معراج پیامبر(ص)وشبهات مربوط به ان
سؤال :
منظور از «معراج» پيامبر چيست و در قرآن و حديث، چگونه به مسأله معراج پيامبر پرداخته شده است؟
جواب :
مشهور و معروف در ميان دانشمندان اسلام اين است كه پيامبر(ص) به هنگامي كه در مكه بود در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي در بيت المقدس به قدرت پروردگار آمد، و از آن جا به آسمان ها صعود كرد، و آثار عظمت خدا را در پهنه آسمان مشاهده نمود و همان شب به مكه بازگشت. و نيز مشهور و معروف آنست كه اين سير زميني و آسماني را با جسم و روح توأماً انجام داد. ولي از آن جا كه اين يك موضوع فوق ا العاده شگرفي است، جمعي به توجيه آن پرداخته و آنرا به معراج روحاني تفسير كرده اند كه چيزي شبيه يك خواب يا مكاشفه روحي خواهد بود، اما اين موضوع كاملاً با ظواهر قرآن مخالف است، چرا كه ظاهر قرآن به مسأله جسماني بودن گواهي مي دهد.
در دو سوره از سوره هاي قرآن به مسأله معراج اشاره شده است سوره اسراء كه تنها بخش اول اين سفر را بيان مي كند (يعني سير از مكه و مسجد الحرام به مسجد اقصي و بيت المقدس).
سوره نجم از آيه 13 تا 18 قسمت دوم معراج، يعني سير آسماني آمده است، خلاصه مفاد اين شش آيه چنين است كه «پيامبر(ص) براي دومين بار فرشته وحي جبرئيل را به صورت اصلي مشاهده و ملاقات كرد» (مرتبه اول در آغاز نزول وحي در كوه حرا بود).
اين ملاقات در نزد بهشت جاويدان صورت گرفت. پيغمبر(ص) در مشاهده اين منظره دچار خطا و اشتباه نشد. آيات و نشانههاي بزرگي از عظمت خدا مشاهده كرد. اين آيات كه به گفته اكثر مفسران از معراج سخن مي گويد نيز نشان مي دهد كه اين حادثه در بيداري اتفاق افتاده است، مخصوصاً جمله (چشم پيامبر دچار خطا و انحراف و طغيان نشد) گواه ديگر بر اين موضوع است.
از نظر حديث، روايات بسيار زيادي در زمينه مسأله معراج در كتب معروف اسلامي نقل شد كه بسياري از علماي اسلام تواتر يا شهرت آن را تصديق كرده اند.
رک به تفسير نمونه 12/12و قصه هاي قرآن، حضرت آيت الله مكارم شيرازي
سؤال :
این که مي گويند در روز معراج فاصله پيامبر(ص) تا خداوند متعال دو کمان بوده است منظور چيست؟ آيا خدا يک وجودي است که در طرف بالا قرار دارد و براي رسيدن به او مثل معراج پيامبر بايد به سمت بالا حرکت کرد. آيا براي وجود خدا فاصله معني دارد؟
جواب :
در ابتدا لازم به تذکر است که فرض «خدا» با فرض «مکان دار بودن» و «بالا و پائين جغرافيائي داشتن» سازگار نيست زيرا منجر به محدوديت خدا مي شود.
حال با دقت به موارد ذيل، پاسخ سوال ياد شده به دست مي آيد:
1- خدا از هيچ چيز فاصله مکاني ندارد بلکه از هر چيز به ما نزديک تر است «و نحن اقرب اليه من حبل الوريد» ( 1)«وما از رگ گردن به او (عبد) نزديک تريم.»
البته اين نزديکي، نزديکي جغرافيائي و مادي نيست زيرا خداوند ماده و جسم ندارد که به ما نزديک شود بلکه چون او علت تامه وجود ماست وجودش بر وجود ما احاطه دارد و در حقيقت ما قائم و پاينده به او هستيم و اين «قرب» و نزديکي به خاطر احاطه او به ما و قوام ما به او است.
2- اگر در آيه 9 سوره نجم سخن از اين به ميان آمده است که فاصله پيامبر و خدا دو کمان بوده است از آن رو است که يکي از راههاي بيان معرفت معقول، تشبيه آن به محسوسات است يعني خداوند خواسته است معرفتي غير محسوس و فرامادي را به امري محسوس که ذهن ما توان درک آ نرا دارد تشبيه کند.
مقصود از اين تشبيه آن است که پيامبر اسلام به عنوان نزديک ترين انسان به خداوند، توان نزديکي کامل به خداوند را ندارد و ميان او و خدا فاصله اي است مثل فاصله دو قوس (کمان).
بارز ترين فاصله پيامبر و خدا آن است که خدا «وجوب وجود» دارد و پيامبر «امکان وجود» يعني پيامبر اسلام وجودش را از خدا گرفته است در صورتي که وجود براي خدا ضروري و ازلي و ابدي است.
بنابراين مي توان گفت «براي وجود خدا فاصله معنا دارد» زيرا حتي وجود پيامبر اسلام (ص) به عنوان نزديکترين انسان به خدا با خدا فاصله دارد (البته فاصله در نوع وجود نه در مکان و ماده).
3- انسان هاي عادي که در جهان کنوني قدم نهاده اند به واسطه دارا بودن بعد غير مادي و الهي خويش در صورت سير و سلوک الهي و عمل به شريعت مقبول درگاه احديت، پرده هاي ماديت را مي درند و با وانهادن تعلقات مادي، از جهان ملک (ماده) مي رهند و به جهان هاي بالاتر قدم مي نهند. پيداست که عالم ماده دورترين عالم از خداوند و اسماء و صفات او است. هرچه به عوالم بالاتر قدم گذاريم بيشتر به خدا نزديک شده ايم.
پس مي شود گفت که انسان زميني در پائين ترين نقطه هستي خانه کرده است و به همين خاطر از خدا دور افتاده است، حال هر چه بيشتر از دنيا دل بر کند و به خدا توجه کند بالاتر رفته است بنابرا ين خدا و اسماء و صفات الهي در نقطه اي بالاتر از جائي که هم اکنون در آن هستيم، يعني دنياي مادي، قابل معرفت و شناخت است و آن عالم ملکوت است و از همين روي مي توان گفت که خداي در ملکوت و جبروت عالم «بالا» است و اگر انسان زميني ادراک (علم) و عمل خويش را با «وحي» منطبق کند از نقطه «پائين» (عالم ماده) به جهان فراز (عالم ملکوت و جبروت) صعود مي کند.( 2)
پاورقی:
1) سوره ق آیه16
2) ر.ک: الميزان في تفسير القرآن، 19، 28و جهت اطلاع از نظر عرفاي اسلامي درباره آيه 9 سوره نجم ر.ک: نقد النصوص في شرح نقش الفصوص،
36،187
سؤال :
معراج پيامبر و صحنههائي كه با آن در معراج مواجه شد، چگونه بود؟
جواب :
پيامبر گرامي اسلام(ص) اين سفر آسماني را در چند مرحله پيمود. مرحله نخست، مرحله فاصله ميان مسجد الحرام و مسجد الاقصي بود كه در آيه اول سوره اسراء به آن اشاره شده است، «منزه است خداوندي كه در يك شب بنده اش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي برد».
طبق بعضي از روايات معتبر پيامبر در اثناء راه به اتفاق جبرئيل در سرزمين مدينه نزول كرد و در آنجا نماز گزارد. و نير در «مسجد الاقصي» با حضور ارواح انبياي بزرگ مانند ابراهيم و موسي و عيسي(ع) نماز گزارد، و امام جماعت پيامبر(ص) بود، سپس از آنجا سفر آسماني پيامبر(ص) شروع شد و آسمانهاي هفتگانه را يكي پس از ديگري پيمود، و در هر آسماني با صحنه هاي تازه اي روبرو شد، با پيامبران و فرشتگان و در بعضي آسمانها با دوزخ يا دوزخيان، و در بعضي با بهشت و بهشتيان، برخورد كرد. پيامبر(ص) از هر يك از آنها خاطره هاي پرارزش و بسيار آموزنده در روح پاك خود ذخيره فرمود، و عجائبي مشاهده كرد كه هركدام رمزي و سري از اسرار عالم هستي بود و پس از بازگشت اينها را با صراحت، و گاه با زبان كنايه و مثال، براي آگاهي امت در فرصتهاي مناسب شرح مي داد، و براي تعليم و تربيت از آن استفاده فراوان مي فرمود.
البته بهشت و دوزخي را كه پيامبر(ص) در سفر معراج مشاهده كرد، و كساني را در آن متنعم يا معذب ديد، بهشت و دزوخ قيامت نبود، بلكه بهشت و دوزخ برزخي بود زيرا قرآن مجيد مي گويد بهشت و دوزخ رستاخيز بعد از قيام قيامت و فراغت از حساب نصيب نيكوكاران و بدكاران مي شود.
سرانجام به هفتمين آسمان رسيد، و در آنجا حجاب هائي از نور مشاهده كرد همان جا كه «سدرة المنتهي» و «جنة المأوي» قرار داشت، و پيامبر(ص) در آن جهان سراسر نور و روشنائي به اوج شهود باطني، و قرب الي الله، و مقام «قاب قوسين او ادني» رسيد، و خداوند در اين سفر او را مخاطب ساخته، و دستورات بسيار مهم و سخنان فراواني به او فرمود كه مجموعه اي از آن امروز در روايات اسلامي به صورت «احاديث قدسي» براي ما به يادگار مانده است.
قابل توجه اين كه طبق تصريح بسياري از روايات، پيامبر(ص) در قسمتهاي مختلفي از اين سفر بزرگ، علي(ع) را ناگهان در كنار خود مشاهد كرد، و تعبيراتي در اين روايات ديده مي شود كه گواه عظمت فوق العاده مقام علي(ع) بعد از پيغمبر اكرم(ص) است.(1)
1)رک: قصه هاي قرآن، حضرت آيت الله مكارم شيرازي
سؤال :
با اين كه هنوز قيامت نشده است چگونه پيامبر در معراج عذاب افراد رامشاهده فرمودند؟
جواب :
در فهم سخن پيامبر(ص) بايد توجه داشت كه: عالم ملكوت وراى زمان و مكان و محيط بر آن است. بنابراين براى كسى كه از آن افق به جهان هستى مىنگرد، گذشته و آيندهاى نيست و همه حوادثى كه در اين جا به گذشته، حال و آينده تقسيم مىشود، در آن عالم به طور يكسان و بدون قبل و بعد مشهود است.
سؤال :
آيا پيامبر(ص) در معراج بدون هيچ مانعي، با خداوند صحبت كردند؟
جواب :
اگر منظور از سخن گفتن بىواسطه اين است كه در باب سخن گفتن ميان پيامبر و خداوند هيچ كس واسطه نبود اين كه در مورد همگان صادق است هر كس با خداوند سخن مىگويد خداوند مخاطب مستقيم اوست. خدايى كه از رگ گردن به ما نزديك تر است، وقتى در نماز خطاب به حضرتش عرض مىكنيم اياك نعبد و اياك نستعين مسلماً ضمير خطاب دلالت بر سخن گفتن در محضر حضرت پروردگار است.
و اگر منظور اين است كه در سخن گفتن پيامبر در معراج با حضرت حق گفتگويى بسيار نزديك و بدون حضور هيچ موجودى صورت گرفته است.
به عبارت ديگر همچون سخن گفتن دو دوست صميمى بدون هيچ فرد بيگانه. آرى به تحقيق عالىترين مصداق قُرب و نزديكى در محضر حضرت حق ماجراى قرب پيامبر ختمى مرتب(ص) در ماجراى معراج با حضرت پروردگار بوده است كه قران از آن به فكان قاب قوسين او ادنى سپس نزديك آمد و نزديكتر شد تا فاصلهاش به قدر (طول) او (انتهاى) كمان يا نزديكتر شد( 1) تعبير مىنمايد. كه البته اين گونه قرب در حدّ درك ما انسانهاى عادى نمىباشد. آن مرتبه به حدى است كه ديگر جبرئيل هم همراه پيامبر(ص) نبود و پيامبر(ص) بدون وساطت جبرئيل با خدا سخن گفت.
پاورقی:
1) نجم، آيه 9
سؤال :
معراج پيامبر اكرم(ص) چگونه بوده است؟
جواب :
در دو سوره قرآن، از معراج سخن گفته شده است؛ يكى سوره «اسراء» است كه درباره قسمت اول معراج پيامبر(ص)؛ يعنى، از مسجدالحرام تا مسجد اقصى است و قسمت دوم در سوره «والنّجم» است كه راجع به سير آسمانى حضرت يعنى از مسجدالاقصى در بيتالمقدس به اوج آسمانها و ملكوت عالم سخن گفته است.
در قسمت دوم، چهار نظر وجود دارد:
1. فرشته وحى (جبرئيل) با مركب مخصوصى كه آورده بود (براق)، آن حضرت را به آسمانها برد. تمام اين مسافرت به وسيله جسم و روح پيامبر و در حال بيدارى رخ داد و خداوند نشانههايى از عظمت خود را به پيامبر(ص) نشان داد.
البته مسأله معراج - مثل خيلى از مسائل مهم تاريخى - با خرافات و اخبار نادرستى آميخته شده كه در آنها بايد دقت كرد. هدف از اين سفر چنان كه در اولين آيه سوره «اسراء» و آيه 18 سوره «والنجم» بيان شده، مشاهده آثار عظمت خداوند در جهان بالا بوده است؛ چه اينكه در احاديث صحيح گفته شده است: وقتى پيامبر(ص)مراجعت كرد، بعضى از آن نشانهها را براى مردم بازگو نمود. مخصوصا كه در آن روزها علم پيشرفت نكرده بود و مردم از آسمانها - جز آنچه به ظاهر مىديدند - چيزى نمىدانستند. البته از اين مسافرت يك سرى دستورهاى عبادى و اخلاقى و اجتماعى براى مسلمانان آوردند كه در احاديث مربوط به اين سفر - كه خيلى مفصل است - ذكر شده است. در هر صورت اين يك مسأله منطقى است و دليلهايى در قرآن و روايات صحيح در آن باره هست و دانشمندان بزرگ شيعه، كتابهايى در اين باره نوشتهاند. (1)
2). سير رسولاللّه از مسجدالاقصى به آسمانها روحانى بوده است.
3. در همان حالى كه پيامبر(ص) در مسجدالاقصى، ايستاده بودند، حقايق عالم را به وسيله چشم دل مشاهده فرمود و جسم و روح حضرت به جايى سفر نكرد و سير علمى براى حضرت رُخ داد.
شايد جملات حکیم متاله آيتاللّهجوادى آملى نظر به اين ايده داشته باشد: «اولاً حضرت در حال معراج بيدار بود و خواب نبود و ثانياً جسم داشت. منتها بخشى از سير او مربوط به زمين و بخشى ديگر مربوط به ملكوت بود. الان كه ما در اين مكان در حال صحبت كردن هستيم و اين معارف الهى هم مطرح مىشود، بيدار هستيم، جسم هم داريم؛ گفت و گو و ديدن و شنيدن ما هم جسمانى است؛ ولى فهميدن ما جسمانى نيست. ممكن است در جمع ما كسى باشد كه اين معارف را متوجه نشود و درك نكند؛ هر چند جسمش اينجا حضور داشته باشد. به عنوان مثال كودكى كه در جمع ما است مىبيند و مىشنود و بيدار هم هست؛ ولى پيام و محتواى مطالب مطرح شده را درك نمىكند. در مورد معراج پيامبر(ص) هم اين مطلب مطرح است. بخشى از معراج مربوط به جسم است؛ يعنى، همان سير شبانه از مسجد الحرام تا مسجد الاقصى: «سُبْحان الَّذى اَسرى بِعبْدِهِ لَيلاً مِن الْمسْجِدِ الْحرامِ اِلَى الْمسْجِدِ الْاَقْصَى الَّذى باركْنا حوْلَهُ»(2)
اما بخشى ديگر از معراج - كه مربوط به مشاهده انبيا و سدره المنتهى و گفت و گو با جبرئيل و دريافت وحى و رسيدن به مقام قاب قوسين و امثال ذلك است - جسمانى نبود؛ گرچه پيامبر(ص) در اين قسمت جسم داشته و بيدار هم بوده است؛ ولى درك آن حقايق والا به وسيله روح صورت مىگرفته است، نه جسم. اگر قرار باشد همه معراج جسمانى تلقى شود، لازمهاش آن است كه آنجا كه قرآن مىفرمايد: «دنى فَتَدلّى فَكان قاب قَوْسينِ اَوْ اَدْنى» (3) هم جسمانى باشد؛ يعنى، دُنو (نزديك شدن)، قاب قوسين (كه نشانه شدت نزديكى است)، سدره المنتهى و... هم جسمانى باشد؛ در حالى كه جسمانى بودن اين امور محال است».
البته در اين دو نظر اخير بايد روايات معراج را حمل بر تشبيه و كنايه كرد؛ زيرا ظاهر آنها سير جسمانى رسولاللّه به آسمانها است.
4. نظر چهارم را مرحوم علامه طباطبايى معتقد است كه ايشان مىفرمايد: اصل معراج از مسلمات دينى است، اما كيفيت آن را ما نمىدانيم؛ زيرا احتمالات مختلفى در روايات معراج داده مىشود
پاورقی:
1) براى آگاهى بيشتر ر.ك: سبحانى، جعفر، فروغ ابديت
2) اسراء (17)، آيه 1.
3) نجم (53)، آيه 9
سؤال :
معراج پيامبر اكرم(ص) از نظر علمى و عقلى چگونه اثبات مىشود؟
جواب :
بايد توجه داشته باشيد كه عقل نمىتواند معراج را اثبات نمايد؛ يعنى، نمىتوان از براهين عقلى و در قالب اشكال صورى منطقى، معراج را ثابت كرد و تا حال نيز كسى مدعى چنين امرى نشده است.
اين مسأله در حوزه نقل است؛ يعنى، براساس آيات قرآن و روايات، معراج حضرت رسول(ص) امرى مسلم و قطعى است.
آن چه در اين باب مطرح است و به احتمال زياد منظور پرسشگر آن است که آيا مىتوان توجيهى خردمندانه و عقلانى از جواز معراج ارائه كرد، يا خير؟
يعنى مى توان دليلى بر اثبات جواز و روا بودن معراج اقامه كرد؟ و به عبارت سوم آيا مسأله معراج از منظر عقل امكان دارد، يا خير؟ و به عبارت چهارم آيا فهم اين موضوع، در حد ادراك عقل است، يعنى خردپذير است، يا امرى فراعقلى؛ يا خردگريز است، نه خردستيز؟ به نظر مىرسد با توجه به برخى امور كه در ادامه مىآيد، عقل حكم به جواز و امكان معراج مىدهد. به بيان ديگر، با توجه به ويژگىهاى روح و بدن آدمى و شناخت ساختار وجودى آنها و همچنين عوالم وجود؛ و در واقع با رويكردى هستىشناسانه به امور مذكور، عقل مسأله معراج را امرى موجّه و مقبول مىداند. براى آن كه اين موضوع به وضوح روشن شود، بايد به تفكيك اقسام «معراج» توجه داشت.
معراج پيامبر اكرم(ص) سه قسمت بود:
قسمت اول: از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى كه اين مرتبط با سير در زمين بود كه از آن تعبير مىكنند به «اسراء».
قسمت دوم: از بيتالمقدس تا فلك و آسمان اول و در واقع عالم برزخ؛ كه حضرت تمام موجودات عالم برزخ را مشاهده فرمودند. از اين قسمت به «معراج» نيز ياد مىكنند.
قسمت سوم: عبور از آسمانها و مشاهده عالم غيب محض؛ عالمى كه جبرئيل به آن راه نداشت و از آن تعبير مىكنند به «اعراج».
احمد ار بگشايد آن پرّ جليل تا ابد بيهوش مانَد جبرئيل
گفت جبرئيلا بيا اندر پىام گفت رو رو من حريف تو نىام (1)
حال بايد بررسى كرد كه هر يك از اين سه قسمت، توجيه عقلانى بر جواز و امكانش وجود دارد يا خير؟
اما نسبت به قسمت اول يعنى سير حضرت رسول(ص) از مكه تا بيتالمقدس يا از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى، به اتفاق همه علماء و انديشمندان اسلامى، سيرى روحانى و جسمانى بوده است؛ يعنى، پيغمبر خدا(ص) با همين بدن مادى و طبيعى خود در معيّت روح، طىالارض نموده و از مكه تا بيتالمقدس سير نمودهاند. (2)
آيا عقل به امكان چنين سير و سفرى حكم مىدهد؟
عقل با توجه به امور ذيل، چنين امرى را ممكن مىداند:
1- انسان متشكل است از روح و بدن.
2. انسانيت انسان به روح اوست، نه بدن او. در واقع روح، اصل و بدن، فرع است.
3. بدن همچون وسيله و ابزارى است براى فعاليت روح؛ به همين جهت است كه در هنگام مرگ، با جدا شدن روح از بدن مادى، فعاليتهاى بدن نيز متوقف مىگردد.
4. بدن تابع روح است. اگر روح از قدرت و منزلت خاصى برخوردار باشد، بدن نيز تلطيف مىشود، تا بتواند آن روح قوى را همراهى و مشايعت كند.
5. روح هر قدر معرفت و يقينش عميقتر و بيشتر باشد، داراى اراده قوى گشته، به طورى كه برايش حالتى رخ مىدهد كه مىفهمد مىتواند مطلوب را انجام دهد؛ يعنى به مرحلهاى مىرسد كه در درون خود مىيابد كه اگر چيزى را اراده نمايد، حاصل مىشود. (3)
با توجه به امور پنج گانه فوق كه هر يك در جاى خود مستدل شده است و در اين جا نمىتوان به تدليل آنها پرداخت؛ روح بر اثرِ قدرت يافتن مىتواند يك سلسله فعاليتهايى را انجام دهد كه بدن به تبع توانمندى روح، قابليت چنين اعمالى را پيدا مىكند. شواهد متعددى در مكاتب و اديان گوناگون در اين زمينه وجود دارد كه برخى از افراد بر اثر يك سلسله رياضتها و كسب برخى از معارف، قدرتى مىيابند كه مىتوانند بدن خود را در حالت ثابتى مدتها نگهدارند يا اعمالى را انجام دهند كه افراد عادى ديگر از انجام آن ناتوانند. اين مطلب در دين ما امرى مسلّم و قطعى است.
به دو روايت ذيل توجه كنيد:
1. «نزد رسول خدا(ص) صحبت شد كه بعضى از ياران عيسى(ع) روى آب راه مىرفتند؛ حضرت رسول(ص) فرمود: اگر يقين آنها بيشتر بود، روى هوا هم راه مىرفتند». (4)
اين روايت به خوبى اشاره مىكند به اين كه انجام اين گونه امور، با همين بدن مادى داير مدارِ يقين به خداى سبحان است كه روح آدمى را چنان توانمند مىسازد كه بدن به تبع اين روح قوى مىتواند چنين اعمالِ به ظاهر غيرعادى را انجام دهد.
2. امام صادق(ع) فرمود: «هيچ بدنى از عملى كه نيت در آن قوى باشد، ناتوان نشده». (5)
به هر حال به هر درجه كه روح انسان قوى باشد، اشياء و از جمله بدن او، برايش رام و منقاد مىشود.
طىّالارض، يعنى سفر روحانى به همراهى جسم و بدن مادى از يك نقطه به نقطه ديگر، نيز از همين موارد است. روحى كه بر اثر معرفت به يك درجه متعالى رسيده است، مىتواند با بدن خود در كم ترين زمان مكانهاى بسيار دور را طى كند و در جهان مادى به سير و سفر بپردازد. (6)
اما بايد به اين حقيقت نيز توجه داشت كه تبعيت بدن نسبت به روح، در همه افراد انسان يكسان و به يك نحو نيست؛ بلكه به تبع معرفت و منزلت روح، اين تبعيتها متفاوت مىباشد. چه بسا در برخى افراد بدن از اراده روح تمكين نكند؛ اما بدن مبارك حضرت رسول(ص) نهايت تبعيت از روح پاك و مطهر ايشان داشت، چرا كه هم بدن او بهترين و بالاترين بدن در جهان بود و در واقع بدنى بود كه تاب آن همه قيامها و قعودهاى شبانه را داشت و هم روح شريف ايشان داراى عالىترين مرتبه وجودى بوده، از قوّت، عظمت و معرفت ويژهاى برخوردار بود؛ و در واقع چنين روحى چنان بدنى را نيز لازم دارد؛ بدنى كه متناسب با اين روح باشد و براى آن مزاحمت ايجاد نكند. در حقيقت به تبع اين روح قوى بود كه جسم آن طور تلطيف يافته بود.
اگر تن انسانى چون حضرت رسول(ص) در پرتو مصاحبت با روح عظيم و مقدسش، خوى جسمى را از دست بدهد و خوى و رنگ روح بگيرد؛ گويا احكام روح را مىيابد و گويا مانند روح عمل مىكند؛ و بالاتر اينكه بدن مبارك، مشايعت و تبعيت كامل با روح شريف دارد و به محض سير و عروج روح از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى، بدن هم با حركت جسمانى به همان مكان منتقل مىشود(7).
اما در باب قسمت دوم و سوم؛ يعنى، معراج حضرت رسول(ص) از بيتالمقدس به عالم برزخ و عوالم بالاتر و غيب مطلق، دو قول وجود دارد:
يك نظر آن است كه اين معراج هم روحانى بوده است و هم جسمانى و نظر ديگر، آن است كه اين معراج روحانى بوده است، نه جسمانى. اما آنها كه اين دو قسمت از معراج را فقط روحانى مىدانند، دو تحليل در اين باب ارائه مىدهند.
الف: برخى آن را به اين صورت تبيين كردهاند كه حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصى به جايى عروج نكرد، بلكه با چشم دل به صورت مكاشفه و شهود، حقايق عوالم هستى را شاهد بود. اين تحليل، با توجه به اصول زير از نظر عقل امرى مجاز و ممكن است:
1. روح، مجرد بوده و فوق مقوله ماديات است.
2. روح از روح خدا نشأت گرفته و تكوين يافته است.
3. حقيقت روح از عوالم بالا نزول كرده و پس از عبور از عوالم بالا و عالم برزخ، به عالم مادى آمده و در اين بدن مادى قرار گرفته است.
4. در اين سير نزولى، روح محجوب به حجابها و آغشته به ظلمتهايى گشته است.
5- اگر آدمى بتواند براساس يك سلسله اعمال و آداب اين حجابها و ظلمتها را از روح كنار زند، مىتواند خود را به مراتبى كه قبل از تنزل داشته، نائل كرده و به آن مراتب عالى روح كه از روح خدا بوده و از نوعى طهارت، پاكى، قداست و اِشراف بر عوالم ديگر است، متصل گردد.
6. در صورت كنار زدن حجابها و رنگها و هيئتها و شكلها از حقيقت روح، آدمى قادر مىشود كه با ارتباط با عوالم بالاتر و برتر از عالم مادى و طبيعى، حقايق و مسائل آن عوالم را با چشم دل و بالعيان مشاهده نمايد. (8)
با توجه به اين اصول ششگانه كه در جاى خود مدلّل و مبيّن گشته است و در اين فرصت اندك طرح آن ممكن نيست، مىگوييم: اگر آدمى روح خود را از تعلّقات مادى، رنگها و شكلهاى دنيوى و مادى خلاص كرده، به سوى خداوند از غير او منقطع گردد، به عوالم بالا متصل گشته و در همين دنيا با چشم دل بسيارى از حقايق عوالم ديگر را مشاهده خواهد كرد و در واقع با كنار رفتن حجابها، حقايق عوالم ديگر براى او منكشف مىشود. اين، حقيقتى است كه بسيارى از بزرگان آن را نيز تجربه كردهاند. همچون زيدبنحارثه كه در زمان رسول خدا(ص) حالات عجيبى داشت و بر اثر سلوك عملى در همين دنيا حقايق عوالم ديگر را مشاهده نمود.
هر چه اين انقطاع كاملتر و عميقتر باشد و هر مقدار كه روح از قداست و طهارت بيشترى برخوردار باشد، مكاشفات و مشاهدات حقايق عوالم هستى بيشتر و ژرفتر و برتر خواهد بود.
با توجه به مطالب پيش گفته، روشن مىگردد كه اين تحليل از معراج و اِعراج رسول خدا(ص) از مسجدالاقصى به عوالم بالا كه به نحو كشف و شهود بوده است، كاملاً ممكن است چرا كه كدام روح برتر و بالاتر از روح رسول خدا(ص) است، كدام روح منقطعتر از غيرخدا، از روح محمد(ص) كدام انسانى كاملتر از پيغمبر خدا(ص) كه از همه حجابها رها شده؛ حجابهايى كه برخى از عرفاى بزرگ شايد گرفتار آن باشند؟
به همين جهت كشف و شهود عوالم و حقايق آن براى رسول خدا(ص)، كشفى بالاتر و برتر از هر كشف و شهود ديگرى است. حضرت محمد(ص) به قدرى با عوالم بالا و عالم غيب مطلق در ارتباط بود كه او را مظهر قيامت و بالاتر، خود قيامت تلقى مىكردند. (9)
ناگفته نماند كه اين كشف و شهود براى رسول خدا(ص) در نهايت بيدارى بود، نه در عالم خواب؛ چنان كه برخى به اشتباه پنداشتهاند.
