پرسش:
آیا درست است که خداوند در اخر وقتی هر کسی را به اندازه گناهانش عذاب داد همه را به بهشت می برد؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
در روز قیامت ،آنان كه وارد بهشت مي شود، هميشه و جاودان در آن جا زندگي مي كنند و در ناز و نعمت به سر مي برند اما آنان كه به جهنم مي روند، دو دسته هستند
يك دسته مدتي در آن جا مجازات مي شوند و وقتي حسابشان پاك شد، از جهنم بيرون مي آيند و وارد بهشت مي شوند.
دستة ديگر از جهنميان براي هميشه در آن جا مي مانند و جايگاه ابدي آنان دوزخ است.
از منابع اسلامي استفاده مي شود كه عموم افراد پاك و با ايمان، در بهشت جاودانه خواهند بود و برخي از گناهكاران (كه وجود آن ها غرق در كفر و انكار و گناه و تجاوز شده است) براي هميشه در مجازات و عذاب دوزخ مي مانند.
به تعبير قرآن كريم "بلي من كسب سيئةً و احاطتْ به خطيئتُه فإولئك اصحاب النّارهم فيها خالدون؛(1) آري كسي كه مرتكب گناهي گردد و آثار آن تمام وجود او را احاطه كند، چنين كسي اهل دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند
اگر بخواهیم کمی دقیق تر به پاسخ سوال شما بپردازیم باید بگوییم دیدگاه های مختلفی در این مورد وجود دارد که در ذیل فقط به دیدگاه متکلمان ومفسراناشاره می کنیم:
معتزله، از جمله قاضى عضد ايجى مى گويد:
گنه كار دو حالت دارد: يا گناهان او بخشيده مى شود يا نمى شود اگر بخشيده نشود در عذاب جاودانه خواهد بود، و اگر بخشيده شود چون منزلى بين دوزخ و بهشت نيست بايد در بهشت باشد. فاسقان نيز در عذاب ابد و جاودان خواهند بود.(2)
صاحبان گناهان بزرگ عذابشان جاويد است، بخششى در كار نيست و از آتش خارج نمى شوند زيرا گناهان بزرگ در انسان حالتى ميان كفر و ايمان پديد مى آورد. پس مرتكب آن نه مؤمن واقعى است ونه كافر حقيقى. بنابراين، اگر توبه نكند و بميرد در عذاب جاودانه دوزخ خواهد زيست.(3)
تفتازانى در شرح مقاصد مى گويد:
حكم كافران، جاودانه در آتش زيستن است، نه فاسقان: »إِنَّ الكُفّار مُخَلدُون فِي النار دُون الفساق«(4)
اما صاحبان گناهان بزرگ از مؤمنان هر گاه قبل از توبه بميرند ما به بخشودگى يا عقاب آنان قطع نداريم، بلكه هر دو به مشيت و خواسته خدا بسته است. پس چنان چه حق تعالى او را عذاب كند قطع داريم كه در آتش جاودان نخواهند بود حتما از آتش خارج مى گردند، گرچه بر خداوند واجب نيست از آتش جاويد خارجشان سازد، بلكه به خاطر نويد سبقت رحمت اوست.(5)
جرجانى، شارح مواقف نيز بر آن است كه مرتكب گناه بزرگ هرگز در آتش جاويد نخواهد بود زيرا خداوند مى فرمايد: »فَمَنْ يَعْمَل مِثْقال ذَرةِ خَيرا يَره«(6) و شكى نيست كه مؤمنى كه مرتكب گناه بزرگ شود عمل خيرى انجام داده كه لااقل ايمان اوست. پس خير ديدن او اين گونه است كه يا نخست داخل آتش نمى شود، بلكه بعدا داخل دوزخ مى گردد و اين فرض به اجماع باطل است به ويژه اگر كسى به خاطر خيرى كه انجام داده نخست داخل بهشت شود در آنجا جاويد خواهد بود، يا بعد از خروج از آتش به پاداش كار خيرى كه انجام داده مىرسد. در اين صورت از آتش خارج شده و جاويد خواهد بود.(7))
شيخ مفيد رحمه لله مى نويسد:
خلود در آتش تنها متوجه كافران است و بس نه گناهكاران خداشناسى كه به نماز و فرايض اقرار دارند. اين نظريه علماى اماميه است و »مرجئه« اصحاب حديث »)پيروان احمد حنبل با اماميه هم عقيده اند، ولى معتزله خلاف اين را برگزيده و معتقدند كه افزون بر كافران، مسلمانان مرتكب كبيره و فاسقان نيز در عذاب جاودانند.
