پرسش:
محب فاطمه:سلام حاج آقا نظرتون در مورد این عكس چیه آیا درسته؟
بعد خانم فاطمه زهرا(س)طبق این شهید شدند درسته؟؟
هر چند اهل تسنن قبول نمی كنند؟؟
ممنون میشم توضیحاتی رو در این زمینه بدید.
پاسخ:
با سلام و عرض احترام خدمت شما و همه دوستان عزیز
در ابتدا شهادت خانم زهرای مرضیه سلام الله علیها بانوی دو عالم را خدمت همه عاشقان و محبان حضرتش را تسلیت عرض می كنم و انشاالله كه از شیعیان واقعی این بانوی بزرگوار باشیم انشاالله.
بله دوست عزیز این عكس واقعیت رو نشان می دهد و خودش هم اسناد رو ذكر كرده است كه گویای حقیقت است.
از منابع شیعه و اهل تسنن استفاده می شود كه حضرت فاطمه (س ) در اثر ضربات و لطمه ها و فشارهایی كه بر آن مخدره وارد شد،شهید شدند.
درست است كه از جمله شبهات موجود بر علیه شیعیان از طرف اهل سنت و وهابیت ، انکار واقعه حمله عمر و بعض دیگر صحابه به خانه علی (ع) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) می باشد.ولی واقعیت چیز دیگری است.
آنان ضمن انکار این جریان و آوردن توجیهات غیر منطقی ، اسناد و مدارکی که دالّ بر صحت انجام این فاجعه است را منکر شده و از لحاظ رجالی مورد حمله قرار می دهند . و این امر تا حدی برای آنان متقن جلوه نموده که از این واقعه ، با نام " افسانه آتش زدن خانه " تعبیر می کنند.
در روایات اهل سنت وارد شده است که ابی بکر در هنگام احتضار و اواخر عمر خود ، از انجام چند کار احساس پشیمانی و ندامت کرد و آرزو می کرد که ایکاش این کارها را انجام نمیداد .
یکی از این کارها ، حمله به خانه وحی بود.بنا به نقل طبری ( محمد بن جریر ) در تاریخ الامم و الملوک ( مشهور به تاریخ طبری ) ج2 ص 619 ( چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات – بیروت – لبنان – سنه 1403 ه ق .
ابوبکر می گوید که ایکاش 3 کار را ترک می کردم و انجام نمیدادم
1- ایکاش به خانه فاطمه ( سلام الله علیها ) کاری نداشتم و آن را نمی گشودم ، اگر چه با اعلان جنگ آن را بر من بسته بودند .
2- ایکاش ( فجائه سلمی ) را می کشتم و یا آزادش می کردم ولی او را به آتش نمیسوزاندم
3- و ایکاش در روز سقیفه ، کار را بر عهده یکی از آن دو مرد ، عمر بن خطاب و ابوعبیده جراح ، می گذاشتم تا او امیر میشد و من وزیر می شدم.
منابع زیادی از اهل سنت ، گواه بر صادر شدن این جملات از ابی بکر می باشند.
منابع زیر ( با اختلاف کمی در الفاظ ) بیانگر این ندامت از قول ابوبکر می باشند:
السقیفة وفدک - الجوهری - ص 43 و ص75
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 2 - ص 46 - 47
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 6 - ص 51
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 20 – ص24
تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 30 - ص 418 – 419 – 420 – 421 – 422 - 423
میزان الاعتدال - الذهبی - ج 3 - ص 108 – 109
لسان المیزان - ابن حجر - ج 4 - ص 188 – 189
العقد الفرید - ابن عبد ربه - ج 4 - ص250 یا ج4 - ص 90 ( چاپهای دیگر )الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی - ج 1 - ص 24
الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الشیری - ج 1 - ص 36
تاریخ الیعقوبی - الیعقوبی - ج 2 - ص 137
تاریخ الإسلام - الذهبی - ج 3 - ص 117 - 118
المعجم الکبیر - الطبرانی - ج 1 - ص 62
الأحادیث المختارة - ابی عبد الله الحنبلی - ج 1 - ص 87
( وی راجع به این روایت می گوید : و هذا حدیث حسن عن ابی بکر ... یعنی حدیث فوق از قول ابی بکر درست است . )
کنز العمال - المتقی الهندی - ج 5 - ص 631 – 633
الاموال - ابو عبید - ج1 - ص 304
مروج الذهب – المسعودی - ج2 - ص 301 – 302
طبری در تاریخ خود مینویسد: «عمر بن خطاب به در خانهی علی آمد، در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش میکشم مگر این که برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیری بر دست داشت، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دست او بر زمین افتاد.»[تاریخ طبری ۲/ ۴۴۳، چاپ بیروت]
