ماجرای واقعی فدک

ماجرای واقعی فدک

فدک و تاريخ آن
يکي از ترفند هاي غاصبين خلافت اميرالمؤمنين علي عليه السلام اين بود که دست علي و فاطمه عليهماالسلام را از ثروت و دارايي کوتاه کردند؛ چرا که حکومت، درست همان‌گونه که نيروي نظامي مي‏خواهد، به پشتوانه مالي هم نيازمند است.
در اين راستا ابوبکر به راهنمايي و توصيه ي عمر، فدک را که ملک حضرت زهرا بود، بدون هيچ دليل منطقي غصب کرد و کارگران و عمال فاطمه عليهاسلام را از آن اخراج نمود. در اين باره به نکاتي از تاريخ فدک و غصب آن اشاره مي‌کنيم:

هدف فاطمه عليهاسلام از مطالبه فدک
گفتگوي فاطمه عليه اسلام با ابوبکر
گفتگوي امام علي عليه السلام با عمر درباره فدک
محاجه امام علي عليه السلام با ابوبکر درباره فدک
نامه اميرالمؤمنين عليه السلام به دستگاه خلافت
خشم فاطمه عليهاسلام
عصمت فاطمه عليهاسلام
ابوبکر و توقيف فدک
خطبه فدک
سخنان ابوبکر بعد از خطبه فدک
عدم رد فدک از سوي اميرالمومنين
سرنوشت فدک در طول تاريخ خلفا
فدک
اعطاء فدک
عوائد فدک
غصب فدک

فدک
فدک قريه‏اي بود از قراء يهود که بين آن و مدينه دو روز راه فاصله بوده است.
بعد از فتح خيبر، خداوند رعب و ترسي از مسلمين در دل اهل فدک قرار داد. لذا نماينده‏ اي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرستادند و از آن حضرت خواستند که با آنان بر نصف فدک مصالحه کند. حضرت هم پذيرفتند.

سوره حشر، آيه 6 و7: و ما افاءالله علي رسوله منهم فما او جفتم عليه من خليل و لا رکاب ولکن الله يسلط رسله علي من يشاء والله علي کل شيء قدير ما افاء الله علي رسوله من اهل القري فلله و للرسول و لذي القربي. .

خداوند در اين دو آيه مي‏فرمايد: آنچه را که خداوند به پيامبرش رجوع داده (از غنائم جنگي و زمينها و. . .) و شما مسلمانان هيچ اسبي براي فتح آن نتاختيد و هيچ شتري سوار نشديد؛ بلکه خداوند پيامبرش را بر آن مسلط فرمود که خداوند هم بر هر چيز قادر است.
همه اين اموال مربوط است به خدا و رسولش و نزديکان او. . . (يعني بين تمام مسلمين تقسيم نمي‏شود؛ مانند غنائم جنگي ديگر. بلکه فقط در اختيار رسول خداست تا در بين فقرا و محتاجان تقسيم کند) اين دو آيه صريح است در حکم اموالي مانند فدک که مسلمانان در آن حقي ندارند بلکه تماما در اختيار رسول خداست.

اعطاء فدک
حضرت امام رضا عليه السلام مي‏فرمايد: هنگامي که آيه آت ذالقربي حقه؛ حق نزديکان خود را بده نازل شد،
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: فاطمه را به سوي من بخوانيد. حضرت فاطمه (عليهاسلام) را خبر کردند
رسول خدا فرمود: اي فاطمه! فدک از جمله اموال و غنائمي است که براي فتح آن مسلمانان اسب و شتري نتاخته‏اند. « و هي لي خالصه دون المسلمين » و آن تنها در اختيار من است و مسلمانان در آن حقي ندارند. خداوند تبارک و تعالي به من امر فرمود که حق نزديکانم را بدهم. من اين فدک را به تو دادم. آن را تصرف کن براي خودت و فرزندانت.

عوائد فدک
در بعضي از روايات آمده است که درآمد ساليانه فدک بيست و چهار هزار دينار بوده است و در بعضي ديگر از روايات درآمد ساليانه را هفتاد هزار دينار گفته‏اند.


غصب فدک
اميرالمؤمنين عليه السلام مي‏ فرمايد: در زير اين آسمان تنها فدک در دست ما بود؛ ولي عده ‏اي بر آن بخل کردند. (يعني عمر و ابوبکر آنرا از روي بخل گرفتند.) و عده ديگري در آن دست و دلبازي کردند.
يعني عثمان آن را به تصرف خود گرفت و به هر کسي که مي‏خواست بذل و بخشش کرد. و خداوند، خوب قاضي و حَکَمي است و خوب مي‏داند که درباره فدک و غير فدک با ما چه کردند!

منابع:
فاطمه الزهرا رحماني/392/3.
بحار الانوار، ج 29 ص 105 و 123.
نهج البلاغه/ رسائل/ 44.

هدف فاطمه عليهاسلام از مطالبه فدک
در ماجراي مطالبه‌ي فدک از ابوبکر توسط فاطمه زهرا عليهاسلام بايد چند نکته را مد نظر قرار داد:
اولا: فدک حق مسلم حضرت زهرا عليهاسلام بود و گرفتن حق در هيچ قانون و اجتماع و ملتي اشکال ندارد.
ثانيا: با استدلالات محکمش، مظلوميتش ثابت شد و در واقع ظلم ابوبکر به اثبات ‏رسيد.
ثالثا: فاطمه زهرا عليهاسلام گويا غصب فدک را بهانه‏اي قرار داد تا به مردم بفهماند ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام هم غصب شده است.
و به همين جهت است که وقتي ابن ابي الحديد از استادش مي‌پرسد:« آيا فاطمه در ادعاي خود صادق بود؟»
استاد مي‏گويد:« بله.»
ابن ابي الحديد مي‏گويد:« چرا ابوبکر فدک را به فاطمه عليهاسلام برنگرداند؟»
استاد تبسمي مي‏کند و مي‏گويد:« اگر ابوبکر فدک را برمي‏گرداند، فاطمه عليهاسلام فردا مي‏آمد و ادعاي خلافت شوهرش را مي‏کرد و ابوبکر را از خلافت کنار مي‌زد و ابوبکر هم هيچ چاره‏اي نداشت.»
رابعا: فاطمه زهرا عليهاسلام به دليل نص آيه قرآن، از هر گونه زشتي و شر، پاک و مطهر است. او مي‏گويد فدک مال من است و پدرم به من بخشيده، ولي ابوبکر مي‏گويد « لا اعرف صحه قولک » يعني نمي‏دانم که تو راست مي‏گويي يا دروغ. هر مسلماني مي‌فهمد که ابوبکر در واقع آيه قرآن را رد مي‌کند، زيرا وقتي فاطمه معصوم و مطهر چنين ادعايي مي‏کند حتما راست مي‏گويد.
نتيجه اينکه فاطمه عليهاسلام از مطالبه فدک يک هدفهاي عالي و معنوي را دنبال مي‏کرده است و الا در زمان حيات رسول الله هم که فدک را در اختيار داشت و کارگران در آنجا کار مي‏کردند، عوايدش را در راه خدا و فقرا و مساکين بذل و بخشش مي‏نمود.

منابع:
بحارالانوار، ج 29، ص 194، ح 40.
فاطمة الزهراء رحماني/ 441.

گفتگوي فاطمه عليهاسلام با ابوبکر
ّّحضرت امام جعفر صادق عليه السلام مي‏فرمايد چون مردم با ابوبکر بيعت کردند و خلافت او محکم شد، ابوبکر وکيل حضرت فاطمه عليهاسلام را از فدک خارج کرد و فدک را به تصرف خود درآورد.
فاطمه عليهاسلام نزد ابوبکر رفت و فرمود: « چرا وکيل مرا از فدک بيرون کردي؟ پدرم رسول خدا آنرا به امر خدا به من داده است. »
ابوبکر گفت براي اين ادعايت شاهد بياور.
فاطمه عليهاسلام ام ايمن را براي شهادت حاضر کرد.
ام ايمن گفت: « اي ابوبکر، تو را به خدا قسم مي‏دهم آيا ميداني رسول خدا فرمود: ام ايمن زني است از اهل بهشت؟ ابوبکر گفت: بله. ام ايمن گفت من شهادت مي‏دهم که وقتي آيه فآت ذاالقربي حقه، نازل شد، رسول خدا فدک را به امر خداوند به فاطمه عليهاسلام داد. »
اميرالمومنين عليه السلام هم آمد و همان شهادت را داد.
ابوبکر- که چاره‏اي نمي‏ديد- چيزي نوشت و به فاطمه عليهاسلام داد. در اين هنگام عمر داخل شد و گفت اين نوشته چيست؟
ابوبکر گفت فاطمه ادعا مي‏کند که فدک را رسول خدا به او داده.
ام ايمن و علي عليه السلام هم به آن شهادت دادند. من هم اين نوشته را نوشتم.
عمر آن نوشته را گرفت و به آن آب دهان انداخت و پاره‏اش کرد.
فاطمه عليهاسلام گريه‏کنان از نزد آنها خارج شد.
در روايت ديگري در بحار جلد 29 صفحه 192 آمده است که وقتي عمر خواست نامه را به زور از حضرت فاطمه بگيرد، به صورت او سيلي نواخت سپس نامه را پاره کرد.
منابع:
بحارالانوار، ج 29، ص 127، ح 27.
بحارالانوار، ج 29، ص 192.

گفتگوي امام علي عليه السلام با عمر درباره فدک
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: . . .
اميرالمؤمنين به فاطمه عليهاسلام فرمود برو نزد ابوبکر و درباره فدک با او صحبت کن. فاطمه عليهاسلام نزد ابوبکر رفت و استدلالات خود را مبتني بر آيات قرآن بيان کرد.
ابوبکر نگاهي به عمر کرد و گفت: تو چه مي‏گويي؟ عمر گفت: براي ادعاي خودت دليل بياور.
فاطمه عليهاسلام فرمود: مهاجرين هجرت نکردند مگر به سوي ما و انصار ياري نکردند مگر با اهل بيت رسول خدا را و همه بايد از ما متابعت کنند و هر کسي ما را رد کند به دين جاهليت خود برگشته است. (يعني دليل خواستن از ما اهل بيت با اين همه کمالات و عصمت حرف غلطي است.)
عمر با کمال جسارت گفت: « اين اباطيل و سخنهاي بيهوده را کنار بگذار و شاهدهاي خود را حاضر کن!. »
فاطمه عليهاسلام اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين و ام ايمن و اسماء بنت عميس را آورد و همگي آنها شهادت دادند که فدک را رسول خدا به فاطمه عليهاسلام بخشيده است.
عمر گفت: علي عليه السلام که شوهر اوست. حسن و حسين هم که بچه هاي آنها هستند. ام ايمن هم که خادمه اوست. اسماء هم چون قبلا همسر جعفر برادر علي بود به بني هاشم متمايل است؛ پس شهادت هيچکدام از اينها قبول نيست؛ چون به نفع خودشان شهادت مي‏دهند.
اميرالمومنين فرمودند: فاطمه، پاره تن رسول خداست. او کسي است که رسول خدا درباره ‏اش فرمود: هر کس او را اذيت کند، مرا اذيت کرده و هر کس رسول خدا را اذيت کند، خدا را اذيت کرده. و هر کس فاطمه را تکذيب کند، رسول خدا را تکذيب کرده و دروغگو دانسته است. حسن و حسين دو فرزند رسول خدا و دو سيد جوانان اهل بهشت‏اند. هر کس آنها را دروغگو بداند، رسول خدا را دروغگو دانسته است. چون اهل بهشت راستگو هستند.
و اما من؛ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره من فرمود: تو از مني و من از تو هستم و تو برادر مني در دنيا و آخرت. هر کس سخن تو را رد کند، مرا رد کرده و هر کس از تو اطاعت کند از من اطاعت کرده و هر کس با تو مخالفت کند با من مخالفت کرده است. و نيز رسول خدا شهادت داده است که ام ايمن اهل بهشت است. عمر گفت: شما همانطوري که گفتي هستيد، اما شهادت کسي که به نفع خود شهادت دهد، قبول نيست.
اميرالمؤمنين فرمود: اگر قبول داريد که ما همينطور هستيم که گفتم، يعني همه ما اهل بهشتيم و راستگو، و باز هم شهادت ما قبول نمي‏شود، پس شهادت رسول خدا هم نبايد قبول شود. فانالله و انا اليه راجعون.
ما ادعايي کرديم و شما هم از ما بينه خواستيد. شما بر ولايت الهي و ولايت رسول خدا هجوم کرده‏ايد و آنرا از محل اصلي خود به جاي ديگري خارج کرده‏ايد و هيچ حجت و دليلي هم نداريد و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون (و زود است که ظالمين بدانند که چه بازگشتي خواهند داشت.)
سپس به فاطمه عليهاسلام فرمود: برگرد به خانه تا روزي که خدايتعالي بين ما حکم کند و هو خير الحاکمين.
منابع:
بحارالانوار، ج 29، ص 194، ح 40.

