عوامل فرار دختران از خانه
محمد عباسى
مقدّمه
به اعتقاد بسيارى از صاحب نظران، با توجه به وضعيت فرهنگى و اجتماعى ايران، پديده دختران فرارى، نوعى انحراف اجتماعى است. يك پديده اجتماعى زمانى به عنوان يك انحراف اجتماعى تلقّى مى شود كه با انتظارات و توقعات جامعه يا حداقل با يكى از گروه هاى اجتماعى درون جامعه سازگار و منطبق نباشد و حتى با آن در تعارض باشد. انحراف، اجتناب و احتراز از هنجارها و ارزش هاى مورد پذيرش جامعه است و هنگامى پديدار مى شود كه فرد يا گروهى از پذيرش معيارهاى جامعه سرباز زنند و آن را رعايت نكنند . رفتار انحرافى و كجروانه هميشه با جنبه هاى منفى توأم است و اين ابعاد منفى در جوامع مختلف، تعاريف و مصاديق نسبتاً متباين و حتى در برخى موارد نيز متعارض دارد. به عنوان مثال، در ايران حريم هاى اخلاقى و عفت و پاكدامنى در سراسر ادوار تاريخى و در دوران معاصر يك ارزش و يك هنجار اجتماعى تلقّى مى شود و هر گونه عدول از آن، انحراف و ناهنجارى محسوب شده است و در جامعه نگاهى جزمى و طردكننده نسبت به آن افراد اعمال مى شده است. اين ارزش اجتماعى در بسيارى ديگر از كشورها و فرهنگ ها نيز به همين روال است. اما در برخى از كشورها طى دهه هاى اخير برخى ناهنجارى ها به ارزش تبديل شده اند، به طورى كه هم اكنون در كشورهاى اسكانديناوى بيش از نيمى از كودكان، فرزند نامشروع هستند و اين جريان روند صعودى دارد، به طورى كه بسيارى از صاحب نظران پيش بينى كرده اند كه تا چند دهه ديگر نهاد خانواده در اين كشورها به طور كلى از بين خواهد رفت. اين مسأله در شرايطى است كه مسئله فحشا و روسپيگرى در اين كشورها، مانند بسيارى ديگر از كشورهاى غربى و يا غرب زده جهان، به امرى مورد پذيرش جامعه تبديل شده است. بيان اين مقايسه، خود گواهى بر تفاوت ژرف ميان هنجارهاى مورد پذيرش افراد در جوامع و كشورهاى مختلف با يكديگر و حتى در خرده فرهنگ هاى مختلف يك كشور است.
در اين ميان، از ديگر مواردى كه در جامعه ايران به شدت مورد نكوهش قرار گرفته، جدايى دختر خانواده به صورت سركشى و گريز از كانون خانواده است. البته، اين قاعده در خصوص فرزندان ذكور نيز صادق است. اما از آنجا كه جايگاه و موقعيت دختران داراى حساسيت و اهميت بيش ترى است، بروز اين پديده موجب مشكلات بيش ترى براى دختر فرارى و خانواده او مى شود. به همين دليل است كه بسيارى از خانواده ها پس از بازگشت دختر به خانه، خواه به صورت دلخواه و آزادانه و خواه توسط مأموران ذيربط، حاضر به پذيرش او نمى شوند.
نكته قابل توجه اين كه تا زمانى كه يك دختر تصميم به فرار از خانه مى گيرد و مبادرت به انجام اين كار مى كند، اين مسئله يك مسئله فردى تلقّى مى شود، اما پس از فرار به علت ايجاد تماس و ارتباط با گروه هاى همسال و افراد مختلف در محيط هاى خارج از خانه (خيابان و پارك و...) اين ارتباط موجب تأثير و تأثر ميان اين افراد مى شود و موجب انتقال برخى باورها و هنجارهاى درون گروهى و رفتارهاى عموماً منحرف ميان اين افراد مى شود، ديگر اين مسئله به عنوان امرى فردى تلقّى نخواهد شد، بلكه به عنوان يك مسئله اجتماعى مورد توجه قرار مى گيرد.1
تعريف دختران فرارى
دختران فرارى كسانى هستند كه به دلايل مختلف و در اثر فشارهاى ناشى از شرايط سخت زندگى، غالباً على رغم ميل باطنى اقدام به ترك خانه و كاشانه خود كرده و از كانون خانواده جدا مى شوند و عموماً در شهرى ديگر بدون داشتن مأمنى مناسب و خانه اى دائمى ساكن مى شوند. اين گروه دختران عموماً به دلايلى نظير فقر، خشونت، محدوديت هاى غير منطقى، آزار ديدگى، رها شدن از سوى اطرافيان بخصوص خانواده و... روى به خيابان ها مى آورند و اكثريت آن ها به تدريج مبدل به زنان خيابانى مى شوند كه راهى تاريك در پيش رو دارند. دختران فرارى غالباً براى زندگى و امرار معاش به كارهاى ناپسند و نامشروع روى مى آورند.2
به عبارت ديگر، دختر فرارى به دختران نوجوان و جوانى اطلاق مى شود كه به دليل شرايط نامساعد زندگى در خانواده و در اثر فشارهاى روحى، روانى و عاطفى و بعضاً دختران شهرستانى به دليل عدم وجود اوقات فراغت و تفريحات سالم و فريب ظواهر شهرها به اميد تشكيل يك زندگى بهتر از محل زندگى و خانواده خود فرار كرده و به شهرهاى بزرگ پناه مى آورند.
فرار دختران از كانون خانواده و گسيل شدن آن ها به سوى خيابان هاى بى انتها و غوطهور شدن آن ها در حوادث و وقايع اجتناب ناپذير، نوع حادى از انحرافات و شكستن ارزش ها و هنجارهاى مورد پذيرش جامعه محسوب مى شود. اين پديده از يك سو، خود معلول حوادث و مسائل مختلفى است و از سوى ديگر خود زمينه ساز بروز مشكلات و معضلات اجتماعى ديگر.
اين دختران كه عاطفه خانوادگى را لمس نكرده اند، زمانى كه در بيرون از خانه، محبت هاى كاذبى آنان را دعوت به يافتن «عشق» مى كنند، سرا پا تسليم و بدون تأمل خود را در دامن عشق هاى زودگذر و دروغين مى اندازند و از خانه گريزان مى شوند. يك روان شناس زن كه به واسطه نزديكى با روحيات دختران، بررسى روانكاوى را در مورد دختران فرارى انجام داده است، مى گويد: «يك دختر جوان وقتى به خاطر انگيزه خاص خود كه در شاخه هاى مختلفى مى توان آن را مورد نقد قرار داد، از خانه خارج مى شود، براى رفع نخستين مشكل خود كه يافتن سرپناهى است با كوچك ترين مهرورزى از سوى شكارچيان جامعه، به آنان اعتماد مى كند و جذب باندهاى فساد مى شود.»3
اهميت و ضرورت بررسى معضل دختران فرارى
آوار مدت ها پيش فرو ريخت اما گرد و خاك باقى مانده از اين ريزش بزرگ چنان است كه هنوز هيچ چشمى مجال نيافته است تا اتفاق پشت اين غبارهاى ريز را ببيند. آوار مدت ها پيش فرو ريخت و صداى آن را بسيارى شنيدند اما هنوز كسى نمى داند اين آوار از كجا ريخته. روى سر چه كسى پهن شده و كاشانه چه كسى را ويران كرده است. گويى همه منتظر ايستاده اند تا غبار بنشيند و آن وقت اگر مجالى بود قدم بردارند.
امروز در حالى كه هنوز همه منتظر فرو نشستن غبارهاى اين آوار بزرگ هستند، دفتر امور آسيب ديدگان اجتماعى سازمان بهزيستى از تحويل گرفتن 65 دختر فرارى و 219 زن آسيب ديده در سه ماه نخست سال 80 خبر داده است. اين خبر همچنين به پذيرش 642 نفر از زنان در مراكز بازپرورى زنان آسيب ديده اجتماعى، 241 نفر در خانه سلامت دختران و 2983 نفر نيز در مراكز كودكان خيابانى اين سازمان در سال 1379 خبر داده است. 65 دختر فرارى و 219 زن آسيب ديده در سه ماهه نخست سال يعنى 260 دختر فرارى و 876 زن آسيب ديده در سال و اين فقط تعداد اندكى از ميان آن حجم بزرگ هستند كه به سازمان بهزيستى و مراكز آن تحويل داده مى شوند. خيابان هاى شهر هنوز گواه بسيار خوبى براى كوچك بودن رقم دريافتى سازمان بهزيستى كشور است.4
خيابانى شدن تعداد زيادى از دختران و كودكان در ايران، در مقايسه با ديگر كشورها، با توجه به معيارهاى خانوادگى، شرعى و هنجارهاى خاص اجتماعى، يك آسيب اجتماعى بزرگ به شمار مى آيد.
با استناد به اظهار يكى از مسئولان نيروى انتظامى مبنى بر افزايش 10 درصدى شمار دختران فرارى كه از 2000 نفر در سال 80 به 2200 نفر در سال 81 رسيده، از بعد روان شناسى مى توان گفت: پديده اى به نام دختران خيابانى، افراد جامعه را دچار بى اعتقادى نسبت به شرافت و حيثيت خانواده و سرخوردگى جوانان از تشكيل عايله و بچه دار شدن كرده و همچنين حضور آن ها در بوستان ها و مجامع عمومى عفت عمومى را لكه دار خواهد كرد.
فرار دختران از خانه براى جامعه ايرانى به ظاهر يك مسئله فردى و در نهايت مختص يك خانواده تلقّى مى شود، در حالى كه با توجه به پيامدهاى منفى نابهنجار و خطرناكش بيشتر يك مسئله و از آن مهم تر آسيب اجتماعى به حساب مى آيد.5
رئيس انجمن جامعه شناسان ايران، روند آسيب هاى اجتماعى در ايران را رو به افزايش مى شمارد و در ادامه مى گويد: جامعه ما جامعه اى در حال گذر است كه از حالت سنتى جدا شده تا به نظامى با شرايط جديد بپيوندد. در نتيجه اين حالت گذار، مسائل و آسيب هاى اجتماعى، متأسفانه در جامعه افزايش پيدا مى كند. اصولا آسيب هاى اجتماعى بيش تر علل فرهنگى و اجتماعى دارند; در نتيجه، پيش گيرى از آن ها نيز نيازمند برنامه ريزى و شناخت علمى است.6
روزانه پدر و مادرهاى زيادى به دستگاه قضايى و نيروى انتظامى مراجعه مى كنند و با طرح شكايتى مبنى بر اين كه دخترشان ربوده شده است، از مأموران مى خواهند دختر ناپديد شده شان را پيدا كنند. بيش تر اين والدين، ادعا دارند، دخترانشان دچار حادثه شده اند و يا افراد بزهكارى آن ها را ربوده اند. اما بررسى هاى پليسى نشان مى دهد كه اكثر اين گونه دختران كه در آغاز تشكيل پرونده «دختران فقدانى» نام مى گيرند، به ميل خود از خانه فرار كرده اند. اين دختران كه دور از چشم پدران و مادران به طرق مختلف به زندگى غمبارى تن مى دهند حتى در صورت پشيمانى به خاطر خراب كردن پل هاى پشت سر، روى برگشتن به خانه را ندارند.
