ماجرای واقعی فدک
فدک و تاريخ آن
يکي از ترفند هاي غاصبين خلافت اميرالمؤمنين علي عليه السلام اين بود که دست علي و فاطمه عليهماالسلام را از ثروت و دارايي کوتاه کردند؛ چرا که حکومت، درست همانگونه که نيروي نظامي ميخواهد، به پشتوانه مالي هم نيازمند است.
در اين راستا ابوبکر به راهنمايي و توصيه ي عمر، فدک را که ملک حضرت زهرا بود، بدون هيچ دليل منطقي غصب کرد و کارگران و عمال فاطمه عليهاسلام را از آن اخراج نمود. در اين باره به نکاتي از تاريخ فدک و غصب آن اشاره ميکنيم:
هدف فاطمه عليهاسلام از مطالبه فدک
گفتگوي فاطمه عليه اسلام با ابوبکر
گفتگوي امام علي عليه السلام با عمر درباره فدک
محاجه امام علي عليه السلام با ابوبکر درباره فدک
نامه اميرالمؤمنين عليه السلام به دستگاه خلافت
خشم فاطمه عليهاسلام
عصمت فاطمه عليهاسلام
ابوبکر و توقيف فدک
خطبه فدک
سخنان ابوبکر بعد از خطبه فدک
عدم رد فدک از سوي اميرالمومنين
سرنوشت فدک در طول تاريخ خلفا
فدک
اعطاء فدک
عوائد فدک
غصب فدک
فدک
فدک قريهاي بود از قراء يهود که بين آن و مدينه دو روز راه فاصله بوده است.
بعد از فتح خيبر، خداوند رعب و ترسي از مسلمين در دل اهل فدک قرار داد. لذا نماينده اي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرستادند و از آن حضرت خواستند که با آنان بر نصف فدک مصالحه کند. حضرت هم پذيرفتند.
سوره حشر، آيه 6 و7: و ما افاءالله علي رسوله منهم فما او جفتم عليه من خليل و لا رکاب ولکن الله يسلط رسله علي من يشاء والله علي کل شيء قدير ما افاء الله علي رسوله من اهل القري فلله و للرسول و لذي القربي. .
خداوند در اين دو آيه ميفرمايد: آنچه را که خداوند به پيامبرش رجوع داده (از غنائم جنگي و زمينها و. . .) و شما مسلمانان هيچ اسبي براي فتح آن نتاختيد و هيچ شتري سوار نشديد؛ بلکه خداوند پيامبرش را بر آن مسلط فرمود که خداوند هم بر هر چيز قادر است.
همه اين اموال مربوط است به خدا و رسولش و نزديکان او. . . (يعني بين تمام مسلمين تقسيم نميشود؛ مانند غنائم جنگي ديگر. بلکه فقط در اختيار رسول خداست تا در بين فقرا و محتاجان تقسيم کند) اين دو آيه صريح است در حکم اموالي مانند فدک که مسلمانان در آن حقي ندارند بلکه تماما در اختيار رسول خداست.
اعطاء فدک
حضرت امام رضا عليه السلام ميفرمايد: هنگامي که آيه آت ذالقربي حقه؛ حق نزديکان خود را بده نازل شد،
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: فاطمه را به سوي من بخوانيد. حضرت فاطمه (عليهاسلام) را خبر کردند
رسول خدا فرمود: اي فاطمه! فدک از جمله اموال و غنائمي است که براي فتح آن مسلمانان اسب و شتري نتاختهاند. « و هي لي خالصه دون المسلمين » و آن تنها در اختيار من است و مسلمانان در آن حقي ندارند. خداوند تبارک و تعالي به من امر فرمود که حق نزديکانم را بدهم. من اين فدک را به تو دادم. آن را تصرف کن براي خودت و فرزندانت.
عوائد فدک
در بعضي از روايات آمده است که درآمد ساليانه فدک بيست و چهار هزار دينار بوده است و در بعضي ديگر از روايات درآمد ساليانه را هفتاد هزار دينار گفتهاند.
غصب فدک
اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: در زير اين آسمان تنها فدک در دست ما بود؛ ولي عده اي بر آن بخل کردند. (يعني عمر و ابوبکر آنرا از روي بخل گرفتند.) و عده ديگري در آن دست و دلبازي کردند.
يعني عثمان آن را به تصرف خود گرفت و به هر کسي که ميخواست بذل و بخشش کرد. و خداوند، خوب قاضي و حَکَمي است و خوب ميداند که درباره فدک و غير فدک با ما چه کردند!
منابع:
فاطمه الزهرا رحماني/392/3.
بحار الانوار، ج 29 ص 105 و 123.
نهج البلاغه/ رسائل/ 44.
هدف فاطمه عليهاسلام از مطالبه فدک
در ماجراي مطالبهي فدک از ابوبکر توسط فاطمه زهرا عليهاسلام بايد چند نکته را مد نظر قرار داد:
اولا: فدک حق مسلم حضرت زهرا عليهاسلام بود و گرفتن حق در هيچ قانون و اجتماع و ملتي اشکال ندارد.
ثانيا: با استدلالات محکمش، مظلوميتش ثابت شد و در واقع ظلم ابوبکر به اثبات رسيد.
ثالثا: فاطمه زهرا عليهاسلام گويا غصب فدک را بهانهاي قرار داد تا به مردم بفهماند ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام هم غصب شده است.
و به همين جهت است که وقتي ابن ابي الحديد از استادش ميپرسد:« آيا فاطمه در ادعاي خود صادق بود؟»
استاد ميگويد:« بله.»
ابن ابي الحديد ميگويد:« چرا ابوبکر فدک را به فاطمه عليهاسلام برنگرداند؟»
استاد تبسمي ميکند و ميگويد:« اگر ابوبکر فدک را برميگرداند، فاطمه عليهاسلام فردا ميآمد و ادعاي خلافت شوهرش را ميکرد و ابوبکر را از خلافت کنار ميزد و ابوبکر هم هيچ چارهاي نداشت.»
رابعا: فاطمه زهرا عليهاسلام به دليل نص آيه قرآن، از هر گونه زشتي و شر، پاک و مطهر است. او ميگويد فدک مال من است و پدرم به من بخشيده، ولي ابوبکر ميگويد « لا اعرف صحه قولک » يعني نميدانم که تو راست ميگويي يا دروغ. هر مسلماني ميفهمد که ابوبکر در واقع آيه قرآن را رد ميکند، زيرا وقتي فاطمه معصوم و مطهر چنين ادعايي ميکند حتما راست ميگويد.
نتيجه اينکه فاطمه عليهاسلام از مطالبه فدک يک هدفهاي عالي و معنوي را دنبال ميکرده است و الا در زمان حيات رسول الله هم که فدک را در اختيار داشت و کارگران در آنجا کار ميکردند، عوايدش را در راه خدا و فقرا و مساکين بذل و بخشش مينمود.
منابع:
بحارالانوار، ج 29، ص 194، ح 40.
فاطمة الزهراء رحماني/ 441.
گفتگوي فاطمه عليهاسلام با ابوبکر
ّّحضرت امام جعفر صادق عليه السلام ميفرمايد چون مردم با ابوبکر بيعت کردند و خلافت او محکم شد، ابوبکر وکيل حضرت فاطمه عليهاسلام را از فدک خارج کرد و فدک را به تصرف خود درآورد.
فاطمه عليهاسلام نزد ابوبکر رفت و فرمود: « چرا وکيل مرا از فدک بيرون کردي؟ پدرم رسول خدا آنرا به امر خدا به من داده است. »
ابوبکر گفت براي اين ادعايت شاهد بياور.
فاطمه عليهاسلام ام ايمن را براي شهادت حاضر کرد.
ام ايمن گفت: « اي ابوبکر، تو را به خدا قسم ميدهم آيا ميداني رسول خدا فرمود: ام ايمن زني است از اهل بهشت؟ ابوبکر گفت: بله. ام ايمن گفت من شهادت ميدهم که وقتي آيه فآت ذاالقربي حقه، نازل شد، رسول خدا فدک را به امر خداوند به فاطمه عليهاسلام داد. »
اميرالمومنين عليه السلام هم آمد و همان شهادت را داد.
ابوبکر- که چارهاي نميديد- چيزي نوشت و به فاطمه عليهاسلام داد. در اين هنگام عمر داخل شد و گفت اين نوشته چيست؟
ابوبکر گفت فاطمه ادعا ميکند که فدک را رسول خدا به او داده.
ام ايمن و علي عليه السلام هم به آن شهادت دادند. من هم اين نوشته را نوشتم.
عمر آن نوشته را گرفت و به آن آب دهان انداخت و پارهاش کرد.
فاطمه عليهاسلام گريهکنان از نزد آنها خارج شد.
در روايت ديگري در بحار جلد 29 صفحه 192 آمده است که وقتي عمر خواست نامه را به زور از حضرت فاطمه بگيرد، به صورت او سيلي نواخت سپس نامه را پاره کرد.
منابع:
بحارالانوار، ج 29، ص 127، ح 27.
بحارالانوار، ج 29، ص 192.
گفتگوي امام علي عليه السلام با عمر درباره فدک
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: . . .
اميرالمؤمنين به فاطمه عليهاسلام فرمود برو نزد ابوبکر و درباره فدک با او صحبت کن. فاطمه عليهاسلام نزد ابوبکر رفت و استدلالات خود را مبتني بر آيات قرآن بيان کرد.
ابوبکر نگاهي به عمر کرد و گفت: تو چه ميگويي؟ عمر گفت: براي ادعاي خودت دليل بياور.
فاطمه عليهاسلام فرمود: مهاجرين هجرت نکردند مگر به سوي ما و انصار ياري نکردند مگر با اهل بيت رسول خدا را و همه بايد از ما متابعت کنند و هر کسي ما را رد کند به دين جاهليت خود برگشته است. (يعني دليل خواستن از ما اهل بيت با اين همه کمالات و عصمت حرف غلطي است.)
عمر با کمال جسارت گفت: « اين اباطيل و سخنهاي بيهوده را کنار بگذار و شاهدهاي خود را حاضر کن!. »
فاطمه عليهاسلام اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين و ام ايمن و اسماء بنت عميس را آورد و همگي آنها شهادت دادند که فدک را رسول خدا به فاطمه عليهاسلام بخشيده است.
عمر گفت: علي عليه السلام که شوهر اوست. حسن و حسين هم که بچه هاي آنها هستند. ام ايمن هم که خادمه اوست. اسماء هم چون قبلا همسر جعفر برادر علي بود به بني هاشم متمايل است؛ پس شهادت هيچکدام از اينها قبول نيست؛ چون به نفع خودشان شهادت ميدهند.
اميرالمومنين فرمودند: فاطمه، پاره تن رسول خداست. او کسي است که رسول خدا درباره اش فرمود: هر کس او را اذيت کند، مرا اذيت کرده و هر کس رسول خدا را اذيت کند، خدا را اذيت کرده. و هر کس فاطمه را تکذيب کند، رسول خدا را تکذيب کرده و دروغگو دانسته است. حسن و حسين دو فرزند رسول خدا و دو سيد جوانان اهل بهشتاند. هر کس آنها را دروغگو بداند، رسول خدا را دروغگو دانسته است. چون اهل بهشت راستگو هستند.
