پرسش:
چراخداوند ،انسان را بالاجبار به این دنیا پر از رنج و عذاب اورد؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
سوال تان از چند بخش تشکیل شده است. به همین خاطر ابتدا پرسش شما را تحلیل می کنیم تا ببینیم چه تصویری می توان از آن ارائه داد .
گفته اید : چراخداوند ،انسان را بالاجبار به این دنیا پر از رنج و عذاب اورد؟
چند احتمال در این جا قابل فرض است:
1) اصلا خداوند،انسان را به وجود نمی آورد؛
2) انسان را به وجود آورد و در دنیا هم باشد ، ولی توام با رنج و درد نباشد؛
3) انسان را به وجود آورد، ولی در عالم مجردات و فرشتگان باشد که خالی از درد و رنج است؛
4) انسان در دنیا باشد ودرد و رنج هم داشته باشد اما با اجازه انسان او را خلق کند.
احتمال اول قابل پذیرش نیست ؛ زیرا عدم خلقت انسان نيز به چند دليل ، نقض غرض خلقت محسوب مي شود.
الف) انسان غايت مخلوقات جهان است و اين جهان شگفت براى انسان و به عنوان زمينه پيدايش و رشد وكمال او آفريده شده است - در نتيجه بدون انسان - كه اشرف كائنات است - خلق اين جهان ناقص است. به عبارت دیگر جهان هستی اقتضای وجود چنین موجودی که می تواند با انتخاب و اختیار به مراتب بالای کمال نائل شود ، داشت و منع خداوند از فیض وجود و عدم آفرینش این موجود ، به معنای نقص در آفرینش بود و این از ساحت قدس الهی محال است.
ب) عدم خلقت انسان با توجه به امكان آفرينش وى بخل است توضيح آن كه:
در چشم انداز و تحليل فلسفى وجود كمال و خير عين يكديگر ونقص شر و عدم يكى بيش نيستند. بنابراين وجودبنفسه خير و كمال و بهتر از نيستى است.1)
2)خداوند واجب الوجود بالذات مىباشد و واجب بالذات واجب من جميعالجهات است. يعنى همه كمالات وجودى را به طور مطلق داراست. بلكه عين همه آنهاست و از هرگونه نقص كاستى و عيب پيراسته است.
3)از جمله كمالات مطلقه فياضيت علىالاطلاق است. درك اين ويژگى و پيامدهاى آن در فهم درست مسأله موردبحث نقش جدى و اساسى دارد. در اين جا بايد مفهوم فياضيت را به درستى فهم كنيم. براى فياضيت لااقل دو معنامىتوان بيان كرد:
الف) اعطاى وجود به هر چيزى كه امكان وجود دارد. زيرا با توجه به اين كه وجود خير است اگر چيزى امكان هست شدن داشته باشد و وجود به او افاضه نشود خارج از دو صورت نيست
يا فاعلى توانا وجود ندارد كه بر آن هستى دهد.1)
2)يا فاعل توانمندى هست كه از افاضه وجود خوددارى كرده است و هر دو در مورد خداوند محال است. زيرا: اولاخداوند قدرت و توان افاضه وجود به هر ممكن الوجودى را دارد چون كه داراى قدرت مطلقه است. ثانيا خوددارى ازافاضه وجود با توجه به خيربودن وجود بخل است و بخل برخلاف فياضت مطلقه الهى است.
ب) شرايط كمالات ممكنه برتر را براى امور موجود فراهم ساختن
اين نيز چيزى است كه خداوند در نظام هستي قرار داده و جريان هستى را به سمت كمال نهايى به جريان انداخته و تمام شرايط كمال را براى موجودات فراهم ساخته است.
. البته كمال در غير انسان به نحو غير اختيارى است و در مورد انسان اختيارى است و لوازم تكوينى وتشريعى خاص خود را دارد و خداوند همه لوازم آن را فراهم فرموده است
بنا بر اين براي اين كه انسان با اراده و اختيار خود اين كمالات را طي كند ، هيچ چاره اي نيست جز اين كه انسان در عالم خاكي باشد وبا سعي و تلاش خود به قرب و كمال الهي نايل شود
احتمال دوم نیز قابل پذیرش نیست که انسان را در دنیابه وجود آورد ولی توام با درد و رنج نباشد زیرا تفکیک مشکلات و سختی ها از دنیا و زندگی طبیعی در عالم ماده ممکن نیست و این دو از هم جدا ناپذیرند. یعنی فرض وجود عالم ماده که بدون تغییر و دگرگونی و تزاحم باشد ، مانند این است که عالم ماده نباشد.