محاجه امام علي عليه السلام با ابوبکر درباره فدک
امام صادق عليه السلام فرمود:
بعد از آنکه ابوبکر فدک را گرفت اميرالمؤمنين عليه السلام به او فرمود:
چرا فاطمه را از ميراث رسول الله محروم کردي و حال آنکه فدک در زمان خود رسول خدا جزو املاک فاطمه بود؟
ابوبکر گفت:
«فدک غنيمت اسلام و متعلق به همه مسلمين است. اگر فاطمه شاهد بياورد که رسول الله آن را به او داده قبول است و الا حقي ندارد.»

اميرالمؤمنين فرمود:«اي ابوبکر، آيا بر خلاف حکم خدا حکم مي‏کني؟»
گفت:«نه.»
فرمود:«اگر يکي از مسلمان‌ها چيزي داشته باشد مانند لباسي يا خانه‏اي و من ادعا کنم که متعلق به من است، از چه کسي دليل و شاهد مي‏خواهي؟»
ابوبکر گفت:«از تو.»
امام فرمود:«پس چرا از فاطمه دليل و شاهد خواسته‏اي در صورتي که فدک متعلق به فاطمه بوده است؟ اگر مسلمان‌ها حقي در آن دارند، آنها بايد دليل و شاهد بياورند.»
ابوبکر که با جوابي منطقي روبرو شده بود، ساکت و متحير ماند.
عمر گفت:
«اي علي! ما را رها کن! ما از پس دلائل تو برنمي‏آئيم. اگر شهود عادلي مي‏آوري بياور و الا فدک مال مسلمين است. نه تو در آن حق داري و نه فاطمه.»
اميرالمومنين به ابوبکر فرمود:«اي ابوبکر آيا کتاب خدا را خوانده‏اي؟»
گفت:«بله.»
فرمود:بگو اين آيه درباره ما نازل شده يا کساني غير از ما: انما يريدالله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا. (خداوند اراده کرده است که هرگونه رجس و پليدي را از شما اهل بيت بزدايد و شما را پاک گرداند.)
ابوبکر گفت:«درباره شما.»
امام فرمود:«اگر کساني بيايند و شهادت بدهند که فاطمه، دختر رسول خدا، عمل زشتي انجام داده چه مي‏کني؟»
ابوبکر گفت:«بر او حد جاري مي‏کنم همان طور که بر ساير زن‏هاي مسلمين حد مي زنم.»
اميرالمؤمنين فرمود:«تو در اين صورت کافر مي‏شوي!»
گفت:«چرا؟»
فرمود:«چون تو شهادت خداي تعالي را در پاکي و عصمت فاطمه زهرا رد کرده‏اي و شهادت مردم را پذيرفته‏اي؛ همان طور که الان هم حکم خدا و رسولش را رد کرده‏اي و شهادت يک شخص بيابان‏نشين را قبول کرده‌اي، فدک را از او گرفته‏اي و گمان مي‏کني که غنيمت مسلمين است.
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:« مدعي بايد دليل بياورد و تو سخن رسول خدا را رد کرده‏اي!!»
با اين استدلال کوبنده ديگر کسي را ياراي جواب نبود و مردم به همهمه افتادند و به يکديگر نگاه تعجب مي‏کردند.
بعضي گفتند:«به خدا قسم علي عليه السلام راست مي‏گويد.»
مجلس به هم خورد و اميرالمؤمنين به خانه برگشتند.
ابوبکر به عمر گفت:
ديدي امروز علي عليه السلام با ما چه کرد! به خدا اگر بخواهد چنين کند، خلافت ما را تباه مي‏کند؛ چه کنيم؟!
عمر گفت:«نظر من اين است که فرمان بدهي تا او را بکشند.»
ابوبکر گفت:« چه کسي مي‏تواند او را بکشد؟»
عمر گفت:«خالدبن وليد.»
رفتند و جريان را به خالد گفتند، او هم قبول کرد.
ابوبکر گفت:
علي که به مسجد مي‏آيد، در موقع نماز در کنارش بنشين. وقتي سلام نماز را دادم، گردن علي عليه السلام را بزن.
اسماء بنت عميس که در آن زمان همسر ابوبکر بود جريان را به اميرالمؤمنين خبر داد. امام پيغام داد که خداوند مرا حفظ مي‏کند.
سپس به مسجد رفت. خالد کنار امام آمد و نماز شروع شد.
همه به نماز ايستادند. همين که ابوبکر براي تشهد آخر نشست، از گفته خودش پشيمان شد و ترس او را گرفت. بنابراين همينطور نشسته بود و فکر مي‏کرد و جرات نداشت سلام نماز را بگويد.
مردم خيال کردند ابوبکر به اشتباه افتاده. ناگهان ابوبکر با صداي بلند گفت:
اي خالد آنچه را که گفتم انجام نده، السلام عليکم و رحمه الله و برکاته!
اميرالمؤمنين رو کرد به خالد و فرمود:« ابوبکر تو را به چه کاري امر کرده بود؟»
خالد گفت:«فرمان داده بود گردنت را بزنم.»
امام فرمود:«اين کار را مي‏کردي؟»
خالد گفت:به خدا قسم اگر نگفته بود « انجام نده » تو را کشته بودم.
امام فرمود:«دروغ مي‏گويي. به خدا اگر حکم الهي نبود، مي فهميدي که کدام دسته- من و شيعيانمـ يا ابوبکر و پيروانش ضعيف‏تريم.»
بعد با دو انگشت مبارک، گلوي خالد را گرفت و فشار داد.
خالد نعره بلندي کشيد؛ به طوري که مردم ترسيدند. خالد قدرت حرف زدن نداشت. بالاخره ابوبکر دست به دامان عباس، عموي اميرالمؤمنين، شد.
عباس جلو آمد و شفاعت کرد. اميرالمومنين هم خالد را رها کرد.
منابع:
بحارالانوار، ج 29، ص 128 و 127 و 199.

نامه اميرالمؤمنين عليه السلام به دستگاه خلافت
اميرالمؤمنين عليه السلام هنگام غصبفدک نامه بسيار تندي به مضامين عالي و کلمات کوبنده خطاب به غاصبين نوشت. در آن نامه آمده است: اينان کارشان به اينجا کشيده که ميراث پاکان‏ نيکوکار را قسمت کرده‏اند و با غصب کردن هديه رسول خدابه دخترش، گناه سنگيني را متحمل گشته‏اند.
گويا من مي‏بينم که در گمراهي در حرکتيد همانطور که شتر براي آسياب با چشم بسته به دور خود مي‏گردد، به خدا قسم اگر اجازه مي‏داشتم سرهاي شما را همانند درو کردن گندم از بدن‏هايتان جدا مي‏کردم و آنچنان جمجمه‏هاي شجاعان شما را از جا مي‏کندم که چشمان شما از شدت گريه و زاري مجروح گرداند و به وحشت بيفتيد از زماني که مرا شناخته‏ايد من هلاک ‏کننده و نابود کننده لشگرها بوده‏ام؛ شادابي‏هاي شما را به باد مي‏دادم و آشوب‏هاي شما را مي‏خواباندم.
وقتي که من شجاعاني را که شمشيرشان را مي‏چرخاندند و مبارز مي‏طلبيدند، سر از بدنشان مي‏کندم، شما در خانه‏هايتان معتکف بوديد.
به خدا قسم اگر بگويم آنچه را که خداوند درباره شما فرموده است دنده‏هايتان در پهلوهايتان فرو مي‏رود، چه کنم اگر حرف بزنم ميگوييد علي حسودي مي‏کند! اگر ساکت شوم ميگوييد علي از مرگ ترسيد.
هيهات، هيهات، من خودم براي دشمنان، مرگ مي‏آورم و بدون هراس در شب ساکت، خود را در کام مرگ مي‏اندازم من با خود دو شمشير سنگين و دو نيزه بلنده برداشته‏ام و پرچم‏هاي کفر را سرنگون کرده‏ام و ناراحتي‏ها را از صورت نازنين رسول خدا که بهترين خلائق است زدوده‏ام.
هان که به خدا قسم پسر ابيطالب به مرگ انس بيشتري دارد از بچه به سينه مادرش، زنان همچون بچه ‏مرده‏ها براي شما بگريند اگر من آياتي را که درباره شما نازل شده بگويم مانند طنابي که در چاه بلندي آويزان باشد، به خود مي‏لرزيد و از خانه‏هايتان پا به فرار مي‏گذاريد. ولي من غضب خود را آسان مي‏گيرم و خشم خود را فرو مي‏خورم تا خداي خود را ملاقات کنم، با دستي شکسته، بي‏بهره از لذتهائي که شما مي‏بريد و سفره‏اي خالي از نان‏هايي که شما مي‏خوريد.
دنياي شما در نظر من چيزي نيست مگر مانند ابري که بالا مي‏آيد و سپس غليظ ميگردد و هنوز بارشي نداشته، از هم پاره شده، آسمان روشن مي‏گردد.
آرام باشيد که به زودي غبار غفلت زدوده مي‏شود و نتايج اعمال خود را که بسيار هم تلخ است ببينيد. . . و کافي است خداوند براي قضاوت و رسول خدا براي دشمني با شما و قيامت براي ايستادن و جواب دادن. . .
سلام بر آنکس که پيرو هدايت است.
منابع:
بحار الانوار، ج 29، ص 140، ح 30.

خشم فاطمه عليهاسلام
خشم و غضب فاطمه عليهاسلام: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: «اي فاطمه! خداوند تبارک و تعالي غضب مي‏کند هر جا تو غضب کني، و راضي است هر جا تو راضي باشي.»
اين يک حديث از احاديث بسياري است که در مورد خشم فاطمه وارد شده؛ اما از طرفي مي بينم در جريان فدک، ابوبکر خشم فاطمه را برمي‏انگيزد به طوري که فاطمه عليهاسلام ديگر با او سخن نمي‏گويد.
فاطمه بعد از جواب رد ابوبکر، از ابوبکر کناره گرفت و ديگر با او سخن نگفت تا وفات يافت و اجازه نفرمود که ابوبکر بر بدن مطهرش نماز بگذارد.
منابع:
بحارالانوار، ج 43، ص 121 و 182.
بحارالانوار، ج 29، ص 112.

