پرسش:
چرا خداوند انسان را به گونه ای نیافرید که نتواند از راه منحرف شود و گناه نکند؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
آن چه انسان را از ساير موجودات ممتاز مي سازد اختيار و آزادي او در انتخاب راه زندگي و طرح هاي مختلف و كارهاي شايسته و ناپسند است . بـديهي است اگر انسان مجبور باشد فقط از يك راه برود تكاملي براي او تصور نمي شود همان طور كه زندگي زنبور عسل تكاملي ندارد.
اين حقيقت را مي توان با يك مثال ساده روشن ساخت . فـرض كـنـيد تصميم گرفته شده است بيمارستاني براي مستمندان ساخته شود براي جمع آوري هـزيـنه آن ممكن است به دو صورت اقدام گردد ، نخست اينكه به زور از تمام ثروتمندان پولهايي دريافت دارند و صورت دوم آنكه خود مردم با ميل و رغبت در اين كار خير شركت كنند . مـسـلـما در هر دو صورت بيمارستان ساخته خواهد شد ولي با اين تفاوت كه درصورت اول چون كـمـك هـاي پـرداخـت شـده اجـباري بوده است هيچگونه فضيلت و ارزش انساني براي پرداخت كـنـندگان ايجاد نمي كند ، ولي در صورت دوم چون با آزادي و اختيار انجام گرفته است صفات عالي انساني كه مقياس شخصيت و ارزش اوست جلوه نموده و در آنان پرورش مي يابد .
اين موضوع اختصاص به اين مورد ندارد بلكه در تمام موارد ارزش روحي و فضيلت انساني هر كس تنها در صورتي بالا مي رود كه از روي اختيار و آزادي دست به كار نيك بزند . از اين روست كه خداوند همه را آزاد گذارده تا هر كسي از نيروي خدا دادش استفاده كند و پرورش يابد .
بـنـابـرايـن جا ندارد كه بگوييم چرا خدا با اين كه علم به گذشته ، حال و آينده ما دارد به انسان ها اختيار عمل داده است و چرا خداوند انسان را به گونه ای نیافرید که نتواند از راه منحرف شود وگناه نکند زيرا اگر اينطور نبود تكامل اختياري معنا نداشت ، بلكه همه مجبور بودند به راه حق بروند و نتوانند گناه و ظلم بنمايند .
اگر منظور شما ازپرسش، پيمودن راه سعادت، به صورت جبري است، بدين معنا كه آدمي هيچ اختياري نداشته باشد و به صورت اجبار فقط دست به عمل ثواب زده و كار خير انجام دهد، اين طريقه سعادتمندي، مزيتي را براي آدمي ثابت نميكند و نهايتاً بسان ملائك ميگردد كه بدون اختيار تسبيح حق ميگويند و نميتوانند گناهي انجام دهند. در اين صورت جداي از ملائك نبود و بين انسان و فرشته هيچ اختلافي نبود.
به عبارت ديگر: چون خداوند جهان خلقت را به بهترين صورت آفريده،در جهان خلقت كه فرشتگان هستند به صورتي آفريده شده اند كه همگي بدون اختيار راه سعادت را مي روند و داراي اختيار در انجام خوب و بد نيستند، بلكه سرشت آنها تنها بر خوبي آفريده شده است.حال در اين عالم خلقت ميتواند نوعي خاص وجود داشته كه همه مقاماتي كه فرشتگان دارا هستند، دارا شود، اما با اختيار و انتخاب خود، و اين تنها در صورتي ميسر است كه راه خوب و بد براي او باز باشد و ميان خوب و بد، خوب را انتخاب نمايد و به مقام فرشتگان و حتي برتر از آنها دست يابد. اگر قرار بود سرشت اين موجود به گونهاي باشد كه داراي اختيار نبوده و فقط راه سعادت را بپيمايد، ديگر تفاوتي بين اين موجود و فرشتگان نبود، بلكه فرشته بود، در حالي كه اين موجود، نوعي جدا از فرشتگان است و اقتضاي فيض نامتناهي اين است كه در جهان خلقت (كه بهترين جهان ممكن است) چنين نوعي وجود داشته باشد و با فرض چنين نوعي، جهان كامل تر و زيباتر و بهتر خواهد بود.
از طرف ديگر و با نگاه ديگر اگر انسان بدون اختيار به راه خير برود، بهشت رفتن بي معنا است، چرا كه در اين صورت بهشت نتيجه كار ناكرده است، بلكه سعادت و عاقبت به خيري لذت بخش و معقول است كه آدمي با سعي و تلاش خود بدان برسد، با توجه به اين كه ميتوانسته كار بد كند ولي انجام نداده و كار خير از او سر زده است. اساساً خدا بنابر حكمتهايي (كه برخي از آن حكمتها را ميدانيم) انسان را از روح و جسم و عقل و شهوت تركيب نموده است. براساس اين كه دنياي ماده، دنياي تضاد و تزاحم است و انسان مختار خلق شده است، در همه موارد انسان بين انجام خير و شر مخير است و اگر طبق طريق خوبي، راه پيمود، سعادت قرين او ميگردد. و اگر بر طريق بدي قدم برداشت، در شقاوت و بدبختي گرفتار ميشود و اين مربوط به ذات و ماهيت اين نوع از خلقت است. پاداش و جزا نيز براساس آن داده ميشود.
بهشت و جهنمي ارزشمند است كه نتيجه مستقيم اعمال آدمي باشد.
بنابراین انسان مختار آفریده شده و لازمه اختیار باز بودن راه نیک و بد هر دو است ، اگر قرار بود که راه بدی و انحراف بسته باشد ، اختیار داشتن معنا نداشت. در آن صورت حتی نیک بودن اختیاری نیز معنای خود را از دست می داد.