هر چند در برخی از کتب عامه شهادت سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام را در ربیع الاول ذکر کرده اند، اما مجامع روایی و تاریخی شیعه بالاتفاق این حادثه جانسوز را در ماه صفر دانسته اند گر چه روز شهادت را برخی آخر ماه، برخی بیست و هشتم و برخی هفتم ذکر کرده اند.
سیره عملی یکسانی هم در بین شیعیان وجود ندارد؛ در ایران، روز بیست و هشتم و در بیشتر کشورهای شیعه نشین عربی روز هفتم را به یاد ایشان سوگواری می کنند. با رونقی که بحمد الله محافل و مجالس اهل بیت علیهم السلام پیدا کرده است بعضا در کشور ما در روز هفتم هم اقدام به برپایی مجالس سوگواری می کنند.
از طرف دیگر روز هفتم در ایران از طرف نهادهای رسمی و مردم به عنوان میلاد امام کاظم علیه السلام گرامی داشته می شود و این دوگانگی باعث سردرگمی اقشار متدین شده است. در سنوات اخیر تلاشهایی صورت گرفت تا سیره عملی علمای عتبات که برپایی عزا در روز هفتم است در ایران هم فراگیر شود تا هم جوامع شیعی به یک وحدت رویه ای برسند و هم از برپایی مجالس عزا و شادی اهل بیت در یک روز که تبعات منفی متعددی دارد جلوگیری شود.
به دنبال استفتائات صورت گرفته در این مساله نظر مبارک بسیاری از مراجع معظم تقلید مقدم داشتن جانب عزا و خودداری از جشن و سرور اعلام شد.
این نوشتار برای حل پرسشی است که به تبع این جریانات به ذهن بسیاری از علاقمندان به اهل بیت علیهم السلام خطور کرده است که:
قول صحیح در شهادت امام مجتبی علیه السلام کدام است؟
در فهرست ذیل اسامی و نظر کلیه اعلام و شخصیتهای مطرح شیعه از ابتدا تا قرن چهاردهم که در تالیفات خویش متعرض تاریخ شهادت آن امام همام شده اند گردآوری شده است.چنانچه کسی در یکی از کتابهایش یکی از دو قول را ترجیح داده باشد همان نظر برای وی ثبت شده است هر چند در تالیفات دیگرش متعرض تاریخ شهادت نشده باشد و یا اقوال مختلف را بدون ترجیح آورده باشد و چنانچه در کتاب دیگری قائل به نظر دیگری شده باشد هر دو نظر برای وی ذکر شده است.
۱.سعد بن عبدالله اشعری قمی( م ۳۰۱ ه ق)در المقالات و الفرق ص۲۴: آخر صفر
۲.نوبختی(م ۳۱۰ ه ق) در فرق الشیعه ص۲۴: آخر صفر
۳.کلینی (م ۳۲۹ ه ق) در الکافی ج۱،ص۴۶۱: آخر صفر
۴.شیخ مفید (م ۴۱۳ ه ق) در مسارالشیعۀ ص۴۸ و المقنعۀ ص۴۵۶: ۲۸ صفر (در ارشاد به روز شهادت اشاره نکرده و به ذکر صفر اکتفا کرده است)
۵.شیخ طوسی (م ۴۶۰ ه ق) در مصباح المتهجد ج۲،ص۷۹۰ : ۲۸ صفر( در تهذیب به روز شهادت اشاره نکرده و به ذکر صفر اکتفا کرده است)
۶.علی بن محمد خزاز(قرن پنجم) در کفایۀ الاثر ص۲۲۹: آخر صفر
۷. محمد بن جریر طبری(قرن پنجم) در دلائل الامامۀ ص۱۵۹ :آخر صفر