عصمت فاطمه عليهاسلام
همه مسلمانها مي‏دانند فاطمه عليهاسلام معصوم بود و هيچگاه در مدت عمر خود گناهي را مرتکب نشد و در روايات هم شواهد بسياري آمده است.
مثلا رسول خدا فرمود: « فاطمه، بزرگ زنهاي بهشت است »؛ يا فرمود: « فاطمه روح من است.»؛ يا فرمود: « فاطمه پاره تن من است.»؛ و يا فرمود: « خداوند جماعتي از ملائکه را موکل کرده است تا فاطمه عليهاسلام را از چهارطرف محافظت کنند.»
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سه روز قبل از رحلتشان به اميرالمؤمنين فرمودند: «. . . زود است که هر دو رکن تو ويران گردد.»
وقتي رسول خدا رحلت کردند، اميرالمومنين فرمود: «اين يک رکن من بود.» و روزي که فاطمه عليهاسلام وفات يافتند فرمود: «اينهم دومين رکن من بود.»؛ از اين روايت بخوبي روشن ميشود که فاطمه عليهاسلام چه مقامي داشته که اميرالمؤمنين با آنهمه عظمت و اهميتش به او تکيه مي‏زده و فاطمه رکن و پايه و ستون آن حضرت بوده است.
آيا شخص غيرمعصوم و گناهکار مي‏تواند براي شخصيتي معصوم مانند اميرالمؤمنين تکيه‏گاه باشد؟ فاطمه عليهاسلام در نزديکي شهادت به اميرالمومنين عرضه داشتند: « اي پسر عم، تو به خاطر نخواهي داشت که هرگز من دروغ گفته باشم و يا خيانت کرده باشم و يا از اول زندگي تا به حال مخالفتي با تو نموده باشم. »
اميرالمومنين فرمودند: «پناه بر خدا ! تو آگاه‏تر و نيکوکارتر و پرهيزکارتر و گراميتر و ترسانتر از خداوندهستي که به مخالفت با من بر خاسته باشي».
تمام اين روايات و فرمايشات دلالت دارد بر مقام عصمت آن حضرت؛ مضافا بر اينکه آيه تطهير نقل در عصمت اهل بيت است؛ زيرا مي‏فرمايد: خداي تعالي اراده فرمود که هرگونه رجس و پليدي را از شما اهل بيت بزدايد و « يطهرکم تطهيرا » و شما را پاک کند .
از اين قسمت هم به خوبي روشن مي‏شود که وقتي ابوبکر براي ادعاي حضرت فاطمه، گواه و شاهد مي‏خواهد، اين به معناي آن است که به عصمت آن حضرت و صدق گفتارش ايمان ندارد؛ لذا اميرالمؤمنين فرمود: اي ابوبکر! اگر کسي شهادت دهد بر اينکه عمل زشتي از فاطمه عليهاسلام سرزده چه مي‏کني؟ ابوبکر گفت: بر او حد جاري مي‏کنم. حضرت فرمود: در اين صورت کافر خواهي بود؛ زيرا خداوند در قرآن شهادت داده است به عصمت آن حضرت.
منابع:
بحارالانوار، ج 43، ص 173 و 191.

ابوبکر و توقيف فدک
هر مسلماني مي‌داند فرزند از پدرش ارث مي‌برد.
فاطمه عليهاسلام مي‌فرمود:
فدک را پدرم به من بخشيده است » و ابوبکر مي‌گفت:« شاهد بياور.»
آيا فاطمه عليهاسلام يگانه دختر رسول خدا نبود؟
آيا فدک که ملک رسول خدا بود، به فاطمه به ارث نمي‌رسيد؟
اما ابوبکر حديثي به رسول خدا نسبت داد که هيچ کس نشنيده بود او مي‌گفت پيامبر فرموده انبياء از خود ارث ‌نمي‌گذارند.
ما فقط يک سئوال مي کنيم که چرا ابوبکر خانه هاي رسول خدا را که زنهايشان در آن سکونت داشتند از آنها پس نگرفت؟!
آيا آن خانه ها به عنوان ارث بود که خودش مي گويد انبياء ارث نمي گذارند؟! آيا آن خانه ها را رسول خدا به آنها نبخشيده بود؟ پس چرا از آنها شاهد و بينه مطالبه نکرد؟
نه هيچکدام از اينها نيست که بلکه تنها داعيه ابوبکر اين بود که دست اميرالمومنين را از فدک و اموال دنيا کوتاه کند تا مردم از دور آن حضرت متفرق گردند و اين جريان در تاريخ سابقه دارد مثلا آن طوري که در کتاب قيم و ارزشمند قادتنا تأليف مرحوم آيه الله ميلاني آمده است همين سئوال از ابوحنيفه شده است.
متن روايت:
فضال بن حسن به ابوحنيفه برخورد کرد و او در جمع کثيري مشغول تدريس فقه بود، فضال گفت به خدا قسم من نخواهم رفت مگر ابوحنيفه را خجالت دهم، رفيقش گفت ابوحنيفه استدلالش خيلي قوي است! فضال گفت ساکت باش مگر حجتي ديده اي که بر حجت فرد مومن برتري پيدا کند؟
اين را گفت و نزديک ابوحنيفه شد سلام کرد و گفت من برادري دارم مي گويد بهترين مردان بعد از رسول خدا اميرالمومنين علي بن ابيطالب است من گفتم: نه، ابوبکر و عمراند.
شما در اين مورد چه مي گوئيد؟ ابوحنيفه سرش را پائين انداخت و پس از لحظاتي سربلند کرد و گفت کافي است.
براي شرافت و فخر ابوبکر و عمر همين که کنار رسول خدا خوابيده اند و قبر آنها در روضه رسول خداست
فضال گفت:
بله من اين سخن را به او گفته ام ولي او مي گويد اگر جاي آن ها مال رسول الله بود که آنها ظلم کرده اند به رسول خدا حق رسول خدا را غصب کرده اند و اگر مال خودشان بود و رسول خدا به آنها بخشيده بايد آنرا برمي گرداندند، اگر نه پس چرا هبه اي که رسول خدا به فاطمه عليهاسلام کرده بود قبول نکردند و آن را برگرداندند؟
ابوحنيفه سرش را پائين انداخت بعد سربلند کرد و گفت آنها در حق دخترانشان عايشه و حفصه دفن شده اند.
فضال مي گويد:
من هم همين جواب را دادم ولي برادرم گفت تو مي داني وقتي رسول خدا از دنيا رفت نه زن داشت و از جميع مالش هشت يک آن به تمام زنها مي رسيد سهم هر زن مي شود يک قسمت از هفتاد و دو قسمت و لذا سهم هر يک از آنان يک وجب در يک وجب بيشتر نبوده پس عمر و ابوبکر در زمين غصبي دفن شده اند، تازه بگو ببينم چطور عايشه و حفصه از رسول خدا ارث ببرند و فاطمه عليهاسلام که دختر رسول خدا است ارث نبرد؟
سخن فضال که به اينجا رسيد ابوحنيفه ديد که ديگر هيچ جوابي ندارد.
لذا گفت: اي مردم اين مرد را بيرون کنيد او رافضي شيعه است، او خبيث است خدا او را لعنت کند.
منابع:
قادتنا ميلاني/ 4/ 380.

خطبه فدک
مقدمه
حمد و سپاس الهي
گواهي به وحدانيت الهي
گواهي به رسالت محمد صلي الله عليه و آله
اشاره به قرآن بعنوان عهد الهي
احکام اسلام براي هدايت انسانها
معرفي نسب خويش و علي عليه السلام با پيامبر
نجات از گمراهي و شرک با رسالت پيامبر
نقش علي عليه السلام در رسالت پيامبر
غصب ولايت علي عليه السلام
خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پيامبر
ذکر بينه از قرآن براي ارث
احترام به فرزندان رسولخدا
عمل به قرآن بعداز پيامبر
طلب ياري از مردم
اتمام حجت با مردم
ابوبکر و روايت دروغ از پيامبر
پاسخ فاطمه عليهاسلام با استناد به قرآن
اعتراف ابوبکر به صداقت فاطمه عليهاسلام

مقدمه
عبدالله بن حسن از پدرانش (عليهم السلام) روايت کرده: هنگامي که ابوبکر تصميم گرفت فدک را از حضرت زهرا عليهاسلام بگيرد، چون اين خبر به آن حضرت رسيد مقنعه‏اش را بر سر انداخته پيراهن بلند خود را بر تن کرد و به همراه گروهي از کنيزان و زنان خويشاوند خود، در حالي که چادر بلندش به زمين کشيده مي‏شد و راه رفتنش چيزي از راه رفتن رسول خدا کم نمي آورد و کاملا شبيه آن حضرت بود، از خانه بيرون آمده، به مسجد وارد شد.
اطراف ابوبکر را عده‏اي از مهاجر و انصار گرفته بودند، پرده‏اي براي فاطمه (عليهاسلام) آويختند؛ آن حضرت در پشت پرده نشست و سپس ناله جانگدازي از دل برآورد؛ به طوري که حاضرين به گريه افتادند و مسجد يکپارچه به خروش و اضطراب آمد.

حمد و سپاس الهي
حضرت لحظه‏اي مکث کردند تا هم همه جمعيت فرو نشست و سر و صداها خاموش شد. سپس کلام خود را با حمد و سپاس الهي و درود بر پيامبر خدا آغاز کرد. از شنيدن صداي فاطمه دوباره مردم به گريه افتادند. بعد از سکوت و آرامش فاطمه (عليهاسلام) کلام خود را چنين آغاز فرمود: خداوند را سپاس برآنچه نعمت داد و به قلب‏ها الهام فرمود؛ و مدح و ستايش براي خدايي که به نعمت‏هاي عامه‏اش قبل از استحقاق ابتدا کرد و هرگونه نعمتي را ارزاني داشت و يکي پس از ديگري بر ما فرو ريخت نعمتهايي که از شماره بيرون است و جزاي آنها را هرگز نتوان داد و نهايتش را نتوان فهميد.
انسانها را ترغيب فرمود که شکر او را به جاي آورند تا او نعمت‏هايش را فزوني بخشد و پي در پي عطا کند و از آنها طلب حمد و سپاس کرد تا نعمتهايش را بر آنها بريزد و آنها دوباره همانند آن نعمتها را از او درخواست کنند.

گواهي به وحدانيت الهي
و اشهد ان لا اله الا الله و گواهي مي‏دهم که معبودي جز الله نيست، خدايي يگانه و بي‏شريک، و اين کلمه توحيد کلمه‏اي است که نتيجه‏اش اخلاص است و در قلبها ريشه دارد توحيد در فطرت انسان نهاده شده و هر کس به آن انديشيد آنرا با عقلش مطابق دانست. توحيد نظري و استدلالي.
خدايي که چشم‏ها توان ديدنش را و زبانها توان وصفش را و خيالات توان چگونگي‏اش را ندارند.
او همه چيز را از هيچ پديد آورد و براي آفرينش آنها الگو و نمونه‏اي نداشت؛ بلکه آنها را به قدرتش آفريد و به اراده‏اش خلق کرد بدون اينکه به آنها نيازي داشته باشد يا از آنها فايده‏اي ببرد؛ و اين نبود مگر اينکه حکمتش را پايدار کند و بر طاعتش آگاهي دهد، قدرتش را اظهار کند و مردم را بنده خود گرداند و دعوتش را گرامي دارد.
و سپس بر طاعت خود ثواب و بر معصيتش عقاب نهاد تا بندگان را از خشم خود باز دارد و به سوي بهشت فرا خواند.

