پرسش:
با اشاره به دلايل فلسفي بيان كنيد كه چرا انسانيت انسان به روح او است؟
پاسخ:
با سلام و ادب و سلامتي،از ارتباطتان با سایت طلبه پاسخگو سپاسگزاریم
به عقيده كساني كه انسان را دو ساحتي و دو بعدي مي دانند، يعني حقيقت انسان را متشكل از دو جنبه و بُعد مي دانند، يكي بُعد جسماني و ديگر بعد روحاني، جنبة روحاني انسان، تقدّم بر جنبة مادي او دارد. روح در انسان، اصيل است و جسم، فرع آن و حقيقت انساني انسان به روح او است، نه به جسم.
ـ دلايلي كه براي تقدّم و اصالت روح ذكر شده، در سه دليل عمده خلاصه ميشود:
1ـ حقيقت انسان كه با كلمة "من" به آن اشاره مي شود، روح است، نه جسم.
توضيح: انسان از زمان كودكي تا زمان پيري، با كلمة "من" به يك حقيقت اشاره ميكند كه ثابت و غير قابل تغيير است. در پنجاه سالگي با كلمه "من" به همان چيزي اشاره مي كند كه در بيست سالگي با همين كلمه به آن اشاره مي كرد؛ يعني حقيقت انسان كه همان "من" باشد، تغيير پذير نيست و اين حقيقت چيزي جز روح نيست، زيرا هر جزيي از اجزاي جسم انسان در حال تغيير و دگرگوني است. نيز حقيقت "من" در هيچ كجا از بدن و جسم انسان قرار ندارد، مثلاً بگوييد "من" دست است، يا سر علاوه بر اين، ما هر يك از اين اجزار را به "من" نسبت مي دهيم، مثلاً مي گوييم سر "من" يا قلب "من". پس بايد من چيزي ديگري غير از اجزاي بدن باشد كه روح است.
در بعضي از آيات، خداوند به اين حقيقتِ تغيير ناپذير در وجود انسان كه در هنگام مرگ بدون كم و زياد و دگرگوني از طرف خداوند يا فرشتگان دريافت ميشود، با كلمه "توفّي" چنين اشاره مي كند: "قل يتوفّاكم ملك الموت الّذي و كلّ بكم".(1)
2ـ انسانيت، يك حقيقت جاودانه است و چون جسم نمي تواند جاودانه باشد، پس اين روح انسان است كه جاودانه است.
توضيح: روح انسان فنا ناپذير است، در حالي كه جسم و بدن انساني، فنا و زوال پذير است. چون جسم و بدن، به دنياي مادي و عالم طبيعت تعلق دارد و عالم طبيعت در حال تغيير و دگرگوني مستمر و پيوسته است، هر جزئي در عالم مادي و طبيعي از بين رفته و جزيي ديگر، در جاي آن قرار مي گيرد، پس بر همه موجودات عالم طبيعي، زوال و تغيير پذيري حاكم استو هيچ چيزي از عالم مادي از اين امر استثنا نمي شود، پس تقدّم واصالت،با روح جاودانه و فنا ناپذير است و انسانيت انسان به همين است، زيرا اين انسان است كه از خدا آمده و به سوي او باز مي گردد و آنچه از او آمده، همان حقيقت اصيل است و باقي مانده و به سوي او باز مي گردد.
3ـ رفتارها و فعاليت هايي كه از انسان سر مي زند، با واسطه يا بدون واسطه از روح انسان سرچشمه مي گيرد. با واسطه حواس مانند خوردن و راه رفتن.
بودن واسطه مانند علم حضوري و مكاشفه، محبت، غم و ... . در دستة اوّل بدون وجود روح هيچ يك از اين فعاليت ها از جسم انساني سر نمي زند و در دسته دوم اين روح است كه به طور مستقيم اين افعال را به آن نسبت مي دهيم، پس بدون وجود روح، جسم هيچ كاره است،در حالي كه روح به طور مستقل مي تاند كارهايي داشته باشد، اگر چه در بعضي از اين موارد، حواس و نيروهاي جسماني به صورت مقدمه عمل مي كنند. اصولاً در بعضي از فعاليت ها، انسان ها با حيوانات مشترك اند، اما بعضي از فعاليت ها مختص انسان است. فعاليت هاي نوع دوم، همه مستند به روح انساني اند، نه جسم، چون اگر به واسطةچسم بود،حيوانات نيز بايد همين كار را انجام مي دادند.
1.سجده (32) آية 11.