حسين بن على(عليه السلام) مظهر عزت
محمدحسين مهورى
عزت و سربلندى از صفات انسانهاى بزرگ، با شخصيت و آزاده استو خوارى از رذايل اخلاقى و صفات ناپسند انسانى به شمار مى آيد.
تعاليم اسلام همگى در جهت عزت بخشيدن به انسان و رهايى ساختن وى از دل بستن به امورى است كه با مقام شامخ انسانيت سازگارنيست. اسلام انسان را از عبادت، خشوع و هرگونه سرسپردگى به معبودهاى دروغين كه با عزت انسان سازگار نيست. رهانيده است و از او مى خواهد جز در مقابل خدا در برابر هيچ كس سرتسليم فرودنياورد و فقط خداوند در نظر او بزرگ و با عظمت باشد.
هرچند همه رهبران الهى از همه صفات كمال به طور كامل برخوردارند و در همه ابعاد كاملند; ولى اختلاف موقعيتها سبب شدتا يكى از ابعاد شخصيت انسانى در هريك از آن بزرگواران به طوركامل تجلى يابد و آن امام به عنوان اسوه و مظهر آن صفت مطرح گردد. براى مثال زمينه بروز شجاعت در حضرت على(ع)بيش از سايرامامان(عليهم السلام )به وجود آمد. بدين سبب، آن امام(ع)مظهركامل اين صفت به شمار مى آيد. زمينه بروز عزت، سربلندى و آزادگى در امام حسين(ع)بيش از ديگر امامان(عليهم السلام) بروز كرد، به گونه اى كه آن حضرت «سرور آزادگان جهان» لقب گرفته است. آنحضرت حتى در دشوارترين موقعيتها حاضر نشد در مقابل دشمن سرتسليم فرودآورد و براى حفظ جان خويش كمترين نرمشى كه برخاسته از ذلت باشد. نشان دهد. حماسه عاشورا سراسر آزادى،آزادگى، عزت، مردانگى و سربلندى است.
اعمال و سخنان سالار شهيدان(ع)سرمشق تمامى آزادگان جهان درهمه زمانهاست. آن حضرت مى فرمايد: «من مرگ(در راه خدا)را جز شهادت و زندگى با ستمگران را جز ذلت و فرومايگى نمى دانم.» (1) ونيز مى فرمايد: «مردن با عزت و شرافت از زندگى با ذلت بهتر است.» (2)
سرورآزادگان جهان در پاسخ گروهى كه او را از رفتن به كربلا نهى مى كردند، اين اشعار را خواند:
«من به كربلا خواهم رفت، مرگ برجوانمرد ننگ نيست...» (3)
يكى از رجزهاى آن امام در عاشورا چنين است: «مرگ بهتر ازننگ و عار است و ننگ بهتر از داخل شدن در آتش است...» (4)
پس از اين كه همه ياران و اصحاب امام حسين(ع)در روز عاشورابه شهادت رسيدند، امام(ع)به عمربن سعد ملعون فرمود: «يكى ازاين سه پيشنهاد را در باره من بپذير!» ابن سعد پرسيد:عمربن سعد: «اين نيز غير ممكن است.»خداوند متعال پيامبران را براى راهنمايى بشر فرستاد تا افرادمستعد و حقجو از راهنمايى آنان بهره برده، به خوشبختى نايل آيند و راه هرگونه عذرتراشى و بهانه جويى بر گمراهان بسته شود. قرآن كريم در باره پيروزى مسلمانان در جنگ بدر مىفرمايد: «(شما در بدر در مقابل هم قرار گرفتيد.)تا خدا كارى را كردنى بود، به انجام رساند تا آن كه هركه هلاك مىشود با حجتى روشن هلاك شود و آن كه(به هدايت)زنده مى ماند، به حجتى روشن زنده بماند; وهر آينه خدا شنوا و دانا است. » (11)وقتى شب تاسوعا براى آخرين بار تسليم و بيعت يا جنگ و شهادت به او عرضه شد، پاسخ داد: «به خدا سوگند نه هرگز دست ذلت به شما مىدهم و نه مثل بردگان فرار مىكنم.» (5) و نيز در روز عاشورا فرمود: «زنازاده فرزند زنازاده مرا به انجام دادن يكى از دوكار مجبور كرده، شمشير و كشته شدن يا ذلت، ذلت از ما خانواده بسيار دور است. خداوند و پيامبرش(ص) و مومنان و دامن هاى پاكى كه در آنها پرورش يافته ايم، آن را براى ما نمى پسندند. (6)
آن حضرت در واپسين لحظات زندگى انسانها را به آزادگى دعوت كرد و فرمود: «اگر دين نداريد و از معاد نمى ترسيد، در دنياى خود آزادمرد و جوانمرد باشيد.» (7)
راز استمدادها
نظرى هرچند سطحى و گذرا به حادثه عاشورا انسان را به اين باور مى رساند كه سراسر وجود امام حسين(ع)عزت، شرافت، مردانگى وآزادگى است.