و اما من؛ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره من فرمود: تو از مني و من از تو هستم و تو برادر مني در دنيا و آخرت. هر کس سخن تو را رد کند، مرا رد کرده و هر کس از تو اطاعت کند از من اطاعت کرده و هر کس با تو مخالفت کند با من مخالفت کرده است. و نيز رسول خدا شهادت داده است که ام ايمن اهل بهشت است. عمر گفت: شما همانطوري که گفتي هستيد، اما شهادت کسي که به نفع خود شهادت دهد، قبول نيست.
اميرالمؤمنين فرمود: اگر قبول داريد که ما همينطور هستيم که گفتم، يعني همه ما اهل بهشتيم و راستگو، و باز هم شهادت ما قبول نميشود، پس شهادت رسول خدا هم نبايد قبول شود. فانالله و انا اليه راجعون.
ما ادعايي کرديم و شما هم از ما بينه خواستيد. شما بر ولايت الهي و ولايت رسول خدا هجوم کردهايد و آنرا از محل اصلي خود به جاي ديگري خارج کردهايد و هيچ حجت و دليلي هم نداريد و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون (و زود است که ظالمين بدانند که چه بازگشتي خواهند داشت.)
سپس به فاطمه عليهاسلام فرمود: برگرد به خانه تا روزي که خدايتعالي بين ما حکم کند و هو خير الحاکمين.
منابع:
بحارالانوار، ج 29، ص 194، ح 40.
محاجه امام علي عليه السلام با ابوبکر درباره فدک
امام صادق عليه السلام فرمود:
بعد از آنکه ابوبکر فدک را گرفت اميرالمؤمنين عليه السلام به او فرمود:
چرا فاطمه را از ميراث رسول الله محروم کردي و حال آنکه فدک در زمان خود رسول خدا جزو املاک فاطمه بود؟
ابوبکر گفت:
«فدک غنيمت اسلام و متعلق به همه مسلمين است. اگر فاطمه شاهد بياورد که رسول الله آن را به او داده قبول است و الا حقي ندارد.»
اميرالمؤمنين فرمود:«اي ابوبکر، آيا بر خلاف حکم خدا حکم ميکني؟»
گفت:«نه.»
فرمود:«اگر يکي از مسلمانها چيزي داشته باشد مانند لباسي يا خانهاي و من ادعا کنم که متعلق به من است، از چه کسي دليل و شاهد ميخواهي؟»
ابوبکر گفت:«از تو.»
امام فرمود:«پس چرا از فاطمه دليل و شاهد خواستهاي در صورتي که فدک متعلق به فاطمه بوده است؟ اگر مسلمانها حقي در آن دارند، آنها بايد دليل و شاهد بياورند.»
ابوبکر که با جوابي منطقي روبرو شده بود، ساکت و متحير ماند.
عمر گفت:
«اي علي! ما را رها کن! ما از پس دلائل تو برنميآئيم. اگر شهود عادلي ميآوري بياور و الا فدک مال مسلمين است. نه تو در آن حق داري و نه فاطمه.»
اميرالمومنين به ابوبکر فرمود:«اي ابوبکر آيا کتاب خدا را خواندهاي؟»
گفت:«بله.»
فرمود:بگو اين آيه درباره ما نازل شده يا کساني غير از ما: انما يريدالله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا. (خداوند اراده کرده است که هرگونه رجس و پليدي را از شما اهل بيت بزدايد و شما را پاک گرداند.)
ابوبکر گفت:«درباره شما.»
امام فرمود:«اگر کساني بيايند و شهادت بدهند که فاطمه، دختر رسول خدا، عمل زشتي انجام داده چه ميکني؟»
ابوبکر گفت:«بر او حد جاري ميکنم همان طور که بر ساير زنهاي مسلمين حد مي زنم.»
اميرالمؤمنين فرمود:«تو در اين صورت کافر ميشوي!»
گفت:«چرا؟»
فرمود:«چون تو شهادت خداي تعالي را در پاکي و عصمت فاطمه زهرا رد کردهاي و شهادت مردم را پذيرفتهاي؛ همان طور که الان هم حکم خدا و رسولش را رد کردهاي و شهادت يک شخص بياباننشين را قبول کردهاي، فدک را از او گرفتهاي و گمان ميکني که غنيمت مسلمين است.
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:« مدعي بايد دليل بياورد و تو سخن رسول خدا را رد کردهاي!!»
با اين استدلال کوبنده ديگر کسي را ياراي جواب نبود و مردم به همهمه افتادند و به يکديگر نگاه تعجب ميکردند.
بعضي گفتند:«به خدا قسم علي عليه السلام راست ميگويد.»
مجلس به هم خورد و اميرالمؤمنين به خانه برگشتند.
ابوبکر به عمر گفت:
ديدي امروز علي عليه السلام با ما چه کرد! به خدا اگر بخواهد چنين کند، خلافت ما را تباه ميکند؛ چه کنيم؟!
عمر گفت:«نظر من اين است که فرمان بدهي تا او را بکشند.»
ابوبکر گفت:« چه کسي ميتواند او را بکشد؟»
عمر گفت:«خالدبن وليد.»
رفتند و جريان را به خالد گفتند، او هم قبول کرد.
ابوبکر گفت:
علي که به مسجد ميآيد، در موقع نماز در کنارش بنشين. وقتي سلام نماز را دادم، گردن علي عليه السلام را بزن.
اسماء بنت عميس که در آن زمان همسر ابوبکر بود جريان را به اميرالمؤمنين خبر داد. امام پيغام داد که خداوند مرا حفظ ميکند.
سپس به مسجد رفت. خالد کنار امام آمد و نماز شروع شد.
همه به نماز ايستادند. همين که ابوبکر براي تشهد آخر نشست، از گفته خودش پشيمان شد و ترس او را گرفت. بنابراين همينطور نشسته بود و فکر ميکرد و جرات نداشت سلام نماز را بگويد.
مردم خيال کردند ابوبکر به اشتباه افتاده. ناگهان ابوبکر با صداي بلند گفت:
اي خالد آنچه را که گفتم انجام نده، السلام عليکم و رحمه الله و برکاته!
اميرالمؤمنين رو کرد به خالد و فرمود:« ابوبکر تو را به چه کاري امر کرده بود؟»
خالد گفت:«فرمان داده بود گردنت را بزنم.»
امام فرمود:«اين کار را ميکردي؟»
خالد گفت:به خدا قسم اگر نگفته بود « انجام نده » تو را کشته بودم.
امام فرمود:«دروغ ميگويي. به خدا اگر حکم الهي نبود، مي فهميدي که کدام دسته- من و شيعيانمـ يا ابوبکر و پيروانش ضعيفتريم.»
بعد با دو انگشت مبارک، گلوي خالد را گرفت و فشار داد.
خالد نعره بلندي کشيد؛ به طوري که مردم ترسيدند. خالد قدرت حرف زدن نداشت. بالاخره ابوبکر دست به دامان عباس، عموي اميرالمؤمنين، شد.
عباس جلو آمد و شفاعت کرد. اميرالمومنين هم خالد را رها کرد.
منابع:
بحارالانوار، ج 29، ص 128 و 127 و 199.
نامه اميرالمؤمنين عليه السلام به دستگاه خلافت
اميرالمؤمنين عليه السلام هنگام غصبفدک نامه بسيار تندي به مضامين عالي و کلمات کوبنده خطاب به غاصبين نوشت. در آن نامه آمده است: اينان کارشان به اينجا کشيده که ميراث پاکان نيکوکار را قسمت کردهاند و با غصب کردن هديه رسول خدابه دخترش، گناه سنگيني را متحمل گشتهاند.
گويا من ميبينم که در گمراهي در حرکتيد همانطور که شتر براي آسياب با چشم بسته به دور خود ميگردد، به خدا قسم اگر اجازه ميداشتم سرهاي شما را همانند درو کردن گندم از بدنهايتان جدا ميکردم و آنچنان جمجمههاي شجاعان شما را از جا ميکندم که چشمان شما از شدت گريه و زاري مجروح گرداند و به وحشت بيفتيد از زماني که مرا شناختهايد من هلاک کننده و نابود کننده لشگرها بودهام؛ شادابيهاي شما را به باد ميدادم و آشوبهاي شما را ميخواباندم.
وقتي که من شجاعاني را که شمشيرشان را ميچرخاندند و مبارز ميطلبيدند، سر از بدنشان ميکندم، شما در خانههايتان معتکف بوديد.
به خدا قسم اگر بگويم آنچه را که خداوند درباره شما فرموده است دندههايتان در پهلوهايتان فرو ميرود، چه کنم اگر حرف بزنم ميگوييد علي حسودي ميکند! اگر ساکت شوم ميگوييد علي از مرگ ترسيد.
هيهات، هيهات، من خودم براي دشمنان، مرگ ميآورم و بدون هراس در شب ساکت، خود را در کام مرگ مياندازم من با خود دو شمشير سنگين و دو نيزه بلنده برداشتهام و پرچمهاي کفر را سرنگون کردهام و ناراحتيها را از صورت نازنين رسول خدا که بهترين خلائق است زدودهام.
هان که به خدا قسم پسر ابيطالب به مرگ انس بيشتري دارد از بچه به سينه مادرش، زنان همچون بچه مردهها براي شما بگريند اگر من آياتي را که درباره شما نازل شده بگويم مانند طنابي که در چاه بلندي آويزان باشد، به خود ميلرزيد و از خانههايتان پا به فرار ميگذاريد. ولي من غضب خود را آسان ميگيرم و خشم خود را فرو ميخورم تا خداي خود را ملاقات کنم، با دستي شکسته، بيبهره از لذتهائي که شما ميبريد و سفرهاي خالي از نانهايي که شما ميخوريد.
دنياي شما در نظر من چيزي نيست مگر مانند ابري که بالا ميآيد و سپس غليظ ميگردد و هنوز بارشي نداشته، از هم پاره شده، آسمان روشن ميگردد.
آرام باشيد که به زودي غبار غفلت زدوده ميشود و نتايج اعمال خود را که بسيار هم تلخ است ببينيد. . . و کافي است خداوند براي قضاوت و رسول خدا براي دشمني با شما و قيامت براي ايستادن و جواب دادن. . .
سلام بر آنکس که پيرو هدايت است.
منابع:
بحار الانوار، ج 29، ص 140، ح 30.
خشم فاطمه عليهاسلام
خشم و غضب فاطمه عليهاسلام: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: «اي فاطمه! خداوند تبارک و تعالي غضب ميکند هر جا تو غضب کني، و راضي است هر جا تو راضي باشي.»
اين يک حديث از احاديث بسياري است که در مورد خشم فاطمه وارد شده؛ اما از طرفي مي بينم در جريان فدک، ابوبکر خشم فاطمه را برميانگيزد به طوري که فاطمه عليهاسلام ديگر با او سخن نميگويد.
