تفاوت خلافت و امامت از دیدگاه شیعه و اهل سنت
شبهه مهمى که در آغاز بحث امامت به ذهن مى رسد، اين است که خلافت و امامت با هم چه رابطه اى دارند؟ آيا اينها دو مقام و منصب جداگانه هستند يا اين که در مفهوم با هم فرق دارند، ولى در مصداق يکى هستند؟
در پاسخ بايد گفت علماى شيعه و اهل سنت در اين زمينه با هم اختلاف نظر دارند. از نظر شيعه، اين دو مقام و منصب با يکديگر متفاوت اند، ولى به نظر اهل تسنن، مقام امامت چيزى جز منصب خلافت نيست.
خلافت به معناى جانشينى پيامبر است و خليفه پيامبر به کسى گفته مى شود که جانشين پيامبر است و پس از پيامبر يا در غياب او، وظايف و مسؤوليت هاى ايشان را انجام مى دهد.خلافت دو معنا دارد.
خلافت به معنی عام
1- خلافت عام: جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در همه امور و مسؤوليت ها و وظايف اعم از حکومت دارى، فرمانروايى، رهبرى سياسى مردم و پيشوايى دينى و معنوى آنان است. در اين معنا، خلافت مترادف امامت خواهد بود. به ديگر سخن، گاهى خلافت هم به معناى فرمانروايى و زمام دارى امور مسلمانان است و هم به معناى امامت و رهبرى دينى مردم. در اين صورت، خلافت و امامت به يک معنا خواهد بود. اهل تسنن خلافت را به معناى امامت گرفته اند، ولى مرادشان از خلافت با اين معناى عام تفاوت دارد. مراد آنان از خلافت، معناى دوم خلافت است.
خلافت به معناى اخص
در اين معنا، خلافت در امور زمام دارى سياسى و دنيوى، منحصر مى شود. در اين صورت، اطلاق لفظ امامت غير از خلافت خواهد بود.بنابراين، بيشتر دانشمندان اهل سنّت، امامت را مترادف خلافت (به معناى اخص) دانسته اند. ابن خلدون مى گويد:
خلافت; يعنى نيابت از صاحب شريعت در حفظ دين و سياست دنيا. به همين اعتبار خلافت و امامت گفته مى شود و متصدى آن مقام را خليفه و امام مى گويند.
چند نکته برای تبیین و اثبات نظریه شیعه درباره جدا بودن مقام امامت و خلافت به معنی حکومت ظاهری بر مردمبراى تبيين و اثبات نظريه شيعه درباره جدا بودن دو مقام امامت و خلافت، توجه به چند مطلب ضرورى است:
1-امامت به انتخاب خدا و اعلام پیامبر است.
چنان که مى دانيم امامت، مقامى دينى و معنوى و موهبتى الهى است که به برخى انسان هاى خاص و کامل و معصوم ، اختصاص دارد. وظيفه و نقش آن ها، رهبرى، ولايت، تربيت و هدايت همه مسلمانان در همه زمينه ها و زمان ها است. هم چنين انتخاب آنان به اذن الهى و نص صريح پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) منحصر مى شود. خلافت و حکومت نيز به معناى رياست ظاهرى، امارت، زمام دارى و رسيدگى به امور معيشتى، اقتصادى، سياسى و اجتماعى مردم است. اين مقام يکى از وظايف امام و تنها يکى از شؤون امامت به شمار مى آيد. پس هر امامى هم مقام امامت و هم مقام خلافت را داراست.
2-خلافت ظاهری قابل غصب است ولی مقام امامت نه.
مقام خلافت و جانشينى پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را مى توان غصب کرد، چنان که در طول تاريخ چنين بوده است و برخى به ناحق، مقام و منصب خلافت را غصب کرده اند. در مقابل، مقام امامت، غصب شدنى نيست و اين مقام همواره باقى، ثابت و حق است.
3-امامت،نیازی به بیعت کردن یا نکردن مردم ندارد.
مقام و منصب عالى امامت و انجام وظايف و مسؤوليت هاى آن، نيازمند بيعت و استقبال مردمى نيست. به ديگر سخن، مشروعيت آن به مقبوليت عمومى نياز ندارد; زيرا مشروعيّت و حقانيتش را از خدا به دست مى آورد. پس امام همواره حق و مشروع است; خواه همه مردم او را به امامت قبول داشته و با وى بيعت کرده باشند، خواه حتى يک نفر هم به او ايمان نياورده باشد. در مقابل، خلافت و حکومت سياسى و اقتصادى چنين نيست. تا گروهى از مردم به کسى اقبال نشان ندهند و با او بيعت نکنند، وى نمى تواند وظيفه رهبرى دنيوى و حکومتى خود را ايفا کند.
