پرسش:
آيا امتحانات الهي براي آگاهي يافتن خداوند از بنده است يا براي آگاهي بنده از خودش ؟ طبق آيات زير : 1) وَتِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء (آل عمران 140) 2) وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ (آل عمران 166) 3) لِيَعْلَمَ اللّهُ مَن يَخَافُهُ بِالْغَيْبِ (مائده 94) 4) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ (عنکبوت 3) 5) وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ (حديد 25) دانستن خداوند در اين آيات به چه معناست . آيا خداوند از تصميمي که بنده نهايتا خواهد گرفت اطلاع ندارد و اگر اطلاع دارد آيا اين اطلاع نافي اختيار بنده نيست ؟
پاسخ:
با سلام وادب
علم خدا به افعال اختيارى انسان موجب جبر نيست، زيرا: علم خدا بر اين تعلق گرفته است كه هر علتى با ويژگى خاص خود كار كند يا هر حادثه و رويدادى از سبب ويژه خود سر بزند، مثلاً علت فاقد شعور به طور جبر كار صورت دهد، فاعل مختار، با كمال اختيار و آزادى انجام وظيفه كند. در اين صورت بايد قبلاً از واقعيت اين علت آگاه شويم، آن گاه درباره مجبور و مختار بودن آنها داورى كنيم. از اين جهت مىگويم علل بر دو نوعند:
1- علل طبيعى ناآگاه مانند خورشيد و ماه و آتش.
2 - علل طبيعى آگاه و آزاد مانند انسان.
علم خدا در قسم نخست بر اين تعلق گرفته است كه اين گونه از علل بدون آگاهى و آزادى، مبدأ آثار ويژه خود گردند. آفتاب بدون آگاهى بيفروزد و ماه بدرخشد، در حالى كه علم خدا در بخش دوم بر اين تعلق گرفته است كه با كمال آگاهى و در عين اختيار و آزادى مبدأ يك رشته كارها باشد. اين گونه علل به حكم تخلفناپذيرى علم خدا، حتماً يك رشته كارهاى خوب و بد را انجام مىدهند. اما با قيد آگاهى و با ويژگى آزادى. چنين علم پيشين، نه تنها مايه جبر نيست، بلكه تأكيد و تأئيد كننده اختيار است و به حكم تخلف ناپذيرى علم خدا بايد فعاليت اين نوع علل با اين دو ويژگى و دو قيد علم و اختيار كارى را صورت دهند. اگر به غير اين نحو تحقيق پذيرد، علم خدا تخلف مىپذيرد. (1)
بنابراين خداوند در ازل عالم است كه انسان با اختيار وآزادى خود كارى را انجام مىدهد يا آن را ترك مىكند.
پس در اين جا هم علم الهى حفظ شده و هم اختيار و آزادى انسان و اين دو با هم منافات ندارد، بلكه علم ازلي به صورتي كه گفتيم، تأييد كننده اختيار انسان است.
خداوند در ازل آگاهى دارد كه يك كار با علل و شرايط خاص خود در يك زمان و مكان خاصى صورت مىگيرد كه از جمله آن علل و شرايط، اختيار و آزادى انسان است، پس خداوند آگاهى دارد كه آن كار با اختيار انسان و با شرايط ديگر انجام مىشود و اين مسئله هيچ ضررى به اختيار و آزادى انسان نمىزند.
افزون بر اين وجدان آدمى مىگويد كه انسان مختار است. همه ما وجداناً درمىيابيم كه در كارها مانند ماشين خودكار نيستم، كه بدون اختيار و تصميم و اراده يك سلسله كارها از ما صادر گرد، بلكه كاملاً محسوس است كه كارها با اختيار و آزادى خودمان انجام مىگيرد، نيز مكلف بودن دليل آزادى انسان است.
تكليف كه اساس هر مكتب دينى و اخلاقى بر آن استوار است، با جبر نمىسازد. اگر مردم در كارها مجبور باشند، ديگر امر و نهى، پاداش و كيفر، بهشت و دوزخ مفهومى نخواهد داشت. صحيح نيست به كسى كه نمىتواند از كارى خوددارى كنند، بگويند خوددارى كن. اين گونه تكليف از انسان عاقل صادر نمىشود، چه رسد به خداوند حكيم. پس مسئله تكليف بهترين شاهد است كه اسلام و ساير مذاهب آسمانى، هيچ كدام آيين جبرى نيستند.
اما در جواب به پرسش شما نسبت به اين آيات عرض مي کنيم :(2)
1-خداوند در ازل آگاهى دارد كه يك كار با علل و شرايط خاص خود در يك زمان و مكان خاصى صورت مىگيرد كه از جمله آن علل و شرايط، اختيار و آزادى انسان است، پس خداوند آگاهى دارد كه آن كار با اختيار انسان و با شرايط ديگر انجام مىشود و اين مسئله هيچ ضررى به اختيار و آزادى انسان نمىزند و در عين حال خدا هم آگاهي دارد .
2- بديهى است خدا همه اين ها را مىداند، حتى قبل از خلقت انسان ها، منظور از علم در اين جا همان تحقق عينى مسائل و وجود خارجى آن ها است، ظهور آثار و شواهد عملى است، يعنى بايد علم خدا در باره اين گروه عملا در خارج پياده شود، و تحقق عينى يابد، هر كس آنچه را در درون دارد بيرون ريزد، اين است معنى" علم" هنگامى كه در اين گونه موارد در مورد خداوند به كار مىرود(3)
3- از ظاهر و سياق آيات بر مي آيد که علم در بعضي آيات به اين معنا است که مومنان واقعي از غير واقعي و افراد با ايمان از مدعيان ايمان و مومنان از غير مومن تشخيص داده بشوند و انسان ها هم به آن ها شناخت پيدا کنند.
1. منشورجاويد، جعفر سبحانى، ج 4، ص 338
2.تفسير نمونه ، ذيل آيات ، ج3 ، ص 108 و 163، ج5 ،ص80 و
ج16 ، ص205 و ج 23 ، ص374
3. همان ، ج 16 ، ص 205 ؛ ج 23 ، ص 374