عدهاى ديگر معتقدند كه هر چند از مسجدالاقصى تا عوالم بالا «معراج» حضرت رسول(ص) روحانى بوده است؛ ولى روح به عوالم بالا رفته است و اين مشاهدات بر اثر مكاشفه كه عوالم و حقايق آن در برابر او مجسّم شود، نبوده است؛ بلكه روح مبارك رسول خدا(ص) به ماوراى اين عالم مادى عروج نموده و آيات بزرگ الهى و حقايق عوالم بالا را مشاهده كرده و با موجودات آن عوالم گفت و گو كرده است. (10)
اين تحليل نيز با توجه به اصول پيش گفته در تبيين قبل، كاملاً امرى ممكن و مجاز است؛ چرا كه روح از عالم تجرّد بوده با آن جا سنخيت دارد و از آنجا به اين عالم مادى نزول كرده است و اگر خود را از تعلقات آن برهاند مىتواند بدن مادى خود را بگذارد و به عوالم بالا صعود كند؛ و اين امر در مورد روح حضرت رسول(ص) كه محو در جمال و جلال خدا بود، به طريق اولى ممكن خواهد بود.
به گفته علامه طباطبايى: انسان كامل و شريف، هر موقع كه به عالمى تنزل بكند، از عالم مافوق خود غافل نيست؛ زيرا اين تنزل به نحو تجلّى است [مانند نور كه بدون آن كه از حقيقت خود جدا شود، شعاعهاى خود را به اشياء مىتاباند ]نه به نحو تجافى [مانند باران كه وقتى از آسمان بر زمين مىبارد، ديگر در آسمان نيست] لذا هرگز يك ولىّ، هنگام توجه به عالم مادون، از عالم مافوق غافل نمىماند؛ و هنگامى كه به عالم مافوق صعود مىكند از عالم مادون و پايين غافل نمىماند؛ چرا كه حقيقت و باطن عالم پايينتر، در عالم بالاتر وجود دارد.( 11)
ناگفته نماند كه براى اين دو تحليل مىتوان وجه جمعى را مطرح كرد كه در اين مجال ممكن نيست. اما آن عده كه معتقدند عروج حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصى به عوالم بالا، با روح و جسم بوده است، اگر مقصودشان از جسم، همين جسم مادى و بدن طبيعى باشد، توجيه علمى اين مسأله مشكل است. زيرا علوم تنها در حد عالم مادى و طبيعى مىتوانند نظر دهند و با متد حس و تجربه به كنكاش امور اين سويى بپردازند؛ ولى معراج مسألهاى فراطبيعى و فوق مادى بوده است كه علوم و روشهاى آن از درك اصل آن عاجزند، چه رسد به تحليل جزئيات، چگونگى و ممكن بودن آن. چنان كه از توضيحات تفصيلى پيشين معلوم شد، معراج ريشه در ويژگىهاى هستىشناسانه روح و ارتباط آن با بدن دارد كه خود امرى مجرد و غيرمادى است و عقل بشرى تنها با توجه به چنين مشخصاتى در روح و مسائل مرتبط با آن، اصل معراج را امرى ممكن و مجاز مىداند، نه محال و غيرممتنع؛ ولى «عقل» نيز با اين كه توانايى ادراك موضوعات فرامادى را دارد، از اثبات معراج و كم و كيف آن عاجز است (12)
پاورقی:
1) مثنوى/ 4/3802 - 3800.
2) الميزان، ج 13، ص 32.
3) نگا: علامه حسن حسنزاده آملى، دروس معرفت نفس، انتشارات علمى و فرهنگى، ج 1 و 2.
4) بحارالانوار، ج 70، ص 212 - 210 و ص 205، ح 14.
5) همان.
6) در اين باب نگا: الميزان، ج 6، صص 190 - 178.
7) تحليل معراج، سلسله دروس علامه حسنزاده ملى،دستنوشته
8) در اين باب نگا: استاد محمد شجاعى، مقالات، ج 1
9) در اين باب نگا: استاد محمد شجاعى، انسان و خلافت الهى، صص 155 - 103.
10)الميزان، ج 13، صص 33 – 32
11) به نقل از دروس معراج، علامه حسنزاده آملى.
12) براى آشنايى بيشتر با برخى از ابعاد مسأله معراج نگاه: آيةا... عبدا... جوادى آملى، سيره رسول اكرم(ص) در قرآن (تفسير موضوعى، ج 9)، صص 85 - 63.
سؤال :
اگر پيامبر اكرم(ص) علم لدنّى داشتند، پس چرا در شب معراج، از جبرئيل در مورد پديدههاى آن جا سؤال كردند؟
جواب :
اگر به حقيقتِ علم غيب موهبتى و لدنّى پيامبران و امامان و از جمله حضرت رسول اكرم(ص) توجه شود، هيچ منافاتى ميان آن علم و آن پرسشگرى وجود نخواهد داشت. بايد توجه داشت كه علم رسول خدا، محصول درجه برترى وجود اوست؛ و از اين رو چون اين كمال وجودى را به موهبت الهى به دست آورد، نه در سايه پرورش و آموزش ديگران؛ علم و معرفت او هم از درون خودش جوشيده، از مقام ولايت و قرب او سرچشمه دارد. و به اين جهت علم او داراى خواص و لوازم زير است:
1)علم پيامبر هميشگى و مستمر است اين دانش پيوسته با سرچشمه غيبى خود در ارتباط بوده، مدام قوّت مىپذيرد و افزايش مىيابد و اين افزايش دانش و معرفت رسول گرامى، لازمه اتصال وجودى وى به جهان غيب و ربوبيت است و از همين روست كه رسول گرامى(ص) مدام مىفرمودند «پروردگارا علم مرا افزون فرما».
2) رسول خدا هرگاه بخواهد چيزى را بداند، خداوند او را مىآموزد؛ و در واقع حضرت حق با اين كار رسول خدا را مورد حمايت و عنايت مستمر خويش قرار مىدهد.
3) علم پيامبر به دور از خطا و خلاف است؛ چرا كه علم او چون علم حصولى نيست، بلكه يك علم لدنّى و شهودى است؛ و معرفت شهودى هم مصون از خطا و نسيان مىباشد. در شب معراج، حضرت رسول خواست بداند؛ و خداوند با نشان دادن حقايقى او را آموخت. حضرت با معرفت شهودى خود آن وقايع را مشاهده نمود و يافت و با مواجهه با آنها و پرسشگرى از جبرئيل، علم خود را افزون ساخت و اينها هيچ يك با علم لدنّى رسول خدا بر اساس آنكه علم پيامبر مستمر و پويا بوده نه مطلق و ايستا و دائماً در حال افزايش و قوّت است، منافات ندارد؛ زيرا، افزايش كمى و كيفى لازمه ذات علم لَدنّى است و نبايد پنداشت كه علم لدّنى يعنى علمى كه قابليّت افزايش و قوت در او نيست. علاوه بر آنكه با حصول چنين رخدادى - يعنى شهود بواطن عالم هستى و وقوف به حقايق، آثار و ويژگىهاى آن بر اثر شدت اتصال وجودى به جهان غيب - حضرت از علمى برخوردار شدند كه براى ديگران امكان دسترسى به آن در اين حد و گستردگى و عمق وجود ندارد.
سؤال :
در تفسير سوره اسرا مي گويند كه در شب معراج بر روشنايي و اطمينان قلب پيامبر(ص) افزوده شد با توجه به كمال پيامبران(ع) اين مطلب راچگونه توجيه مي كنيد؟
جواب :
پيامبر عظيم الشان اسلام حتي پس از وفات نيز در حال طي مراحل كمال مي باشند . در كتاب شريف اصول كافي نقل شده است كه از امام صادق ( ع ) سوال شد آيا ممكن است شماچيزي بدانيد و به شما مطلبي الهام شود كه پيامبر(ص) و يا امامان قبل ازشما از آن اطلاع نداشته اند؟ مي فرمايد : خير اگر قرار است مطلب جديدي به ما افاضه شود اول به پيامبر اكرم ( ص ) عرضه مي گردد، سپس به حضرت امير ( ع ) همين طور امامان پس از او تا به ما برسد.
بنابراين پيامبر گرامي ( ص ) هنوز هم در حال طي مراتب كمال هستند. به علاوه در خود آغاز سوره اسرا مي فرمايد : « لنريه من آياتنا؛ تا از آيات خودمان به او نشان دهيم » . معلوم مي شود كه لازمه نشان دادن اين آيات اسرا بوده است .
لازم به توضيح است كه اسرا غير از معراج است و در آيات سوره « نجم » به معراج اشاره شده است و آيات سوره اسرا درباره اسرا است .
سؤال :
زمان دقيق و همراهان پيامبر در اين سفر «معراج» چه كساني بودند؟
جواب :
برخي معراج را در سال دهم بعثت شب بيست و هفتم ماه رجب دانسته اند و بعضي آن را در سال دوازدهم بعثت، در شب هفدهم ماه رمضان و برخي ديگر آن را در اوايل بعثت ذکر کرده اند). 1)
مؤلف کتاب معراج از ديدگاه قرآن و روايات با ذکر شواهد و قرائني تحقيق معراج را در سال چهارم بعثت دانسته است (2).
اما آن چه که در اقوال مورد اعتماد، قدر مسلم است اين که معراج در زمان حضور پيامبر(ص) در مکه و پيش از هجرت ايشان به مدينه تحقق يافته است.
همان گونه که اين مطلب از آيه نخست سوره اسراء که بيانگر آغاز سير پيامبر از مسجدالحرام است نيز به روشني فهميده مي شود .(3)
البته قابل ذکر است که پيامبر داراي چندين معراج بوده اند و سوره اسراء و يا سوره نجم اشاره به يکي از آنها (يا اولين معراج) دارد و يکي از راه هاي جمع بين روايات و اخبار مختلف همين است که بگوييم هر يک اشاره به يکي از آن سفرها دارند.
همراهان پيامبر(ص):
در برخي روايات به همراهان پيامبر(ص) نيز اشاره شده است. چنانکه در حديثي پيامبر گرامي اسلام در تشريح کيفيت معراج مي فرمايند: «اتاني جبرئيل و انه بمکه فقال قم يا محمد و خرجت الي الباب فاذا جبرئيل و معه ميکائيل و اسرافيل...؛ جبرئيل بر من وارد شد و اين واقعه در مکه رخ داد و به من گفت اي محمد برخيز و چون من به سمت درب منزل حرکت کردم در اين هنگام جبرئيل را به همراه ميکائيل و اسرافيل مشاهده کردم» (4).
البته از روايات استفاده مي شود که اين ملائکه در همه مراحل سير، به همراه پيامبر گرامي اسلام نبوده اند ودر مراحلي حتي جبرئيل نيز اجازه پيش رفتن نداشته و تنها پيامبر گرامي اسلام به حرکت خود ادامه داده اند چنانکه در حديثي ديگر درباره کيفيت معراج مي خوانيم: «... ثم قال: تقدم يا محمد فقال له يا جبرئيل و لم لاتکون معي؟ قال: ليس لي ان اجوز هذا المکان...؛ جبرئيل گفت: اي محمد پيش رو. رسول خدا گفت اي جبرئيل چرا مرا همراهي نمي کني و با من نمي باشي؟ جبرئيل گفت من نمي توانم از اين محل جلوتر بيايم» (5).
پاورقی:
1) مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 12، ص 14، دارالکتب السلاميه، قم، چاپ 22.
2) ر.ک: جزوه معراج از ديدگاه قرآن و روايات، محسن اديب بهروز، ص 68 - 63، کتابخانه تربيت مدرس.
3) طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 13، ص 30، اسماعيليان، قم، 1392هق، قم
4) مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 18، ص 375، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404 هق
5) مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 18، ص 338، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404هق
سؤال :
در سؤال و جوابي كه (در معراج) صورت گرفت آيا پيامبر(ص)، خدا را هم ديد؟
جواب :
پاسخ اجمالي:
خدا مادي وجسم نيست تا ديده شود و لذا در هيچ زماني چه در معراج و چه در قيامت و غيره قابل رؤيت نيست و منظور از «ديدن خدا» که در برخي روايات آمده است رؤيت قلبي و ديدن با چشم دل است.
پاسخ تفصيلي: براي روشن شدن زواياي مختلف بحث لازم است به چند مطلب اشاره کنيم. الف: تنها موجودات مادي با چشم و حواس عادي قابل درکند، بايد توجه داشت که موجودات اين جهان بر دو قسمند مادي و مجرد.
موجود مادي آن است که با چشم و حواس عادي و يا حواس مسلح به وسايل و ابزار و لوازم ويژه همچون ميکروسکوپ و تلسکوپ و غيره قابل درک مي باشد؛ اما موجودات مجرد به هيچ وجه محسوس و ديدني نيستند و بايد از آثار وجودي آنها پي به وجود آنها برد. مثلا روح انسان، فکر و انديشه او، علم و آگاهي او، موجوداتي مجرد هستند که به هيچ وجه در قلمرو حس و درک ظاهر قرار نمي گيرند. بنابراين هيچ ترديدي باقي نمي ماند که خداوند ديده نمي شود زيرا خدا مادي نيست و جسم نيست تا ديده شود واضح است که چيزهايي ديده مي شوند که جسم و مادي باشند. در نتيجه خداوند قابل ديده شدن در هيچ زمان و يا موقعيتي نيست و لذا تفاوتي بين دنيا و آخرت و يا شب معراج در عدم امکان رؤيت پروردگار وجود ندارد. به عبارت ديگر اگر بگوييم خدا ديده مي شود در اين صورت بايد بگوييم که خدا جسم و ماده است و جسم بودن و مادي بودن با نيازمند بودن و مرکب بودن ملازم است، در نتيجه لازم مي آيد آنچه را خدا فرض کرده ايم خدا نباشد بلکه مانند خود ما جسم و مرکب و محتاج به اجزاء و نيازمند به مکان باشد (1).
قرآن مجيد در اين باره مي فرمايد: «لا تدرکه الابصار و هو يدرک الابصار و هو اللطيف الخبير؛ «ديده ها نمي توانند او را درک کنند ولي او ديده ها را درک مي کند و او لطيف و آگاه است» (2).
ب : منشأ ايجاد شبهه برخي با توجه به آيات سوره نجم و بعضي از روايات مربوط به معراج است که گمان کرده اند که پيامبر گرامي اسلام در شب معراج خداوند را با چشم ظاهري ديده است براي برطرف شدن اين اشتباه، لازم است موارد مذکور را بررسي کنيم. قرآن کريم در تشريح وقايع شب معراج مي فرمايد: «افتمارونه علي مايري و لقد راه نزله اخري؛ آيا با او در آنچه که ديده است به مجادله برمي خيزيد؟ چرا مجادله مي کنيد او وي را [فرشته وحي] يک بار ديگر نيز ديده است» (3)
برخي از نويسندگان در تفسير و ارجاع ضماير آيات مذکور دچار اشتباه شده اند و تصور کرده اند که مقصود رؤيت خدا است در حالي که محور بحث در دو فراز گذشته جبرئيل امين است از آنجا که مشرکان رؤيت فرشته وحي را در واقعه معراج پيامبر تکذيب مي کردند قرآن با صلابت بر صحت آن تأکيد مي کند و مي فرمايد اين رؤيت چيز عجيب و نويي نبوده است بلکه حضرت پيامبر فرشته امين را يک بار ديگر هم به هنگام نزول وحي مشاهده کرده است (4).
حال اين سؤال مطرح مي شود که اگر مجرد قابل ديده شدن نيست پس چگونه پيامبر توانست فرشته وحي را ببيند در حالي که ملائکه هم مانند خداوند مجرد هستند و اگر گفته شود ملائکه بعد از تمثل و تجسم به شکل هاي ديگر قابل رؤيت مي شدند باز مي گوييم چرا خداوند نتواند به شکل يک موجود مادي مجسم شود؟
پاسخ اين است که اولا: اصل مجرد بودن ملائکه ثابت نيست بلکه ممکن است آنها مانند جن موجوداتي مادي باشند. ثانيا: اگر ملائکه مجرد باشند مجرد بودن ملائکه با مجرد بودن خداوند فرق دارد زيرا خداوند مجرد محض است و به تعبير ديگر فقط وجود است و ماهيت ندارد ولي ملائکه موجودات مجرد همراه با ماهيت هستند و مجردي که ماهيت داشته باشد قابليت تمثل به شکل هاي مادي را دارا مي باشد. پس آيات مذکور دلالت بر ديدن خداوند ندارد.
اما روايتي که منشأ ايجاد شبهه فوق شده است روايتي است به نقل از پيامبر که در ضمن توصيف وقايع معراج فرمودند که «فرايت ربي، سپس پروردگارم را مشاهده کردم» (5). بايد توجه داشت که با توجه به براهين عقلي و امتناع از رؤيت حسي، مقصود از عبارت مذکور رؤيت و ديدن قلبي و با چشم دل است چنان که حضرت پيامبر(ص) در حديثي ديگر به صراحت به اين مطلب اشاره مي فرمايند و مي گويند:
«فرايته بقلبي و مارايته بعيني؛« با قلب خود خدا را مشاهده کردم ولي با چشم سر او را نديدم» (6).
جالب اين که ظاهرا اين پرسش در ميان مسلمان صدر اسلام نيز مطرح بوده است. چنانکه محمد بن فضيل نقل مي کند که از امام رضا(ع) پرسيدم که آيا پيامبر گرامي اسلام خدا را مشاهده کرده است حضرت فرمودند: «نعم بقلبه اما سمعت الله عزوجل يقول ما کذب الفؤاد ما رأي اي لم يره بالبصر ولکن راه بالفؤاد؛»یعنی« آري پيامبر خدا را با قلب خود مشاهده کرد آيا نشنيده اي اين سخن خدا را که درباره معراج پيامبر فرمود: قلب تکذيب نکرد آنچه را ديده بود؛ يعني خدا را با چشم نديده بود بلکه با قلب مشاهده کرده بود» (7).
پاورقی:
1) سبحاني، جعفر، الهيات و معارف اسلامي، ص 135، مؤسسه امام صادق، قم 1372، چاپ سوم
2) انعام، آيه 104
3) نجم، آيات 12 و 13.
4) سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج 6، ص 184، مؤسسه امام صادق، قم 1375، چاپ اول
5) مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 18، ص 373، مؤسسه الوفاء بيروت، 1404هق به نقل از تفسير قمي
6) طبرسي، احمد بن علي، الاحتجاج، ص 48، نشر مرتضي، مشهد، 1403هق
7) شيخ صدوق، التوحيد، ص 117، انتشارات جامعه مدرسين، قم 1357، چاپ دوم
برای تکمیل این بحث به منابع ذیل مراجعه کنید:
1- معراج از ديدگاه قرآن و روايات، محسن اديب بهروز، نشر سازمان تبليغات اسلامي تهران، 1374، چاپ اول.
2- تفسير نمونه (سوره اسراء و نجم - به بحث معراج پرداخته است).
3- ابوعلي سينا، کتاب معراج نامه، بنياد پژوهش هاي اسلامي، مشهد، چاپ دوم 1366.
4- شهيد آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب، کتاب معراج «تفسير سوره نجم»، انتشارات فقيه. 5. علامه سيد محمد حسين طباطبايي، تفسير الميزان، ج 13 و 19، انتشارات اسماعيليان قم، چاپ چهارم.
سؤال :
در شب معراج طبق عقايد ما عروج رسول خدا هم روحاني و هم جسماني بوده است طبق نظريه ماده و انرژي عروج مادي غير ممكن مي نمايد اين را شرح دهيد؟
جواب :
براي روشن شدن زواياي مختلف بحث ناچاريم که در گام نخست، اقوال مختلف مطرح شده در اين باره را ذکر کنيم و در گام بعدي با ذکر ادله و شواهد و قرائن، قول صحيح را مشخص نماييم.
الف) اقوال درباره ي کيفيت معراج پيامبر(ص):
درباره کيفيت معراج رسول گرامي چهار نظريه وجود دارد:
1) معراج پيامبر(ص) در تمام مراحل روحاني بوده است؛ يعني روح به صورت تخليه از جسد، اين عوالم را طي کرده است.
2) معراج پيامبر روحي بوده اما نه به صورت تجرد از بدن بلکه به صورت رؤيا و برزخي بوده و تمام اين عوالم را به صورت رؤياي صادقه سير کرده است.
3) سير پيامبر از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي جسماني و روحاني بوده و از آنجا به بعد روحاني بوده است.
4) سير حضرت در تمام مراحل جسماني و روحاني بود و همه جا را با تن و روان سير نموده است.
اين قول مشهور ميان دانشمندان شيعه است(1).
بررسي ديدگاه ها: ديدگاه نخست؛ کساني که نتوانسته اند اين سير و معراج را به صورت جسماني هضم کنند با چنين تفسيري کوشيده اند تا اين حقيقت را به نحوي براي افکار عمومي قابل هضم نموده و از استبعاد آن بکاهند. اما بايد توجه داشت که قائل شدن به جسمانيت معراج پيامبر(ص) هيچ محذور عقلي را به دنبال ندارد. خصوصا اين که بشر امروزي در سايه دستيابي به وسايل پيشرفته ي خود از قبيل فضا پيماها توانسته است که راه آسمان را به روي خود بگشايد و در اين فضاي بي انتها سير کند و چه بسا پيشرفت علم و دانش بشر و اختراع وسايل مدرن تر بتواند بر سرعت و برد سفرهاي فضايي بيفزايد. و از طرفي اين تفسير، با ظهور برخي از آيات قرآن درباره معراج سازگار نيست. خداوند متعال در سوره اسرا مي فرمايد: «سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي الذي بارکنا حوله؛ منزه است خدايي که شبانگاه بنده ي خود را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي که اطراف آن را برکت داده ايم برد»(2).
از آنجا که متبادر از لفظ «عبد» همان شخصيت خارجي است که از تن و روان ترکيب يافته است(3) لذا تحقق لااقل قسمتي از معراج [سير از مکه تا قدس] به صورت جسماني روشن و واضح است و در کنار اين آيه روايات بسيار صريحي درباره ي جسماني بودن معراج وجود دارد که راه بر تفاسير ديگر مي بندد(4).
ديدگاه دوم: ابن شهر آشوب اين ديدگاه را به فرقه ي «جهميه» نسبت داده است(5).
همان گونه که گذشت بر اساس اين تفسير پيامبر اسلام(ص) در رؤياي صادق، سير از مکه به بيت المقدس و از آنجا به آسمان ها و ... را به نظاره نشسته اند و در عين حال جسم حضرت در بستر خود آرميده بود و سير نکرد.
مستندات اين ديدگاه: دو روايت در اين باره وجود دارد:
الف) عايشه نقل مي کند که «ما فقد جسد رسول الله ولکن اسري بروحه؛ جسد پيغمبر(ص) در شب معراج منتقل نشد ولي روح ايشان به معراج رفت»(6).
ب) «ان معاويه بن ابي سفيان کان اذا سئل عن مسري رسول الله قال کانت رؤيا من الله صادقه؛ معاويه در پاسخ به پرسشي درباره ي کيفيت معراج پيامبر گفت اين امر از جمله رؤياهاي صادقه ي الهي بود است»(7).
3. برخي کوشيده اند با همگون سازي معراج پيامبر با ماجراي خواب حضرت ابراهيم که در قرآن به آن اشاره شده، آن را توجيه کنند پس همان گونه که به ابراهيم موضوع قرباني کردن فرزندش در خواب اطلاع داده شد(8). حوادث و رويدادهاي شب معراج در خواب به پيامبر عرضه شده است و در قرآن نيز به معراج پيامبر با تعبير رؤيا اشارت رفته است «و ما جعلنا الرؤيا التي اريناک الا فتنه للناس؛ ما آن رؤيايي را که به تو نشان داديم فقط براي آزمايش مردم بود»(9). اين عده با تطبيق رؤياي مورد اشاره در آيه بر واقعه ي معراج نتيجه گرفته اند که معراج پيامبر سيري در عالم رؤيا بوده است.
نقد ديدگاه دوم:
1. همانگونه که گذشت ظاهر آيات و روايات گواه بر تحقق لااقل بخشي از معراج به صورت جسماني است و با تأويل به رؤياي صادقه سازگار نيست.
2. اگر واقعه ي معراج صرف رؤيا بود ديگر جا نداشت که آيات قرآني اين قدر درباره آن اهميت داده و سخن بگويند و در مقام اثبات کرامت درباره ي پيامبر برآيند(10) بنابراين آيات در مقام منت نهادن است و درعين حال ثناي بر خداي سبحان است [سبحان الذي ...] که چنين پيشامد بي سابقه اي را پيش آورده و چنين قدرت نمايي عجيبي را انجام داده و پرواضح است که مسأله ي قدرت نمايي با خواب ديدن به هيچ وجه نمي سازد.
خلاصه، خواب ديدن پيغمبر بي سابقه و قدرت نمايي نيست چون خواب را همه کس چه صالح و چه فاسد مي بيند و چه بسا فاسق و فاجر خواب هايي ببينند که بسيار عجيب تر از خواب هاي يک فرد متقي باشد(11).
3. تاريخ اسلام نيز گواه صادقي بر تحقق معراج است؛ زيرا در تاريخ مي خوانيم: هنگامي که پيامبر(ص) مسأله ي معراج را مطرح کرد مشرکان به شدت آن را انکار کردند و آن را بهانه اي براي کوبيدن پيامبر دانستند اين به خوبي گواهي مي دهد که پيامبر هرگز مدعي خواب يا مکاشفه ي روحاني نبوده وگرنه اين همه سر و صدا نداشت(12).
4. روايات مورد استناد، به خاطر تعارض آشکار با روايات معارض ديگر، از درجه ي اعتبار ساقط است از اين روست که ابن شهر آشوب، عائشه را در زمره ي کساني به حساب مي آورد که قائل به معراج جسماني پيامبرند(13) و وجود روايات روشن معارض باعث شده که نويسندگان محترم تفسير نمونه دو روايت مذکور را داراي جنبه ي سياسي دانسته و بيان آنها را براي خاموش کردن جنجال درباره ي معراج پيامبر قلمداد کرده اند، نه اين که واقعا چنين معاني مورد قبول گويندگان آن باشد(14). وانگهي، روايت عايشه از نظر تاريخ وقوع معراج نامعقول مي نمايد چرا که تمام راويان حديث و تاريخ نويسان اتفاق کلمه دارند که معراج قبل از هجرت به مدينه واقع شده در حالي که ازدواج رسول خدا با عايشه پس از هجرت و در مدينه آن هم پس از گذشت مدتي از هجرت اتفاق افتاده است(15). از آن مهمتر معاويه نه موصوف به صفت عدالت است و زمانی که معراج در مکه واقع شده است او و پدرش _ ابوسيفان _ از مشرکان, بلکه سران بوده اند و همان کسانی بوده اند که از اين قضيه برای انکار و کوبيدن پيامبر بهره بردند. اين توجيه دوم او نيز در اندامه انکار نخست اوست. با توجه به مطالب گذشته بايد گفت پايين آوردن معراج پيامبر در حد يک رؤياي صادق قطعا باطل است.
5. اما در مورد آيه ي 60 سوره اسراء بايد گفت که نمي توان اين آيه را با توجه به شأن نزول هاي مختلف که درباره ي آن مطرح شده بر معراج پيامبر تطبيق داد(16). خصوصا اين که ادله گذشته و روايات صريح چنين تطبيقي را بر نمي تابند. علامه طباطبايي در تفسير اين آيه مي فرمايند «خداوند متعال بيان نفرموده که رؤيايي که به پيامبرش عرضه داشته است چه بوده است و در ديگر آيات آنچه که اين آيه را تفسير کند وجود ندارد(17). نتيجه آن که با اين آيه نمي توان وقوع معراج را در عالم رؤيا اثبات کرد. ديدگاه سوم و چهارم: در اين باره بايد گفت که، ظاهر آيه اول سوره اسراء و نيز روايات متعدد، بر اثبات جسماني بودن مرحله ي اول معراج پيامبر يعني سير از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي دلالت دارد، پس جسماني بودن اين مقدار از معراج را مي توان قطعي دانست. اما سخن درباره ي مراحل بعدي معراج است که آيا جسماني بوده يا به نحو روحاني تحقق يافته است؟ در اين باره مشهور دانشمندان و محققان اسلامي با توجه به ظهور روايات و نيز درک چنين معنايي از آيات سوره نجم که بيانگر مراحل بعدي سير پيامبر است؛ نظريه ي جسماني بودن ساير مراحل معراج پيامبر را پذيرفته اند(18). در عين حال با توجه به برخي روايات و نيز بعضي تفاسير از آيات سوره نجم نمي توان نظريه روحاني بودن ساير مراحل معراج را به طور قطع مردود دانست؛ از اين رو، برخي از دانشمندان اين نظريه را پذيرفته اند و علامه طباطبايي اين تفسير را جايز شمرده و آن را محتمل مي دانند.