با اين حال، نكاتى در تاريخ كربلا به چشم مى خورد كه در ظاهرممكن است با عزت و شرافت انسانى سازگار ننمايد. اين اعمال عبارت است از: 1- تقاضاى كمك از اشخاص گوناگون، نظير خواست كمك ازعبيدالله بن الحرالجعفى با كيفيت مخصوص. پس از امتناع عبيدالله از پاسخ به دعوت امام(ع)و نيامدن به حضور وى، آن حضرت شخصا به خيمه او رفت و به يارى دعوتش كرد. در اين ملاقات امام حسين(ع)براى تحريك احساسات عبيدالله كودكان خود را نيز همراه برد. (8) 2- تكرار تقاضاى كمك در روزعاشورا با جمله «هل من ناصرينصرنى و هل من معين يعيننى» و جملاتى به اين مضمون. 3- استفاده از هروسيله ممكن در روزعاشورا براى تحريك احساسات سپاه عمربن سعد و اندرز دادن آنان و در خواست مكرر براىآزاد گذاشتن آن حضرت. 4- درخواست آب از دشمن.
برخى از بزرگان، به دليل سازگار ندانستن اين كار با روح عزت و شرافت، اصل آن را انكار فرموده اند; ولى به نظر مى رسد اين امرتحقق يافته است. هلال بن نافع گويد: «من در ميان ياران عمربن سعد ايستاده بودم كه شخصى نزد عمربن سعد آمد و گفت: «بشارت باد به تو اى امير! شمر(ملعون)امام حسين(ع)را شهيد كرد.»
هلال گويد: از ميان دو لشكر بيرون رفتم تا ببينم چه خبر است. وقتى بالاى سرآن حضرت رسيدم، مشاهده كردم امام(ع)با مرگ دست وپنجه نرم مىكند. به خدا سوگند، تا آن زمان كشته اى آغشته به خون زيباتر و نورانى تر از او نديده بودم. نور چهره، زيبايى و هيبت شمرا از پرداختن به فكر كشته شدنش باز داشت و در همان حال، آنحضرت درخواست آب مى كرد... .
«چيست؟»امام حسين(ع)فرمود: «مرا آزادگذارى تا به مدينه،حرم جدم رسول خدا(ص)، باز گردم.»
ابن سعد: «اين خواسته غير قابل قبول است.»
امام حسين(ع): «شربت آبى به من بياشامان، جگرم از تشنگى خشكيده است.»
امام حسين(ع): «اگر راهى جز كشتن من نيست، پس تك تك با من مبارزه كنيد.» (9)
و نيز عبدالحميد گويد: «در همان حال كه امام حسين در روز عاشورا در ميدان جنگ ايستاده بود، احساسات و عواطف دشمن رابرمى انگيخت تا شربتى آب به او دهند و مى فرمود: «آيا كسى هست كه به آل رسول(ص)رحم و عطوفت و مهربانى كند؟...» (10)
در پاسخ بايد گفت: پيشوايان معصوم:به دو دليل به چنين كارهايى اقدام مى كنند:
الف)اتمام حجت و بستن هرگونه راه عذر و بهانه برگمراهان ومنحرفان.