4-خلافت ظاهری از نظر ائمه کم اهمیت ولی مقام امامت رفیع و دور از دسترس عقول مردم بوده است.
براساس سخنان ائمه اطهار(عليهم السلام)به ويژه امام على(عليه السلام)، امامت با خلافت تفاوت دارد. ايشان هر گاه سخن از خلافت به ميان مى آمد، آن را کوچک مى شمرد و نکوهش مى کرد; زيرا خلافت و حکومت را جدا و بدون امامت، از همه چيز پست تر و بى ارزش تر مى دانست. در مقابل، هر گاه سخن از امامت بود، جز به شکوه از آن ياد نمى کرد. اميرالمؤمنين على(عليه السلام) درباره جايگاه امام مى فرمايد:
الامام کلمة الله و حجة الله و وجه الله و نور الله و حجاب الله و آية الله ...الامامة ميراث الانبياء و منزلة الاصفياءو خلافة الله و خلافة رسل الله فهى عصمة و ولاية و سلطنة و هداية و انه تمام الدين... .
امام، کلمه خدا، حجت خدا، صورت خدا، نور خدا، حجاب خدا و آيه خداست... امامت، ارث پيامبران، جايگاه برگزيدگان خلافت الهى و خلافت پيامبران خداوند است. پس امامت، عصمت و ولايت است و سلطنت و هدايت است و بلکه او تمام دين است.
هم چنين ايشان درباره مقام والاى امامت مى فرمايد:
حارت الالباب و العقول و تاهت الافهام فيما اقول تصاغرت العظماء و تقاصرت العلماء و کلت الشعراء و خرست البُلغاء و لکنت الخطباء و عجزت الفصحاء و تواضعت الارض و السماء عن وصف شأن الاولياء.
براى شناخت و درک جايگاه امام، عقل ها سرگردان شده و فهم ها به بى راهه رفته اند. بزرگان، کوچک و دانشمندان، کوتاه فکر شده اند. شاعران، وامانده و سخنوران، درمانده اند. خطيبان به لکنت افتاده; خدايان سخن، ناتوان شده و زمين و آسمان از وصف شأن اوليا (امامان) ناتوان گشته و به تواضع نشسته اند.
5-امام،همیشه امام است اگر چه در راس حکومت ظاهری قرار نگیرد.
در تاريخ وارد شده است که پس از قتل عثمان، هنگامى که مردم به خانه امام على(عليه السلام)هجوم آوردند تا با او بيعت کنند، آن حضرت اين پيشنهاد را رد کرد و نپذيرفت و فرمود: «مرا رها کنيد و به دنبال ديگرى باشيد.» ايشان در خطبه شقشقيه فرموده است:
به خدا سوگند! اگر به پذيرش خلافت موظف نمى شدم، آن را نمى پذيرفتم.
با اين حال آن حضرت هيچ گاه نفرمود که من امام نيستم. به ديگر سخن، ايشان هرگز امامت را رد نکرد و به ديگران احاله نداد; زيرا اين مقام اصلاً قابل واگذارى به ديگران نيست.
6-در حکومت های ظاهری،عصمت شرط نیست ولی در امامت شرط است.
در خلافت و حکومت دارى، معصوم بودن و داشتن کمال والا و نهايى مانند عالم به غيب و شهادت بودن و داشتن دانش، فضل، تقوا و شجاعت به صورت کامل و به طور کلى، الگو بودن در همه شؤون، شرط نيست، ولى در امامت شرط است.
7-در دیدگاه شیعه،امام یعنی ولی امر از جانب خدا.
امامت نزد شيعيان به معناى ولايت است که در اوج مفهوم امامت قرار دارد. آنان معتقدند که امام و ولىّ کامل که انسانيت را به طور کامل دارد، روح کلّى و محيط بر همه روح ها است و بر دل ها حکومت مى کند.
