آخرین باری که تهمینه میلانی در سینما موفقیت بزرگی بدست آورد مربوط می شد به آتش بس. فیلمی که با بازی دو ستاره جوان آن روزهای سینمای ایران محمدرضا گلزار و مهناز افشار، بین مردم طرفداران زیادی پیدا کرد و جزو پر فروش های آن روزهای سینمای ایران بود. و حالا آتش بس ۲. با بازی زوج بهرام رادان و میترا حجار...
هر عقل سلیمی این را می پذیرد که موفقیت یک فیلم در گیشه امروز سینمای ایران به معنای قدرت کارگردانی یا لزوماً بازی های درخشان و یا فیلمنامه فوق العاده نیست؛ سینمای امروز ایران در کنار تجربه های پر تعداد موفق و قابل احترام سینمایی، زرد گرایی را هم تجربه می کند و اکثر فیلمهایی که شوخی های عجیب و غریب و موضوعات خاص داشته باشند بسیار دیده می شوند. به خصوص آن که ستاره های محبوب و جوان سینما هم در آن ها حاضر باشند. این همان بیماری است که باعث مهجوریت سینما بین متن مردم شده و سینما را هنری مخصوص "بچه مایه دارها" کرده. اما آتش بس ۲ که این روزها گیشه نسبتاً موفقی را پشت سر می گذارد، دارد نانِ کدام خصوصیت خود را می خورد؟ خصوصیت های سینمایی فوق العاده، تجربه موفق آتش بس۱ یا زرد گرایی... ؟
سئوال اولی که بعد از پایان فیلم مطرح می شود درباره فیلمنامه است. و این که داستان فیلم چه بود؟ الف و ب ای که قرار است از اول تا آخر فیلم به آن برسیم کدام است؟ داستان مربوط به کودک فیلم است؟ قرار است اختلافات زوج حل شود؟ اتفاق خاصی در شخصیت این دو نفر بیافتد؟ قرار است اختلافات این چنینی هجو شود؟ فیلم جدی است؟ طنز است؟ واقعا چه؟!
تمام فیلم در لوکیشن های فوق میلیاردی شمال شهر تهران می گذرد. با تمام مشخصاتی که همه ما از زندگی های شاه و پری بالا شهری های تهران داریم. چیزی شبیه به صفحه ای که چند روز پیش کلی سر و صدا کرده بود: بچه مایه دارهای تهرانی.
یک منزل مجلل و چند صد متری. لوازم منزل لوکس و فوق گران قیمت. لباس هایی که هر کدام خدا تومان پولش است! خودرویی که به گمانم مازراتی بود و طبعاً چند میلیارد تومانی. حساب بانکی که به قول شخصیت مرد داستان ۵۰ میلیون تومان اصلاً عددی نیست در آن و... .
کارگردان تعمد دارد که در هر سکانس لباس زوج جوان فیلم عوض شود و زوج، رنگ جدیدی را تجربه کنند. لباس هایی که لابد غیر روشنفکرانه است اگر بگوییم شرعاً زننده اند و بسیار ناشایست... . مثل خیلی رفتارهای داخل فیلم،مثل مهمانی های فیلم؛ مثل خیلی چیزهای دیگر...
زن، شوهرش را Baby و مرد، همسرش را "تَ تَ" صدا می کند. چند مرتبه صحبت از تخت خواب می شود و مرد نیازمندانه به زن می گوید بیا بریم بخوابیم! حتی باری که با هم دعوایشان شده، زن به مرد می گوید امشب روی کاناپه بخواب!
زن دوست دختر قدیمی شوهرش را به خانه دعوت می کند و از او پذیرایی می کند.
و اولین چیزی که در هر سکانس به چشم می آید لباس و تیپ جذاب و چشمگیر زن و مرد داستان است...
هیچکدام از این ها نقد محتوایی فیلم نیست. به نظر نگارنده اساساً با محتوایی روبرو نیستیم که سعی در نقد آن داشته باشیم! جز چند جمله شعارآمیز روانشناس فیلم و چند مورد هجو اختلافات مرسوم زوج های جوان امروز، بقیه فیلم یا طنز موقعیت است، یا بازی اطواری و بعضاً تئاتری زوج جوان، یا شوی لباس یا عشوه ها و افاده های زننده زوج فیلم و یا تبلیغات برندهای مختلف!
