پرسش:
سلام حاج آقا انسان عاشق چه باید بكند؟انسان به چه دلیلی عاشق می شود؟ پاسخ:
با سلام و احترام به شما خواهر گرامی
در ابتدا لازم است برای شما بزرگوار ذره ای از دریای حقیقت عشق بگویم ، تا ببنیم که در کجای عالم قرار گرفتیم . اگر حقیقت عشق را بشناسیم ، بسیاری از مسایل برایمان آسان می شود.
1- مبدأ عشق :
اساس آفرينش جهان , عشق حق تعالی به جمال و جلوه خويش است ; زيرا, دوستي ذات خود ، يكي از اسباب عشق است . خداوند نيز به عنوان برترين موجود, به دليل عشق به ذات و جلوه جمالش , جهان را پديد آورد: «كنت كنزا" مخفيا" فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكي اعرف ; گنج پنهاني بودم كه دوست داشتم شناخته شوم , پس آفريدگان را آفريدم تا شناخته شوم », (1).
گنج مخفي بد ز پرتي چاك كرد خاك را روشن تر از افلاك كرد
بنابراين نخستين كسي كه عشق ورزيد, خداي تعالي بود, (2).
خداوند متعال بر اساس همين عشق به خويش است كه مخلوقاتش را نيز دوست مي دارد, (3).
چنان كه مبدا عالم ،خداوند متعال است , مبدأعشق نيز اوست . عشق مانند وجود, از ذات حق به عالم سرايت كرده است . عشق انسان زاييده عشق خداست .
طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری
2. اسباب عشق :
براي عشق اسبابي چند مطرح كرده اند كه از همه مهم تر کمال جویی است.
همه هستي ميل به كمال دارد; كمال طلبي آميخته با حب بقا است كه هر دو تبلور محبت به ذاتند. همه موجودات در پي آنند كه چيزهايي را به دست آورند و بهره وجودي شان را بيش تر كنند. هر موجودي در پي كمال متناسب با خود است . دانه گندمي كه روي زمين قرار گرفته و با شرايط مساعدي شكافته شده , به تدريج مي رويد, بي شك متوجه آخرين مرحله (بوته گندم ) است كه رشد خود را تكميل كند, سنبل دهد و دانه هاي زيادي بار آورد. انسان نيز مي خواهد سعه وجودي بيش تري بيابد و علم , قدرت , اراده و حياتش نا محدود و مطلق باشد. حضرت امام خميني (ره) مي فرمايد: « اگر كسي قدرت مطلق جهان باشد و عالم را در اختيار داشته باشد و به او بگويند كه جهان ديگري هم هست . فطرتا" مايل است آن جهان را در اختيار داشته باشد. يا مثلا" هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگري هم هست فطرتا" مايل است آن علوم را هم بياموزد.», (4). دستگاه آفرينش با تربيت تكويني خود كمال خواه و كمال جوست و به همين سبب است كه با وجود تمام سختي ها و موانع ،عاشق كمال است و براي رسيدن به آن , از هيچ كوشش و تلاشي فروگذار نمي كند; به بيان ديگر اين فطرت كمال خواهي است كه موجودات را عاشق ساخته است , (5).
3. سريان و عموميت عشق :
از آن جا كه همه هستي داراي حيات و شعور و كمال جو است , عشق در تمام عالم وجود سريان و جریان دارد. اين عشق در انسان كه داراي حيات و شعور برتر مي باشد, از شدت بيش تري برخوردار است ; ولي بر اساس ارتباط معرفت و عشق و اسباب عشق , عشق در همه عالم جريان دارد, (6).
آتش ني , جوشش مي , بدايع طبيعت , كشش اجزاي هم جنس به يك ديگر و پيوند و تركيب اضداد ، از جلوه هاي عشق است ; جاذبه اي كه جزء را به سوي كل مي راند و ميان اشيا و پديده ها, تناسب , سنخيت و انضمام مي آفريند
4. انسان و عشق :
داستان عشق انسان , داستان ديگري است ; زيرا علي رغم ژرفا و گستردگي ادراكش , انگیزه های خيالي و وهمي او همواره با عقل و ذات او درگيرند و مزاحماني از قواي شهواني و غضبي بر سر راه او و راهزن عشق او است . بايد دستي از غيب برون آيد و عشق انسان را هدايت كند و راه وصول عشق را به او بنماياند. فرستادن پيامبران و نازل كردن كتاب هاي آسماني براي همين جهت است تا عشق حقيقي و راستين را از عشق مجازي و دروغين باز شناساند و آدمي را در عشق و عاشقي اش مدد رساند, (7).
