روزی نیست که به فکر خود کشی خودم یا کشتن پدرم نباشم!

سلام پدر من هم مثل شماست شایدم بدتر الان هم با حالت عصبی و ناراحت توی گوگل درباره پدر ظالم سرچ میکردم که این صفحه و نظر شما رو دیدم ولی خدا به من لطف بزرگی کرد مطمن باش به تو هم میکنه با ان خانه ی معمولی و دم و دستگاه معمولی انچنان ادمی سر راهم قرار داد که روزی هزاران مرتبه شکرش میکنم خانوادش و خودش خیلی فهمیده هستند الان من شیش ماهه ازدواج کردم و در خانه خودمم و خدارو شکر پدرم رو کمتر میبینم و اعصابم اروم شده دعا میکنم خدا برای تو هم شریک زندگیت رو زودتر برسونه که از این عذاب راحت بشی میدونم خیلیییی سخته درکت میکنم الان هم من با اینکه ازدواج کردم اما بازم دست از سرم برنمیداره با شوهرم کل کل میکنه منم هی ماست مالی میکنم که نه پدرم خیلی خوبه و باشخصیته در حالی که نیست روزی هزار بار اشک مادرمو میبینم کسی که عمرش به خاطر ما تلف شد طلاق نگرفت تا بی پدر نباشیم توکل بخدا کن الان خداروشکر وضعیت من یکم بهتر شده از خدا بهترینا رو برات میخوام در ضمن خواستگار اگه واقعا بخوادت به در و دیوار توجه نمیکنه چون منم مثل تو بودم متوسط چاره کارت فقط دست خداست فقط خدااااااا روزی هزار بار بگو یا الله برا من جواب داد

حاج اقا تو رو به جدت بهم بگو چیکارکنم. پدرمن آدم بددهن و کم تحملیه. باهمه فامیل هامون دعوا میکنه به کوچیک و بزرگشون توهین و بد وبیراه میگه درحضور خودشون. هیچ کدوم ازفامیلا باهامون رفت و امد نمیکنن.من باوجود اینکه توسن ازدواج هستم وتحصیلات عالیه دارم و ازلحاظ ظاهر در وضع قابل قبولی هستم اما هیچ کدام از فامیل هامون بخاطر پدرم حاضر به ازدواج بامن نیستن و بارها به خودم گفتن که از ترس پدرت و عصبانیتش جرات نمیکنیم سمت تو بیایم. خواستگار غریبه هم که برام میاد پدرم میگه نه فقط فامیل . چیکارکنم:(

شاید بدترین چیز ترس از والدینه..ترس از اینه که بهت تجاوز کنن
بدترین چیز اینه که درست زمانی که تو رو به یه بیمار جنسی تبدیل کرده ن,رهات کنن
فقط میتونم بگم خدا لعنتشون کنه..از اینکه خون اونا توی رگامه از اینکه بچه ی اونها هستم حالم از خودم بهم میخوره
کاش هیچوقت موجود پست و لجنی مثل من شکل نگرفته بود و خلق نشده بود.
من واقعا از خودم کراهت دارم..چون از اونا کراهت دارم
حالم از بند بند وجودم بهم میخوره
بی عدالتی یه چیز قطعیه
بدترین چیز اینه که خانواده نداشته باشی

سلام...
نمیدونم اصلا از کجا شروع کنم به گفتنش...یا اصلا بگم یا نه...
فقط خدایی خودتون خسته نشدین از بس وعده وعید دادید....به قران که شکمتون سیره و از حال مردم بی خبرین که اینا رو میگید وگرنه میدونستیدکه به همون خدایی که همش ازش دم میزنید بهشت هم واسه زندگی با یه همچین آدمه بد اخلاقی کمه..
شما فقط یه بد اخلاق میشنوید میره...ماییم که جلوی هرکس و ناکس هروز داریم له ممیشیم و فوش میشنویم ..مگه من چند سالمه که باید از الان قرص اعصاب و افسردگی بخورم..همش فکر و ذکرم خودکشیه...منکه این دنیا دارم جهنمه بنده شو تحمل میکنم..
جهنم خودشم تحمل میکنم‌‌‌..خسته شدم ....فقط تورو به همون خدایی که میشناسید
جمع کنید این پاداش هارو....من از خدام نمیگذرم..
درضمن به احتمال زیاد این نظرم تایید نمیشه...ولی خودتونو خداتون..اگه جواب درست وحسابی بجز پاداش و اینا داشته باشید مسلما تایید میکنید..

سلام. پدر منم اینطور هست با اینکه خیلی پولداره اما به من و مادرم اصلا خرجی نمیده و ما واقعا در تنگنا هستیم. خودم هم فوق لیسانسم بدون کمترین هزینه ای و چون درسم خوب بود بورسیه دانشگاه دولتی بودم. توی دانشگاه تایپ میکردم و هزینه هامو تا حدودی درمیاوردم. خیلی دنبال کارم حاج آقا که لااقل بتونم خرج خودم و مادرمو دربیارم ما واقعا دیگه خسته شدیم از تحت فشار بودن. خیلی شرایط سختی داریم. چکار کنم چه دعایی بخونم که یه کار مناسب پیدا بشه برام.خواهش میکنم شمام دعا کنین برام..