ب)نكته ديگر در حل اين مشكل، اين است كه كمالات انسانى هيچ گونه منافاتى با يكديگر ندارند و همه قابل جمعند. برخوردارى ازيك كمال انسانى به گونه اى نيست كه سبب از بين رفتن ديگر كمالات گردد. اگر وجود يكى از فضايل در انسان به حدى رسيد كه كمال ديگرى را از بين برد، آن صفت از كمال بودن خارج شده است و ديگرنمى توان آن را از فضايل انسانى به شمار آورد. براى مثال اگرعزت نفس سبب از بين رفتن تواضع و فروتنى در انسان گردد، آن صفت ديگر عزت نفس نيست بلكه غرور، تكبر و خودخواهى است. از اين رو،عمل به تعهدات انسانى، وفاى به عهد و پيمان و... را نبايد دليل برذلت و ترس و زبونى دانست. همان گونه كه پيامبراكرم(ص)در عملبه پيمان صلح حديبيه مسلمانان پناهنده را به مشركان تحويل مى داد و امام حسن مجتبى(ع)به خاطر عمل به مفاد صلح با معاويه حركت مسلحانه نكرد.
باتوجه به مطلب فوق، بايد گفت: پيشوايان معصوم(عليهمالسلام)در عين برخوردارى از عزت و شرافت از رحمت، عطوفت،مهربانى و خيرخواهى نيز در حد اعلا برخوردار بودند. براساس جمله: «يامن سبقت رحمته غضبه» هدايت الهى مبتنى بر رحمت،عطوفت، مهربانى و خيرخواهى است; خشونت خلاف اصل است و حالت استثنايى دارد. دستور به آغاز هركار با نام «خداوند رحمن ورحيم» دليل بردرستى اين مطلب است. پيشوايان معصوم(عليهمالسلام)نهايت تلاش خود را براى هدايت گمراهان به كار مى گرفتند ودر اين راه از هيچ كوششى فروگذار نمى كردند. آنان در برخورد باگمراهان چنان رفتار مى كردند كه تا حد امكان آنان را جذب كنند واز هرگونه برخورد تند و خشن كه ممكن بود حسى لجاجت و انتقام آنان را تحريك كند و به واكنش منفى انجامد. دورى مى كردند. برخورد پيامبر بزرگوار اسلام(ص)و امامان معصوم(عليهم السلام)بامخالفان بسان برخورد پدرى دلسوز و مهربان با فرزند سركش وبريده از خانواده است كه هرچه فرزند بيشتر طغيان و سركشى كند،پدر بيشتر نرمش نشان مىدهد تا مبادا برخورد تند او فرزند رافرارى داده، به دامن دشمنان و شيادان بيندازد. اين گونه رمش برخاسته از رحمت، عطوفت، مهربانى و خيرخواهى به ظاهر بدونتوجه به فلسفه آن خلاف عزت و شرافت مى نمايد; ولى با توجه به فلسفه آن، دليل بربزرگى، عظمت و... پيشوايان معصوم(عليهمالسلام)است و با شرافت و عزت آن بزرگواران هيچ گونه منافاتى ندارد.
چنين برخوردى كه كسى با دشمن خود تا اين حد خيرخواهى، محبتو عطوفت داشته باشد. از توان و قدرت انسان هاى عادى خارج است واز معجزات امامان(عليهم السلام )به شمار مى آيد.
با روشن شدن مطلب فوق، در مى يابيم تمام اعمال و سخنان امام حسين(ع) كه ممكن است برخى آنها را با عزت و رافت سازگارندانند. از روح مهربانى، عطوفت، خيرخواه و مشتاق هدايت مردم آن حضرت است. امام حسين(ع)حتى براى نجات دشمنان خود كه كمربه قتلش بسته بودند. نهايت تلاش خود را به كار بست.
اگر سالار شهيدان از اشخاصى مانند عبيدالله بن حر تقاضاى كمك كرد، براى ترس از شهادت و كشته شدن نبود; زيرا حضرت نيك مىدانست كمك اين افراد نمى تواند سرنوشت حادثه كربلا را تغييردهد. اين يارى جويى به خاطر اين بود كه مردم با كمك به وى وشهادت در ركاب حضرتش به سعادت ابدى نايل گردند.