فاطمه بعد از جواب رد ابوبکر، از ابوبکر کناره گرفت و ديگر با او سخن نگفت تا وفات يافت و اجازه نفرمود که ابوبکر بر بدن مطهرش نماز بگذارد.
منابع:
بحارالانوار، ج 43، ص 121 و 182.
بحارالانوار، ج 29، ص 112.
عصمت فاطمه عليهاسلام
همه مسلمانها ميدانند فاطمه عليهاسلام معصوم بود و هيچگاه در مدت عمر خود گناهي را مرتکب نشد و در روايات هم شواهد بسياري آمده است.
مثلا رسول خدا فرمود: « فاطمه، بزرگ زنهاي بهشت است »؛ يا فرمود: « فاطمه روح من است.»؛ يا فرمود: « فاطمه پاره تن من است.»؛ و يا فرمود: « خداوند جماعتي از ملائکه را موکل کرده است تا فاطمه عليهاسلام را از چهارطرف محافظت کنند.»
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سه روز قبل از رحلتشان به اميرالمؤمنين فرمودند: «. . . زود است که هر دو رکن تو ويران گردد.»
وقتي رسول خدا رحلت کردند، اميرالمومنين فرمود: «اين يک رکن من بود.» و روزي که فاطمه عليهاسلام وفات يافتند فرمود: «اينهم دومين رکن من بود.»؛ از اين روايت بخوبي روشن ميشود که فاطمه عليهاسلام چه مقامي داشته که اميرالمؤمنين با آنهمه عظمت و اهميتش به او تکيه ميزده و فاطمه رکن و پايه و ستون آن حضرت بوده است.
آيا شخص غيرمعصوم و گناهکار ميتواند براي شخصيتي معصوم مانند اميرالمؤمنين تکيهگاه باشد؟ فاطمه عليهاسلام در نزديکي شهادت به اميرالمومنين عرضه داشتند: « اي پسر عم، تو به خاطر نخواهي داشت که هرگز من دروغ گفته باشم و يا خيانت کرده باشم و يا از اول زندگي تا به حال مخالفتي با تو نموده باشم. »
اميرالمومنين فرمودند: «پناه بر خدا ! تو آگاهتر و نيکوکارتر و پرهيزکارتر و گراميتر و ترسانتر از خداوندهستي که به مخالفت با من بر خاسته باشي».
تمام اين روايات و فرمايشات دلالت دارد بر مقام عصمت آن حضرت؛ مضافا بر اينکه آيه تطهير نقل در عصمت اهل بيت است؛ زيرا ميفرمايد: خداي تعالي اراده فرمود که هرگونه رجس و پليدي را از شما اهل بيت بزدايد و « يطهرکم تطهيرا » و شما را پاک کند .
از اين قسمت هم به خوبي روشن ميشود که وقتي ابوبکر براي ادعاي حضرت فاطمه، گواه و شاهد ميخواهد، اين به معناي آن است که به عصمت آن حضرت و صدق گفتارش ايمان ندارد؛ لذا اميرالمؤمنين فرمود: اي ابوبکر! اگر کسي شهادت دهد بر اينکه عمل زشتي از فاطمه عليهاسلام سرزده چه ميکني؟ ابوبکر گفت: بر او حد جاري ميکنم. حضرت فرمود: در اين صورت کافر خواهي بود؛ زيرا خداوند در قرآن شهادت داده است به عصمت آن حضرت.
منابع:
بحارالانوار، ج 43، ص 173 و 191.
ابوبکر و توقيف فدک
هر مسلماني ميداند فرزند از پدرش ارث ميبرد.
فاطمه عليهاسلام ميفرمود:
فدک را پدرم به من بخشيده است » و ابوبکر ميگفت:« شاهد بياور.»
آيا فاطمه عليهاسلام يگانه دختر رسول خدا نبود؟
آيا فدک که ملک رسول خدا بود، به فاطمه به ارث نميرسيد؟
اما ابوبکر حديثي به رسول خدا نسبت داد که هيچ کس نشنيده بود او ميگفت پيامبر فرموده انبياء از خود ارث نميگذارند.
ما فقط يک سئوال مي کنيم که چرا ابوبکر خانه هاي رسول خدا را که زنهايشان در آن سکونت داشتند از آنها پس نگرفت؟!
آيا آن خانه ها به عنوان ارث بود که خودش مي گويد انبياء ارث نمي گذارند؟! آيا آن خانه ها را رسول خدا به آنها نبخشيده بود؟ پس چرا از آنها شاهد و بينه مطالبه نکرد؟
نه هيچکدام از اينها نيست که بلکه تنها داعيه ابوبکر اين بود که دست اميرالمومنين را از فدک و اموال دنيا کوتاه کند تا مردم از دور آن حضرت متفرق گردند و اين جريان در تاريخ سابقه دارد مثلا آن طوري که در کتاب قيم و ارزشمند قادتنا تأليف مرحوم آيه الله ميلاني آمده است همين سئوال از ابوحنيفه شده است.
متن روايت:
فضال بن حسن به ابوحنيفه برخورد کرد و او در جمع کثيري مشغول تدريس فقه بود، فضال گفت به خدا قسم من نخواهم رفت مگر ابوحنيفه را خجالت دهم، رفيقش گفت ابوحنيفه استدلالش خيلي قوي است! فضال گفت ساکت باش مگر حجتي ديده اي که بر حجت فرد مومن برتري پيدا کند؟
اين را گفت و نزديک ابوحنيفه شد سلام کرد و گفت من برادري دارم مي گويد بهترين مردان بعد از رسول خدا اميرالمومنين علي بن ابيطالب است من گفتم: نه، ابوبکر و عمراند.
شما در اين مورد چه مي گوئيد؟ ابوحنيفه سرش را پائين انداخت و پس از لحظاتي سربلند کرد و گفت کافي است.
براي شرافت و فخر ابوبکر و عمر همين که کنار رسول خدا خوابيده اند و قبر آنها در روضه رسول خداست
فضال گفت:
بله من اين سخن را به او گفته ام ولي او مي گويد اگر جاي آن ها مال رسول الله بود که آنها ظلم کرده اند به رسول خدا حق رسول خدا را غصب کرده اند و اگر مال خودشان بود و رسول خدا به آنها بخشيده بايد آنرا برمي گرداندند، اگر نه پس چرا هبه اي که رسول خدا به فاطمه عليهاسلام کرده بود قبول نکردند و آن را برگرداندند؟
ابوحنيفه سرش را پائين انداخت بعد سربلند کرد و گفت آنها در حق دخترانشان عايشه و حفصه دفن شده اند.
فضال مي گويد:
من هم همين جواب را دادم ولي برادرم گفت تو مي داني وقتي رسول خدا از دنيا رفت نه زن داشت و از جميع مالش هشت يک آن به تمام زنها مي رسيد سهم هر زن مي شود يک قسمت از هفتاد و دو قسمت و لذا سهم هر يک از آنان يک وجب در يک وجب بيشتر نبوده پس عمر و ابوبکر در زمين غصبي دفن شده اند، تازه بگو ببينم چطور عايشه و حفصه از رسول خدا ارث ببرند و فاطمه عليهاسلام که دختر رسول خدا است ارث نبرد؟
سخن فضال که به اينجا رسيد ابوحنيفه ديد که ديگر هيچ جوابي ندارد.
لذا گفت: اي مردم اين مرد را بيرون کنيد او رافضي شيعه است، او خبيث است خدا او را لعنت کند.
منابع:
قادتنا ميلاني/ 4/ 380.
خطبه فدک
مقدمه
حمد و سپاس الهي
گواهي به وحدانيت الهي
گواهي به رسالت محمد صلي الله عليه و آله
اشاره به قرآن بعنوان عهد الهي
احکام اسلام براي هدايت انسانها
معرفي نسب خويش و علي عليه السلام با پيامبر
نجات از گمراهي و شرک با رسالت پيامبر
نقش علي عليه السلام در رسالت پيامبر
غصب ولايت علي عليه السلام
خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پيامبر
ذکر بينه از قرآن براي ارث
احترام به فرزندان رسولخدا
عمل به قرآن بعداز پيامبر
طلب ياري از مردم
اتمام حجت با مردم
ابوبکر و روايت دروغ از پيامبر
پاسخ فاطمه عليهاسلام با استناد به قرآن
اعتراف ابوبکر به صداقت فاطمه عليهاسلام
مقدمه
عبدالله بن حسن از پدرانش (عليهم السلام) روايت کرده: هنگامي که ابوبکر تصميم گرفت فدک را از حضرت زهرا عليهاسلام بگيرد، چون اين خبر به آن حضرت رسيد مقنعهاش را بر سر انداخته پيراهن بلند خود را بر تن کرد و به همراه گروهي از کنيزان و زنان خويشاوند خود، در حالي که چادر بلندش به زمين کشيده ميشد و راه رفتنش چيزي از راه رفتن رسول خدا کم نمي آورد و کاملا شبيه آن حضرت بود، از خانه بيرون آمده، به مسجد وارد شد.
اطراف ابوبکر را عدهاي از مهاجر و انصار گرفته بودند، پردهاي براي فاطمه (عليهاسلام) آويختند؛ آن حضرت در پشت پرده نشست و سپس ناله جانگدازي از دل برآورد؛ به طوري که حاضرين به گريه افتادند و مسجد يکپارچه به خروش و اضطراب آمد.
حمد و سپاس الهي
حضرت لحظهاي مکث کردند تا هم همه جمعيت فرو نشست و سر و صداها خاموش شد. سپس کلام خود را با حمد و سپاس الهي و درود بر پيامبر خدا آغاز کرد. از شنيدن صداي فاطمه دوباره مردم به گريه افتادند. بعد از سکوت و آرامش فاطمه (عليهاسلام) کلام خود را چنين آغاز فرمود: خداوند را سپاس برآنچه نعمت داد و به قلبها الهام فرمود؛ و مدح و ستايش براي خدايي که به نعمتهاي عامهاش قبل از استحقاق ابتدا کرد و هرگونه نعمتي را ارزاني داشت و يکي پس از ديگري بر ما فرو ريخت نعمتهايي که از شماره بيرون است و جزاي آنها را هرگز نتوان داد و نهايتش را نتوان فهميد.
انسانها را ترغيب فرمود که شکر او را به جاي آورند تا او نعمتهايش را فزوني بخشد و پي در پي عطا کند و از آنها طلب حمد و سپاس کرد تا نعمتهايش را بر آنها بريزد و آنها دوباره همانند آن نعمتها را از او درخواست کنند.
گواهي به وحدانيت الهي
و اشهد ان لا اله الا الله و گواهي ميدهم که معبودي جز الله نيست، خدايي يگانه و بيشريک، و اين کلمه توحيد کلمهاي است که نتيجهاش اخلاص است و در قلبها ريشه دارد توحيد در فطرت انسان نهاده شده و هر کس به آن انديشيد آنرا با عقلش مطابق دانست. توحيد نظري و استدلالي.
خدايي که چشمها توان ديدنش را و زبانها توان وصفش را و خيالات توان چگونگياش را ندارند.