البته در صورتي که اين روحاني بودن به معناي قول دوم يعني رؤيا تفسير نشود(19).
درباره ناسازگاري ظاهري معراج جسماني پيامبر(ص) با نظريه ماده و انرژي در فيزيک، نکاتي قابل تامل است:
1. علوم تجربي، و از جمله فيزيک بر مفاهيمي که مستقيما با تجربه هاي حسي پيوسته بوده و قضايايي که آن ها را به يکديگر مي پيوندد، استوار است؛ چنين صورتي از امور نمي تواند کسي را راضي کند که به راستي و داراي فکري علمي است (20).
در حقيقت، بهره جويي تنها از داده هاي حسي، نمي تواند هم چون علوم رياضي و عقلي، نظريه هاي علوم ياد شده را از استحکام و قطعيت بهره مند کند.
نظريه نسبيت، دگرگوني هاي پديد آمده در مکانيک نيوتني کلاسيک، اصل ماندگار گاليله، نظريه ميدان و... مؤيد اين ادعاست (21).
هر چند تا زماني که نظريه هاي موجود با مطرح شدن نظريه خلاف آن از سوي فيزيکدانان به قوت خود باقي است، ولي به هر حال اين احتمال درباره آن ها وجود دارد که دستخوش دگرگوني شده و از اعتبار بيفتند.
موضوع تغيير پذيري نظريه هاي فيزيک تا بدانجاست که يکي از فيزيکدانان آلماني در اين باره مي گويد:
«هر فيزيک دان تجربي مي داند که روش هاي مستقيم و غير مستقيمي وجود دارند که در بسياري از موارد که روش مستقيم ناموفق بوده، روش غير مستقيم توانسته است کمک هاي زياد و مفيدي انجام بدهد.
حتي مهم تر از اين بايد گفت: اين نظر متداول و خوش ظاهر، ديگر مردود شده است که: تنها وقتي يک مسأله در فيزيک شايستگي بررسي دارد که، از قبل بدانيم جواب قطعي براي آن وجود دارد» (22).
با توجه به دگرگوني ياد شده در عرصه قوانين علوم تجربي و از جمله فيزيک، تحول پذيري نظريه ماده و انرژي به گونه اي که با ماجراي معراج جسماني پيامبر هم خوان شود، امري دور از ذهن و ناممکن نيست.
3. افزون بر انگاره دگرگوني پذيري در نظريه ماده و انرژي، در تبيين معراج جسماني پيامبر، رويکرد ديگري نيز وجود دارد و آن انتساب و استناد اين اقدام به خداوند است.
در چشم اندازي کوتاه، کارهاي خداوند را فراتر از ويژگي هاي عالم ماده مي يابيم؛ آيا ماجراي لرزيدن حضرت ابراهيم(ع) در آتش، با قوانين ظاهري ماده، ناسازگار نمي نمايد؟ آيا انعقاد نطفه حضرت مريم(ع) به دور از روند طبيعي پديد آمدن انسان، که ترکيبي از اسپرم و اوول است، نيست؟ و صدها ماجراي ديگر. حقيقت آن است که خداوند دو گونه ايجاد دارد: آفرينش خلقي و امري. آفرينش خلقي، روند طبيعي عالم ماده را سپري مي کند ولي ايجاد امري، فراتر از آن بوده و به قول قرآن کريم با يک «کن» و اراده الهي پديد مي آيد: «انما قولنا لشيء اذا اردناه ان نقول له کن فيکون؛ وقتي چيزي را اراده مي کنيم، فقط به آن مي گوييم موجود باشد، بلا فاصله موجود مي شود» (23).
آن معماري که همه قانون مندي هاي عالم را پي ريخته است، خود نيز مي تواند همه آنها را به چالش کشيده و ناهمگون با آنان، اقداماتي انجام دهد. او همچنان که مي تواند خاصيت سوزانندگي را از آتش بگيرد، نيز مي تواند جسم پاک پيامبرش را، فراتر از قانون ماده و انرژي در يک چشم به هم زدن در عوالم گوناگوني سير دهد.
براي مطالعه بيشتر:رک به:
جي . اچ جينز، فيزيک و فلسفه، ترجمه عليقلي بياني، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي، ----------------------------
پي نوشت ها: 1. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج 6، ص 178، مؤسسه امام صادق، قم، چاپ اول 1375.
2. اسرا، آيه 1.
3. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج 6، ص 178.
4. ر.ک: بحارالانوار، ج 18، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404ق.
5. ابن شهر آشوب مازندراني، المناقب، ج 1، ص 176، انتشارات علامه، قم 1379.
6. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 18، ص 284، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404ق.
7. طبري، محمد بن جرير، تفسير طبري، ج 15، ص 16
8. صافات، آيه 102.
9. اسراء، آيه 60.
10. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج 13، ص 32، مطبوعاتي اسماعيليان قم.
11. موسوي همداني، محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، ج 13، ص 29، دفتر انتشارات اسلامي، ج 5، 1374.
12. ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 12، ص 15، دارالکتب الاسلاميه، چاپ بيست و دوم.
13. ابن شهر آشوب مازندراني، المناقب، ج 1، ص 176، انتشارات علامه، قم 1379.
14. ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 12، ص 15، دارالکتب الاسلاميه، چاپ بيست و دوم.
15. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 13، ص 24، مطبوعاتي اسماعيليان قم.
16. ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 12، ص 171.
17. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 13، ص 137، مطبوعاتي اسماعيليان.
18. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 18، ص 288، مؤسسه الوفاء، بيروت 1404ق. 19. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 13، ص 32، مطبوعاتي اسماعيليان.
20) آلبرت انيشتاين، فيزيک و واقعيت، ترجمه محمد رضا خواجه پور، خوارزمي، تهران 1363، ص 34
21) همان، ص 47
22) ماکس پلانک، فلسفه فيزيک، ترجمه محمد عترتي خسروشاهي، بقعه، تهران 1381، ص 55
23) نحل، آيه 40
سؤال :
همراهان رسول اكرم در معراج چه كساني بودند؟
جواب :
در احاديث معراج، امامان معصوم(ع) از رسول خدا(ص) روايت كردهاند كه فرمود: «من وقتي همه مراحل را طي كرده از آسمانها گذشتم و به بيت معمور و نزديك سِدرة المنتهي رسيدم، بعضي از اصحابم مرا همراهي ميكردند: «معي أناسٌ من أصحابي» ، آنها كه لباس نو دربرداشتند وارد شدند و آنها كه نداشتند ماندند، عدهاي را به همراه خود بردم وعدهاي به همراهم آمدند» (1).
عدهاي كه در آن مراسم، حضور داشتند، اهل بيت عصمت و طهارت و مؤمناني بودند كه به دنبال پيغمبر، آن مقام را طي كردند.
چنان كه در حديث ديگر آمده است كه از رسول خدا سؤال كردند كه شما وقتي با خداوند سبحان در معراج محاوره و مناجات داشتيد، لهجه گوينده چگونه بود؟ آن حضرت فرمودند: سخن خداي سبحان را به لهجه علي بن ابيطالب(ع) ميشنيدم (2).
البته چون تكلم از مقام فعل واجب بوده است ظهور آن به صورت يك موجود ممكن، محذوري ندارد.
غرض آن كه عروج به سوي خدا وقف پيامبران نيست، زيرا اين مقام منيع به ولايت و عبوديت سالك صالح وابسته است و اگر كسي عبد خالص شد «ولي الله» ميشود و اين راه بر روي او باز است. (3)
پاورقی:
1) بحار18/327
2) همان ص386
3) آية الله جوادي آملي،تفسير موضوعي قرآن كريم ج 9 سيرة رسول اكرم در قرآن
سؤال :
آيا سير پيامبر به معراج در بيداري بود يا در خواب؟
جواب :
رسول اكرم(ص) همچون ديگران، داراي جسم و روح بوده و با اين دو عروج كرده است: «... أسري بعبده...». خداوند نفرمود: «بروحه». عبد، همان مجموعه جسم و روح است. ظاهر اين است كه عروج در بيداري صورت گرفته است نه در خواب.
به تعبير استاد علامه طباطبايي(قدّس سرّه) فخر اين نيست كه انسان عروج را خواب ببيند اين خواب را ديگران نيز ميبينند، تا صادق و كاذبش چه باشد.
خداي سبحان از معراج با عظمت ياد ميكند: «سبحان الذي أسري بعبده...»( 1) و اين با وقوع معراج در خواب سازگار نيست (2)
قرآن كريم به مشاهداتي كه در خواب بوده تصريح ميكند، مانند: «اذ يريكهم الله في منامك قليلاً» (3) ؛ ما دشمنان را در خواب به تو اندك نشان داديم؛ يا ميفرمايد: ما در خواب به تو نشان داديم كه وارد مكّه ميشوي و فتح نهايي نصيب خواهد شد: «لَقَد صَدق الله رَسوله الرُءيا بالحق لتدخلنّ المَسجد الحَرام اِن شاء الله امنين» (4)؛ ولي آيه اسراء ظهوري قوي دارد كه معراج در بيداري صورت گرفته است. پس معراج، در بيداري بود نه در خواب، در مكه بود نه در مدينه، جسماني و روحاني بود نه خصوص روحاني؛ گرچه ادراك و شهود غيب، از آنِ روح است نه جسم؛ چنانكه كسي كه مشغول بحث در معارف عقلي است، معارف عقلي را جان او ميفهمد نه جسم او، گرچه او در حال مطالعه و تأمّل جسم دارد ولي جسم او در فهم آن معارف نقشي ندارد؛ زيرا فهميدن و كشف و شهود معارف غيبي، مربوط به جان است.( 5)
پاورقی:
1) اسراء/1
2) الميزان13/24
3) انفال/43
4) فتح/27
5) آية الله جوادي آملي،تفسير موضوعي قرآن كريم ج 9 (سيرة رسول اكرم در قرآن)
سؤال :
به غير از پيامبر اسلام آيا پيامبر ديگر (يا شخص ديگر) هم به معراج رفته است؟ امامان(ع) چطور؟
جواب :
معراج مختص پيامبر اكرم(ص) نيست. بلكه معراج جسماني مختص آن حضرت است. هر مؤمني كه به شروط ايمان و يقين و عبادت و بندگي، عمل كند، به معراج راه مي يابد.
چنان چه در روايات داريم كه «الصلاه معراج المؤمن» (1) بنابراين معراج انبياء و ائمه و اولياء الهي از نظر عقل و نقل ممكن است و ويژگي خاص معراج نبوي، جسماني بودن آن است كه براي ديگران نقل نشده است.
البته بايد توجه داشت كه مراتب معراج متفاوت است و مرتبه معراج رسول اكرم(ص) «فكان قاب قوسين او ادني»، (2) اختصاص به آن شخصيت عظيم و برترين مخلوق عالم دارد.
پاورقی:
1) بحارالانوار، ج 82، ص 303
2) نجم / 9)
سوال :
آيا بعد از پيامبر افرادي بوده اند كه به معراج رفته باشند در غير اين صورت علت آن را توضيح دهيد؟
جواب :
معراج در لغت به معناى صعود است و در اصطلاح به معناى سير صعودى انسان مطهر مخلَص در دنيا و از دنيا به عالم اله، اعم از عالم ملكوت و عالم جبروت و عالم لاهوت و البته اين سير با عنايت ويژه خداوند سبحان صورت مىپذيرد نه اين كه انسان بدون آن عنايت چنين حالتى پيدا مىكند.
با توجه به اين تعريف در معراج اركانى بنيادى و اصلى وجود دارد:
1- سير كننده (انسان مطهر مخلص)
2- سير در دنيا و از دنيابه عالم اله.
اما انسان سيركننده كيست؟
انسانى صاحب معراج مىشود كه از تمامى رذايل اخلاقى وناپاكىهاى ظاهرى و باطنى مطهر گشته باشد و از مطهرين شناخته شود و بلكه پا را فراتر نهاده و از جميع تعلقات و رنگهاى ماسراى خداوند قهار رهايى يافته و به مقام و رتبه مخلصين دست يافته باشد و داراى كشفها و مكاشفههاى لذتبخش باشد.
حال اگر اين طهارت و اخلاص قوىتر و پرفروغ تر باشد كشفيات زلالتر و ديدنىتر است و در نتيجه عروج و سير صعودى او در طبيعت و از طبيعت به ماوراى آن عميقتر و ژرفتر است.
بنابراين با توجه به اين توضيح، همه انسانها قابليت معراج و سير صعودى را دارند و چون نبىاكرم اسلام مطهرترين و مخلصترين انسان روى زمين بود، معراج او عميقترين و ژرفناكترين معراج بوده است و جانشينان به حق او همانند امام حسين(ع) نيز همچون خود او داراى چنين معراجى بودهاند و پيروان حقيقى او و جانشينانش يعنى عارفان حقيقى نيز به اندازه طهارت و اخلاص خود صاحب معراج بودهاند و هستند. و البته انبياء ديگر همانند حضرت عيسى(ع) نيز صاحب معراج بودهاند، اگر چه به اندازه معراج نبىاكرم اسلام نبوده است.
نوع و مرتبه معراج اين پيروان حقيقى را پس از بيان انواع و مراتب معراج مشخص می سازيم.
انواع معراج:
معراج بر دو قسم است:
معراج جسمانى و معراج روحانى.
معراج جسمانى؛ معراجى است كه انسان با بدن عنصرى خويش در عالم ماده سير دفعى داشته و در يك اندك زماني از نقطهاى به نقطه ديگر سفر كند.
خداوند سبحان در بيان معراج جسمانى نبىاكرم(ص) ىفرمايد: «سبحان الذى أسرى بعبده ليلاً من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى؛{A منزه است خدايى كه شبانگاه بنده خود را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى سير داده است». معراج روحانى، معراجى است كه انسان با جان مطهر و بىرنگ تعلق خويش از عالم ماده به در رفته و در ماوراى طبيعت سير مىكند و به عالم مثال راه مىيابد و در اين عالم منظرهاى گوناگونى مىبيند و اعمال تجسم يافتهاى چون زبان دراز (ناشى از غيبت)، گيسوى به بند كشيده (ناشى از ديدن نامحرم) و غيره كه در احاديث معراج از زبان نبىاكرم اسلام ذكر شده را مىنگرد. و پس از عالم مثال و ملكوت در رفته و به عالم عقل و جبروت مىرسد و به همان عالمى كه مرتبهى جبرئيل(ع) است و آن فرشته وحى را با چشم دل مىبيند و سخنان وى را مىشنود و سپس به عالم لاهوت در مىرسد و به مقام قاب قوسين راه يافته و پس از اين مقام نيز عبور كرده به اندكى بيشتر به خداى سبحان نزديك مىشود و به مقام «او ادنى» مىرسد كه البته وصول به مقام «او ادنى» ويژه نبىاكرم اسلام و اوصياى او مىباشد. خداوند سبحان درباره معراج روحانى نبىاكرم(ص) و با اشاره به سه مقام (جبروتى، قاب قوسين، او ادنى) مىفرمايد: «علمه شديد القوى. ذومره فاستوى. و هو بالافق الاعلى. ثم دنا فتدلى. فكان قاب قوسين او ادنى. فأوحى الى عبده ما أوحى. ما كذب الفؤاد ما رأى. افتما رونه لى ما يرى. ولقد رآه نزله اخرى. عند سدره المنتهى. عندها جنه المأوى. اذ يغشى السدرة ما يغشى. مازاغ البصر و ما طغى. لقد رآى من آيات ربه الكبرى؛ او را جبريل همان فرشته بسيار توانا علم آموخته است. همان ملك مقتدرى كه به خلقت كامل جلوه كرد. و آن رسول در افق اعلاى كمال بود. آن گاه نزديك آمد و بر او نازل گرديد. بدان نزديكى كه با او به قدر دو كمان يا نزديكتر از آن شد. پس خدا به بنده خود وحى فرمود آنچه را كه هيچكس درك آن نتواند كرد. آنچه دلش ديد هم حقيقت يافت و كذب و خيال نپنداشت. آيا كافران بر آنچه رسول مشاهده كرد انكار مىكنند. و قطعا بار ديگرى هم او را ديده است. نزديك سدرة المنتهى. در همان جا كه جنّة المأوى است. آن گاه كه درخت سدر را آنچه پوشيده بود، پوشيده بود. ديدهاش منحرف نگشت و از حد در نگذشت. به راستى كه برخى از آيات بزرگ پروردگار خود را بديد». بنا بر توضيح گذشته، مراتب معراج نيز مشخص مىشود يعنى ابتدايىترين معراج، معراج جسمانى است و سپس معراج روحانى به عالم مثال و ملكوت است و سپس معراج روحانى به عالم عقل و جبروت است و سپس معراج روحانى به مقام قاب قوسين است و بالاترين درجه معراج، معراج روحانى به مقام او ادنى است.همچنين با توضيح گذشته به امكان وقوع معراج براى غير نبىاكرم اسلام جواب مثبت داده مىشود.
پرسش:
آيا بعثت پيامبربا معراج در يك زمان رخ داد؟
پاسخ:
در خصوص زمان بعثت پيامبرو معراج حضرت بايد گفت : تاريخ و سيره نويسان اختلاف نظر دارند. يكى از نويسندگان معاصر مى نويسد: با اين كه جا داشت اين حادثه عجيب (معراج ) از هر نظر مفبوطباشد, مع ذلك از جهاتى مورد اختلاف واقع شده است . يكى از آنها تاريخ وقوع آن است , ابن اسحاق و ابن هشام مى گويند: اين حادثه در سال دوازدهم بعثت رخ داده است و برخى آن را در اوائل بعثت و گروهى دراواسط دانسته اند... (1)
از ديدگاه هاى تاريخ نويسان استفاده مى شود بعثت پيامبرقبل از به معراج رفتن آن حضرت بوده است . بعثت پيامبر در سال 57عام الفيل بوده است كه نشان از تفاوت زمان وقوع بعثت و معراج آن حضرت دارد.
بنابراين هيچ كدام از سيره نويسان نگفته اند كه معراج پيامبر با بعثت توام بوده است , بلكه معراج اعجازى است كه مى خواهد بعثت رسول اكرم را اثبات كند.
پـاورقى:
1 ـ جعفر سبحانى , فروغ ابديت , ج 1 ص 310
پرسش:
آيا در معراج , پيامبر صداى حقيقى خدا را شنيد؟ احاديث قدسى چطور به پيامبر عرضه مى شد؟
پاسخ:
بر اساس آن چه از آيات استفاده مى شود, در معراج , خدا با پيامبر سخن گفت , اما سخن گفتن خدا باپيامبر به اين معنا است كه خداوند ايجاد سخن و صوت مى كند, به صورت وحى , و پيامبر مى فهمد.
و به اين معنا كه خدا با پيامبر سخن بگويد, همان طور كه يكى از ما با ديگرى سخن مى گويد, نيست . بلكه به صورت وحى است : (1).
در مورد احاديث قدسى نيز پيامبر به طريق وحى از جبرئيل آن مطالب را ادراك مى كند, ولى آن چه را پيامبر ازجبرئيل در اين مورد مى گيرد نيست . حديث قدسى كلام الهى است , ولى معجزه نيست , به خلاف قرآن كه به منظوراعجاز معجزه نازل شده است .
جرجانى گفته است حديث قدسى از حيث معنا از خداى متعالى است . ولى لفظ آن از پيامبر است , ولى قرآن هم لفظ و هم معناى آن از خدا است و كلام او است . حديث قدسى در خواب يا به صورت الهام به پيامبر القا مى شود.(2)
(پـاورقى:
1.نجم (53) آيه 10
2-سيد مصطفى دشتى , معارف و معاريف , ج 4 ص433
پرسش:
آيا پيغمبري غير از حضرت محمد (ص) به معراج رفت؟
پاسخ:
ظاهراً معراج اختصاص به پيامبر اسلام داشته و در كتابها به معراج رفتن پيامبر ديگري نقل نشده است. گرچه درباره حضرت ابراهيم (ع) آمده است: "و كذلك نري ابراهيم ملكوته السموات و الارض وليكون من الموقتين ؛ بدين سال به ابراهيم ملكوت آسمانها و زمين را نشان داديم تا از اهل يقين گردد".
از اين آيه نميتوان استفاده كرد كه حضرت ابراهيم به معراج رفته است .
پرسش:
تاريخ معراج رسول اكرم را بفرماييد. روايت هاى مختلفى ديده شده , كدام يك صحيح است ؟
پاسخ:
در تاريخ منقول است كه پيامبردر سال 6215ميلادى از مكه به سوى بيت المقدس و از آن جابه آسمان ها تا سدرة المنتهى معراج كرد و عجائب خلقت آسمان ها و مافوق آن ها را مشاهده كرد و رازهاى نهانى ومعارف الهى به حضرت القا شد. حضرت در بيت المعمور به عبادت پرداخت و پيشواى پيامبران و ملائكه در نماز شدو بهشت و جهنم و منازل آن ها را مشاهده كرد.
معراج پيش از هجرت بود و در شب هفدهم يا بيست و يكم ماه رمضان , شش ماه قبل از هجرت واقع شد. بعضى مى گويند در ماه ربيع الاوّل , دو سال بعد از هجرت واقع شد. از حضرت صادق روايت است كه پيامبرصد وبيست مرتبه به معراج رفته است .
پرسش:
با توجه به اين كه در قيامت تكاليف انسانها براى ورود به بهشت يا دوزخ معين مىشود، چگونه پيامبر(ص) در معراج افرادى را در بهشت و جهنم ديده بودند؟
پاسخ:
در مورد اشراف رسول خدا(ص) بر بهشت و جهنم در شب معراج و مشاهده بهشتيان و جهنميان دو نظر داده شده است:
مرحوم علامه طباطبايى مىفرمايد: مسايلى از قبيل ديدن اهل بهشت و تنعم آنان و اهل دوزخ و كيفيت عذاب ايشان در شب معراج را مىتوان بر اين معنى حمل كرد كه رسول خدا(ص) اسما و صفات ايشان را ديده و به اصطلاح فهرست بهشتيان و دوزخيان را قرئت فمود.(1)
در تفسير نمونه مطرح گرديد: از روايات معراج رواياتى است كه مىگويد: پيامبراكرم(ص) گروهى از بهشتيان را در بهشت و گروهى از دوزخيان را در دوزخ ديد، كه بايد گفت: منظور، بهشت و دوزخ برزخى است كه ارواح مؤمنان و شهدا در يكى و ارواح كفار و مجرمان در ديگرى قرار دارد. نه اين كه مراد بهشت و دوزخ قيامت باشد، زيرا بهشت و دوزخ رستاخيز بعد از قيام قيامت و فراغ از حساب نصيب نيكوكاران و بدكاران مىشود.(2)
پى نوشتها:
1 - سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان (ترجمه) ج 13، ص 56.
2 - تفسير نمونه، ج 22، ص 503 و 505.
پرسش:
براى اثبات معراج جسمانى پيامبر مى توان به آيات مربوط به سليمان و بلقيس و احضار تخت بلقيس استناد كرد؟
پاسخ:
براى اثبات معراج جسمانى مى توان به آيات مربوط به سير پيامبران الهى در فضا مانند حركت سليمان به وسيلهء باد و احضار تخت بلقيس و عروج حضرت مسيح استناد كرد. شك و ترديدى نيست كه حضرت سليمان به وسيلهء باد حركت مى كرد, همان طور كه قرآن مجيد مى فرمايد: .(1)
در مورد احضار تخت بلقيس قرآن مى فرمايد: .(2)
در تواريخ نام اين شخص را نوشته اند و مى گويند وزير سليمان و خواهر زادهء او بود.(3)
هر چند كيفيت احضار تخت بلقيس معلوم نيست , ولى خارق العاده بودن آن را مى رساند و فهم معراج جسمانى را آسان مى گرداند.
پاورقی:
1) سبا (34) آيه 12
2).نمل (27) آيه 4
3) تفسير نمونه , ج 15 ص 469
پرسش:
در سوره اسراء، خدا معراج رسول اللَّه(ص) را سفرى علمى و در برگيرنده آيات و اسرار الهى مىداند. نكاتل علمى آن سفر را توضيح دهيد.
پاسخ:
معراج پيامبر گرامى (ص)، يك سفر معنوى و روحانى بوده كه با جسم عنصرى صورت گرفته است؛ يعنى معراج جسمانى و روحانى است، نه روانى و معنوى محض.(1) ايشان آيات و آثار عظمت پروردگار را مشاهده نموده است:"لقد راى من آيات ربه الكبرى".(1)
مشهور در ميان دانشمندان اسلام اين است كه پيامبر(ص) به هنگامى كه در مكه بود، در يك شب از مسجد الحرام به مسجد أقصى در بيت المقدس، به قدرت پروردگار آمد، و از آن جا به آسمانها صعود كرد و آثار عظمت خدا را در آسمان مشاهده نموده و همان شب به مكه بازگشت: "سبحان الذى أسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى".(2)
در پايان آيه اضافه مىفرمايد: "خداوند شنوا و بينا است".(3) اين مطلب اشاره است به اين كه اگر خدا پيامبرش(ص) را براى اين افتخار برگزيد، بى دليل نبود، زيرا او گفتار و كردارى پاك و شايسته داشت. خدا گفتار پيامبرش(ص) را شنيده و كردار او را ديده و لياقتش را براى اين مقام پذيرفته بود. اين آيه در عين فشردگى، بيشتر مشخصات اين سفر شبانه اعجازآميز را بيان مىكند:
1 - جمله "اسرى" نشان مىدهد كه اين سفر، شب هنگام واقع شد، زيرا "اسرار" در لغت عرب به معناى شفر شبانه است. كلمه "سير" به مسافرت در روز، گفته مىشود.
2 - "ليلا" در عين اين كه تأكيدى است براى آن چه از "اسرار" فهميده مىشود، اين حقيقت را بيان مىكند كه سفر، بطور كامل در يك شب واقع شد. نكته مهم همين است فاصله ميان مسجد الحرام و بيت المقدس كه بيش از يكصد فرسخ است و در آن زمان مىبايست روزها يا هفتهها به طول بيانجامد، در يك شب رخ داد.
3 - كلمه "عبد" نشان مىدهد كه اين افتخار و اكرام به خاطر مقام عبوديت و بندگى پيامبر(ص) بود، تعبير عبد نشان مىدهد اين سفر در بيدارى واقع شده، و سير جسمانى بوده است، نه روحانى، زيرا سير روانى معناى معقولى جز خواب يا خالتى شبيه خواب ندارد.
4 - هدف از اين سير، مشاهده آيات عظمت الهى بوده، همانگونه كه دنباله اين سير در آسمانها به همين منظور انجام گرفته است، تا روح پر عظمت پيامبر(ص) در پرتو مشاهده آيات بينات، عظمت بيشترى يابد و آمادگى فزونترى براى هدايت انسانها پيدا كند، نه آن گونه كه كوته فكران مىپندارند كه پيامبر(ص) به معراج رفت تا خدا را ببيند، به گمان اين كه خدا مكانى در آسمانها دارد!! امام كاظم(ع) در پاسخ علت معراج فرمود: "خداوند هرگز مكانى ندارد و زمان بر او جريان نمىگيرد، ليكن مىخواست فرشتگان و ساكنان آسمانش را با قدم گذاشتن پيامبر(ص) ميان آنها احترام كند، نيز از شگفتىهاى عظمتش به پيامبرش(ص) نشان دهدتا پس از بازگشت براى مردم بازگو كند".(4)
پيامبر(ص) اگر چه عظمت خدا را شناخته بود، ولى شنيدن كى بود مانند ديدن.
5 - جمله "باركنا حوله" در آيه بيانگر اين مطلب است كه مسجد الاقصى علاوه بر اين كه سرزمين مقدسى است، اطراف آن نيز سرزمين مبارك و پربركتى است، ممكن است اشاره به بركات ظاهرى آن باشد، چرا كه مىدانيم در منطقهاى سر سبز و خرم و مملو از درختان و آبهاى جارى و آبادىها واقع شده است.
نيز ممكن است اشاره به بركات معنوى آن باشد، زيرا اين سرزمين مقدس در طول تاريخ كانون پيامبران بزرگ خدا، و خاستگاه نور توحيد و خداپرستى بود.
6 - كلمه "سبحان" دليلى است بر اين كه برنامه پيامبر(ص)، نشانهاى بر پاك و منزه بودن خدا از هر عيب و نقص است.
7 - كمله "من" در "من آياتنا" نشان مىدهد آيات عظمت خدا آن قدر زياد است كه پيامبر (ص) با تمام عظمتش در اين سفر پر عظمت تنها گوشهاى از آن را مشاهده كرد.
