيعت خود جوش مردم با اميرمومنان(ع) بعد از قتل عثمان نيز يا با حضرت بيعت نكردند و يا اگر به انگيزه سياسى مجبور شدند بيعت كنند، از همكارى با حكومت علوى سرباز زدند و پيوسته مترصد ضربه زدن به او و براندازى حكومتش بودند. امام(ع) درباره انگيزه مخالفت قريش با حضرتش مىفرمايد: "ما تنقم مِنا قريش إلا أنّ اللَّه اخْتارنا عليهم فأدخلنا هم فى حيزنا؛ قريش با ما دشمنى نمىكند جز براى اين كه خداوند ما را به رهبرى و سرورى ايشان برگزيد و ما آنان را زير فرمان خويش كشانديم".(8)
حضرت در پاسخ به اين سؤال كه چگونه مردم شما را از خلافت كه حقتان بود بازداشتند؟ فرمود: "به خاطر خودخواهى بود كه گروهى بخيلانه به خلافت چسبيدند (و حق را از ما گرفتند)".(9)
ابوسفيان سركرده قريشيان و بنى اميه، پس از انتخاب عثمان به خلافت، بسيار خوشحال بود و در پوست خود نمىگنجيد. وى در آن وقت نابينا بود و به مردى گفت او را به قبر حضرت حمزه عموى پيامبر اسلام(ص) برساند. وقتى به كنار قبر سيد، خطاب به قبر گفت: حكومتى كه با ضرب شمشير به دست آورديد، امروز بازيچه دست غلامان ما شده است، سپس به قبر حمزه(ع) لگد زد.(10)
2- كينه توزى و انتقام جويى اعراب و قريش. اين انگيزه ريشهاش به جنگهاى صدر اسلام بر مىگردد. امام على(ع) در دفاع از پيامبر اسلام(ص) و برداشتن موانع تبليغ و نشر اسلام، تعدادى از سران شرك و كفر را به هلاكت رساند. از اين رو بسيارى از اعراب و قريشيانى كه در جنگها از نزديكان خويش، كسانى را از دست داده بودند، كينه حضرت را به دل گرفتند. آنان اين كينه را پنهان نمىكردند، بلكه در محافل و مجالس ابراز مىكردند و پيوسته در صدد انتقام جويى از حضرت بودند. اين واقعيت در قسمت هايى از دعاى ندبه آمده است: "در راه خدا خونهاى سران و گردن كشان عرب را به خاك ريخت و شجاعان شان را به قتل رساند و سركشان آنها را مطيع ساخت (در نتيجه) دلهاى آنان را نسبت به خود پر از حقد و كينه از واقعه جنگهاى بدر و خيبر و حنين و غير آنها ساخت".(11)
ابن ابى الحديد معتزلى درباره كينه توزى قريشيان نسبت به حضرت على(ع) مىگويد: "تجربه ثابت كرده كه گذشت زمان موجب فراموشى كنيهها و خاموشى آتش حسد و سردى دلهاى پركينه مىشود، ولى بر خلاف انتظار روحيه مخالفان على پس از گذشت ربع قرن (25 سال) عوض نشد و عداوت و كينهاى كه از دوران پيامبر(ص) نسبت به على(ع) داشتند، كاهش نيافت و حتى فرزندان قريش و نوباوگان و جوانان آنان كه شاهد حوادث خونين معركههاى اسلام نبودهاند و قهرمانىهاى امام(ع) را در جنگهاى بدر و أحد و... بر ضد قريش نديده بودند، بسان نياكان خود سرسختانه با على(ع) عداوت ورزيدند و كينه او را در دل داشتند".(12)
3- دنياطلبى؛ عدهاى با توجه به شناختى كه از امير مؤمنان على(ع) داشتند، به خوبى مىدانستند كه اگر حكومت به دست حضرت بيفتد و امام قدرت اجرايى پيدا كند، اجازه دنياطلبى و تعدّى به بيت المال را به آنان نمىدهد. اين قبيل افراد مىدانستند تاب تحمّل عدل علوى را ندارند.
عدالت و دادگرى و سختگيرى و تقيد كامل امام(ع) به رعايت اصول از عصر رسالت زبانزد خاص و عام بود.