شهاب الدین احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسی» مؤلف کتاب «العقد الفرید» (مرگ: ۴۶۳ (قمری)) در کتاب خود بحثی مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده و تحت عنوان کسانی که از بیعت ابوبکر تخلف جستند چنین مینویسد: علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند تا اینکه ابوبکر، عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن و در این موقع عمر بنخطاب مقداری از آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه رابسوزاند، در این موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پیامبر گفت: ای فرزند خطاب آمدی خانه ما را بسوزانی، او در پاسخ گفت: بلی مگراین که در آنچه که امت وارد شدند، شما نیز وارد شوید.[نیاز به ارجاع دقیق]
بلاذری (متوفی: ۲۷۰ (قمری)) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخی را در کتاب «انساب الاشراف» می نویسد: ابوبکر به دنبال علی فرستاد تا بیعت کند، ولی او از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر با فتیله (آتشزا) حرکت کرد و با فاطمه در جلوی درب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: ای فرزند خطاب، میبینیم در صدد سوزاندن خانه من هستی، عمر گفت: بلی،این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شدهاست.[نیاز به ارجاع دقیق]
ابن قتیبه (۲۱۲-۲۷۶) ازپیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه تاریخ و ادب اسلامی است، وی در کتاب «الامامة و السیاسة» چنین مینویسد: ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر بر تافته و در خانه علی گردآمده بودند، سراغ گرفت، عمر را به دنبال آنان فرستاد، و او به در خانه علی آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از از خانه بیرون نیامدند. در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: بهخدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را بر سرتانآتش میزنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیه عمر) در اینخانه، فاطمه، دختر پیامبر است، او گفت: باشد! او میگوید: عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنان را شنید، با صدای بلند گفت: ای پیامبر خدا پس از تو چه مصیبتهایی به ما از فرزندان خطاب و ابیقحافه رسید، وقتی مردمی که همراه عمر بودند صدای زهرا را شنیدند، گریهکنان برگشتند؛ ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرونکشیدند، نزد ابوبکر بردند و به او گفتند، بیعت کن، علی گفت: اگربیعت نکنم چه میشود؟ گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست، گردن تو را میزنیم.[نیاز به ارجاع دقیق]
علامه مجلسی در بحارالانوار روایتی نقل میکند: «ایشان با گردآوری هیزم زیادی بر در خانه علی تلاش در آتشزدن خانه کردند. فاطمه پشت در ایستاد و آنان را به خدا و پدرش محمد (پیامبر اسلام) سوگند داد که دست از ایشان بردارند و منصرف شوند. عمر تازیانه را از دست قنفذ، غلام ابوبکر گرفت، و به بازویش زد چنانکه همچون بازوبند به دور بازویش حلقه زد. سپس لگدی به در زد و آن را به طرفش راند. او که آبستن بود، به رو درافتاد. سپس چنان او را سیلی زد که گوشوارهاش از گوشش کنده شد و درد زایمان او را فراگرفت و محسن را سقط کرد».[بحارالانوار، (چ قدیم)، ج ۲، ص ۲۳۱; (چ جدید) ج ۳، ص ۳۴۸.]
این واقعه همچین توسط مفضّل،[بحارالانوار، جلد ۵۳، صفحه ۱۴ - ۱۹. ] سلیم بن قیس هلالی،[بحارالانوار، جلد ۴۳، صفحات ۱۹۷- ۱۹۸; جلد ۲۸، صفحه ۲۹۹/ کتاب سلیم (اعلمی) جلد ۲، صفحه ۲ ] شیخ مفید،[بحارالانوار، جلد ۲۸، صفحه ۲۲۷ ] عبدالجیل قزوینی رازی،[النقص، صفحه ۳۰۲] فیض کاشانی،[التتمه فی تواریخ الائمه، صفحه ۳۵/ علمالیقین، صفحات ۶۸۶- ۶۸۸ ] محقق کرکی،[ نفحات اللاهوت، صفحه ۱۳۰.]، ابنخیزرانه و ابن ابیشیبه(مصنف ابن ابیشیبه جلد ۸ صفحه ۵۷۲. نقل شدهاست