۸.فتال نیشابوری ( م ۵۰۸ ه ق) در روضۀ الواعظین ج۱،ص۱۶۸ : آخر صفر
۹.طبرسی (م ۵۴۲ ه ق) در إعلام الوری ج۱،ص۴۰۳ و تاج الموالید ص۸۲ : ۲۸ صفر
۱۰. ابن شهر آشوب (م ۵۸۸ ه ق) در مناقب ج۴،ص۲۹ : ۲۸ صفر
۱۱.اربلی (م ۶۹۲ ه ق) در کشف الغمۀ ج۱،ص۵۱۶ : ۲۸ صفر
۱۲.عماد الدین طبری (قرن هفتم) در تحفۀ الأبرار ص۱۶۶ : ۲۸ صفر
۱۳.علامه حلی(م۷۲۶ ه ق) در تحریر الاحکام ج۱،ص۱۳۱ : ۲۸ صفر
۱۴.رضی الدین حلی برادر علامه حلی(قرن هشتم) در العُدد القویۀ : آخر صفر یا ۲۸ صفر
۱۵.شهید اول ( م ۷۸۶ ه ق) در دروس ج۲،ص۷ : ۷ صفر
۱۶.کفعمی ( م ۹۰۵ ه ق) در مصباح ص۵۱۰ : ۷ صفر و در البلد الامین ص۲۷۵ : ۲۸ صفر
۱۷.حسینی موسوی (قرن دهم) در تسلیۀ المجالس ج۲،ص۳۲ : ۲۸ صفر
۱۸.حموی (قرن دهم) در أنیس المومنین ص۸۵ : ۲۸ صفر
۱۹.والد شیخ بهایی( م ۹۸۴ ه ق) در وصول الاخبار : ۷ صفر
۲۰.شیخ بهایی (م ۱۰۳۰ ه ق) در جامع عباسی ص۴۴۴ و توضیح المقاصد: ۷ صفر
۲۱.فیض کاشانی ( م ۱۰۹۱ ه ق) در الوافی ج۳،ص۷۵۵ : آخر صفر
۲۲.علامه مجلسی( م۱۱۱۱ ه ق) در زاد المعاد ص ۲۵۰: ۲۸ صفر ( ایشان در کتاب بحار الانوار ج۴۴،ص۱۳۴ و ج۹۷،ص۲۱۰ و در کتاب مرآۀ العقول ج۵،ص ۳۵۱ و در ملاذ الاخیار ج۹،ص۱۰۰ صرفا به ذکر اقوال اکتفا نموده است)
۲۳.سید هاشم بحرانی (قرن دوازده ) در عوالم العلوم ج۱۶،ص۲۷۷ به ذکر اقوال اکتفا کرده است
۲۴.صاحب حدائق (م ۱۱۸۶ه ق) در الحدائق الناظرۀ ج۱۷ ص ۳۳۳ : ۲۷ صفر
۲۵.محمد علی بن وحید بهبهانی (م ۱۲۰۶ ه ق) در مقامع الفضل ج۲ ص۴۲۴ : ۲۸ صفر
۲۶.کاشف الغطاء (م ۱۲۲۸ ه ق) در کشف الغطاء ج۱،ص ۹۶: ۷ صفر
۲۷.القطیفی (زنده در ۱۲۴۵ ه ق) در رسائل ج۴،ص۶۹ :۲۸ صفر (ایشان در ضمن جمع بندی اقوال میفرماید قول ۷ صفر هیچ نصی ندارد گرچه در بلاد ما در بین عوام و نه علماء شایع است)
۲۸.صاحب جواهر (م ۱۲۶۶ ه ق) در جواهر الکلام : ۷ صفر
۲۹. شیخ عباس قمی (م ۱۳۵۹ ه ق) در الأنوار البهیه: ۷ صفر و به قولی ۲۸ صفر و به قولی آخر صفر. ظاهر این عبارت این است که در نظر ایشان قول اول رجحان دارد بدون اینکه جازم به آن باشند(در منتهی الآمال ج۱،ص۵۵۰ و هدیۀ الزائرین ص۵۹۲ و در وقائع الایام ص۲۷۶ و ۲۹۶ و در الفضائل الرجبیه مطبوع در ضمن «۱۱ رساله» ص۵۷۱ اقوال را بدون ترجیح ذکر کرده است)
۳۰. سید محسن امین (م ۱۳۷۱ ه ق) در أعیان الشیعه ج۱،ص۵۷۶: ۲۸ صفر
با بررسی نظریات فوق می توان گفت:
۱. قول هفتم صفر(۶ قائل) : این قول در بین قدما مذکور نیست اما در بین متاخرین شهرت قابل توجهی دارد و بزرگانی مثل صاحب جواهر و کاشف الغطاء بدان قائلند. در یک کلام مزیت این قول عبارت است از: شهرت در بین متاخرین+عظمت شخصیتهای صاحب این نظر از بین متاخرین.