اما تصور سوم که انسان را به وجود آورد ولی در عالم مجردات و فرشتگان باشد که خالی از درد و رنج است این فرض امکان دارد ، ولی خداوند قبلا چنین عالمی را خلق کرده بود و نیازی نبود که دوباره ما یا کسی دیگر را در عالم مجردات و فرشتگان خلق کند. یعنی دیگر انسان یک موجود متفاوت یا یک نوع جدید نبود ، در حالی پیش از این گفتیم ، حقیقت وجود و عالم هستی ، اقتضای نوع جدید داشت و فیض الهی نمی توانست نسبت به آن بخل بورزد.
به سخن دیگراگر خداوند انسان را خلق مي كرد واو را بر روي اين كره خاكي نمي فرستاد معنايش اين مي شد كه انسان در عالم مجردات خلق مي شد كه هيچ گونه رنج و سختي در آن وجود ندارد ، در حالي كه خداوند مي خواست موجودي ديگر غير از فرشتگان را خلق كند تا با اراده واختيار خود راه تكامل را طي كند.
اما تصور چهارم که انسان در دنیا باشد ودرد و رنج هم داشته باشد اما با اجازه انسان او را خلق کند این احتمال نیز به نظر منطقی نمی رسد زیرا این احتمال از دو جهت قابل بررسی است:
الف) آيا قبل از اينكه فردي به عالم وجود بيايد؛ مي شود از او پرسيد: آيا دوست داري موجود شوي؟
با اندك تأملی مشخص مي شود كه اين سوال، بی مورد است ؛ زيرا اگر فردي موجود نشده باشد؛ معدوم خواهد بود و معدوم نمی تواند مورد خطاب قرار گیرد. شما هم قبل از ايجاد، معدوم بوده اید، لذا نمي توانستید مورد سوال قرار گيرید؛ به عبارت ديگر قابليت سوال را نداشته ایم، پس اينكه از خداوند بخواهيم قبل از ايجاد مان، نظرمان را جويا شوند؛ عقلانی نيست.
در واقع در نظام علیت جهان هستی ، هیچ معلولی در به وجود آمدن خود اختیار ندارد و ما انسان ها نیز معلول علت های پیش از خود هستیم وچون علت وجود تحقق یافت ، ما نیز به طور ضروری وجود یافتیم ، پس اختیاری در این جهت نداشتیم و حتی اختیار داشتن ما نیز (بنابر قانون علیت) در اختیار ما نیست. ما چه بخواهیم یا نخواهیم موجود دارای اختیار آفریده شدیم ، اما می توانیم از این اختیار داشتن استفاده نیک یا بد داشته باشیم.
ب) اصل وجود، خیر و پسندیده است.
عقل انسان گواهي مي دهد كه ايجاد و موجود نمودن معدوم، و بيرون آوردن او از ظلمات عدم، كاري پسنديده است. عقل بر اين گواهي مي دهد كه ايجاد، امري پسنديده و عين لطف است. اما اينكه آن موجود، بعدها موجودي خوب يا بد خواهد شد؛ امري است جداگانه.
پس بهتر است اين گونه بگوييم: وجود و هستی مطلقاً خير است؛ اما اين كه آن موجود، شر يا خير شود؛ امري عارضی است. علم و دانش، نوروخیر است؛ عقل سليم به آن گواهي مي دهد، اما اگر علم و دانش ، ابزاری برای تولید سلام مخرب شود ، جزء علم نیست ، بلکه عارض بر علم است و بستگی به نوع استفاده انسان از آن دارد.
پس اگر خداوند متعال ما را ايجاد نمود؛ عين لطف و خير است و باید از آن بهترین استفاده را نمود.
توضیح بیشتر آنکه ، ما دارای دو نوع حیات هستیم:
1- حيات حيوانى و مادى:
اين نوع حيات بين انسان و حيوان مشترك است و امورى از قبيل خوردن، آشاميدن و راه رفتن جزء اين حيات است. در اين گونه حيات اختيار راه ندارد، زيرا اوّلاً: قبل از خلقت كسى نيست تا به او اختيار داده شود كه خلق شود يا نشود.