آنچه از مجموع روايات در خصوص معراج استفاده مىشود اين است كه پيامبر گرامى(ص)، اين سفر آسمانى را در چند مرحله پيموده است: مرحله نخست، فاصله ميان مسجد الحرام و مسجد الاقصى بود كه در آيه اول سوره اسراء به آن اشاره شد. طبق بعضى روايات معتبر پيامبر(ص) در اثناى راه به اتفاق جبرئيل در مدينه نزول كرد و در آن جا نماز گذارد. نيز در مسجد الاقصى با حضور أرواح انبياى بزرگ مانند حضرت ابراهيم(ع) و موسى(ع) و عيسى(ع) نماز گذارد، و امام جماعت، پيامبر اكرم (ص) بود، سپس از آن جا سفر آسمانى پيامبر(ص) شروع شد و آسمانهاى هفتگانه را پيمود، و در هر آسمان با صحنههاى تازهاى روبرو شد. با پيامبران و فرشتگان و در بعضى آسمانها با دوزخ يا دوزخيان ، و در بعضى با بهشت و بهشتيان، برخورد كرد.
پيامبر(ص) پس از بازگشت، اينها را با صراحت و گاه با زبان كنايه و مثال، براى آگاهى امت در فرصتهاى مناسب شرح داد، و براى تعليم و تربيت از آن استفاده فراوان مىفرمود.
البته بهشت و دوزخى را كه پيامبر (ص) در معراج مشاهده كر و كسانى را كه در آن متنعم يا معذب ديد، بهشت و دوزخ قيامت نبود، بلكه برزخى بود، زيرا طبق آيات، بهشت و دوزخ رستاخيز بعد از قيامت و فراغت از حساب، نصيب نيكوكاران يا بدكاران مىشود.
سرانجام پيامبر(ص) به هفتمين آسمان رسيد، و در آن جا حجاب هايى از نور مشاهده كرد، همان جا كه "سدرة لمنتهى" و "جنة المأوى" قرار داشت. پيامبر(ص) در آن جهان سراسر نور و روشنايى به اوج شهود باطنى، و قرب الى اللَّه و مقام "قاب قوسين او أدنى" رسيد. خدا در اين سفر او را مخاطب ساخته و دستورهاى بسيار مهم و سخنان فراوانى به او فرمود كه در روايات به صورت احاديث قدسى مانده است.
- چگونه اين همه راهپيمايى طولانى و حوادث عجيب و متنوع و گفتگوهاى طولانى و در يك شب روى داد؟!
معراج يك سفر عادى نبود كه با معيارهاى عادى سنجيده شود. نه اصل سفر عادى بود و نه مركب پيامبر(ص)؛ نه مشاهداتش عادى بود و نه گفتگوهايش؛ نه مقياسهايى كه در آن به كار رفته همچون مقياسهاى محدود و كوچك كره خاكى است و نه تشبيهاتى كه در آن آمده، بيانگر عظمت صحنه هايى است كه پيامبر(ص) مشاهده كرد، همه چيز به صورت خارج العاده و در مقياسهايى خارج از مكان و زمان كه با آن آشنا هستيم رخ داد. جاى تعجب نيست كه اين امور با مقياس زمانى كره زمين در يك شب يا كمتر واقع شده باشد.(5)
پى نوشتها:
1 - سوره نجم(53)، آيه 18.
2 - اسراء (17)، آيه اول.
3 - همان.
4 - تفسير برهان، ج 6، ص 35، حديث 14، چاپ مؤسسه بعثت.
5 - تفسير نمونه، ج 12، ص 7 - 20، ص 495 - 508، با تلخيص؛ تفسير الميزان، ج 19، ص 47 - 68 و ج 13، ص 5 - 57، با تلخيص؛ دانشنامه قرآن، ج 2، ص 2118 - 2121، با تلخيص؛ بحار الانوار، ج 18، ص 282 به بعد.
پرسش:
در شب معراج چه حقايقى براى رسول خدا(ص) آشكار شد؟
پاسخ:
ديدنىها و شنيدنىهاى پيامبر اكرم(ص) در شب معراج فراوان بود كه به چند مورد آن اشاره مىشود:
1 - ديدار با پيامبران در مسجد اقصى.
2 - ديدار با خازن دوزخ در آسمان اول و ديدار با حضرت آدم و عزرائيل و ديدن منظرههايى از كيفر گنهكاران.
در آسمان دوم ديدار با عيسى و يحيى(ع) و در آسمان سوم ديدار با يوسف(ع) و در آسمان چهام ديدار با ادريس(ع) و فرشته بزرگ و در آسمان پنجم ديدار باهارون برادر موسى(ع) و در آسمان ششم ديدار با موسى(ع) و در آسمان هفتم ديدار با ابراهيم(ع) و مشاهده درياهاى نور و ظلمت و حجابهاى گوناگون و شگفتىهاى بسيار كه ذكر وتوصيف آن در پاسخ نمىگنجد.
جهت اطلاع مىتوانيد به كتابهايى كه درباره معراج نوشته شده است مراجعه كنيد، از جمله:
1 - سيماى معراج پيامبر(ص) به قلم محمد محمدى اشتهاردى، انتشارات نبوى،
2 - معراج از ديدگاه قرآن و روايات، نوشته محسن اديب بهروز، انتشارات سازمان تبليغات اسلامى،
3 - مباحث مربوط به معراج تفسير نمونه و الميزان.
پرسش:
شبى كه رسول خدا(ص) به معراج رفت ، چه معارف و حقايقى را ديد؟
پاسخ:
قرآن در اين مورد مى فرمايد: "پاك و منزّه است خدايى كه بنده اش را در يك شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى ـ كه گرداگردش را پر بركت ساخته ايم ـ برد، تا برخى از آيات خود را به او نشان دهيم، چرا كه او شنوا و بيناست". (1)
خروج و فرابردن [= سيردادن شبانه] حضرت رسول (ص) به آسمان ها و جسمانى بودن آن از ضروريّات دين است كه تقريباً مورد اتفاق مذاهب اسلامى است. (2)
سخنان و احاديث زيادى در اين خصوص در كتب و منابع اسلامى وجود دارد. معراج از جملة معجزات حضرت (ص) مى باشد. پيامبر اكرم(ص) همراه جبرئيل سفر خود را از مسجد الحرام يا به روايتى از خانة امّ هاني، خواهر امام على (ع) آغاز كرد و با مركبى فضا پيما به نام "براق" به سوى مسجد الاقصى (بيت المقدس) روانه گرديد. ايشان از شهر هاى مدينه، طور سينا، بيت اللّحم (زادگاه حضرت مسيح) ، منازل انبيا، آثار آنان و مسجد الاقصى ديدن كرد و در برخى منازل نماز گزارد.
حضرت (ص) پس از توقّف كوتاهى در بيت المقدّس به سوى آسمان صعود كرد. در اين بخش از سفر، ستارگان، نظام جهان بالا و آسمان ها را ملاحظه نمود و با ارواح پيامبران الهى (ع) و فرشتگان سخن گفت. هم چنين بهشت، دوزخ و درجات بهشتيان و اشباح دوزخيان را مشاهده فرمود. پيامبر(ص) در ادامة سير خود به سدرهْْ المنتهى رسيد: "نزد سدرهْْ المنتهى ـ كه جنت المأوى و بهشت هميشگى آن جا است ... چطور ممكن است چشم او دچار كژبينى و طغيان شده باشد، با اين كه آيات چندى از آيات كبراى پروردگارش را ديده بود؟!" (3)
پيامبر (ص) پس از دين شكوه و جلال سدرهْْ المنتهى ، از راهى كه عروج نموده بود، بازگشت و در بيت المقدس فرود آمد. آنگاه به سوى مكه حركت كرد و سرانجام پيش از طلوع فجر به مكه باز گرديد. هدف از معراج اين بود كه پيامبر گرامي(ص) با مشاهدة اسرار عظمت خداوند در سراسر جهان هستي، مخصوصاً عالم بالا كه مجموعه اى است از نشانه هاى عظمت او، درك و ديد تازه اى براى هدايت و رهبرى انسان ها بيابد. (4)
در روايتى امام صادق(ع) ، علّت معراج را اين چنين نقل مى كند: "خداوند هرگز مكانى ندارد و زمان بر او جريان نمى گيرد، ليكن او مى خواست فرشتگان و ساكنان آسمانش را با قدم گذاشتن پيامبر(ص) ميان آن ها احترام كند. و نيز از شگفتى هاى عظمتش به پيامبر (ص) نشان دهد تاپس از بازگشت براى مردم بازگو كند". (5)
براى اطلاع بيشتر تفسير الميزان و نمونه ذيل آيه اول سورة اسراء و آيات اول تا هجدهم و فروغ ابديّت آيهْْ الله سبحاني، ج 1، ص 379 مراجعه فرماييد.
پاورقی:
1.اسراء(17)آية 1.
2.بهاءالدين خرمشاهى ، ترجمة قرآن كريم، ذيل آية اول سورة اسراء.
3.نجم (53) آيات 14 ـ 18.
4.تلخيص و برداشتی از دائرهْْ المعارف فارسي، ج 2، بخش 2، مادة معراج، ص 2806 ؛ بهاء الدين خرمشاهي، دانشنامة قرآن ، ج 2، ص 2121 ـ 2118 ؛ تفسير نمونه، ج 12، ذيل آية اول سورة اسرا؛ تفسير الميزان ، ج 13 ، ذيل آية اول سورة اسراء ؛ بحارالانوار، ج 18 ، باب 3، ص 282 به بعد، چاپ بيروت [اثبات المعراج].
5. تفسير برهان، ج 2، ص 400، به نقل از تفسير نمونه، ج 12، ص
پرسش:
آيا علوم قديم و جديد، امكاني براي معراج قائلند؟
پاسخ:
در گذشته بعضي از فلاسفه كه معتقد به افلاك نه;گانه بطليموسي پوست پيازي بودند مانع مهم معراج از نظر علمي وجود همين افلاك و لزوم خرق و التيام در آنها مي پنداشتند.
ولي با فرو ريختن پايه هاي هيئت بطلميوسي مسأله خرق و التيام بدست فراموشي سپرده شد، اما با پيشرفتي كه در هيئت جديد به وجود آمد مسائل تازه اي در زمينه معراج مطرح شده و سؤالاتي از اين قبيل
1- براي اقدام به يك سفر فضائي نخستين مانع نيروي جاذبه است كه بايد با وسائل فوق العاده بر آن پيروز شد، زيرا براي فرار از «حوزه جاذبه زمين» سرعتي لااقل معاد چهل هزار كيلومتر در ساعت لازم است!.
2- مانع ديگر، فقدان هوا در فضاي بيرون جو زمين است كه بدون آن انسان نمي تواند زندگي كند.
3- مانع سوم گرماي سوزان آفتاب و سرماي كشنده اي است كه در قسمتي كه آفتاب مستقيماً مي تابد و قسمتي كه نميتابد وجود دارد.
4- مانع چهارم اشعّه هاي خطرناكي است كه در ماوراء جو وجود دارد، مانند اشعه كيهاني و اشعّه ماوراء بنفش و اشعه ايكس، اين پرتوها هرگاه به مقدار كم به بدن انسان بتابد زياني بر ارگانيسم بدن او ندارد، ولي در بيرون جوّ زمين اين پرتوها فوق العاده زياد است و كشنده و مرگبار، اما براي ما ساكنان زمين وجود قشر هواي جوّ مانع از تابش آنها است.
5- پنجمين مانع مشكل بي وزني است، گر چه انسان تدريجاً مي تواند به بي وزني عادت كند، ولي براي ما ساكنان روي زمين اگر بي مقدمه به بيرون جوّ منتقل شويم و حالت بي وزني دست دهد تحمل آن بسيار مشكل يا غير ممكن است.
6- و سرانجام مشكل زمان ششمين مشكل و از مهمترين موانع است، چرا كه علوم روز مي گويد سرعتي بالاتر از سرعت سير نور نيست و اگر كسي بخواهد در سراسر آسمانها سير كند بايد سرعتي بيش از سرعت سير نور داشته باشد.
در برابر اين سؤالات توجه به چند نكته لازم است
1 ـ ما مي دانيم كه با آنهمه مشكلاتي كه در سفر فضائي است بالاخره انسان توانسته است با نيروي علم بر آن پيروز گردد، و غير از مشكل زمان همه مشكلات حل شده و مشكل زمان هم مربوط به سفر به مناطق دور دست است.
2 ـ بدون شك مسأله معراج، جنبه عادي نداشته، بلكه با استفاده از نيرو و قدرت بي پايان خداوند صورت گرفته است، و همه معجزات انبياء همين گونه است، به عبارت روشنتر معجزه بايد عقلا محال نباشد، و همين اندازه كه عقلا امكان پذير بود بقيه با استمداد از قدرت خداوند حل شدني است.
هنگامي كه بشر با پيشرفت علم توانائي پيدا كند كه وسائلي بسازد سريع، آنچنان سريع كه از حوزه جاذبه زمين بيرون رود، سفينه هائي بسازد كه مسأله اشعه هاي مرگبار بيرون جو را حل كند، لباسهائي بپوشد كه او را در برابر سرما و گرماي فوقالعاده حفظ نمايد، با تمرين، به بي وزني عادت نمايد، خلاصه جائي كه انسان بتواند با استفاده از نيروي محدودش، اين راه را طي كند آيا با استمداد از نيروي نامحدود الهي حل شدني نيست؟!
ما يقين داريم كه خدا مركب سريع السيري كه متناسب اين سفر فضائي بوده باشد در اختيار پيامبرش گذارده است، و او را از نظر خطراتي كه در اين سفر وجود داشته زير پوشش حمايت خود گرفته، اين مركب چگونه بوده است و چه نام داشته؟ براق؟ رفرف؟ يا مركب ديگر؟ در هر حال مركب مرموز و ناشناخته اي است از نظر ما؟
از همه اينها گذشته فرضيه حداكثر سرعت كه در بالا گفته شد، امروز در ميان دانشمندان متزلزل شده، هر چند «اينشتاين» در فرضيه معروف خودش به آن سخن معتقد بوده است.
دانشمندان امروز مي گويند امواج جاذبه بدون نياز به زمان در آن واحد از يكسوي جهان به سوي ديگر منتقل مي شود و اثر مي گذارد، و حتي اين احتمال وجود دارد كه در حركات مربوط به گستردگي جهان (مي دانيم جهان در حال توسعه است و ستاره ها و منظومه;ها به سرعت از هم دور مي شوند) منظومه هائي وجود دارند كه با سرعتي بيش از سرعت سير نور از مركز جهان دور ميشوند.
كوتاه سخن اينكه مشكلاتي كه گفته شد هيچكدام به صورت يك مانع عقلي در اين راه نيست، مانعي كه معراج را به صورت يك محال عقلي درآورده، بلكه مشكلاتي است كه با استفاده از وسائل و نيروي لازم قابل حل است.
پرسش:
معراج پيامبر و صحنه هائي كه با آن در معراج، مواجه شد، چگونه بود؟
پاسخ:
پيامبر گرامي اسلام(ص) اين سفر آْسماني را در چند مرحله پيمود.
مرحله نخست، مرحله فاصله ميان مسجد الحرام و مسجد اقصي بود كه در ايه اول سوره اسراء به آن اشاره شده است، «منزه است خداوندي كه در يك شب بنده اش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي برد».
طبق بعضي از روايات معتبر پيامبر در اثناء راه به اتفاق جبرئيل در سرزمين مدينه نزول كرد و در آنجا نماز گزارد.
و نير در «مسجد الاقصي» با حضور ارواح انبياي بزرگ مانند ابراهيم و موسي و عبسي(ع) نماز گزارد، و امام جماعت پيامبر(ص) بود، سپس از آنجا سفر آسماني پيامبر(ص) شروع شد و آسمانهاي هفتگانه را يكي پس از ديگري پيمود، و در هر آسماني با صحنه هاي تازه اي روبرو شد، با پيامبران و فرشتگان و در بعضي آسمانها با دوزخ يا دوزخيان، و در بعضي با بهشت و بهشتيان، برخورد كرد.
و پيامبر(ص) از هر يك از آنها خاطره هاي پرارزش و بسيار آموزنده در روح پاك خود ذخيره فرمود، وعجائبي مشاهده كرد كه هركدام رمزي و سري از اسرار عالم هستي بود و پس از بازگشت اينها را با صراحت، و گاه با زبان كنايه و مثال، براي آگاهي امت در فرصتهاي مناسب شرح مي داد، و براي تعليم و تربيت از آن استفاده فراوان مي فرمود.
البته بهشت و دوزخي را كه پيامبر(ص) در سفر معراج مشاهده كرد، و كساني را در آن متنعم يا معذب ديد،
بهشت و دزوخ قيامت نبود، بلكه بهشت و دوزخ برزخي بود زيرا قرآن مجيد مي گويد بهشت و دوزخ رستاخيز بعد از قيام قيامت و فراغت از حساب نصيب نيكوكاران و بدكاران شود.
سرانجام به هفتمين آسمان رسيد، و در آنجا حجابهائي از نور مشاهده كرد همانجا كه «سدرة المنتهي» و «جنة المأوي» قرار داشت، و پيامبر(ص) در آن جهان سراسر نور و روشنائي به او ج شهود باطني، و قرب الي الله، و مقام «قاب قوسين او ادني» رسيد، و خداوند در اين سفر او را مخاطب ساخته، و دستورات بسيار مهم و سخنان فراواني به او فرمود كه مجموعه اي از آن امروز در روايات اسلامي به صورت «احاديث قدسي» براي ما به يادگار مانده.
قابل توجه اينكه طبق تصريح بسياري از روايات، پيامبر(ص) در قسمتهاي مختلفي از اين سفر بزرگ، علي(ع) را ناگهان در كنار خود مشاهد كرد، و تعبيراتي در اين روايات ديده مي شود كه گواه عظمت فوق العاده مقام علي(ع) بعد از پيغبر اكرم(ص) است.
پرسش:
آيا معراج پيامبر اكرم(ص) روحاني بوده است يا جسماني؟
پاسخ:
علاوه بر اينكه مشهور ميان دانشمندان اسلام (اعم از شيعه و اهل تسنن) اين است كه اين امر در بيداري صورت گرفته ظاهر خود آيات قرآن در آغاز سوره اسراء و همچنين سوره نجم نيز وقوع اين امرا را در بيداري گواهي مي دهد.
تواريخ اسلام نيز گواه صادقي بر اين موضوع است، زيرا در تاريخ مي خوانيم هنگامي كه پيامبر(ص) مسأله معراج را مطرح كرد مشركان به شدت آنرا انكار كردند و آنرا بهانه اي برا كوبيدن پيامبر(ص) دانستند، اين به خوبي گواهي ميدهد كه پيامبر هرگز مدعي خواب يا مكاشفه روحاني نبوده و گرنه اين همه سر و صدا نداشت و اگر در روايتي از حسن بصري ميخوانيم كه «اين امر در خواب واقع شده است» و يا خبري كه از عايشه نقل شده «به خدا سوگند بدن پيامبر از ميان ما نرفت تنها روح او به آسمانها پرواز كرد» ظاهراً جنبه سياسي داشته و براي خاموش كردن جنجالي بوده است كه درباره مسأله معراج در ميان اي به وجود آمده بود.
پرسش:
سرّ اينكه حضرت رسول(ص) مبدأ كلمات الهي را مشاهده ميكرد چه بود؟
پاسخ:
حضرت رسول(ص) فرمود: من درِ اسراء بر بال جبرئيل نشستم وقتي به معراج رفتم از عرش الهي ندايي رسيد و من آن ندا را شنيدم كه گفت: «اني أنا الله». آنگاه من خدا را با قلب خود ديدم و با چشم نديدم: «فرأيته بقلبي و ما رأيته بعيني» (1).
رسول اكرم(ص) فرمود: من به لقاء الله باريافتم و مبدأ همه كلمات را مشاهده كردم (2) و اين بهتر از چهار هزار كلمه است كه موساي كليم تلقي كرد، چون آنها فروعات اصولي است كه رسول گرامي(ص) آنها را دريافت كرد.
سرّ اين كه حضرت رسول(ص)، مبدأ كلمات الهي را مشاهده ميكند و مصداق بارز «وجوه يومئذ ناضرة الي ربها ناظرة» (3)است، آن است كه چهره هستي وجود مبارك پيغمبر(ص) فقط متوجه لقاء الله است، چون خداوند فرمود: «فَأقَم وجَهك للِدين حنيفاً» (4)، آن حضرت هم امتثال كرد و گفت: «اِنّي وَجّهت وجهي لِلذي فطر السموات و الأرض»( 5)و «انّ صلاتي و نُسُكي و مَحياي و مَماتي لله ربّ العالمين» (6).
البته چنين قلبي مجلاي نور حق بوده و به لقاي الهي بار مييابد.
نكته قابل توجّه اين كه در آيه «وجوه يومئذ ناضرة الي ربها ناظرة» (7) سخن از «وجهي» است كه به خدا مينگرد نه «چشمي» كه خدا را ميبيند، چون چشم هرگز خدا را نخواهد ديد؛ زيرا آن موجودي كه با چشم ديده ميشود، چه در دنيا و چه در آخرت مادي و جسماني است اما خدا كه نور محض و هستي صرف است، هرگز صورت مثالي ندارد، نه در دنيا و نه در برزخ و نه در قيامت كبري.
امّا آنها كه داراي تفكّر اشعري هستند، با سوء برداشت از ظاهر اين آيه شريفه ميپندارند بعضي چشمها در قيامت خدا را ميبيند و حال آن كه اولاً محور آيه چهره است نه چشم، ثانياً منظور چشم باطن است نه چشم ظاهر و اولياي الهي با آن چشم باطن خدا را مينگرند. زيرا «لاتُدركه الَأبصار و هو يُدرك الأَبصار و هو اللطيف الخبير» ، (8)
چنانكه درباره كوردلي كافران فرمود: «فَاِنّها لا تعمي الأَبصار و لكن تعمي القُلوب التي في الصُدور» (9). اين كه امير المؤمنين علي(ع) فرمود: «ما كُنت أَعبد رَبا لم أَره» (10) و در عين حال فرمود: «لا تُدركه العُيون بِمُشاهدة الَأبصار بَل تُدركه القلوب بِحقائق الايمان» (11)، نيز ناظر به همين اصل است.
پس اين كه رسول خدا(ص) فرمود: من در معراج حقيقتي را دريافتم كه از چهار هزار كلمه موساي كليم(ع) بالاتر است، ريشه قرآني دارد؛ زيرا اگر كسي به لقاء الله رسيد حتماً از فيضها و كمالات مراحل نازلتر نيز برخوردار خواهد بود.
پاورقی:
1) بحار9/289
2) همان 53/68
3) قيامت/22-23
4) روم/30
5) انعام/79
6) انعام/162
7) قيامت/22-23
8) انعام/103
9) حج/46
10) بحار4/44
11) بحار4/44
پرسش:
سير معراج پيامبر چگونه بود؟
پاسخ:
ازمعجزات علمي و عملي حضرت رسول اكرم(ص) «معراج» است كه در سايه عبوديّت حاصل شده و قرآن كريم و روايات از آن با عظمت ياد ميكنند.
آن چه براي رسول اكرم در معراج مشهود شد، براي سالكان اين كوي هم به مقدار سير و سلوكشان مشهود ميشود، ليكن تفاوت تابع و متبوع نه تنها در اصل و فرع بودن آن است بلكه در درجه مشهود، مقدار مشهود و كيفيت شهود خواهد بود.
شناخت ابعاد و خصوصيات اين سير ميتواند امكان و ميزان اقتداي به صاحب اصلي مقام عروج، يعني حضرت رسول اكرم(ص) را براي سالكان مشخص كند. قرآن و سنت قطعي، مسئله معراج را تا حدودي بيان كردهاند. براي معراج دو مقطع از سير بود: يكي سير زميني رسول اكرم(ص) از مسجد الحرام تا بيت المقدس، و ديگري سير از مسجد اقصي به سدرة المنتهي. آنچه مربوط به سير زميني است در سوره «اسراء» و آنچه مربوط به سير آسماني است در سوره «نجم» بيان شده است.
پرسش:
واقعه معراج پيامبر (ص) را تشريح كنيد؟
پاسخ:
پيامبر گراميسفر با شكوه خود را از خانه خواهرش, ((امّ هاني)) آغاز كرد, وبه سوي ((بيت المقدس)), واقع در كشور اردن كه آن را ((مسجد الاقصي)) نيز مينامند روانه شد, سپس به ((بيت لحم)) كه زادگاه حضرت مسيح است و منازل انبياء و آثار و جايگاه آنها ديدن به عمل آورد, در برخي از منازل دو ركعت نماز گزارد.
از همان نقطه به سوي آسمانها پرواز نمود, ستارگان و نظام جهان بالا را مشاهد كرد, و با ارواح پيامبران و فرشتگان آسماني سخن گفت, و از مراكز رحمت و عذاب (بهشت ودوزخ) بازديدي به عمل آورد, درجات بهشتيان و اشباح دوزخيان را از نزديك مشاهده فرمود, سپس به سير خود ادامه داد, و به ((سدرة المنتهي)) رسيد, سپس مأمور شد از همان راهي كه پرواز نموده بود بازگشت نمايد. در مراجعت نيز در ((بيت المقدس)) فرود آمد و راه مكه و وطن خود را در پيش گرفت, و در بين راه به كاروان بازرگاني قريش برخورد, در حالي كه آنان شتري را گم كرده بودند وبه دنبال آن ميگشتند.
پرسش:
آيا به راستى در قرآن مجيد، و روايات معتبر و گفته هاى دانشمندان بزرگ اسلام مدرك روشنى بر مساله معراج وجود دارد، و آيا معراج آن حضرت جسمانى و با بدن شريف وى بوده است؟
پاسخ:
در قرآن چنين مى خوانيم:«سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى الذى باركنا حوله لنريه من آياتنا انه هو السميع البصير; پاك و منزه است آن خدايى كه بنده ى خودش را در شبى از مسجد الحرام به مسجد الاقصى كه در سرزمين مبارك و مقدسى واقع شده است برد، تا آيات و نشانه هاى(عظمت) ما را ببيند او شنوا و بيناست».(1)
در اين آيه تنها به مقدمه ى معراج يعنى حركت از سرزمين «مكه» به بيت المقدس اشاره شده است و درباره ى رفتن به آسمانها بحثى ندارد.
از اين آيه چند نكته استفاده مى شود و آن اين كه، سير مزبور از خود مسجد الحرام صورت گرفته و تمام آن در يك شب واقع شده، و هدف اين سفر عجيب مشاهده ى آيات عظمت خداوند بوده است، ضمناً ظاهر آيه اين است كه جريان مزبور در بيدارى بوده نه در خواب زيرا مفهوم جمله ى اسرى به عبده اين است كه خداوند بنده اش را به چنين مسافرتى برد، به علاوه شروع آيه با كلمه سبحان كه نشانه ى اهميت موضوع است نيز مؤيد اين مطلب مى باشد چون خواب دين موضوع مهمى ، نيست كه با اين تعبير ذكر شود.
«و لقد رآه نزله اخرى. عند سدره المنتهى. عندها جنه الماوى. اذ يغشى السدره مايغشى. ما زاغ البصر و ما طغى لقد راى من آيات ربه الكبرى»(2) خلاصه مفاد اين شش آيه آن است كه پيامبر اسلام((صلى الله عليه وآله)) براى دومين بار فرشته وحى(جبرئيل) را به صورت اصلى مشاهده ملاقات كرد(مرتبه ى اول در آغاز نزول وحى در كوه حرا بود) و اين ملاقات در نزد بهشت جاويدان صورت گرفت و چشم پيامبر در مشاهده ى اين منظره دچار خطا و اشتباه نشد و آيات و نشانه هاى بزرگى از عظمت خدا را مشاهده نمود.
گرچه در اين آيات تصريحى به معراج و وقع و اين ملاقات و مشاهده ى آن آيات عظمت در آسمانها نشده است، ولى قرائن موجود در آيات گواهى مى دهد كه اين جريان هنگام سير پيامبر((صلى الله عليه وآله)) در آسمانها رخ داده است، از جمله اينكه تصريح مى كند كه ملاقات مزبور، نزد بهشت جاويدان صورت گرفت، لذا اكثر مفسران شيعه و سنّى اين آيات را مربوط به معراج پيامبر((صلى الله عليه وآله)) دانسته و شرح جريان معراج را در ذيل اين آيات بيان كرده اند.
اين آيات نيز ظاهر در اين است كه اين حادثه در بيدارى اتّفاق افتاده است و آيه: «ما زاغ البصر و ما طغى; چشم پيامبر دچار خطا و انحراف نشد» گواه ديگرى بر اين موضوع مى باشد و آيه «و لقد راى من آيات ربه الكبرى; قسمتى از آيات و نشانه هاى بزرگ عظمت خدا را مشاهده كرد» نيز هدف اين سير آسمانى را اجمالا روشن مى سازد كه براى مشاهده ى آثار عظمت پروردگار در جهان بالا بوده است.
از بحثهاى فوق همين اندازه استفاده مى شود كه موضوع معراج در قرآن مجيد به طور
اجمال بيان گرديده است.
معراج رسول الله((صلى الله عليه وآله)) از نظر روايات معصومان((عليهم السلام)) و ديدگاه علماى اسلامى وآن چه از مطالعه ى كتب مختلف تفسير و حدث و عقايد كه به وسيله ى دانشمندان اسلام تأليف شده است استفاده مى شود آن است كه بر خلاف آن چه شايد بعضى تصوّر مى كنند عقيده ى به معراج پيامبر((صلى الله عليه وآله))مخصوص دسته ى معينى از مسلمانان نيست، بلكه عموم مسلمين در اين عقيده مشتركند، البته با تفاوتهايى كه بعداً اشاره خواهد شد.