سلام، من يه دختر 26 ساله م، منم توی شرایطی ک اغلب آدم های اینجا توصیف کردن بزرگ شدم، پدرم بسیار آدم بد رفتار، بداخلاق و بدکرداری بود، وقتی بچه بودیم همیشه توی ماشینش يه چوب قطور داشت و هرشب مامانم رو ساعت 12 شب سوار ماشینش میکرد و میبرد توی بيابون و کتکش ميزد، تابستون و زمستون نداشت، زن صیغه کرد يه زن ک هم از مامانم بزرگتر بود و هم از بابام و سه تا بچه ی بزرگ داشت، کلا ده سال از زندگی ش رو با اون زن و بچه هاش بود به مسافرت و خرید و خو گذرانی و برای ما هيچي نمی خرید و جایی نمیبردمون،گوشی تلفن خونه رو کاری کرده بود ک وقتی مامانم ب مامان بزرگم یا هرجایی تلفن میکنه صدای اونور خط رو بشنوه ولی صدای خودش نره که زجر بکشه، ما کلی شاهد گریه ی مامانم و صدای زجه ی مامان بزرگم از اونور خط بودیم ک نمیتونستن باهم صحبت کنن، مارو مجبور ب زندگی در روستای محل زندگی ش کرده بود و در رو ب رومون قفل میکرد، بزرگترین تفریح آخر هفته های ما این بود ک بابام زن صیغه ای ش و بچه های اون زن رو بياره خونه مون ب اصطلاح مهموني و ما زجر بکشیم هر وقت اینجا بودن و مامانم نظری ميداد اون زن فقط با يه جمله جواب ميداد" تو مث خر کتکو بخور بابا" بعد از ده سال ک از زن صیغه ای ش خسته شد طلاقش داد و ما موندیم شرایط سخت تر زندگی، چون اون زن مهریه ش رو گذاشته بود اجرا همش وسایل خونه مون روی دوش مون بود خونه ی این و اون قایم شون میگردیم ک نياد اموال مون رو مصادره کنه، بعد بابام مجبور شد خونه مون رو بفروشه و ما يه مدت بطور مشترک یا عموم این ها زندگی کردیم بدون اجازه شون بابام وسایل مون رو برد اونجا گفت ما اینجا زندگی میکنیم بعد يه مدت اونا خسته شدن از حضور ما و يه شب نیمه شب از خونه شون پرت مون کردن بیرون، من اون موقع مدرسه نمی رفتم ولي کتاب های درسی خواهر و برادرم رو ریختن توی کارتن گذاشتن توی حیاط زیر بارون، بابام یهو زد ب سرش ما رو برد 2000 کیلومتر دور تر از زادگاه مون و دوباره اونجام شروع کرد ب صیغه کردن زن و خرجی ندادن و کتک زدن و تحقیر کردن ولی یا تمام این شرایط ما ب سختی درس خونديم و الان خواروشکر من و خواهرم وضع مالی خوبی داریم، ماشین داریم درآمد خوب داریم و خونه خریدیم و ب زودي از پدرم جدا زندگی خواهیم کرد تا بالاخره از باقی مونده ی عمرمون چیزی بفهمیم، ب دوستاي ک مثل من هستن ميخوام بگم ناامید نشيد و تلاش کنید، اگه ب عنوان مثال از معماری پول در نمياد هزار و یک چیز ديگه رو امتحان کنید، آنقدر خاک رو با سر انگشت تون چنگ بزنید تا آب برسید، منتظر خواستگار و مرگ پدر و گرفتن نفرین نمونید، بله ما مورد ظلم قرار گرفتیم ولی آیا باید تا ابد در این غم بمونيم و هیچ تلاشی نکنیم؟! من و خواهرم خیلی از خواستگارهاي و شرایط ازدواج خوب رو ب هاطر پدرم از دست دادیم و احتمالا از دست هم خواهيم داد چون ازش جدا زندگی خواهیم کرد با مامانم ولی در مورد چیزهایی ک خارج از اراده ی ما هست حدا بزرگه

سلام حاج آقا من دوست دارم تو اردو های جهادی شرکت کنم
دوست دارم توی بسیج و انقلاب خدمت کنم و در آخر پاسدار مملکتم باشم من الان سنم ۱۷ ساله ولی پدرم دیگه واقعا داره دیوونم می‌کنه هر کاری تو زندگیم میکنم مخالفت می‌کنه من دوست دارم تو این سن جای خودمو تو بسیج سفت کنم تا بزرگ شدم یک پاسدار انقلابی باشم ولی پدرم واقعا از حدش میگذره مخالف نظام نیس ها ولی اصلا نمیزازم هدفمو دنبال کنم
هر چی بهش میگم انگار نه انگار
حتی چند وقت پیش آنقدر منو اذیت کرده بود که میخواستم خود کشی کنم
شما بگید چیکار کنم

پدر بنده هم دقیقا عین پدر شماست با همین ویژگی‌ها. منم مدام همین افکاز آزارم میده. با اینکه حکم طلاق مادرم هم صادر شده، سیستم قضایی اصلا کمکی نمیکنه که از دستش راحت بشیم و فقط در روند پیشروی پرونده عمدا تأمل میکنن. سالها دعا کردن هم نتیجه‌ای نداشته دیگه دنیا و آخرتم از دست این آدم از بین رفته.