او همه چيز را از هيچ پديد آورد و براي آفرينش آنها الگو و نمونهاي نداشت؛ بلکه آنها را به قدرتش آفريد و به ارادهاش خلق کرد بدون اينکه به آنها نيازي داشته باشد يا از آنها فايدهاي ببرد؛ و اين نبود مگر اينکه حکمتش را پايدار کند و بر طاعتش آگاهي دهد، قدرتش را اظهار کند و مردم را بنده خود گرداند و دعوتش را گرامي دارد.
و سپس بر طاعت خود ثواب و بر معصيتش عقاب نهاد تا بندگان را از خشم خود باز دارد و به سوي بهشت فرا خواند.
گواهي به رسالت محمد صلي الله عليه و آله
و اشهد ان ابي محمدا عبده و رسوله و گواهي ميدهم که پدرم محمد (صلي الله عليه و آله) و سلم بنده و رسول خداست و خداوند او را برگزيد قبل از اينکه به او ماموريت دهد و او را نام نهاد قبل از آنکه او را در ظاهر پديد آورد و او را انتخاب کرد قبل از اينکه پيامبرش کند؛ چه، آفريدگان در علم غيب خدا مستور و در پرده ترسها نگه داشته شده و با عدم، دست به گريبانند و خداوند پيآمد کارها را ميداند و بر رويدادهاي روزگار احاطه دارد و به جايگاه کارهاي شدني آشناست.
خداوند رسولش را فرستاد تا فرمان خود را تمام و کامل کند و اراده حتمياش را در مورد اجراي احکامش ظاهر سازد و تقديرات قطعياش را نافذ فرمايد. و چون ديد امتها فرقه فرقه شده و دينهايشان پراکنده گشته، هر دسته به دور آتشي جمع و به بت پرستي مشغولند و با اينکه خدا را مي شناسند منکر او شدهاند، لذا ظلمتها را با نور محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) روشن کرد و تيرگي قلبها را زدود و موانع را از جلو چشمها برداشت و مردم را هدايت فرمود و از گمراهي رهانيد و کوريها را به بينايي تبديل کرد و آنها را به دين قويم خود هدايت و به راه مستقيم دعوت فرمود.
سپس خداوند آن حضرت را به مهرباني و اختيار و خواست و رغبت و ايثار خويش قبض روح کرد و از رنج و زحمت اين دنيا آسوده نمود و ملائکه ابرار اطرافش را گرفته، به رضوان پروردگار غفارش رساندند و در مجاورت خداوند فرمانرواي مقتدر جاي دادند.
اشاره به قرآن بعنوان عهد الهي
درود الهي بر پدرم که پيامبر و امين وحي و برگزيده و منتخب و مورد پسند خداوند است و سلام و رحمت و برکات خدا بر او باد. سپس فاطمه (عليهاسلام) رو به اهل مجلس کرد و فرمود: شما اي بندگان خدا مورد خطاب امر و نهي الهي و حاملان دين و وحي او هستيد تا نسبت به اين دين درباره خود امين باشيد و به ديگر امتها هم برسانيد.
اي مردم در بين شما خداوند عهدي گذاشته است و آن کتاب ناطق خدا، قرآن صادق و نور درخشان و چراغ تابناک است که ديدگاههايش روشن و اسرارش آشکار و ظواهرش درخشان است؛ قرآني که پيروانش مورد غبطه ديگران و پيروياش کشاننده به سوي بهشت و حرفشنوايي از آن موجب رهايي است.
به وسيله قرآن ميتوان به برهانهاي روشن و حرمتهاي دورباش زده و شواهد روشن و استدلالات کافي و فضائل مورد پسند و امور جايز و بخشيده شده و قوانين حتميه الهي دست يافت.
احکام اسلام براي هدايت انسانها
واي مردم مسلمان؛ خداوند تبارک و تعالي ايمان را موجب پاکي شما از شرک قرار داد و نماز را براي دوري از تکبر ،و زکات را باعث طهارت روح و فزوني در روزي ،و روزه را براي پايداري اخلاص ،و حج را موجب استواري دين ،و عدل را براي تقويت دلها، و پيروي از ما اهل بيت را موجب نظم ملتها، و پيشوائي ما را براي امان از تفرقه ،و جهاد را موجب عزت اسلام، متين کرد .
و چنين مقدر فرمود که صبر موجب استحقاق پاداش ،و امر به معروف مصلحت انديشي براي همگان ،و نيکي به پدر و مادر سپري از خشم پروردگار، و صله رحم موجب زياد شدن عمر،و قصاص موجب جلوگيري از خونريزيها گردد ،و وفاي به نذر سبب بخشش باشد ،و و کامل کردن ترازوها موجب عدم زيان ،و نهي از آشاميدن شراب براي پاکي از پليدي، و دوري از تهمت نارواي جنسي پردهاي براي جلوگيري از لعن، و ترک دزدي موجب حفظ عفت جامعه شود.
و خداوند شرک را حرام فرمود تا در ربوبيت او اخلاص باشد؛« فاتقوالله حق تقاته» پس آنگونه که شايسته است تقواي الهي را پيشه خود کنيد و جز در حال مسلماني از دنيا نرويد و در اوامر و نواهي الهي اطاعت کنيد زيرا فقط بندگان عالم از خداوند خوف دارند.
سپس فاطمه (عليهاسلام) فرمود: «ايهاالناس! بدانيد من فاطمهام و پدرم محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) است. آنچه را که ميگويم از اول تا به آخر صحيح است. نه سخن بيهوده ميگويم و نه کار ناروا انجام ميدهم.
معرفي نسب خويش و علي عليه السلام با پيامبر
من دختر آن پيامبرم که خداوند دربارهاش فرمود: « فرستادهاي از جانب من به سوي شما آمده که زحمتهاي شما بر او گران است و نسبت به اصلاح شما حريص است و با مؤمنين رؤوف و مهربان. اگر نسب او را بشناسيد ميدانيد که او فقط پدر من است نه هيچيک از زنان شما و اوست برادر اميرالمؤمنين علي عليه السلام نه هيچيک از مردان شما و چه خوب است منسوب بودن به آن حضرت که درود خداوندي بر او و خاندانش باد
نجات از گمراهي و شرک با رسالت پيامبر
آن حضرت رسالت خويش را ابلاغ و اندرزهاي خود را انجام داد. از هر مرتبهاي از شرک دور بود و رمق مشرکين را گرفت و با حکمت و پند نيکو، ايشان را به راه پروردگارش دعوت فرمود؛ بتها را شکست و گردن فرازان را سرکوب کرد تا شکست خوردند و گريختند. کمکم ظلمتها رفت و صبح هدايت دميد و حق روشن شد و زعيم دين لب گشود و هاي و هوي شيطان فرو نشست.
فرومايگان منافق نابود شدند و گرههاي کفر و پراکندگي گشوده شد و کلمه اخلاص (لا اله الا الله) در زبانها پيچيد در حالي که شما بر لب پرتگاه گودال جهنم بوديد.
و شما از شدت ضعف جرعه هر آشامنده و طعمه هر خورنده و آتش گيره هر شتاباني بوديد و همه بر سر شما قدم ميگذاشتند و شما را له ميکردند آب گنديده ميخورديد و غذاي شما گوشت خشک شده و برگ درختان بود، با حالتي ذليل هميشه در ترس بوديد که مبادا اطرافيان بريزند و شما را به يک حمله بربايند.
نقش علي عليه السلام در رسالت پيامبر
پس خداي تبارک و تعالي را به پدرم محمد (صلي الله و عليه و آله و سلم )از آن وضع اسفبار نجات داد و بعد از همه مقدمات و بعد از آنکه گرفتار مردم قوي و گرگان عرب و طاغيان اهل کتاب شديد، خداوند هر آتشي را که بر افروختند خاموش کرد و هر گاه شيطاني سربلند ميکرد و متجاوزي چون مار، اجتماع مسلمين را تهديد به مرگ ميکرد، آن حضرت برادرش علي اميرالمومنين (عليه السلام) را به کام آنها ميفرستاد و علي عليه السلام هم دست از آنها برنميداشت مگر اينکه آنان را گوشمالي داده شراره آتش آنان را خاموش ميکرد.
آري؛ علي در راه خدا رنجها ديده و تلاشها نموده است. به رسول خدا نزديک و نسبت به اولياء خدا سرور بود. آستين همت را بالا زده، خيرخواه و کوشا و رنج ديده و زحمتکش بود در حاليکه شما در آسايش و رفاه بسر ميبرديد و به فکر خود بوديد.
از نعمتها بهره مند و آسوده و بيخيال در کمين ما نشسته بوديد که اوضاع چگونه ميچرخد و گوش بزنگ اخبار بوديد. در وقت استراحت زودتر از ديگران بر زمين مينشستيد و در موقع جنگ پا به فرار ميگذاشتيد.
غصب ولايت علي عليه السلام
پس هنگامي که خداوند براي پيامبرش، خانه پيامبران و جايگاه برگزيده برگزيدگانش را انتخاب کرد در بين شما کينه و نفاق آشکار و جامه دين فرسوده گشت، افراد گمراه خموش به نطق آمدند و فرومايگان پست به صحنه درآمده، سرکردگان تبهکار نعره کشيدند و در ميدانها جولان دادند.
شيطان سرش را از گريبان برآورد و شما را به سوي خود فرا خواند و شما را اجابت کننده دعوت خود يافت که گول او را خوردهايد. سپس در آزمايش خود، شما را بيوزن و ناچيز ديد و چون تحريکتان کرد و به خشم آمديد و بر غير شتر خود داغ زديد (شتر ديگران را به نام خودتان غصب کرديد) و به آبشخور ديگري وارد شديد! بله.
هنوز چيزي از رحلت رسول خدا نگذشته بود و زخم و جراحت فقدان او هنوز به هم نيامده و بهبود نيافته بود، بلکه هنوز جسد رسول خدا دفن نشده بود که شما از ترس اينکه فتنهاي به پا شود شتاب کرديد و خلافت را ربوديد. آگاه باشيد که با اين عمل در فتنه و آشوب سقوط کرده و جهنم را که بر کافران احاطه دارد براي خود برگزيديد.
خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پيامبر
پس هيهات بر شما، شما را چه شد و به کجا ميرويد؟ و چه بيراهه ميرويد! اين کتاب خداست پيش روي شما و امورش روشن و دستوراتش درخشان و پرچمهايش برافراشته و دورباشهايش آشکار و فرامينش واضح است. و شما آنرا پشت سرانداختهايد. آيا تصميم داريد به غير آن حکم کنيد؟! و اين چه بد تبديلي است براي ستمپيشگان و هر کس دين جز اسلام بجويد هرگز از او پذيرفته نگردد و در آخرت از زيانکاران است.
و بعد هم شما چندان صبر نکرديد که سرکشي اين فتنه فرو بنشيند و مهار اين شتر رسيده به چنگ آيد، بلکه به شعلههايش دامن زديد و جرقههايش را تحريک کرديد و نداي شيطان گمراهکننده را پاسخ مثبت داديد تا انوار درخشان دين را خاموش کنيد و سنتهاي پيامبر برگزيده را نابود سازيد.