گاهى ديده شده است كه پس از مدت ها بى خبرى از يك دختر جوان، جسد وى با وضعيت نامناسبى كشف مى شود و اين نشانگر سرنوشت تلخ برخى از دختران فرارى است. آمار دختران فرارى در هر ماه افزايش و كاهش نشان مى دهد و در بررسى هاى آمارى، دختران جوان در فصل تابستان، بخصوص شهريورماه كه با تعطيلى مدارس، از سوى والدين در خانه تحت نظر شديد قرار مى گيرند براى رهايى از محدوديت هاى دست و پا گير، پا به فرار مى گذارند.
آمارها نشان مى دهد كه در سال 78، 1224 مورد «فقدانى دختر» گزارش شده است كه 145 مورد آن در شهريور ماه رخ داده و بررسى هاى پليس نشان مى دهد، كه 98 درصد اين پرونده ها مربوط به دختران فرارى است. در اين گزارش هاى آمارى سه ماه اول 1379 رشد فرار دختران را نشان مى دهد به گونه اى كه در خرداد ماه 203 مورد، درباره دختران فرارى پرونده تشكيل شده است كه نسبت به سال 78، 88 مورد بيش تر است. خانواده هاى بسيارى هم هستند كه حاضر نمى شوند فرار فرزندان خود را به پليس اطلاع دهند. يكى از مأموران نيروى انتظامى تهران بزرگ مى گويد: «تهران» به عنوان بزرگ ترين شهر كشور نخستين نقطه براى فرار دختران از شهرهاى ديگر است. دختران شهرستانى كه با خُلق و خوى شهرى كوچك سازگارى داشته اند وارد جامعه اى مى شوند كه دريايى از انسان هاى مختلف را در خود جاى داده است.7
نظريه هاى جامعه شناختى (فرار دختران)
جامعه شناس، بر خلاف روان شناس كه درصدد يافتن پاسخ اين مسئله است كه چرا اشخاص خاص منحرف مى شوند و دست به اعمال انحرافى مى زنند و هنجارهاى اجتماعى را نقض مى كنند و از چه ويژگى هاى روحى و روانى برخوردارند; تلاش مى كند تا بفهمد كه چرا انحراف بروز مى كند و از چه الگوى معينى پيروى مى كند و راه جلوگيرى آن كدام است.
بدين روى، تاكنون چند نظريه عمده جامعه شناختى در مورد «انحراف» بيان شده و شايد بتوان گفت: امروز ادعا بر اين است كه به دليل پيچيدگى پديده هاى اجتماعى هيچ يك از اين نظريه ها به تنهايى قدرت تحليل و بررسى انحرافات را ندارند. بلكه در صورتى كه مجموع اين ها در كنار هم قرار گيرند، مى توانند انحرافات را به دقت مورد بررسى و شناسايى قرار دهند اين نظريه ها عبارتند از:
الف. نظريه «انتقال فرهنگى كج روى» (كنش متقابل گرا) (Interaction Theoly)
ساترلند درباره چگونگى انتقال فرهنگى كج روى معتقد است كه، رفتار انحرافى همانند ساير رفتارهاى اجتماعى، از طريق معاشرت با ديگران ـ يعنى منحرفان ـ آموخته مى شود. بر اساس اين ديدگاه، رفتار انحرافى نه منشأ ارثى دارد و نه روان شناختى، بلكه شخص كاملا آن را از ديگران فرامى گيرد; همان گونه كه همنوايان از طريق همين ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزش هاى فرهنگى آن گروه و جامعه را پذيرفته، خود را با آن انطباق مى دهند. بنابراين، نه تنها دوستان و گروه هاى مرجع، بر همنوا شدن يا هنجار شكن شدن افراد تأثير مى گذارند; بلكه حتى در نوع رفتارهاى انحرافى و جرايم ارتكابى افراد نيز نقش تعيين كننده اى دارند.
اين ديدگاه توجه دارد كه فرد منحرف تنها با هنجارشكنان و فرد همنوا تنها با افراد سازگار ارتباط ندارد، بلكه هر انسانى ب هر دو دسته اين افراد سر و كار دارد. اما اين كه كدام يك از اين دو گروه، فرهنگ خود را منتقل مى كنند و تأثير مى گذارند، معتقد است به عوامل ديگرى نيز بستگى دارد كه اين عوامل عبارتند از:
1. شدت تماس با ديگران: احتمال انحراف فرد در اثر تماس با دوستان يا اعضاى خانواده منحرف خود، به مراتب بيش تر است تا در اثر تماس با آشنايان يا همكاران منحرف خود.
2. سن زمان تماس: تأثيرپذيرى فرد از ديگران در كودكى و جوانى بيش تر از زمان هاى بعدى است.
3. نسبت تماس با منحرفان در مقايسه با تماس همنوايان: هر چه ارتباط و معاشرت با كج رفتاران نسبت به همنوايان بيش تر باشد، به همان ميزان احتمال انحراف فرد بيش تر خواهد بود.8
ب. نظريه «بى هنجارى» مرتن (Structural Strain Theory)
مرتن هرگونه تبيين فردگرايانه و روان شناختى را در مورد مسئله انحراف مردود مى شمارد و آن را متأثر از ساخت جامعه مى داند و شرايط ساختى را عامل اصلى انحرافات به شمار مى آورد. وى يكى از عناصر اصلى ساخت جامعه را فراهم نمودن شيوه هاى استاندارد شده كنش، يعنى همان ابزارها و هنجارها براى نيل به اهداف مى داند و عنصر اصلى ديگر را اهداف و ارزش هاى مورد قبول و پذيرفته شده جامعه مى داند. او در صورتى يك نظام اجتماعى را «متعادل» مى داند كه بين اين دو عنصر اصلى، تناسبى وجود داشته باشد، يعنى افراد جامعه بتوانند از طريق ابزارها و وسائل و راه هاى مشروع جامعه، به اهداف پذيرفته شده آن جامعه دست يازند كه اين شيوه را «همنوايى» گويند. اما در صورتى كه چنين تناسبى بين اهداف و وسائل دست يابى به آن وجود نداشته باشد و عده اى از افراد جامعه نتوانند از طريق آن ابزارهاى مورد قبول جامعه، به هدف هاى پذيرفته شده جامعه برسند، احساس عدم رضايت مى كنند و از اين رو، تلاش مى نمايند تا راه هاى نامشروع و غير قابل قبول جامعه ـ يعنى همان شيوه هاى انحرافى مانند فرار از خانه و پناه بردن به دامن شكارچيان جامعه ـ را دنبال كنند.9
ج. نظريه «كنترل» (Control Theory)
اين نظريه به جاى توجه به علت همنوايى افراد، بيش تر به دنبال علل ناهمنوايى افراد بوده و معتقد است كه، ناهمنوايى و هنجارشكنى و كج روى افراد ريشه در عدم مهار صحيح و كارا دارد. اين ديدگاه از سويى، زندگى را پر از وسوسه و نيرنگ و فريب مى داند و از سوى ديگر، برخى از عوامل انحرافى را مفيد و سودمند مى شمارد. بنابراين، زمينه و شرايط را براى رفتارهاى نابهنجار فراهم مى داند و مدعى است كه همنوايى مردم بدين سبب است كه اعمال و رفتار آنان توسط جامعه مهار مى شود، به طورى كه هر چه ميزان اين مهار بيش تر باشد و نظارت هاى گوناگون از قبيل رسمى و غير رسمى، بيرونى و درونى، مستقيم و غير مستقيم وجود داشته باشند و حساسيت مردم و مسئولان افزايش يابد، ميزان همنوايى مردم بيشتر خواهد بود، و اگر مهارى از سوى جامعه وجود نداشت، همنوايى اندكى به وجود مى آيد.
اين ديدگاه تا حد زيادى متأثر از نظريه دوركيم در مورد «انحراف» است كه معتقد است: هر چه ميزان همبستگى افراد جامعه بيش تر باشد، به همان ميزان رفتارهاى نابهنجار آن ها كم تر است و مردم از ارزش ها و هنجارهاى اجتماعى بيش تر پيروى مى كنند، ولى هر چه ميزان همبستگى بين اعضاى جامعه كم تر باشد و افراد از جامعه بريده باشند، به همان نسبت، احتمال انحراف آن ها بيش تر است.10
د. نظريه انگ زنى (كنش متقابل گرا) (Labeling Theory)
به نظر كنش متقابل گرايان، رفتارهاى افراد به وسيله واكنش هاى ديگران شكل مى گيرند و زمانى كه ديگران، كنش هاى شخصى را انگ كج رو مى زنند، فرد غالباً وادار مى شود، نقش كج رو را بازى كند. حال چنين چيزى چگونه امكان پذير است؟ نظريه انگ زنى تأكيد مىورزد، انگ هايى كه به رفتارهاى افراد زده مى شوند، در پيدايش و ادامه كجروى نقش اساسى دارند. هنگامى كه مردم انگ كج رو مى خورند ـ مانند مجرم، خطاكار و بزهكار و معتاد و... غالباً براى بر آوردن انتظاراتى كه از اين انگ ها مى رود، به اين انگ ها پاسخ مى دهند. همه ما تا حدى از نقش كج روها آگاهى داريم، حال اگر به ما به طور پيوسته انگ بزنند، ما چگونه واكنش نشان مى دهيم؟ احتمالا همان گونه كه انگ خورده ايم عمل مى كنيم. ولى فرآيند بر چسب زنى پيچيده تر از اين است.
هنگامى كه ما انگ كج رو مى خوريم ـ مانند مجرم، خطا كار و يا بيمار روانى ـ غالباً نمونه ذهنى اين انگ را، همچون سابقه بيمارستانى با خود حمل مى كنيم. بنابراين، انگ به صورت رسمى و نهادينه در مى آيد، با اين نتيجه كه كارفرمايان، صاحب خانه ها، دوستان بالقوه، بنگاه هاى رفاهى و ديگران با ما به گونه اى رفتار مى كنند كه گويا هنوز ما كج رو هستيم. اين گونه انگ ها مانع از آن مى شوند كه مردم از كج روى فاصله بگيرند و آن ها را وادار مى كنند كه كه به بازى در نقش هاى كج رو باز گردند. فشارهاى مذكور به وسيله ناتوانى در كسب پيوندهاى بين فردى جديد و بدون انحراف تشديد مى شوند، زيرا چه كسى مى خواهد با يك اهل فحشاء، بزهكار يا بيمار روانى، كنش متقابل داشته باشد؟ با گذشت زمان، همان گونه كه انگ به كار گرفته شده و تحكيم مى يابد، افراد بر حسب اين انگ دريافتى از خود، به عنوان كج رو، به شيوه هايى عمل مى كنند كه منعكس كننده اين دريافت از خود انحرافى باشد. بدين وسيله ديگران را مطمئن مى سازند كه انگ و برچسب چسبيده است! و بدين وسيله چسبيدن انگ ها تضمين مى شود.
