پرسش:
تفسير آيات 58 و 59 سوره بقره را بنويسيد(وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَکُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطاياکُمْ وَ سَنَزيدُ الْمُحْسِنينَ-58-فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَي الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا يَفْسُقُونَ)
پاسخ:
با عرض سلام و سپاس از ارتباطتان
سوالات مربوط به تفسير آيات را مي توانيد از تفاسير مطالعه كرده ، چنانچه نياز به توضيح بيشتر يا اشكالي در تفسير و فهم معاني آيات داريد ، براي ما بفرستيد ؛ زيرا اولاً مطالب ما چيزي جز بيان همان تفسيرها نيست . ثانياً با مطالعه تفسير راحت و زودتر به پاسخ سوالات خود دست خواهيد يافت.
سوره بقره كه طولانيترين سوره قرآن كريم است ،مشتمل برمباحثي طولاني درباره تاريخ قوم يهود و بنياسرائيل است . به عقايد و نعمتها و كفران هاي آنها پرداخته است تا هم مايه دلداري پيامبر اسلام (ص) نسبت به كار شكنيهاي يهوديان معاصر وي باشد و هم درس عبرتي باشد براي مسلمانان عاقل.
در اين دو آيه نيز در ادامه ذكر نعمتهاي خداوند به بنياسرائيل، به يكي ديگر از نعمتهاي خود به ايشان اشاره مينمايد كه مربوط به ورودشان در سرزمين مقدس است.
آيه نخست مىگويد: به خاطر بياوريد زمانى را كه به آنها گفتيم داخل اين قريه شويد (وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ).
واژه « قريه» گر چه در زبان روزمره ما به معنى «روستا» است، ولى در قرآن و لغت عرب به معنى هر محلى است كه مردم در آن جمع مىشوند، خواه شهرهاى بزرگ باشد يا روستاها.
درباره اينكه مراد از اين قريه كجاست ،به قرينه آيات 21 تا 26 سوره مائده، ميتوان گفت مراد سرزمين مقدس است چنان كه خداوند متعال در آن جا ميفرمايد:« يَاقَوْمِ ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتىِ كَتَبَ اللَّهُ لَكُم»(2)
قصه اين آيات چنان كه در تفسير مجمع البيان(3) آمده ،اين گونه است : هنگامى كه حضرت موسى و بنى اسرائيل از درياى نيل گذشتند و فرعون هلاك شد، خداوند آنها را مأمور كرد كه داخل سرزمين مقدس شوند. همين كه به رود اردن رسيدند، از ورود به آن جا دچار ترس شدند. حضرت موسى از هر قبيلهاى يك نفر را مأمور كرد كه به آن سرزمين بروند و موقعيت و وضع مردم آن جا را شناسايي و گزارش بدهند. آنها رفتند و با مردمى نيرومند روبرو شدند. پس از بازگشت، آنچه را ديده بودند، براى حضرت موسى شرح دادند، حضرت موسى به آنها دستور داد كه اين مطلب را كتمان كنند. دو تن از ايشان( يوشع بن نون و كالب بن يوفنا ) اطاعت كردند و ده نفر ديگر عاصى شدند و مردم را از آنچه ديده بودند، مطلع ساختند و اين خبر در ميان قوم، منتشر شد و مردم گفتند: اگر داخل اين سرزمين بشويم، زنان و فرزندان ما اسير دست آنها خواهند شد و خواستند به مصر برگردند. ضمناً تصميم گرفتند يوشع و كالب را سنگسار كنند كه حضرت موسى خشمگين شد و گفت: «پروردگارا من فقط مالك خودم و برادرم هستم». خداوند به حضرت موسى وحى كرد : آنها به كيفر كردارشان به مدت چهل سال در بيابان سرگردان خواهند شد .تنها كسانى كه با آنها همكارى نكرده و از طاعت خدا سر پيچي نكردهاند، از اين كيفر مصون هستند. آنها در بيابانى به مساحت شانزده و به قولى نه و به قولى شش فرسخ، به مدت چهل سال سرگردان ماندند.
بعد از چهل سال سرگرداني، خداوند آنها را مأمور ساخت كه وارد اين سرزمين مقدس شوند : « وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْيَةَ» « [به خاطر بياوريد] زمانى را كه گفتيم: «در اين شهر [بيت المقدس] وارد شويد.»
بنابراين مراد از قريه در اين جا، سرزمين مقدس است؛ امّا درباره اينكه منظور از سرزمين مقدس چه نقطهاى است، مفسران گفتگو بسيار كردهاند. بعضى آن را سرزمين بيت المقدس و بعضى شام و بعضى ديگر، اردن يا فلسطين يا سرزمين طور، مىدانند، اما بعيد نيست كه منظور از سرزمين مقدس تمام منطقه شامات باشد كه با همه اين احتمالات سازگار است، زيرا اين منطقه به گواهى تاريخ مهد پيامبران الهى و سرزمين ظهور اديان بزرگ، و در طول تاريخ مدت ها مركز توحيد و خداپرستى و نشر تعليمات انبيا بوده و به همين جهت نام سرزمين مقدس براى آن انتخاب شده است.(4)
در ادامه امر به ورود به سرزمين مقدس، خداوند متعال ميفرمايد: «و از در [بيت المقدس] با خضوع و تواضع وارد شويد» «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً».