نتیجه
اگر خلافت را به معناى عام بگيريم، مترادف منصب امامت خواهد بود. اگر هم آن را به معناى خاص بگيريم، تنها به جنبه رهبرى و حکم رانى نظر دارد (که معمولاً اين معنا رايج است) و مترادف معناى امامت نخواهد بود.بايد پذيرفت که اگر مسأله امامت در حد رهبرى سياسى مسلمانان خلاصه مى شد، شيعه نيز بايد آن را مسأله اى فرعى مى دانست. بدين ترتيب، اين مسأله که کدام يک از ياران رسول خدا(صلى الله عليه وآله)چند صباحى زمام امور اجتماعى و سياسى و اقتصادى مسلمانان را به دست بگيرند، آن قدر اهميت نداشت که تا اين اندازه درباره آن گفت گو و تأکيد شود. بنابراين، امامت، حقيقت بسيار والايى دارد که هرگز نمى توان آن را با خلافت مرادف پنداشت. خلافت، تنها يکى از شؤون امامت به شمار مى رود و معناى واقعى خود را در پرتو معين بودن جايگاه امامت به دست مى آورد
آیا امامت ارثى است؟
ابتدا باید دید ارثی بودن امامت و رهبری یعنی چه و توارث در آن بار منفی دارد یا مثبت؟ سپس باید دید فلسفه معرفی امامان توسط پیامبر(ص) چیست و اصلاً این مسأله ربطی به ارثی بودن مسأله دارد یانه
الف) ارثی بودن امامت و رهبری یعنی چه؟ ارثی بودن به معنای آن است که فارغ از هرگونه معیار اساسی و صحیح حکومت از کسی به خاندان وی منتقل شود. در بسیاری از نظامهای شاهنشاهی و سلطنتی این شیوه حکمفرما است وبراساس آن صلاحیتهای لازم جهت اداره جامعه و حکومت به کلی از نظر دور مانده و حفظ قدرت و سلطنت در یک خانواده اصل حاکم بر همه ارزشها و معیارها تلقی میشود
ب ) آیا ارثی بودن دارای بار مثبت است یا منفی؟ بدیهی است ارثی بودن به معنای فوق از نظر منطقی کاملاً نادرست وباطل میباشد و بهترین گواه بر بطلان این روش نظامهای موروثی حاکم بر جهان به ویژه کشور ما ایران در طول تاریخ است که بارها و بارها جامعه را به سوی پرتگاههای خطرناکی هدایت نموده و موجب سقوط و انحطاطات بسیاری گردیده است.
بنابر این اول باید هم در معنا و مفهوم ارث دقت کنیم و هم امامت را بازشناسیم، تا بفهمیم آیا امامت میتواند موروثی باشد و چرا این نسل و افرادی از این سلسله به امامت رسیدهاند؟
1-معنی و مفهوم ارث
ارث یعنی داراییهایی که فرد در طول عمر خود کسب کرده، ملک و مال اوست و با مردن او به خویشاوندان نزدیک منتقل میشوند. کسی که در دوران زندگی خود زمین بایری را آباد کرده، بنایی ساخته، طلا و جواهری ذخیره نموده و... اموال و داراییها که متعلق به اوست، پس از مرگ وی به نزدیکان او(به ترتیبی که در کتب فقه آمده) منتقل میشود؛ اما این فرد علاوه بر اموال و داراییها، یکسری حالات و روحیّات هم پیدا کرده، با مجاهدت و ریاضت و عبادت، به یقین، علم، بردباری، کنترل خشم و دیگر فضائل اخلاقی هم آراسته گردیده است اما این حالات و روحیات از او جدایی ناپذیرند و صفات روحی و ذاتی وی شدهاند و پس از ایشان به عنوان اموال او باقی نمیمانند تا به خویشاوندان وی به ارث برسد.
البته گاه به اصطلاح عرفی و مجازی میگویند: شاگردان وی وارث علم اویند یا فرزند او وارث حلم و بردباری اوست؛ یعنی شاگردان توانستهاند از او یاد بگیرند و از چشمة علم وی سیراب شوند یا فرزند او توانسته مانند پدر به زینت بردباری آراسته گردد، نه اینکه به معنای واقعی علم یا حلم از متوفی به آنان انتقال یافته باشد. امامت از اموال و داراییهای اکتسابی امام نیست و میراث ایشان نمیباشد، تا پس از او به فرزندش یادگیری به ارث برسد.
2-انتساب نسبی یا سببی عامل ارث بردن است.
آنچه وارث را شایستة ارث بردن میکند، فقط انتساب نسبی یا سببی است، یعنی همین که فرزند یا همسر متوفی باشد، برای ارث بردن کافی است و شرط دیگری لازم نیست.
ممکن است بین وارث و متوفی هیچ همسانی وجود نداشته باشد، مثلاً متوفی فردی دانشمند، فاضل، پارسا و معنوی است، ولی وارث نادان، بی تقوا،مادی و اهل فساد است، ولی چون با متوفی رابطه نسبی دارد، از او ارث میبرد اما امامت این گونه نیست و کسی که منصب امامت را عهده دار میگردد، باید صلاحیتهای فوقالعاده داشته باشد.
3- حکومت بر مردم شاید ارثی باشد ولی امامت ارثی نیست.
