بسمه تعالی
وضعیت امروز رژیم صهیونیستی در دو حوزه جمعیت و اقتصاد
سلمان ابوسته
رژیم صهیونیستی همچنان خود را در خصوص نقشه ای که توسط جنبش صهیونیسم برای مرزهای "اسرائیل" ترسیم شده و در سال 1991 تقدیم کنفرانس ورسای گشته است، متعهد می داند و تمامی حوادثی که از آن تاریخ تا به امروز رخ داده است، موید همین موضوع می باشد.
بر اساس نقشه مذکور، رژیم صهیونیستی مرزهای غربی خود را از طریق توافق با مصر تعیین می کند که امروز همین اتفاق افتاده است. جولان نیز جزئی از اراضی تحت حاکمیت این رژیم به شمار می رود که البته این اتفاق در سال 1967 افتاده و این وضعیت (اشغال جولان) همچنان ادامه دارد. جنوب لبنان تا رود لیطانی متعلق به "اسرائیل" می باشد که البته تا کنون تل آویو در این بخش موفقیتی کسب نکرده است ؛ ولی همچنان در حال تلاش برای کسب موفقیت در این زمینه می باشد. جنبش صهیونیسم خط آهن حجاز که از درعا شروع و پس از عبور از امان و معان به بندر عقبه در عربستان می رسد، را به عنوان مرزهای شرقی "اسرائیل" می داند. در واقع، صهیونیست ها در جهت تحقق بخشیدن به این نقشه از پیش ترسیم شده، تلاش می کنند و برنامه هایی را برای اخراج فلسطینیان از کرانه باختری طراحی نموده اند. اشغالگران قدس معتقدند که تمام فلسطینیان ساکن کرانه باختری به عنوان ساکن غیر قانونی در این منطقه به شمار می روند و باید آنها را اخراج کرد. بخشی دیگر از برنامه های اشغالگران برای آواره کردن فلسطینیان ساکن کرانه باختری تداوم روند احداث شهرک های صهیونیست نشین، ابطال مدارک شهروندی عرب های مقیم قدس، محروم کردن اهالی کرانه باختری از 90 درصد منابع آبی، ایجاد 600 ایست بازرسی در اقصی نقاط منطقه مذکور و نیز تداوم روند بازداشت و ترور افراد می باشد.
طرح استیلای کامل بر کرانه باختری دیگر در محافل صهیونیستی و غربی به عنوان یک موضوع مخفی نیست. نویسندگان عبری زبان همچون اکیفا الدار، عمیره هاس، ایال وایزمن، جرشون گورنبرگ سال ها است که در این خصوص قلم می زنند ؛ البته دفتر کمک های بشر دوستانه سازمان ملل متحد "اوچا" نیز موارد مربوط به این پدیده را به صورت دوره ای ثبت و ضبط می کند.
پرفسور جان میرز هایمر از اساتید برجسته آمریکایی که با همکاری پرفسور استیون والت گزارش مربوط به "لابی اسرائیلی" را تهیه و تنظیم کرده است، در سخنرانی آوریل گذشته خود در مرکز مطالعات "فلسطین" در واشنگتن گفت: «کرانه باختری به سمت یهودی شدن کامل پیش می رود و تنها برخی نقاط عرب نشین در آن باقی می ماند.»
وی که در زمره آمریکایی هایی است که تنها به منافع کشور خویش می اندیشند، می گوید: «اگر چنین اتفاقی برای کرانه باختری بیافتد، اسرائیل به یک رژیم نژادپرست در فلسطین تبدیل می شود و تمام توان خود را برای بیرون راندن کامل فلسطینیان به کار خواهد بست ؛ زیرا اگر عرب ها از نظر جمعیتی در فلسطین تبدیل به اکثریت شوند، دیگر اسرائیل یک کشور صهیونیست نخواهد بود بلکه تبدیل به کشور دموکرات می شود که تمامی افراد در آن نقش آفرینی خواهند کرد و همه سهم مساوی خواهند داشت. به نظر بنده، تل آویو حتی اگر به بهای به راه انداختن یک هولوکاست گسترده علیه فلسطینیان هم باشد، اجازه نمی دهد تا چنین اتفاقی بیافتد.»