گواهي به رسالت محمد صلي الله عليه و آله
و اشهد ان ابي محمدا عبده و رسوله و گواهي مي‏دهم که پدرم محمد (صلي الله عليه و آله) و سلم بنده و رسول خداست و خداوند او را برگزيد قبل از اينکه به او ماموريت دهد و او را نام نهاد قبل از آنکه او را در ظاهر پديد آورد و او را انتخاب کرد قبل از اينکه پيامبرش کند؛ چه، آفريدگان در علم غيب خدا مستور و در پرده ترسها نگه داشته شده و با عدم، دست به گريبانند و خداوند پي‏آمد کارها را مي‏داند و بر رويدادهاي روزگار احاطه دارد و به جايگاه کارهاي شدني آشناست.
خداوند رسولش را فرستاد تا فرمان خود را تمام و کامل کند و اراده حتمي‏اش را در مورد اجراي احکامش ظاهر سازد و تقديرات قطعي‏اش را نافذ فرمايد. و چون ديد امتها فرقه فرقه شده و دينهايشان پراکنده گشته، هر دسته به دور آتشي جمع و به بت‏ پرستي مشغولند و با اينکه خدا را مي‏ شناسند منکر او شده‏اند، لذا ظلمت‏ها را با نور محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) روشن کرد و تيرگي قلبها را زدود و موانع را از جلو چشم‏ها برداشت و مردم را هدايت فرمود و از گمراهي رهانيد و کوري‏ها را به بينايي تبديل کرد و آنها را به دين قويم خود هدايت و به راه مستقيم دعوت فرمود.
سپس خداوند آن حضرت را به مهرباني و اختيار و خواست و رغبت و ايثار خويش قبض روح کرد و از رنج و زحمت اين دنيا آسوده نمود و ملائکه ابرار اطرافش را گرفته، به رضوان پروردگار غفارش رساندند و در مجاورت خداوند فرمانرواي مقتدر جاي دادند.

اشاره به قرآن بعنوان عهد الهي
درود الهي بر پدرم که پيامبر و امين وحي و برگزيده و منتخب و مورد پسند خداوند است و سلام و رحمت و برکات خدا بر او باد. سپس فاطمه (عليهاسلام)  رو به اهل مجلس کرد و فرمود: شما اي بندگان خدا مورد خطاب امر و نهي الهي و حاملان دين و وحي او هستيد تا نسبت به اين دين درباره خود امين باشيد و به ديگر امتها هم برسانيد.
اي مردم در بين شما خداوند عهدي گذاشته است و آن کتاب ناطق خدا، قرآن صادق و نور درخشان و چراغ تابناک است که ديدگاه‏هايش روشن و اسرارش آشکار و ظواهرش درخشان است؛ قرآني که پيروانش مورد غبطه ديگران و پيروي‏اش کشاننده به سوي بهشت و حرف‏شنوايي از آن موجب رهايي است.
به وسيله قرآن مي‏توان به برهان‏هاي روشن و حرمت‏هاي دورباش زده و شواهد روشن و استدلالات کافي و فضائل مورد پسند و امور جايز و بخشيده شده و قوانين حتميه الهي دست يافت.

احکام اسلام براي هدايت انسانها
واي مردم مسلمان؛ خداوند تبارک و تعالي ايمان را موجب پاکي شما از شرک قرار داد و نماز را براي دوري از تکبر ،و زکات را باعث طهارت روح و فزوني در روزي ،و روزه را براي پايداري اخلاص ،و حج را موجب استواري دين ،و عدل را براي تقويت دلها، و پيروي از ما اهل بيت را موجب نظم ملتها، و پيشوائي ما را براي امان از تفرقه ،و جهاد را موجب عزت اسلام، متين کرد .
و چنين مقدر فرمود که صبر موجب استحقاق پاداش ،و امر به معروف مصلحت انديشي براي همگان ،و نيکي به پدر و مادر سپري از خشم پروردگار، و صله رحم موجب زياد شدن عمر،و قصاص موجب جلوگيري از خونريزي‏ها گردد ،و وفاي به نذر سبب بخشش باشد ،و و کامل کردن ترازوها موجب عدم زيان ،و نهي از آشاميدن شراب براي پاکي از پليدي، و دوري از تهمت نارواي جنسي پرده‏اي براي جلوگيري از لعن، و ترک دزدي موجب حفظ عفت جامعه شود.
و خداوند شرک را حرام فرمود تا در ربوبيت او اخلاص باشد؛« فاتقوالله حق تقاته» پس آنگونه که شايسته است تقواي الهي را پيشه خود کنيد و جز در حال مسلماني از دنيا نرويد و در اوامر و نواهي الهي اطاعت کنيد زيرا فقط بندگان عالم از خداوند خوف دارند.
سپس فاطمه (عليهاسلام) فرمود: «ايهاالناس! بدانيد من فاطمه‏ام و پدرم محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) است. آنچه را که مي‏گويم از اول تا به آخر صحيح است. نه سخن بيهوده مي‏گويم و نه کار ناروا انجام مي‏دهم.

معرفي نسب خويش و علي عليه السلام با پيامبر
من دختر آن پيامبرم که خداوند درباره‏اش فرمود: « فرستاده‏اي از جانب من به سوي شما آمده که زحمت‏هاي شما بر او گران است و نسبت به اصلاح شما حريص است و با مؤمنين رؤوف و مهربان. اگر نسب او را بشناسيد مي‏دانيد که او فقط پدر من است نه هيچ‏يک از زنان شما و اوست برادر اميرالمؤمنين علي عليه السلام نه هيچيک از مردان شما و چه خوب است منسوب بودن به آن حضرت که درود خداوندي بر او و خاندانش باد
نجات از گمراهي و شرک با رسالت پيامبر
آن حضرت رسالت خويش را ابلاغ و اندرزهاي خود را انجام داد. از هر مرتبه‏اي از شرک دور بود و رمق مشرکين را گرفت و با حکمت و پند نيکو، ايشان را به راه پروردگارش دعوت فرمود؛ بتها را شکست و گردن ‏فرازان را سرکوب کرد تا شکست خوردند و گريختند. کم‏‎کم ظلمتها رفت و صبح هدايت دميد و حق روشن شد و زعيم دين لب گشود و هاي و هوي شيطان فرو نشست.
فرومايگان منافق نابود شدند و گره‏هاي کفر و پراکندگي گشوده شد و کلمه اخلاص (لا اله الا الله) در زبانها پيچيد در حالي که شما بر لب پرتگاه گودال جهنم بوديد.
و شما از شدت ضعف جرعه هر آشامنده و طعمه هر خورنده و آتش گيره هر شتاباني بوديد و همه بر سر شما قدم مي‏گذاشتند و شما را له مي‏کردند آب گنديده مي‏خورديد و غذاي شما گوشت خشک شده و برگ درختان بود، با حالتي ذليل هميشه در ترس بوديد که مبادا اطرافيان بريزند و شما را به يک حمله بربايند.
نقش علي عليه السلام در رسالت پيامبر
پس خداي تبارک و تعالي را به پدرم محمد (صلي الله و عليه و آله و سلم )از آن وضع اسفبار نجات داد و بعد از همه مقدمات و بعد از آنکه گرفتار مردم قوي و گرگان عرب و طاغيان اهل کتاب شديد، خداوند هر آتشي را که بر افروختند خاموش کرد و هر گاه شيطاني سربلند مي‏کرد و متجاوزي چون مار، اجتماع مسلمين را تهديد به مرگ مي‏کرد، آن حضرت برادرش علي اميرالمومنين (عليه السلام) را به کام آنها مي‏فرستاد و علي عليه السلام هم دست از آنها برنمي‏داشت مگر اينکه آنان را گوشمالي داده شراره آتش آنان را خاموش مي‏کرد.
آري؛ علي در راه خدا رنج‏ها ديده و تلاشها نموده است. به رسول خدا نزديک و نسبت به اولياء خدا سرور بود. آستين همت را بالا زده، خيرخواه و کوشا و رنج ‏ديده و زحمتکش بود در حاليکه شما در آسايش و رفاه بسر مي‏برديد و به فکر خود بوديد.
از نعمت‏ها بهره‏ مند و آسوده و بي‏خيال در کمين ما نشسته بوديد که اوضاع چگونه مي‏چرخد و گوش بزنگ اخبار بوديد. در وقت استراحت زودتر از ديگران بر زمين مي‏نشستيد و در موقع جنگ پا به فرار مي‏گذاشتيد.

غصب ولايت علي عليه السلام
پس هنگامي که خداوند براي پيامبرش، خانه پيامبران و جايگاه برگزيده برگزيدگانش را انتخاب کرد در بين شما کينه و نفاق آشکار و جامه دين فرسوده گشت، افراد گمراه خموش به نطق آمدند و فرومايگان پست به صحنه درآمده، سرکردگان تبهکار نعره کشيدند و در ميدانها جولان دادند.
شيطان سرش را از گريبان برآورد و شما را به سوي خود فرا خواند و شما را اجابت کننده دعوت خود يافت که گول او را خورده‏ايد. سپس در آزمايش خود، شما را بي‏وزن و ناچيز ديد و چون تحريکتان کرد و به خشم آمديد و بر غير شتر خود داغ زديد (شتر ديگران را به نام خودتان غصب کرديد) و به آبشخور ديگري وارد شديد! بله.
هنوز چيزي از رحلت رسول خدا نگذشته بود و زخم و جراحت فقدان او هنوز به هم نيامده و بهبود نيافته بود، بلکه هنوز جسد رسول خدا دفن نشده بود که شما از ترس اينکه فتنه‏اي به پا شود شتاب کرديد و خلافت را ربوديد. آگاه باشيد که با اين عمل در فتنه و آشوب سقوط کرده و جهنم را که بر کافران احاطه دارد براي خود برگزيديد.

خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پيامبر
پس هيهات بر شما، شما را چه شد و به کجا مي‏رويد؟ و چه بيراهه ميرويد! اين کتاب خداست پيش روي شما و امورش روشن و دستوراتش درخشان و پرچم‏هايش برافراشته و دورباش‏هايش آشکار و فرامينش واضح است. و شما آنرا پشت سرانداخته‏ايد. آيا تصميم داريد به غير آن حکم کنيد؟! و اين چه بد تبديلي است براي ستم‏پيشگان و هر کس دين جز اسلام بجويد هرگز از او پذيرفته نگردد و در آخرت از زيانکاران است.
و بعد هم شما چندان صبر نکرديد که سرکشي اين فتنه فرو بنشيند و مهار اين شتر رسيده به چنگ آيد، بلکه به شعله‏هايش دامن زديد و جرقه‏هايش را تحريک کرديد و نداي شيطان گمراه‏کننده را پاسخ مثبت داديد تا انوار درخشان دين را خاموش کنيد و سنت‏هاي پيامبر برگزيده را نابود سازيد.
به خوردن کف روي شير تظاهر مي‏کرديد ولي در باطن مي‏خواستيد از شيرها بنوشيد. (ظاهرا دلسوزي براي دين مي‏کرديد ولي باطنا مي‏خواستيد به متاع دنيا برسيد.) و نسبت به خاندان رسول خدا دورويي و نفاق به خرج داديد.
ما با شما از در صبر مي‏آييم همچون کسي که دستش را به لبه تيز کارد گرفته و يا نيزه‏اي در شکمش فرو رفته باشد.