حکومت در گذشته اکتسابی و ملک به حساب میآمد، زیرا یک فرد که قدرت،زور و تدبیر داشت، با استفاده از این تواناییها بر مملکتی حکومت میکرد و ریاست خود را بر مردم تحمیل مینمود یا با سرنگون ساختن حاکمان پیشین،حکومت را به دست میگرفت، و چون خودش و عموم جامعه حکومت را ملک او میدانستند، آن را پس از مرگ او، ملک فرزندانش به حساب میآوردند. این مطلب گرچه مورد قبول عموم در زمانهای گذشته بود، ولی پشتوانه محکم عقلی نداشت و امروزه کاملاً مردود است، از این رو نظام حکومتی پادشاهی تقریباً از بین رفته است و عقل امروز آن را نمیپذیرد.
اما امامت ملک نیست و نمیتواند ارث باشد و افراد به صرف داشتن رابطة نسبی، صلاحیت به عهده گرفتن منصب امامت را نمییابند.
امامت، نیابت از پیامبر است. پیامبر وحی را از فرشتة وحی میگیرد و به مردم ابلاغ میکند و تفسیر و تبیین آن را برعهده دارد. پس از پیامبر وظیفة تبیین و تفسیر وحی به عهدة امام است. امام باید مانند پیامبر معصوم باشد تا بتواند مرجع مطمئن هدایت و تبیین وحی گردد.
هم چنان که تعیین رسول توسط خداوند است، تعیین امام هم توسط اوست، زیرا امامت مانند نبوت، از رسالتهای الهی است و خداوند میداند چه کسی را برای این وظیفه تعیین کند: «الله أعلم حیث یجعل رسالته؛ خداوند بهتر میداند رسالتش را کجا قرار دهد»
خلاصه
امامت شأنی اکتسابی نیست، بلکه به تعیین خداوند است، زیرا امام باید از صفات درونی و قابلیتهایی برخوردار باشد که تنها خداوند از آن عالم است. علاوه بر آن کسی شایستة به عهد گرفتن نبوت و امامت است که به مقام برگزیدة خدا رسیده باشد:
الله یصطفی من الملائکة رسلاً و من الناس؛ خداوند از بین ملائکه و مردم رسولانی برمیگزیند و اختیار میکند».
برگزیدة خدا باید پاک و مطهر باشد و پلیدی و ناپاکی شرک و کفر و ظلم او را نیالوده باشد و به عبارت دیگر معصوم باشد، از این رو وقتی پروردگار با علم به قابلیت حضرت ابراهیم پس از آزمون، مقام امامت او را اعلام میدارد، در پاسخ به درخواست آن حضرت که این مقام را برای فرزندان و ذریة خود درخواست کرد، فرمود: «عهد و پیمان من به ظالمان نخواهد رسید
این بیان خداوند روشن میسازد که مقام امامت نمیتواند موروثی باشد،که اگر چنین بود، مطمئناً درخواست پیامبرش را رد نمیکرد. پس آیه میفهماند که باید شخص قابلیت داشته باشد تا امام شود، نه اینکه فرزند امام یا پیامبری چون حضرت ابراهیم خلیل الله باشد.
بنابراین امامت شأنی خدایی است که فقط بندگان صالح و پاک به انتخاب خداوند عهده دار آن میگردند. اگر خداوند امامت را در نسل امام علی(ع) قرار داد، از این رو بود که افرادی طاهر و پاک و سرآمد بودند.
امامان معصوم در بین بقیه افراد اهل بیت رسالت، از ویژگیهایی برخوردار بودند که آنان را سرآمد ساخته، شایستگی بخشیده و به مقام برگزیدگی از جانب خداوند مفتخر ساخت. خداوند آنان را شایسته و صالح دید که مأموریت تبیین دین و هدایت مردم را به آنان واگذار کرد.
اگر فرزندان امام حسین(ع) را امام میدانیم، به خاطر این است که امامت آنان توسط خدا تعیین شده، نه بدین لحاظ که امامت امری ارثی است و پس از یک امام باید به فرزند وی منتقل گردد.
اگر(بر فرض محال) خداوند، پس از امام حسین دیگری را امام قرار داده بود، بر ما لازم بود که امامت وی را بپذیریم. درمیان فرزندان امامان نیز پسرانی وجود داشتند که انسانهای نیک بودند مانند حضرت ابوالفضل، اما عهدهدار مقام امامت نبودند؛ زیرا از تمامی شرایط لازم برای برعهده گرفتن این مقام برخوردار نبودند. آنها خود بر این حقیقت آگاه بودند و هیچ گاه ادعای امامت نداشتند، یا به عنوان این که ارثی از پدر باشد، به نزاع برنمیخاستند،مانند فرزندان پادشاهان! اگر کسی چون جعفر کذاب ادعای امامت کرد، از طرف شیعیان کذب او آشکار شد، زیرا نشانههای امامت را در او نمیدیدند، اگر چه فرزند امام بود.
