تو پرخاشگري ، بدي - بدي - بدي
گاه به نظر مي رسد که فرد پرخاشگر » دچار احساس حقارت » است . ممکن است با صداي بلند صحبت کند و بد دهن ، بي شرم يا مسخره کننده باشد .
رفتارهاي پرخاشگرانه
واژه پرخاشگري به دليل دو معناي متفاوت که از ريشه لاتين آن ، يعني aggredi ( به معناي پيش رفتن و نزديک شدن ) ، حاصل مي شود لفظي گيج کننده است . اين واژه ، از يک سو به معناي نزديک شدن به فرد ديگر براي مشورت يا نصيحت کردن است و از سوي ديگر ، به معناي رايج تر پرخاشگري يعني همان توصيفي است که من براي اين واژه دارم : » حرکت عليه » يا » حرکت به قصد آسيب رساندن » .
فرد پرخاشگر احساسات ، خواسته ها و عقايدش را از طريق آسيب رساندن به ديگران ابراز مي کند . او ، تقريبا هميشه ، برنده بحث است . گاه به نظر مي رسد که فرد پرخاشگر » دچار احساس حقارت » است . ممکن است با صداي بلند صحبت کند و بد دهن ، بي شرم يا مسخره کننده باشد . ممکن است با منشي ها و پيشخدمت ها ، به خاطر خدمات نامناسب آنان ، دعوا کند و ممکن است بر زير دستان و اعضاي خانواده اش تسلط داشته باشد و اصرار کند که در مورد بخش هاي مهم يک گفتگو ، حرف آخر را او بيان کند .
شخص پرخاشگر مايل است که بر ديگران غالب باشد . ديدگاه او اين است که : »اين ، آن چيزي است که من مي خواهم ؛ چيزي که تو مي خواهي ، اهميت کمتري دارد – يا اصلا مهم نيست . کارولينا ماريا دوخسوس زني که در يکي از زاغه هاي برزيل ، گرفتار فقر شده بود کتاب دردناکي نوشت که در آن به پرخاشگري بسياري از ثروتمندان حمله کرد : » آنچه من عليه آن شوريده ام ، طمع مرداني است که مردان ديگر را چنان مي فشارند که گويي ، پرتقالي بيش نيستند .
پرخاشگر کسي است که مي کوشد نيازهاي خود را ، حتي به قيمت آسيب رساندن به ديگران ، ارضاء کند .
بخش قابل توجهي از جمعيت را افراد پرخاشگر تشکيل مي دهد . چرا ؟ حداقل ، تا حدي به اين دليل که پرخاشگري آنان ، برايشان نتايج خوبي را به دنبال داشته است . پرخاشگري سه پيامد اساسي دارد که تا حدي با يکديگرمرتبط هستند . افراد پرخاشگر ، احتمالا به خواسته هاي مادي و اهداف مورد نظر خود و ديگران کنترل قابل توجهي دارند .
در جامعه ما ، شخص پرخاشگر مستعد جستجو و رسيدن به همه چيزهايي است که آنها را مي خواهد . او ، در مقايسه با فرد سلطه پذير ، اغلب ، به ذخيره بيشتري را مايملک دنيوي دست مي يابد و مي خواهد مطمئن شود که نيازهاي مادي اش ارضاء مي شوند . براي بسياري از ما که به سختي مي کوشيم تا خرج و دخل خود را متعادل کنيم ، اين فايده پرخاشگري جاذبه کمي ندارد . به نظر مي رسد که فرد پرخاشگر ، در مقايسه با فرد مطيع تر ، توانايي بيشتري براي دفاع از خود دارد . پرخاشگر بودن ، در طول قرنها ، با بقاي فيزيکي پيوند خورده است . در جامعه اي که مشخصه آن خصومت ، مبارزه و رقابت افسار گسيخته است ، فرد پرخاشگر کمتر آسيب پذيرخواهد بود . توماس هنري هاکسلي ، زيست شناس انگليسي قرن نوزدهم که نظريه تکامل چالز داروين را رواج ( و تا حدي نيزتغيير )داده ، گفته است مبارزه مخرب ، در دنياي حيوانات شايع تر است و پيوسته ، قوي ترين ، زرنگ ترين و مکارترين [ حيوان ] زنده مي ماند تا روزي ديگر را به مبارزه بگذراند . مردم ، با توجه به وضعيت رفاهي خوب فعلي ما ، زنده مي مانند مگر آن که بيماري ، آن هم اغلب در سنين پيري ، آنان را از پا در آورد . اما در رقابت ميان شرکت ها يا افراد براي کسب موقعيت هاي محوري در صنعت ، دولت و يا حتي موسسات غير انتفاعي مانند کليسا ، افراد پرخاشگر موفق تر بوده و حداقل در کوتاه مدت دوام بيشتري مي آورند .