ذکر بينه از قرآن براي ارث
آيا چنين پنداشته‏ايد که ما را ارثي نيست؟ آيا از دستورات دوران جاهليت پيروي مي‏کنيد؟ کيست که از خداوند بهتر حکم کند براي گروهي که باور دارند. آيا نمي‏دانيد؟ براي غاصبان فدک مانند خورشيد درخشان، واضح است که من دختر پيامبرم و بايد از او ارث ببرم.
اي مسلمانان! من بايد براي گرفتن ارثم مغلوب شوم؟!
اي پسر ابي قحافه (ابوبکر) آيا در کتاب خداوند آمده که تو از پدرت ارث ببري و من از پدرم نبرم؟! حقا که سخن ناروايي گفته‏اي! آيا عهد کتاب خدا را کنار گذاشته، پشت سرتان انداخته‏ايد در آنجا که گويد «و سليمان از داود ارث برد .
و آنجا که داستان يحيي بن زکريا را بازگو مي‏ کند که مي‏فرمايد« پروردگارا از سوي خودت جانشيني به من ببخش که از من و خاندان يعقوب ارث ببرد و آنجا که مي‏فرمايد «بعضي از خويشان بر بعضي ديگر در کتاب خدا مقدم هستند»
و نيز آنجا که مي‏فرمايد «خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش مي‏کند که پسر دو برابر دختر ارث ببرد» و يا فرمود «اگر مالي را به‏جاي گذارد، به ‏طور شايسته براي پدر و مادر و نزديکانش وصيت کند و اين حقي است بر پرهيزکاران.» .
آيا گمان کرده‏ايد که مرا از پدرم نصيبي نيست و ارثي نمي‏برم و اصلا خويشاوندي بين ما نيست؟! آيا براي شما آيه‏اي اختصاصي آمده که پدرم از آن خارج است؟ يا مي‏گوييد اهل دو ملت مختلف از يکديگر ارث نمي‏برند و من و پدرم اهل يک ملت و آئين نيستيم؟! آيا شما از پدرم و پسر عمم،علي، به عام و خاص قرآن داناتريد؟ پس اين شما و اين فدک، همچون شتر مهارشده و زين کرده!، يکديگر را در روز حشر خواهيم ديد.
پس چه خوب داوري است خداوند، و چه خوب بزرگ و پيشوايي است محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) ،و چه خوب وعده‏ گاهي است قيامت، که در آن روز نتيجه زيانبار عمل خود را خواهيد ديد، ولي پشيماني سودي ندارد و براي هر خبري جايگاهي است و به‏زودي خواهيد دانست که بر چه کسي عذاب خوارکننده فرود اٌمده و شکنجه پايدار وارد مي‏شود.

احترام به فرزندان رسولخدا
آنگاه فاطمه (عليهاسلام) به سوي انصار نظر افکنده فرمودند: اي گرده جوانمردان و اي بازوان دين و ياران اسلام! اين چه چشم‏پوشي و سهل‏انگاري است که در حق من روا مي‏داريد و نسبت به ظلمي که به من مي‏شود در خواب غفلتيد؟! آيا پدرم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي‏ فرمود: هر انساني در فرزندانش حفظ مي‏شود؟ (يعني اگر مي‏خواهيد جانب کسي را محترم بشماريد بعد از او به فرزندانش احترام کنيد.) چه زود اين عمل را انجام داديد؟ دست مرا از فدک کوتاه نموديد؟ و براي امري که وقت آن نشده شتابان شديد؟ اي گرده انصار! شما را قدرت و طاقت اين هست که خواسته مرا برآورده کنيد.
آيا مي ‏گوييد محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) مرد و رفت و ديگر خبري نيست؟ نه، اين امر بزرگي است که شکافش گسترش مي‏يابد و رخنه‏اش بازتر مي‏گردد و پيوستگي‏هايش از هم مي‏گسلد.
و کم کم به قهقرا و جاهليت برمي‏گرديد آري زمين در غيبت او تاريک و ستارگان در مصيبتش گرفته و آرزوها نوميد و کوهها فرو هشته و حريم او بي‏ارزش و حرمت او زايل گرديد. پس به خدا قسم اين است آن بلاي بزرگ و مصيبت عظمي که مانندش نيامده و نازل نگشته است.

عمل به قرآن بعداز پيامبر
اين کتاب خداست که هر صبح و شام بر در خانه‏هاي شما فرياد مي‏زند و با آواز بلند و تلاوت و فهماندن آن اعلان مي‏دارد که انبياء قبل هم مي‏مردند و اين حکم الهي و قضاء حتمي بر آنها هم وارد مي‏شد؛ آنجا که مي‏فرمايد: « و ما محمد الارسول. . . » محمد نيست مگر فرستاده‏اي که بيش از او نيز فرستادگاني آمده‏اند و گذشته‏اند.
آيا اگر او بميرد و يا کشته شود، شما به دوران جاهليت گذشته خود برمي‏گرديد؟ و هر کس به گذشته خود برگردد، (از دين خارج گردد) هرگز زياني به خداوند نياورد و به زودي خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.

طلب ياري از مردم
اي واي از گروه اوس و خزرج! آيا ميراث مرا ببلعند در حالي که شما را مي‏بينم و صداي شما را مي‏شنوم و شما با هم جمع و پيوسته‏ايد؟! اين درخواست من است که شما را فرا گرفته و اين خبردادن من است که شما را شامل شده (و من از شما ياري مي‏طلبم.)
شما داراي افراد زياد و قدرت فراواني هستيد و سلاح جنگي و تجهيزات در دست شماست! درخواست من به شما مي‏رسد ولي جواب نمي‏دهيد و فرياد من به گوشتان مي‏رسد ولي به فريادم نمي‏رسيد؛ در حاليکه شما به استقبال دشمن در جنگ‏ها معروفيد و شما را به خير و صلاح مي‏شناسند.
شما برگزيدگان و منتخب جامعه‏ايد، با اعراب جنگيده‏ايد و رنج و تعب بسياري متحمل شده‏ايد.
شما با گروه‏هاي زيادي درگير شده‏ايد و بدون هيچ ضعفي، شجاعان را دفع کرده‏ايد. ما فرار نکرديم و شما هم فرار نکرديد. هر چه را که ما امر کرديم پذيرفتيد تا به دست ما اهل بيت، سنگ آسياي اسلام به چرخش درآمد و نتايج و بهره‏هايش زياد شد.
بيني شرک به خاک ماليد و طغيان تهمت‏ها فرو نشست و آتش کفر به خاموشي گراييد؛ آشوب فتنه‏ها آرام و نظام دين منسجم گرديد. پس شما چرا بعد از روشني راه بيراهه رفتيد و چرا حق را پنهان کرديد، بعد از اينکه اٌشکار شده بود و چرا عقب ‏گرد کرديد و بعد از ايمان مشرک شديد.
آيا شما با مردمي که پيمان خود را شکسته و براي بيرون کردن پيامبر تصميم گرفته‏اند، نمي‏جنگيد با آنکه آنها اول جنگ را شروع کرده‏اند؟ آيا از آنان مي‏ترسيد در حالي که خداوند سزاوارتر است که از او بترسيد اگر ايمان آورده باشيد؟ (يعني چرا وقتي اين گروه غاصب خلافت، پيمان خود را شکستند و به عهدي که درباره اميرالمومنين (عليه السلام) با رسول خدا داشتند وفا نکردند، شما با آنها نمي‏جنگيد و از اميرالمومنين دفاع نمي‏کنيد؟)
آگاه باشيد من شما را چنين مي‏بينم که به رفاه ‏طلبي و زندگي راحت متمايل گشته و آن کس که براي زمامداري سزاوار است دور ساخته و به راحتي و آسايش روي آورده و خود را از ضيق و تنگي نجات داده‏ايد.
پس آنچه را که فرا گرفته بوديد کنار گذاشته و آنچه آشاميدنش آسان بود، بيرون ريختيد. پس اگر شما و تمامي کساني که در روي زمين زندگي مي‏کنند کافر شوند،بدانيد که خداوند بي‏نياز و ستوده است.

اتمام حجت با مردم
آگاه باشيد آنچه را گفتم با آگاهي نسبت به شما است که شما انگيزه ياري نداريد و نيرنگ و فريب، دلهايتان را فرا گرفته است؛ وليکن اين سخنان خروشي بود که از جان برآمد و آهي بود که از خشم برخاست، کاسه صبر لبريز، و عقده‏هاي سينه باز و حجت بر شما تمام شد. پس اين شما و اين شتر خلافت! لجامش را محکم بگيريد و بتازيد. اما بدانيد پشتش زخمي و پايش لنگ و عار و ننگش هميشگي است. نشان خشم الهي بر آن خورده و عيبش ابدي است.
خلافتي که به آتش برافروخته الهي پيوسته، آتشي که بر دلها احاطه کند؛ در حالي که کليه اعمال شما در پيش چشم پروردگار است و به زودي ستمگران خواهند دانست که در چه جايگاهي رجوع مي‏کنند. من دختر پيامبر شمايم که شما را از عذاب سخت آينده بيم داد. پس هر چه مي‏خواهيد بکنيد. ما هم کار خودمان را مي‏کنيم و منتظر باشيد که ما هم منتظريم.
سخنان ابوبکر بعد از خطبه فدک
سخنان ابوبکر بعد از خطبه فدکيه
مقصود ابوبکر از آن سخنان
واکنش ام سلمه از سخنان ابوبکر
منابع:
مراجعه شود به:

سخنان ابوبکر بعد از خطبه فدکيه
ابن ابي الحديد در شرح نهج ‏البلاغه خود مي‏نويسد: خطبه غراء و استدلالي فاطمه عليهاسلام بر ابوبکر گران آمد. پس به منبر رفت و گفت: اي مردم اين سخن‏ها چيست که مي‏شنوم؟! اين آرزوها در عهد رسول خدا کجا بود؟! آگاه باشيد هر کس شنيده بگويد و هر کس ديده تکلم نمايد. او (يعني اميرالمومنين عليه السلام ) روباهي است که شاهدش دم اوست و او ملازم است با هر فتنه و آشوبي و چون فتنه خاموش گردد مي‏گويد دوباره آن را شروع کنيد و آتش فتنه را برانگيزيد. از افراد ضعيف ـ مانند ام ايمن ـ کمک مي‏گيرد و از زنان - مانند فاطمه - ياري مي جويد.
او مانند ام طحال است (زني که در جاهليت، فاحشه بود) و دوستدار عمل زشت. اي مردم آگاه باشيد اگر بخواهم مي‏گويم و اگر بگويم، رازها را از پرده بيرون مي‏ريزم ولي تا وقتي به من کاري نداشته باشند، ساکتم.
سپس ابوبکر به انصار رو کرد و گفت اي گروه انصار من سخن سفيهان و نابخردان شما را شنيدم و سزاوارترين کسي که بايد به پيمان رسول خدا وفادار باشد شماييد. رسول خدا به سوي شما آمد و او را پناه داديد و ياري نموديد.
آگاه باشيد که من کسي را که استحقاق ندارد کمک نمي‏کنم؛ نه با دست نه با زبان. سپس از منبر پايين آمد.