ای بابا من خودم از 15 سالگی خونوادمو ول کردم اولش سخت بود ولی الان خودم صاحب ی فروشگاه هستم من درکت میکنم چون میدونم چ دردی میکشی فقط دنبال خودکشی نباش برو بهزیستی بگو پدر من اینجوریه بهت جای خواب و حقوق و شغل میدن همون کاری ک من کردم امیدوارم هرچه زودتر ب خوشی های زندگیت برسی

دلیل این که پدر هر کاری بخواد میتونه انجام بده و هر چی بخواد میتونه بگه و کلا مختاره، ولی فرزند حق اف گفتنم نداره چیه؟ این یه بی عدالتی بزرگه، خیلی از ظلم های پدر مادر هیچ جبرانی تو زندگی فرزند ندارن حتی اگه خدا عذاب جهنمم بهشون بده دیگه زندگی فرزندو نابود کردن رفته، جوونی برگشت نداره، سلامتی از دست رفته برگشت نداره، دل شکسته برگشت نداره، آبروی رفته برگشت نداره. چطور میشه یکی هر روز دل آدمو خون بکنه ولی هنوزم دوسش داشت و نگاه چپم بهش نکرد؟

پدرم نمیزاره حجاب کنم نمیزاره چادر سرم کنم یه چادر گرفتم ،چادر حسنا کلی ایرادو سروصدا توهین کرد که این چادر چیع دامن داره و این بساطا کاری کرد که چادری که با ذوق و شوق گرفته بودمو بدون اینکه سرم کنم بفروشم،من الان باید چیکار کنم؟اصلا این کار پدرم مجازاتی هم داردنزد خدا؟!

حاج اقا تصور کنید ی نفر هرشب عرق میخوره هرشب کتکت میزنه اختیاراتت رو ازت گرفته تو مثل ی برده باید هر چیزی میگه بگی چشم
خب این مردو باید چیکار کرد بعد توی این اسارت واسه ازادیت بخوای بجنگیو بزنی منفجرش کنی اسلام میگه بی احترامی به والدین میرید جهنم مشتی شکمت سیره از حال ملت خبر نداری شاید این نظر منم تایید نکنی اما اسارت بد چیزیه همه اسیریم ولی هر کس به ی نوعش پس نگید باید اصلاحش کنیم اگه اصلاح شدنیه چرا خدا خودش اصلاحش نمیکنه

منم شرایطم شبیه ایشونه ولی نظر شما رو قبول ندارم شما مشخصه اثلا درک نکردین تصور کنید از یه نفر بدتون بیاد هر روزم مجبور باشبد ببینیتش خییییلی سخته من که به شخصه بریدم همه روزمو تو اتقم ک نبینمش حتی سر سفره غذام خیلی وقتا نمیرم تا حالام نتونستم ازش بگذرم و واگذارش کردم به خداااااا

با سلام،پدرو مادر من چهار ده سال پیش از هم طلاق گرفتن به خاطر بدبینی هاوکتک های بیش از اندازه اش،دادگاه حضانت من و خواهرانم را به پدرم داد،پدری بی مسئولیت وبدبین وخودخواه،من و خواهر بعد از من ازدواج کردیم و متاسفانه مشکلاتی داریم چون توی خانه ی پدری داشتیم از جانب بقیه سو استفاده میشه تا الان که بیست وپنج سال سن دارم دریغ از یه محبت ،از درس محروم شدیم ،رفت و امد تعطیل در خانه کلا زندانی،الان خواهر نوزده ساله ام رو یه ساله ندیدم ،و برایش نگران،از خواهر دومی ام شنیدم مریض احوال است،اجازه نمیدهد با من و خواهرم و مادرم رفت وامد کند ،به خدا از دست پدرم خسته ام و هیچ وقت نمیبخشمش،چون من محبت لازم رو به پدرم کرده ام اما محبت من و خواهرانم را نمیبیند،شما بگویید با وضعیت خواهرم چگونه قانونی حضانتش را بگیرم

سلام خسته نباشید . پدر من از همه جهت رفاه و نیاز های مارا تامین کرده اما هر بار من را میبیند شروع به ایراد گیری میکند و صدایش را بالا میبرد و حتی گاهی بر صورتم سیلی میزند و هر کلام من را مسخره میکند . وقت های دیگر اصلا نگاهم هم نمیکند . میترسم هنگامی که دعوا میکند در دفاع حرفی بزنم چون اگر حتی گفته باشم ببخشید و غلط کردم به توهین تعبیر میکند و بیشتر دعوا میکند . احساس میکنم فشار کار و زندگی را روی سر من خالی میکند . مدام هم توی سرم نیزند که تو لیاقت رفاهی که داری نداری . هر بار هم که در مقابل کسی به حمایتش نیاز دارم حتی اگر حق با من باشد طرف مقابل را میگیرد و به حرف های من گوش نمیدهد . سوال من این است که ایا پدر من که رفاهم را تامین کرده اما اینگونه برخورد میکند اعمالش گناه در حق من نیست یا هست؟