اماميه بر اين باورند كه هر كس بر اثر گناه خويش در آتش دوزخ عذاب ديد، در صورتى كه به خدا اقرار داشته خداشناس بوده و نماز را پذيرفته باشد، از آتش نجات مى يابد و به سوى بهشت رهسپار مى شود ودر نعمت جاودان مخلد خواهد بود. در حالى كه معتزله مى گويند: اگر كسى وارد آتش شد از آن خارج نخواهد گشت.(8)
ب) دیدگاه مفسران
علامه طباطبايى قدس سره درباره جاودانگى عذاب در دو بخش نقلى و عقلى مى فرمايند: ظواهر لفظى و نقلى كتاب خداوند به روشنى به خلود و جاودانگى عذاب تصريح دارد و مى فرمايد: «وَما هُمْ بِخارِجينَ مِنَ النّار»(9) ايشان به هيچ وجه از آتش بيرون نخواهند شد. [
اما سنت و روايات از طرق اهل بيت (ع) آن قدرزياد است كه به اصطلاح حديث شناسى به حد استفاضه نزديك به يقين رسيده است.
پس چنانچه احاديث ديگرى از غير طريق اهل بيت (ع) روايت شده كه عذاب دوزخ قطع مى گردد و هميشگى نيست، از جهت مخالفت آنها با صريح قرآن، طرح مى شود از آنها دست برداشته و تنها قرآن را ملاك مى دانيم و فرض عذاب دايم را مى پذيريم. [.
اما از ناحيه بحث هاى عقلى تذكر نكاتى چند لازم است:
1)به هيچ وجه نمى توان همه احكام شرع و ويژگى هاى معاد را با مقدمات عقلى اثبات كرد زيرا آنها از دسترس عقل دور است. تنها راه اثبات آنها تصديق به نبوت پيامبر صادق (ص) است. پيامبر اصل معاد و جزئيات احكام را از طريق وحى اثبات مى كند. بنابراين، ديگر لازم نيست كه فروع و احكام را با ادله عقلى جداگانه اثبات كرد.
2) نعمت و عذاب و دردى كه عارض نفس انسان مى شود يا بر اثر تجرد روح و تخلق آن به اخلاق و ملكات خوب و بد است، يا به دليل احوال خوب و بدى است كه كسب كرده است يعنى احوال و ملكات در نفس انسان صورتى نيكو يا زشت ايجاد مى كند. بنابراين، نفس انسان، به دليل آن صورت يا در نعمت قرار مى گيرد يا مورد عذاب، رنج و زشتى واقع مى شود.
3) اگر صورت هاى شايسته و ناشايست، خوب و بد، زيبا و فبيح در نفس انسان رسوخ نكرده و ثبات نيافته باشد به زودى از بين مى رود زيرا از نظر عقل صورت هاى ناسازگار دوام ندارد يعنى فشار، قسر، زور و ناسازگارى محكوم به زوال است: «القسر لايدوم». بنابراين، اگر ذات نفس انسان خوب و سعيد باشد، صورت هاى گناه و زشتى ها، دير يا زود از صفحه نفس پاك مى شود، و اگر ذات نفس بد و خبيث باشد صورت هاى نيكو و زيبا (ثواب ها) كه در آن نقش بسته به زودى از آن زايل مى گردد. پس نفس مى ماند و سعادت يا شقاوت ذاتى خود مثلا نفس مؤمن بر اثر گناهان، صورت هاى زشت به خود مى گيرد و سرانجام از بين مى رود چون زشتى با ذات نفس او سازگار نيست چنان كه نفس كافر اگر بر اثر تكرار كارهاى شايسته صورت هاى نيكو به خود گرفت، بالاخره از نفس او زايل مى شود چون عرصه نفس او با آن كارها همخوان نيست.