از طرف دیگر باید امام کسی باشد که به مقام عصمت و پاکی رسیده باشد تا شایسته مقام امامت گردد،همان گونه که خداوند فرمود: عهد و پیمان او (امامت) به ظالمان نخواهد رسید. ظلم معنای عامی است که شامل هر گناه و معصیت میشود؛ پس باید امام از هر گناه و معصیت پیراسته باشد.
حال اگر امام پس از خود شخصی را که عهده دار مقام امامت باشد، از طرف خداوند معرفی نماید.
مطمئناً کسی خواهد بود که شایستگی ذاتی و درونی آن را داشته باشد؛ زیرا در غیر این صورت،گناه و معصیتی بالاتر از این نیست که کسی را طرف خداوند معرفی نماید که خدا او را اراده نکرده است،یا کسی را که شایسته این مقام نیست، صرفاً به جهت فرزند بودن او معرفی نماید.
بنابراین اگر وجود آن امامان بزرگ را در نسل واحدی شاهدیم، به خاطر وجود تمام شرایط لازم معنوی در این خاندان شریف است. از سوی دیگر وابسته به کنشهای اختیاری آنان است، که لحظه به لحظه عمر و ارتباط محکمشان با خدا و دوری از هرگونه آلودگی و مبارزه وجهاد بیامان در راه خدا و... موجب برتری آنان بر دیگر منسوبان به خاندان پیامبر(ص) است.
امامت اهلبیت(ع) موروثی نیست
جمع ارزش های لازم برای امامت در 12 تن از اهل بیت پیامبر(ص)
بررسی معیارهای اساسی امامت و رهبری در اسلام به خوبی نشان میدهد که اساسا اسلام با نظام موروثی کاملاً درتضاد و چالش است و به هیچ روی چنین شیوهای را برنمی تابد. امامت از منظر شیعه، منصبی است که از جانب خداوند متعال و توسط رسول خدا(ص) به جمعی خاص - 12 تن - واگذار شده و هیچ شباهتی به خلافتهای موروثی که در آن یک نفر به قهر و غلبه سلسلهای را نابود کرده و به پادشاهی میپردازد و پس از او فرزندانش سلطنت میکنند، ندارد. زیرا در حکومتهای موروثی خداوند هیچ نقشی در تعیین پادشاه ندارد. بنابر نظر شیعه، امام از همه مردم عالمتر و عادلتر و پرهیزکارتر و شجاعتر است ونسبت به هیچ مسأله و موضوعی جهل ندارد و ناآگاه نیست و در هیچ عصر و زمانی مثلو مانند ندارد. تیرگی سهو و نسیان و خطا و گناه به دامانش نمی نشیند و او از همه نواقص وکاستیها مبرّا و پیراسته است.
امامت اهلبیت(ع) یعنی امامت و حکومت عالیترین و برجسته ترین معیارها از جمله عصمت که برتراز آن هیچ ملاکی قابل تصور نیست، بنابراین آن نقطه منفی که در نظامهای موروثی وجود دارد هرگز در امامت اهلبیت یافت نمی شود، لیکن در اینجا این سؤال رخ مینماید که چگونه ارزشهای لازم تنها در 12 نفر از سلسله شریف اهلبیت پیامبر(ص) جمع گردیده و نه تنها دیگران در چنین فضیلتی با آنان مساوی نیستند، بلکه دیگر منسوبین به پیامبر نیز از آن بی بهرهاند! در این رابطه باید گفت رسیدن به هر چیزی، به ویژه اهداف، آرمانها و مقامات عالیه تکوینی در گروه شرایط متعددی است و هیچ چیزی بدون نفوذ شروط لازم آن تحققپذیر نیست، مثلاً اگر تحقق یک پدیده وابسته به یک صدشرط باشد حتی اگر یکی از شرایط آن محقق نشود، آن پدیده نیز تحقق یافتنی نیست. مسأله امامت و نبوت نیز که رسالتی بسیار سنگین و با اهمیت است که وابسته به طهارت نسلی و شرافت معنوی، تهذیب، خلوص و صفای باطن پدر ومادر و بلکه همه آباء و نیاکان است و در نهایت فضل الهی است.