سلام به خدا خسته شدم پدرم از نظر مالی برامون کم نمیزاره اما نمی دونه که هرچیزی پول نیست آدم محبت هم میخواد هروزی که یک زره لب ما بخنده دقیقا بعدش انقدر بد اخلاقی میکنه و دل مون رو میشکنه که تا یک هفته چشمامون پر از اشکه بیچاره مادرم بهش میگه نباید وقتی کسی رو میبینی لبخند بزنی لبخند هارو به منظور بدی برداشت میکنه
دلم میخواد دیگه نبینمش هرروز که از خواب بیدار میشم لحظه شماری میکنم تابره سر کاریا بیرون از دستش راحت شم به خدا دیگه صبر ندارم 16ساله که دارم تحمل می کنم دیگه نمی تونم

من هم دختری هستم که پدرومادرم خیلی بداخلاق وبددهنن از وقتی یادم میاد خونه آشوب بوده حسرت یه نوازش حرف زیبا یه رفتارخوب به دلم مونده پدرم سالهاست باهام حرف نمیزنه از دختربیزار بوده باهمه ی این بدبختیا لیسانسمو گرفتم اما نه حمایتی نه چیزی وضعیت جسمیم هم خوب نیست تقریبا نازیبا طوری که پدرم کسی که منو به وجود آورده بااکراه بهم نگاه میکنه روزی هزار بار آرزوی مرگمو داره ومیگه اگه تو بمیری نذر میدم تازه بین مردم خوبه و نماز روزشم به جاست خدایا پناه بر تو از اینهمه بی پناهی الله اکبر گناههکارم اما از خدا نبریدم اون تنها داراییمه

سلام من ازدواج کردم اما پدری دارم که بدجور معتاد است خانه نشین است وهیچ پولی نداردوهمچنین بداخلاق وحرف های زشت وناجور به مادرم میزند وقبلا هرچه داشته صرف مواد وعیاشی کرده والان هم هرمامیرود بیماستان ووقتی خوب میشوددوباره شروع میکند حتی برادرم راهم که خیلی باغیرت بود معتاد وخانه نشین شده این وسط هردو ازمادرم برای مواد پول میخواهند کاش میمردند وابروی ماراپیش بقیه وخانواده شوهرم نمیبردند

منم به خدا به تنگ اودم دوتا خواهر بزرگ تر ازخودم دارم یکی بیست و یکی بیستو یکی منو خواهرام ومادرم به خدا خسته شدیم از این پدر بد ذات چندروز پیش نزدیک بود خواهرم زیذ باد کتک اون ملعون بمیره تروخدا تروبه هرکی دوست دارید کمکمون کنید یه هفته دیکه از سرکارش میاد و معلوم نیست وضعیعت ما باید چی بشه خدا نسل این پدرارو بردار ازت خواهش میکنم

من تهمینه هستم خواستم در ادامه صحبتم به این موضوع اشاره کنم که متاسفانه شغل من به صورتی هست که هر روز در محل کارم پدرم را میبینم یعنی شغلمان یه جورایی به هم مرتبطه و این ساده لوحی هایش و حرف های نسنجیده اش باعث میشود من جلوی همکارانم خجالت بکشم . بعضی وقت ها میبینم که دیگران از ساده لوحی اون سواستفاده میکنن یا مثلا اون رو دست میندازن یا یه جوری سرش کلاه میذارن . متاسفانه الان در شرایطی نیستم که بتونم محل کارم رو عوض کنم... چطور با این مسئله کنار بیام واقعا برام دردناکه...

سلام و سپاس فراوان. من یه دختر 25 ساله مجرد هستم که از دست پدرم به ستوه اومدم... بابام خیلی آدم ساده لوحیه در ضمن اکثر تصمیمگیری هاش یا اکثر حرفایی که میزنه بدون تفکر عمیقه و یه جورایی خلاصه بگم عقلش نوک زبونشه و با کوچکترین حرف مخالف نظر خودش صداش رو میبره بالا و جو صحبت ها مون رو متشنج میکنه... مادرم آدم منطقی و با تدبیریه اما اون هم دیگه از این کارای ساده لوحانه پدرم خسته شده و جدیدا تو روش وای میسه و جوابش رو میده و این باعث میشه لجاجت پدرم بیشتر بشه... من سعی میکنم هیچوقت بهش بی احترامی نکنم چون کوچکترین حرفی از سمت من و خواهر برادرام رو به دل میگیره و پرخاش میکنه و صداش رو میبره بالا... نصیحت هیچکس حتی برادرای خودش به گوشش نمیره بارها از عموهام خواستم باهاش صحبت کنن اما هردفعه واسه یکی دو روز خوب بوده بعدش دوباره مثل قبل لجباز و بی منطق میشه.
خواهرام سعی میکنن تا جایی که لازم نیست باهاش حرف نزنن ... به وضوح دارم میبینم که خواهرام وقتی بابا میاد خونه مضطرب و نگران میشن و وقتی میبینن که از خونه میره بیرون خوشحال و راحت میشن...از بس همیشه با حضورش جو خونه رو متشنج کرده... واقعا دردناکه این که میبینم خواهر و برادرام در نبود پدرم خوشن وقتی میره مسجد برای نماز همه خوشحالن که حداقل نیمساعت خونه نیست... تو رو خدا بگید چطور این وضع رو تحمل کنم صبرم دیگه تموم شده...

