اسبابی که منشاء پایان بد (سوء خاتمه) برای انسان هستند به طور کلی به چهار دسته تقسیم میشوند:
1- تأخیر در توبه 2- آرزوهای طولانی 3-حبّ معصیت و انجام آن 4- خودکشی
آنچه بر همه مسلمانان واجب است این است که در تمام دوران و لحظات زندگی به سوی الله (عزو جل) رجوع کنند و به درگاه او توبه و استغفار نمایند. الله (عزو جل) در قرآن فرموده است:
{وَتُوبُوا إِلَى اللهِ جَمِيعًا أَيُّهَا المُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ} [النور:31]
«ای مومنان به سوی خداوند رجوع کنید تا رستگار شوید».
همانطور که میدانید رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلم) معصوم است و تمامی گناهان گذشته و آیندهٔ او بخشیده شده است با این حال روزی صدبار به سوی خداوند توبه و استغفار میکردند.
اغر مزنی روایت میکند که رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ، تُوبُوا إِلَى رَبِّكُمْ، فَإِنِّي أَتُوبُ إِلَيْهِ فِي الْيَوْمِ مِئَةَ مَرَّةٍ»
«ای مردم به سوی خداوند توبه و رجوع کنید زیرا من روزی صدبار به سوی او توبه میکنم».
و در جایی فرموده است: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ» یعنی: «توبهکنندهٔ از گناه مانند شخصی است، که گناه ندارد».
اگر شخصی از آماج حملات وساوس و فریب شیطان که به وسیله آن انسان را گمراه میکند نجات یافت و دچار وساوس شیطانی نشد او پیروز شده است. زیرا شیطان در دل انسان رسوخ میکند و به او میگوید، که برای رجوع به سوی خداوند و فرصت زیادی دارد و او را با فکر و وسوسه خود فریب میدهد تا در توبه تأخیر کند. و همچنین در دلش وسوسه میکند که اگر توبه کردی و بعد از آن بار دیگر مرتکب آن گناه شدی، توبه اصلا پذیرفته نمیشود یا این که میگوید: ای انسان تو حالا جوان هستی از این جوانی و شکوفهٔ عمرت استفاده کامل را بگیرد و خود را در این مدت زیاد پایبند به طاعت و بندگی قرار نده، و هنگامی که به سن کهولت (50 تا 60) رسیدی توبهٔ نصوح خواهی کرد. در آن وقت مسجد را بر خود لازم بگیر و اعمالی را انجام بده تا مقرّب درگاه الهی شوی.
امّا ای انسان آگاه باش که اینها همه وساوس شیطانی است و چه بسا افراد هستند که به سن کهولت نمیرسند یا فرصت توبه را دست نمیآورند.
در آیات و احادیث است که اگر صدبار توبه کردی و بعد از آن گناه انجام دادی از درگاه الهی ناامید مشو، همچنین بعضی از بزرگان فرمودهاند که همین که در توبه، امروز و فردا کردی، یکی از وساوس شیطانی است و شیطان همیشه در این فکر است، که انسان را از حق منحرف گرداند برای مومن مقید به امور شرعی و انسان مفرط (که از احکام شرع غافل شده است)، مثالی زدهاند فرمودهاند: مثال این دو شخص مانند قومی است که اراده سفر به شهری را دارند؛ هنگامی که در این سفر حرکت میکند و به مقصد میرسد در میان ایشان دو نفر هستند. که یکی به محض رسیدن به مقصد، به فکر کارهای خویش میافتد و به شهر رهسپار میشود. تمام مایحتاج سفر خود را آماده و مهیا میکند. و کوله بار سفر را برای برگشت میبندد و خوب فکر میکند که چه چیزی در طول مسافرت لازم است همه را مهیا میکند و شادمان، منتظر اعلان حرکت است. اما شخص دیگر از اوّل که به مقصد رسیده، هیچ به فکر سفر خود نیست و با خود میگوید «فردا به شهر میروم و مایحتاج خود را آماده میکنم». تا اینکه امیر قافله اعلان حرکت میدهد و هیچ فرصتی برای تأمین مایحتاج خود را ندارد.