مقصود ابوبکر از آن سخنان
ابن ابي الحديد مي‏گويد به استادم گفتم: ابوبکر در اين کلام به چه کسي گوشه مي‏زند؟ استادم گفت گوشه نزده، بلکه تصريح کرده. گفتم اگر تصريح کرده بود، نمي‏پرسيدم. استادم خنده‏اي کرد و گفت: مقصود ابوبکر، علي بن ابيطالب است.
گفتم آيا واقعا تمام اين کلام و اين نسبت‏هاي ناروا را در مورد علي بن ابيطالب گفته است؟ گفت: بله، اي پسرم، صحبت فرمانروايي است. (يعني براي رسيدن به حطام دنيا دست به هر جنايتي مي‏زنند.) گفتم: انصار چه جوابي دادند؟ استاد گفت: انصار شروع کردند به ستودن و تعريف از علي بن ابيطالب؛ و ابوبکر ترسيد اوضاع به هم بخورد و بر او بشورند. لذا آنها را از صحبت نهي کرد.

واکنش ام سلمه از سخنان ابوبکر
شيخ جمال الدين شامي در کتاب در النظيم مي‏نويسد: ام سلمه وقتي سخن ابوبکر را شنيد، گفت آيا اين سخنها در مورد شخصي مثل فاطمه عليهاسلام گفته مي‏شود؟ او به خدا قسم فرشته‏اي است بين انسانها که در دامان پرهيزکاران پرورش يافته و ملائکه بر سر او دست کشيده‏اند.
فاطمه در دامان پاکان رشد کرده و به بهترين وجه بزرگ شده و با بهترين روش تربيت يافته. آيا گمان مي‏کنيد که رسول خدا اميرانش را از او حرام کرده ولي به او اعلام نفرموده؟ در حاليکه خداوند فرمود - اي رسول ما- اقوام نزديک خود را انذار کن و از عذاب من بترسان.
آيا زهرا عليهاسلام با دستور رسول خدا مخالفت مي‏کند؟ در حاليکه او بهترين زنان و مادر آقاي جوانان بهشت - حسن و حسين - و همدوش مريم است و رسالت خداوندي به پدرش تمام شده. به خدا قسم رسول خدا فاطمه‏اش را در سرما و گرما دلسوز بود و از چپ و راست به او کمک مي‏کرد. آرام باشيد که به همين زودي رسول خدا را ديدار مي‏کنيد و بر خداوند منتقم، وارد مي‏گرديد. واي بر شما به زودي خواهيد فهميد.
ابوبکر، آن سال ام سلمه را از سهميه‏اش محروم کرد.
منابع:
بحار الانوار، ج 29، ص 326.
در النظيم ـ فاطمة الزهراء قزويني/505.

عدم رد فدک توسط حضرت علي
الف: هيچ سند تاريخي معتبري در دست نيست که اثبات کند حضرت علي عليه السلام حتي در يک مورد از پيامبر صلي الله عليه و آله اطاعت نکرده و با ايشان مخالفت ورزيده باشد.
 در جريان صلح حديبيه نيز ما موردي نداريم که حضرت علي (ع) از پيامبر (ص) اطاعت نکرده باشد، بله وقتي مشرکان قبول نکردند که بعد از نام پيامبر (ص) عنوان و لقب (رسول الله) ذکر شود و خواستار پاک نمودن آن شدند و پيامبر (ص) نيز قبول کرد که حذف گردد. حضرت علي (ع) که نويسنده صلح نامه بودند عرض کرد: (مرا ياراي چنين جسارتي نيست که رسالت و نبوت تو از پهلوي نام مبارکت محو کنم). پيامبر (ص) از علي (ع) خواست که انگشت ايشان را روي آن بگذارد تا شخصاً آن را پاک کند.[i]
واين در واقع نشان دهنده کمال ادب امام علي (ع) نسبت به ساحت پيامبر اکرم (ص) است نه مخالفت با آن حضرت.
ب) در مورد داستان ازدواج دختر حضرت علي (ع) با عمر اولاً برخي از محققين اصل وقوع آن را انکار کرده‌اند. و ثانياً: منابع تاريخي نيز در کيفيت نقل آن اختلاف دارند و بعضي از نقلها حتي مشتمل بر اهانت به خليفه دوم نيز هست که با مراجعه به احاديث روشن مي‌شود. و ثالثاً: بر فرض ثبوت، اصل آن قابل توجيه است و نمي‌توان با يک نقل تاريخي که حکايت از رفتار اجتماعي خاص که بر اساس مصالح انجام مي‌گيرد، اصول اعتقادي مبرهن ثابت را نقض نمود.
ج) آنچه از سوي پيشوايان ديني در مورد نامگذاري فرزندان به ما رسيده است، اين است که براي فرزندان خود نامهايي که موجب تحقير آنان بشود انتخاب نکنيد و اين نيز روشن است که در زمان امام علي (ع) نامهايي مانند ابوبکر، عمر از اسامي رايج بوده است و قبحي نداشته اند.
 اين نکته را نيز مدنظر داشته باشيد که اختلاف ائمه اطهار (ع) با سايرين، امري عاطفي و احساسي نبود که باعث عکس‌العملهاي احساسي شود مانند تحريم نامهايي که متداول بوده به صرف اينکه مخالفين آنها، اين نامها را دارند.
د: در مورد قضيه فدک و در پاسخ به اين سؤال که چرا حضرت علي (ع) موقعي که به حکومت رسيدند فدک را به اولاد فاطمه زهرا (س) بازنگرداندند؟ مي‌گوئيم: با فرض عدم قبول روايتي که حاکي از اين است که سرانجام پس از آن کش و قوسها، در زمان خليفه دوم فدک به حضرت علي (ع) و عباس عموي پيامبر (ص) بازگردانده شد (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 4 ص 80 به بعد)، همانگونه که بعضي از بزرگان احتمال دادند، مي‌تواند عدم رد فدک از ناحيه امام (ع) ناشي از اين باشد که حضرت اين را به صلاح نمي‌دانست و اين کار؛ حضرت را در معرض اين اتهام قرار مي‌داد که از قدرت سياسي براي منافع شخصي خود استفاده نموده است و اصرار حضرت فاطمه (س) در آغاز امر و بعد از رحلت حضرت رسول (ص) نيز فقط به لحاظ جهات مالي قضيه نبوده بلکه اصرار ستاندن بر حق غصب شده، تن در ندادن به ظلم و افشاء کردن چهره غاصبان نيز بوده است. دليل اينکه تلاشهاي امام علي (ع) و حضرت فاطمه (س) صرفا براي ارزش مالي فدک نبود سخنان امام علي (ع) است در خطبه 45 نهج البلاغه، آنجا که مي‌فرمايد:
(آري از آنچه آسمان بر آن سايه افکنده فدک در دست ما بود. مردمي بر آن بخل ورزيدند و مردمي سخاوتمندانه از آن ديده پوشيدند. و بهترين داور پروردگار است، و مرا با فدک وجز فدک چه کار است؟ حالي که فردا جايگاه آدمي گورست).
سرنوشت فدک در طول تاريخ خلفا
وضعيت فدک از زمان ابوبکر تا عبدالعزيز
فدک در زمان عمر بن عبدالعزيز
فدک در زمان بني اميه و بني عباس
فدک در زمان مأمون
فدک در زمان متوکل

وضعيت فدک از زمان ابوبکر تا عبدالعزيز
ابوبکر فدک را از فاطمه عليهاسلام گرفت و حتي يک بار هم که در نامه‌اي آن را به فاطمه بازگرداند، عمر آن را به اجبار گرفت و پاره کرد.
هنگامي که عمر به خلافت رسيد، فدک را به ورثه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بازگرداند.
هنگامي که عثمان به خلافت رسيد فدک را به مروان بن حکم داد.
هنگامي که معاويه به خلافت رسيد يک‌سوم فدک را به مروان، يک‌سوم آن را به فرزند عثمان و يک سوم آن را به يزيد بخشيد.
هنگامي که مروان به خلافت رسيد، فدک را به پسرش عبدالعزيز داد، عبدالعزيز هم آن را به پسرش عمر بن عبدالعزيز بخشيد.

فدک در زمان عمر بن عبدالعزيز
هنگامي که عمر بن عبدالعزيز به خلافت رسيد، خطبه‏اي ايراد کرد و گفت: فدک از جمله اموالي است که خداوند آن را به رسولش بخشيده و مسلمانان براي فتح آن جنگي نکرده‏اند؛ لذا مسلمين در اين باره حقي ندارند. اکنون که فدک در دست من است آن را به صاحب اوليه‏اش برمي‌گردانم.
از آن پس تا پايان خلافت عمر بن عبدالعزيز، فدک در دست فرزندان فاطمه عليهاسلام بود.

فدک در زمان بني اميه و بني عباس
هنگامي که يزيد بن عبدالملک به خلافت رسيد فدک را تصاحب کرد. از آن به بعد، فدک در بين بني مروان دست به دست گشت تا دوران خلافت بني اميه به سر آمد.
هنگامي که ابوالعباس سفاح - سرسلسله بني عباس - به خلافت رسيد، فدک را به عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب (يعني نوه امام مجتبي عليه السلام ) بازگرداند.
هنگامي که منصور دوانيقي به خلافت رسيد فدک را از دست فرزندان امام مجتبي گرفت.
هنگامي که مهدي عباسي به خلافت رسيد فدک را به فرزندان حضرت فاطمه عليهاسلام بازگرداند. پس از او موسي و برادرش آن را از خاندان فاطمه پس گرفتند.

فدک در زمان مأمون
در سال 210 هجري قمري، هنگامي که مامون به خلافت رسيد فدک را به فرزندان حضرت فاطمه عليهاسلام بازگرداند و در نامه‏اي به عاملش در مدينه چنين نوشت: فدک را رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به فاطمه عليهاسلام بخشيده است و اين امري است روشن و قطعي، و در بين آل رسول الله هيچ اختلافي در آن نيست.

فدک در زمان متوکل
هنگامي که متوکل به خلافت رسيد، فدک را از فرزندان فاطمه عليهاسلام گرفت و به مصارف قبل از زمان مأمون رساند.
منابع:
فاطمه الزهرا رحماني/ 435 تا 438.