بافت جمعیتی رژیم صهیونیستی
در سال 2009، جمعیت یهودیان ساکن اراضی اشغالی (اسرائیل) به مرز 5 میلیون و پانصد هزار نفر رسید ؛ البته این آمار در صورتی درست است که تمامی مهاجران روسی ساکن اسرائیل را که تعدادشان به یک میلیون نفر می رسد، یهودی بدانیم ولی واقعیت امر این است که چهل تا شصت درصد مهاجران روسی غیر یهودی می باشند. حدود نیمی از یهودیان ساکن اراضی اشغالی مهاجر هستند و خارج از فلسطین به دنیا آمده اند و نیم دیگر آنها در همین سرزمین متولد شده اند و به همین خاطر در رده های سنی پایین تری قرار می گیرد. در حقیقت، 37 درصد یهودیان از آمریکا و اروپا به فلسطین آمده اند و 29 درصد آنان را مهاجران آسیایی و آفریقایی تشکیل می دهند که تعداد آنها به خاطر افزایش میزان زاد و ولد سیر صعودی را طی می کند.
نباید فراموش کرد که آمار و ارقام مربوط به بافت جمعیتی موجود در اراضی اشغالی (اسرائیل) در صورت بروز یک انتفاضه جدید، وقوع نا آرامی های خطرناک منطقه ای یا بروز جنگی که ضربات سنگین برای رژیم صهیونیستی به دنبال داشته باشد تغییر خواهد کرد و بافت جمعیتی دستخوش دگردیسی شدیدی خواهد شد که در نهایت این موضوع "اسرائیل" را از یک کشور صهیونیستی به یک کشوری دموکرات تبدیل می کند که عرب ها و یهودی ها سهم مساوی در آن دارند.
ایان لوستیک، پرفسور یهودی آمریکایی می گوید که بعد از انتفاضه الاقصی در سال 2000 شمار یهودیانی که اسرائیل را ترک کردند چندین برابر شد و درصد کسانی که تابعیت اروپایی خود را دوباره احیا کردند، به رقم 40 درصد رسید.
شایان ذکر است که بر اساس گزارش سازمان آمار رژیم صهیونیستی، سه چهارم کسانی که تابعیت اسرائیلی دارند حداقل یک بار در سال به خارج مسافرت می کنند و حدود 750 هزار یهودی که تابعیت اسرائیلی دارند به صورت دائمی در خارج از اراضی اشغالی زندگی می کنند و اقامت دارند. ضمنا هر یهودی ساکن اراضی اشغالی یک تابعیت دوم نیز دارد که می تواند در هنگام لزوم از آن استفاده یا آن را دوباره احیا کند.
با وجود قدرت نظامی که رژیم صهیونیستی از آن بهره مند است و علی رغم اینکه تمامی دولت های عربی همجوارش سر تسلیم در برابر این رژیم فرود می آورند ؛ ولی این رژیم در بسیاری از مسائل ـ به ویژه مسائل جغرافیای جمعیت ـ ضعیف و شکننده نشان داده است. اگر از نظر جغرافیای جمعیتی به موضوع نگاه کنیم، می بینیم که 84 درصد از یهودیان در 17 درصد از اراضی اشغالی (اسرائیل) زندگی می کنند ؛ البته مناطق عمرانی که این جمعیت در آن جای گرفته است، بسیار کوچک تر از این حرف ها است و مساحت آن 5 درصد کل اراضی اشغالی می باشد و در دیگر بخش ها نیز تعداد کمی از افراد زندگی می کنند و اصولا به احداث پایگاه های نظامی اختصاص داده می شوند.