كلام پيامبران , بوي گلي است كه انسان را به سمت گلستان مي برد.
5. عشق حقيقي :
از منظر دين خداوند كمال محض , جمال مطلق , داراي برترين وصف ها, مبدأ عشق , اولين عاشق و الهام كننده عشق است . همه هستي آيت ، نشانه و مظهر اويند; از او سرچشمه گرفته , به سوي او روان هستند . آدمي كمال جو و زيبايي طلب بوده , حقيقتش از روح خدا است , از آن منزل نزول كرده و به سوي او باز خواهد گشت , انسان داراي روحي است كه ظهور و جلوه تام صفات حق است . عشق حقيقي عبارت است از «قرار گرفتن موجودي كمال جو (انسان ) در جاذبه كمال مطلق (خداوند متعال ); پروردگاري جميل مطلق , بي نياز, يگانه , داناي اسرار, توانا, قاهر و معشوقي كه همه رو به سوي او دارند و او را مي طلبند,» (8).
خوش تر ز غم عشق تو غمخوار نديدم // مانند تو من يار وفادار نديدم
جز خال خيال رخ زيباي تو در دل // در آينه حس تو زنگار نديدم
دل بندگي دوست به شاهي نفروشد // يك مشتري عشق به بازار نديدم
با بندگي حضرت معشوق الهي دردل هوس شاهي اين دار نديدم .
عشق حقيقي و راستين , تنها به كمال محض و زيبايي مطلق توجه دارد. تنها او را مي خواهد و مي جويد. اين عشق , التيام بخش , رام كننده , صبر آور, انس برانگيز, رضايت بخش , نيروزا, طلب آور, درهم شكننده خودپرستي , سرورانگيز, نشاط آور, پايا و پوياست . اين عشقي است كه وصالش , مقتل عاشق است نه مسلخ وي ; يعني هنگام وصال , عاشق قامت بر كشيده , قيامت به پا مي كند و عشقش زنده تر و فعال تر مي گردد, نه آن كه سرد و خاموش شود. در اين عشق , عاشق وجود خود را در مقابل معشوق از دست مي دهد
با توضیحاتی که داده شد اگر خداوند عشق و محبت را نمی آفرید نقص محسوب می سد چون عشق و محبت ، کمال محسوب می شود و خداوند در درجه اول تمام صفات کمالی را به صورت نامحدود دارد و سپس به صورت محدود به دیگران می دهد وعشق نیز این چنین است.
با توضیحات داده شده ، حقیقت عشق را درافتی ، اما عشق های انسان که در پی رنگ رخسار می رود و با زردی رخسار از بین می رود ، نمی توان عغشق حقیقی ، ابدی و جا.دانه باشد . این نوع عشق ها از همان اسن که مولانا گفته :
عشق ها کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود.
این نوع عشق ها از آن جهت عشق مجازی اند که نمی تواند عشق ثابت و دائمی باشد و عشق به زیبای مطلیق را نمی تواند تفسیر کند ، اما در این نوع عشق های مجازی سری نهفته است و آن این که انسان پس از رسیدن به این عشق ها در صورتی که اسیر دام هوس نشود ، متوجه خواهد شد که اینها دائمی و حقیقی نیست وعشق حقیقی و برتری وجود دارد و از این طریق می تواند عاشق خدا شود ، در صورتی که خود نبازد و اسیر دست هوس ها نگردد.
پاورقی:
1) سخاوي , مقاصد الحسنه , چاپ هند, ص 153
2) ابوالحسن ديلمي ; عطف الائلف المائلوف علي اللام المعطوف , تحقيق و مقدمه , ج . ك . قاديه , مطبعه المعهد العلمي الفرنسي للاذثار الشرقيه , قاهره , 1962 م , ص 28
3) ر.ك : علامه طباطبائي , الميزان , جلد 1, ص 411
4) ر.ك : چهل حديث , مركز نشر فرهنگي رجا, تهران , چاپ اول , 1368 ش , صص 155 – 163
5) محمد غزالي , احيائ علوم الدين , جلد 4, ص 276
6) ر.ك : اسفار الاربعه , ج هفتم , فصل پانزدهم
7) .ك : صدر الدين محمد شيرازي : عرفان و عارف نمايان , ترجمه محسن بيدارفر, تهران , الزهرائ, چاپ سوم , 1371 ش , ص 120
8) .رك : محمد غزالي : احيائ علوم الدين : ج 4, ص 279 - 283 و الميزان , جلد 1, ص 411 و اسفار, ج 7, ص 183