سلام. پدر من 75 سال دارد. پدرش در کودکی رهایشان کرده و مادربزرگم هم به فکر خودش و رفت و آمدهای فامیل خودش بوده است. پدر منو خواهرش که عمه ی منمیباشند به شدت عقده ای کینه ای و بداخلاق و لجباز و فوق العاده عصبی ، بار آمده اند. در کودکی از همه کتک خورده اند و گرسنگی کشیده اند. ( حتی به نظرم در کودکی به هردویشان تجاوز شده است از حرفهایشان گاهی اینطور نتیجه می گیرم. ) حال من 35 سال دارم . هرچه یاد دارم از پدرم ترسیده ام. همه ی ما را کتک می زد و همین الان هم میزند. مادرم هم در خانواده ی فوق لجباز بزرگ شده است و پدر و مادرم از لحاظ لجبازی کاملا شبیه هم هستند. ما بچه ها هم مثل خودشان شده ایم. لجباز پرخاشگر عصبی و تند خو. عصبی بودن در ما فرزندان کاملا مشهود است. من با توجه به تحصیلات عالیه ای که دارم ، بسیار به مشاور و دعا و .. مراجعه کرده ام که صد البته بی فایده است . چون سی و پنج سال عمرم، همیشه به تنش گذشته است. پدر 75 ساله من همین الان هم مادرم و ما را کتک می زند به هر بهانه ای. مثلا خیس بودن دمپایی توالت!!! پدرم چهره ی فوق مذهبی دارد . نماز روزه حج و کربلا و مشهد و سوریه. همه هم او را به بداخلاقی و بی عقلی می شناسند. انواع بی احترامی ها را به همه کرده است . به ما فرزندان هم خیلی بی احترامی میکند و عیوب ظاهری ما را مسخره می کند. اصلا سوال من اینجاست : اگر اسلام دروغ نمی گوید ( که می گوید) چرا نماز پدر من او را از اخلاق زشت باز نداشته است؟ نماز پدرم بیشتر وقتها در مسجد و به جماعت است. اگر هم مسجد نباشد حتما اول وقت است. سوال دگر که دروغگوییی اسلام را بهتر نشان می دهد این حدیث است که نماز شب چهره انسان را نیکو و اخلاقش را خوش میکند. پدرم سی و چند سال است که نماز شبش ترک نشده . حتی در مسافرتها. پس چرا اخلاقش خوب نشده؟ پدرم مال حرام هم نخورده. کارمند بازنشسته است. در محل کارش موش بود ولی در خانه واویلا!!! ( بدبختی هم اینجاست که نمی میرد!!! و کاملا از لحاظ جسمی سالم است ) اگر پدر و مادر نباشند چه میشود؟ اینهمه که پدر و مادرشان مرده اند ، چه شده است؟ اگر هم سختی کشیده اند ، به طور قطع به اندازه ی خانه ی ما نبوده است. پدر من یک روانی خطرناک است که هرلحظه منفجر می شود. هرگز از او یک کلمه محبت آمیز نشنیده ایم. هیچگاه ما را نبوسیده است. تازه به نظرم بیخود قصد ازدواج و فرزند کرده است. البته همیشه در دعواها میگوید که به زور زنش داده اند و اصلا زن نمیخاسته . نه اینکه مادرم را نخواهد یا کس دیگری را بخواهد ، نه . اصلا ازدواج نمیخاسته . در سی سالگی به زور زنش داده اند. پدرم کودکی بدی داشته ولی دین اسلام هم به فریادش نرسیده و صبر و بردباری را به او نیاموخته. کجای دین خراب است؟