لذا براساس تعالیم اسلامی از نسل کسانی که گرفتار شرک یا مرتکب فحشاءگردیدهاند فرزندانی شایسته امامت و نبوت پدید نخواهد آمد و همانگونه که نوشیدن الکل ممکن است تأثیرات فیزیکی و معنوی سویی بر روی نسلهای متوالی بگذارد شرک و زنا نیز شرایط معنوی و تکوینی لازم برای احرازمقامات بلند و عالیه معنوی مانند امامت و نبوت را به کلی از بین میبرد. از همینرو است که در نسل بزهکاران هیچ امام و پیامبری دیده نمیشود. ولی مثلاً از نسل ابراهیم(ع) پیامبران بسیاری از جمله حضرت محمد(ص) برخاستهاند.نیز در زیارت حضرت اباعبداللّه(ع) میخوانیم که(اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه والارحام المطهرة» و دراین زیارت طهارت و پاکی اعتقاد و آباء و امهات آن حضرت آدم گواهی میدهیم و به قول شاعر: «گوهر پاک بباید که شود قابل فیض». بنابراین اگر وجود آن امامان بزرگ در نسل واحدی را شاهدیم از سویی به خاطر وجود تمام شرایط لازم معنوی به ارث رسیده از حضرت آدم(ع) تا آخرین امام در این خاندان شریف است و از سوی دیگر وابسته به کنشهای اختیاری خود آنان که لحظه به لحظه عمرشان و ارتباط وثیقشان با خدا و دوری از هرگونه آلودگی و مبارزه وجهاد و بیامان در راه خدا و... تفوق بخش آنان بر دیگر منسوبین به خاندان پیامبر(ص) است.
تفاوت جانشینی در حکومت های ظاهری و در سلسله امامت
اگر خلافت الهی ائمه بسان حکومتها و سلطنت های موروثی بود، میبایست همواره خلافت از پدر به بزرگترین فرزند ذکور منتقل شود و استثنایی هم در کار نباشد، در حالی که میبینیم اولاً علی(ع) که نخستین و مهمترین فرد این جمع بود، این مقام را از خداوند و توسط رسول خدا(ص) دریافت نمود و علی(ع) فرزند رسول خدا(ص) نبود ثانیاً، پس از او دو تن از فرزندان ذکورشان به نام حسن و حسین به امامت رسیده اند. ثالثاً، بعد از آنان به جای آن که فرزند ارشد امام حسن(ع) به منصب خلافت برسد، فرزند امام حسین عهدهدار این وظیفه شده و اصلاً کسی ز فرزندان امام حسن(ع) حاکم اسلامی نشده است. ، رابعاً این گونه نبوده که همواره فرزند ارشد یک امام به این موهبت الهی دست یابد. برای نمونه با آن که اسماعیل بزرگترین فرزند امام صادق(ع) بود، حضرت موسی بن جعفر به مقام ولایت رسید. نیز با آن که محمد بزرگترین فرزند امام علی نقی بود، برادرش حضرت حسن به مقام ولایت دست یافت. قرائن و شواهد فوق، خط بطلانی است بر این توهم که امامت در خاندان ولایت، به نحو موروثی است. از این که برخی از بزرگترین فرزندان ائمه به این مقام نرسیدهاند، فهمیده میشود که خداوند در این امر مهم و حیاتی، اصلیت و شایستگی زیاد و شرایط ویژهای را در نظر داشته است و امر امامت به دستور خداوند و به لسان پیامبر اسلام(ص) صورت گرفته است.
شیعه معتقد است که منصب امامت در ميان فرزندان امام علي(ع) قرار داردو این امر،هیچ ربطی با موروثی بودن –یعنی انتقال از فردی به فرد دیگر بدون وجود شایستگی لازم-ندارد.
بيترديد امامت و خلافت موروثي نيست تا از خليفه قبل به فرزندش به ارث برسد، ولي متأسفانه به جهت اشتباه در فهم عقايد شيعه اماميه گروهي از اهل سنت از روي جهل يا كينهتوزي شيعه را متهم نمودهاند كه امامت را موروثي ميداند، از اين رو امامت و جانشيني پيامبر(ص) را در ذريه پيامبر خلاصه ميكند. لذا مناسب است درباره اين موضوع بحث كنيم و به اثبات برسانيم كه چرا شيعه در عين اين كه خلافت و امامت را موروثي نميداند، آن را در ذريه پيامبر(ص) خلاصه ميكند؟
نقل عبارتها و اتهامات
1ـ ابن حزم ميگويد: «مسلمانان متّفقاند كه خلافت به توارث نيست.»
2ـ عبدالقاهر بغدادي ميگويد: «برخي از فرقه هاي راونديّه قائل به ثبوت امامت موروثي اند.»