احاديث فراوانى از طريق شيعه و اهل سنّت در اين زمينه نقل شده است كه ذكر همه ى آنها، به طول مى انجامد ولى همين اندازه بايد دانست كه بسيارى از علماى اسلام «تواتر» يا «شهرت»، اين احاديث را تصديق كرده اند به عنوان نمونه گفتار سه تن از دانشمندان بزرگ تفسير و حديث و عقايد شيعه و سپس گفتار بعضى از دانشمندان اهل تسنن را در اينجا مى آوريم:
1. فقيه و مفسر بزرگ عالم تشيع «شيخ طوسى» در كتاب تفسير خود به نام تبيان در ذيل آيه ى اول سوره ى اسرا چنين مى گويد:
«دانشمندان شيعه معتقدند در همان شبى كه خداوند پيامبرش را از مكه به بيت المقدّس حركت داد او را به آسمان برد و آيات و عظمت خود را در آسمانها به او نشان داد و اين در بيدارى بود نه در خواب، ولى آنچه از قرآن برمى آيد همان سير از مسجدالحرام(مكه) به مسجداقصى(بيت المقدس است) و بقيه ى اين مسافرت از اخبار معلوم مى گردد.
گرچه نامبرده در ذيل آيه ى مزبور تنها قسمت اول معراج را مستند به قرآن و بقيه را مستند به اخبار مى كند ولى در بياناتى كه در تفسير شش آيه ى سوره «والنجم» ذكر نموده تعبيراتى ديده مى شود كه كاملا منطبق بر قسمت دوم معراج يعنى سير به آسمانها از بيت المقدس است گويا به اين قسمت كه، رسيده تغيير نظر داده و آنرا هم مستند به قرآن مى داند ولى در هر صورت او دلالت اخبار را در اين باره قطعى دانسته است.
2. مفسر عالى قدر مرحوم «طبرسى» در تفسير «مجمع البيان» در ذيل آيات سوره ى نجم مى گويد: ظاهر مذهب اصحاب و مشهور در اخبار ما اين است كه خداوند پيامبر را با همين جسم در حال بيدارى و حيات به آسمانها برد و اكثر مفسران نيز بر همين عقيده اند.
3. محدّث شهيد علاّمه مجلسى در جلد ششم «بحارالانوار» مى نويسد: سير پيامبر اسلام از مسجدالحرام به بيت المقدس و از آنجا به آسمانها از جمله مطالبى است كه آيات و احاديث متواتر شيعه و سنّى بر آن دلالت دارد و انكار امثال اين مسائل يا تأويل و تفسير آن به معراج روحانى يا خواب ديدن پيامبر((صلى الله عليه وآله)) ناشى از عدم اطّلاع از آثار ائمه هدى((عليهم السلام)) يا ضعف يقين است سپس اضافه مى كند: اگر بخواهيم اخبارى را كه درباره ى اين مسأله رسيده است جمع آورى كنيم يك كتاب بزرگ خواهد شد سپس خود او در احاديث بسيارى كه شايد متجاوز از يكصد حديث است در اين زمينه نقل مى كند كه قسمت قابل توجهى از آن از كتاب «كافى» معتبرترين كتاب شيعه نقل شده است.
دانشمندان حديث و تفسير اهل سنّت نيز احاديث معراج را جزو احاديث مشهور معرّفى كرده اند و بسيارى از مفسران آنها در تفسير سوره ى «اسرا» يا سوره ى «نجم» به نزول اين آيات درباره ى معراج تصريح نموده اند.
در پايان اين بحث يادآورى اين نكته به منظور روشن ساختن سير تاريخى اين مسأله در ميان مسلمين از نظر روايات و طرز تفكر دانشمندان اسلام لازم به نظرمى رسد و آن اينكه «طبرسى» مفسر بزرگ اسلامى در كتاب تفسير خود«مجمع البيان» مى گويد، احاديثى كه در موضوع معراج نقل شده است چهار دسته است:
1. رواياتى كه به حكم تواتر قطعى است(مانند اصل موضوع معراج)
2. احاديثى كه قبول آنها هيچ گونه مانعى عقلى و نقلى ندارد(مانند مشاهده ى بسيارى از آيات عظمت خداوند در آسمانها)
3. رواياتى كه ظاهر آن زننده است ولى مى توان آنها را توجيه و تفسير نمود.
4. رواياتى كه مشتمل بر يك سلسله امور نامعقول و باطل مى باشد، و مفاد آنها گواه روشنى بر ساختگى بودن آنهاست.
همانطور كه اين دانشمند بزرگ تصريح نموده قبول مسأله ى معراج به اين معنى نيست كه هر خبرى در هر كتابى در اين زمينه نقل شده آن را بپذيريم يا تأييد كنيم، زيرا متأسّفانه مسأله ى معراج مانند بسيارى از مسائل ديگر از دستبرد جاعلان حديث مصون نمانده و پيرايه هاى فراوانى به آن بسته اند بايد به كمك مدارك عقلى و نقلى روشنى كه در دست است اين احاديث را صرافى نمود، و درست و نادرست آن را از هم جدا كرد.
پاورقی:
1 - سوره بنى اسرائيل، آيه 1.
2- سوره نجم، آيات 13 - 18.
پرسش:
آيا از نظر بحثهاى علمى و منطقى معراج فاقد ارزش است؟
پاسخ:
پاسخ از نظر علم امروز مثبت است; زيرا سير فضايى بشر نه تنها امكان دارد; بلكه قسمتهاى قابل توجهى از آن تاكنون جنبه ى علمى به خود گرفته است، اگر در سابق ممكن بود كسانى بگويند چنين مسافرتى امكان عقلى و عملى ندارد، يا آن طور كه طرفداران هيئت كهنه ى بطلميوس تصور مى كردند سير انسان در آسمانها موجب خرق عادت و التيام افلاك است امروزه چنين سخنى اصلا قابل قبول نيست.
زيرا موشكهاى فضا پيما بعضى با سرنشين و بعضى بدون سرنشين سينه ى آسمان را شكافته و تا ستاره زهره كه در هيئت بطلميوس در فلك سوم قرار داشت، پيش رفته اند نه محال عقلى روى داده و نه خرق و التيامى به وجود آمده است.
درست است كه اين پيشرفت و موقعيّت در برابر عظمت كواكب و آسمانها و فواصل عجيب آنها بسيار ناچيز مى باشد ولى هر چه هست مطلب را از صورت يك امر محال عقلى و علمى بيرون آورده است و همانطور كه گفته اند بهترين دليل براى امكان يك موضوع وقوع آن است.
پرسش:
اگر پيامبر دست به سير آسمانى]معراج[ زده با چه وسايلى بوده است، با اينكه حتّى وسايل فعلى مسافرتهاى فضايى در آن موقع وجود نداشته است؟
پاسخ:
بايد اعتراف كرد كه سفر فضايى نيازمند به وسائل گوناگونى است و بايد به، كمك آنها بر موانع فراوانى كه در اين راه وجود دارد پيروز شد. اين موانع بسيار زياد است و از همه مهم تر شش مانع زير مى باشد.
الف) نخستين مانع بر سر راه مسافرتهاى فضايى نيروى جاذبه ى زمين است كه بايد به وسايلى بر آن پيروز شد دانشمندان با يك محاسبه ى دقيق ثابت كرده اند براى شكافتن «زره جاذبه» و فرار از حوزه ى جاذبه ى زمين مركبى لازم است كه سرعت آن لااقل 40 هزار كيلومتر در ساعت و به عبارت، ديگر 2/11 كيلومتر در ثانيه باشد. اگر چنين سرعتى به ناو فضاپيما داده شود زره ى، جاذبه را شكافته و به سوى سيارات منظومه ى شمسى حركت خواهد نمود به دست آوردن چنين سرعتى يا بيشتر از آن كاملا ممكن است ولى ساده و آسان نيست.
ب) مانع ديگر فقدان هوا در محيط ماوراء جو است بلكه در جو زمين كه قطر آن در حدود يكصد كيلومتر است قطع نظر از چند كيلومتر هواى مجاور زمين كه به اندازه كافى اكسيژن دارد و متراكم است بقيه به واسطه رقيق بودن قابل تنفس نيست، و اگر انسان از آن بالاتر برود، بر اثر كمبود اكسيژن به زودى دچار خفقان مى گردد.
تجربه نشان مى دهد كه يك فرد عادّى در 15 كيلومترى از سطح زمين در عرض چند ثانيه بيهوش مى شود و اگر به او نرسند هلاك خواهد شد، لذا فضا پيمايان ناچارند اكسيژن لازم را، براى مسافرتهاى فضايى با خود از زمين ببرند.
پ) مانع ديگر، موضوع گرماى سوزان و سرماى كشنده اى است كه در فضا وجود دارد به اين معنى آن قسمتى از جسم كه آفتاب بر آن نمى تابد بى اندازه سرد خواهد بود، زيرا در آن جا هوا وجود ندارد تا از يك طرف حرارت سوزان آفتاب را تعديل و از طرف ديگر قسمتى از آن را در خود ذخيره كند و يك حرارت نسبتاً ملايم در اطراف جسم به وجود آورد.
ت) مانع ديگر پرتوهاى مرگبار و اشعه هاى خطرناكى است كه در ماوراء جو وجود دارد مانند اشعه ى ماوراء بنفش، اشعه ى ايكس و اشعه ى كيهانى. اين پرتو اگر به مقدار كم بر بدن انسان بتابد اثر زيان بخش بر ارگانيسم بدن ندارد، امّا چون در فضاى بيرون جو به مقدار فوق العاده زياد موجود است براى انسان كشنده و مرگبار است.
ث) مانع ديگر اجسام فراوان شهابهايى است كه با سرعتهاى مختلف و بسيار شديد در اين فضاى بيكران در حركتند برخورد يكى از ذرات كوچك آنها با بدن انسان ممكن است به مراتب مؤثّرتر و خطرناك تر از گلوله هاى مسلسل باشد چه اينكه مى دانيم هر قدر سرعت يك جسم بيشتر گردد نفوذ و تأثير آن زيادتر خواهد بود و به همين جهات قدرت تأثير انواع گلوله ها را با سرعت سير آنها اندازه گيرى مى كنند نه با جنس و شكل آنها.
راه مبارزه با اين اجسام نيز ساختمان مخصوص ناوفضاپيما و لباسهاى مخصوص فضاپيمايى است كه در موارد عادّى مى تواند در برابر اين اجسام مقاومت كند.
ج)بالاخره مانع ديگرى كه در اين راه وجود دارد مسأله «بىوزين» است. مى دانيم كه نيروى جاذبه با مجذور فاصله نسبت معكوس دارد يعنى اگر فاصله ى جسمى از، مركز زمين دو برابر گردد، وزن آن به يك چهارم تقليل مى كند زيرا وزن چيزى جز تأثير نيروى جاذبه بر بدن انسان يا ساير اجسام نيست و به اين ترتيب به جايى مى رسيم كه وزن بدن انسان به چند كيلومتر، و كم كم به چند گرم و سپس به صفر مى رسد و مسافر فضايى كاملا احساس بىوزنى مى كند حتّى به اندازه ى يك پر كاه احساس وزن نمى نمايد به علاوه خود سرعت نيز يكى از عوامل بىوزنى است.
عوارض و ناراحتى هاى حاصل از بى وزنى گرچه خطرناك نيست ولى تحمّل آن براى افراد عادّى، مشكل و طاقت فرسا مى باشد. فضانوردان براى تحمّل آثار بىوزنى ناچارند پيش از دست زدن به سفر فضايى تمرينهاى مشكل و مختلفى انجام دهند و ورزيده شوند.
اينها موانع گوناگونى است كه بر سر راه مسافران فضا وجود دارد ولى همانطور كه گفته شد، چنان نيست كه وجود اين موانع مسأله ى سفر فضايى را به صورت محال و لاينحل درآورد بلكه مى توان، با وسايل لازم بر آنها پيروز شد، نمونه اى از اين وسايل را امروز بشر در اختيار دارد ولى بديهى است نبايد وسيله را منحصر به اينها دانست و كاملا ممكن است طرق و وسايل ديگرى نيز براى درهم شكستن اين موانع وجود داشته باشد.
اين در مورد سفر فضايى بشر امروز.
امّا در مورد معراج پيامبر اسلام((صلى الله عليه وآله)) يادآور مى شود كه: ما مى دانيم پيامبر ما با نيروى يك بشر عادّى اين راه را نپيمود بلكه با نيروى عظيمى كه از جهان ماوراء طبيعت در اختيار داشت و با وسيله ى كاملا مجهزى اين راه را طى كرد و در اين قسمت هيچ، مشكل لاينحلى به چشم نمى خورد.
آيا هيچ فرد خداپرستى كه ايمان به قدرت لايزال و بى پايان خداوند دارد(البته روى سخن در اين بحث با خداپرستان است) مى تواند انكار كند كه براى خداوند هيچ مانعى ندارد و وسيله ى مرموزى كه از فكر محدود ما بيرون است در اختيار پيامبرش بگذارد تا بتواند در آسمانها سير كند و عجايب و شگفتيهاى جهان بالا را ببيند؟
پرسش:
اگر قبول كنيم پيامبر اسلام مسافرت به تمام نقاط آسمان بى كران كرده يك مشكل بزرگ از نظر زمان پيش مى آيد، زيرا زمان لازم براى اين كار آنقدر زياد است كه نه تنها آنچه درباره ى معراج پيامبر مى گويند تطبيق نمى كند بلكه با تمام عمر پيامبر اسلام هم ممكن نيست؟
پاسخ:
اگر جسمى بخواهد با سرعتى معادل سير نور به نخستين ستارگان ثوابت(ستارگانى كه بيرون منظومه ى شمسى هستند) سفر كند يعنى هدف آن جسم ستاره «پروكيسما» كه از تمام ستارگان ثوابت به ما نزديك تر است باشد طبق محاسبه اى كه علماى هيئت كرده اند بيش از چهار سال وقت لازم است تا به ستاره ى مزبور برسد، بديهى است اين موضوع مشكل بزرگى در راه معراج(آنهم در يك شب ايجاد مى كند.
براى حال اين مشكل دو راه وجود دارد:
1. ممكن است معراج تنها در داخل منظومه ى شمسى صورت گرفته باشد. چرا كه ايراد فوق در صورتى متوجّه مى شود كه مسير پيامبر را در معراج در منطقه اى بيرون منظومه شمسى بدانيم در حالى كه دليل قاطعى بر اين مطلب در دست نيست زيرا مانعى ندارد اين سفر فضايى در، درون سيارات با عظمت منظومه ى شمسى صورت گرفته باشد، در اين صورت اشكال كاملا برطرف خواهد گرديد. زيرا دورترين سيارات منظومه شمسى كه با چشم غيرمسلح ديده مى شود «زحل» است كه قد ما نام آسمان هفتم بر آن مى نهاده اند(زيرا فاصله ى آن از ما بيش از فاصله ى ما تا عطارد، زهره، مريخ، مشترى و كره ى خورشيد مى باشد). فاصله ى اين سياره از ما كمى بيش از 1400 ميليون كيلومتر است، اين فاصله براى مركبى كه كمتر از سرعت سير نور حركت كند فاصله ى كوتاهى است كه پيمودن آن در مدّت بسيار كوتاهى ميسر مى باشد بنابراين اگر معراج پيامبر((صلى الله عليه وآله)) در درون سيارات منظومه شمسى صورت گرفته باشد مشكل زمان كاملا حل خواهد شد و مخالفتى با كشفيات علم فيزيك نخواهد داشت و اطلاق آسمانها بر كرات منظومه شمسى يك اطلاق معمولى است زيرا يكى از معانى آسمانها همين كرات منظومه ى شمسى مى باشد.
جالب توجّه اينكه در احاديث شيعه و سنّى براى سفر پيامبر به آسمانها نام مركبى به عنوان «براق» ديده مى شود و «براق» از ماده ى برق است علماى حديث مى گويند: «علّت اين نام گذارى شايد اين بوده كه مركب مزبور بسيار سريع مانند برق حركت مى كرده است جالب تر اينكه در توصيف اين مركب فضايى درپاره اى از احاديث وارد شده كه خطا مد بصره يعنى هر قدم او به اندازه ى مقدار ديد او بوده است و با توجّه به اينكه رويت اشياء به وسيله ى «نور» صورت مى گيرد و طول زمانى كه براى ديدن هر چيز لازم است برابر با سرعت سير نور آن است، از اين حديث استفاده مى شود كه مركب مزبور سرعتى نزديك به سرعت نور داشته است.
2. سرعت سير نور بالاترين سرعتها نيست.
بررسى و مطالعه در گفتگوهاى دانشمندان امروز نشان مى دهد اين نظريه كه هيچ چيز در تحت هيچ عاملى نمى تواند بالاتر از سرعت نور حركت كند، صد در صد قطعى و مسلّم نيست بلكه احتمال مى رود در ماوراء سرعت نور نيز سرعتهايى باشد.
از جمله در مورد امواج مرموز جاذبه عده اى از دانشمندان معتقدند اين امواج براى پيمودن فاصله ها مطلقاً نيازمند به زمانى نيست، بلكه در يك لحظه مى تواند سرتاسر جهان را بپيمايد.
دانشمند مزبور(كيوركيو) در همان بحث به اين موضوع اعتراف مى كند و چنين مى نويسد: «...ولى يك سرعت وجود دارد كه آنى نيست و در يك لحظه از يك سر جهان به طرف ديگر اثر مى كند و آن سرعت تأثير امواج نيروى جاذبه مى باشد.»
اگر در همين آن، در انتهاى جهان يك كهكشان كه داراى دها ميليون خورشيد است ناگهان جدا شده و مبدل به امواج گردد نيروى جاذبه به طورى عكس العمل نشان مى دهد كه در همين لحظه نظام جهان متعادل مى شود و اگر اين طور نبود همان ثانيه كه آن كهكشان تفكيك و مبدل به امواج گرديد دنياى خورشيد ما هم بايد نابود گردد.
همانطور كه ملاحظه مى فرماييد در اينجا بحث درباره سرعتهاى مافوق سرعت نور در مورد انبساط كهكشان هاست و اين خود مى رساند كه تئورى سرعت نهايى(نور) يك نظريه قاطع و مسلّم نيست و ممكن است در پرتو اكتشافات آينده اين مطلب روشن شود كه حتّى جسم خاكى در شرايط خاصّى(نه در هر شرايطى) بتواند سرعتهاى مافوق سرعت نور داشته باشد و در اين صورت مشكل زمان در مسأله ى معراج حتّى در صورتى كه مسير پيامبر ماوراء منظومه شمسى بوده است حل خواهد گرديد. و از نظر علم مانعى نخواهد داشت كه پيامبر سراسر پهنه ى آسمانها را در يك شب سير كرده باشد.
پرسش:
منظور از سير پيامبر به آسمانها]معراج[ چه بوده است؟
پاسخ:
متأسّفانه جريان معراج پيامبر((صلى الله عليه وآله)) مانند بسيارى ديگر از جريانهاى صحيح تاريخى آميخته با، خرافاتى شده است كه قيافه ى اصلى آن را در نظر كسانى، كه مطالعات كافى در اين قسمت ندارند ناپسند نشان داده است.
قرآن از روى اين حقيقت پرده برمى دارد و در هر حال بهترين سند زنده و دست نخورده براى درك هدف اصلى معراج پيغمبر((صلى الله عليه وآله)) و براى درك همه ى حقايق اسلامى همين قرآن مجيد است.
ما مى توانيم هدف اين سير شبانه را به خوبى از آيات قرآن استنباط كنيم كه كاملا با موازين با اينكه آيات اصلى مربوط به معراج در قرآن به ده آيه نمى رسد، در عين حال در دو آيه هدف معراج توضيح داده شده است: «سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى الذى باركنا حوله، لنريه من آياتنا;(1) منزه است خدايى كه بنده ى خود را در شبانه از مسجدالحرام به مسجد اقصى همان مسجدى كه اطراف آن را پربركت ساختيم برد تا آيات خويش را به او نشان دهد.»
در اين آيه هدف اين سير شبانه را مشاهده ى آثار عظمت خداوند در جهان بالا معرّفى نموده است و و در آيه ى 18 سوره «النجم» مى فرمايد: «لقد راى من آيات ربه الكبرى; پيامبر در اين سفر آيات بزرگ خدا را مشاهده نمود.»
از اين دو آيه به خوبى برمى آيد كه هدف اين سير فضاى بار يافتن به بارگاه سلطنت خداوند يا شنيدن صداى قلم او يا مشاهده ى جمالش نبوده است.
اصولا به عقيده ى ما مسلمانان خداوند محل خاصّى ندارد او در همه جا و در تمام جوانب عالم هست «اينما تولوا فثم وجه الله; به هر سو رو كنيد خدا در آنجا هست.»
«وسع كرسيه السموات و الارض; كسى او به وسعت آسمانها و زمين مى باشد.» يعنى منظور از كرسى چيزى جز مجموعه ى جهان پهناور آفرينش نيست.
بنابراين منظور از معراج همان مشاهده ى آثار عظمت خدا در جهان بالا بوده است تا قلب نورانى پيامبر در پرتو مشاهده ى اين آثار حيرت انگيز نورانى تر گردد و فكر و روح بلند او وسيع تر شود و براى رهبرى و هدايت خلق به سوى خدا آمادگى بيشترى پيدا كند.
بديهى است اين مشاهده يك مشاهده حضورى بوده است و مشاهده حضورى براى يك موجودى كه جسم دارد جز به حاضر شدن او در نزد موجودى كه مى خواهد آن را مشاهده كند ممكن نيست، و اينكه پيغمبر((صلى الله عليه وآله)) بدون سير به آسمانها از وضع آنها باخبر است، اينگونه علم و اطّلاع با مشاهده از نزديك از نزديك فرق بسيار دارد; درست مثل اينكه حادثه اى در شهر واقع شده باشد و ما از وقوع آن مطلع شده باشيم ولى در محل وقوع حادثه نبوده ايم و جريان را با چشم نديده ايم; البته حضور در محل و مشاهده جريان حادثه تأثير بسيار عميق ترى در وجود انسان خواهد داشت در حالى كه اطّلاع غيابى آن اثر را ندارد.
پاورقی:
1 - سوره اسراء، آيه 1.
پرسش:
در بسياري از روايات ديني آمده است كه پيامبر اسلام در جريان معراج به عرش خدا فاصله اي كه با خدا داشته به اندازة يك كمان نوراني يا يك دست بوده است، مي خواهم بدانم منظور از اين فاصله فاصله مادي است يا معنوي؟ اگر اين فاصله فاصله اي مادي باشد در اين صورت بزرگي بي اندازه خداوند نقض مي شود و براي خدا حد و مرزي قائل شده اند زيرا پيامبر انسان است و انسان مادي است و معراج پيامبر معراجي جسماني بوده است. و اگر منظور فاصله اي معنوي باشد معراج جسماني پيامبر نقض مي شود زيرا معنويات در روح است و براي جسم درك معنويات غير ممكن. لطفاً توضيح دهيد؟
پاسخ:
اصل نزديكي پيامبر در شب معراج در قرآن آمده است كه مي فرمايد "ثم دنا فتدلي فكان قاب قوسين اوادني" سپس نزديكتر و نزديكتر شد تا آنكه فاصلة او به اندازه دو كمان يا كمتر بود. (1)
و روايات بسيار هم اين مطلب را بيان مي كنند. به عنوان مثال امام موسي بن جعفر (ع) مي فرمايد: هنگاميكه پيامبر به معراج برده شد و فاصلة او از ساحت قدس پروردگارش به اندازة قوسين يا كمتر بود حجابي از حجابها از برابر ديدگان او برداشته شد(2)
و قطعاً مراد از نزديكي به خداوند مادي نيست بلكه يك نوع شهود و قرب خاص معنوي است زيرا رؤيت حس در مورد خداوند نه در دنيا و نه در آخرت امكان پذير است. چرا كه لازمة آن جسمانيت ومادي بودن است و نيز تغيير و تحول و فساد و ذات واجب الوجود از همة اين امور مبراست.
ولي خدا را از طريق دل و عقل مي توان مشاهده كرد و اين همان سخن علي (ع) است كه مي فرمايد چشمها با مشاهدة حسي هرگز او را نديده ولي دلها با حقيقت ايمان او را دريافته است. (نهج البلاغه، خ 179)
پس تعبيراتي مانند "فكان قاب قوسين اوادني" همه به صورت كنايه و بيان شدت قرب است و گرنه او با بندگانش فاصله مكاني ندارد. تا با قوس و زراع سنجيده شود و نيز منظور از رؤيت در آيات رؤيت با چشم نيست بلكه شهود باطني است حال اين شهود باطني كه براي پيامبر بطور تام و كامل در معراج اتفاق افتاد چه در روي زمين باشد يا در آسمانها و اين مطلب هيچ منافاتي با معراج جسماني حضرت پيامبر (ص) ندارد. پيامبر با جسم و روح و حقيقت خود به معراج رفتند و اين شهود والا و عالي را دريافت كردند همان طور كه ايشان در روي زمين و در بين مردم داراي شهود باطني بودند. (3)
و اينكه مي گوييد معنويات فقط براي روح است و بودن معنويات براي جسم غير ممكن است سخني است بدون دليل زيرا مراد شما از معنويات چيست اگر مرادتان امور غير مادي است يعني اموري كه با چشم و اعضاي حسي لمس نمي شود در اين صورت جسم امور غير مادي را درك مي كند مثل درد آيا درد و رنج مادي هستند يل غير مادي اگر بگوييد غير مادي هستند بايد آن را با چشم خود يا حس لامسه خود نشان دهيد و اين ممكن نيست بنابراين غير مادي هستند پس جسم امر غير مادي را درك مي كند. و اگر بگوييد درد را روح من درك مي كند بايد روح شما را درمان كنند نه جسم شما را خلاصه اينكه جسم و روح در دنيا با هم يك حقيقتند مسائل معنوي روي جسم اثر مي گذارد مثل خوشحالي و ...
پاورقی:
1ـ سوره نجم، آيه 12
2ـ نور الثقلين، ج5، ص149
3ـ تفسير نمونه، ج22، ص501
پرسش:
الف ـ هنگامي كه پيامبر اكرمبه معراج رفتند از چند آسمان گذشتند؟ ب ـ در اين آسمانها با چه كساني ملاقات داشتند ج ـ در اين سفر آيا خداوند با پيامبر صحبت كردهاند؟ با چه زباني و لهجهاي؟
پاسخ:
الف ـ قرآن مجيد در سورههاي "اسرأ و نجم" به جريان معراج پيامبر اكرمپرداخته است. در ذيل آيات معراج، روايات به طور مفصل جريان معراج را توضيح دادهاند. در اين روايات آمده است كه پيامبر اكرم در معراج از آسمانهاي هفت گانه عبور كردند و به مقام قرب خداوند، رسيدند; "ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّيَ # فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَيَ ;(1)
ب ـ مشهور است كه پيامبر اكرم بيش از يك بار به معراج رفتند لذا محتواي رواياتي نيز كه به جريان معراج پرداختهاند متفاوت است.
به علت پرهيز از طولاني شدن پاسخ ، در اين جا به اختصار روايتي را ذكر كرده و مطالعه و بررسي بيشتر را به آدرسهايي كه در پاورقي ميآيد ارجاع ميدهيم.
در روايتي از پيامبر اكرم آمده است:....]پس از نماز در بيت المقدس[ جبرئيل مرا به آسمان بالا صعود داده، عجايب و ملكوتش را ديدم. ملايكه آنجا به من سلام كردند. آنگاه جبرئيل مرا به آسمان دوم بالا برد در آنجا عيسي بن مريم و يحيي ابن ذكريا را ملاقات كردم، سپس به آسمان سوم عروجم داد در آنجا يوسف را ديدم. پس مرا به آسمان چهارم بالا برد در آنجا ادريس را ديدم، پس به آسمان پنجم برد در آنجا هارون را ديدم: پس، به آسمان ششم برد در آن جا خلق زيادي ديدم كه موج ميزدند. پس به آسمان هفتم عروجم داد در آنجا خلقي و فرشتگاني ديدم.
در روايت ديگري آمده است در آسمان ششم حضرت موسي و در آسمان هفتم حضرت ابراهيم را ديدم
پيامبر ميافزايند: از آسمان هفتم هم گذشته به اعلي عليين رفتيم و اعلي عليين را وصف نموده و در آخر ميفرمايند: پروردگارم با من سخن گفت و من با پروردگارم سخن گفتم. بهشت و دوزخ را ديدم و عرش سدرة المنتهي را ديده، به مكّه بازگشتم.(2)
ج ـ روايات معراج، سخن گفتن خداوند متعال را با پيامبر اكرم تأييد ميكنند. از آن جا كه پيامبر اكرمعرب زبان بود، تكلم خداوند با ايشان عربي و با صدايي شبيه صداي حضرت عليبود. در روايتي آمده است:
"از پيامبر اكرمسؤال شد، در شب معراج، خداوند با چه زباني با شما سخن گفت؟ حضرت فرمود: با زبان «صداي»حضرت علي(علیه السلام).