ماجراي فدک
234

فدک چيست و اختلاف حضرت زهرا (س) با حکومت‏ بر سر فدک چگونه بود؟ از پاسخ دهي شايسته شما بسيار سپاسگذارم .
پرسش شما را در دو بخش پاسخ مي‏گوييم:

فدک چيست؟
الف) موقعيت جغرافيايي فدک
فدک دهکده‏اي در شمال مدينه بود که تا آن شهر دو يا سه روز راه فاصله داشت . (1) اين دهکده در شرق خيبر و در حدود هشت فرسنگي (2) آن واقع بود و ساکنانش همگي يهودي شمرده مي‏شدند . امروزه فاصله خيبر تا مدينه را حدود 120 يا 160 کيلومتر ذکر مي‏کنند . (3)

ب) فدک و رسول خدا (ص)
در سال هفتم هجرت، پيامبر خدا (ص) براي سرکوبي يهوديان خيبر که علاوه بر پناه دادن به يهوديان توطئه‏گر رانده شده، از مدينه به توطئه و تحريک قبايل مختلف عليه اسلام مشغول بودند، سپاهي به آن سمت گسيل داشت و پس از چند روز محاصره دژهاي آن راتصرف کرد .
پس از پيروزي کامل سپاه اسلام - با آن که اختيار اموال و جان‏هاي شکست‏خوردگان همگي در دست پيامبر (ص) قرار داشت - رسول خدا (ص) با بزرگواري تمام، پيشنهاد آنان را پذيرفت و به آن‏ها اجازه داد نصف خيبر را در اختيار داشته باشند و نصف ديگر از آن مسلمانان باشد . بدين ترتيب، يهوديان در سرزمين خود باقي ماندند تا هر ساله نصف درآمد خيبر را به مدينه ارسال دارند .
با شنيدن خبر پيروزي سپاه اسلام، فدکيان که خود را همدست‏خيبريان مي‏ديدند، به هراس افتادند; اما وقتي خبر برخورد بزرگوارانه پيامبر (ص) با خيبريان را شنيدند، شادمان شدند و از رسول خدا (ص) خواستند با آنان همانند خيبريان رفتار کند . پيامبر خدا (ص) اين درخواست را پذيرفت . (4)

ج) تفاوت فقهي حکم خيبر و فدک
رفتار رسول خدا درباره فدک و خيبر يکسان مي‏نمايد; ولي اين دو سرزمين حکم همسان ندارند . مناطقي که به دست مسلمانان تسخير مي‏شود، دو گونه است:

1 . مکان‏هاي که با جنگ و نيروي نظامي گشوده مي‏شود . اين سرزمين‏ها که در اصطلاح «مفتوح العنوة‏» (گشوده شده با قهر و سلطه) خوانده مي‏شود، به منظور تقدير از تلاش جنگجويان مسلمان در اختيار مسلمانان قرار مي‏گيرد و رهبر جامعه اسلامي چگونگي تقسيم يا بهره‏برداري از آن را مشخص مي‏سازد . (5) منطقه خيبر، جز دو دژ آن به نامه‏هاي «وطيح‏» و «سلالم‏» ، (6) اين گونه بود .
2 . مکان هايي که با صلح گشوده مي‏شود; يعني مردم منطقه‏اي با پيمان صلح خود را تسليم مي‏کنند و دروازه‏هاي خود را به روي مسلمانان مي‏گشايند . قرآن کريم اختيار اين نوع سرزمين‏ها را تنها به رسول خدا (ص) سپرده است (7) و مسلمانان در آن هيچ حقي ندارند .
فدک و دو دژپيش گفته خيبر اين گونه فتح شد . بنابراين، ملک رسول خدا (ص) گشت . طبري مورخ بزرگ مي‏گويد: «و کانت فدک خالصة لرسول الله (ص) لانهم لم يجلبوا عليها بخيل و لا رکاب; (8) فدک ملک خالص پيامبر خدا (ص) بود . زيرا مسلمانان آن را با سواره نظام و پياده نظام نگشودند .»

د) ارزش اقتصادي فدک
درباره ارزش اقتصادي فدک بسيار سخن گفته‏اند . برخي از منابع شيعي درآمد ساليانه آن را بين بيست و چهار هزار تا هفتاد هزار دينار نوشته‏اند (9) و برخي ديگر، نصف در آمد ساليانه آن را 24هزار دينار نگاشته‏اند . ابن ابي الحديد معتزلي (10) از يکي از متکلمان امامي مذهب چنان نقل مي‏کند که ارزش درختان خرماي اين ناحيه با ارزش درختان خرماي شهر کوفه در قرن هفتم برابر بود . (11)
به نظر مي‏رسد مي‏توان تا حدودي ارزش واقعي اقتصادي آن را از يک گزارش تاريخي زمان خلافت عمربن خطاب دريافت . وقتي خليفه دوم تصميم گرفت فدکيان يهودي را از شبه جزيره عربستان اخراج کند، دستور داد نصف فدک را که سهم آنان بود، از نظر زمين و درختان و ميوه‏ها قيمت گذاري کنند . کارشناسان ارزش آن را پنجاه هزار درهم تعيين کردند و عمر با پرداخت اين مبلغ به يهوديان فدک، آن‏ها را از عربستان بيرون راند . (12)
بنابراين، مي‏توان ارزش اقتصادي فدک در زمان رسول خدا (ص) و ابوبکر را چيزي نزديک به اين مقدار دانست .

اختلاف حضرت زهرا (س) با حکومت‏بر سر فدک چگونه بود؟
گزارش‏هاي منابع شيعي و سني نشان مي‏دهد حضرت زهرا (س) و حکومت هر يک دو ادعا درباره فدک داشتند .

الف) ادعاهاي حضرت زهرا (س)
چنان که نزد شيعيان مشهور است، حضرت زهرا (س) فدک را ملک خود مي‏دانست و براي اثبات مالکيت‏خود دو راه را به صورت طولي پيمود; يعني وقتي از راه اول نتيجه نگرفت‏سراغ راه دوم رفت . (13) اين دو راه عبارت است از بخشش و ارث .
1 . بخشش (نحله)
عمده منابع شيعي و نيز منابع متعدد اهل سنت اين نکته را بيان مي‏کنند که نيمي از فدک در سال هفتم هجري به ملکيت‏شخص پيامبر اکرم (ص) درآمد و پيامبر (ص) - طبق آيه «و آت ذالقربي حقه; (14) حق خويشان خود را بپرداز» - آن را به حضرت فاطمه زهرا (س) بخشيد . (15)
حضرت فاطمه (س) پس از پيامبر اکرم (ص) براي اثبات اين ادعا حضرت علي (ع) و ام ايمن را گواه قرار داد . حکومت‏سخن حضرت زهرا (س) را نپذيرفت و بااين بهانه که اولا حضرت علي (ع) در اين گواهي صاحب نفع است و ثانيا - حتي اگر شهادت علي (ع) پذيرفته شود - در اثبات امور مالي گواهي دو مرد يا يک مرد و دو زن لازم است، گواهي امام علي (ع) و ام ايمن را رد کرد . (16)