3ـ علامه حلّي در شرح تجريد ميگويد: «عباسيه معتقدند براي تعيين امام دو راه وجود دارد: يكي نصّ و ديگري ميراث.»
4ـ عبدالقاهر بغدادي نيز ميگويد: «اكثر اماميه بر اين باورند كه امامت موروثي است.»
5ـ ابوالحسن ندوي ميگويد: «بديهي است كه ديدگاه داعي اوّل و فرستاده او كه حامل رسالت اوست در مورد حكومت، با ديدگاه ساير حكومتها و فاتحان و جنگجويان و رهبران سياسي، و حكمرانان ماديگرا در طبيعت، ذوق، روش، عمل، مقصد، نتيجه، فرق فاحش داشته باشند... . محور تلاشهاي حاكمان و فاتحان شهرها و رهبران عالم، كه طمع سيطره بر جهان را دارند و نيز عاليترين هدف آنان برپايي كشوري خاص است، تأسيس حكومتي موروثي است. اين حقيقتي آشكار در طول تاريخ است... .»
در آخر از كلام خود نتيجه ميگيرد كه: «عقيده شيعه اماميه در مسئله امامت و خلافت با اهداف خدا و رسول او سازگاري ندارد؛ كه همان حكومت موروثي است.»
نقدو پاسخ به اتهامات
1-تعیین امام فقط از جانب خداست
شيعه اماميه بر اين مطلب اجماع دارد كه تنها راه تعيين امام، نصّ از جانب خداوند متعال و معرّفي از جانب رسول خدا(ص) و امامان معصوم است، و لذا به آيه شريفه: (يا أيُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ) تمسّك ميكنند كه پيامبر اكرم(ص) مأمور ابلاغ ولايت امام علي(ع) از جانب خداوند به مردم بوده است. پس در حقيقت اراده و مشيّت الهي بر نصب شخصي لايق براي امامت است كه با وحي به پيامبر(ص)، او مأمور ابلاغ است، از همين رو، آن بزرگوار بر امامت يكايك اهل بيت تصريح كرده است. هر يك از امامان نيز امام بعد از خود را، كه از جانب خداوند معين شده، معرّفي كردهاند. اين سخن هيچ ربطي به وراثت ندارد.
2-تفاوت بین واقع و حق
با مروري بر ادله امامت و ولايت علي بن ابي طالب و ساير ائمه(ع) از قبيل حديث غدير، ثقلين و ديگر ادلّه پي ميبريم كه خداوند متعال و رسولش اصرار اكيد بر نصب امام علي(ع) و ساير اهل بيت(ع) بر امامت و ولايت داشتهاند. آيا ميتوان گفت كه اين همه تأكيد جنبه خويشاوندي داشته و پيامبر(ص) ميخواسته داماد و نوههايش را به حكومت برساند تا به نوايي برسند، و با اين روايات در صدد برپايي حكومت موروثي بوده است؟
مشكل اساسي اين است كه مابين «واقع» و «حقّ» فرق نميگذاريم و آنچه را كه واقع شده ميخواهيم حقّ بدانيم در حالي كه اين چنين نيست. اهل سنت چون واقع خارجي را با انتخاب ابوبكر ميبينند، حقّ را هم از اين ديد ميبيند و ميگويند او بر حقّ بوده است. يا اگر شيعه به دنبال اهل بيت و در رأس آنان علي بن ابي طالب(ع) است، در صدد موروثي كردن حكومت و خلافت رسول خدا(ص) است ولي مشكل اساسي چيز ديگري است ما بايد تابع حقّ باشيم؛ حقّ همان چيزي است كه در كتاب و سنت آمده و عقل نيز مؤيّد آن است و كتاب، سنت و عقل بر غير اهل بيت معصوم(ع) تطبيق نميكند
3-در اعتقاد شیعه،برای مقام امامت ،لیاقت ذاتی لازم است
اگر امامت نزد شيعه موروثي است چرا با وجود محمّد بن حنفيه كه برادر امام حسين(ع) است، امامت به امام علي بن الحسين(ع)، فرزند آن حضرت(ع)، منتقل شد؟ اين نيست مگر اين كه شيعه اماميه براي مقام امامت، لياقت ذاتي قائل است و آن را در محمد ابن حنفيه نميبيند ولي در امام زين العابدين(ع) مييابد.
4-فرمایش رسول اکرم(ص) در مورد اینکه خلفاء او از قریش هستند
از ابوالحسن نووي و امثال او سؤال ميكنيم كه مراد از وراثت در امامت چيست؟ اگر مقصود آن است كه امامت بايد در يك قبيله خاص باشد كه اين را خود رسول خدا(ص)، بنابر نصوص متواتر، در مصادر فريقين به آن اشاره كرده است.