۲. قول بیست و هشتم صفر(۱۳ قائل) : این نظر چه در بین قدما و چه در بین متاخرین مشهور است لذا میتوان گفت از حیث شهرت قویترین قول است خصوصا که شخصیتهای برجسته ای از قدما مثل شیخ مفید و شیخ طوسی و علامه حلی و ابن شهرآشوب در زمره قائلین به این نظرند. در مجموع مزیت این قول عبارت است از : شهرت در بین قدما+شهرت در بین متاخرین+عظمت شخصیتهای صاحب این نظر از بین قدما
۳. قول آخر صفر(۸ قائل) : این قول در میان قدما نظر مطرحی بوده است اما در میان متاخرین متروک است. پس تنها مزیت این قول شهرت در بین قدما می باشد.
نتیجه: با توجه به اینکه این یک مساله تاریخی است و در صحت یک قول تاریخی قدمت یک منبع معتبر حرف اول را میزند میتوان گفت قول به هفتم صفر اضعف اقوال است زیرا هیچ سابقه ای در میان قدما ندارد. از زمان شهادت حضرت مجتبی علیه السلام تا هفتصد سال بعد هیچ یک از شخصیتهای شیعه آن را ذکر نکرده اند.
۱۳ عالم برجسته شیعه از سرزمینهای مختلف اسلامی (قم،ری،بغداد،طبرستان و....) همگی یا قائل به آخر ماه و یا قائل به بیست و هشتم بوده اند و شهید اول نخستین کسی است که این نظر را مطرح کرده است. از طرف دیگر متاخرینی هم که آن را به صورت جزمی اختیار کرده اند نوابغ فقه و اصول هستند نه خبره های تاریخ و حدیث و متخصصینی مثل علامه مجلسی و سید هاشم بحرانی و محدث قمی و سید محسن امین یا قول دیگر را اختیار کرده اند یا مردد مانده اند و یا قول هفتم را ترجیح ضعیفی داده اند.
اما در بین دو قول دیگر میتوان گفت گرچه هر دو در بین قدما مشهورند اما قول آخر ماه در بین متاخرین شهرتی ندارد و همین مساله سبب ضعف آن نسبت به قول بیست و هشتم میتواند باشد. لذا اصح اقوال در تاریخ شهادت سبط اکبر علیه السلام، بیست و هشتم صفر است.
توضیحات:
۱. در این شمارش قائلین به اقوال، رضی الدین حلی و سید هاشم بحرانی که صرفا نقل اقوال کرده اند و همچنین کفعمی که در دو کتابش دو قول مختلف اختیار کرده است به حساب نیامده اند.
۲.گرچه به حسب قاعده ای که در ابتدا گفتیم علامه مجلسی را قائل به بیست و هشتم و محدث قمی را قائل به هفتم حساب کردیم اما به نظر میرسد با توجه به اینکه هیچکدام این دو قول را به صورت جزمی قائل نشده اند و در کتابهای متعدد دیگری مردد مانده اند میتوان این دو بزرگوار را هم به گروه مرددین ملحق کرد و به شمار نیاورد هر چند در نتیجه تفاوتی ندارد.