مضرات پرخاشگري
پرخاشگري ، پيامدهاي منفي بالقوه و متعددي دارد . اين پيامدها شامل ترس ، تحريک پرخاشگري متقابل ، از دست دادن کنترل ، احساس گناه ، دورشدن از صفات انساني ، بيزاري از مردم ، کاهش سلامتي و ايجاد جامعه اي است که زندگي را بسيار خطرناک مي سازد و اين خطر حتي زندگي راحت و ايمن فرد پرخاشگر را نيز تهديد مي کند .
يکي از پيامدهاي پرخاشگري افزايش ترس است . بسياري از مردم ، نه به دليل قوي بودن که بيشتر به دليل احساس ضعف ، رفتاري پرخاشگرانه دارند . اين رفتار پرخاشگرانه ، خود ، دشمناني را پديد مي آورد که در نهايت ، آنان را آسيب پذيرتر و ترسوتر مي سازد . ريچارد نيکسون رئيس جمهور اسبق آمريکا و نزديک ترين مشاورانش ، اغلب اقدام به پرخاشگري مي کردند . ماجراي واترگيت و ديگر رسوايي هاي کاخ سفيد ، همان طور که جان ميچل ، دادستان پيشين نشان داده است ، آن قدر که از ترس از کنترل خارج شدن اوضاع ريشه مي گرفت از اعتماد به قدرت ناشي نمي شد . به گفته چارلز کالسون ، مشاور مخصوص اسبق کاخ سفيد ، نکته اي که در مورد واترگيت کاملا به غلط درک شده است ، آن است که همه فکر مي کنند افراد پيرامون رئيس جمهور ، سرمست از احساس قدرت بودند ... اما ..[ در واقع ، همه آنان ] مملو از احساس عدم امنيت بودند و اين احساس عدم امنيت ، به نوعي بدگماني يا پارا نويا منجر شد .
ما به جملاتي که عليه ما مطرح مي شد و بسياري از موارد ديگر ، واکنش شديدي نشان مي داديم . دومين پيامد منفي پرخاشگري ، با مورد نخست ارتباط دارد . پرخاشگري ، ضد خود را پديد مي آورد و نابودي خود را تسهيل مي کند . ما اغلب ، از شرکت کنندگان کارگاه هاي آموزشي مهارت هاي ارتباطي خود مي پرسيم با افرادي که نسبت به آنان به شکلي مقتدرانه ( پرخاشگرانه ) رفتار کرده اند ، چگونه برخورد کرده اند . روش هايي که آنان ( و افراد ديگر ) برا ي مقابله با رفتار پرخاشگرانه به کار مي برند به طور معمول شامل مواردي چون مقاومت ،سرزنش ، نافرماني ، خرابکاري ، مقابله به مثل ، متحد شدن [ با افراد ديگر ] ، دروغگويي و سرپوش گذاردن [ يا پنهانکاري ] مي شود . خردمندان ،قرن ها در مورد توان بالقوه پرخاشگري ، براي انهدام فرد پرخاشگر اظهار نظر کرده اند . کتاب قديمي استر ،داستان وزير بسيار پرخاشگر و مقتدر ايراني ، هامان را نقل مي کند که در دوره اي از زندگي ، مهم ترين هدف او ، کشتن مردخاي بود . کسي که تنها گناهش آن بود که به اندازه کافي ، پيش پاي هامان به خاک نمي افتاد . هامان دستور داد تا چوبه دار عظيمي براي اعدام عامل نارضايتي اش ساخته شود . اما سرانجام ، خود او بر داري آويخته شد که براي کشتن مرخاي برپا کرده بود .