مراد از «سُجَّداً» در اينجا سجده ظاهري نيست؛ زيرا سجده در حالت سكون است و داخل شدن در حالت حركت؛ نميشود در حال حركت، ساكن بود؛ بلكه مراد از سجده نهايت خضوع ميباشد و خضوع هر موجود و هر موقعيتي متناسب با همان موجود و موقعيت است و ميتوان گفت كه در اينجا مراد از سجده، اين بوده كه به اندازه توان خود با حالت ركوع وارد شوند.(5)
در ادامه آيه، خداوند ميفرمايد:« بگوئيد: خداوندا گناهان ما را بريز، تا خطاهاى شما را ببخشيم و به نيكوكاران پاداش بيشترى خواهيم داد »
«حِطّه» از نظر لغت به معنى ريزش و پائين آوردن است، و در اين جا معنا اين است :« خدايا از تو تقاضاى ريزش گناهان خود را داريم».
خداوند به آنها دستور داد كه براى توبه از گناهانشان اين جمله را از صميم قلب بر زبان جارى سازند، و به آنها وعده داد كه در صورت عمل به اين دستور، از خطاهاى آنها صرفنظر خواهد شد، شايد به همين مناسبت يكى از درهاى بيت المقدس را « باب الحطه» نامگذارى كردهاند، چنان كه «ابو حيان اندلسى» مىگويد كه منظور از« باب» در آيه فوق يكى از باب هاى بيت المقدس است كه معروف به «باب حطّه» است.(6)
به هر حال، خداوند به آنها دستور داد كه براى توبه از گناهانشان ضمن خضوع در پيشگاه خداوند، اين جمله را كه دليل بر توبه و تقاضاى عفو بود ،از صميم دل بر زبان جارى سازند و به آنها وعده داد كه در صورت عمل به اين دستور، گناهانشان را خواهد بخشيد، حتى به افراد پاك و نيكوكارشان، علاوه بر بخشش گناهان، اجر ديگرى نيز خواهد داد.
چنان كه مىدانيم و از لجاجت و سرسختى بنى اسرائيل اطلاع داريم، عدهاى از آنها به جاي اينكه خاضعانه از در وارد شوند و متضرعانه استغفار كنند، مستكبرانه وارد شده و استغفار را به استهزا مبدّل ساختند: « اما آنها كه ستم كرده بودند ،اين سخن را به غير آنچه به آنها گفته شده بود، تغيير دادند» .
به سبب ظلم و عدم توبه ايشان، عذاب الهي بر آنها نازل شد: «ما نيز بر اين ستمگران به خاطر فسق و گناهشان، عذابى از آسمان فرو فرستاديم».
واژه «رِجْز» به معناى اضطراب و انحراف و بىنظمى است و در اين جا به معناى عذاب است، در بعضى از روايات،« رجز» در آيه مورد بحث، به يك نوع «طاعون» تفسير شده كه به سرعت در ميان بنى اسرائيل شيوع يافت و عدهاى را از ميان برد.
ممكن است گفته شود بيمارى طاعون چيزى نيست كه از آسمان فرود آيد ولى اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه عامل انتقال ميكرب طاعون در ميان بنى اسرائيل، گرد و غبارهاى آلودهاى بوده است كه به فرمان خدا با وزش باد در ميان آنها، پخش گرديد.
عجيب اينكه يكى از عوارض دردناك طاعون آن است كه مبتلايان به آن گرفتار اضطراب و بىنظمى در سخن و در راه رفتن مىشوند كه با معنى ريشهاى كلمه «رجز» نيز كاملا متناسب است.
قرآن در آيه فوق به جاى «فانزلنا عليهم» مىگويد: «فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا» تا روشن گردد عذاب و مجازات الهى تنها دامان « ستمگران» بنى اسرائيل را گرفت و هرگز خشك و تر با هم نسوختند.
علاوه بر اين، در پايان آيه جمله « بِما كانُوا يَفْسُقُونَ» را ذكر مىكند تا تأكيد بيشترى بر اين موضوع باشد، كه ظلم و فسقشان علت مجازاتشان گرديد، نه اينكه خداوند به آنها ظلم كرده باشد :« وَ مَا اللَّهُ يُريدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ؛(7) خداوند ظلم و ستمى بر بندگانش نمىخواهد.»(8)
1. بقره، آيه 58 و 59
2. مائده، آيه 21
3. تفسير مجمع البيان ، ج3، ص 276
4. تفسير نمونه، ج4، ص 337
5. تفسير الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، ج1، ص428
6. تفسير نمونه، ج1، ص 268
7. غافر، آيه 31
8. تفسير نمونه، ج1، ص 269