4) اگر صورت هاى ياد شده مانند بخل در جان انسان رسوخ كرده و ثابت شده باشد، يعنى صورت و نوعيت تازه اى به نفس داده باشد چنين انسانى نوع جديدى از انسان است (انسان قبلى چونان جنس، و انسان بخيل، نوعى از آن جنس به شمار مى آيد) آن گونه كه «ناطق» وقتى با جنس «حيوان» ضميمه شود نوعى به بار مى آورد كه نامش «انسان» است، و اگر «صاهل» بر آن افزود شود نوع ديگرى به نام «اسب» پديد مى آيد. همچنين صورت هاى نوعيه اى كه بر اثر تكرار يك سنخ عمل (چون بخل، خوردن خون مردم، فحاشى، سخن چينى، فتنه انگيزى، غيبت، و أ) در نفس انسان پديد مى آيد، اگر در نفس انسان رسوخ كند و بر اثر تكرار به منزله جزئى از انسان شريك جنس او گردد، در اين صورت نوعيت تازه اى به انسان مى بخشد و انسان به انواع گونه گون تقسيم مى شود و در قيامت شكل ها و صورت هاى جديد به خود مى گيرد.
و چون نفس انسان، مجرد و دايم الوجود است، در نتيجه هر گناهى از او سر زند در صورتى كه گناه با جان او ضميمه نشده و جزو ذاتى او قرار نگرفته باشد، يعنى عوامل خارجى، گناه را به گردن او گذاشته و به زور و قسر بر او تحميل كرده باشد در چنين صورتى تنها عذاب و شكنجه آن گناه را مى چشد و پاك مى شود و از عذاب و عقاب نجات مى يابد، ولى اگر نفس او با گناه سنخيت پيدا كرده و عصيانگرى ذاتى او به شمار رود،
يعنى بدون قسر و زور و فشار به معصيت تن در دهد و با گناه دوست شده باشد، در اين صورت است كه در عذاب جاودان خواهد ماند. چنين انسانى همواره گرفتار و معذب به لوازم ملكات نفسانى خويش است ، درست مانند كسى كه به مرض «ماليخوليا» يا بيمارى «كابوس» دايمى گرفتار آمده باشد. او دايما صورت هاى هول انگيز، وحشت زا و زشت از قوه خيالش سر مى زند. وى همواره از اين صورت ها مى گريزد و با آنها در پيكار و ستيز، و بالاخره در عذاب است، اولين صورت ها را خود درست مى كند و صدور بعدى آنها از نفس او به قسر و فشار خارجى نيست. كسى اين صورت ها را در نفس او مجسم نكرده، بلكه خود نفس او آفريده و از آنها رنج مى برد و مى گريزد، و آيا عذاب غير چيزى است كه انسان قبل از ابتلا از آن مى گريزد و پس ازآن كه به آن گرفتار شد در جستجوى خلاصي از آن است؟ بنابراين، عذاب جاودان و انقطاع ناپذير نتيجه شقاوت و بدبختى ذاتى اوست و كسى آن را به زور و فشار بر او تحميل نكرده است)
پي نوشت ها:
1. بقره (2) آية 81.
2. شرح اصول خمسه/ 054
3. بحار 8 /370، به نقل ا شرح مقاصد. )
4. شرح مقاصد 132 /5)
5. بحار 8 /370، به نقل از شرح مقاصد. )
6. زلزال/ 7
7. شرح مواقف 903 /8)
8. اوائل المقالات، ص 64)
9. سوره بقره ایه 214