اگر سرور آزادگان در روزعاشورا به طور مكرر جمله «آياكسى هست مرا يارى كند؟ » را تكرار كرد و به موعظه لشكر عمربن سعدپرداخت و از هر وسيله ممكن براى تحريك احساسات آنان استفاده كرد، همه به اين دليل بود كه بتواند تعدادى از يزيديان را ازگمراهى نجات داده، وارد بهشت با صفاى حسينى كند.
گواه درستى اين سخن، آن است كه امام(ع)از كسانى كه حاضر به يارى اش نمى شدند، تقاضا مىكرد كربلا را ترك گويند و دست كم به سپاه دشمن نپيوندند تا به گناه شركت در قتل امام(ع)يا ترك يارىوى آلوده نگشته، به شقاوت ابدى گرفتار نيايند.
اين كه امام حسين(ع)در شب عاشورا بيعت را از يارانش برداشت وآنان را آزاد گذاشت تا به ميل خود راهشان را انتخاب كنند، يكى از اسرارش اين است كه به ياران خود بگويد: من به شما نيازندارم و در هرحال كشته خواهم شد. اين شما هستيد كه بايد بين سعادت جاودانى و شقاوت ابدى يكى را انتخاب كنيد.
بنابرآنچه گفته شد، نداى «هل من ناصرينصرنى» امام حسين(ع)،به ظاهر درخواست كمك و تقاضاى يارى از ديگران و در باطن تقاضاىيارى رساندن و كمك كردن به انسانهاى ناتوان و درمانده از رسيدن به كمال و سعادت. معناى واقعى آن چنين است: «آيا كسى هست من يارى اش كرده، به سعادت رسانم؟ آيا كسى هست دستش را گرفته، ازورطه هلاكت نجاتش دهم؟ آيا كسى هست او را از ظلمتيزيدى خارج كرده، به نور حسينى وارد كنم؟»همان گونه كه خداوند در اين آيه: «اگر مرا يارى كنيد، شمارا يارى مى كنم.» درظاهر از بندگان خود تقاضاى كمك مىكند، ولى باتوجه به اين كه خداوند غنى مطلق است و به كسى نياز ندارد، درواقع دعوت براى يارى بندگان و نجات آنهاست.
بنابر آنچه گذشت، مشكل درخواست آب از جانب امام حسين(ع)نيزحل مى شود. امام حسين(ع)مى خواست با تحريك احساسات و به رحم آوردن دشمن، آنان را به خود جذب كرده، به سعادت رساند; زيرابسيار اتفاق افتاده كسانى به خاطر خدمتى ناچيز به امام(ع)موفق به توبه شدند. مگر نه اين است كه حر به خاطر ادب و احترام به امام حسين(ع)موفق به توبه شد. امام(ع)با در خواست آب مىخواست زمينه توبه و بازگشت را در افراد قابل فراهم سازد.
---------------------------------------
پىنوشتها:
1- فانى لا ارى الموت الا سعاده و لا الحيوة مع الظالمين الا برها. (بحار الانوار، ج 44، ص 381.)
2- موت فى عز خير من حيوة فى ذل(همان، ج 1، ص 150.
3- سامضى و ما بالموت عار على الفتى. (حماسه حسين، ج 1، ص 152.)
4- الموت اولى من ركوب العار و العار اولى من دخول النار (بحار الانوار، ج 45، ص 50.)
5- و الله لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد. (الارشاد، ج 2، صص 98.)
6- الا و ان الدعى ابن الدعى قد ركز بين اثنتين بين السلسة و الذلة و هيهات منا الذلة يابى الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت. (بحار الانوار، ج 45، ص 9)
7- و يحكم يا شيعة آل ابى سفيان، ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنياكم. (همان، ج 45، ص 51.)
8- منتهى الآمال، ج 1، ص 711.
9- نفس المهموم، ص 366، اللهوف، ص 55.
10- موسوع- كلمات الامام الحسين(ع)، ص 495.
11- همان ، ص 506.
12- «ليهلك من هلك عن بينه و يحيى من حى عن بينه و ان الله لسميع عليم.»( الانفال، آيه 42)
13- مفاتيح الجنان، دعاى جوشن كبير.