۳. در حدائق تاریخ شهادت را بیست و هفتم ذکر کرده است اما ما آن را قول چهارمی به شمار نیاوردیم زیرا از شخصیت محقق و متتبعی مثل صاحب حدائق بسیار بعید است که به اقوال هزارساله بزرگان شیعه پشت پا بزند و نظر جدیدی را ابداع کند که هیچ مستندی هم برای آن ارائه نداده است و اصولا نمیتوان گفت که مستندی در اختیار او بوده که قبل از ایشان کسی بدان دست نیافته است بلکه این عدد به احتمال قوی محصول تحریف و تصحیفی است که در نسخ حدائق روی داده و عبارت اصلی ایشان یا «سابع صفر» بوده است که در استنساخ یا انتشار، کلمه «عشرین» هم بعد از «سابع» اضافه شده و یا «ثامن عشرین» بوده که به «سابع عشرین» تغییر پیدا کرده است. در بین این دو احتمال، احتمال اول اقوی است به این قرینه که عبارت ایشان دقیقا مانند عبارت شهید در دروس است تنها یک کلمه «عشرین» اضافه دارد اما چون این قرینه جزم آور نیست ایشان را جزء قائلین به هفتم حساب نکردیم.
۴.در بعضی جزوات منتشر شده ذکر شده است که قاسم بن ابراهیم طباطبا از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام متوفای سال ۲۴۶ هجری در کتاب خود : «تثبیت الإمامۀ» قائل به هفتم صفر شده است. به نظر میرسد این نسبت درست نیست و بخشی که در آخر کتاب وی به عنوان «موجز تاریخ الائمه الاثنی عشر» آمده است از قلم مولف نمی باشد و از اضافات مصحح یا ناشر است زیرا:
۱. این کتاب مختصر همانطور که از نام آن پیداست در اثبات اصل امامت است و صرفا به برخی آیات قرآن استناد کرده است و هیچ روایت و نصی بر امامت ائمه دوازده گانه و یا نام آنها در آن به چشم نمیخورد و در چنین سیاقی ذکر تاریخ ولادت و شهادت ائمه دوازده گانه در آخر کتاب وصله نچسبی به شمار میرود.
۲. قاسم بن ابراهیم از بزرگان زیدیه است بلکه خود بنیانگذار و رئیس یکی از فرق زیدیه به نام «قاسمیه» است که علامه حلی در کتاب تذکره الفقهاء و منتهی المطلب فتاوای خاص آنان را نقل میکند لذا اصولا قائل به امامت ائمه شیعیان اثنی عشری نمیتواند باشد پس چگونه در کتاب خود فصلی را به عنوان موجز تاریخ الأئمۀ الإثنی عشر به آنان اختصاص بدهد خصوصا که از ائمه زیدیه مثل زید بن علی و یحیی بن زید هیچ ذکری به میان نیاورده است!.
۳. ایشان به گواهی کتب متعدد رجالی و تاریخی متوفای سال ۲۴۶ ه ق است حال چگونه شهادت امام هادی و امام عسگری علیهما السلام را گزارش کرده و نوشته است:« توفی فی سنۀ ۲۵۴» و «توفی فی سنۀ ۲۶۰»
۴. در گزارش محل مراقد مطهر ائمه علیهم السلام کلماتی به کار رفته است که در آنزمان شناخته شده و رایج نبود مثلا در مورد امام جواد علیه السلام مینویسد: «مرقده فی الکاظمین بالعراق» و در مورد امام رضا علیه السلام : «مرقده فی مشهد بإیران» و بر اهل فن پوشیده نیست که در سده سوم هجری شهری به نام کاظمین وجود نداشته است بلکه این منطقه از حواشی بغداد به شمار میرفته است و از شهر مشهد هم به نام طوس یا مرو یاد میشد و اصولا کشوری به نام ایران وجود نداشت تا بخواهد به عنوان آدرس ذکر شود بلکه خراسان و سیستان و آذربایجان و دیگر استانهای فعلی ایران همگی از ولایات مملکت اسلام به پایتختی بغداد به حساب می آمد و این مانند آن است که شخصی در حدود سیصد سال قبل نوشته باشد : «کابل فی افغانستان» و «دمشق فی سوریا »!
در پایان بار دیگر تاکید میشود که این نوشتار صرفا تحقیقی است در تاریخ شهادت سبط اکبر علیه السلام و به معنی نفی عزاداری در روز هفتم یا برگزاری مراسم جشن در آن روز نیست.