والا منم به ستوه اومدم .شش تا خواهریم و دو تا یرادر .هممون به سن چهل تا پنجاه و پنج رسیدیم . پدرم پارانوئیده . به مادرم شک میکنه. به پسر و عروسش و داماداش شک می کنه .بچه بودم منو برد تو زیر زمین دست و پاهمو با طناب بست و چاقو گرفت زیر گلوم و گفت پدرسگ بگو ببینم امروز ننه ات کجاها رفت . کیا اومدن اینجا . منم لال میشدم .خودمو خیس میکردم از شدت ترس . بعد تازه سیلی میزد تو گوشم که چرا حرف نمیزنم لابد پس چیزی هست . چرا خودمو خیس کردم لابد خبری هست .الان هر کدوممون یه اختلال روانی یا چتد اختلال روانی داریم . بچه هامونم یه جور اسیر این پدربزرگ گور به گور شده هستن . الان پدرم هشتاد و چهار ساله هست و مادر بدبختم خمیده و لرزان راه میره و بابامم با عصا نصف شب میره بالای سرش و تهدیدش میکنه . توهم داره . داروهاشم نمی خوره . تو غذا بریزمم میفهمه . من قبول ندارم که باید تا حد مرگ احترام داشت . گاهی تشرهای جزیی لازمه . چون دارو نمیخوره .باید از انتقال به خانه سالمندان و بستری کردنش ترسوندش . باید گاهی اخمش کرد . یعنی چی که هر غلطی میخواد بکنه؟ تا الانشم خیلی با خدا معامله کردیم . البته ناگفته نماند اگر بیمار نبود و فقط معضل رفتاری و اخلاقی بود تا الان ناقصش کرده بودم .اما بگم فرزندم حقی داره .بهتره به اونم اشاره می کردید. من ازش متنفرم ُ متنفرم تا ابد . مادرمو وهممون رو نابود کرد.

با سلام همین جوری داشتم تو صفحه گوگل مینوشم پدرم خسیس است، ک به این سایت بر خوردم، چرا دو تا خونه نوساز داره ک نه اجاره میده نه میفروشم ی زمین داره ک اونم به همچنین ی خونه دیگه هم ک چهل سال ساخت هست درونش زندگی میکنیم، خودش حقوق میگیره مادرم حقوق میگیره بنده هم لیسانس و مهندس معماری و در ضمن بیکارم، میشد ی دفتر اجاره کنی اما بدون پشتوانه مالی زمین میخوردم و همین مقدار پول کم هم از کفم میرفت پدرم نه به من کمک میکنه نه خرج مایحتاج زندگی میده نه به من نه مادرم نه خواهر، حالا به نظر شما با همچین مردی چی کار باید کرد؟! دیگه من از دین و خدا دل بریدم چون بعد از این همه تلاش نباید بیکار باشم نباید بعد از این همه تحمل سر کار رفتن مادرم وپدرم ک توی خونه اکثر اوقات تنها بودم و با تنهایی بزرگ شدم این باشه وضع زندگی، حاج آقا من یک مهندس بیکارم که میرم مسافر کشی، استقلال آزاد جمهوری اسلامی، جالبه همیشه این شعار واسم

سلام پدر من خیلی بداخلاق همیشه توی خونه حرف حرف خودشه من و برادرم کار میکنیم تمام احتیاجات خودمون رو فراهم میکنیم ولی پدرم فکر میکنه تمام کارها رو خودش کرده واسمون وقتی خونین اصلا حرف نمی زنه یا اگه حرف بزنه همش دعوا میکنه توی کل فامیل معروفیه به بداخلاقی و بی منطق بودن ما همه کم آوردیم چکار باید بکنیم

سلام پدر ظالمی دارد که بدبختانه نفرین میکند، صبح تا شب مثل نوکر و کلفت خانه اش میپزم و میشورم عوض تشکر خشک و خالی بدهکار است از عمق وجودم نفرین میکنم خانواده اش را که اورا اینجور پس داده اند و سر مادر بدبختم ظلم کردند، خدا همهشان را بدبخت کند و من را بکشد فقط مرگ میخوام فقط

سلام آقای محترم ، حاج آقا ، من پدری دارم که میخواد من رو بزور بده به فامیلاش در این مورد به مادرم میگه تو حق نداری نظر بدی من خودم هرکار بخوام میکنم ، من چیکار کنم ؟ شما بفرمایید ، به هیچ وجه به حرف من گوش نمیده ، میگم اون زندگی رو داغون میکنم میگه زندگی خودته ................

سلام ..خسته نباشید...من همش فکر میکردم پدر من اینجوریه ..پدرم خیلی خسیسه..بد اخلاق..بد ددهن..با همه حتی همسایه ها دعوا میفته..خدا فقط ب مامانامون صبر بده...مامان من ک دیگه برید...منو ک اصلا دوس نداشت...بهم همش میگفت کاری نکن ک مثل دختر خالت صورتتو بسوزونم...۷ ساله ازدواج کزدمخداروشکر همسرم بر عکس پدرمه...حتی الانم دوس نداره بریم خونش...فقط خداااا صبر بده همین...ممنونم

سلام ببخشید حاج اقا درسته شما میگید اون دنیا پدرای بد اخلاق به جزای کارشون میرسن اما اون دنیایی که من خودم تو جهنمم دیگه واسم ارامش میشه؟؟؟زندگی میشه
این روزا جبران میشه؟؟؟ترسی که ازش داریم من و مادرم و خواهرم
اخلاقای سگش
حرف نزدناش
محل ندادناش
کلا تو هیچ کار ما دخالت نمیکنه تو خرج دادن که اصلا پول تو جیبیای مارو مامانم ک معلمه میده
اما اگه خدایی نکرده دس از پا خطا کنیم فقط اونجا حس پدر بودن داره
بعضی وقتا احساس میکنم خدام داره لذت میبره از این همه رنج
همیشه مادرم میگه اشکال نداره ازدواج میکنی میری خودت زندگیتو بساز
من ازدواج کنم خواهرم بره مامانم چی
تا کی بدبختی