جابر بن سمره ميگويد: «با پدرم محضر رسول خدا رسيديم، شنيديم كه فرمود: اين امر ـ دنيا ـ تمام نميشود تا آن كه دوازده خليفه بر آنان حكومت كنند. آنگاه سخني فرمود كه بر من مخفي شد، به پدرم عرض كردم: رسول خدا(ص) چه فرمود؟ پدرم در جواب گفت: رسول خدا(ص) فرمودند: همه آنان از قريشند.»
ابوالحسن نووي و امثال او، چگونه ميتوانند به اين سؤال پاسخ دهند كه:
امامت و خلافت تنها در قريش چه معنايي دارد؟ هر توجيهي كه ايشان در اين روايت و امثال آن دارند، ما قبول ميكنيم. طبعاً هيچ توجهي ندارند جز اين كه بگويند امامت و خلافت به قابليتهاست و اين قابليتها را خداوند در قريش قرار داده است. همين توجيه را ما درباره اهل بيت پيامبر اكرم(ص) بيان ميكنيم. اگر مراد از وراثت آن است كه بگوييم به صرف اين كه اينها اولاد پيامبرند و امام علي(ع) داماد او است، بايد امام باشد ولو قابليت اين مقام را نداشته باشد، قطعاً شيعه اماميه به اين معنا معتقد نيست.
5-شرایط امامت از دیدگاه شیعه،نفی کننده امامت موروثی
با مراجعه به كتابهاي كلامي شيعه اماميه، در مبحث امامت، پي ميبريم كه آنان براي امام چندين شرط از جمله: عصمت، افضل بودن، علم لدنّي و... قائلند. حال اگر امامت نزد آنان موروثي است ديگر بيان اين شرطها چه معنايي دارد؟ اين شرطها چيزي جز بيان لياقتها نيست، كه به استناد روايات و تاريخ، در غير اهل بيت(ع) وجود ندارد.
6-خداوند ،حکومت موروثی را فقط از ظالمین نفی کرده است
اگر آنگونه كه ابوالحسن نووي ميگويد؛ حكومتِ موروثي شعار حكومتهاي مادّي است و انبيا بايد از آن منزه باشند، چه فرق است بين پيامبر اسلام(ص) و ديگر پيامبران و بين حكومت دائمي و موقت؟ با آنكه حكومت وراثتي را، با در نظر گرفتن قابليّتها در انبياء گذشته مشاهده ميكنيم:
خداوند متعال ميفرمايد: (أمْ يَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيماً)؛«يا حسد ميورزند با مردم چون آنها را خدا به فضل خود بهرهمند نمود كه البته ما بر آل ابراهيم كتاب و حكمت فرستاديم و به آنها فرمانروايي بزرگ عطا كرديم.»
از سوي ديگر ميبينيم كه برخي از انبياء، امامت يا نبوت را براي ذريه خود ميخواستند كه اين، در حقيقت با دادن شايستگي به آنان از جانب خداوند متعال است.
درباره حضرت ابراهيم(ع) ميخواهيم: (وَ إذِ ابْتَلى إبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأتَمَّهُنَّ قالَ إنّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ إماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتى قالَ لا يَنالُ عَهْدى الظّالِمينَ)؛«[بياد آر] هنگامي كه خداوند ابراهيم را به اموري چند امتحان فرمود و همه را به جاي آورد خدا بدو گفت من تو را به پيشوايي خلق برگزيدم عرض كرد اين پيشوايي را به فرزندان من نيز عطا خواهي كرد؟ فرمود: [آري اگر شايسته آن باشند] عهد من هرگز به ستمكاران نميرسد.»
در اين آيه خداوند حكومت موروثي و نسبي را به طور مطلق نفي نكرده بلكه از خصوص ستمگران از ذريه حضرت ابراهيم(ع) نفي نموده است. از اين رو معلوم ميشود كه ذريه و نسل حضرت ابراهيم(ع) و هر پيامبر ديگري در صورتي كه ظالم نباشند، چه ظلم به خدا، چه ظلم به خلق و چه ظلم به نفس، نداشته باشند ميتوانند مقام امامت و رهبري جامعه را به عهده گيرند.
و نيز حضرت موسي از خداوند ميخواهد كه از اهلش كسي را به عنوان وزير خود قرار دهد. متعال از قول حضرت موسي ميفرمايد: (وَ اجْعَلْ لى وَزيرًا مِنْ أهْلى هارُونَ أخى).
والسلام علی من اتبع الهدی
(در زمینه تفاوت خلافت و امامت فایلی جهت دانلود در اختیار شماست)