حضرت ميافزايند: به خداوند عرض كردم خدايا تو با من صحبت كردي يا حضرت علي؟ خداوند فرمود: من موجودي هستم نه مانند اشيا و موجودات ديگر، با مردم مقايسه نميشوم. با صفات و ويژگيهاي اشيا توصيف نميگردم. تو را از نورم و عليرا از نور تو آفريدم. از درون قلبت مطلع شدم. محبوبتر از عليرا نزدت نيافتم; پس با زبان حضرت عليبا تو صحبت كردم تا قلبت مطمئن شود."(3)
پاورقی:
1) نجم،8ـ9
2) ر.ك: نورالثقلين، علامه حويزي، ج 4، ص 116ـ152، مؤسسةالتاريخ العربي / تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، ص 10ـ57، بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي
3) تفسير صافي، فيض كاشاني، ج 3، ص 177، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات
پرسش:
لطفاً از نظر علمي و ربوبي بيان كنيد معراج پيامبر اكرم به كجا بوده است؟
پاسخ:
معراج، جريان عروج پيامبر به آسمان است كه تعدادي از آيات قرآن، آن را بازگو كرده است. براساس آيه نخست سورة اسرأ ، خداوند پيامبر را در آغاز شب، از مسجدالحرام به سوي مسجدالاقصي در بيتالمقدس حركت داده و آنگاه به همراهي جبرئيل به آسمان عروج كرده است.
از احاديث و آيات استفاده ميشود كه هدف از معراج پيامبر سه چيز بوده است:
1) بزرگداشت فرشتگان
2) ديدن عجايب و اسرار آفرينش
3)بازگو كردن آن براي مردم.
حضرت امام صادقميفرمايند: "همانا خداوند هرگز داراي مكان و زمان نيست; ولي خدا ميخواست فرشتگان و ساكنان آسمانهايش را با گام نهادن پيامبر به ميان آنها ، مورد احترام و تجليل قرار دهد، و نيز ميخواست شگفتيهاي عظمتش را به پيامبرش نشان دهد تا او پس از بازگشت براي مردم بازگو كند"(1)
در معراج پيامبر گرامي، درسهاي بسيار آموزندهاي وجود دارد كه ذكر آنها در اين مختصر نميگنجد و ميتوانيد، در اين زمينه، به منلبع ذیل مراجعه كنيد. (2)
براساس نظر مشهور ميان مفسران، عروج پيامبر از بيتاللّه الحرام (مكه) به مسجدالاقصي (بيتالمقدس) كه در ابتداي سورة اسرأ به آن اشاره شده، جسماني بود. حضرتمحمد در يك زمان كوتاه اين مسير طولاني را طي كرد.
نمونه آن در مورد بعضي از اولياي خدا نيز شنيده شده است كه داراي مقام "طيالارض" بودند و در يك آن، از نقطهاي به نقطه دور دست ميرفتند. اين كار براي خداوند امري آسان است. در مورد عروج حضرتمحمد از بيتالمقدس به سوي آسمانها كه در سورة نجم به آن اشاره شده است، بيشتر مفسران معتقدند كه جسماني و روحاني بود(3)
و در اين معراج براي حضرتمحمد شهود باطني خاصي نسبت به ذات پاك خدا روي داد و آن حضرت چنان اوج گرفت كه به مقام شهود كامل نايل گرديد.(4)
مرحوم علامة طباطبايي ميفرمايد: ايرادي ندارد كه عروج آن حضرت از بيتالمقدس به آسمانها، تنها با روح مقدسشان بوده باشد، اما نه بهنحوي كه معتقدين به معراج روحاني قايلند كه به صورت خواب و رؤياي صادقه بوده، چون اگر صرف رؤيا بود، ديگر جا نداشت قرآن اين قدر در مورد آن سخن بگويد و در مقام اثبات كرامت براي حضرت برآيد; همچنين ديگر جا نداشت قريش وقتي داستان را از آن جناب ميشنيدند، به شدت انكار كنند. مشاهداتي كه حضرت در بين راه ديده بود و نقل فرمود، با رؤيا بودن معراج سازگاري ندارد. بلكه مقصود از روحاني بودن اين است كه روح مقدس آن جناب به عالم مجردات (غير مادي) جايي كه ملائكه زندگي ميكنند و اعمال بندگان به آنجا منتهي و احكام در آنجا صادر ميشود، عروج كرد و آيات و نشانههاي عظيم پروردگارش را مشاهده كرد و حقيقت اشيأ و نتايج اعمال برايش مجسّم شده و ارواح انبياي عظام و ملائكه را ملاقات و با آنان گفتوگو كرد.(5)
اگر عروج به آسمانها را جسماني بدانيم، چنان كه بسياري از مفسران چنين اعتقادي دارند، ملاقات پيامبر با خداوند به معناي مشاهدة حسي و مادي نيست، بلكه رؤيت با قلب حضرت صورت گرفت; پس ملاقات از قبيل ملاقات در يك مكان مادي محسوس نبود، بلكه حضرت به مقام شهود رسيده و در مقام شهود، قرب معنوي مراد است و گرنه در حال حاضر همين كه ما با خواندن نماز با خداوند سخن ميگوييم، بايد در مكاني بايستيم و با عبادت مقرب درگاه خداوند شويم. اين، به معناي جسمانيت خداوند نيست.
اگر عروج به آسمانها را روحاني هم بگيريم، آنگونه كه مرحوم علامه فرمود، در اين صورت، در عروج به آسمانها، ديگر چيزي بهنام جسم مادي كه خواص مادي داشته باشد، (مثل در مكاني ايستادن و با چشم سر ديدن) نداريم، تا اينكه براي آن مكاني در نظر بگيريم و بگوييم در آنجا خدا را ملاقات كرد.
اصولاً دليل مطرح شدن چنين اشكالاتي براي ما انسانها، به اين جهت است كه عالم مجردات از سنخ ماده نيستند و الفاظ ما هم تنها در قالبهاي مادي و محسوس ميگنجد، و چارهاي جز اين نداريم كه بگوييم، مثلاً حضرت در فلان مكان با خدا سخن گفتند، در حالي كه وقتي كسي به عالم مجردات عروج ميكند، آنجا ديگر خواص و ويژگيهاي مادي را ندارد تا مكان داشته باشد، اما از باب تشبيه معقول به محسوس، ما هر چه را بخواهيم تفهيم كنيم، چارهاي نداريم جز اينكه همه امور معنوي و معقول را در قالب الفاظي كه مربوط به امور مادي و مجرد است، بريزيم.(6)
در چگونگي سازگاري مسئله معراج با علوم روز تذكر نكاتي لازم است، از جمله:
1. پيامبراكرمدر معراج، به كرات آسماني سفر نكردند، بلكه سير آن حضرت به عوالم ديگر بود. بنابراين بحث سفر به فضا و كرات آسماني نيست تا گفته شود براي تنفس و... چگونه عمل ميكرد.
2. بيترديد، معراج پيامبراكرم، جنبة عادي نداشت، بلكه با استفاده از نيرو و قدرت بيپايان خداوند صورت گرفت; "...إِنَّ اللَّهَ عَلَيَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ; (7) ... خدا بر همه چيز تواناست". تمام معجرات پيامبران اين گونه است.
حضرت ابراهيم در ميان شعلههاي آتش نميسوزد و حضرت يونس در شكم ماهي بزرگ زنده ميماند و... پيامبراكرمنيز با كمك و قدرت خداوند متعال ميتواند بدون هيچ مشكلي به عوالم مختلف سفر كند.(8)
پاورقی:
1) سيماي معراج پيامبر، محمد محمدي اشتهاردي و آن از تفسير برهان، ج 2، ص 400
2) تفسير الميزان، ج 13، ابتداي سورة اسرأ; حيوةالقلوب، تأليف علامة مجلسي، ج 2 ، بحث معراج و همچنين كتاب سيماي معراج پيامبر9، تأليف محمد محمدي اشتهاردي
3) ر.ك: الميزان، علامه طباطبايي;، ذيل آية 1/اسرأ، ج 13
4) تفسير نمونه، ذيل آية 2 و 3، نجم
5) ر.ك: همان، ج 13.
6) الميزان، ج 19، نجم، 9
7) بقره، 20
8) رك: تفسير نمونه، آيةالله مكارم شيرازي و ديگران، ج 12، ص 12 ـ 20، دارالكتب الاسلامية.
پرسش:
معراج پيامبر چگونه با دانش روز ميسازد؟ لطفاً با توجه به آيات قرآن پاسخ دهيد.
پاسخ:
بي ترديد، مسأله معراج، جنبة عادي نداشته و امري خارقالعاده بوده و با استفاده از نيرو و قدرت بي پايان خداوند متعال صورت گرفته است و همة معجزات پيامبران الهي از همين گونه هستند; "بَدِيعُ السَّمَـَوَ َتِ وَ الاْ َرْضِ وَ إِذَا قَضَيََّ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُو كُن فَيَكُونُ ;(1) «هستي بخش آسمانها و زمين اوست! و هنگامي كه فرمان وجود چيزي را صادر كند، تنها ميگويد "موجود باش!" و آن، فوري موجود ميشود."»
بنابراين، معراج پيامبر گرامياز مقوله قدرت خداوند و امور خارقالعاده بوده و با قوانين و سنن علمي و عادي و علوم تجربي قابل تحليل نيست. يعني علم بشري قادر نيست در حوزة معجزات و امور خارقالعاده الهي وارد شود و در اينباره نفياً يا اثباتاً نظري ارائه كند. هر چند كه في حد نفسه انجام آن كار، محال عقلي نيست.( 2)
پاورقی:
1) بقره،117
2) .ك: تفسير الميزان، علامه محمد حسين طباطبايي;، ج 13، ص 24ـ34، چاپ جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
پرسش:
آيا معراج پيامبر از جهت منطق و عقل صحيح است ؟
پاسخ:
در اين رابطه به طور خلاصه عرض ميكنيم: در دو سوره قرآن، از معراج سخن گفته شده؛ يكي سوره «اسراء» استكه درباره قسمت اول معراج پيامبر يعني از مسجدالحرام تا مسجد اقصي است و قسمت دوم در سوره «والنّجم» است كه راجع به سير آسماني حضرت يعني از مسجدالاقصي در بيتالمقدس به اوج آسمانها و ملكوت عالم سخن گفته است.
فرشته وحي (جبرئيل) با مركب مخصوصي كه آورده بود (براق) آن حضرت را به آسمانها برد. تمام اين مسافرت به وسيله جسم و روح پيامبر و در حال بيداري رخ داد و خداوند نشانههايي از عظمت خود را به پيامبر نشان داد.
البته مسأله معراج مثل خيلي از مسائل مهم تاريخي، با خرافات و اخبار نادرستي آميخته شده كه در آنها بايد دقت كرد. هدف از اين سفر چنان كه در اولين آيه سوره «اسراء» و آيه 18 سوره «والنجم» بيان شده، مشاهده آثار عظمت خداوند در جهان بالا بوده است، چه اين كه در احاديث صحيحه گفته شده است: وقتي پيامبر مراجعت كردند، بعضي از آن نشانهها را براي مردم بازگو كردند، مخصوصا كه در آن روزها علم پيشرفت نكرده و مردم از آسمانها - جز آن چه به ظاهر ميديدند - چيزي نميدانستند. البته از اين مسافرت يكسري دستورهاي عبادي و اخلاقي و اجتماعي براي مسلمانان آوردند كه در احاديث مربوط به اين سفر - كه خيلي مفصل است - ذكر شده است در هر صورت اين يك مسأله منطقي است و دليلهايي در قرآن و روايات صحيحه در آن باره هست و دانشمندان بزرگ شيعه، كتابهايي دراين باره نوشتهاند. همچنين پاسخ همه اشكالاتي كه در ذهن شما هست، آورده شده و جاي هيچ ترديد و نگراني باقي نمانده است.
براي آگاهي بيشتر ر.ك: فروغ ابديت، جعفر سبحاني.
پرسش:
با اين كه هنوز قيامت نشده است چگونه پيامبر در معراج عذاب افراد را مشاهده فرمودند؟
پاسخ:
در فهم سخن پيامبر(ص) بايد توجه داشت كه: عالم ملكوت وراي زمان و مكان و محيط بر آن است. بنابراين براي كسي كه از آن افق به جهان هستي مينگرد، گذشته و آيندهاي نيست و همه حوادثي كه در اين جا به گذشته، حال وآينده تقسيم ميشود، در آن عالم به طور يكسان و بدون قبل و بعد مشهود است.
پرسش:
آيا پيامبر(ص) در معراج بدون هيچ مانعي، با خداوند صحبت كردند؟
پاسخ:
اگر منظور از سخن گفتن بيواسطه اين است كه در باب سخن گفتن ميان پيامبر و خداوند هيچ كس واسطه نبود اين كه در مورد همگان صادق است هر كس با خداوند سخن ميگويد خداوند مخاطب مستقيم اوست.
خدايي كه از رگ گردن به ما نزديكتر است، وقتي در نماز خطاب به حضرتش عرض ميكنيم اياك نعبد و اياك نستعين مسلماً ضمير خطاب دلالت بر سخن گفتن در محضر حضرت پروردگار است.
و اگر منظور اين است كه در سخن گفتن پيامبر در معراج با حضرت حق گفتگويي بسيار نزديك و بدون حضور هيچ موجودي صورت گرفته است. به عبارت ديگر همچون سخن گفتن دو دوست صميمي بدون هيچ فرد بيگانه.
آري به تحقيق عاليترين مصداق قُرب و نزديكي در محضر حضرت حق ماجراي قرب پيامبر ختمي مرتب(ص) در ماجراي معراج با حضرت پروردگار بوده است كه قران از آن به فكان قاب قوسين او ادني سپس نزديك آمد و نزديكتر شد تا فاصلهاش به قدر (طول) او (انتهاي) كمان يا نزديكتر شد (1)
تعبير مينمايد. كه البته اين گونه قرب در حدّ درك ما انسانهاي عادي نميباشد. آن مرتبه به حدي است كه ديگر جبرئيل هم همره پيامبر(ص) نبود و پيامبر(ص) بدون وساطت جبرئيل با خدا سخن گفت، البته سخن خداي تعالي و پيامبر(ص) از سنخ لفظ نبوده، بلكه معاني بين آنها رد و بدل شده است.
پاورقی:
1) نجم، آيه 9
پرسش:
معراج پيامبر اكرم(ص) از نظر علمي و عقلي چگونه اثبات ميشود؟
پاسخ:
بايد توجه داشته باشيد كه عقل نميتواند معراج را اثبات نمايد؛ يعني، نميتوان از براهين عقلي و در قالب اشكال صوري منطقي، معراج را ثابت كرد و تا حال نيز كسي مدعي چنين امري نشده است. اين مسأله در حوزه نقل است؛ يعني، براساس آيات قرآن و روايات، معراج حضرت رسول(ص) امري مسلم و قطعي است. آنچه در اين باب مطرح است و به احتمال زياد پرسش شما نيز در همين فضا قرار دارد - گرچه نتوانستهايد آن را روشن بيان سازيد - عبارت است از اين كه آيا ميتوان توجيهي خردمندانه و عقلاني از جواز معراج ارائه كرد، يا خير؟ يعني ميتوان دليلي بر اثبات جواز و روا بودن معراج اقامه كرد؟ و به عبارت سوم آيا مسأله معراج از منظر عقل امكان دارد، يا خير؟ و به عبارت چهارم آيا فهم اين موضوع، در حد ادراك عقل است، يعني خردپذير است، يا امري فراعقلي؛ يا خردگريز است، نه خردستيز؟
به نظر ميرسد با توجه به برخي امور كه در ادامه ميآيد، عقل حكم به جواز و امكان معراج ميدهد. به بيان ديگر، با توجه به ويژگيهاي روح و بدن آدمي و شناخت ساختار وجودي آنها و همچنين عوالم وجود؛ و در واقع با رويكردي هستيشناسانه به امور مذكور، عقل مسأله معراج را امري موجّه و مقبول ميداند.
براي آن كه اين موضوع به وضوح روشن شود، بايد به تفكيك اقسام «معراج» توجه داشت. معراج پيامبر اكرم(ص) سه قسمت بود:
قسمت اول: از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي كه اين مرتبط با سير در زمين بود كه از آن تعبير ميكنند به «اسراء».
قسمت دوم: از بيتالمقدس تا فلك و آسمان اول و در واقع عالم برزخ؛ كه حضرت تمام موجودات عالم برزخ را مشاهده فرمودند. از اين قسمت به «معراج» نيز ياد ميكنند.
قسمت سوم: عبور از آسمانها و مشاهده عالم غيب محض؛ عالمي كه جبرئيل به آن راه نداشت و از آن تعبير ميكنند به «اعراج».
احمد ار بگشايد آن پرّ جليل تا ابد بيهوش مانَد جبرئيل
گفت جبرئيلا بيا اندر پيام گفت رو رو من حريف تو نيام (1)
حال بايد بررسي كرد كه هر يك از اين سه قسمت، توجيه عقلاني بر جواز و امكانش وجود دارد يا خير؟ اما نسبت به قسمت اول يعني سير حضرت رسول(ص) از مكه تا بيتالمقدس يا از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي، به اتفاق همه علماء و انديشمندان اسلامي، سيري روحاني و جسماني بوده است؛ يعني، پيغمبر خدا(ص) با همين بدن مادي و طبيعي خود در معيّت روح، طيالارض نموده و از مكه تا بيتالمقدس سير نمودهاند. (2)
آيا عقل به امكان چنين سير و سفري حكم ميدهد؟
عقل با توجه به امور ذيل، چنين امري را ممكن ميداند:
1. انسان متشكل است از روح و بدن.
2. انسانيت انسان به روح اوست، نه بدن او. در واقع روح، اصل و بدن، فرع است.
3. بدن همچون وسيله و ابزاري است براي فعاليت روح؛ به همين جهت است كه در هنگام مرگ، با جدا شدن روح از بدن مادي، فعاليتهاي بدن نيز متوقف ميگردد.
4. بدن تابع روح است. اگر روح از قدرت و منزلت خاصي برخوردار باشد، بدن نيز تلطيف ميشود، تا بتواند آن روح قوي را همراهي و مشايعت كند.
5. روح هر قدر معرفت و يقينش عميقتر و بيشتر باشد، داراي اراده قوي گشته، به طوري كه برايش حالتي رخ ميدهد كه ميفهمد ميتواند مطلوب را انجام دهد؛ يعني به مرحلهاي ميرسد كه در درون خود مييابد كه اگر چيزي را اراده نمايد، حاصل ميشود.( 3)
با توجه به امور پنج گانه فوق كه هر يك در جاي خود مستدل شده است و در اين جا نميتوان به تدليل آنها پرداخت؛ روح بر اثرِ قدرت يافتن ميتواند يك سلسله فعاليتهايي را انجام دهد كه بدن به تبع توانمندي روح، قابليت چنين اعمالي را پيدا ميكند. شواهد متعددي در مكاتب و اديان گوناگون در اين زمينه وجود دارد كه برخي از افراد بر اثر يك سلسله رياضتها و كسب برخي از معارف، قدرتي مييابند كه ميتوانند بدن خود را در حالت ثابتي مدتها نگهدارند يا اعمالي را انجام دهند كه افراد عادي ديگر از انجام آن ناتوانند. اين مطلب در دين ما امري مسلّم و قطعي است. به دو روايت ذيل توجه كنيد:
1. «نزد رسول خدا(ص) صحبت شد كه بعضي از ياران عيسي(ع) روي آب راه ميرفتند؛ حضرت رسول(ص) فرمود: اگر يقين آنها بيشتر بود، روي هوا هم راه ميرفتند». (4)
اين روايت به خوبي اشاره ميكند به اين كه انجام اين گونه امور، با همين بدن مادي داير مدارِ يقين به خداي سبحان است كه روح آدمي را چنان توانمند ميسازد كه بدن به تبع اين روح قوي ميتواند چنين اعمالِ به ظاهر غيرعادي را انجام دهد.
2. امام صادق(ع) فرمود: «هيچ بدني از عملي كه نيت در آن قوي باشد، ناتوان نشده». (5).
به هر حال به هر درجه كه روح انسان قوي باشد، اشياء و از جمله بدن او، برايش رام و منقاد ميشود.
طيّالارض، يعني سفر روحاني به همراهي جسم و بدن مادي از يك نقطه به نقطه ديگر، نيز از همين موارد است. روحي كه بر اثر معرفت به يك درجه متعالي رسيده است، ميتواند با بدن خود در كمترين زمان مكانهاي بسيار دور را طي كند و در جهان مادي به سير و سفر بپردازد. (6)
اما بايد به اين حقيقت نيز توجه داشت كه تبعيت بدن نسبت به روح، در همه افراد انسان يكسان و به يك نحو نيست؛ بلكه به تبع معرفت و منزلت روح، اين تبعيتها متفاوت ميباشد. چه بسا در برخي افراد بدن از اراده روح تمكين نكند؛ اما بدن مبارك حضرت رسول(ص) نهايت تبعيت از روح پاك و مطهر ايشان داشت، چرا كه هم بدن او بهترين و بالاترين بدن در جهان بود و در واقع بدني بود كه تاب آن همه قيامها و قعودهاي شبانه را داشت و هم روح شريف ايشان داراي عاليترين مرتبه وجودي بوده، از قوّت، عظمت و معرفت ويژهاي برخوردار بود؛ و در واقع چنين روحي چنان بدني را نيز لازم دارد؛ بدني كه متناسب با اين روح باشد و براي آن مزاحمت ايجاد نكند. در حقيقت به تبع اين روح قوي بود كه جسم آن طور تلطيف يافته بود.
نورِ مه بر ابر چون منزل شده است روي تاريكش ز مه مُبْدَل شده است
گرچه همرنگ مه است و دولتي است اندر ابر آن نور مه عاريتي است
يا مگر ابري بگيرد خوي ماه تا نگردد او حجاب روي ماه
بوده ابر و رفته از وي خوي ابر اين چنين گردد تن عاشق به صبر
تن بود اما تن گمگشته زو گشته مبدل، رفته از وي رنگ و بو
اگر ابري، خوي ماه بگيرد و تيرگي را رها كند و سراسر نوراني شود، اين ابر ديگر حجاب روي و نور ماه نيست. همچنين اگر تن انساني چون حضرت رسول(ص) در پرتو مصاحبت با روح عظيم و مقدسش، خوي جسمي را از دست بدهد و خوي و رنگ روح بگيرد؛ گويا احكام روح را مييابد و گويا مانند روح عمل ميكند؛ و بالاتر اينكه بدن مبارك، مشايعت و تبعيت كامل با روح شريف دارد و به محض سير و عروج روح از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي، بدن هم با حركت جسماني به همان مكان منتقل ميشود. (7)
اما در باب قسمت دوم و سوم؛ يعني، معراج حضرت رسول(ص) از بيتالمقدس به عالم برزخ و عوالم بالاتر و غيب مطلق، دو قول وجود دارد: يك نظر آن است كه اين معراج هم روحاني بوده است و هم جسماني و نظر ديگر، آن است كه اين معراج روحاني بوده است، نه جسماني. اما آنها كه اين دو قسمت از معراج را فقط روحاني ميدانند، دو تحليل در اين باب ارائه ميدهند.
الف) برخي آن را به اين صورت تبيين كردهاند كه حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصي به جايي عروج نكرد، بلكه با چشم دل به صورت مكاشفه و شهود، حقايق عوالم هستي را شاهد بود. اين تحليل، با توجه به اصول زير از نظر عقل امري مجاز و ممكن است:
1. روح، مجرد بوده و فوق مقوله ماديات است.
2. روح از روح خدا نشأت گرفته و تكوين يافته است.
3. حقيقت روح از عوالم بالا نزول كرده و پس از عبور از عوالم بالا و عالم برزخ، به عالم مادي آمده و در اين بدن مادي قرار گرفته است.
4. در اين سير نزولي، روح محجوب به حجابها و آغشته به ظلمتهايي گشته است.
5. اگر آدمي بتواند براساس يك سلسله اعمال و آداب اين حجابها و ظلمتها را از روح كنار زند، ميتواند خود را به مراتبي كه قبل از تنزل داشته، نائل كرده و به آن مراتب عالي روح كه از روح خدا بوده و از نوعي طهارت، پاكي، قداست و اِشراف بر عوالم ديگر است، متصل گردد.
6. در صورت كنار زدن حجابها و رنگها و هيئتها و شكلها از حقيقت روح، آدمي قادر ميشود كه با ارتباط با عوالم بالاتر و برتر از عالم مادي و طبيعي، حقايق و مسائل آن عوالم را با چشم دل و بالعيان مشاهده نمايد. (8)
با توجه به اين اصول ششگانه كه در جاي خود مدلّل و مبيّن گشته است و در اين فرصت اندك طرح آن ممكن نيست، ميگوييم: اگر آدمي روح خود را از تعلّقات مادي، رنگها و شكلهاي دنيوي و مادي خلاص كرده، به سوي خداوند از غير او منقطع گردد، به عوالم بالا متصل گشته و در همين دنيا با چشم دل بسياري از حقايق عوالم ديگر را مشاهده خواهد كرد و در واقع با كنار رفتن حجابها، حقايق عوالم ديگر براي او منكشف ميشود. اين، حقيقتي است كه بسياري از بزرگان آن را نيز تجربه كردهاند. همچون زيدبنحارثه كه در زمان رسول خدا(ص) حالات عجيبي داشت و بر اثر سلوك عملي در همين دنيا حقايق عوالم ديگر را مشاهده نمود.
دوزخ و جنات و برزخ در ميان پيش چشم كافران آرم عيان
وانمايم حوض كوثر را به جوش كآب بر روشان زند بانگش به گوش
وآنكه تشنه گرد كوثر ميدوند يك به يك را نام واگويم كياند
ميبسايد دوششان بر دوش من نعرههاشان ميرسد در گوش من
اهل جنت پيش چشمم زاختيار در كشيده يكديگر را در كنار
دست همديگر زيارت ميكنند وز لب هم بوسه غارت ميكنند( 9)
هر چه اين انقطاع كاملتر و عميقتر باشد و هر مقدار كه روح از قداست و طهارت بيشتري برخوردار باشد، مكاشفات و مشاهدات حقايق عوالم هستي بيشتر و ژرفتر و برتر خواهد بود.
با توجه به مطالب پيش گفته، روشن ميگردد كه اين تحليل از معراج و اِعراج رسول خدا(ص) از مسجدالاقصي به عوالم بالا كه به نحو كشف و شهود بوده است، كاملاً ممكن است چرا كه كدام روح برتر و بالاتر از روح رسول خدا(ص) است، كدام روح منقطعتر از غيرخدا، از روح محمد(ص) كدام انساني كاملتر از پيغمبر خدا(ص) كه از همه حجابها رها شده؛ حجابهايي كه برخي از عرفاي بزرگ شايد گرفتار آن باشند؟ به همين جهت كشف و شهود عوالم و حقايق آن براي رسول خدا(ص)، كشفي بالاتر و برتر از هر كشف و شهود ديگري است. حضرت محمد(ص) به قدري با عوالم بالا و عالم غيب مطلق در ارتباط بود كه او را مظهر قيامت و بالاتر، خود قيامت تلقي ميكردند. (10)
پس محمد صد قيامت بود نقد زآنكه حل شد در فناي حل و عقد
زاده ثاني است احمد در جهان صد قيامت بود او اندر عيان
زو قيامت راه ميپرسيدهاند اي قيامت، تا قيامت راه چند؟
با زبان حال ميگفتي بسي كه زمحشر حشر را پرسد كسي؟!
بهر اين گفت آن رسول خوش پيام رمز مُوتُوا قَبْلَ مَوْتٍ يا كرام
همچنان كه مردهام من قبل موت زآن طرف آوردهام اين صيت و صوت (11)
ناگفته نماند كه اين كشف و شهود براي رسول خدا(ص) در نهايت بيداري بود، نه در عالم خواب؛ چنان كه برخي به اشتباه پنداشتهاند.
ب ) عدهاي ديگر معتقدند كه هر چند از مسجدالاقصي تا عوالم بالا «معراج» حضرت رسول(ص) روحاني بوده است؛ ولي روح به عوالم بالا رفته است و اين مشاهدات بر اثر مكاشفه كه عوالم و حقايق آن در برابر او مجسّم شود، نبوده است؛ بلكه روح مبارك رسول خدا(ص) به ماوراي اين عالم مادي عروج نموده و آيات بزرگ الهي و حقايق عوالم بالا را مشاهده كرده و با موجودات آن عوالم گفت و گو كرده است. (12)
اين تحليل نيز با توجه به اصول پيش گفته در تبيين قبل، كاملاً امري ممكن و مجاز است؛ چرا كه روح از عالم تجرّد بوده با آن جا سنخيت دارد و از آنجا به اين عالم مادي نزول كرده است و اگر خود را از تعلقات آن برهاند ميتواند بدن مادي خود را بگذارد و به عوالم بالا صعود كند؛ و اين امر در مورد روح حضرت رسول(ص) كه محو در جمال و جلال خدا بود، به طريق اولي ممكن خواهد بود.