سلام وقتی مشکلات بقیه رو میخونم بجز بابای خودم از بقیه باباها هم متنفر میشم... کاش میشد همه باباهای بد اخلاق و بی منطق بمییییرن همممشون مگه ما جوونا چه گنای کردیم مگه مامانامون چه گناهی کردن ک باید تحمل کنن انشالله که قبر مامانبزرگ و بابابزرگم اتیش بگیره که همچین حیوونی رو پس انداختن... به نظر من باباها ساخته شدن که فقط گیر بدن و حمالیه بقبه رو بکنن اصن نمیفهمن خونواده چیه بابای من حافظ قرانه اما به همون قران قسم یک ذره شعور و فرهنگ و انسانیت تو وجودش نیست... من حاضرم کتکم بزنه اما فقط یه روز تو خونه سرکوب نزنه. من یه خیییلی جاها میتونستم برسم اما نذاشت امید وارم تقاص جوونی تلف شده منو بده امیدوارم تقاص عمر تلف شده مامان خشگلمو بده.امیدوارم همه بی احترامیایی که میکنه رو خدا سرش بیاره

من نمیدونم کی گفته هر پسری که بزرگ میشه باید براش زن بگیرن. روزی نیست که مادر بزرگ و پدر بزرگمو که خدا رو شکر هر دوشون مردن و لعنت نفرستم که همچین دیوانه ای رو تحویل جامعه دادن. من خودم پسرم ولی آدمی که اخلاق نداره خیلی گوه میخوره زن بگیره. حاج آقا خدا خیرت بده میذاری آدم اینجا درد ودل کنه وقتی که آدم میبینیه همدرد داره یه ذره آروم میشه. خدا نسل آدمای گند اخلاق و از زمین برداره

ببخشید شما که با احکام دین آشنا تر هستین دلم میخواد که یه جواب واضح و روشن به این سوالم بدید که واقعا چنین پدرانی که باعث سرکوب شدن استعداد یه فرزندی مثل من میشن وهمچنین باعث از دست رفتن اعتماد به نفسمون میشن چه عذابی دارن یا بهتر بگم آیا بخطر این گریه های شبانه روزی من این پدرم تو اون دنیا عذابی می بینه!!!!!!

باعرض سلام .پدر من دوتا زن دارددکه ما پنج نفر از زن بزرگه هستیم هیچ کاری برای ما نمیکند.کارش هم بازنشته سرهنگ نیروی انتظامی.والان هم داره توبانک ثامن کارمیکنه.وما داریم حمالی میکنیم به همه کمک میکنه به خانواداش نه.دوست نداره ما به جایی برسیم تو این وضع بیکاری ما چکار کنیم وقتی پشتمون خالیه. زن دومش دستو پاهاش پر طلا.ولی مادربدبختم داره خونه مردم بخاطر 10هزارتومن روزی کار میکنه نه طلایی نه هیچ چیزه دیگه.هروقت بهش میگی یه کاری برامون بکن میگه الان فرار میکنم از دستتون خیلی اذیتم کردین.بخدبدجور فکر کشتنشو دارم .باور کنین خیلی هم بهش احترام میزاریم .ولی خواستم بدونم خداوند دران دنیا حقمان را ادا میکند .چون ما پدرمان را حلال نمیکنیم.عذابی در انتظارش هست.جوابو به من بده خیلی ازتون متشکرم

سلام حاج آقا من همون بدبختیم ک باباش بیکاره اومدم اینجا ازشما بپرسم عذاب باباهایی مثه بابای من چیه ک جز تحقیرخونوادش و سرکوفت زدن و فحشایی که مخصوص هرزه های خیابونه کاری و کتک زدن بلدنیس چیه چرا فقط میگن عاق والدین میشین پس ما بچه ها چی چرااین زندگی منه دیگه اززندگی سیرم به همین عزای حسین قسمش دادم از زندگی راحتم کنه فقط میخوام بدونم خوده خدا یه انسان بود کم نمیورد؟اینجا اومدم دردمو نوشتم چون سایتای دیگه فقط میگن احترام بذارین و این حرفا اصن سواره چه خبر داره از پیاده وقتی اونا این مشکلاتو ندارن پس نمیتونن الکی بگن احترام بزارین آخه کدوم بابایی به دخترش فحش هرزه میده من21سالمه اما کلی موهام سفیدشدن بسکه گریه میکنم و تو خودم میریزم فقط جوابمو بدین منتظرم ببینم دین عدالت چه عذابی درنظرگرفته واسه همچین مردایی