نقد راي دستگاه خلافت
کردار حکومت از نظر قوانين و سنت اسلامي مردود است; زيرا:
1 . در آن زمان فدک در دست‏حضرت فاطمه (س) بود . در آيين دادرسي پيامبر اکرم (ص) - البينة علي المدعي و اليمين علي من انکر شاهد آوردن وظيفه مدعي و سوگند خوردن وظيفه منکر است . پس حضرت منکر به شمار مي‏آمد و بايد سوگند مي‏خورد ديگري در اين ملک حقي ندارد .
2 . با توجه به آيه تطهير (17) که مفسران شيعه و سني شان نزول آن را درباره اهل بيت پيامبر اکرم (ص) مي‏دانند، (18) اهل بيت آن حضرت (ع) از هر گونه رجس و پليدي دورند; و بديهي است که مصداق اين آيه نمي‏تواند ادعاي نادرست مطرح کند .
3 . محدثان شيعه و سني بر اين نکته اتفاق دارند که پيامبر اکرم (ص) درباره حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود: «ان الله يغضب لغضبها و يرضي لرضاها; (19) خداوند براي خشم فاطمه خشمگين و براي خشنودي‏اش خشنود مي‏شود .» اين جمله که حکومتگران نيز آن را شنيده بودند، نشان مي‏دهد فاطمه (س) در همه شؤون زندگاني‏اش جز در مسير خداوند گام بر نمي‏دارد و بي‏ترديد چنين فردي هرگز ادعاي دروغ بر زبان نمي‏راند .
4 . شاهد ادعاهاي حضرت زهرا (س) شخصيتي مانند علي (ع) است که با آياتي چون «آيه ولايت‏» (20) و آيه تطهير تاييد گرديده و در آيه مباهله به منزله نفس پيامبر (ص) مطرح شده است . (21) افزون بر اين، با بيش‏ترين تاييدات از سوي پيامبر (ص) روبه‏رو است . تنها حديث «علي مع الحق و الحق مع علي يدور حيث مادار; (22) علي با حق است و حق با علي است و حق بر محور علي مي‏گردد .» براي اثبات درستي گفتار و کردارش کافي است .
اين روايات در جامعه آن روز شايع بود و مسلما حکومتگران با آن‏ها آشنا بودند . بي‏ترديد رد کردن شهادت چنين گواهي نشان دهنده بي‏اعتنايي به آيات و روايات و يا دست‏کم نا آگاهي از آن‏ها است . راستي آيا روا است تصور کنيم شخصيتي که از آغاز اسلام همه هستي‏اش را خالصانه در طبق اخلاق گذاشته و به درگاه خداوند پيشکش کرده است، بخواهد به سود همسرش گواهي دهد .
آيا مي‏توان کسي را که در طول زندگاني‏اش از دنيا به حداقل اکتفا و اموال خود را عمدتا وقف کرده است، به دنياطلبي و گواهي دروغين متهم کرد؟
5 . در ميان اصحاب پيامبر خدا (ص) به نام خزيمة بن ثابت مي‏خوريم که به جهت‏شدت ايمانش پيامبر (ص) او را به لقب «ذوالشهادتين‏» مفتخر کرد و گواهي‏اش را با گواهي دو شاهد برابر شمرد . (23)
اگر پيامبر (ص) شهادت چنين شخصي را در همه موارد با گواهي دو شاهد برابر دانست، چرا حاکم پس از او نمي‏تواند گواهي حضرت علي (ع) را که به مراتب از «خزيمه‏» برتر است، با شهادت دو شاهد برابر بداند؟
6 . به گواهي حکومتگران، پيامبر خدا (ص) «ام ايمن‏» را زن بهشتي معرفي کرد (24) واضح است چنين شخصيتي هيچ‏گاه گواهي دروغ نمي‏دهد .
در اين جا از نظر تاريخي پرسشي اساسي رخ مي‏نمايد: به راستي اگر پيامبر اکرم (ص) فدک را به حضرت فاطمه (س) بخشيده بود، چرا آن حضرت (س) نتوانس ت‏شاهدان بيش‏تر بياورد، با آن که از نظر زمان حدود چهار سال (7 - 11ه) فدک در اختيار وي قرار داشت؟
در پاسخ به اين پرسش بايد ياد آور شد:
1 . گزارش‏هاي اين واقعه نشان مي‏دهد اين بخشش درون خانوادگي بوده و پيامبر (ص) صلاح نديد آن را آشکارا براي مردم اعلام کند . حضرت (ص) تنها افراد بسيار نزديک را بر اين امر گواه گرفت و حتي مصلحت نديد افرادي مانند عباس (عموي رسول خدا) و همسرانش را شاهد اين بخش قرار دهد .
مصالح اين امر را مي‏توان اموري چون متهم شدن به ترجيح خانواده، حسادت‏هاي درون خانوادگي يا بالا رفتن سطح توقع بعضي از همسران دانست .
2 . ممکن است جمعي از شاهدان، با توجه به حاکميت وقت، از شهامت لازم براي گواهي دادن بي‏بهره بودند; چنان که اکثريت جامعه آن روز از ابراز نص غدير خم خودداري مي‏کردند .
3 . گزارش‏هاي اين واقعه نشان مي‏دهد حضرت فاطمه زهرا (س) در زمان حيات پدر بزرگوارش - با توجه به اين که در آمد فدک بسيار فراتر از نيازهايش بود، نياز جامعه مسلمان آن روز و عدم امکان حضور فعال حضرتش در تدبير اقتصادي آن سامان - اختيار آن را کلا به پدر واگذار کرد تا خود هر گونه صلاح مي‏داند مازاد درآمد آن را مصرف کند . با اين واگذاري بسياري چنان پنداشتند که تصرفات پيامبر (ص) در فدک تصرفاتي حاکمانه و به عنوان رهبر جامعه مسلمانان است، در حالي که در واقع آن حضرت (ص) همه اين امور را به نحو وکالت تام الاختيار از جانب دختر گرانقدرش انجام مي‏داد . (25
2 . ارث
پس از آن که حکومت‏شهادت گواهان حضرت (س) را نپذيرفت، حضرت زهرا (س) از راه ديگر وارد شد و از حکومت‏خواست ميراث پدرش را که فدک نيز بخشي از آن است، (26) به او واگذار کند و در اين مورد به نص آيه قرآن درباره ارث متمسک شد: «يوصيکم الله في الولادکم للذکر مثل حظ الانثيين . . . ; (27) خداوند به شمار درباره [ارث] فرزندانتان سفارش مي‏کند که سهم پسر دو برابر دختر است . . . .»
ظاهر اين آيه عام است و انبيا و غير انبيا را شامل مي‏شود . ابوبکر در برابر اين آيه چنان استدلال کرد که انبيا از خود ارث باقي نمي‏گذارند . حضرت زهرا (س) فرمود: چگونه است که هر گاه تو درگذشتي فرزندانت از تو ارث مي‏برند; اما ما از رسول خدا (ص) ارث نمي‏بريم؟ ! (28) آن گاه به آيات ديگر قرآن که در موارد مختلف از ارث پيامبران گذشته سخن به ميان آورده است، تمسک جست; مانند آيه ششم سوره مريم و آيه شانزدهم سوره نمل . در آيه ششم سوره مريم، حضرت زکريا بيان مي‏دارد که «خداوندا، من از خويشانم که پس از من وارثانم خواهند شد، بيمناکم . . . پس فرزندي به من عطا کن که از من و آل يعقوب ارث برد .» (29) در آيه شانزدهم سوره نمل از ارث بردن سليمان پيامبر، از پدرش داوود پيامبر سخن به ميان آمده است . (30) سؤالي که در اين جا به ذهن مي‏رسد، آن است که اگر حضرت زهرا (س) مي‏توانست فدک را از طريق ارث به دست‏بياورد، بايد مي‏دانست پيامبراکرم (ص) وارثان شرعي ديگري به عنوان همسران دارد و فدک تنها از آن حضرت (س) نمي‏گشت . پس چرا از ابوبکر مي‏خواهد تمام فدک را از طريق ارث به او واگذار کند؟
در پاسخ بايد گفت:
1 . حضرت (س) تمام فدک را شرعا از آن خود مي‏دانست و چون ادعاي بخشش او را نپذيرفتند، به ادعاي ارث متوسل شد .
2 . اگر آن را از راه ارث به او مي‏دادند، در اين هنگام طبق قانون ارث اسلام تنها 18 آن ميان تمام همسران پيامبر (ص) تقسيم مي‏شد (31) و 78 آن به حضرت (س) مي‏رسيد . بنابراين، طبيعي مي‏نمود که حضرت (س) به جهت فراواني سهمش ادعاي خود را در ظاهر به صورت کلي بيان دارد .
ب) ادعاهاي حکومت!
حکومت در مقابل حضرت (س) عمدتا دو ادعا مطرح کرد:
1 . صدقه بودن فدک
معناي اين عبارت آن است که پيامبر اکرم (ص) فدک را به کسي نبخشيد و با آن به گونه صدقه جاريه برخورد کرد; يعني رسول خدا (ص) از درآمد فدک زندگاني شخصي حضرت فاطمه زهرا (س) و ديگر بني‏هاشم را تامين مي‏کرد و مازاد آن را در راه خدا به مصرف مي‏رساند . (32)
از آن جا که ابوبکر خود را جانشين مشروع پيامبر اکرم (ص) مي‏دانست، مي‏خواست‏با در اختيار گرفتن فدک، اين مشروعيت ادعايي را براي همگان به اثبات برساند و چنان اعتقاد داشت که چشم پوشي از اين زمين نوعي خلل در مشروعيت‏حکومتش پديد مي‏آورد .
اين ادعا با چالش‏هاي زير روبه‏رو است:
1 . ظاهر آيه هفتم سوره حشر که قبلا به آن اشاره شد، آن است که اين سرزمين از سوي خداوند ملک پيامبر اکرم (ص) قرار گرفت .
2 . روايات شيعه و سني بر اين نکته تصريح دارند که بانزول آيه «و آت ذالقربي حقه‏» پيامبر اکرم (ص) اين زمين را به صورت بخشش به فاطمه زهرا (س) واگذار کرد . جالب آن است در آيه از حق ذالقربي (خويشان نزديک) سخن به ميان آمده و آن را حق ايشان دانسته است . (33)
3 . حتي اگر ظاهر رفتار پيامبر (ص) چيزي غير از ملکيت و عدم بخشش را نشان دهد، وقتي شخصيتي مانند حضرت فاطمه (س) به همراه شاهداني چون حضرت علي (ع) و ام ايمن ادعاي بخشش مي‏کنند بايد ادعاي آن‏ها بر ظاهر رفتار پيامبر مقدم شود .
4 . حتي اگر بپذيريم اين ملک در زمان پيامبر اکرم (ص) صدقه بود، لزوما معناي آن اين نيست که حکومت جانشين پيامبر اکرم (ص) سرپرست اين صدقه خواهد بود; زيرا ممکن است آن را صدقه‏اي خانوادگي و در اصطلاح نوعي وقف خاص بدانيم که متولي آن افرادي از خود آن خاندانند .
چنان که طبق بعضي از گزارش‏هاي اهل سنت، عمر در زمان حکومت‏خود فدک را به حضرت علي (ع) و عباس واگذار کرد تا خود در ميان خود همانند پيامبر اکرم (ص) با اين سرزمين رفتار کنند . 34)
5 . حتي اگر تصرفات پيامبر اکرم (ص) راتصرفاتي حاکمانه بدانيم و معتقد باشيم آن حضرت به عنوان حاکم مسلمانان سرپرستي اين ملک را به عهده گرفت، بايد توجه داشت در آن زمان مهم‏ترين چالش ميان حکومت و اهل بيت (ع) مشروعيت‏حکومت‏بود که اهل بيت (ع) آن را طبق نصوص پيامبر اکرم (ص) نمي‏پذيرفتند . در اين موقعيت، بديهي بود زير بار لوازم اين مشروعيت نيز نروند و به عهده گرفتن سرپرستي فدک از سوي حکومت را نپذيرند .

2 . حديث نفي ارث پيامبران
منظور از اين حديث، روايتي است که ابوبکر آن را از پيامبر اکرم (ص) چنين نقل کرد: «انا معاشر الانبياء لانورث ما ترکناه صدقة; (35) ما جماعت پيامبران از خود ارث باقي نمي‏گذاريم . هر چه از ما ماند، صدقه است‏» .

درباره اين حديث‏بايد يادآور شد:
1 . تا آن زمان اين حديث را جز ابوبکر هيچ کس نشنيده بود . بسياري از محدثان نيز بر اين نکته اتفاق نظر دارند که راوي اين حديث تنها ابوبکر بود . البته بعدها پشتيباناني چون مالک بن اوس يافت و در دهه‏هاي بعد عمر، زبير، طلحه و عايشه نيز در شمار مؤيدان آن جاي گرفتند . (36)
2 . ابوبکر با نقل اين حديث ناقل سخن پيامبر اکرم (ص) بود و در طرف مقابل، حضرت فاطمه (س) و حضرت علي (ع) و ام ايمن ناقل سخن و کردار پيامبر اکرم (ص) مبني بر بخشش فدک بودند . بديهي است‏باتوجه به فزوني شمار ناقلان در اين سمت و نيز شخصيت آن‏ها که بيش‏ترين تاييدات را از سوي پيامبر اکرم (ص) دارايند، بايد قول آن‏ها بر قول ابوبکر مقدم شود .
3 . اين حديث‏با آيات متعددي از قرآن که در آن ميراث انبيا مطرح شده است، منافات دارد و بديهي است نمي‏توان تنها با يک حديث در مقابل اين آيات صريح ايستادگي کرد .
4 . اگر طبق اين حديث معتقد شويم پيامبر اکرم (ص) هيچ گونه مالي به ارث نگذاشت، چگونه است که طبق نقل اهل نت‏بعضي از اموال آن حضرت (ص) مانند وسايل شخصي و نيز حجره‏هاي آن حضرت (ص) به ارث مي‏رسيد . (37)
پي‏نوشت:
1 . معجم‏البلدان، ياقوت حمومي، ج‏5و6، ص‏417 .
2 . دانشنامه امام علي (ع)، ج‏8، ص‏355 (مقاله فدک) .
3 . همان، ص‏351 .
4 . تاريخ الطبري، محمدبن جرير طبري، ج‏2، ص‏302و303; فتوح البلدان، ابوالحسن بلاذري، ص‏42; السقيفة و فدک، ابوبکر احمدبن عبدالعزيز جوهري، ص‏97 .
5 . الاحکام السلطانية، ابوالحسن ماوردي، ص‏139 .
6 . تاريخ الطبري، ج‏2، ص‏302 .
7 . حشر (59) : 6 .
8 . تاريخ الطبري، ج‏2، ص‏302 .
9 . بحارالانوار، مجلسي، ج‏29، ص‏123 .
10 . همان، ص‏116 .
11 . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج‏16، ص‏236 .
12 . السقيفة و فدک، ص‏98 .
13 . النص و الاجتهاد، سيد عبدالحسين شرف الدين، ص‏61 .
14 . اسرا (17) 26 .
15 . شرح نهج البلاغه، ج‏16، ص‏268و275 .
16 . همان، ص‏214و220; فتوح البلدان . ص‏44 .
17 . احزاب (33) : 33 .
18 . فدک في التاريخ، شهيد سيدمحمدباقر صدر، ص‏189 .
19 . براي اطلاع از مصادر اين حديث در کتب اهل سنت مراجعه شود به: فدک في التاريخ، ص‏118 .
20 . مائده (5) : 55 .
21 . آل عمران (3) : 61 .
22 . موسوعة الامام علي‏بن‏ابي‏طالب (ع)، ج‏2، ص‏237 - 243 .
23 . شرح نهج البلاغه، ج‏16، ص‏273 .
24 . الاحتجاج، طبرسي، ج‏1، ص‏121 .
25 . شهيد صدر احتمالاتي چون دوري فدک از مدينه و امکان عدم اطلاع مدنيان و نيز احتمال کشته شدن شاهدان ا حتمالي را ابراز مي‏دارد . (فدک في‏التاريخ، ص‏187) .
26 . شرح نهج البلاغه، ج‏16، ص‏217 .
27 . نساء (4) : 11 .
28 . شرح نهج البلاغه، ج‏16، ص‏218و251 .
29 . واضح است، با توجه به بيمناکي حضرت زکريا از وارثان فعلي خود، مراد او از ارث در اين جا ارث در امور مالي است نه ارث نبوت و حکمت که اين دو قابل ارث نيستند و خدا به هر کس بخواهد عطا مي‏کند .
30 . الاحتجاج، طبرسي، ج‏1، ص‏144 .
31 . نساء (4) : 12 .
32 . شرح نهج‏البلاغه، ج‏16، ص‏216و219و225 .
33 . همان، ص‏268و275 .
34 . همان، ص‏221 - 223 .
35 . همان، ص‏218 .
36 . همان، ص‏221 - 227 .
37 . فدک في التاريخ، ص‏149 .
نعمت‏الله صفري فروشاني

Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest. Sign up or login to your account.
Attachments (0 / 3)
Share Your Location

آپ کے سوالات

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

آخرین ارسال سایت