ثانياً: طبق قانون عليّت هرگاه علت تامه براى وجود معلول مهيّا شود، معلول حتماً موجود خواهد شد.
معلول در اصل وجود خويش هيچ گونه نقشى ندارد. اين قاعده در اصطلاح فلسفه جبر عِلّى و معلولى ناميده مى شود؛ يعنى آفرينش انسان مانند همه حوادث و پديدهها بر اساس قانون عليّت است و معلول و پديده در به وجود آمدنش، هيچ نقشى ندارد.
2- حيات انسانى و معنوى كه حيات فكرى و عقلائى است كه از مختصات آدمى است.
بدين جهت خداوند او را بر ساير مخلوقات برترى داده است. اين حيات اختيارى بوده و انسان چنان آفريده شده كه با اختيار خويش توانايى آن را داد كه در مسير تكامل قدم نهاده و به جايى رسد كه جز خدا نبيند، يا آن قدر سقوط كند كه مانند حيوان بلكه بدتر شود.
این نوع از زندگی و حیات در اختیار انسان است و خود آن را می سازد و هدف از آفرینش نیز همین بوده است.
دعوت اسلام به سمت همين حيات اختيارى است: "يا ايّها الّذين آمنوا استجيبوا للَّه و للرسول إذا دعاكم لما يحييكم؛ اى كسانى كه ايمان آورديد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد، هنگامى كه شما را به سوى چيزى مى خوانند كه مايه حياتتان است".(1)
جمادات، گياهان، حيوانات و ملائك و انسان هر كدام در مرتبهاى از كمال قرار دارند و اشرف مخلوقات انسان مى باشد كه تمامى كمالات در وجود او به ظهور رسيده و يا به صورت بالقوه موجود مى باشد كه با سعى و اختيار خويش به آنها فعليّت مى بخشد. هر كدام از موجودات به فراخور مرتبه وجودى خويش به وجود آمدهاند و جماداتى مثل سنگ قابليت حيوان شدن را ندارند و حيوان را قابليّت انسان شدن نيست.
آدمى با توجه به قابليتهاى نهاده شده از سوى خداوند در وجود وى آفريده شده است.
هر چند انسانها به غير اختيار خويش آفريده شدهاند، لكن برترين مخلوقات هستند تا بدان جا كه خداوند بعد از نقل مراحل خلقت انسان، خود را بدين صورت توصيف مى نمايد: "فتبارك اللَّه احسن الخالقين؛ بزرگ است خدايى كه بهترين خلق كنندگان است".(2)
خداوند برترين خلق كننده است، چون برترين مخلوقات را آفريده است. اين برترى بايد عاملى براى مباهات و خشنودى ما باشد، نه عامل يأس و دلتنگى.
در بخشی از پرسش خود گفته اید که «چگونه انسان برای لذتی که هیچ وقت تجربه نکرده است این همه سختی را تحمل کند» در تمام موارد این چنین است. یک دانشجو زحمات زیادی می کشد تا در کنکور قبول شود و بعد از این که با هزاران زحمت در کنکور قبول شد سختی های دانشگاه و دروس آن را تحمل می کند تا موفق به اخذ مدرکی شود که مزه آن را قبل نچشیده بوده است ، شما اگر با آن دید به دنیا نگاه کنید باید هیچ تلاش انجام ندهید ؛ زیرا معمولا انسان یه دنبال موفقیت هایی است که تا به حال آن را تجربه نکرده است نه موفقیت هایی که قبلا آن را به دست آورده است و اساسا معقول نیست انسان برای داشته های خود تلاش کند.
اگر ما کمی همت داشته باشیم و تلاش علمی و عملی داشته باشیم آن موقع اسیر دام های شیطان نخواهیم شد ،بلکه شیطان اسیر ما خواهد شد زیرا کارایی شیطان فقط در حد وسوسه است وهیچ تسلطی بر ما ندارد ؛ بنابراین نباید فریب وسوسه های شیطان و هوای نفس را خورد یا خود را در مقابل آن تسلیم شده بدانیم و میدان را به حریف واگذار نماییم.
پى نوشتها:
1. انفال (8) آيه 24.
2. مؤمنون (23) آيه 14.