بى ترديد اين فرآيندهاى انگ زنى بخشى از زندگى نامه هر فرد كج رو است. انگ ها گاهى غير رسمى اند و گاهى نيز به صورت اسناد رسمى جمع آورى مى شوند، ولى انگ ها غالباً موجب واكنش هاى بين فردى و نهادينه شده اى مى شوند كه مانع رهايى افراد از انگ ها شده و در عين حال از سنجش، ارزيابى و توقع ديگران از كج روى شان حكايت مى كنند. بنابراين، علل اوليه كج روى هر چه كه باشند، نيروهاى قدرتمندى در كارند كه به محض آن كه عمل انگ زنى اتفاق افتاد، كج روى را تداوم مى بخشند.11
انگيزه هاى فرار
آمار نشان مى دهد، انگيزه افراد فرارى بر حسب جنس، سن، تحصيلات و محيط زندگى متفاوت است، اما انگيزه هاى ذيل بين همگان عموميت دارد:
الف. اثبات وجود و جلب توجه اطرافيان و اجبار آنها براى اجراى تمايلات و خواسته هاى خويش;
ب. رهايى از هنجارها، فشارها، تحميل ها، قيد و بندها، خشونت ها و آزارهاى خانواده و كسب آزادى عمل در رفتارهاى فردى و اجتماعى;
ج. لجاجت با خانواده، سلب آرامش و ايجاد بدنامى يا مشكل براى آنان به جهت عدم تعلق و دلبستگى به خانواده;
د. تحت فشار قرار دادن ديگران براى تحقق خواسته هاى خود در خصوص زندگى آينده و موقعيت بهتر اقتصادى.12
انواع فرار
اين عمل بر حسب موضوعات مختلف بدين شرح قابل دسته بندى مى باشد:
الف. از نظر جنس و تأهل
اقدام به فرار، هم از سوى پسران (و مردان متأهل) و هم از سوى دختران (و زنان متأهل) انجام مى شود. لازم به ذكر است، دلايل چنين اقدامى توسط مردان متأهل و پسران با يكديگر متفاوت است. زنان متأهل نيز اغلب به دليل خشونت و مفاسد اخلاقى همسر يا اغفال و مفاسد اخلاقى خود از خانه متوارى مى شوند.
ب. از نظر اطلاع خانواده
در اكثر موارد اقدام به فرار به طور ناگهانى، بدون خبر و اطلاع اعضاى خانواده صورت مى گيرد، اما در برخى شرايط، فرد قصد خود را به صورت «تهديد به فرار» اطلاع مى دهد. اين عمل اغلب در بين پسران فرارى معمول است.
ج. از نظر تعداد همراهان
در شرايطى ممكن است كه اقدام به فرار به همراهى فردى از جنس مخالف با زمينه دوستى و قرار ملاقات انجام شود. اخيراً مواردى از فرارهاى گروهى در بين دختران مشاهده شده است. اما اغلب، دختران به تنهايى فرار مى كنند.
د. از نظر مدت زمان فرار
در برخى شرايط فرد پس از فرار و مواجهه با مشكلاتى نظير: عدم امنيت و فراهم نبودن امكانات زندگى، پشيمان مى شود و در صورت خوش اقبالى، با كم ترين لطمات روحى و جسمى توسط نيروهاى امنيتى، شناسايى و در مدت زمان كوتاهى به خانه باز مى گردد. در چنين وضعيتى به نظر مى رسد دلايل فرد جهت فرار چندان منطقى نبوده يا فرد برنامه و هدف معينى براى فرار نداشته است. دسته اى از دختران فرارى نيز به دليل شرايط واقعاً نامساعد خانه، حاضر به بازگشت نيستند و براى جلوگيرى از اين كار از نام مستعار استفاه مى كنند و يا اظهار مى دارند كه خانواده اى ندارند.
هـ. از نظر مبدأ و مقصد فرار
اغلب فرارها از شهرستان ها به مركز يا شهرهاى بزرگ انجام مى شود، هر چند مبدأ و مقصد معدودى از فرارها نيز بالعكس مى باشد. يك كارشناس تصريح مى كند: «توزيع ناعادلانه امكانات رفاهى در كشور، انعكاس مظاهر زندگى در كلان شهرها و روياى زندگى در تهران، دختران شهرستانى را به فرار به تهران تحريك مى كند.» وى مى افزايد: «دختران شهرستانى محيط پيرامون را براى خود كوچك مى دانند و براى دستيابى به زندگى بهتر و يافتن همسرى لايق به تهران روى مى آورند.»
گاهى نيز از شهرهاى كوچك و بزرگ به قصد عزيمت به كشورهاى ديگر از خانه فرارى مى شوند.
و. از نظر تكرار فرار
برخى از دختران براى نخستين بار اقدام به فرار مى كنند و دسته اى ديگر على رغم تلاش هاى مددكاران جهت بازگشت به محيط خانه و خانواده، مجدداً از محيط خانه مى گريزند و ما شاهد هستيم كه دختران چندين بار از خانه فرار مى كنند و خانه را يك استراحتگاه مقطعى مى دانند.13
عوامل فرار دختران
الف) عوامل معطوف به شخصيت
اين دسته از عوامل، معطوف به عدم تعادل شخصيتى و اختلال در سلوك و رفتار است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. شخصيت هاى ضد اجتماعى: ويژگى هاى اين نوع شخصيت، به هم ريختگى ارتباط ميان انسان و جامعه و ارتكاب رفتارهاى نابهنجار است كه مورد قبول جامعه نمى باشد، ولى معمولا نزد عامل آن در اصل و يا در مواقعى خاص، ناپسند شمرده نمى شود. افراد روان رنجور نسبت به هنجارها و مقررات اجتماعى بى تفاوت بوده و كم تر آن ها را رعايت مى كنند. اعمال اين افراد نظام اجتماعى را متزلزل مى كند و رعايت ارزش هاى اخلاقى را به پايين ترين سطح آن تنزل مى دهد.
از مشخصات بارز شخصيت هاى ضد اجتماعى، خودمحورى، فريبندگى سطحى و ظاهرى، عدم احساس مسئوليت و فقدان بينش نسبت به انگيزه هاى عمل مى باشد. آن ها به طور تكانشى عمل مى كنند. به پيامد عمل خود نمى انديشند، در كارهاى خود بى پروا و بى ملاحظه هستند و در پند گرفتن از تجربيات، بسيار ضعيف بوده و در قضاوت هاى خود يك سويه مى باشند. اين نوع شخصيت ها عمدتاً از محيط خانه و مدرسه فرار مى كنند.
2. شخصيت هاى خود شيفته: اين شخصيت ها تمايل شديدى به خود محورى دارند و پيوسته به تمجيد و توجه ديگران نيازمندند و در روابط خود با مردم به نيازها و احساسات ديگران بى توجه مى باشند و با آن ها همدردى و علاقه نشان نمى دهند. اين افراد اغلب با رؤياهايى در مورد موفقيت نامحدود و درخشان، قدرت، زيبايى و روابط عشقى آرمانى مشغول هستند. اين گروه ممكن است مشكلات خود را بى همتا بپندارند و احساس كنند كه فقط افراد هم سطح خودشان آن ها را درك مى كنند. اغلب اين افراد والدينى داشته اند كه نسبت به آن ها محبت با ثباتى نداشته يا سرد و طردكننده بوده اند يا بيش از حد به آن ها ارج نهاده اند.
نوجوانان خود شيفته، به علت سركوب خواسته ها و فقدان ارضاى تمايلات درونى از كانون خانواده بيزار شده و به رفتارهاى نابهنجار، نظير فرار از خانه گرايش نشان مى دهند.
3. شخصيت برونگرا: «آيزنك» معتقد است: بين ويژگى شخصيتى افراد با رفتار نابهنجار آن ها رابطه وجود دارد. فرد برونگرا به دنبال لذت جويى آنى است و دَم را غنيمت مى شمارد، دوست دارد در انواع ميهمانى ها و جشن ها شركت كند، تشنه هيجان و ماجراجويى است، كمتر قابل اعتماد مى باشد، نمى تواند احساساتش را كنترل نمايد و بدون تأمل عمل مى كند.14
4. شخصيت هيستر يونيك (نمايشى): نزد اين افراد جلب توجه ديگران اولويت خاصى دارد. دوست دارند پرجوش و خروش صحبت كنند. مشخصه بارز آن ها بيان اغراق آميز، هيجانى، روابط طوفانى بين فردى، نگرش خود مدارانه و تأثيرپذيرى از ديگران است. توجه كافى به درك موقعيت ندارند و تمايل دارند با تعميمى عاطفى پاسخ دهند. اين افراد براى آن كه «خود» را ثابت كنند، هر تجربه اى را حتى اگر براى آنان گران تمام شود و مشكلاتى را ايجاد نمايد، انجام مى دهند. هيجان طلبى، ماجراجويى، تنوع طلبى، كنجكاوى، استقلال طلبى افراطى، لذت گرايى كوتاه مدت و ارضاى تمايلات آنى، خود باختگى احساسى و غلبه كنش هاى احساس بر كنش هاى عقلانى از جمله مشكلات رفتارى است كه فرد را به سوى موقعيت هاى خطرزا نظير فرار از خانه رهنمون مى شود.
از ديگر مشكلات روحى ـ روانى كه منجر به رفتارهاى ضد اجتماعى مى شود، مى توان به ضعف عزت نفس، احساس كهترى، فقدان اعتماد به نفس، خود انگاره ضعيف، احساس عدم جذابيت، افسردگى شديد، شيدايى، اختلال خلقى دو قطبى و... اشاره نمود. چنين افرادى معمولا مستعد انجام رفتارهاى نسنجيده، نظير فرار از خانه مى باشند.15
ب) عوامل فردى فرار دختران
1. آرزوهاى بلند: يكى از عوامل فرار دختران، بلند پروازى و آرزوهاى رؤيايى آن ها مى باشد. برخى از دختران، از سويى خواستگارى شاه زادگان و قصرهاى بلورين و پلاژهاى كنار دريا را در خواب مى بينند و از سوى ديگر وضعيت نامساعد اقتصادى پدر، سركوفت هاى خانواده و خواستگارهاى كارگر و مكانيك و... . اين گروه به خاطر خلاصى از دنياى سياه و خشن فعلى و ورود به بهشت آرزوها از خانه فرار مى كنند.