به خوردن کف روي شير تظاهر ميکرديد ولي در باطن ميخواستيد از شيرها بنوشيد. (ظاهرا دلسوزي براي دين ميکرديد ولي باطنا ميخواستيد به متاع دنيا برسيد.) و نسبت به خاندان رسول خدا دورويي و نفاق به خرج داديد.
ما با شما از در صبر ميآييم همچون کسي که دستش را به لبه تيز کارد گرفته و يا نيزهاي در شکمش فرو رفته باشد.
ذکر بينه از قرآن براي ارث
آيا چنين پنداشتهايد که ما را ارثي نيست؟ آيا از دستورات دوران جاهليت پيروي ميکنيد؟ کيست که از خداوند بهتر حکم کند براي گروهي که باور دارند. آيا نميدانيد؟ براي غاصبان فدک مانند خورشيد درخشان، واضح است که من دختر پيامبرم و بايد از او ارث ببرم.
اي مسلمانان! من بايد براي گرفتن ارثم مغلوب شوم؟!
اي پسر ابي قحافه (ابوبکر) آيا در کتاب خداوند آمده که تو از پدرت ارث ببري و من از پدرم نبرم؟! حقا که سخن ناروايي گفتهاي! آيا عهد کتاب خدا را کنار گذاشته، پشت سرتان انداختهايد در آنجا که گويد «و سليمان از داود ارث برد .
و آنجا که داستان يحيي بن زکريا را بازگو مي کند که ميفرمايد« پروردگارا از سوي خودت جانشيني به من ببخش که از من و خاندان يعقوب ارث ببرد و آنجا که ميفرمايد «بعضي از خويشان بر بعضي ديگر در کتاب خدا مقدم هستند»
و نيز آنجا که ميفرمايد «خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش ميکند که پسر دو برابر دختر ارث ببرد» و يا فرمود «اگر مالي را بهجاي گذارد، به طور شايسته براي پدر و مادر و نزديکانش وصيت کند و اين حقي است بر پرهيزکاران.» .
آيا گمان کردهايد که مرا از پدرم نصيبي نيست و ارثي نميبرم و اصلا خويشاوندي بين ما نيست؟! آيا براي شما آيهاي اختصاصي آمده که پدرم از آن خارج است؟ يا ميگوييد اهل دو ملت مختلف از يکديگر ارث نميبرند و من و پدرم اهل يک ملت و آئين نيستيم؟! آيا شما از پدرم و پسر عمم،علي، به عام و خاص قرآن داناتريد؟ پس اين شما و اين فدک، همچون شتر مهارشده و زين کرده!، يکديگر را در روز حشر خواهيم ديد.
پس چه خوب داوري است خداوند، و چه خوب بزرگ و پيشوايي است محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) ،و چه خوب وعده گاهي است قيامت، که در آن روز نتيجه زيانبار عمل خود را خواهيد ديد، ولي پشيماني سودي ندارد و براي هر خبري جايگاهي است و بهزودي خواهيد دانست که بر چه کسي عذاب خوارکننده فرود اٌمده و شکنجه پايدار وارد ميشود.
احترام به فرزندان رسولخدا
آنگاه فاطمه (عليهاسلام) به سوي انصار نظر افکنده فرمودند: اي گرده جوانمردان و اي بازوان دين و ياران اسلام! اين چه چشمپوشي و سهلانگاري است که در حق من روا ميداريد و نسبت به ظلمي که به من ميشود در خواب غفلتيد؟! آيا پدرم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي فرمود: هر انساني در فرزندانش حفظ ميشود؟ (يعني اگر ميخواهيد جانب کسي را محترم بشماريد بعد از او به فرزندانش احترام کنيد.) چه زود اين عمل را انجام داديد؟ دست مرا از فدک کوتاه نموديد؟ و براي امري که وقت آن نشده شتابان شديد؟ اي گرده انصار! شما را قدرت و طاقت اين هست که خواسته مرا برآورده کنيد.
آيا مي گوييد محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) مرد و رفت و ديگر خبري نيست؟ نه، اين امر بزرگي است که شکافش گسترش مييابد و رخنهاش بازتر ميگردد و پيوستگيهايش از هم ميگسلد.
و کم کم به قهقرا و جاهليت برميگرديد آري زمين در غيبت او تاريک و ستارگان در مصيبتش گرفته و آرزوها نوميد و کوهها فرو هشته و حريم او بيارزش و حرمت او زايل گرديد. پس به خدا قسم اين است آن بلاي بزرگ و مصيبت عظمي که مانندش نيامده و نازل نگشته است.
عمل به قرآن بعداز پيامبر
اين کتاب خداست که هر صبح و شام بر در خانههاي شما فرياد ميزند و با آواز بلند و تلاوت و فهماندن آن اعلان ميدارد که انبياء قبل هم ميمردند و اين حکم الهي و قضاء حتمي بر آنها هم وارد ميشد؛ آنجا که ميفرمايد: « و ما محمد الارسول. . . » محمد نيست مگر فرستادهاي که بيش از او نيز فرستادگاني آمدهاند و گذشتهاند.
آيا اگر او بميرد و يا کشته شود، شما به دوران جاهليت گذشته خود برميگرديد؟ و هر کس به گذشته خود برگردد، (از دين خارج گردد) هرگز زياني به خداوند نياورد و به زودي خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.
طلب ياري از مردم
اي واي از گروه اوس و خزرج! آيا ميراث مرا ببلعند در حالي که شما را ميبينم و صداي شما را ميشنوم و شما با هم جمع و پيوستهايد؟! اين درخواست من است که شما را فرا گرفته و اين خبردادن من است که شما را شامل شده (و من از شما ياري ميطلبم.)
شما داراي افراد زياد و قدرت فراواني هستيد و سلاح جنگي و تجهيزات در دست شماست! درخواست من به شما ميرسد ولي جواب نميدهيد و فرياد من به گوشتان ميرسد ولي به فريادم نميرسيد؛ در حاليکه شما به استقبال دشمن در جنگها معروفيد و شما را به خير و صلاح ميشناسند.
شما برگزيدگان و منتخب جامعهايد، با اعراب جنگيدهايد و رنج و تعب بسياري متحمل شدهايد.
شما با گروههاي زيادي درگير شدهايد و بدون هيچ ضعفي، شجاعان را دفع کردهايد. ما فرار نکرديم و شما هم فرار نکرديد. هر چه را که ما امر کرديم پذيرفتيد تا به دست ما اهل بيت، سنگ آسياي اسلام به چرخش درآمد و نتايج و بهرههايش زياد شد.
بيني شرک به خاک ماليد و طغيان تهمتها فرو نشست و آتش کفر به خاموشي گراييد؛ آشوب فتنهها آرام و نظام دين منسجم گرديد. پس شما چرا بعد از روشني راه بيراهه رفتيد و چرا حق را پنهان کرديد، بعد از اينکه اٌشکار شده بود و چرا عقب گرد کرديد و بعد از ايمان مشرک شديد.
آيا شما با مردمي که پيمان خود را شکسته و براي بيرون کردن پيامبر تصميم گرفتهاند، نميجنگيد با آنکه آنها اول جنگ را شروع کردهاند؟ آيا از آنان ميترسيد در حالي که خداوند سزاوارتر است که از او بترسيد اگر ايمان آورده باشيد؟ (يعني چرا وقتي اين گروه غاصب خلافت، پيمان خود را شکستند و به عهدي که درباره اميرالمومنين (عليه السلام) با رسول خدا داشتند وفا نکردند، شما با آنها نميجنگيد و از اميرالمومنين دفاع نميکنيد؟)
آگاه باشيد من شما را چنين ميبينم که به رفاه طلبي و زندگي راحت متمايل گشته و آن کس که براي زمامداري سزاوار است دور ساخته و به راحتي و آسايش روي آورده و خود را از ضيق و تنگي نجات دادهايد.
پس آنچه را که فرا گرفته بوديد کنار گذاشته و آنچه آشاميدنش آسان بود، بيرون ريختيد. پس اگر شما و تمامي کساني که در روي زمين زندگي ميکنند کافر شوند،بدانيد که خداوند بينياز و ستوده است.
اتمام حجت با مردم
آگاه باشيد آنچه را گفتم با آگاهي نسبت به شما است که شما انگيزه ياري نداريد و نيرنگ و فريب، دلهايتان را فرا گرفته است؛ وليکن اين سخنان خروشي بود که از جان برآمد و آهي بود که از خشم برخاست، کاسه صبر لبريز، و عقدههاي سينه باز و حجت بر شما تمام شد. پس اين شما و اين شتر خلافت! لجامش را محکم بگيريد و بتازيد. اما بدانيد پشتش زخمي و پايش لنگ و عار و ننگش هميشگي است. نشان خشم الهي بر آن خورده و عيبش ابدي است.
خلافتي که به آتش برافروخته الهي پيوسته، آتشي که بر دلها احاطه کند؛ در حالي که کليه اعمال شما در پيش چشم پروردگار است و به زودي ستمگران خواهند دانست که در چه جايگاهي رجوع ميکنند. من دختر پيامبر شمايم که شما را از عذاب سخت آينده بيم داد. پس هر چه ميخواهيد بکنيد. ما هم کار خودمان را ميکنيم و منتظر باشيد که ما هم منتظريم.
سخنان ابوبکر بعد از خطبه فدک
سخنان ابوبکر بعد از خطبه فدکيه
مقصود ابوبکر از آن سخنان
واکنش ام سلمه از سخنان ابوبکر
منابع:
مراجعه شود به:
سخنان ابوبکر بعد از خطبه فدکيه
ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه خود مينويسد: خطبه غراء و استدلالي فاطمه عليهاسلام بر ابوبکر گران آمد. پس به منبر رفت و گفت: اي مردم اين سخنها چيست که ميشنوم؟! اين آرزوها در عهد رسول خدا کجا بود؟! آگاه باشيد هر کس شنيده بگويد و هر کس ديده تکلم نمايد. او (يعني اميرالمومنين عليه السلام ) روباهي است که شاهدش دم اوست و او ملازم است با هر فتنه و آشوبي و چون فتنه خاموش گردد ميگويد دوباره آن را شروع کنيد و آتش فتنه را برانگيزيد. از افراد ضعيف ـ مانند ام ايمن ـ کمک ميگيرد و از زنان - مانند فاطمه - ياري مي جويد.
او مانند ام طحال است (زني که در جاهليت، فاحشه بود) و دوستدار عمل زشت. اي مردم آگاه باشيد اگر بخواهم ميگويم و اگر بگويم، رازها را از پرده بيرون ميريزم ولي تا وقتي به من کاري نداشته باشند، ساکتم.
سپس ابوبکر به انصار رو کرد و گفت اي گروه انصار من سخن سفيهان و نابخردان شما را شنيدم و سزاوارترين کسي که بايد به پيمان رسول خدا وفادار باشد شماييد. رسول خدا به سوي شما آمد و او را پناه داديد و ياري نموديد.
آگاه باشيد که من کسي را که استحقاق ندارد کمک نميکنم؛ نه با دست نه با زبان. سپس از منبر پايين آمد.