به گفته علامه طباطبايي: انسان كامل و شريف، هر موقع كه به عالمي تنزل بكند، از عالم مافوق خود غافل نيست؛ زيرا اين تنزل به نحو تجلّي است [مانند نور كه بدون آن كه از حقيقت خود جدا شود، شعاعهاي خود را به اشياء ميتاباند ]نه به نحو تجافي [مانند باران كه وقتي از آسمان بر زمين ميبارد، ديگر در آسمان نيست] لذا هرگز يك وليّ، هنگام توجه به عالم مادون، از عالم مافوق غافل نميماند؛ و هنگامي كه به عالم مافوق صعود ميكند از عالم مادون و پايين غافل نميماند؛ چرا كه حقيقت و باطن عالم پايينتر، در عالم بالاتر وجود دارد. (13)
ناگفته نماند كه براي اين دو تحليل ميتوان وجه جمعي را مطرح كرد كه در اين مجال ممكن نيست. اما آن عده كه معتقدند عروج حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصي به عوالم بالا، با روح و جسم بوده است، اگر مقصودشان از جسم، همين جسم مادي و بدن طبيعي باشد، توجيه عقلاني ندارد؛ چرا كه اين جسم مادي متناسب با قوانين و سنن حاكم بر عالم مادي است و سنخيتي با عالم برزخ و عالم غيب ندارد. چرا كه در جاي خود ثابت شده است كه:
اولاً، روح بدون بدن نيست.
ثانياً، در هر عالمي بدني متناسب با آن عالم وجوددارد كه روح با آن و در آن است. در عالم برزخ بدن مثالي و در عالم مجرد و تجرّد، بدن مجرد. (14)
اازاينرو، حضرت رسول(ص) نميتوانسته است براساس سنن و قوانين حاكم بر عوالم وجود با همين جسم مادي و طبيعي به عالم برزخ و عالم تجرد عروج كرده باشد؛ مگر آن كه مقصود آن باشد كه پيامبر خدا(ص) با روح و بدن به عوالم بالا عروج كرده؛ ولي بدني كه متناسب با آن عوالم بوده است؛ در عالم برزخ با بدن مثالي و در عالم غيب و مجرد با بدن قيامتي كه متناسب با آن عالم بوده؛ بدني كه به دليل سنخيتش ميتواند به مقام قرب الهي نيز بار يابد.
اگر مقصود چنين بدني باشد، اين قول با قول به اين كه معراج از مسجدالاقصي به عوالم بالا روحاني است، قابل جمع است؛ چون كساني كه معراج را روحاني دانسته و در تبيين آن «عروج» را مطرح ميكنند نه «مكاشفه و شهود» را، مقصودشان آن است كه حضرت رسول(ص) با روح خود بدون اين بدن مادي و طبيعي به عوالم ديگر عروج فرموده است؛ و اين مطلب هيچ منافاتي ندارد كه روح با بدن مثالي يا قيامتي باشد .
اما توجيه علمي در اين مسأله ممكن نيست؛ زيرا علوم تنها در حد عالم مادي و طبيعي ميتوانند نظر دهند و با متد حس و تجربه به كنكاش امور اين سويي بپردازند؛ ولي معراج مسألهاي فراطبيعي و فوق مادي بوده است كه علوم و روشهاي آن از درك اصل آن عاجزند، چه رسد به تحليل جزئيات، چگونگي و ممكن بودن آن. چنان كه از توضيحات تفصيلي پيشين معلوم شد، معراج ريشه در ويژگيهاي هستيشناسانه روح و ارتباط آن با بدن دارد كه خود امري مجرد و غيرمادي است و عقل بشري تنها با توجه به چنين مشخصاتي در روح و مسائل مرتبط با آن، اصل معراج را امري ممكن و مجاز ميداند، نه محال و غيرممتنع؛ ولي «عقل» نيز با اين كه توانايي ادراك موضوعات فرامادي را دارد، از اثبات معراج و كم و كيف آن عاجز است (15)
پاورقی:
1) مثنوي/ 4/3802 - 3800 و 3802
2) . الميزان، ج 13، ص 32
3) نگا: علامه حسن حسنزاده آملي، دروس معرفت نفس، انتشارات علمي و فرهنگي، ج 1 و 2.
4) بحارالانوار، ج 70، ص 212 - 210 و ص 205، ح 14.
5) همان
6) در اين باب نگا: الميزان، ج 6، صص 190 - 178.
7) تحليل معراج، سلسله دروس علامه حسنزاده آملي، دستنوشته.
8) در اين باب نگا: استاد محمد شجاعي، مقالات، ج 1.
9) در اين باب نگا: استاد محمد شجاعي، مقالات، ج 1.
10) در اين باب نگا: استاد محمد شجاعي، انسان و خلافت الهي، صص 155 - 103.
11) مثنوي/ 6/755 - 750.
12) الميزان، ج 13، صص 33 - 32.
13) به نقل از دروس معراج، علامه حسنزاده آملي.
14) ستاد محمد شجاعي، بازگشت به هستي، صص 120 - 114، و عروج روح، همان و علامه حسن حسنزاده آملي، انسان در عرف عرفان، اصول 2، 5، 10 و 11.
15) براي آشنايي بيشتر با برخي از ابعاد مسأله معراج نگاه: آيةا... عبدا... جوادي آملي، سيره رسول اكرم در قرآن (تفسير موضوعي، ج 9)، صص 85 - 63.
پرسش:
دلايل جسماني بودن معراج پيامبر چيست؟ اگر پيامبر، معراجهاي متعدد داشتهاند، آيا همه جسماني و روحاني بود يا فقط روحاني بوده است؟
پاسخ:
براي روشن شدن پاسخ اين پرسش، لازم است كه به سه موضوع اشاره شود:
الف ـ در مورد كيفيت معراج، و سير رسول خدا سه ديدگاه وجود دارد
ب ـ ادلّه اثبات جسماني و روحاني بودن معراج
ج ـ آيا پيامبر اكرميك معراج داشته يا بيشتر؟
الف ـ در مورد كيفيت معراج، و سير رسول خدا سه ديدگاه وجود دارد:
1. رسول خدا با جسم و روح شريفش از مسجد الحرام به مسجد اقصي، و از آن جا نيز با همان جسم و روح، به آسمانها عروج نمود.
2. آن حضرت، با روح و جسد تا بيت المقدس سير فرمود، و از آن جا، تنها با روح به آسمانها عروج نمود.
3. سير پيامبر اكرماز ابتدا روحاني بوده نه جسماني.
نظر اوّل، عقيده بسياري از مفسران و علماي شيعه و اهل سنت است; از جمله شيخ طوسي در تبيان(1)، مرحوم طبرسي در مجمع البيان(2)، علامه مجلسي در بحارالانوار(3) و...
آيت اللّه جوادي آملي در اينباره مينويسند:
"رسول اكرمهمچون ديگران، داراي جسم و روح بوده، و با اين دو عروج كرده است; سپس بعد از چندين صفحه مرقوم داشتهاند، رسول گراميدر تمام حالات عروج و اسرأ داراي بدن بود، چه اين كه تمام شئون آن در بيداري بود، و ثانياً سير بدن و انتقال آن، خواه در اسرأ و خواه در معراج، از عالم طبيعت تعدّي نكرد، و هرگز به ماوراي طبيعت راه نيافت، زيرا لازمه آن يا مجرّد شدن موجود مادي است، يا مادّي شدن موجود مجرد، و هر كدام از اين دو فرض باطل ميباشد، زيرا محذور جمع نقيضين را به همراه دارد (4)
آيت اللّه مكارم شيرازي نيز معراج را جسماني و روحاني ميدانند.(5)
بسياري مفسران اهل سنت نيز تصريح كردهاند كه معراج، جسماني و روحاني بوده است، از جمله: ابي صغير، محمد بن جرير طبري(6)، ابي حيّان اندلسي(7)، ابن كثير(8)، بيضاوي در انوار التنزيل(9)، فخر رازي(10 )، سيد قطب(11 )و مراغي(12).
نظر دوم: علامه طباطبايي; دربارة معراج پيامبر فرمودهاند: "ظاهر آيه و روايات، محفوف به قرايني است كه آيه را داراي ظهور نسبت به آن جزئيات ميكنند; ظهوري كه به هيچ وجه قابل دفع نيست، و يا در نظر داشتن آن قراين، از آيه و روايات چنين استفاده ميشود، كه آن جناب، با روح و جسدش از مسجد الحرام تا مسجد اقصي رفته، و امّا عروجش به آسمانها از ظاهر آيات سوره نجم...و صريح روايات بسيار زيادي بر ميآيد كه اين عروج واقع شده و به هيچ وجه نميتوان آن را انكار نمود، چيزي كه هست ممكن است بگوييم كه اين عروج، با روح مقدسش بوده است، وليكن نه آن طور كه قائلين به معراج روحاني معتقدند، كه به صورت رؤياي صادقه بوده است، چه اگر صرف رؤيا ميبود، ديگر جا نداشت آيات قرآني اين قدر درباره آن اهميت داده و سخن بگويد، و در مقام اثبات كرامت درباره آن جناب برآيد...; بلكه مقصود از روحاني بودن آن اين است كه روح مقدس آن جناب، به ماوراي اين عالم مادي يعني آنجايي كه ملائكه مكرمين منزل دارند، و اَعمال بندگان بدان جا منتهي و اَقدار از آن جا صادر ميشود، عروج نموده، و آن آيات كبراي پروردگارش را مشاهده، و حقايق اشيأ و نتايج اعمال برايش مجسم شده، ارواح انبياي عظام را ملاقات و با آنان گفت و گو كرده است، ملائكه كرام را ديده، و با آنان صحبت نموده و آيات الهي ديده كه جز با عبارات "عرش" "مجب" "سراقات" تعبير آنها ممكن نيست.( 13)
نظرسوم: عقيده گروهي به نام "جَهْميه" است كه قائل هستند معراج از ابتدا روحاني بوده است.(14)
ب ـ ادلّه اثبات جسماني و روحاني بودن معراج
الف ـ از ظاهر آيه شريفه: "سُبْحَـَنَ الَّذِيَّ أَسْرَيَ بِعَبْدِهِي لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الاَْقْصَی" كه تعبير به "عبده" فرموده، بيان گر اين است كه معراج، در بيداري بوده نه در خواب; جسماني بوده نه روحاني.
بيشتر مفسّران كه معراج را جسماني و روحاني ميدانند، به اين دليل اشاره كردهاند; از جمله آيت اللّه جوادي، فرمودهاند: خداوند ميفرمايد: "اسريَ بعبده" و نفرموده "بروحه".
عبد همان مجموع جسم و روح است، ظاهر اين است كه عروج در بيداري صورت گرفته، نه در خواب; به تعبير علامه طباطبايي،فخر اين نيست كه انسان عروج را خواب ببيند; اين خواب را ديگران نيز ميبينند...سپس فرمود: "سير بدني آن حضرت، هرگز به معناي خروج از عالم طبيعت و ورود به ماوراي طبيعت نخواهد بود، زيرا آسمان، مانند زمين موجودي مادي و طبيعي بوده، و احكام طبيعت به هر يك از آنها جاري است."(15)
ب ـ انكار مشركان و عكس العمل شديد آنان: وقتي رسول خدا، جريان معراج را براي مردم تعريف كرد، مشركين به شدّت آن را انكار نمودند، و گفتند: چنين امري امكان ندارد و از همين راه، به كوبيدن رسول خدا شروع كردند، و اين امر دليل است كه معراج جسماني بوده، پيامبر، هرگز مدعي خواب يا مكاشفه روحاني نبوده است; در ضمن جمعي از مفسران به اين دليل اشاره كردهاند; از جمله آيت اللّه مكارم شيرازي(16) و ابن كثير(17 ) و بيضاوي(18) از مفسران اهل سنت.
ج ـ اگر ما باور كنيم كه قدرت خدا بي نهايت است و بر هر امري از نظر عقلي محال نباشد، تعلّق ميگيرد، جسماني بودن معراج به خوبي ثابت ميشود.
در قرآن مجيد، نمونههاي فراواني از امور خارقالعاده كه بيانگر قدرت نامتناهي خدا است، بيان شده; از جمله آوردن تخت بلقيس، از سرزمين يمن به فلسطين در كمتر از يك چشم به هم زدن.( 19)
آيت اللّه جوادي آملي در اينباره مينويسد:
"اثبات معراج جسماني، در محدودة حركتهاي زميني، مانند اسرأ و سير از مسجد الحرام تا بيت المقدس و نيز در محورهاي آسمان، و كهكشانهاي مادّي، مانند سير در مدارج آسمان و طبقات آن كاملاً ممكن خواهد بود، زيراحركت بدن در قلمرو جسم زميني يا آسماني، هيچ محذوري ندارد، نه اصل حركت بدن در اجرام آسماني محال است و نه سرعت آن كه در مدت بسيار كوتاه، همه آن اجرام، مورد سير بدني قرار گيرد، زيرا توهم امتناع خرق و التيام افلاك، كه مبتني بر پندار برخي از پيشينيان بوده، ناصواب ميباشد."(20)
بيضاوي از مفسّران اهل سنت ميگويد: "امروز ثابت شده كه اجسام در قبول اعراض، مساوي هستند، و از آنجا كه قدرت خدا بر هر امر ممكني تعلّق ميگيرد، خدا قادر است كه حركت سريع كه يك نوع عرض است در بدن پيامبر يا هر كس كه بدن آن حضرت را حمل كند، ايجاد نمايد"(21 )
پاورقی:
1) تفسير تبيان، محمد بن حسن الطوسي، ج 6، ص 446، منشورات مؤسسه اعلمي، بيروت.
2) تفسير مجمع البيان، طبرسي;، ج 9، ص 261، نشر دارالفكر، بيروت، لبنان.
3) بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج 18، ص 289، نشر مؤسسه وفأ، بيروت.
4) تفسير موضوعي قرآن كريم، آيت اللّه جوادي آملي، ج 9، ص 71 و 87، مركز نشر اسرأ
5) تفسير نمونه، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران، ج 12، ص 9، دارالكتب الاسلامية.
6) تفسير طبري، طبري، ج 8، ص 16، نشر دارالكتب العلميه، بيروت.
7) النهر الماد من البحر المحيط، ابي حيّان اندلسي، ج 3، ص 538.
8) تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج 3، ص 25، نشر دارالمعرفه، بيروت، لبنان.
9) تفسير بيضاوي ، ج 2، ص 291، نشر دارالرشد، دمشق، بيروت.
10) تفسير فخر رازي، ج 19 و 20 و 21، ص 296، نشر داراحيأ التراث
11) تفسير في ظلال القرآن، سيد قطب، ج 5، ص 302، داراحيأ التراث، بيروت
12) تفسير مراغي، ج 13، ص 32، نشر مؤسسه اعلمي بيروت، لبنان
13) تفسير الميزان، علامه طباطبايي;، ترجمة موسوي همداني، ج 13، ص 40، انتشارات جامعه مدرسين.
14) نهج البيان عن كشف معاني القرآن، محمد بن حسن شيباني، ج 3، ص 221، نشر الهادي.
15) تفسير موضوعي، آيت اللّه جوادي، همان، ص 87.
16) تفسير نمونه، همان، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران، ج 12، ص15، دارالكتب الاسلامية
17) تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج 3، ص 25، نشر دارالمعرفه، بيروت، لبنان.
18) تفسير بيضاوي، ج 2، ص 291، نشر دارالرشد، دمشق، بيروت
19) نمل، 40 و نيز ر.ك: تفسير نمونه، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران، ج 12، ص 15، دارالكتب الاسلامية
20) تفسير موضوعي، آيت اللّه جوادي، همان ،ص 84.
21) تفسير بيضاوي، ج 2، ص 291، نشر دارالرشد، دمشق، بيروت
پرسش:
با توجه به اين كه قرآن معناي تنزيلي دارد، جريان معراج پيامبر اكرمبراي مردم آن زمان چگونه بيان شد؟ مثلاً در منهج الصادقين آمده است كه حضرت فرمودند: "ملكي ديديم هزار هزار دست داشت، در هر دست هزار هزار..." مردم عرب در آن زمان با فهم پايين خود، چگونه منظور حضرت را فهميدند، آيا شبههاي براي آنها پيش نيامد؟
پاسخ:
چنين روايتي در تفسير منهج الصادقين و كتابهاي حديثي ديگر يافت نشد، ولي روايتي مشابه آن در تفسير منهج الصادقين آمده است كه پيامبر اكرم فرمود: "فرشتهاي ديدم كه او را هزار هزار سر بود، و بر هر سري هزار هزار روي، و بر هر رويي هزار هزار دهان، و در هر دهاني هزار هزار زبان، و هر زباني به هزار لغت تسبيح خدا ميكرد،..." در پايان اين روايت آمده است كه كسي كه واجبات الهي را انجام دهد و در عقب هر نماز بگويد: "سبحان اللّه لكما سبح الله شي و كما..." ثوابش از تسبيح آن فرشته بيشتر است.(1)
براي اين روايت نيز، اولاً سند قابل اعتمادي يافت نشد. ثانياً: خداوند مخلوقات شگفتانگيز فراواني آفريده است كه اين نوع فرشته هم ميتواند يكي از آنها باشد، پيامبر اكرمبراي اين كه مردم ميزان ثواب آن تعقيب نماز را، بفهمند، اين قضيه را براي آنان نقل نمود تا بدانند كه گفتن اين تسبيحات در عقب نماز چه قدر ارزشمند است.
در مورد تنزيلي بودن قرآن نيز مفسران گفتهاند: قرآن كريم، حقيقت عالي و بلند مرتبهاي دارد كه خداوند آن را تنزل داده و به صورت مفاهيم و الفاظ نازل كرده تا براي مردم قابل فهم و درك باشد.(2)
خداوند متعال در قرآن مجيد، مطالب نامحسوس و نامأنوس، و مسائل عميق معنوي را كه بيشتر مردم توانايي فهم آن را نداشتند، به صورت، كنايه و مثالهايي كه جنبة حسّي داشت، با الفاظ مأنوس بيان ميكرد تا عموم مردم به تناسب ادراك خود از آن بهرهمند شوند.(3)
مردم در آن زمان نيز دو دسته بودند:
1. منكران; كه آيات قرآن را به تمسخر ميگرفتند و ميگفتند: "مَاذَآ أَرَادَ اللَّهُ بِهَـَذَا مَثَلاً;(4) منظور خداوند از اين مَثَل چه بوده است؟!"
و ميگفتند: "لَن نُّؤْمِنَ بِهَـَذَا الْقُرْءَان;(5) ما هرگز به اين قرآن، ايمان نخواهيم آورد." آيات الهي براي اين گونه افراد جز اتمام حجت فايدة ديگري نداشت.
2. مؤمنان كه ميگفتند: "وَمَا لَنَا لاَ نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَآءَنَا مِنَ الْحَق;(6) چرا ما به خدا و آن چه از حق به ما رسيده است، ايمان نياوريم". مؤمنان به آيات قرآن، ايمان داشتند، آن چه را نميدانستند، از پيامبر ميپرسيدند، و مطالبي را كه نميتوانستند درك كنند، از آن حضرت ميپذيرفتند و ميدانستند: "أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِم;(7)كه آن حقيقتي است از طرف پروردگارشان."
قرآن كريم در مورد معراج و جريان سير پيامبر، به طور كلّي فرموده است كه خداوند پيامبر را شبانگاه از مسجد الحرام به مسجد الاقصي (بيت المقدس) سير داد تا آيات و نشانههاي خود را به او نشان دهد.(8) هم چنين در سورة نجم اشاره نموده كه پيامبردر سفر معراج به "سدرة المنتهي" و "جنة المأوي" رفته ست.(9)
جزئيات معراج و مشاهدات پيامبر اكرم، توسط آن حضرت و همچنين پيشوايان معصوم در روايات نقل شده است كه در اينباره نيز دو نكته قابل توجه است:
1. همة اين روايات صحيح و قابل اعتماد نميباشند: بلكه بايد بررسي شوند تا روشن شود كدام معتبر، و كدام غير معتبر است.
ثانياً: تمام مشاهدههاي پيامبر و همچنين همة عكسالعملهاي مردم در برابر سخنان آن حضرت براي ما نقل نشده است، تا روشن شود براي مردم شبههاي پيش آمده يا نه؟ چه بسا پرسشهايي براي برخي از مردم پيش آمده، و از آن حضرت پرسيده باشند، و پيامبر جواب روشني به آنها داده باشد، ولي همة آنها براي ما نقل نشده است; چنان كه در روايات آمده است: هنگامي كه خبر معراج شگفتانگيز آن حضرت به گوش مردم رسيد، عدهاي او را تكذيب نموده گفتند: در مكه كساني هستند كه "بيت المقدس" را ديدهاند; اگر راست ميگويي، كيفيت ساختمان آن جا را تشريح كن، پيامبر6 نيز ويژگيهاي ساختمان بيتالمقدس و حوادثي را كه در بين راه مكه و بيت المقدس رخ داده بود و جزئيات كارواني را كه در بين راه بود، براي آنان بازگو نمود; سپس كاروان پس از رسيدن به مكه گزارشهاي آن حضرت را تصديق نمود.(10)
پاورقی:
1) ر.ك: منهج الصادقين، كاشاني;، ج 5، ص 245و246، انتشارات اسلامية / بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 83، ص 49، مؤسسة الوفأ، بيروت
2)ر .ك: قرآن در قرآن، آيت اللّه جوادي آملي، ص 27ـ36، مركز نشر اسرأ
3) ر.ك: تفسير امثال القرآن، دكتر اسماعيل اسماعيلي، ص 113، انتشارات اسوه و مثالهاي زيباي قرآن، آيت اللّه مكارم شيرازي، تهيه و تنظيم ابوالقاسم عليان نژاد، ص 13، انتشارات نسل جوان.
4) بقره،26
5) سبأ،31
6) مائده،84
7) بقره،26
8) ر.ك: اسرأ، 1.
9) ر.ك: نجم: 7ـ18
10) ر.ك: فروغ ابديت، آيت اللّه جعفر سبحاني، ج 1، ص 379ـ394، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي / معراج پيامبر اسلام، علامه مجلسي;، نشر كانون پژوهشي اصفهان / تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 13، ص 7ـ34، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان
پرسش:
آيا معراج پيامبر در انتهاي همين هستي بود؟ اگر معراج در اين هستي نبود, چگونه حضرت درفضايي غير مادي سير كرد؟
پاسخ:
در مورد كيفيت معراج يعني جسماني و روحاني بودن آن اختلاف است . بعضي معراج پيامبر راروحاني دانسته و گفته اند: روح حضرت فقط در عوالم سير كرده و سپس به بدن وي بازگشت و گروهي تمام اين جريان را در رؤيا مي دانند. مرحوم طبرسي اتفاق علماي شيعه را بر جسماني بودن معراج ذكر مي كند.(1)
بنابراین كه پيامبر با جسم مادي به معراج رفته باشد, در فضاي غير مادي سير نكرده , بلكه در عالم ماده و به سوي آسمان ها عروج داشته است . اگر قائل به معراج روحاني شديم , ناچاريم آيات و روايات را توجيه كنيم ومقصود از معراج روحاني را تدبر در آفريده هاي الهي و مشاهدهء جلال و جمال وي و رهايي از قيود مادي و علائق دنيوي بدانيم . در اين صورت انتها و ابتدايي براي معراج تصور نمي شود. سورهء نجم , از شهود دل و رؤيت ديده سخن مي گويد: . از اين آيه (2)استفاده مي شود سير ملكوتي بابدن عنصر انجام گرفته است .
پاورقی:
1) مجمع البيان , ج 3 ص 395
2)نجم (53) آيه 8
پرسش:
چرا پيامبر از مكه به معراج نرفت ؟
پاسخ:
آغاز معراج پيامبر از مسجد الحرام و مكه بود, چون معراج حضرت در دو مرحله انجام گرفت ;
درمرحله نخست فاصله ميان مسجد الحرام و مسجدالاقصي را پيمود كه سورهء اسراء به آن اشاره دارد: .(1)
مرحلهء دوم سفر آسماني پيامبر است كه از مسجد الاقصي شروع شد و آسمان هاي هفت گانه را يكي پس ازديگري پيمود.
يك احتمال آن است كه مرحله نخست مقدمه مرحله دوم باشد. در اين صورت مبدأ معراج را بايد مكه و مسجدالحرام دانست .
پاورقی:
1) اسراء (17) آيه 1
پرسش:
براي اثبات معراج جسماني پيامبر مي توان به آيات مربوط به سليمان و بلقيس و احضار تخت بلقيس استناد كرد؟
پاسخ:
براي اثبات معراج جسماني مي توان به آيات مربوط به سير پيامبران الهي در فضا مانند حركت سليمان به وسيله باد و احضار تخت بلقيس و عروج حضرت مسيح استناد كرد. شك و ترديدي نيست كه حضرت سليمان به وسيله باد حركت مي كرد, همان طور كه قرآن مجيد مي فرمايد: .(1)
در مورد احضار تخت بلقيس قرآن مي فرمايد: .(2)
در تواريخ نام اين شخص را نوشته اند و مي گويند وزير سليمان و خواهر زادهء او بود.(3)
هر چند كيفيت احضار تخت بلقيس معلوم نيست , ولي خارق العاده بودن آن را مي رساند و فهم معراج جسماني را آسان مي گرداند.
پاورقی:
1) سبا (34) آيه 12
2).نمل (27) آيه 4
3)تفسير نمونه , ج 15 ص 469
پرسش:
تاريخ معراج رسول اكرم را بفرماييد. روايت هاي مختلفي ديده شده , كدام يك صحيح است ؟
پاسخ:
در تاريخ منقول است كه پيامبردر سال 6215ميلادي از مكه به سوي بيت المقدس و از آن جابه آسمان ها تا سدرة المنتهي معراج كرد و عجائب خلقت آسمان ها و مافوق آن ها را مشاهده كرد و رازهاي نهاني ومعارف الهي به حضرت القا شد. حضرت در بيت المعمور به عبادت پرداخت و پيشواي پيامبران و ملائكه در نماز شدو بهشت و جهنم و منازل آن ها را مشاهده كرد.
معراج پيش از هجرت بود و در شب هفدهم يا بيست و يكم ماه رمضان , شش ماه قبل از هجرت واقع شد. بعضي مي گويند در ماه ربيع الاوّل , دو سال بعد از هجرت واقع شد. از حضرت صادق روايت است كه پيامبرصد وبيست مرتبه به معراج رفته است .
پرسش:
هنگامي كه پيامبر6به معراج رفتند, از مكه بود يا بيت المقدس و سوار بر چه بودند؟ رفت وبرگشت پيامبر چقدر طول كشيد؟ آيا حضرت به شير برخورد كرد و انگشتري به آن داد؟
پاسخ:
براي پاسخ به اين سؤال , در تفسير نمونه چنين آمده است :
اين آيه از يعني سفر شبانهء پيامبر از مسجدالحرام به مسجد اقصي (بيت المقدس ) كه مقدمه اي براي معراج بوده است سخن مي گويد. اين سفر كه در يك شب و مدت كوتاهي صورت گرفت , در آن زمان از طرق عادي امكان پذير نبود و جنبهء اعجاز و خارق العاده داشت .
اين آيه مشخصات اين سفر شبانهء اعجازآميز را بيان مي كند:
1 جملهء نشان مي دهد اين سفر, شب هنگام واقع شد; زيرا به معناي سفر شبانه است , در حالي كه به مسافرت در روز گفته مي شود.
2 كلمه در عين اين كه تأكيدي است براي آن چه از فهميده ميشود, بيان مي كند كه سفر, در يك شب واقع شد و مهم نيز همين است كه فاصلهء ميان مسجدالحرام و بيت المقدس كه بيش از يكصد فرسخ است و در آن زمان مي بايست روزها يا هفته ها به طول بيانجامد, در يك شب رخ داد.
3 تعبير نشان مي دهد اين سفر در بيداري واقع شده و سير جسماني بوده است نه روحاني ; زيرا سيرروحاني معناي معقولي جز خواب يا حالتي شبيه به خواب ندارد, ولي نشان مي دهد جسم و جان پيامبر در اين سفر شركت داشته , منتها كساني كه نتوانسته اند اين اعجاز را هضم كنند, احتمال روحاني بودن را به عنوان توجيهي براي آيه ذكر كرده اند, در حالي كه مي دانيم اگر كسي به ديگري بگويد من فلان شخص را به فلان نقطه بردم , مفهومش اين نيست كه در عالم خواب يا خيال بوده يا تفكر انديشهء او به چنين سيري پرداخته است . ما يقين داريم خدا مركب سريع السيري كه متناسب اين سفر فضايي بوده , در اختيار پيامبرش گذارده است و او را از نظر خطراتي كه در اين سفر وجود داشته , زير پوشش حمايت خود گرفته است . اين مركب چگونه بوده و چه نام داشته است ؟ براق ؟ رفرف ؟يا مركب ديگر؟ در هر حال مركب مرموز و ناشناخته است .(1)
اعتقاد به اين كه حضرت هنگام رفتن به معراج به شيري برخورد كرده و انگشتر خويش را به دهان آن انداخته است , سند و صحت ندارد. البته پيامبر در هنگام رفتن به معراج , علي 7را كنار خود مشاهده كرد, كه گواه عظمت فوق العادهء علي بعد از پيغمبر است .(2)
(پـاورقي 1.تفسير نمونه , ج 12 ص 7ـ 9 با تلخيص .