دو دختر فرارى كه همراه چند مرد و زن ديگر خانه فساد دستگير شده اند در اعترافات خود چنين عنوان كردند كه، به انگيزه سفر به اروپا از سوى چند جوان اغفال شده اند. قضيه از اين قرار بود كه: «دو جوان كه خود را مهندس كامپيوتر معرفى و بيان مى كردند كه در كشورهاى اروپايى چند دفتر معاملات تجارى دارند با ما رفيق شدند و بعد از اين كه اطلاع پيدا كردند ما علاقه زيادى به سفرهاى خارج از كشور داريم، از ما خواستند بدون اطلاع والدينمان با آن ها همراه شويم، و اين وسوسه ها آن قدر ادامه يافت كه يك روز صبح با برداشتن مقدارى وسايل و به اميد آن كه خوشبختى در يك قدمى ما مى باشد از خانه خارج شديم. آن دو جوان در ابتدا به بهانه هاى آمادگى مقدمات كار، ما را به شمال بردند، زمانى به خود آمديم كه متوجه شديم ديگر روى بازگشت به خانه را نداريم، سرانجام روز موعود فرارسيد. با هم به فرودگاه رفتيم، آن دو جوان به بهانه تأييد بليط ها از ما جدا شدند و هرگز بازنگشتند و ما كه ديگر روى بازگشت به خانه را نداشتيم راهى يك پارك شديم و بعد از چند روز يك زن دلسوز ما را با چرب زبانى، با خود به يك خانه فساد برد و...»16
اين قضيه و امثال اين قضيه يكى از هزاران جريانى است كه هر روز و هر هفته در جامعه رخ مى دهد و بسيارى، چشم هاى خود را بر اين واقعيت تلخ بسته اند.
2. فرار يك كار تفننى: بعضى از دختران فرار را فقط يك كار تفننى مى دانند، با اين كه در خانه و محيط اطراف خود مشكل حادى هم ندارند كه آنها را مجبور به فرار كند ولى فقط به خاطر اين كه چند روز دنيا را خوش باشند، فكر فرار از خانه به سرشان مى زند.
3. مشكلات تحصيلى و ميل به استقلال طلبى: بخش ديگرى از دختران فرارى از نعمت خانواده و والدين عاطفى بر خوردارند، اما به خاطر شكست در تحصيلات و ناتوانى در ادامه تحصيل، تحقير معلمان و فشارهاى بى مورد والدين به خيابان ها پناه مى آورند اما بر اساس تحقيقاتى كه بر روى دختران فرارى دستگير شده بهزيستى و كانون اصلاح و تربيت صورت گرفته، ميل به استقلال طلبى، مهم ترين علت فرار دختران و پسران از خانه است.
مرسده دختر 27 ساله كه قربانى يكى از اين عوامل شده از واقعيتى مى گويد كه غيرقابل اغماض است: «من دو سال پيش ليسانس مترجمى زبان انگليسى از دانشگاه آزاد گرفتم. همان سال قصد داشتم با يكى از همكلاسى هايم به نام آرمين ازدواج كنم تمام زمينه ها فراهم شده بود، اما آرمين به وعده هايش پشت پا زد و به انگليس رفت تا آنجا ادامه تحصيل دهد. با رفتن او ديگر تمام برنامه ها و نقشه هايم به هم خورد و بين خانواده سرافكنده شدم هر روز پدر و مادرم زخم زبان مى زدند و مرا مايه آبروريزى مى دانستند. اين بود كه پس از يك سال تحمل متلك ها و نامهربانى هاى خانواده ام تصميم گرفتم از خانه خارج شوم تا كار كنم و زندگى مستقل و مجردى داشته باشم...»17
4. زياده طلبى يا روحيه فاسد داشتن: عده اى از زنان كه به زندگى و ارضاء جنسى توسط يك مرد، راضى نيستند و تنوع طلب مى باشند اين زياده روى آن ها را به سوى روسپيگرى سوق مى دهد. همچنين عده اى از زنان داراى زندگى مرفهى هستند و هيچ گونه كمبود مالى و عاطفى ندارند، اما به دليل اين كه روحيه فاسدى دارند به روسپيگرى روى مى آورند ولى به خاطر اين كه خانه و خانواده را مانع پيش روى خود مى دانند، از اين رو، از خانه فرار مى كنند تا راحت بتوانند به مقاصد شوم خود برسند.
ج) عوامل اجتماعى فرار دختران
1. اعتياد به مواد مخدر: مصرف مواد مخدر از جمله عوامل عمده در فروپاشى كانون خانواده به شمار مى آيد. بسيارى از زندگى هايى كه به طلاق و متاركه انجاميده و يا قتل هايى كه در اثر كنش ها و واكنش هاى غيرارادى و رفتارهاى خشونت آميزى كه بر اثر جنون هاى آنى صورت مى گيرد، بر اثر استعمال مواد مخدر است.
به دلايل زير، اعتياد يكى از دلايل فرار فرزندان به ويژه دختران تلقّى مى شود:
1. تأثير بسيار زياد و منفى مسئله اعتياد بر ميزان مسئوليت پذيرى پدران و مادران;
2. توجه بيش از حد پدر يا مادر به مسائل پيرامونى يا حاشيه اى به دليل اعتياد به مواد مخدر;
3. اضمحلال اخلاقى و فساد روحى پدر و مادر به دليل وابستگى روانى حاصل از اعتياد;
4. تضعيف بنيان هاى ارزشى خانواده به دليل بى توجهى بيش از حد پدران و مادران;
5. سست شدن پايه هاى اقتصاد خانواده و تشويق فرزندان به انجام كارهاى خلاف و غير متعارف توسط پدران و مادران معتاد;
6. الگوگيرى و الگوپذيرى فرزندان از پدر و مادر معتاد خويش و... .18
بر اساس مطالعات صورت گرفته، استفاده از مواد مخدر و به طور كلى رخنه مواد افيونى در كانون خانواده تأثير قابل ملاحظه اى در فرار دختران جوان و نوجوان از خانه دارد. آمارها نشان مى دهند، 5/57 درصد از دختران فرارى داراى پدرانى معتاد بوده اند كه اين تعداد در مقايسه با دختران عادى حدود هشت برابر بيش تر است. روشن است در خانه اى كه مواد مخدر و اعتياد يك امر بديهى و معمول به شمار مى آيد و قبحى ندارد، مشكلات و آسيب هاى بسيارى نظير: خشونت روانى و فيزيكى نسبت به افراد خانواده و همچنين فروپاشى نهاد خانواده اجتناب ناپذير است. اين مسائل در كنار بالاتر آمدن سن دختران تأثير مضاعفى بر زندگى آنها بر جاى خواهند نهاد و موجب بروز برخى پيامدها نظير: امتناع از ارتباط با گروه هاى همسال و همچنين اجتناب از پذيرش خواستگاران مى شود. هر يك از اين مسائل با عنايت به شرايط روحى دختران جوان و نوجوان اثرات بسيار منفى و مخرب غيرقابل جبرانى بر حيات فردى و اجتماعى آنان بر جاى خواهد نهاد.
از سوى ديگر، مصرف مواد مخدر توسط اين گروه از دختران عامل محركى در ايجاد انگيزه ترك خانه و فرار است. بررسى ها نشان مى دهند، قريب به 45 درصد از دختران فرارى و زنان خيابانى قبل از فرار از خانه مبادرت به استعمال مواد مخدر و دخانيات مى كردند. اين در حالى است كه تنها 5/7 درصد از دختران عادى اقدام به مصرف مواد مخدر و دخانيات كرده بودند.
مصرف تفننى مواد مخدر و اعتياد به اين مواد، توسط دختران نوجوان و جوان دلايل مختلفى از قبيل: سهولت تهيه انواع مواد در جامعه، وجود زمينه خانوادگى، حضور در مجالس و مهمانى هاى خاص و قرار گرفتن در معرض استفاده از اين گونه مواد، گروه هاى همسال، دست به گريبان بودن با مشكلات روحى و روانى و عدم حضور يك راهنماى مناسب، وجود انواع مختلف مواد مخدر و شيوه هاى متنوع مصرف آن و... را مى توان نام برد.
هر يك از اين عوامل تأثير بسزايى در گرايش دختران جوان و نوجوان به مواد مخدر و استعمال آن دارد و اين مسئله سنگ بناى مشكلات و آسيب هاى جدى و اجتناب ناپذيرى است كه در فراسوى اين افراد قرار دارد.19
2. خشونت خانوادگى: از ديگر مؤلفه هاى بروز پديده دختران فرارى، قرار گرفتن در معرض خشونت هاى روحى، جسمى و جنسى است. شمار قابل توجهى از دختران به علت بدرفتارى، بى توجهى، كم توجهى و در نهايت ضرب و جرح از سوى والدين و ساير اعضاى خانواده نظير: نامادرى، ناپدرى، برادر بزرگ تر و حتى در برخى موارد از سوى اقوام و آشنايان از خانه گرايزان شده و اقدام به فرار مى كنند.
يونيسف، صندوق كودكان ملل متحد، در پى مطالعه اى كه بر 2400 نوجوان دختر و پسر دبيرستانى در ايران انجام داد، اعلام كرد كه، بسيارى از نوجوانان ايرانى در معرض خشونت قرار دارند و حدود 60 درصد از آنان در خانواده و توسط اعضاى خانواده مورد شكنجه و آزار قرار گرفته اند. قريب به 61 درصد از اين افراد دچار آزار جسمى و فيزيكى شده اند; 33 درصد آزار روانى و 6/6 درصد نيز آزار و سوء استفاده جنسى را تجربه كرده اند. در اين ميان، 22 درصد موارد آزارگر از اعضاى خانواده بوده است، 31 درصد خويشاوند نزديك و در 16 درصد نيز يكى از آشنايان خانوادگى بوده اند. اين رفتارهاى خشونت آميز و آزاردهنده همواره يكى از عوامل مؤثر و محرك در ايجاد انگيزه فرار در دختران نوجوان و جوان در جامعه ايرانى به شمار رفته است، به طورى كه 5/47 درصد از اين دختران پيش از فرار، تنبيه بدنى شديد و غيرقابل تحمل مى شدند كه اين نسبت در دختران عادى تنها 5/7 درصد است.20
بررسى ها نشان مى دهند، تحت فشار قرار گرفتن بيش از حد و به بهانه هاى مختلف، تنبيه بدنى و ضرب و جرح، سوء استفاده جنسى، واداشتن به كارهاى سخت و طاقت فرسا، ازدواج هاى اجبارى، فقدان يك پشتيبان لازم و مناسب، عدم ساختار مناسب حقوقى و قضايى در دفاع از اين افراد و همچنين شكست در زندگى مشترك (دو مورد اخير مربوط به زنان متأهل است) از جمله عوامل مؤثر در ايجاد انگيزه فرار از خانه است.21
در جريان يكى از آخرين مطالعات انجام گرفته، مشخص شد، 9/36 درصد از دختران پيش از فرار دچار اختلاف شديد با پدر خود بوده اند و به شدت از او كتك مى خوردند، 3/15 درصد با برادر خود اختلاف داشته اند، 1/15 درصد با مادر خود دچار چالش بوده اند و در نهايت، 5/6 درصد آن ها نيز به خاطر ازدواج اجبارى اقدام به فرار از خانه كرده اند و 2/26 درصد باقى مانده نيز به علل ديگرى به اين عمل مبادرت ورزيده اند. شايان توجه است، قريب به 98 درصد از زنان خيابانى مجرد بوده اند و تنها 2 درصد از آن ها متأهل بوده اند كه به علل مختلف اقدام به فرار از خانه كرده اند.22
بسيارى از دخترانى كه قربانى اين نوع خشونت ها مى باشند به دليل ترس از آزاردهندگان و آبروى خويش، جرأت اظهار مشكلاتشان را ندارند، از اين رو، از خانه فرار مى كنند و در شرايطى كه از سوى نيروهاى امنيتى مجبور به بازگشت شوند، تمايلى به اين كار ندارند، زيرا از محيط ناامن خانه مى هراسند.
