پرسش:
علت اختلاف شیعه و اهل تسنن در عدل الهی چیست؟
پاسخ:
با سلام و سپاس از مکاتبه و ارتباط شما با این سایت
مساله عدل الهى يكى از اصول بسيار مهم اعتقادى و كلامى است. عدل نيز, همانند توحيد, بيانگر يكى از اوصاف الهى است, ولى به دليل اهميت و صف ناپذير آن, جايگاه ويژه اى در مباحث اعتقادى و كلامى يافته است. اين اهميت تا آنجا ست كه گاه از عدل به عنوان يكى از اصول پنج گانه دين يا مذهب و در كنار اصولى, مانند نبوت و معاد, ياد مى شود. بى ترديد, اين جايگاه رفيع معلول عواملى چند است كه در اين ميان, دو عامل نقشى اساسى تر دارند:
1ـ اصل عدل الهى گستره وسيعى دارد: پذيرش يا رد اين اصل, نقش مهمى در تصوير ما از خداوند سبحان و به عبارت ديگر, در خداشناسى ما ايفا مى كند. از سوى ديگر, اين اصل با كل نظام تكوينى و تشريعى عالم در ارتباط است و قبول يا رد آن مى تواند كل جهان بينى ما را دگرگون سازد. افزون بر اين, عدل الهى يك از پيامدهاى مهم اثبات معاد و پاداش وكيفر اخروى است و سرانجام, اين اصل صرفاً بعد عقيدتى و نظرى ندارد, بلكه ايمان به دادورزى و عدالت پيشگى خداوند آثار تربيتى خاصى در رفتارهاى آدمى و گرايش او به تحقق عدل و ريشه كن ساختن ظلم در روابط اجتماعى و انسانى به جاى مى گذارد.
2ـ عدل الهى در تاريخ انديشه كلامى, به ويژه در سده هاى نخست تاريخ اسلام, بسيار محل گفتگو و نزاع بوده است. امامان معصوم (ع) از همان آغاز بر دادورزى خداوند تاءكيد ورزيدند, تا آن جا كه اين سخن بر سر زبانها افتاد كه: ((التوحيد و العدل علويان و التشبيه و الجبر امويان)) توحید و عدل اندیشه علوی و تبیه و جبر اندیشه اموی است.1
لازم به ذکر است که اصل عدل تنها عقیده شیعه نیست ، بلکه در میان اهل سنت (متکلمان معتزلی) نیز به این اصل معتقد بودند . اما اندیشه آنان در میان اهل سنت پس از روی کار آمدن معتصم عباسی متروک شد .متكلمان اماميه به پيروى از ائمه اطهار (ع), و معتزلیان از اصل عدل طرفدارى كردند و به طايفه ((عدليه)) معروف شدند از سوى ديگر, اشاعره با ارائه تفسير خاصى از عدل الهى, عدل به معناى متعارف و معقول آن را انكار كردند.
در نظر آنها, ممكن است خداوند, همه مومنان را به دوزخ برد و تمام كافران و مشركان را به بهشت وارد سازد, و اگر چنين كند, عمل او عين عدالت است! به هر تقدير, در اينجا نيز, مانند بحث قضا و قدر و جبر و اختيار, حكومتهاى ستمگر زمان كه غاصبانه بر مقام خلافت رسول الله (ص) تكيه زده بودند, براى حفظ منافع نامشروع و توجيه بي عدالتي ها و ستمگري هاى خود, با انديشه عدل به مخالفت برخاستند.
بنابراين, موقعيت تاريخى بحث عدل از ديگر عواملى است كه آن را از برخى اوصاف ديگر خداوند ممتاز ساخته است.
ببنا بر این به نظر مى رسد كه مهمترين پايه اعتقاد به اصل عدل (يعنى اينكه تمام افعال خداوند عادلانه است) مساله حسن و قبح عقلى است.
براساس اصل ((حسن و قبح عقلى)) عقل انسان مى تواند مستقلاً و با نظر به ذات برخى از افعال (يعنى افعالى كه حسن و قبحشان ذاتى است) درباره حسن يا قبح آنها داورى كند و از آنجا كه موضوع اين داورى, ذات فعل, صرف نظر از شرايط و ظروف مختلف آن و بدون لحاظ فاعل خاص, است, افعال خداوند را نيز در بر مى گيرد.
بنابراين اصل, عدل و ظلم, به ترتيب, داراى حسن و قبح ذاتى اند و عقل انسان حسن و قبح آنها را درك مى كند; يعنى عقل عمومى انسانها در مى يابد كه عدالت ورزى, در هر شرايطى و از سوى هر فاعلى, كارى شايسته است و ستمگرى و ظلم, مطلقاً, قبيح است و از آنجا كه خداوند, حكيم و از انجام فعل قبيح منزه است ; عقل در مى يابد كه خدا, از انجام ظلم اجتناب مى ورزد و تمام افعال او عادلانه است .
به دليل همين ارتباط است كه مخالفان حسن و قبح عقلى, در يافتن مبناى عقلى استوار براى اصل عدل ناكام مى مانند و صدور كارهايى را كه عقل ما آن را ناعادلانه مى داند, از سوى خداوند, ممكن مى دانند.
1ـ نهج البلاغه, خطبه 143.