پرسش:
حضرت آدم (ع)خليفه و جانشين چه كسي بود؟ اگر منظور خليفه خدا است چه سنخيتي ميان انسان و خدا وجود دارد؟ به بيان ديگر: آدم خليفه خدا در چه اموري بود؟
پاسخ:
با سلام و احترام
در آيه 30سوره بقره , خليفه به صورت نكره آمده و(مستخلف عنه ) يعني كسي كه آدم در جايگاه اوقرار گرفته و خليفه او شده , به صراحت بيان نشده است . از طرفي متعلق خلافت و به اصطلاح(ممستخلف فيه ) كه آدم در چه كاري و در چه اموري خليفه شده , تصريح نگشته است . به همين جهت محققان و مفسران احتمالات ونظريات متفاوتي بيان داشته اند. گرچه برخي از آن ها خلاف ظاهر است و نمي توان آن را پذيرفت , ولي جهت اطلاع از آراي مختلف بيان مي گردد و در پايان رأي مشهور و مقبول را متذكر خواهيم شد:
1- برخي احتمال داده اند كه قبلاً فرشتگاني در زمين زندگي مي كردند. اراده خدا بر اين تعلّق گرفت كه زمين را ازفرشتگان تخليه كند و انسان را جانشين آنان سازد. بنابراين آدم و انسان خليفه فرشتگان شد.
2 -پيش از حضرت آدم (ع)موجوداتي شبيه انسان كه در برخي روايات به (نسناس)تعبير شده , در زمين زندگي مي كردند. خداوند نسل آن ها را منقرض ساخت و انسان فعلي را جانشين آن ها نمود.
3- برخي ديگر احتمال داده اند: زمين پيش تر محل زندگي (جنيان )بوده , خداوند انسان را جانشين آن ها نموده است .
4 -برخي از واژه خليفه و نيز از مفهوم كلمه جَعَلي كه به معني گرداندن از وضعي به وضع ديگر است , استفاده كرده اند كه قبل از انسان هاي فعلي , انسان هاي ديگري در زمين زيست مي كردند, اما از لحاظ كمال و خرد و عقل ,نسبت به انسان هاي فعلي , بهره كم تري داشتند. خداوند اراده فرمود يك نوع تغيير و تحوّل خاصي در آن ها ايجاد وشروع كند و زمينه رشد و تكامل ويژه اي را در آنان ايجاد نمايد و اين انسان مجعول و نسل او را خليفهء پيشينيان نمايد.(1) يا نسل آن ها را منقرض سازد و آدم و حوا و فرزندان آن دو را جانشين آنان سازد.
5 -بسياري از محققان با توجه به ذيل آيه مذكور و آياتي كه در مورد آفرينش انسان و مخصوصاً خلقت حضرت آدم (ع)هست , استدلال كرده اند كه منظور (خلافت الهى و نمايندگى خدا)در زمين است . آنان وجوهي را در تأييدخليفة اللّه بودن انسان بيان نموده اند:
الف ) اين كه خداوند به فرشتگان مي گويد:«انّى جاعلى ٌ; من خليفه قرار خواهم داد» ظهور دارد كه خلافت وجانشيني خدا است , چنان كه اگر حاكمي اعلام كند: من جانشين تعيين خواهم كرد, آن چه ابتدا در ذهن انسان تبادرو خطور مي كند, اين است كه به جاي خود خليفه تعيين مي نمايد.
ب ) خداوند در صدد بيان مطالبي براي فرشتگان شد تا آنان رابراي سجده بر آدم آماده سازد و بيان كند كه اين موجود (آدم ) چه امتيازاتي دارد و چرا بايد فرشتگان بر او سجده كنند. بنابراين مناسب است بگويد: «من موجودى خلق خواهم كرد كه خليفه من باشد و سجده بر او در واقع سجده بر من است». اگر موجودي باشد كه صرفاً جاي ديگران را مي گيرد, جايي براي درخواست ملائكه با بيان «نحن فسبّح بحمدك و نقدس لك » باقي نمي ماند, زيراصرف قرار گرفتن جاي جن يا انسان يا موجودي شبيه انسان , امتياز و افتخاري ندارد تا ملائكه زبان اعتراض ياسؤال داشته باشند به بيان ديگر: موقعي كه خدامي فرمايد: فرشتگان براي آن كه اين مقام ارجمند (خلافت الهي ) را از آنِ خويش سازند, درخواست مؤدبانه اي دارند ومي گويند:«آيا كسى را خليفه قرار مى دهى كه فساد و خونريزى خواهد كرد, در حالى كه ما تو را تسبيح و تقديس مى كنيم ؟» ; يعني به جاي انسان ما را خليفه خويش قرار بده .
بنابراين جا ندارد كه فرشتگان خلافت و جانشيني خودشان يا جنّ و يا انسان هاي كمال نيافته پيش از آدم را ازخداوند طلب كنند.
اما در مورد مستخلف فيه يعني آدم خليفه و جانشين خدا در چه اموري شده و چه سنخيتي وجود دارد, بايدگفت كه آدم در تمام شئونات الهي و ربوبي قطعاً خليفه خدا نبوده , مثلاً در خالقيت و رازقيت و تكوين و تشريع خلافتي نداشته , بلكه آن چه از ظاهر آيه مي توان استنباط نمود, اين است كه آدم در تعليم علوم الهي (علَّم الاسماء)خليفه خدا است . به ديگر بيان : معلمي از شئونات ربوبي است , چنان كه آيهء «علّم الانسانَ مالم يعلم »(2) و كريمه «علّمه البيان» (3) بيانگر اين نكته است . آدم (ع)وقتي علم الاسماء را از افاضه ذات باري تعالي دريافت نمود, به تعليم علم الاسماء به ملائكه و سپس به فرزندان خويش مأمور گشت . پس بني آدم , از طريق تعليم معارف الهي و تربيت وتزكيه نفوس انساني و رسيدن به كمال معرفت و مقام قرب ربوبي , هم مقام عبوديت خويش را محقق مي سازند و هم شأن خلافت الهي را دريافت مي كنند و كسي كه در مقام تعليم (نظري يا عملي ) نيست , نمي تواند خليفةاللّه باشد.
پي نوشت ها:
1.اين نظريه را مي توان با نظريه ترانسفورميسم يا تكامل تدريجي منطبق يا مشابه دانست .
2.علق (96)آيه 5.
3.الرحمن (55)آيه 4.