مقصود ابوبکر از آن سخنان
ابن ابي الحديد ميگويد به استادم گفتم: ابوبکر در اين کلام به چه کسي گوشه ميزند؟ استادم گفت گوشه نزده، بلکه تصريح کرده. گفتم اگر تصريح کرده بود، نميپرسيدم. استادم خندهاي کرد و گفت: مقصود ابوبکر، علي بن ابيطالب است.
گفتم آيا واقعا تمام اين کلام و اين نسبتهاي ناروا را در مورد علي بن ابيطالب گفته است؟ گفت: بله، اي پسرم، صحبت فرمانروايي است. (يعني براي رسيدن به حطام دنيا دست به هر جنايتي ميزنند.) گفتم: انصار چه جوابي دادند؟ استاد گفت: انصار شروع کردند به ستودن و تعريف از علي بن ابيطالب؛ و ابوبکر ترسيد اوضاع به هم بخورد و بر او بشورند. لذا آنها را از صحبت نهي کرد.
واکنش ام سلمه از سخنان ابوبکر
شيخ جمال الدين شامي در کتاب در النظيم مينويسد: ام سلمه وقتي سخن ابوبکر را شنيد، گفت آيا اين سخنها در مورد شخصي مثل فاطمه عليهاسلام گفته ميشود؟ او به خدا قسم فرشتهاي است بين انسانها که در دامان پرهيزکاران پرورش يافته و ملائکه بر سر او دست کشيدهاند.
فاطمه در دامان پاکان رشد کرده و به بهترين وجه بزرگ شده و با بهترين روش تربيت يافته. آيا گمان ميکنيد که رسول خدا اميرانش را از او حرام کرده ولي به او اعلام نفرموده؟ در حاليکه خداوند فرمود - اي رسول ما- اقوام نزديک خود را انذار کن و از عذاب من بترسان.
آيا زهرا عليهاسلام با دستور رسول خدا مخالفت ميکند؟ در حاليکه او بهترين زنان و مادر آقاي جوانان بهشت - حسن و حسين - و همدوش مريم است و رسالت خداوندي به پدرش تمام شده. به خدا قسم رسول خدا فاطمهاش را در سرما و گرما دلسوز بود و از چپ و راست به او کمک ميکرد. آرام باشيد که به همين زودي رسول خدا را ديدار ميکنيد و بر خداوند منتقم، وارد ميگرديد. واي بر شما به زودي خواهيد فهميد.
ابوبکر، آن سال ام سلمه را از سهميهاش محروم کرد.
منابع:
بحار الانوار، ج 29، ص 326.
در النظيم ـ فاطمة الزهراء قزويني/505.
عدم رد فدک توسط حضرت علي
الف: هيچ سند تاريخي معتبري در دست نيست که اثبات کند حضرت علي عليه السلام حتي در يک مورد از پيامبر صلي الله عليه و آله اطاعت نکرده و با ايشان مخالفت ورزيده باشد.
در جريان صلح حديبيه نيز ما موردي نداريم که حضرت علي (ع) از پيامبر (ص) اطاعت نکرده باشد، بله وقتي مشرکان قبول نکردند که بعد از نام پيامبر (ص) عنوان و لقب (رسول الله) ذکر شود و خواستار پاک نمودن آن شدند و پيامبر (ص) نيز قبول کرد که حذف گردد. حضرت علي (ع) که نويسنده صلح نامه بودند عرض کرد: (مرا ياراي چنين جسارتي نيست که رسالت و نبوت تو از پهلوي نام مبارکت محو کنم). پيامبر (ص) از علي (ع) خواست که انگشت ايشان را روي آن بگذارد تا شخصاً آن را پاک کند.[i]
واين در واقع نشان دهنده کمال ادب امام علي (ع) نسبت به ساحت پيامبر اکرم (ص) است نه مخالفت با آن حضرت.
ب) در مورد داستان ازدواج دختر حضرت علي (ع) با عمر اولاً برخي از محققين اصل وقوع آن را انکار کردهاند. و ثانياً: منابع تاريخي نيز در کيفيت نقل آن اختلاف دارند و بعضي از نقلها حتي مشتمل بر اهانت به خليفه دوم نيز هست که با مراجعه به احاديث روشن ميشود. و ثالثاً: بر فرض ثبوت، اصل آن قابل توجيه است و نميتوان با يک نقل تاريخي که حکايت از رفتار اجتماعي خاص که بر اساس مصالح انجام ميگيرد، اصول اعتقادي مبرهن ثابت را نقض نمود.
ج) آنچه از سوي پيشوايان ديني در مورد نامگذاري فرزندان به ما رسيده است، اين است که براي فرزندان خود نامهايي که موجب تحقير آنان بشود انتخاب نکنيد و اين نيز روشن است که در زمان امام علي (ع) نامهايي مانند ابوبکر، عمر از اسامي رايج بوده است و قبحي نداشته اند.
اين نکته را نيز مدنظر داشته باشيد که اختلاف ائمه اطهار (ع) با سايرين، امري عاطفي و احساسي نبود که باعث عکسالعملهاي احساسي شود مانند تحريم نامهايي که متداول بوده به صرف اينکه مخالفين آنها، اين نامها را دارند.
د: در مورد قضيه فدک و در پاسخ به اين سؤال که چرا حضرت علي (ع) موقعي که به حکومت رسيدند فدک را به اولاد فاطمه زهرا (س) بازنگرداندند؟ ميگوئيم: با فرض عدم قبول روايتي که حاکي از اين است که سرانجام پس از آن کش و قوسها، در زمان خليفه دوم فدک به حضرت علي (ع) و عباس عموي پيامبر (ص) بازگردانده شد (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 4 ص 80 به بعد)، همانگونه که بعضي از بزرگان احتمال دادند، ميتواند عدم رد فدک از ناحيه امام (ع) ناشي از اين باشد که حضرت اين را به صلاح نميدانست و اين کار؛ حضرت را در معرض اين اتهام قرار ميداد که از قدرت سياسي براي منافع شخصي خود استفاده نموده است و اصرار حضرت فاطمه (س) در آغاز امر و بعد از رحلت حضرت رسول (ص) نيز فقط به لحاظ جهات مالي قضيه نبوده بلکه اصرار ستاندن بر حق غصب شده، تن در ندادن به ظلم و افشاء کردن چهره غاصبان نيز بوده است. دليل اينکه تلاشهاي امام علي (ع) و حضرت فاطمه (س) صرفا براي ارزش مالي فدک نبود سخنان امام علي (ع) است در خطبه 45 نهج البلاغه، آنجا که ميفرمايد:
(آري از آنچه آسمان بر آن سايه افکنده فدک در دست ما بود. مردمي بر آن بخل ورزيدند و مردمي سخاوتمندانه از آن ديده پوشيدند. و بهترين داور پروردگار است، و مرا با فدک وجز فدک چه کار است؟ حالي که فردا جايگاه آدمي گورست).
سرنوشت فدک در طول تاريخ خلفا
وضعيت فدک از زمان ابوبکر تا عبدالعزيز
فدک در زمان عمر بن عبدالعزيز
فدک در زمان بني اميه و بني عباس
فدک در زمان مأمون
فدک در زمان متوکل
وضعيت فدک از زمان ابوبکر تا عبدالعزيز
ابوبکر فدک را از فاطمه عليهاسلام گرفت و حتي يک بار هم که در نامهاي آن را به فاطمه بازگرداند، عمر آن را به اجبار گرفت و پاره کرد.
هنگامي که عمر به خلافت رسيد، فدک را به ورثه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بازگرداند.
هنگامي که عثمان به خلافت رسيد فدک را به مروان بن حکم داد.
هنگامي که معاويه به خلافت رسيد يکسوم فدک را به مروان، يکسوم آن را به فرزند عثمان و يک سوم آن را به يزيد بخشيد.
هنگامي که مروان به خلافت رسيد، فدک را به پسرش عبدالعزيز داد، عبدالعزيز هم آن را به پسرش عمر بن عبدالعزيز بخشيد.
فدک در زمان عمر بن عبدالعزيز
هنگامي که عمر بن عبدالعزيز به خلافت رسيد، خطبهاي ايراد کرد و گفت: فدک از جمله اموالي است که خداوند آن را به رسولش بخشيده و مسلمانان براي فتح آن جنگي نکردهاند؛ لذا مسلمين در اين باره حقي ندارند. اکنون که فدک در دست من است آن را به صاحب اوليهاش برميگردانم.
از آن پس تا پايان خلافت عمر بن عبدالعزيز، فدک در دست فرزندان فاطمه عليهاسلام بود.
فدک در زمان بني اميه و بني عباس
هنگامي که يزيد بن عبدالملک به خلافت رسيد فدک را تصاحب کرد. از آن به بعد، فدک در بين بني مروان دست به دست گشت تا دوران خلافت بني اميه به سر آمد.
هنگامي که ابوالعباس سفاح - سرسلسله بني عباس - به خلافت رسيد، فدک را به عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب (يعني نوه امام مجتبي عليه السلام ) بازگرداند.
هنگامي که منصور دوانيقي به خلافت رسيد فدک را از دست فرزندان امام مجتبي گرفت.
هنگامي که مهدي عباسي به خلافت رسيد فدک را به فرزندان حضرت فاطمه عليهاسلام بازگرداند. پس از او موسي و برادرش آن را از خاندان فاطمه پس گرفتند.
فدک در زمان مأمون
در سال 210 هجري قمري، هنگامي که مامون به خلافت رسيد فدک را به فرزندان حضرت فاطمه عليهاسلام بازگرداند و در نامهاي به عاملش در مدينه چنين نوشت: فدک را رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به فاطمه عليهاسلام بخشيده است و اين امري است روشن و قطعي، و در بين آل رسول الله هيچ اختلافي در آن نيست.
فدک در زمان متوکل
هنگامي که متوکل به خلافت رسيد، فدک را از فرزندان فاطمه عليهاسلام گرفت و به مصارف قبل از زمان مأمون رساند.
منابع:
فاطمه الزهرا رحماني/ 435 تا 438.
ماجراي فدک
234
فدک چيست و اختلاف حضرت زهرا (س) با حکومت بر سر فدک چگونه بود؟ از پاسخ دهي شايسته شما بسيار سپاسگذارم .
پرسش شما را در دو بخش پاسخ ميگوييم:
فدک چيست؟
الف) موقعيت جغرافيايي فدک
فدک دهکدهاي در شمال مدينه بود که تا آن شهر دو يا سه روز راه فاصله داشت . (1) اين دهکده در شرق خيبر و در حدود هشت فرسنگي (2) آن واقع بود و ساکنانش همگي يهودي شمرده ميشدند . امروزه فاصله خيبر تا مدينه را حدود 120 يا 160 کيلومتر ذکر ميکنند . (3)
ب) فدک و رسول خدا (ص)
در سال هفتم هجرت، پيامبر خدا (ص) براي سرکوبي يهوديان خيبر که علاوه بر پناه دادن به يهوديان توطئهگر رانده شده، از مدينه به توطئه و تحريک قبايل مختلف عليه اسلام مشغول بودند، سپاهي به آن سمت گسيل داشت و پس از چند روز محاصره دژهاي آن راتصرف کرد .