ماها ک همچین زندگی داریم تاآخرعمربدبختیم منم مثه توام فقط شبانه روزنفرین میکنم بابامو و به خدامیگم این عدالته همه دوستای من خوشبختن و من بدبخت.من چندین سال بابام میرفت سرکاراما هرشب دعوا داشتیم الانم یه سال ونیم میشه که کارشو ول کرده و همش بخور و بخواب میکنه مامانم خرجمونو میده داداش بزرگم ندارم که کمک خرجمون باشه جرئتم نمیکنم خواسگار راه بدم توخونه چون همشون میپرسن بابات چیکارس چیزی که این روزا مهمه واسه همه خونواده ها و اگه ماها ازدواجم کنیم مورده خوبی که گیرمون نمیاد بعدنم بهمون سرکوفت داشتن چنین بابایی رو میزنن.مدامم از گوشه کنارسرکوفت میشنوم که دوستات متاهلن و تومجرد درحالی که من خواسگارای بهتر از شوهرای اونا داشتم فقط میخوام خوده خدا جواب مارو بده اینو وقتی نوشتم که قبلش کلی گریه کرده بودم به خاطر بدبختیام

سلام
پدر من حدود 3 سال پیش به بیماری سرطان دچار شد و مدتهای طولانی من به همراه مادرم از ایشون با جونو دل نگهداری کردیم، پدرم از خصوصیات بد و زشت چیزی کم نداره ، از بد دهنی و فحاشی گرفته تا از خونه بیرون کردن و خساست و لجبازی و هزاران مشکل روحی و روانی دیگه از جمله حسادت به همسر و بچه اش رو داره. با همه ی این اوصاف در زمان بیماریش چیزی براشون کم نزاشتیم از همراهشون توی بیمارستان خوابیدن گرفته تا دوندگیهای بسیار بدنبال دکترهای مختلف و وسایل درمانی خوب پیدا کردن و و و و . . .
انقدر کارها براشون کردیم که میشه کتاب نوشت و در حد یه کامنت نه توان روحیشو دارم توضیح بدم و نه جاش هست.
بعد از این مدت که من بخاطر مریضی پدرم ساکشن کردن گلو با دستگاه و چیزهای دیگه ی پزشکی رو یاد گرفتم و چندین باری که نفس پدر رفت و چشمشون باز موند با کمک خدا و مادرم ایشون رو به زندگی برگردوندیدم ، حالا بعد از درمانها و شیمی درمانی و پرستاریهای بی نظیر مادرم ، که در تمام طول این مدت پدرمون هیچ پولی به ما نمیداد و پولهاشو تو حسابهاش ذخیره میکرد و در بهترین شرایط قبض گاز و برق خونه رو میدادن. و ما هم مجبور بودیم بریم از عمومون مثل گداها کمک بگیریم یا از برادر دیگرم برای درمان پدری که خودش پولداره ولی همچین همسر و فرزندی که بهش خدمت میکنند رو این رفتار رو باهاشون میکنه
حالا که اندکی حالشون بهتر شده هم ما رو ترک کردن با یه دنیا بدهی رفتن خونه خواهراشون زندگی میکنند.
در ضمن راجع به این موضوع که گفتی اتاقت سالهاست رنگ نشده ، اتاقی هم که من توش بودم 20 سال رنگ نشده بود.
انشالله خدا به همه ی پدرها غیرت بده و سلامتی.
انشالله هم خدا به من کمک کنه تا بتونم مقداری از زحمتهای مادرم که با ناسپاسی پدرم رو به رو شده رو من براش جبران کنم.
انشالله خدا هم به شما کمک میکنه و شرایط شما هم درست میشه.

مشکل اینجاست که در جامعه ای بزرگ شدیم که هر مرد خری فکر میکنه باید زن بگیره.مردی که غرور بیجا داره و خسیس هست گوه میخوره زن میگیره.مشکل اینجاست در ایران به زن و تمام مادران ما بها داده نمیشه واز لحاظ قانونی هیچ حق و حقوقی ندارن.یک نفر از یاران پیامبر نزد پیامبر رفت و گفت چکار کنم که در دنیا و آخرت آمرزیده شوم پیامبر فرمود به مادرت نیکی کن.آن فرد پرسید بعد از مادر به کی نیکی کن دوباره فرمود مادرت.برای بار سوم هم پیامبر فرمود به مادرت نیکی کن.برای بار چهارم آن مرد از پیامبر پرسید بعداز مادر به چه کس نیکی کنم گفت پدرت.باید متذکر بشم اگر خانواده ای از رفتار و خساست پدرشون به شدت به تنگنا دچار شده باشن و آرزوی مرگ پدر را بکنن مستجاب میشه ولی هیچ نفرینی حتی بر مادر بد سازگار نیست.با کمی تحقیق به حرفم میرسید.در جامعه ای که هدف سگ دو زدن برای پول باشه ارزش های انسانی و خانواده لگد مال و قربانی میشه

سلام
من هم همین مشکلات رو دارم
بابای منم به ظاهر مذهبی تشریف داره. ولی به اندازه یک کافر حربی هم اسلام رو رعایت نمی کنه
یک دیوانه به تمام معناست
من هر شب وهر روز برای پدر و مادرش که مثلا پدر بزرگ و مادر بزرگ من باشن لعنت می فرستم که همچین جانوری رو تحویلاجتماع دادن.
امیدوارم آتش قبرشون برافروخته تر از همیشه باشه