(پـاورقي 2.همان , ج 22 ص 506
پرسش:
معراج پيامبرجسماني بوده يا روحاني ؟
پاسخ:
در اين كه معراج پيامبر گرامي اسلام به صورت جسماني يعني در بيداري انجام گرفته است يا به صورت روحاني (چيزي شبيه خواب يا مكاشفه روحي ) اقوال گوناگوني وجود دارد.
مشهور ميان دانشمندان اسلامي اعم از شيعه و سنّي اين است كه اين حادثه به صورت جسماني (در حالي بيداري ) انجام گرفته است . به علاوه ظاهرآيات نشان مي دهد به صورت جسماني بوده است .
از جمله اين كه قرآن مي فرمايد: .(1) كلمه اسری نشان مي دهد اين سفر در بيداري واقع شده است , زيرا وقتي كسي مي گويد: فلاني را به گردش بردم , عرف مي فهمد در بيداري و به صورت جسماني او را به گردش برده است , نه به صورت روحاني , چون سيرروحاني معناي معقولي جز خواب يا حالتي شبيه آن ندارد.
باز مي فرمايد: پيامبربراي دومين بار جبرئيل را به صورت اصلي ملاقات كرد: مرتبهء اول در آغاز نزول وحي در كوه حرا بود, و مرتبهء دوم اين ملاقات در نزد بهشت جاويدان صورت گرفت . پيغمبر در مشاهدهء اين منظره دچار خطا و اشتباه نشد.
اين آيات , به خصوص آيه اول به خوبي نشان مي دهد كه اين حادثه در بيداري انجام گرفته است .
وانگهي تاريخ نيز گواهي مي دهد معراج به صورت جسماني و بيداري بوده است , زيرا در تاريخ مي خوانيم : وقتي پيامبر اكرم مسئلهء معراج را مطرح كردند, مشركان به شدّت آن را انكار كردند و آن را بهانه اي براي كوبيدن آن بزرگوار دانستند.
اين نوع موضع گيري به خوبي گواهي مي دهد پيامبرهرگز مدعي خواب يا مكاشفهء روحاني نبود, وگرنه اين همه سر و صدا نداشت .(2)
پاورقی:
1)اسراء (1717 آيه 1
(2) برداشت از تفسير نمونه , ج 2 صفحه 15ـ 9
پرسش:
معراج از نظر علمي تا چه حدّ قابل دفاع است؟
پاسخ:
مشهور و معروف در ميان دانشمندان اسلام اين است كه پيامبر (ص) هنگامي كه در مكّه بود، در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي در بيت المقدس آمد و از آن جا به آسمان ها صعود كرد و آثار عظمت خدا را در پهنة آسمان مشاهده نمود و همان شب به مكّه بازگشت.
معروف آن است كه اين سير و حركت را با جسم و روح توأماً انجام داد؛ يعني پيامبر با جسم و روحش به معراج رفت، نه اين كه فقط روح او به معراج رفته يا در عالم خواب عروج كرده باشد.
دربارة اين بحث سؤالات فراواني وجود دارد، از جمله: آيا معراج از نظر علم روز قابل پذيرش است؟
قرآن معراج پيامبر را در دو بخش ترسيم كرده است:
1ـ حركت پيامبر از مسجد الحرام به مسجد الاقصي ،
2ـ حركت از مسجد الاقصي به عالم ديگر.
هر دو حركت به صورت معجزه آسا بوده و يك يا دو حركت طبيعي مانند بقية نقل و انتقال ها نبوده است.
در مورد حركت اول قرآن فرموده است: " پاك و منزّه است خدايي كه بنده اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي كه گرداگردش را پر بركت ساختيم برد تا آيات و نشانه هاي خود را به او نشان دهد. او شنوا و بينا است.[1] "
اما در حركت دومي كه حركت به آسمان ها است، ابتداي سورة نجم به آن تصريح دارد: پيامبر براي دومين بار جبرئيل را به صورت اصلي ملاقات كرد. اين ملاقات در "سدرهْْ المنتهي" بهشت جاويدان صورت گرفت."پيامبر در آنجا نشانه هاي بزرگي از عظمت خدا را مشاهده كرد".[2]
البته اين آيات سخن از رفتن به آسمان ها ندارد و بهشت و جهنم در آسمان ها نيست، بلكه در عالم ديگر است و اگر در برخي از ادلّه سخن از آسمان شده است، مراد آسمان مادي نيست، بلكه عالم هاي ديگر است.
عالم ديگر به معناي صعود و پيمودن مسير طولاني از زمين تا پايان آسمان ها نيست، تا احتياج به فضا پيما يا رعايت قوانين فيزيكي و برخورداري از فن آوري (تكنولوژي) بسيار پيشرفته داشته باشد. البته رفتن به عالم ديگر و ديدن بهشت و جهنم و مشاهدة عظمت پروردگار براي هر كس مقدور نيست و به صورت معجزه بايد انجام گيرد.
در هر صورت اصل معراج قطعي و ادلّة آن فراوان است امّا كيفيت آن براي ما روشن نيست و اين دو حركت به صورت معجزه و خارق العاده صورت گرفته است. از مجموع آيات و روايات مي فهميم ، عروج جسماني تا آسمان صورت گرفته است و پيامبر به يكي از كرات نزديك سفر كرده است، آن هم با مركبي به نام "رفرف". ظاهراً مركب "براق" در ميانة راه عوض مي شود و براي صعود به ماوراي جو مركب ديگري لازم است. تغيير مركب نشانة اين است كه چنين سفر فضايي با شرايط علمي صورت گرفته است.
پاورقی:
[1] اسراء (17) آيه 1.
[2] تفسير نمونه، ج 12، ص 10 به بعد، با تلخيص و اضافات.
پرسش:
آيا معراج حضرت محمد(ص) جسماني ومادي بود؟
پاسخ:
معراج پيامبر، سفر از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي و از آنجا و "سدره المنتهي" بود واين حقيقت در قرآن، يكي در ابتداي سوره "اسرا" و ديگري در اوائل سورة نجم آمده است. در ابتداي سورة اسرا فرمود: "پاك و منزه است خدايي كه شبانگاه بندة خود را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي كه اطراف آن را بركت داده ايم، بُرد تا آيات خود را به او نشان دهيم". سورةنجم از آية 5 تا 18 فرمود: " فرشتة وحي او را تعليم داده است. اين معلم به هنگام نزول وحي درافق بالا قد برافراشت و بر پيامبر نمايان شد... يك بار ديگر او را نزد سدره المنتهي كه در كنار آن بهشت مأوي است ديد... ".
از ظاهر اين آيات استفاده مي شود كه معراج پيامبر جسماني و روحاني است، ولي برخي مي گويند حركت پيامبر از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي جسماني و روحاني بوده، حركت از مسجد الاقصي به آسمان ها و ديدن بهشت و جهنم روحاني است. نظر برخي ديگر اين است كه تمامي اين سفر روحاني است.
نظر مشهور دانشمندان شيعه اين است كه تمامي اين سفر جسماني و روحاني است. (1) و بر اين اساس جنبة اعجاز پيدا مي كند.
اين مسئله بعيد نيست،زيرا قدرت الهي حدّي ندارد. ثانياً نكتة دقيقي كه بايد در مسئلة معراج بدان توجه داشت، اين است كه سير و سفر از دنيا به عالَم ديگر كه بهشت و جهنم در آنجا است مانند رفتن از كرة زمين به آسمان ها نيست كه محتاج به سفينة فضايي يا فضا پيما باشد. اگر كسي بخواهد از كرة زمين به مرّيخ ياكرات ديگر برود، احتياج به فضا پيمايي است كه با قوانين كرات آسماني و زميني تطبيق كند، ولي سير و سفر به عالم ديگر كه يا در بطن اين عالم يا مسلّط بر اين عالم است، يا به كيفيت ديگر، نيازي به حركت جسماني نيست؛ يعني نيازي نيست بدن و روح از جايش حركت كند و راه بيافتد و برود. ممكن است انسان در حالي كه در مكاني نشسته است، پردة عالَم ماده كنار برود و دريچةآن عالم كه بهشت و جهنم در آن جا است، باز بشود و همه چيز را ببيند.
در اين صورت هم جسم و هم روح پا به عالم ديگر گذاشته و آنچه را در آن جا است مشاهده مي كند و دوباره به حالت عادي بر مي گردد. به عبارت ديگر: پيامبر با مركب براق از مكّه تا مسجد الاقصي سير كرده است و از مسجد الاقصي تا آسمان چهارم.
پاورقی:
1) بحار، ص 182.
پرسش:
چرا خداوند پيامر را به معراج برد؟ به پيامبر در معراج چه چيزهايي نشان داده شد؟
پاسخ:
"پاك و منزه است خدايي كه بندهاش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجدالاقصي برد، كه گرداگردش را پر بركت ساختيم تا آيات خود را به او نشان دهيم. او شنوا و بينا است". (1)
قرآن هدفي از معراج را چنين بيان ميكند "لنريه من آياتنا؛ تا آيات خود را به او نشان دهيم"، يعني هدف از اين سفر شگفتانگيز، مشاهده نشانههاي عظمت الهي است. پيامبر داراي مقام عظيمي است و رسالتي عظيم بر دوش او است. هدف اين بود كه در اين سير پيامبر در پرتو مشاهده نشانههاي عظمت خداوند، عظمت بيشتري يابد و هر چه بيشتر از اسرار عالم غيب آگاهي يابد، و آنها را از نزديك مشاهده نمايد. (2) در سوره نجم ميفرمايد: "لقد رأي من آيات ربه الكبري؛ او پارهاي از آيات و نشانههاي بزرگ پروردگارش را مشاهده كرد".(3) در اين معراجها پيامبر به مقام شهود رسيد. شهود اسرار خلقت آسمانها، و عظمت الهي را در پهنه بي كران عوالم بالا مشاهده نمود. برخي گمان ميكردند پيامبر به معراج رفت تا خدا را مشاهده نمايد. اين پندار باطل در روايات نفي شده است، چرا كه خداوند جسم نيست كه جا و مكان داشته و در آسمانها باشد. امام صادق(ع) ميفرمايد:
"خداوند هرگز مكاني ندارد و زمان بر او جريان نميگيرد، اما ميخواست فرشتگان و ساكنان آسمان را با قدم گذاشتن پيامبر ميان آنها احترام كند، نيز از شگفتيهاي عظمتش به پيامبرش نشان دهد تا پس از بازگشت براي مردم بازگو كند". (4)
قسمت دوم
پرسش:
در شب معراج كه پيامبر (ص) به خدا نزديك شد، نزديكي جسماني بود؟
پاسخ:
مقصود از نزديكي پيامبر به خدا نزديكي جسماني و مكاني نيست، زيرا خداوند نه جسم است و نه مكان دارد، بلكه منظور نزديكي معنوي و شهود قبلي است كه پيامبر (ص) شهود باطني خاصي نسبت به ذات پاك خدا پيدا كرد، و به چشم دل (نه با چشم سر) خدا را مشاهده نمود. چنان كه اميرالمؤمنان (ع) فرمود: "چشمها با مشاهده حسي هرگز خدا را نديده، ولي دلها با حقيقت ايمان او را دريافته است".(1)
از آيات آغازين سوره مباركه نجم استفاده ميشود پيامبر اسلام (ص) در عين اين كه داراي مقام شهود بود، در طول عمر مباركش دو مرتبه چنان اوج گرفت كه به مقام "شهود كامل" نايل گرديد: يكي احتمالاً در آغاز بعثت بود و ديگري به هنگام معراج، آن چنان به خدا نزديك شد (از راه شهود باطني) و بر بساط قرب او گام نهاد كه بسياري از فاصلهها و حجابها برچيده شد، مقامي كه حتّي جبرئيل امين، يعني مقربترين فرشته الهي از رسيدن به آن عاجز بود. (2)
از ظاهر برخي از آيات قرآن (3) استفاده ميشود كه معراج پيامبر جسماني و روحاني است، ولي برخي ميگويند حركت پيامبر از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي، جسماني و روحاني بوده و حركت از مسجد الاقصي به آسمانها و ديدن بهشت و جهنم، روحاني است.
نظر برخي ديگر اين است كه تمامي اين سفر روحاني است و بر اين اساس جنبه اعجاز پيدا ميكند و اين مسأله بعيد نيست، زيا قدرت الهي حدي ندارد.
ثانياً نكته دقيقي كه بايد در مسأله معراج بدان توجه داشت، اين است كه سير و سفر از دنيا به عالم ديگر كه بهشت و جهنم در آن جا است، مانند رفتن از كره زمين به آسمانها نيست كه محتاج سفينه فضايي يا فضا پيما باشد. اگر كسي بخواهد از كره زمين به مريخ يا كرات ديگر برود، احتياج به فضا پيمايي است كه با قوانين كرات آسماني و زميني تطبيق كند، ولي سير و سفر به عالم ديگر كه يا در بطن اين عالم و يا مسلط بر اين عالم است يا به كيفيت ديگر است، نيازي به حركت جسماني نيست، يعني نيازي نيست بدن و روح از جايش حركت كند و راه بيفتد و برود.
ممكن است انسان در حالي كه در مكاني نشسته است، پرده عالم ماده كنار برود و دريچه آن عالم كه بهشت و جهنم در آن جا است، باز بشود و هر چيز را ببيند. در اين صورت هم جسم و هم روح پا به عالم ديگر گذاشته و آن چه را در آن جا است، مشاهده ميكند و دوباره به حالت عادي برميگردد.
در ضمن خداوند در مكان خاصي قرار ندارد، زيرا جسم نيست كه نياز به اشغال فضايي خاص باشد، بلكه مجرد از ماده است و در همه جا حضور دارد، چون وجود او محدود نيست، بلكه نامحدود و نا متناهي است، در همه جا حضور دارد و جايي را نميتوان تصور كرد كه از وجود خدا خالي باشد.
بنابر اين مقصود از نزديكي پيامبر به خدا آن ميشود كه به مرتبهاي از شهود حقيقت نائل شود و پرده هايي كه حجاب بين انسان و خدا و شهود قلبي و باطني ميشود، به گونهاي كنار رفت كه ميتوانست تمام عالم هستي را ببيند، مگر آن چه كه مربوط به ربوبيت پروردگار ميشود، كه از آن به "قاب قومين" تعبير شده است.
پس منظور از نزديكي، يعني رسيدن از غيب به حضور مطلق و توجه تمام و كمال به باطن عالم و گسسته شدن از تمام ظواهر و حجابها و رؤيت حقيقت عالم هستي.
پاورقي:
1 - نهج البلاغه، خطبه 179.
2 - تفسير نمونه، ج 22، ص 491.
3 - نجم، (53) از آيه 5 تا 18.
پرسش:
معراج از نظر علمي تا چه حدّ قابل دفاع است؟
پاسخ:
مشهور و معروف در ميان دانشمندان اسلام اين است كه پيامبر (ص) هنگامي كه در مكّه بود، در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي در بيت المقدس آمد و از آن جا به آسمان ها صعود كرد و آثار عظمت خدا را در پهنة آسمان مشاهده نمود و همان شب به مكّه بازگشت. معروف آن است كه اين سير و حركت را با جسم و روح توأماً انجام داد؛ يعني پيامبر با جسم و روحش به معراج رفت، نه اين كه فقط روح او به معراج رفته يا در عالم خواب عروج كرده باشد.
دربارة اين بحث سؤالات فراواني وجود دارد، از جمله: آيا معراج از نظر علم روز قابل پذيرش است؟
قرآن معراج پيامبر را در دو بخش ترسيم كرده است:
1ـ حركت پيامبر از مسجد الحرام به مسجد الاقصي ،
2ـ حركت از مسجد الاقصي به عالم ديگر.
هر دو حركت به صورت معجزه آسا بوده و يك يا دو حركت طبيعي مانند بقية نقل و انتقال ها نبوده است.
در مورد حركت اول قرآن فرموده است: " پاك و منزّه است خدايي كه بنده اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي كه گرداگردش را پر بركت ساختيم برد تا آيات و نشانه هاي خود را به او نشان دهد. او شنوا و بينا است.[1] "
اما در حركت دومي كه حركت به آسمان ها است، ابتداي سورة نجم به آن تصريح دارد: پيامبر براي دومين بار جبرئيل را به صورت اصلي ملاقات كرد. اين ملاقات در "سدرهْْ المنتهي" بهشت جاويدان صورت گرفت."پيامبر در آنجا نشانه هاي بزرگي از عظمت خدا را مشاهده كرد".[2]
البته اين آيات سخن از رفتن به آسمان ها ندارد و بهشت و جهنم در آسمان ها نيست، بلكه در عالم ديگر است و اگر در برخي از ادلّه سخن از آسمان شده است، مراد آسمان مادي نيست، بلكه عالم هاي ديگر است.
عالم ديگر به معناي صعود و پيمودن مسير طولاني از زمين تا پايان آسمان ها نيست، تا احتياج به فضا پيما يا رعايت قوانين فيزيكي و برخورداري از فن آوري (تكنولوژي) بسيار پيشرفته داشته باشد. البته رفتن به عالم ديگر و ديدن بهشت و جهنم و مشاهدة عظمت پروردگار براي هر كس مقدور نيست و به صورت معجزه بايد انجام گيرد.
در هر صورت اصل معراج قطعي و ادلّة آن فراوان است امّا كيفيت آن براي ما روشن نيست و اين دو حركت به صورت معجزه و خارق العاده صورت گرفته است. از مجموع آيات و روايات مي فهميم ، عروج جسماني تا آسمان صورت گرفته است و پيامبر به يكي از كرات نزديك سفر كرده است، آن هم با مركبي به نام "رفرف". ظاهراً مركب "براق" در ميانة راه عوض مي شود و براي صعود به ماوراي جو مركب ديگري لازم است. تغيير مركب نشانة اين است كه چنين سفر فضايي با شرايط علمي صورت گرفته است.
پي نوشت ها :
1 - اسراء (17) آيه 1.
2 - تفسير نمونه، ج 12، ص 10 به بعد، با تلخيص و اضافات.
پرسش:
چرا خداوند پيغمبر برگزيده اش را به معراج برد ؟ اگر بگوييم خداوند مى خواسته مكان خود را به او نـشـان دهد اين كه صحيح نيست ; زيرا خدا مكان و محلى ندارد وهمه جا هست و اگر منظور نشان دادن كرات و كهكشانها و سحابيهاى بزرگ و مناظربرجسته عالم خلقت بوده است باز محل ايـراد اسـت ; زيـرا به عقيده ما مسلمانهاپيغمبر و امامان - عليهم السلام - از همه چيز و همه جا با اطلاع هستند .
پاسخ:
اولا بايد توجه داشت كه آيه اول سوره اسراء تنها حركت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم را از مسجد الحرام به مسجد الاقصى مى رساند و از سير پيغمبرصلى اللّه عليه و آله و سلم به آسمانها سـاكت است , ولى اين مطلب را مى توان ازآيات ديگرى مانند آيات زير استفاده كرد : علمه شديد الـقوى * ذو مره فاستوى * و هو بالافق الاعلى - تا آنجا كه مى فرمايد :عند سدره المنتهى * عندها جنه الماوى * اذ يغشى السدره ما يغشى * ما زاغ البصرو ما طغى * لقد راى من آيات ربه الكبرى . (1)اين آيات بخوبى از سير پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به آسمانها حكايت مى كند , ولى آيه اول سوره اسراء فقط حاكى از آغاز اين سير است كه بر روى زمين انجام گرفته , اما هدف از ايـن سـيـر ( هـمـان طـور كه در هر دو قسمت از آيات مزبور اشاره شده ) همان مشاهده آيات و نشانه هاى بزرگ خداوند در جهان آفرينش بوده است . بـديـهـى اسـت اين مشاهده يك مشاهده حضورى بوده است و مشاهدات حضورى براى موجودى كه جسم دارد جز به حاضر شدن او در نزد موجودى كه مى خواهد آن را مشاهده كند ممكن نيست و اين كه نوشته ايد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم بدون سير به آسمانهااز وضع آنها با خبر است , اين گونه علم و اطلاع با مشاهده از نزديك فرق بسياردارد , درست مثل اين كه حادثه اى در شهر واقـع شده باشد و ما از وقوع آن مطلع شده باشيم ولى در محل وقوع حادثه نبوده ايم و جريان را با چـشـم نـديـده ايـم , البته حضوردر محل و مشاهده جريان حادثه تاثير بسيار عميقترى در وجود انسانى خواهد داشت ,در حالى كه اطلاع غيابى , آن اثر را ندارد . بنابر اين , خداوند مى خواسته پيغمبر گرامى اسلام از نزديك آثار عظمت او را با چشم ببيند و دل آگـاه او آگاه تر گردد و اگر كسى تصور كند پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم مى توانسته از روى زمـيـن با همين چشم معمولى آثار عظمت خدا را درعوالم بالا ببيند , اين تصور نادرستى است و با حقيقت وفق نمى دهد ; چه آن حضرت ازنظر جسم داراى خواص جسمانيات و عالم ماده بود و قدرت ديد چشم يك بشر حد معينى دارد .
پرسش:
منظور از «معراج» پيامبر چيست و در قرآن و حديث، چگونه به مسأله معراج پيامبر پرداخته شده است؟
پاسخ:
مشهور و معروف در ميان دانشمندان اسلام اين است كه پيامبر(ص) به هنگامي كه در مكه بود در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي در بيت المقدس به قدرت پروردگار آمد، و از آنجا به آسمانها صعود كرد، و آثار عظمت خدا را در پهنه آسمان مشاهده نمود و همانشب به مكه بازگشت.
و نيز مشهور و معروف آنست كه اين سير زميني و آسماني را با جسم و روح توأماً انجام داد.
ولي از آنجا كه اين يك موضوع فوق​العاده شگرفي است، جمعي به توجيه آن پرداخته و آنرا به معراج روحاني تفسير كرده​اند كه چيزي شبيه يك خواب يا مكاشفه روحي خواهد بود، اما اين موضوع كاملاً با ظواهر قرآن مخالف است، چرا كه ظاهر قرآن به مسأله جسماني بودن گواهي مي​دهد.
در دو سوره از سوره​هاي قرآن به مسأله معراج اشاره شده است
سوره اسراء كه تنها بخش اول اين سفر را بيان مي​كند (يعني سير از مكه و مسجد الحرام به مسجد اقصي و بيت المقدس).
سوره نجم از آيه 13 تا 18 قسمت دوم معراج، يعني سير آسماني آمده است، آنجا مي​فرمايد خلاصه مفاد اين شش آيه چنين است كه «پيامبر(ص) براي دومين بار فرشته وحي جبرئيل را به صورت اصلي مشاهده و ملاقات كرد (مرتبه اول در آغاز نزول وحي در كوه حرا بود).
اين ملاقات در نزد بهشت جاويدان صورت گرفت.
پيغمبر(ص) در مشاهده اين منظره دچار خطا و اشتباه نشد. آيات و نشانههاي بزرگي از عظمت خدا مشاهده كرد.
اين آيات كه به گفته اكثر مفسران از معراج سخن مي​گويد نيز نشان مي​دهد كه اين حادثه در بيداري اتفاق افتاده است، مخصوصاً جمله (چشم پيامبر دچار خطا و انحراف و طغيان نشد) گواه ديگر بر اين موضوع است.
از نظر حديث، روايات بسيار زيادي در زمينه مسأله معراج در كتب معروف اسلامي نقل شد كه بسياري از علماي اسلام تواتر يا شهرت آن را تصديق كرده​اند. (رجوع كنيد به تفسير نمونه 12/12)
پرسش:
معراج پيامبر و صحنههائي كه با آن در معراج، مواجه شد، چگونه بود؟
پاسخ:
پيامبر گرامي اسلام(ص) اين سفر آْسماني را در چند مرحله پيمود.
مرحله نخست، مرحله فاصله ميان مسجد الحرام و مسجد اقصي بود كه در ايه اول سوره اسراء به آن اشاره شده است، «منزه است خداوندي كه در يك شب بنده اش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي برد».
طبق بعضي از روايات معتبر پيامبر در اثناء راه به اتفاق جبرئيل در سرزمين مدينه نزول كرد و در آنجا نماز گزارد.
و نير در «مسجد الاقصي» با حضور ارواح انبياي بزرگ مانند ابراهيم و موسي و عبسي(ع) نماز گزارد، و امام جماعت پيامبر(ص) بود، سپس از آنجا سفر آسماني پيامبر(ص) شروع شد و آسمانهاي هفتگانه را يكي پس از ديگري پيمود، و در هر آسماني با صحنه هاي تازه اي روبرو شد، با پيامبران و فرشتگان و در بعضي آسمانها با دوزخ يا دوزخيان، و در بعضي با بهشت و بهشتيان، برخورد كرد.
و پيامبر(ص) از هر يك از آنها خاطره هاي پرارزش و بسيار آموزنده در روح پاك خود ذخيره فرمود، و عجائبي مشاهده كرد كه هركدام رمزي و سري از اسرار عالم هستي بود و پس از بازگشت اينها را با صراحت، و گاه با زبان كنايه و مثال، براي آگاهي امت در فرصتهاي مناسب شرح مي داد، و براي تعليم و تربيت از آن استفاده فراوان مي فرمود.
البته بهشت و دوزخي را كه پيامبر(ص) در سفر معراج مشاهده كرد، و كساني را در آن متنعم يا معذب ديد، بهشت و دزوخ قيامت نبود، بلكه بهشت و دوزخ برزخي بود زيرا قرآن مجيد مي گويد بهشت و دوزخ رستاخيز بعد از قيام قيامت و فراغت از حساب نصيب نيكوكاران و بدكاران مي شود.
سرانجام به هفتمين آسمان رسيد، و در آنجا حجابهائي از نور مشاهده كرد همانجا كه «سدرة المنتهي» و «جنة المأوي» قرار داشت، و پيامبر(ص) در آن جهان سراسر نور و روشنائي به او ج شهود باطني، و قرب الي الله، و مقام «قاب قوسين او ادني» رسيد، و خداوند در اين سفر او را مخاطب ساخته، و دستورات بسيار مهم و سخنان فراواني به او فرمود كه مجموعه اي از آن امروز در روايات اسلامي به صورت «احاديث قدسي» براي ما به يادگار مانده.
قابل توجه اينكه طبق تصريح بسياري از روايات، پيامبر(ص) در قسمتهاي مختلفي از اين سفر بزرگ، علي(ع) را ناگهان در كنار خود مشاهد كرد، و تعبيراتي در اين روايات ديده مي شود كه گواه عظمت فوق العاده مقام علي(ع) بعد از پيغبر اكرم(ص) است.
پرسش:
آيا هدف از معراج پيامبر، رؤيت خداوند بوده است؟
پاسخ:
خير، هدف از معراج اين نبوده كه پيامبر(ص) به ديدار خدا در آسمانها بشتابد! آنچنان كه ساده&لوحان پنداشته اند كه متأسفانه بعضي از دانشمندان غربي به خاطر ناآگاهي يا دگرگون ساختن چهره اسلام در نظر ديگران، آنرا نقل كرده اند، از جمله اينكه «گيور گيو» در كتاب محمّد پيامبري كه از نو بايد شناخت مي گويد «محمد در سفر معراج به جائي رسيد كه صداي قلم خدا را مي شنيد و مي;فهميد كه خدا مشغول نگهداري حساب افراد مي باشد! ولي با اينكه صداي قلم خدا را مي شنيد او را نمي ديد! زيرا هيچكس نمي تواند خدا را ببيند ولو پيغمبر باشد» (1).
اين نشان مي دهد كه مخصوصاً قلم از نوع چوبي است! كه به هنگام حركت روي كاغذ تحرير مي لرزد و صدا مي كند! و امثال اين خرافات و لاطائلات.
نه، هدف اين بوده كه روح بزرگ پيامبر(ص) با مشاهده اسرار عظمت، خدا را در سراسر جهان هستي، مخصوصاً عالم بالا كه مجموعه اي است از نشانه هاي عظمت او مشاهده كند و باز هم درك و ديد تازه اي براي هدايت ورهبري انسانها بيابد.
اين هدف صريحاً در آيه يك سوره اسراء و آيه 18 سوره نجم آمده است.
روايت جالبي نيز در اين زمنيه از امام صادق(ع) در پاسخ سؤال از علت معراج نقل شده است كه فرمود «خداوند هرگز مكاني ندارد، و زمان بر او جريان نمي گيرد، و لكن او مي خواست فرشتگان و ساكنان آسمانش را با قدم گذاشتن پيامبر در ميان آنها احترام كند و نيز از شگفتيهاي عظمتش به پيامبرش نشان دهد تا پس از بازگشت براي مردم بازگو كند