پس از پيروزي کامل سپاه اسلام - با آن که اختيار اموال و جانهاي شکستخوردگان همگي در دست پيامبر (ص) قرار داشت - رسول خدا (ص) با بزرگواري تمام، پيشنهاد آنان را پذيرفت و به آنها اجازه داد نصف خيبر را در اختيار داشته باشند و نصف ديگر از آن مسلمانان باشد . بدين ترتيب، يهوديان در سرزمين خود باقي ماندند تا هر ساله نصف درآمد خيبر را به مدينه ارسال دارند .
با شنيدن خبر پيروزي سپاه اسلام، فدکيان که خود را همدستخيبريان ميديدند، به هراس افتادند; اما وقتي خبر برخورد بزرگوارانه پيامبر (ص) با خيبريان را شنيدند، شادمان شدند و از رسول خدا (ص) خواستند با آنان همانند خيبريان رفتار کند . پيامبر خدا (ص) اين درخواست را پذيرفت . (4)
ج) تفاوت فقهي حکم خيبر و فدک
رفتار رسول خدا درباره فدک و خيبر يکسان مينمايد; ولي اين دو سرزمين حکم همسان ندارند . مناطقي که به دست مسلمانان تسخير ميشود، دو گونه است:
1 . مکانهاي که با جنگ و نيروي نظامي گشوده ميشود . اين سرزمينها که در اصطلاح «مفتوح العنوة» (گشوده شده با قهر و سلطه) خوانده ميشود، به منظور تقدير از تلاش جنگجويان مسلمان در اختيار مسلمانان قرار ميگيرد و رهبر جامعه اسلامي چگونگي تقسيم يا بهرهبرداري از آن را مشخص ميسازد . (5) منطقه خيبر، جز دو دژ آن به نامههاي «وطيح» و «سلالم» ، (6) اين گونه بود .
2 . مکان هايي که با صلح گشوده ميشود; يعني مردم منطقهاي با پيمان صلح خود را تسليم ميکنند و دروازههاي خود را به روي مسلمانان ميگشايند . قرآن کريم اختيار اين نوع سرزمينها را تنها به رسول خدا (ص) سپرده است (7) و مسلمانان در آن هيچ حقي ندارند .
فدک و دو دژپيش گفته خيبر اين گونه فتح شد . بنابراين، ملک رسول خدا (ص) گشت . طبري مورخ بزرگ ميگويد: «و کانت فدک خالصة لرسول الله (ص) لانهم لم يجلبوا عليها بخيل و لا رکاب; (8) فدک ملک خالص پيامبر خدا (ص) بود . زيرا مسلمانان آن را با سواره نظام و پياده نظام نگشودند .»
د) ارزش اقتصادي فدک
درباره ارزش اقتصادي فدک بسيار سخن گفتهاند . برخي از منابع شيعي درآمد ساليانه آن را بين بيست و چهار هزار تا هفتاد هزار دينار نوشتهاند (9) و برخي ديگر، نصف در آمد ساليانه آن را 24هزار دينار نگاشتهاند . ابن ابي الحديد معتزلي (10) از يکي از متکلمان امامي مذهب چنان نقل ميکند که ارزش درختان خرماي اين ناحيه با ارزش درختان خرماي شهر کوفه در قرن هفتم برابر بود . (11)
به نظر ميرسد ميتوان تا حدودي ارزش واقعي اقتصادي آن را از يک گزارش تاريخي زمان خلافت عمربن خطاب دريافت . وقتي خليفه دوم تصميم گرفت فدکيان يهودي را از شبه جزيره عربستان اخراج کند، دستور داد نصف فدک را که سهم آنان بود، از نظر زمين و درختان و ميوهها قيمت گذاري کنند . کارشناسان ارزش آن را پنجاه هزار درهم تعيين کردند و عمر با پرداخت اين مبلغ به يهوديان فدک، آنها را از عربستان بيرون راند . (12)
بنابراين، ميتوان ارزش اقتصادي فدک در زمان رسول خدا (ص) و ابوبکر را چيزي نزديک به اين مقدار دانست .
اختلاف حضرت زهرا (س) با حکومتبر سر فدک چگونه بود؟
گزارشهاي منابع شيعي و سني نشان ميدهد حضرت زهرا (س) و حکومت هر يک دو ادعا درباره فدک داشتند .
الف) ادعاهاي حضرت زهرا (س)
چنان که نزد شيعيان مشهور است، حضرت زهرا (س) فدک را ملک خود ميدانست و براي اثبات مالکيتخود دو راه را به صورت طولي پيمود; يعني وقتي از راه اول نتيجه نگرفتسراغ راه دوم رفت . (13) اين دو راه عبارت است از بخشش و ارث .
1 . بخشش (نحله)
عمده منابع شيعي و نيز منابع متعدد اهل سنت اين نکته را بيان ميکنند که نيمي از فدک در سال هفتم هجري به ملکيتشخص پيامبر اکرم (ص) درآمد و پيامبر (ص) - طبق آيه «و آت ذالقربي حقه; (14) حق خويشان خود را بپرداز» - آن را به حضرت فاطمه زهرا (س) بخشيد . (15)
حضرت فاطمه (س) پس از پيامبر اکرم (ص) براي اثبات اين ادعا حضرت علي (ع) و ام ايمن را گواه قرار داد . حکومتسخن حضرت زهرا (س) را نپذيرفت و بااين بهانه که اولا حضرت علي (ع) در اين گواهي صاحب نفع است و ثانيا - حتي اگر شهادت علي (ع) پذيرفته شود - در اثبات امور مالي گواهي دو مرد يا يک مرد و دو زن لازم است، گواهي امام علي (ع) و ام ايمن را رد کرد . (16)
نقد راي دستگاه خلافت
کردار حکومت از نظر قوانين و سنت اسلامي مردود است; زيرا:
1 . در آن زمان فدک در دستحضرت فاطمه (س) بود . در آيين دادرسي پيامبر اکرم (ص) - البينة علي المدعي و اليمين علي من انکر شاهد آوردن وظيفه مدعي و سوگند خوردن وظيفه منکر است . پس حضرت منکر به شمار ميآمد و بايد سوگند ميخورد ديگري در اين ملک حقي ندارد .
2 . با توجه به آيه تطهير (17) که مفسران شيعه و سني شان نزول آن را درباره اهل بيت پيامبر اکرم (ص) ميدانند، (18) اهل بيت آن حضرت (ع) از هر گونه رجس و پليدي دورند; و بديهي است که مصداق اين آيه نميتواند ادعاي نادرست مطرح کند .
3 . محدثان شيعه و سني بر اين نکته اتفاق دارند که پيامبر اکرم (ص) درباره حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود: «ان الله يغضب لغضبها و يرضي لرضاها; (19) خداوند براي خشم فاطمه خشمگين و براي خشنودياش خشنود ميشود .» اين جمله که حکومتگران نيز آن را شنيده بودند، نشان ميدهد فاطمه (س) در همه شؤون زندگانياش جز در مسير خداوند گام بر نميدارد و بيترديد چنين فردي هرگز ادعاي دروغ بر زبان نميراند .
4 . شاهد ادعاهاي حضرت زهرا (س) شخصيتي مانند علي (ع) است که با آياتي چون «آيه ولايت» (20) و آيه تطهير تاييد گرديده و در آيه مباهله به منزله نفس پيامبر (ص) مطرح شده است . (21) افزون بر اين، با بيشترين تاييدات از سوي پيامبر (ص) روبهرو است . تنها حديث «علي مع الحق و الحق مع علي يدور حيث مادار; (22) علي با حق است و حق با علي است و حق بر محور علي ميگردد .» براي اثبات درستي گفتار و کردارش کافي است .
اين روايات در جامعه آن روز شايع بود و مسلما حکومتگران با آنها آشنا بودند . بيترديد رد کردن شهادت چنين گواهي نشان دهنده بياعتنايي به آيات و روايات و يا دستکم نا آگاهي از آنها است . راستي آيا روا است تصور کنيم شخصيتي که از آغاز اسلام همه هستياش را خالصانه در طبق اخلاق گذاشته و به درگاه خداوند پيشکش کرده است، بخواهد به سود همسرش گواهي دهد .
آيا ميتوان کسي را که در طول زندگانياش از دنيا به حداقل اکتفا و اموال خود را عمدتا وقف کرده است، به دنياطلبي و گواهي دروغين متهم کرد؟
5 . در ميان اصحاب پيامبر خدا (ص) به نام خزيمة بن ثابت ميخوريم که به جهتشدت ايمانش پيامبر (ص) او را به لقب «ذوالشهادتين» مفتخر کرد و گواهياش را با گواهي دو شاهد برابر شمرد . (23)
اگر پيامبر (ص) شهادت چنين شخصي را در همه موارد با گواهي دو شاهد برابر دانست، چرا حاکم پس از او نميتواند گواهي حضرت علي (ع) را که به مراتب از «خزيمه» برتر است، با شهادت دو شاهد برابر بداند؟
6 . به گواهي حکومتگران، پيامبر خدا (ص) «ام ايمن» را زن بهشتي معرفي کرد (24) واضح است چنين شخصيتي هيچگاه گواهي دروغ نميدهد .
در اين جا از نظر تاريخي پرسشي اساسي رخ مينمايد: به راستي اگر پيامبر اکرم (ص) فدک را به حضرت فاطمه (س) بخشيده بود، چرا آن حضرت (س) نتوانس تشاهدان بيشتر بياورد، با آن که از نظر زمان حدود چهار سال (7 - 11ه) فدک در اختيار وي قرار داشت؟
در پاسخ به اين پرسش بايد ياد آور شد:
1 . گزارشهاي اين واقعه نشان ميدهد اين بخشش درون خانوادگي بوده و پيامبر (ص) صلاح نديد آن را آشکارا براي مردم اعلام کند . حضرت (ص) تنها افراد بسيار نزديک را بر اين امر گواه گرفت و حتي مصلحت نديد افرادي مانند عباس (عموي رسول خدا) و همسرانش را شاهد اين بخش قرار دهد .
مصالح اين امر را ميتوان اموري چون متهم شدن به ترجيح خانواده، حسادتهاي درون خانوادگي يا بالا رفتن سطح توقع بعضي از همسران دانست .
2 . ممکن است جمعي از شاهدان، با توجه به حاکميت وقت، از شهامت لازم براي گواهي دادن بيبهره بودند; چنان که اکثريت جامعه آن روز از ابراز نص غدير خم خودداري ميکردند .