سومين احتمال در رفتار پرخاشگرانه آن است که اغلب به از دست رفتن کنترل منجر مي شود . اين مورد ، همچون بسياري ديگر از اشکالات رفتار پرخاشگرانه و يا سلطه پذيرانه ، تناقض آميز است ، زيرا رفتار پرخاشگرانه مقداري از کنترل فرد را بر زندگي خود و ديگران فراهم مي کند . با وجود اين و از سوي ديگر ، اعمال کنترل بر زندگي افراد ديگر ، آزادي خود فرد را نيز محدود مي سازد . اگر من از طريق پرخاشگري فعاليت شما را کنترل کنم ، نظارت بر شما وقت و انرژي مرا خواهد گرفت ، که اين نوعي از بندگي خود – تحميل شده را به وجود مي آورد . کنترل کردن شديد ديگران ، تقريبا به همان اندازه ناگوار است که فردي بخواهد خود را در اختيار ديگران قرار دهد تا زندگي او را کنترل کنند .
فرانسيس بيکن در قرن شانزدهم
ديگر پيامد منفي رفتار پر خاشگرانه آن است که پرخاشگري ، براي همه مردم ، اجتماعي نا امن به وجود مي آورد . پرخاشگري رايج در جامعه ما ، حتي لذت بردن از چيزهاي ساده اي را نيز ، که زماني براي ما بسيار پيش پا افتاده و عادي محسوب مي شدند ، به شکلي فزاينده خطرناک کرده است .
، راجع به اين وضعيت تناقض آميز چنين نظر مي دهد : » ميل به کسب قدرت و از دست دادن آزادي ، تمايلي عجيب است » . احساس گناه ناشي از سوءاستفاده فرد پرخاشگر از قدرت ، ديگر پيامد ناخوشايند پرخاشگري است . اگر چه ممکن است حساسيت فرد پرخاشگر نسبت به گرفتاري ديگران ، کند تر از افراد عادي ظاهر شود ، اما او به ندرت دچار چنان نقص وجدان و فقدان رحم و شفقتي است که با وجود بسياري از رفتارهاي سلطه جويانه اس ، از عذاب هاي احساس گناه در رنج نباشد . به علاوه پرخاشگري ، موجب دور شدن فرد پرخاشگر از صفات انساني مي شود . همه ما براي عشق ورزيدن به مردم و استفاده از اشياء آفريده شده اطم . اما در افراد پرخاشگر ، تمايل شديدي براي عشق ورزيدن به اشياء و استفاده از مردم به چشم مي خورد .