وضعیت اقتصاد در اراضی اشغالی
اقتصاد در اراضی اشغالی (اسرائیل) از یک جهت قوی و از بسیاری جهات ضعیف می باشد. تولید ناخالص داخلی رژیم صهیونیستی در سال 2009 به رقم 207 میلیارد دلار رسیده است که سهم بخش صنعت 32 درصد، سهم بخش خدمات 65 درصد و سهم بخش کشاورزی نیز تنها 3 درصد بوده است. گفتنی است که سهم بخش های صنعت و خدمات در عرصه تولید ناخالص ملی در اراضی اشغالی به ترتیب 74 درصد و 24 درصد بوده است که این موضوع نشان می دهد اقتصاد رژیم صهیونیستی اساسا بر تولیدات صنعتی استوار است که به اروپا و آمریکا صادر می شود و از فناوری های عالی برخوردار می باشد.
جای تعجبی ندارد اگر بگوییم که رژیم صهیونیستی پرورش یافته غرب است ؛ زیرا این رژیم در واقع یک کارگاه بزرگ صنعتی می باشد که بخش های مختلف آن منحصرا در چند منطقه جغرافیایی در اطراف حیفا و تل آویو می باشد. تولیدات این کارگاه بزرگ توسط یهودیان مقیم آمریکا و غرب اروپا که از نظر اقتصادی و سیاسی تاثیر مهمی بر این کشورها دارند، بازاریابی می شود. در واقع، "اسرائیل" یک منطقه آزاد تجاری برای یهودیان غربی به شمار می رود و پناهگاهی است که با ورود به آن می توانند از چنگال عدالت رهایی یابند. "اسرائیل" همچنین بزرگ ترین مکان برای پول شویی است، پول های کثیفی که یهودیان در غرب به دست می آورند.
250 کارشناس صهیونیستی در پژوهشی که در خصوص آینده "اسرائیل" تا سال 2020 انجام داده اند، بر این نکته تاکید داشتند: «بذل توجه به ارتباط صنعتی با غرب برای اسرائیل یک ضرورت است و هدف اول ما باید این باشد که جزء شش کشور یا هشت کشور صنعتی دنیا باشیم.»
به خاطر همین اهمیتی که بازار اروپا و آمریکا برای صهیونیست ها دارد، مقامات تل آویو ده ها توافق نامه صنعتی و علمی با کشورهای غربی به امضا رساندند تا از این طریق بازار فروش کالاهای خود در اروپا را برای چندین دهه متمادی تضمین کنند و کشورهای غربی را به تامین هزینه های پژوهشی و تحقیقاتی صهیونیست ها وادارند.
در چشم اندازی که صهیونیست ها تا سال 2020 برای خود ترسیم کرده اند، هدف تل آویو از طرح موضوع صلح با اعراب به خاطر ترس از قدرت نظامی شان و یا تمایل به یافتن بازاری عربی برای کالاهای شان نیست چرا که عرب ها نیازی به این فناوری های عالی و مدرن ندارند ؛ بلکه هدف اصلی آن است که با به رسمیت شناخته شدن "اسرائیل" از سوی عرب، نگرانی غربی ها از بابت سرمایه گذاری هایی که در اراضی اشغالی انجام داده اند، کاهش یابد زیرا رژیم صهیونیستی به شدت نیازمند این سرمایه ها می باشد. ضمنا هر خطری که این رژیم را تهدید کند ـ خواه به شکل انتفاضه باشد و خواه به صورت راه اندازی یک انفجار و تخریب سرمایه گذاری های صنعتی غرب (و لو به شکل اندک و مختصر) می تواند تاثیر منفی بر اقتصاد صهیونیست ها و همچنین وضعیت اقتصادی کشورهای غربی حامی آن بگذارد.
توضیحاتی که گذشت، به خوبی نشان می دهد که چرا صهیونیست ها این قدر به دنبال آن هستند تا سرود دروغین صلح را بسرایند و به مذاکرات ابدی با عرب ها دست زنند. آنها با این کار خود می خواهند تا غربی ها و برخی عرب ها خیال کنند که استقرار صلح در فلسطین امری حتمی است و غرب نیز نباید نگران سرمایه گذاری های خود در اراضی اشغالی باشد.
روزنامه السفیر 12/7/2010