3 . گزارشهاي اين واقعه نشان ميدهد حضرت فاطمه زهرا (س) در زمان حيات پدر بزرگوارش - با توجه به اين که در آمد فدک بسيار فراتر از نيازهايش بود، نياز جامعه مسلمان آن روز و عدم امکان حضور فعال حضرتش در تدبير اقتصادي آن سامان - اختيار آن را کلا به پدر واگذار کرد تا خود هر گونه صلاح ميداند مازاد درآمد آن را مصرف کند . با اين واگذاري بسياري چنان پنداشتند که تصرفات پيامبر (ص) در فدک تصرفاتي حاکمانه و به عنوان رهبر جامعه مسلمانان است، در حالي که در واقع آن حضرت (ص) همه اين امور را به نحو وکالت تام الاختيار از جانب دختر گرانقدرش انجام ميداد . (25
2 . ارث
پس از آن که حکومتشهادت گواهان حضرت (س) را نپذيرفت، حضرت زهرا (س) از راه ديگر وارد شد و از حکومتخواست ميراث پدرش را که فدک نيز بخشي از آن است، (26) به او واگذار کند و در اين مورد به نص آيه قرآن درباره ارث متمسک شد: «يوصيکم الله في الولادکم للذکر مثل حظ الانثيين . . . ; (27) خداوند به شمار درباره [ارث] فرزندانتان سفارش ميکند که سهم پسر دو برابر دختر است . . . .»
ظاهر اين آيه عام است و انبيا و غير انبيا را شامل ميشود . ابوبکر در برابر اين آيه چنان استدلال کرد که انبيا از خود ارث باقي نميگذارند . حضرت زهرا (س) فرمود: چگونه است که هر گاه تو درگذشتي فرزندانت از تو ارث ميبرند; اما ما از رسول خدا (ص) ارث نميبريم؟ ! (28) آن گاه به آيات ديگر قرآن که در موارد مختلف از ارث پيامبران گذشته سخن به ميان آورده است، تمسک جست; مانند آيه ششم سوره مريم و آيه شانزدهم سوره نمل . در آيه ششم سوره مريم، حضرت زکريا بيان ميدارد که «خداوندا، من از خويشانم که پس از من وارثانم خواهند شد، بيمناکم . . . پس فرزندي به من عطا کن که از من و آل يعقوب ارث برد .» (29) در آيه شانزدهم سوره نمل از ارث بردن سليمان پيامبر، از پدرش داوود پيامبر سخن به ميان آمده است . (30) سؤالي که در اين جا به ذهن ميرسد، آن است که اگر حضرت زهرا (س) ميتوانست فدک را از طريق ارث به دستبياورد، بايد ميدانست پيامبراکرم (ص) وارثان شرعي ديگري به عنوان همسران دارد و فدک تنها از آن حضرت (س) نميگشت . پس چرا از ابوبکر ميخواهد تمام فدک را از طريق ارث به او واگذار کند؟
در پاسخ بايد گفت:
1 . حضرت (س) تمام فدک را شرعا از آن خود ميدانست و چون ادعاي بخشش او را نپذيرفتند، به ادعاي ارث متوسل شد .
2 . اگر آن را از راه ارث به او ميدادند، در اين هنگام طبق قانون ارث اسلام تنها 18 آن ميان تمام همسران پيامبر (ص) تقسيم ميشد (31) و 78 آن به حضرت (س) ميرسيد . بنابراين، طبيعي مينمود که حضرت (س) به جهت فراواني سهمش ادعاي خود را در ظاهر به صورت کلي بيان دارد .
ب) ادعاهاي حکومت!
حکومت در مقابل حضرت (س) عمدتا دو ادعا مطرح کرد:
1 . صدقه بودن فدک
معناي اين عبارت آن است که پيامبر اکرم (ص) فدک را به کسي نبخشيد و با آن به گونه صدقه جاريه برخورد کرد; يعني رسول خدا (ص) از درآمد فدک زندگاني شخصي حضرت فاطمه زهرا (س) و ديگر بنيهاشم را تامين ميکرد و مازاد آن را در راه خدا به مصرف ميرساند . (32)
از آن جا که ابوبکر خود را جانشين مشروع پيامبر اکرم (ص) ميدانست، ميخواستبا در اختيار گرفتن فدک، اين مشروعيت ادعايي را براي همگان به اثبات برساند و چنان اعتقاد داشت که چشم پوشي از اين زمين نوعي خلل در مشروعيتحکومتش پديد ميآورد .
اين ادعا با چالشهاي زير روبهرو است:
1 . ظاهر آيه هفتم سوره حشر که قبلا به آن اشاره شد، آن است که اين سرزمين از سوي خداوند ملک پيامبر اکرم (ص) قرار گرفت .
2 . روايات شيعه و سني بر اين نکته تصريح دارند که بانزول آيه «و آت ذالقربي حقه» پيامبر اکرم (ص) اين زمين را به صورت بخشش به فاطمه زهرا (س) واگذار کرد . جالب آن است در آيه از حق ذالقربي (خويشان نزديک) سخن به ميان آمده و آن را حق ايشان دانسته است . (33)
3 . حتي اگر ظاهر رفتار پيامبر (ص) چيزي غير از ملکيت و عدم بخشش را نشان دهد، وقتي شخصيتي مانند حضرت فاطمه (س) به همراه شاهداني چون حضرت علي (ع) و ام ايمن ادعاي بخشش ميکنند بايد ادعاي آنها بر ظاهر رفتار پيامبر مقدم شود .
4 . حتي اگر بپذيريم اين ملک در زمان پيامبر اکرم (ص) صدقه بود، لزوما معناي آن اين نيست که حکومت جانشين پيامبر اکرم (ص) سرپرست اين صدقه خواهد بود; زيرا ممکن است آن را صدقهاي خانوادگي و در اصطلاح نوعي وقف خاص بدانيم که متولي آن افرادي از خود آن خاندانند .
چنان که طبق بعضي از گزارشهاي اهل سنت، عمر در زمان حکومتخود فدک را به حضرت علي (ع) و عباس واگذار کرد تا خود در ميان خود همانند پيامبر اکرم (ص) با اين سرزمين رفتار کنند . 34)
5 . حتي اگر تصرفات پيامبر اکرم (ص) راتصرفاتي حاکمانه بدانيم و معتقد باشيم آن حضرت به عنوان حاکم مسلمانان سرپرستي اين ملک را به عهده گرفت، بايد توجه داشت در آن زمان مهمترين چالش ميان حکومت و اهل بيت (ع) مشروعيتحکومتبود که اهل بيت (ع) آن را طبق نصوص پيامبر اکرم (ص) نميپذيرفتند . در اين موقعيت، بديهي بود زير بار لوازم اين مشروعيت نيز نروند و به عهده گرفتن سرپرستي فدک از سوي حکومت را نپذيرند .
2 . حديث نفي ارث پيامبران
منظور از اين حديث، روايتي است که ابوبکر آن را از پيامبر اکرم (ص) چنين نقل کرد: «انا معاشر الانبياء لانورث ما ترکناه صدقة; (35) ما جماعت پيامبران از خود ارث باقي نميگذاريم . هر چه از ما ماند، صدقه است» .
درباره اين حديثبايد يادآور شد:
1 . تا آن زمان اين حديث را جز ابوبکر هيچ کس نشنيده بود . بسياري از محدثان نيز بر اين نکته اتفاق نظر دارند که راوي اين حديث تنها ابوبکر بود . البته بعدها پشتيباناني چون مالک بن اوس يافت و در دهههاي بعد عمر، زبير، طلحه و عايشه نيز در شمار مؤيدان آن جاي گرفتند . (36)
2 . ابوبکر با نقل اين حديث ناقل سخن پيامبر اکرم (ص) بود و در طرف مقابل، حضرت فاطمه (س) و حضرت علي (ع) و ام ايمن ناقل سخن و کردار پيامبر اکرم (ص) مبني بر بخشش فدک بودند . بديهي استباتوجه به فزوني شمار ناقلان در اين سمت و نيز شخصيت آنها که بيشترين تاييدات را از سوي پيامبر اکرم (ص) دارايند، بايد قول آنها بر قول ابوبکر مقدم شود .
3 . اين حديثبا آيات متعددي از قرآن که در آن ميراث انبيا مطرح شده است، منافات دارد و بديهي است نميتوان تنها با يک حديث در مقابل اين آيات صريح ايستادگي کرد .
4 . اگر طبق اين حديث معتقد شويم پيامبر اکرم (ص) هيچ گونه مالي به ارث نگذاشت، چگونه است که طبق نقل اهل نتبعضي از اموال آن حضرت (ص) مانند وسايل شخصي و نيز حجرههاي آن حضرت (ص) به ارث ميرسيد . (37)
پينوشت:
1 . معجمالبلدان، ياقوت حمومي، ج5و6، ص417 .
2 . دانشنامه امام علي (ع)، ج8، ص355 (مقاله فدک) .
3 . همان، ص351 .
4 . تاريخ الطبري، محمدبن جرير طبري، ج2، ص302و303; فتوح البلدان، ابوالحسن بلاذري، ص42; السقيفة و فدک، ابوبکر احمدبن عبدالعزيز جوهري، ص97 .
5 . الاحکام السلطانية، ابوالحسن ماوردي، ص139 .
6 . تاريخ الطبري، ج2، ص302 .
7 . حشر (59) : 6 .
8 . تاريخ الطبري، ج2، ص302 .
9 . بحارالانوار، مجلسي، ج29، ص123 .
10 . همان، ص116 .
11 . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج16، ص236 .
12 . السقيفة و فدک، ص98 .
13 . النص و الاجتهاد، سيد عبدالحسين شرف الدين، ص61 .
14 . اسرا (17) 26 .
15 . شرح نهج البلاغه، ج16، ص268و275 .
16 . همان، ص214و220; فتوح البلدان . ص44 .
17 . احزاب (33) : 33 .
18 . فدک في التاريخ، شهيد سيدمحمدباقر صدر، ص189 .
19 . براي اطلاع از مصادر اين حديث در کتب اهل سنت مراجعه شود به: فدک في التاريخ، ص118 .
20 . مائده (5) : 55 .
21 . آل عمران (3) : 61 .
22 . موسوعة الامام عليبنابيطالب (ع)، ج2، ص237 - 243 .
23 . شرح نهج البلاغه، ج16، ص273 .
24 . الاحتجاج، طبرسي، ج1، ص121 .
25 . شهيد صدر احتمالاتي چون دوري فدک از مدينه و امکان عدم اطلاع مدنيان و نيز احتمال کشته شدن شاهدان ا حتمالي را ابراز ميدارد . (فدک فيالتاريخ، ص187) .
26 . شرح نهج البلاغه، ج16، ص217 .
27 . نساء (4) : 11 .
28 . شرح نهج البلاغه، ج16، ص218و251 .
29 . واضح است، با توجه به بيمناکي حضرت زکريا از وارثان فعلي خود، مراد او از ارث در اين جا ارث در امور مالي است نه ارث نبوت و حکمت که اين دو قابل ارث نيستند و خدا به هر کس بخواهد عطا ميکند .
30 . الاحتجاج، طبرسي، ج1، ص144 .
31 . نساء (4) : 12 .
32 . شرح نهجالبلاغه، ج16، ص216و219و225 .
33 . همان، ص268و275 .
34 . همان، ص221 - 223 .
35 . همان، ص218 .
36 . همان، ص221 - 227 .
37 . فدک في التاريخ، ص149 .
نعمتالله صفري فروشاني