3. فقر و مشكلات معيشتى: در ميان علل و عوامل بروز پديده دختران فرارى و زنان خيابانى، عامل فقر و مشكلات معيشتى و اقتصادى از جايگاه ويژه اى برخوردار است. عدم بضاعت مالى مكفى خانواده ها و ناتوانى در پاسخ گويى به نيازهاى طبيعى و ضرورى مانند: فراهم ساختن امكان ادامه تحصيل، تأمين پوشاك مناسب و... زمينه ساز بروز دل زدگى، سرخوردگى، ناراحتى هاى روحى، دل مشغولى، افسردگى و انزواطلبى را در اين دختران فراهم مى سازد.
اين امر موجب مى شود تا اين دختران براى التيام ناراحتى هاى ناشى از مشكلات خود، مستقيم و يا غيرمستقيم، به اقداماتى دست بزنند و خود درصدد حل اين مشكل برآيند و در نتيجه، بسيارى از اين افراد براى رهايى از بند گرفتارى ها اقدام به فرار از خانه مى كنند. اين اقدام آغاز بسيارى از انحرافات و افتادن به دامن بسيارى از آسيب هاى فردى و اجتماعى است.
نكته قابل توجه اين كه فقر و مشكلات معيشتى نيز يك علت تام و مطلق نيست، اما عامل بسيارى از مشكلات و آسيب هاى اجتماعى است. چه بسا بسيارند افرادى كه در فقر مطلق سال ها گذران زندگى مى كنند، بى آن كه به گناه آلوده شوند. اما در احاديث بسيارى نسبت به فقر و مشكلات مالى هشدار داده شده است و از آن به عنوان آغازگر ورود كفر ياد شده است. فقر به تنهايى عامل بروز انحرافات نيست، اما آنگاه كه با مسايلى نظير: اختلافات خانوادگى، فروپاشى نهاد خانواده، عدم برخوردارى فرد از تربيت و آموزش صحيح، قرار داشتن در شرايط مناسب و... همراه شود، زمينه مناسب و هموار براى آغاز انحرافات و مشكلات فراوانى مى شود كه آغاز اين معضلات با فرار از كانون خانواده است.23
به اعتقاد برخى از صاحب نظران عوامل اقتصادى در چگونگى زندگى فردى و اجتماعى تأثير گذار است. فقر و توزيع ناعادلانه ثروت، به همراه فقر فرهنگى، زمينه ساز انواع رفتارهاى نابهنجار مى باشد. ژان دولارد معتقد است: انسان ها به طور معمول به علت كشمكش درونى ناشى از محروميت، عكس العمل هايى نشان مى دهند، اما نكته قابل تأمل آن كه محروميت هاى اقتصادى، عكس العمل هاى تند و ضد اجتماعى را تحريك مى كند; زيرا فقر، ترس از مجازات را به حداقل مى رساند و فرد محروم، مسئوليت عمل ضد اجتماعى خود را متوجه بى سامانى اجتماعى مى داند.24
در شرايطى كه يك قشر از جامعه به آسانى ثروت هاى كلان و باد آورده در دست دارند و شخصيت انسان ها با ثروت و دارايى آن ها سنجيده مى شود، طبقات زيرين هرم طبقاتى، همواره خود را با طبقات بالا مقايسه مى كنند و از اين توزيع ناعادلانه، احساس محروميت مى كنند. همين احساس محروميت نسبى موجب مى گردد كه فرد سعى كند به هر طريق ممكن به اهداف و آرزوهاى مادى خود دست يابد يا تصميماتى بگيرد كه مشكلات اقتصادى اش بر طرف شود. براى نمونه، در زمان بيكارى و بحران اقتصادى در خانواده، پدر يا جانشين پدر، تصميمات نامناسبى، نظير: اجبار دختر به ازدواج با مرد مسن ثروتمند يا اجبار دختر به اشتغال در مشاغل غيرمجاز، همانند خريد و فروش مواد مخدر را اتخاذ مى كند و دختر خانواده نيز متعاقباً درصدد خواهد بود كه خود را از اين وضعيت نجات دهد و به استقلال اقتصادى دست يابد. همين امر انگيزه فرار از خانه را در او تقويت مى كند.
امروزه فشارها و مشكلات اقتصادى، احتمال دو شغله بودن يا اشتغال نان آوران خانواده در مشاغل كاذب يا غير مجاز را افزايش داده است. همين مسئله منجر به كم توجهى آنان نسبت به نيازهاى جوانان، رفع مشكلات روحى و روانى و تربيت صحيح و شايسته آن ها گرديده است.
4. آشفتگى كانون خانواده: از ديگر مؤلفه هاى بسيار حائز اهميت در فرار دختران از منزل، گسسته شدن پيوندهاى عاطفى و روحى ميان اعضاى خانواده است. هر چند در بسيارى از خانواده ها پدر و مادر داراى حضور فيزيكى هستند اما متأسفانه حضور وجودى و معنوى آنان براى فرزندان محسوس نيست. در چنين وضعيتى پدر و مادر بسان دو جسم بى روح در پيكره خانواده مشاهده مى شوند، در حالى كه، عملا در كانون ارتباطات خانوادگى حضور فعال ندارند. در اين خانواده ها فرزندان به حال خود رها شده اند، ارتباط آنان با افراد مختلف تحت هيچ گونه نظارت خاصى نيست. هيچ ضابطه و قانون خاصى در خانوده حاكم نيست. روشن است كه چنين وضعيتى زمينه را براى خلأعاطفى فرزندان به ويژه دختران فراهم كرده و موجب فرار از خانه و پناه آوردن به دامان خروشان اجتماع مى شود.
در برخى از خانواده ها پدر، مادر يا هر دو بنا به دلايلى همچون طلاق و جدايى، مرگ والدين و... نه حضور فيزيكى دارند و نه حضور معنوى. در آن دسته از خانواده هايى كه با معضل طلاق و جدايى مواجه مى شوند، فرزندان پناهگاه اصلى خود را از دست مى دهند، هيچ هدايت كننده اى در جريان زندگى نداشته، در پاره اى از موارد به دليل نيافتن پناهگاه جديد در درياى موّاج اجتماع، اسير شيّادان فساد مى گردند.
يكى از دلايل فرار دختران در مسئله طلاق و جدايى پدر و مادر ناشى از ناسازگارى دختران با افراد جايگزين به ويژه ناپدرى و نامادرى مى باشد. در اين شرايط به دليل برخوردهاى خشن و غير عاطفى، به تدريج دختران بى پناه اميد خود را از دست داده، با فرار از خانه در صدد حل مشكل برمى آيند، غافل از آن كه اين كار نتيجه اى جز تباهى بيش تر و فساد افزون تر در بر ندارد.25
علاوه بر طلاق، مرگ پدر و مادر نيز بسان آوارى سهمگين بر كانون و پيكره خانواده تلقّى مى شود كه در برخى موارد به دليل بى توجهى يا كم توجهى به فرزندان، جايگزين شدن عنصر نامناسب به جاى فرد از دست رفته، ضعيف شدن فرايند نظارتى خانواده، افزايش بيمارگونه بحران هاى روحى و روانى فرزندان و... موجب ايجاد ناهنجارى هاى حاد گرديده، زمينه فرار از خانه را فراهم مى سازد.
مطالعات انجام گرفته نشان مى دهند، بيش از 88 درصد از دختران فرارى شاهد متاركه و جدايى والدين خود بوده اند و در نتيجه، اين افراد به ناچار با يكى از والدين خود، عمدتاً با پدر و به همراه نامادرى، گذران زندگى مى كردند. اين مسئله به روشنى اهميت استحكام و حفظ كانون خانواده را آشكار مى سازد و لزوم اتخاذ تمهيدات لازم در راستاى حفاظت و صيانت از نهاد خانواده به عنوان اولين و مهم ترين نهاد را دو چندان مى كند.
مسئله طلاق عاطفى نيز عمدتاً در خشونت رفتارى و فيزيكى والدين نسبت به يكديگر، بى مهرى و بى علاقگى، درگيرى و مشاجره ميان آن ها، عدم درك متقابل، عدم تفاهم در اتخاذ روش هاى مناسب در تربيت و هدايت فرزندان و بسيارى موارد ديگر خود را نمايان مى سازد. تحقيقات انجام گرفته نشان مى دهند، 5/67 درصد از دختران فرارى پيش از فرار شاهد چالش هاى فراوان ميان والدين خود بوده اند و اين در حالى است كه تنها 5/17 درصد از دختران عادى اين مسئله را تجربه كرده اند.
از سوى ديگر، علاوه بر تأثير عميقى كه تزلزل نهاد خانواده و متاركه والدين در ايجاد انگيزه گريز دختران از منزل دارد، نقش قابل ملاحظه اى نيز در فرار برخى از زنان متأهل از خانه و خانواده دارد. چنان كه پيش تر گفته شد، قريب به 2 درصد از زنان خيابانى را زنان متأهل تشكيل مى دهند، بررسى ها نشان مى دهد كه عواملى نظير: طلاق، متاركه، اختلافات طاقت فرسا با همسر و خانواده همسر، فقر شديد، عدم حضور همسر در خانه براى مدت طولانى به دلايل مختلف، مانند: افتادن در زندان بلند مدت، نداشتن پشتيبان در خانواده و فاميل و... از جمله عواملى هستند كه در فرار اين افراد از خانه بسيار مؤثر بوده اند.26
5. فقر فرهنگى: يكى ديگر از عواملى كه موجب فرار دختران از خانه مى شود، فقر فرهنگى و محدوديت ها و تبعيض هاى ناشى از فقر فرهنگى مى باشد. از عوامل مهم ايجاد انگيزه فرار دختران از خانه، سطح و طبقه اجتماعى و فرهنگى خانواده است. چنان كه، سطح تحصيلات (بى سوادى يا كم سوادى) اعضاى خانواده، سطح پائين و نازل اجتماعى خانواده، ناآگاهى اعضاى خانواده به ويژه والدين از مسائل تربيتى، اخلاقى و آموزه هاى مذهبى، عدم همنوايى خانواده با هنجارهاى رسمى و حتى غير رسمى جامعه، هنجارشكنى اعضاى خانواده و اشتهار به اين مسئله و مسائل ديگرى از اين دست مؤلفه هايى هستند كه در قالب فقر فرهنگى خانواده در فشارهاى روانى و روحى بر دختران نوجوان و جوانى كه در اين شرايط قرار دارند، تأثيرگذار است و انگيزه گريز از كانون خانواده را ايجاد و افزايش مى دهند.