مثلاً اگر این زوج، از قشر متوسط و معمولی جامعه بودند چه لطمه ای به داستان می خورد؟ اگر بورژوازی اغراق شده از فیلم حذف شود چه اتفاق بدی برای فیلم می افتد؟ اگر آیپد چند اینچی دست بچه ۵-۶ ساله این زوج نباشد چه اتفاق عجیبی میافتد؟ چه اصراری به "ونک به بالای تهران"سازیِ کارگردان وجود دارد؟ کنایه ها و شوخیهای بی پروای جنسی برای پیش بردن کدام وجه قصه است؟ اصلاً قصه فیلم چیست؟!
نمی دانم زوجی که در کافه تریا با هم آشنا می شوند نماینده چند درصد مردم این سرزمین اند. نمی دانم چند درصد مردم ایران مارک خودروی این زوج جوان را می دانند اصلا! نمی دانم برای چند درصد مردم این سرزمین ۵۰ میلیون تومان پول به حساب نمی آید. نمی دانم چند درصد دخترها و پسرهای متأهل ایران، "جاستفرند" را تجربه کرده اند. اصلا نمی دانم این هایی که فیلم را دیده اند، چیزی درباره فیلم امریکایی "آقا و خانم اسمیت" شنیده اند؟!
کارگردان بیش از آن که به دنبال نقد اختلافات زوج جوان و ارائه راهکار برای این وضعیت باشد، دنبال تبلیغ تفکرات فمینیستی خود است. تا فرضا پول گرفتن زن از همسرش را فاجعه قرن نشان دهد و نیاز جنسی مرد به زن را مکرراً در بوق و کرنا کند. حتی صراحتاً آیه شریفه قرآن کریم نیز قدیمی و زننده جلوه داده می شود.
از افاضات و توصیه های روانشناس نیز نمی توان انتظار تطابق با فرهنگ ایرانی اسلامی داشت. چرا که به گواه تیتراژ فیلم قرار است بخش اعظمی از روانشناس فیلم، نماینده "دکتر فرهنگ هلاکویی" باشد؛ روانشناسی که در امریکا تحصیل کرده و در امریکا زندگی می کند اما برای ایرانی ها نسخه تجویز می کند؛ نسخه هایی کاملاً سازگار(!)با آموزه های اسلامی و فرهنگ ایرانی!
فیلم چنان ضعیف است که حتی قشر معدودِ سینما بروی امروز ایران نیز تا حدود زیادی از آن بیزار بوده اند و حتی بعضی با لقب "افتضاح" از آن یاد کرده اند. البته هیچ کدام از این ها عجیب نیست. وقتی کسی که مردم ایران را عقده ای می داند فیلم بسازد، طبیعتاً نباید منتظر فیلمی شایسته باشیم که دغدغه های واقعی مردم این سرزمین را نشان دهد.
الکلام؛ وقتی سینما در دست امثال این کارگردان ها و این فیلم ها باشد هیچ جای تعجبی ندارد که "مردم" با سینما غریبه باشند و هیچ تعجبی ندارد اگر ۱۰۰.۰۰۰ بیننده برای یک فیلم یک اتفاق بزرگ به حساب آید. آن روزهایی میلیون ها ایرانی برای دیدن فیلم به سینما می رفتند نه خبری از تجمل گرایی و ادا و اطوار بود و نه تمسخر ارزش ها و اعتقادات پاک ایرانی و اسلامی. آن روزها هیچ کارگردانی به خودش این جسارت را نمی داد که مردم وطنش را عقده ای بخواند و با وقاحت برای انها فیلم بسازد. آن روزها سینما اسیر مد و پز و سانتی مانتالیسم و فمینیسم و هزار و یک مورد دیگر از این ایسم های مزخرف نبود...
منبع: خبرگزاری دانشجو