در مواقع مختلف در زمان پيامبر، سختگيرى حضرت على(ع) را در موضع عدالت و بيت المال ديده بودند. مثلاً در جريان غنيمت يا جزيهاى كه از يمن به دست آوردند، حضرت على(ع) متوجه شد كه فرماندهان آن را بين سربازان تقسيم كردهاند، حضرت با شدت با آنها برخورد نموده و از همه سربازان و افسران پس گرفت. مسلمانان پيش پيامبر(ص) شكايت از حضرت على(ع) كردند، پيامبر در جوابشان فرمود: "از بدگويى درباره على(ع) دست برداريد كه او در اجراى دستور خدا بسيار دقيق و سخت گير است و هرگز در زندگى او تملّق و مداهنه وجود ندارد".(13)
4- عدم رشد سياسى؛ غاصبان خلافت و سياست بازان و دغلكاران بازار سياست، آگاهانه (چنان كه على(ع) در خطبه شقشقيه مىفرمايد: "ابوبكر با اين كه شايستگى و افضيلت مرا مىدانست، غصب خلافت نمود". امامت را از مسير حقيقى خود منحرف نمودند و توده مردم هم به لحاظ عدم رشد سياسى و عدم درك صحيح از اين كه انحراف در مسئله امامت و رهبرى امت اسلام چه مصايبى به بار مىآورد، دنبال غاصبان خلافت را گرفتند. نه به توصيه و سفارش پيامبر اسلام(ص) عمل كردند و نه به دعوت على(ع) پاسخ مثبت دادند.
آنها تصور مىكردند مسئله خلافت و امامت بر جامعه اهميت چندانى ندارد كه آيا حضرت على(ع) به دست گيرد يا كسانى مانند ابوبكر و عمر (كه از كهنسالان و پدر خانم پيامبر و از اوّلين مسلمانان بودند و به عقيده آنها به اندازه على(ع) شايستگى داشتند).
اگر جريان سقيفه و اتفاقاتى را كه در آن جا اتفاق افتاد و نحوه انتخاب ابوبكر را مرور كنيم، مىبينيم به صورت برنامه طراحى شده، اين مسئله اتفاق مىافتد و مسلمانانى كه در آن جا حضور دارند، براى اين كه عقب نيفتند، زود تصميم گرفته و بيعت مىكنند.
نتيجه اين كه اين عوامل چهارگانه باعث شد كه به دستور رسول گرامى اسلام(ص) در مورد جانشينى و خلافت على(ع) عمل نكردند. نه تنها با حضرت بيعت نكردند، بلكه به زور شمشير از حضرت براى خليفه اوّل بيعت گرفته شد.
پی نوشت:
1- سيره ابن هشام , ج 2, ص 660 ؛ عقدالفريد, ج 4, ص 257.
2- تاريخ طبري , ج 3, ص 220.
3-تاريخ طبري , ج 2, ص 466 ؛ مسند احمد, ج 1, ص 55 ؛ سيره ابن هشام , ج 4, ص 388.
4- تاريخ طبري , ج 3, ص 222 ؛ تاريخ كامل , ج 2, ص 224.
5- تاريخ طبري , ج 2, ص 446 ؛ صحيح بخاري , كتاب الحدود, باب رجم الحبلي .
6- تاريخ طبري , ج 2, ص 223 - اسدالغابه , ج 2, ص 284.
7- الاصابه , ج 3, ص 336 - تاريخ ابي الفدائ, ص 158.براي اطلاع از تفصيل جريان سقيفه و وقايع بعد از آن با تحليلي مستند, مراجعه كنيد به كتاب ((پيشوايي از نظر اسلام , نگارش آيت الله جعفر سبحاني )).
8- مجله حكومت اسلامى، ج 18، ص 316، به نقل از شيخ مفيد، ارشاد (ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى، ج 1، ص 242).
9- نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 161.
10- عبدالفتاح عبدالمقصود، امام على بن ابى طالب، (ترجمه سيد محمّد مهدى جعفرى) ج 1، ص 287.
11- مفاتيح الجنان، دعاى ندبه.
12- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 144، ذيل خطبه 211.
13- جعفر سبحانى، فروغ ولايت، ص 114.