بررسى هاى انجام گرفته نشان مى دهند كه بيش از 80 درصد از دختران فرارى از پدرانى در سطح بى سواد تا زير ديپلم برخوردارند و 5/87 درصد از مادران اين گروه از دختران در اين سطح تحصيلى قرار دارند. مقايسه اين آمار با ميزان تحصيلات والدين دختران عادى بيانگر تفاوت فاحش ميان اين دو طيف است، به طورى كه تنها 30 درصد از پدران و 5/36 درصد از مادران اين دختران در سطح تحصيلى بى سواد تا زير ديپلم قرار دارند.
نكته قابل توجه اين كه سطح پايين تحصيلات والدين يك علت تام و مطلق در بروز اين پديده نيست بلكه يك علت جانبى و عرفى به شمار مى رود. بسيارند افرادى كه از سطح پايين تحصيلى برخوردارند اما اهتمام وافرى در جهت تربيت فرزندان خود دارند و در اين مسير توفيقات بسيارى نيز دارند و در مقابل بسيارند افرادى كه از سطح تحصيلى و اجتماعى بالايى برخوردارند اما فرزندانى تربيت كرده اند كه به هيچ وجه با توقعات جامعه همخوانى ندارند و مشكلات و آسيب هاى بسيارى براى جامعه پديد آورده اند.
از ديگر عوامل مهم كه ناشى از فقر فرهنگى در خانواده مى باشد، تبعيض جنسيتى و يا تبعيض به طور مطلق بين فرزندان مى باشد. بسيارى از والدين، آگاهانه يا ناآگاهانه، با تبعيض بين فرزندان، موجب اختلاف بين آنان و دلسردى از زندگى مى شوند. تبعيض در برخورد با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و عدم اتخاذ رويه منطقى براى برخورد با خطاهاى فرزندان و تنبيه تبعيض آميز براساس برترى پسر بر دختر يا به عكس موجب سلب اعتماد به نفس و بدبينى فرزندان نسبت به والدين مى شود. تبعيض در خانه با روحيه حساس و عزّت نفس دختران منافات دارد و لطمات جبران ناپذيرى را بر روح و روان آنان وارد مى كند و با ايجاد بحران هاى روحى و سرخوردگى، آنان را به سوى عكس العمل هاى منفى نظير فرار از خانه سوق مى دهد.27
از عوامل مهم ديگرى كه آن هم ناشى از فقر فرهنگى مى باشد و موجب بروز پديده دختران فرارى مى شود، محدوديت بيش از حد مى باشد. در اين نوع شيوه تربيتى، فرزندان از آزادى و اختيار لازم، متناسب با سن و شرايط خويش محرومند و بايد نظر والدين را بدون آگاهى از علت آن انجام دهند و حق اظهار نظر، دخالت يا تصميم گيرى ندارند. براى نمونه، نمى توانند درباره زندگى آينده خويش تصميم بگيرند و بايد تن به ازدواج هاى اجبارى دهند.
در اين خانواده ها به خواسته هاى مادى و معنوى فرزندان توجهى نمى شود، از اين رو، توانايى و مقاومت آن ها درهم مى شكند. فرزندان نسبت به خانواده خود احساس نارضايتى، تحقير، تنفر و سرخوردگى مى كنند; زيرا همنوايى با هنجارها و درخواست هاى خانواده، براى آن ها سنگين بوده و موجب ايجاد تنفر از خانواده مى شود. از اين رو، از هر فرصتى جهت عدم پيروى از هنجارهاى خانواده بهره مى برند و درصدد هستند با فرار از خانه، از اين محدوديت ها رهايى يابند.
همان گونه كه عدم توجه به نيازهاى عاطفى فرزندان مى تواند عامل فرار آنان از كانون خانواده باشد، توجه بيش از حد متعارف و در اختيار بودن امكانات زياد هم مى تواند زمينه مسايلى چون فرار از خانه را ايجاد نمايد.
مسئله مهاجرت نيز از جمله عوامل مؤثر در تشديد روند صعودى پديده دختران فرارى است كه رابطه مستقيمى با فقر فرهنگى و فكرى دارد. مهاجرت موجب رها شدن فرد از محيطى به فضايى مساعد جهت آسيب پذيرى او مى شود. عمده مهاجرين، افرادى هستند كه از روستاها به شهرها و همچنين از شهرهاى كوچك به شهرهاى بزرگ سرازير شده اند. اولين مسئله اى كه در اين شرايط پيش مى آيد، عدم سازگارى فرهنگى و نا هماهنگى هنجارها، ارزش ها و علايق اوليه با محيط تازه است كه موجبات بروز ناهمنوايى و ناهماهنگى ميان فرد با اطرافيان جديدش، به ويژه گروه هاى همسال را فراهم مى كند.
تعارض فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى محيط شهرى بزرگ، به ويژه كلان شهرهايى مانند تهران با روستاها و شهرهاى كوچك با بافت سنتى موجب بروز شيدايى و شيفتگى كاذب، تحت تأثير جاذبه هاى فريبنده اين گونه محيط ها در دختران جوان و نوجوان برخى از خانواده هاى مهاجرين مى شود. اين مسئله به همراه مسائلى ديگر موجبات نوعى سركشى فرزندان در مقابل خانواده و اصالت خود را پديد مى آورد و از اين رو دختران اين چنين خانواده هايى به منظور همرنگ كردن خود با جامعه جديد سعى در افراط در پيروى از مدهاى رايج و تلاش براى دورى هر چه بيش تر از خانواده مى كنند. اين مسئله در كنار فقر فرهنگى خانواده انگيزه گريز از خانه و خانواده را در دختران تقويت مى كند.28
6. مصاحبت با دوستان ناباب: بر اساس نظريه انتقال فرهنگى ساترلند انحرافات و نا بهنجارى هاى رفتارى عموماً از طريق گروه هايى نظير دوستان يا خانواده آموخته مى شود.
اسگود معتقد است: هرقدر ميزان گذران جوان با گروه هاى همسن خود كه امور خلاف در آن ها هنجار است، بيش تر باشد فرد همرنگ و همانند آنها مى شود و براى كسب احترام در گروه، به رفتارهاى خود نمايانه نظير فرار از خانه تشويق مى شود. فرد عضويت يافته در گروه هاى ناباب، ارزش هاى نادرست گروه از جمله: نحوه مقابله و برخورد با امر و نهى والدين، نحوه مخالفت و به كرسى نشاندن خواست ها و تمايلات نفسانى در خانه و... را درونى مى كند و با دسترسى به فرصت هاى نامشروع، آن ها را به مرحله عمل مى رساند. در اين گروه ها رفتار كجرو و نابهنجار، بسيار عادى و روال شده است و به عنوان ارزش هاى مدرن اشاعه مى شود و نگرش ها و نصايح والدين به عنوان ارزش هاى منسوخ محسوب مى شود. براساس تحقيقات حدود 79 درصد جوانان به همانندسازى با دوستان خود مى پردازند.29
در ميان دختران فرارى افرادى هستند كه پاك و معصوم بوده و مشكل حادى ندارند كه مجبور شدند از خانه فرار كنند، اما رفاقت با دختران ناباب در مدرسه يا پارك و يا هر جاى ديگر آن ها را به انحراف سوق داده و در مواردى به تباهى مى كشاند. در مدارس، دخترانى كه حجاب خوبى دارند امل خطاب مى شوند.
بعضى وقت ها نيز قاچاقچيان، دلال هايى را در مناطقى مانند پارك ها، مدارس راهنمايى و دبيرستان ها مى گمارند تا با دختران ساده لوح، طرح دوستى و آشنايى ريخته و سپس آن ها را به مكان هاى خاصى برده و با وعده هاى مختلف، اعم از خروج آسان از كشور، درآمد خوب و زندگى بهتر فريب دهند و از كشور خارج كنند.30
7. فريب دختران از راههاى مختلف: انسان هاى دنياى امروز در چهار راه سرگردانى و تضاد ارزش ها گرفتار آمده اند و نمى دانند به كدامين سو حركت كنند. از يك سو، جامعه بستر نوينى از ارزش هاى اجتماعى مدرن را مقابل ديدگان افراد قرار مى دهد و از سوى ديگر، فرد را با بن بست هاى بسيارى در دست يابى به اهداف جديد مواجه مى كند. جوان امروز در اين شرايط با مشكل بحران هويت، كاهش پاى بندى به ارزش هاى دينى و اجتماعى و شكاف نسلى بين خود و والدينش مواجه است. گاه آنچه كه اجتماع به طور عملى به او مى آموزد با ارزش هاى خانوادگى سنخيتى ندارد و حتى در تناقض آشكار مى باشد و همين امر شخصيت او را دچار دوگانگى مى نمايد. در چنين شرايطى است كه دختران با اندك محبت هاى كاذب افراد جامعه فريب خورده و جذب شبكه هاى فساد مى شوند و از خانه و كاشانه خود فرار كرده و آواره مى شوند. انواع و شيوه هاى فريب دختران عبارتند از:
الف. وعده دستيابى به شغل پر درآمد و مناسب در كشورهاى خارج: زنان و كودكان، در قبال خوش خيالى هاى دروغين و دست يابى به فرصت هاى شغلى در ديگر كشورها بسيار آسيب پذير مى باشند.31 بسيارى از زنان و دختران با وعده داشتن شغل در كشورهاى غربى اغوا شده و به فساد كشيده مى شوند. آنان به فراسوى مرزها قاچاق مى شوند و مانند احشام خريد و فروش شده و به كارهاى غير اخلاقى وادار مى گردند.32 اين زنان وقتى به خود مى آيند كه مى بينند در كشورى غريب، آه در بساط ندارند و حتى به قاچاقچيان بدهكار هستند ولى آن زمان ديگر كار از كار گذشته و تنها راه پيش روى آن ها خودفروشى است.33 از اعمال قاچاقچيان و دلالان دختران، ايستادن در كنار سفارتخانه ها و يا ادارات كاريابى و دادن پيشنهاد كار پر درآمد به كسانى است كه به دليل فقدان اطلاعات لازم و احتياج به يافتن شغل، سريعاً جذب چنين افرادى مى شوند.34 قاچاقچيان انسان، زنان و دختران جوياى كار را با وعده شغل مناسب و پردرآمد فريب مى دهند و آنان را مانند بردگان و اسيران قرون گذشته، در انبار كشتى ها پنهان مى كنند و با وضع رقّت بارى به كشورهاى ديگر مى فرستند. اما بسيارى از اين مهاجران غير قانونى، به چنگ باندهاى بين المللى فحشاء مى افتند و به مراكز فساد منتقل مى شوند.35
ب. قول ازدواج: يكى ديگر از راه هاى فريب دختران جوان، وعده ازدواج به آنان مى باشد. قاچاقچيان از اين طريق، اعتماد آن ها را به خود جلب كرده و نيات پليد خود را اجرا مى كنند. سخنگوى مؤسسه بين المللى حمايت از حقوق كودكان معتقد است كه، امروز، دختران به زور به اين كار وادار نمى شوند، بلكه آن ها فريب مى خورند و اين موضوعى است كه كار تشخيص قاچاق دخترانى را كه مورد سوء استفاده جنسى واقع مى شوند، با مشكل مواجه كرده است; زيرا قاچاقچيان، در آغاز به اين دختران وعده ازدواج مى دهند و پس از نامزدى، آنان را به ايتاليا مى برند و از آن به بعد است كه در شبكه گسترده قاچاق دختران، مورد سوء استفاده جنسى قرار مى گيرند.36