وقتي که فردي از فردي ديگر استفاده مي کند در واقع ، با او به مثابه يک شيئ رفتار کرده است و گفته مي شود که او را تبديل به شيئ کرده است . به گفته جرج باچ و رونالد دويچ وقتي که کسي از يک شخص ديگر شيئي مي سازد ، خود را نيز به شيئ تبديل مي کند . شخصيت فرد پرخاشگر ، با هر عمل پرخاشگرانه اي افت مي کند زيرا هر گاه که او به خويشتن فرد ديگر تجاوزمي کند ، خود را خوار و خفيف مي سازد . ششمين پيامد پرخاشگري ، احساس بيگانگي و دوري از ديگران است . افراد پرخاشگر براي خود وضعيتي دو سر کور خلق مي کنند . آنان براي کساني که مي توانند آنها را مطيع سازند احترام قائل نيستند و پيوسته از روابط عمراه با بردباري و مساوات مي ترسند .ميگناir مطالعه در رفتار فردريک کبير پادشاه جنگ طلب قرن هيجدهم پروس ، اين وضع را تاييد مي کند . او به افراد زير سلطه اش مي گفت : اطاعت کنيد . اما قبل از مرگش ، به شکلي کنايه آميز گفت : « از فرمان دادن به بردگان خسته شده ام » . بسياري از افراد چون همسران سلطه جو ، پدر و مادر ديکتاتور ، معلمان کنترل کننده و مديران پرخاشگر نيز مانند فردريک کبي ر درمي يابند که رابطه داشتن و کارکردن با افرادي که زير سلطه آنان هستند ، بسيار نااميد کننده و ناگوار است . همچنين ، پرخاشگري از ميزان عشق طرف مقابل مي کاهد . فرد زير سلطه ، سرانجام ، احساس دوري از فرد پرخاشگر را ، به عنوان يکي از پيامدهاي تحت کنترل بودن تجربه مي کند . آدولف هيتلر نيز ، همچون بسياري از افراد پرخاشگر ، انساني تنها بود که خود نيز علي رغم وجود ميليون ها نفري که در اوج قدرت او ، هورا مي کشيدند ، از اين تنهايي مطلق آگاه بود . آلبرت اسپير ، يکي از ملازمان ارشد هيتلر گزارش مي دهد که فوهر به او مي گفت پس از بازنشستگي نهايي خود ، خيلي زود فراموش خواهد شد . اسپير ، گفته هاي هيتلر را چنين خلاصه مي کند : هر گاه که مشخص شود قدرت در دست جانشين من است ، مردم به سرعت به سمت او خواهند رفت ....همه مرا ترک خواهند گفت . او ، در حالي که با اين عقيده مشغول صحبت بود ، با قدري دلسوزي به حال خود ،ادامه داد » شايد يکي از ملازمان قبلي من ،گاه به ملاقاتم بيايد . اما نمي توانم روي چنين چيزي حساب کنم . به جز فرولين براون ، هيچکس را با خود نخواهم برد . فرولاين براون و سگم . تنها خواهم بود . چرا بايد کسي ، داوطلبانه ، براي مدت زماني طولاني د رکنار من باشد ؟ ديگر ، هيچ کس به من توجه نخواهد کرد . آنان ، همه ، در پي جانشين من خواهند رفت . و فقط شايد سالي يک بار ، براي روز تولدم ، به نزد من بيايند » . همه افراد پرخاشگر ، مرتکب آن نوع شرارت هايي که هيتلر شده بود نمي شدند . برخي افراد به دلايل مناسبي پرخاشگر هستند ، اما آنان هم در روابط انساني خود بهاي سنگيني مي پردازند . به قول شخصي ، » من عاشق اصلاحات هستم اما از مصلحان متنفرم » . همچنين ، پرخاشگري مي تواند به سلامت خود فرد نيز آسيب جدي وارد سازد . تشکيل لخته در سرخرگ هاي قلب يکي از مرگبارترين بيماري هاي عصر ما مي باشد ، بيشترين قربانيانش را از ميان افراد پرخاشگر مي گيرد .
ديگر پيامد منفي رفتار پر خاشگرانه آن است که پرخاشگري ، براي همه مردم ، اجتماعي نا امن به وجود مي آورد . پرخاشگري رايج در جامعه ما ، حتي لذت بردن از چيزهاي ساده اي را نيز ، که زماني براي ما بسيار پيش پا افتاده و عادي محسوب مي شدند ، به شکلي فزاينده خطرناک کرده است . قدم زدن در پارک به هنگام غروب ، ترک موقتي وسايل در اماکن عمومي و يا ترک منزل براي رفتن به تعطيلات و شب ها شرکت در جشن ، فقط معدودي از چيزهاي خوشايند عادي انسان است که ديگر نمي توان بدون برنامه ريزي قبلي براي محافظت يا دفاع از خود ، از آنها لذت برد .
در اواخر قرن بيستم ، وقتي با مسائل بسيار جدي مواجه مي شويم ، ممکن است آن قدر بر روي زمين دوام نياوريم که بتوانيم آنها را حل کنيم ، مگر آن که ياد بگيريم با پرخاشگر بودن انساني خود کنار آئيم .
برگرفته از: مجله ارتباط موفق