ج. فرزند خواندگى: قاچاقچيان، گاهى براى جلب اعتماد قربانى، به ويژه دخترانى كه از خانه فرار كرده يا به هر علت بدون سرپرست مى باشند، به آنان وعده مى دهند كه آنان را به فرزند خواندگى خواهند پذيرفت، اما پس از مدتى كه مقصود پليد خود را عملى كردند، چهره واقعى خود را نشان مى دهند. به اين گزارش توجه فرماييد: «يكى از اعضاى باند عنكبوت سياه، به نام مونا كه 16 سال دارد در بازجويى گفت: من پس از فرار از خانه ام در تبريز، به تهران آمدم و در يك آرايشگاه زنانه مشغول به كار شدم و شب ها هم در همانجا مى خوابيدم. يك روز در آرايشگاه با يك زن جوان آشنا شدم، او توانست با چرب زبانى مرا فريب دهد و من هم به او اعتماد كردم و همه داستان زندگى ام را براى او بازگو كردم. او مرا با خود به خانه اش برد و گفت هميشه دوست داشته است كه يك دختر مثل من داشته باشد، به همين دليل يك شناسنامه جعلى براى من تهيه كرد و مرا دخترخوانده خود كرد. اوايل براى من لباس هاى رنگارنگ و طلا مى خريد، ولى پس از مدتى رفتارش عوض شد و مرا مجبور كرد كه روزها برايش ترياك جابجا كنم و شب ها در خانه فسادش كار كنم.»37
د. وعده نگهدارى و حمايت از دختران فرارى: ايادى و اعضاى باندهاى قاچاق دختران، در اماكن عمومى مثل پارك ها پرسه مى زنند و با شناسايى دخترانى كه از منازل خود فرار كرده اند، آن ها را با وعده اقامت در محل نگه دارى دختران فرارى، به دام مى اندازند حكايت زير نمونه اى از اين حوادث مى باشد: «در آبان ماه امسال پس از فرار از خانه، روزى در پارك ملت نشسته بودم، در آنجا با پسر جوانى به نام شاهرخ آشنا شدم. او به من گفت: خواهرى به نام مهين دارد كه خانه اى براى دختران فرارى ساخته و در آنجا از آن ها نگه دارى مى كند. او مرا با خودش به پيش عنكبوت سياه برد و او اتاقى در آن خانه به من داد، مهين اوايل اجازه نمى داد كه من از اتاق خارج شوم، ولى پس از مدتى مرا وادار به كار كردن در خانه فسادش كرد. يك شب مرا به دست يك مرد عرب داد و گفت كه بايد چند روزى با او به جايى بروم. در بندرعباس متوجه شدم كه مهين مرا به شيخ نشينان امارات فروخته است، شبانه توانستم از دست آن ها فرار كنم و به تهران بيايم...»38
8. رسانه ها و وسايل ارتباط جمعى: رسانه هاى ديدارى و شنيدارى و مكتوب از جمله مؤلفه هاى در خور توجه در ايجاد انگيزه فرار دختران نوجوان و جوان از خانه و حتى نقش آموزشى منفى و تخديركننده در جهت دادن به اين فرار و نحوه و شيوه اين عمل به شمار مى رود. بررسى ها نشان داده اند: ظرف چند سال اخير ورود برخى مطبوعات زرد (مطبوعات مبتذل، عامه پسند و جنجالى) به عرصه رسانه هاى كشور و استفاده اين نشريات از عناوين جنجالى و هيجانى و همچنين بهره گيرى از شخصيت هاى سينمايى و هنرى و درج اخبار بى محتوا و توأم با بزرگ نمايى، انعكاس بيش از حد اخبار مربوط به بازيگران سينما و توجه مفرط به اخبار حوادث موجب جلب توجه تعداد قابل توجهى از دختران نوجوان به مطالب مندرج در آن ها شده است و اين مسئله موجبات فراهم آوردن زمينه هاى آسيب هاى اجتماعى مختلف به ويژه فرار از خانه شده است.
از سوى ديگر، پخش شمار قابل ملاحظه اى سريال هاى تلويزيونى، از صدا و سيما و يا از طريق شبكه هاى ماهواره اى خارجى، با مضامين زندگى هاى مجردگونه غربى توأم با جذابيت، نشاط، رفاه، موفقيت و به طور كلى با تصويرسازى مثبت از اين نوع زندگى هاى از هم گسيخته، نقش مؤثرى در تقويت انگيزه گريز از قيد و بندهاى خانوادگى و فرار از خانه را ايفا كرده است.39
نقش رسانه هاى جمعى به ويژه ماهواره و اينترنت در رواج بى بند و بارى اخلاقى، مقابله با هنجارهاى اجتماعى، عدم پاى بندى مذهبى و بلوغ زودرس نوجوانان در مسائل جنسى حائز اهميت است.40
د) پيامدهاى فرار دختران
فرار دختران در واقع تعرض به قاعده كهن و مرسوم زمان هاى ديروز و امروز است كه خانه را محل امن و آرامش افراد مى داند، نه محلى كه بايد از آن گريخت. اين تعرض وجدال، جامعه را تحريك كرده و آشفتگى هاى خاصى را دامن مى زند. هنگامى كه دخترى به هر دليل منطقى يا غير منطقى از خانه فرار مى كند، خود و پيرامونش، يعنى خانواده و جامعه را تا شعاعى وسيع به طرق مختلف در معرض آسيب ها و خطرات بسيار زيادى قرار مى دهد. اين پيامدها در بعد فردى، خانوادگى و اجتماعى قابل بررسى است:
1. پيامدهاى فردى: فرار، آغاز بى خانمانى و بى پناهى است و همين امر، زمينه ارتكاب بسيارى از جرايم را فراهم مى كند. دختران فرارى براى امرار معاش به سرقت، تكدى گرى، توزيع مواد مخدر، مشروبات الكلى و كالاهاى غير مجاز، روسپيگرى، عضويت در باندهاى مخوف و كثيف اغفال و فحشاء اقدام مى كنند.
برخى از اين دختران پس از فرار در ساختمان هاى متروكه، پارك، خانه هاى فساد و... شب را به صبح مى رسانند و از مكانى به مكان ديگر در حركت هستند، فقط براى آن كه بتوانند زنده بمانند. آن ها با اسامى مستعار و تيپ پسرانه و كارهاى مردانه در جمع دوستان (دختر و يا پسر) روزگار فلاكت بارى را سپرى مى كنند.
برخى از باندهاى فحشاء نيز اقدام به انتقال دختران فرارى به كشورهاى ديگر، تجارت سكس و فروش اجزاى بدن آن ها مى كنند. دختران فرارى تمام پل هاى پشت سر خود را خراب و ويران مى كنند. قاچاقچيان، دختران جوانى را كه به هر انگيزه اى از خانه خود گريخته اند طعمه و وسيله درآمد خود قرار مى دهند و آن ها را به برقرارى ارتباط جنسى و انجام كارهاى خلاف مجبور مى كنند.41
ارتكاب انواع جرايم و فساد اخلاقى موجب مى شود آنها دچار انواع بيمارى ها و اختلالات روحى و روانى شوند و برخى از آن ها به دليل سرافكندگى ناشى از تجاوزات، دست به خود كشى مى زنند.
از ديگر پيامدهاى ناگوار فرار دختران، روسپيگرى و ابتلا به انواع بيمارى هاى مقاربتى از جمله ابتلا به ويروس ايدز مى باشد. هر چقدر مدت زمان فرار فرد طولانى تر باشد و با افراد بيش ترى تماس داشته باشد، خطر ابتلا به ويروس ايدز افزايش مى يابد. اين مسئله موجب نگرانى بسيارى از صاحب نظران و متخصصان آسيب شناسى اجتماعى و مسئولان بهداشتى در سطح كشور شده است. در صورتى كه اقدامات مقتضى و لازم در اين زمينه صورت نگيرد، جامعه شاهد عواقب و پيامدهاى بسيار خطرناكى خواهد بود كه جبران آن تقريباً غير ممكن است.42
2. پيامدهاى خانوادگى: فرار دختران مى تواند بزرگ ترين لطمه و ضربه براى حيثيت و شرافت خانوادگى فرد باشد. اين عمل اولا، نشانه اى از ناكارآمدى خانواده در تربيت فرزند، شكاف نسلى بين والدين و فرزندان و اختلافات خانوادگى است و ثانياً از آنجا كه فرجام و سرانجام فرار دختران در اكثر موارد گرفتار آمدن در دايره تنگ باندهاى فساد و فحشاء و ارتكاب جرايم اخلاقى است، لذا فرار به مفهوم لكه ننگ و بدنامى براى خانواده محسوب مى شود و بدين لحاظ است كه فرار دختران، كم تر توسط خانواده ها گزارش مى شود و اغلب پس از بى نتيجه ماندن جستوجوها و تلاش هاى خانوادگى، فرار دختر با عنوان فقدانى دختر (دزيده شدن او) به مراجع قضايى گزارش مى شود.
فرار دختران، زندگى آينده آنان را به تباهى و سياهى مى كشاند. احتمال تشكيل خانواده براى دختر فرارى به دليل تهديد سلامت روحى، جسمى و جنسى (به علت رفتار خلاف اخلاق خواسته يا ناخواسته) و خدشه دار شدن اصالت و شرافت خانوادگى به حداقل ممكن كاهش يافته و در اغلب موارد به صفر مى رسد.
از سوى ديگر، دختران فرارى با درگير شدن در مسائل غير اخلاقى، نمى توانند به خانواده باز گردند. مگر آن كه خانواده به اين نكته توجه نمايد كه عدم پذيرش فرد به معناى فرو غلتيدن هر چه بيش تر او در منجلاب فساد و تباهى است، لذا با اكراه، وى را در خانواده جاى مى دهد يا آن كه خانواده دختر فرارى، از نوع خانواده از هم گسيخته است و بود و نبود دختر فرق چندانى ندارد. به هر حال، زندگى دختر فرارى در صورت بازگشت به منزل نير همراه با مشكلات مضاعف خواهد بود. زيرا خانواده، وى را به دليل ارتكاب اعمال خلاف، بيش تر از گذشته مستعد كجروى و رفتارهاى انحرافى مى داند، لذا قيود خود را بيش تر خواهد نمود، ضمن آن كه دختر نيز به دليل تجربه آزادى هاى خارج از خانه كه متناسب با سن و موقعيت او نبوده، محيط خانه را غير قابل تحمل تر مى داند.43
3. پيامدهاى اجتماعى: الف) افزايش نرخ مفاسد اجتماعى; جامعه شناسان معتقدند: پديده هاى اجتماعى همچون حلقه هاى زنجير به هم متصل و وابسته اند، به طورى كه افزايش نرخ آسيب هايى چون طلاق، بيكارى، اعتياد،... منجر به افزايش آسيبى نظير فرار دختران مى شود و نكته قابل توجه آن كه فرار دختران از خانه نيز به افزايش نرخ مفاسد اجتماعى منتهى مى شود.
ب) تهديد بهداشت اخلاقى و روانى جامعه; آسيب هاى اجتماعى از جمله فرار، همچون امراض و ويروس هايى هستند كه اخلاقيات و حيات اجتماعى را با خطر مواجه كرده و منجر به رواج بى حرمتى اخلاقى، تخطى از هنجارهاى اجتماعى و ايجاد فضاى مسموم در جامع مى شوند كه مى توانند ضمن لكه دار نمودن عفت عمومى و شكستن حريم هاى اخلاقى، بهداشت روحى و روانى اعضاى جامعه را تهديد نموده و آسيب جدى بر سلامت جامعه وارد نمايند.
ج) تحميل هزينه هاى اجتماعى; فرار دختران هزينه هاى فراوانى را بر دوش جامعه و دولت تحميل مى كند، به طورى كه اقداماتى نظير: دريافت گزارشات فقدانى دختر و شناسايى دختران فرارى توسط نيروهاى چندگانه امنيتى، بازجويى و انجام مراحل قضايى، ايجاد مراكز مختلف ـ مانند كانون اصلاح و تربيت و مراكزى كه قبلا در زمينه ساماندهى دختران فرارى فعال بودند و نيز مسئوليت سازمان بهزيستى، همگى هزينه هاى هنگفتى را بر جامعه تحميل مى نمايد.44
دختران فرارى با فرار خود از خانه روندى را براى خود در پيش مى گيرند كه جز غوطهور شدن در بدبختى و سقوط چيزى عايد نمى شود. بسيارى از دختران فرارى به خاطر مشكلات طاقت فرساى درون محيط خانواده و با هدف نجات از بدبختى و سختى ها اقدام به اين كار مى كنند و بسيار اندك اند كسانى كه به انگيزه رسيدن به معشوق و يا به خاطر رسيدن به جاذبه هاى شهرهاى بزرگ مبادرت به اين عمل مى كنند. اما با اين حال، مسير پيش روى اين دختران بى پناه، مسيرى جز تباهى نيست.
و) پيشنهادهايى براى حل معضل دختران فرارى
همان گونه كه بيان شد، دختران فرارى از بين اقشار مختلف مى باشند، با انگيزه ها و علل گوناگونى اقدام به فرار مى كنند و پيامدهاى فرار آنان خانواده و جامعه را تهديد مى كند. در اين راستا پيشنهادات ذيل به منظور مقابله قطعى تر نسبت به معضل فرار دختران از خانه ارائه مى گردد:
1. نهاد خانواده:
ـ توجه و رسيدگى بيش تر به نهاد خانواده وسعى در رفع مشكلات مختلف تربيتى، اقتصادى، فرهنگى آن ها از طريق دولت;
ـ تقويت و سازماندهى نهادهاى مردمى مؤثر در امداد خانواده از جهات مختلف، نظير: كميته امداد امام خمينى(قدس سره)، بنيادهاى خيريه، صندوق هاى قرض الحسنه و...;
ـ احياى سنت هاى دينى و حاكميت ارزش هاى اجتماعى اسلام نظير: وجوب احترام والدين، رسيدگى خويشان، نظارت هاى فاميلى چون ولايت پدر، جد پدرى و نظارت برادر بزرگ تر;
ـ نظر به اين كه با استناد به اطلاعات و تحقيقات، بيش تر دختران فرارى از بين خانواده هاى نابسامان بوده و اغلب، فرزندان طلاق هستند، به كارگيرى تمهيدات لازم جهت پيش گيرى و كاهش نرخ طلاق از طريق تقويت مراكز مشاوره، اجبار به شركت در كلاس هاى آموزش حقوق و تكاليف زوجين قبل از عقد رسمى، اجبار در مراجعه به مراكز مشاوره از طريق اهرم هاى دولتى و... ضرورى است. سرانجام چنانچه خانواده اى به دليل اعتياد، مرگ والدين، بيكارى و بيمارى همسر،... از هم گسسته شد، مى توان خانواده را موظف نمود كه وضعيت حضانت و تربيت فرزندان را به سازمانى كه از سوى دولت مشخص مى شود، گزارش نمايد و اين سازمان در رفع مشكلات فرزندان چنين خانواده هايى تلاش مى نمايد و نسبت به رفع خشونت ها و مشكلات اين خانواده ها اقدام نمايد.
2. آموزش و پرورش:
ـ از آنجا كه بسيارى از دختران فرارى (70 درصد) در سنين 16 ـ 14 ساله و در دوره هاى حساس نوجوانى قرار دارند و با مشكلات متعدد خاص اين دوره مواجه مى باشند، از اين رو، بخشى از پيشنهادات جهت پيش گيرى از فرار دختران معطوف به وزارت آموزش و پرورش مى باشد.
ـ تهيه و نمايش فيلم هاى آموزشى درباره اثرات انواع روش هاى نادرست تربيتى (از جمله محدوديت زياد، آزادى زياد، فاصله عاطفى، فاصله اطلاعاتى و...) فقط براى اطلاع والدين;
ـ تقويت ارتباط ميان والدين دانش آموزان با مربيان و عدم واگذارى مسئوليت تربيت فرزندان به مدرسه يا خانواده به تنهايى;
ـ تقويت مراكز مشاوره اى مفيد و كارآمد در مدارس يا تمام مناطق آموزش و پرورش استان ها و شهرستان ها;
ـ اجبار در انجام تست روان كاوى و سلامت سنجى روحى و روانى از تمام دانش آموزان و تشخيص و شناسايى كودكان مستعد فرار از لحاظ ويژگى هاى روحى و خانوادگى و الزام مراقبت هاى روان كاوى از آن ها;
ـ بها دادن به مسئله ترك تحصيل دانش آموزان يا فرار آن ها از مدرسه و ضرورت ارتباط با خانواده هاى اين دختران;
ـ به كارگيرى مكانيزم هاى تشويقى يا اجبارى جهت مراجعه دانش آموزان و والدين به مراكز مشاوره (فرهنگ سازى در زمينه استفاده از خدمات مشاوره);
ـ آموزش به خانواده جهت اطلاع زود هنگام فرار دختران به پليس و نوع همكارى آنان، جهت شناسايى هر چه سريع تر و مقابله با خطرات ناشى از فرار.
3. نهادهاى اجتماعى و بازدارنده:
برخى ديگر از پيشنهادات مربوط به ساير عوامل اجتماعى است كه در كاهش فرار دختران مؤثر مى باشد:
ـ نظارت، ارزشيابى و باز تعريف وظايف دستگاه هاى ذيربط در امور مربوط به اقشار آسيب ديده و و آسيب پذير جهت هماهنگى و وحدت رويه و بهينه سازى و حتى ادغام آن ها;
ـ تأسيس مركزى توانمند جهت جمع آورى آمار و اطلاعات منطقه اى، كشورى، بين المللى دختران فرارى و شبكه هاى مربوط;
ـ تربيت نيروهاى پليس انتظامى از بين بانوان متعهد و متديّن جهت اين مسئله خا;
ـ ضرورت آشنايى نيروهاى نظامى به ويژه پليس زن با مسائل روان شناسى دختران فرارى و خرده فرهنگ آن ها;
ـ اعمال مجازات هاى بسيار سنگين، علنى و جدّى (در ملاء عام) براى باندهاى فساد، اغفال، تجارت جنسى;
ـ قانونمند نمودن نحوه درج اخبار مربوط به بخش حوادث و ممانعت از سوء استفاده از بيان جزئيات فرار به دليل بدآموزى و اشاعه منكرات و جلوگيرى از قهرمان سازى مطبوعاتى از اين عاملان;
ـ به كارگيرى نيروهاى مردمى و سازمان هاى غير دولتى جهت امداد به دختران تحت خشونت خانواده و اطلاع رسانى به نيروهاى امنيتى
ـ تقويت نظارت هاى اجتماعى رسمى و دولتى و نيز نظارت هاى مردمى و محلى از جمله امر به معروف و نهى از منكر جهت پاك سازى فضاى جامعه و تعديل آزادى هاى اجتماعى.45
پى نوشت ها
1و2ـ مجله ايران دخت، ش 17، ص 10.
3ـ مجله ايران جوان، ش 149، ص 38.
4ـ روزنامه همشهرى، 9/9/80.
5ـ روزنامه صداى عدالت، 7/3/81.
6ـ همان، 30/2/81
7ـ مجله زن روز، ش 1773، ص 56.
8ـ مجله معرفت، ش 56، ص 92.
9و10ـ مجله معرفت، ش 56، ص 93.
11ـ مفاهيم و كاربردهاى جامعه شناسى، جاناتان اچ ترنر، ترجمه محمد فولادى و محمد عزيز بختيارى، انتشارات مؤسسه امام خمينى (ره)، 1378، ص 354 و 355.
12ـ مجله كتاب زنان، ش 15، ص 62.
13و14و15ـ مجله كتاب زنان، ش 15، ص61.
16ـ مقاله «زنان خيابانى زندگى در مرداب»، قاسم ابراهيمى پور و محمد جوادفر، ص 10.
17ـ مجله ايران جوان، ش 149، ص 4.
18ـ مجله زن روز، ش 1773، ص 56.
19الى 22ـ مجله ايران دخت، ش 17، ص 10.
23ـ مجله ايران دخت، ش 17، ص 12.
24ـ مجله كتاب زنان، ش 15، ص 67.
25ـ مجله زن روز، ش 1773، ص 14.
26ـ مجله ايران دخت، ش 17، ص 12.
27ـ مجله كتاب زنان، ش 15، ص65.
28ـ مجله ايران دخت، ش 17، ص 12.
29ـ مجله كتاب زنان، ش 15، ص 66.
30ـ روزنامه همشهرى، 9/8/81.
31ـ روزنامه همشهرى، 7/6/81.
32ـ روزنامه همشهرى، 7/8/81 / روزنامه اعتماد، 9/11/81.
33ـ روزنامه اعتماد، 9/11/81.
34ـ روزنامه همشهرى، 9/8/81.
35ـ بهناز اشترى، قاچاق زنان بردگى معاصر، انديشه برتر، تهران، 1380، ص 55.
36ـ مجله غرب در آيينه فرهنگ، دى 1380.
37و38ـ روزنامه مردم سالارى، 26/11/81.
39ـ مجله ايران دخت، ش 17، ص 13.
40ـ مجله كتاب زنان، ش 15، ص 66.
41ـ روزنامه انتخاب، 12/10/81.
42الى 44ـ مجله كتاب زنان، ش15.
45ـ مجله كتاب زنان، ش 15.