دنیا به منزلهٔ همین شهر است که باید انسان برای سرای آخرت تمام زاد و توشهٔ خود را مهیا کنند و آمادهٔ سفر به دار آخرت باشد؛ مومن راسخ هنگامی که در این دنیای فانی است به فکر آخرت است و عمل نیکو انجام میدهد و تمام امور شرعی را مطابق با قرآن و سنّت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) انجام میدهد و هنگامی که مرگ به سراغش میآید، با آغوش باز از او استقبال میکند و خوشحال است که به ملاقات پروردگار و جنّتالمأوی که تمامی نعمتها در آن یافت میشود میرود اما شخصی که در انجام امور شرعی کوتاهی میکنند مانند همان مسافرت غافل است که هیچ زاد و توشهای برای خود آماده نکرده و هنگامی که مرگ به سراغش بیاید بسیار ناراحت میشود و در آن هنگام افسوس میخورد که ای کاش عمل نیکو انجام میدادم و زاد و توشهای برای آخرتم برمیداشتم امّا این افسوس خوردن جز ندامت و پشیمانی نتیجهٔ دیگری ندارد و در آن هنگام میگوید.
{رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ} [المؤمنون:99-100]
«پروردگارا! مرا به دنیا برگردان تا عمل صالح انجام دهم».
اما در این وقت هیچ چیزی نصیب او نمیشود و توبهٔ او نیز پذیرفته نخواهد شد.
سبب بدبختی بسیاری از مردم همین آرزوهای طولانی است، طوری که شیطان آنها را وسوسه میکند و در مقابل چشمانشان عمر زیادی را به تصویر میکشد و آنها را طوری وسوسه میکند که از آخرت غافل میشوند و مدام در این فکرند که چگونه به این آرزوهای خود برسند و هیچگاه مرگ دیگران را نیز به یاد نمیآورند و از مرگ دیگران عبرت نمیگیرند زیرا که به لذات و خوشگذرانی دنیا مشغول شدهاند و محبت دنیا جلو چشمانشان را گرفته است و چشم بصیرت هم ندارند که با چشم بصیرت به دنیا نظر کنند که این دنیا مانند باد، زودگذر است. و رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، امت خود را از دو چیز بر حذر داشتهاند و میفرمایند: «إِنَّ أَشَدَّ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ خَصْلَتَيْنِ: اتِّبَاعَ الْهَوَى وَطُولَ الْأَمَلِ، فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَإِنَّهُ يَعْدِلُ عَنِ الْحَقِّ، وَأَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَالْحُبُّ لِلدُّنْيَا»
پیامبر فرمود: که «من در مورد دو چیز برای شما میترسم: پیروی از هواهای نفسانی و آرزوهای طولانی؛ پیروی هواهای نفسانی شما را از حق منحرف میکند، و آرزوهای طولانی سبب افزایش محبت دنیا در قلوب شما میگردد».
انسان باید آخرت را بر دنیا ترجیح دهد و اول به فکر آباد کردن خانهٔ آخرت خود باشد. زیرا آباد کردن خانهٔ آخرت اصل است و بعد به فکر دنیا باشد، زیرا دنیا محل کشت است و آخرت محل برداشت؛ کشت همان عمل صالح میباشد و هر طور کشت کردی به همان طریق کشت خود را برداشت میکنی، و انسان باید به گونهای در دنیا عمل کند که خداوند او را با منعمین درگاه خود محشور گرداند زیرا آنها به فکر خانهٔ آخرت خود بودند و دنیا در مقابل چشمان آنان هیچ ارزشی نداشت. منعمان واقعی چهار گروه هستند که خداوند آنها را در قرآن ذکر نموده است:
{وَمَنْ يُطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا} [النساء:69]
1-انبیا 2- راستگویان 3- شهدا 4- صالحین؛ اما در مقابل کسی که دنیا را بر آخرت خود ترجیح داد، آثار و علایم محبت دنیا در وجودش ظاهر است و آن شخص مشغول به زیورآلات و لذات دنیا است و چنین شخصی خودش موجبات هلاکت خویش را فراهم آورده و خداوند او را از آخرت و از حشر با منعمان درگاهش محروم میگرداند.
اما آثار و علایم قصر (آرزوهای کوتاه) در دو چیز است: 1- مبادرت و سبقت به سوی اعمال خیر و نیکو 2- غنیمت شمردن اوقات زودگذر عمر، زیرا مدت عمر انسان از طرف الله (عزو جل) مقدر است و کم و زیاد نمیشود و در اختیار او است و هرچه از دست رفت هیچگاه بر نمیگردد.
رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در حدیثی ما را به سبقت گرفتن در هفت چیز امر کرده است و فرموده: «بادِرُوا بِالأَعْمَالِ سَبْعاً، هَلْ تَنْتَظِرُونَ إلاَّ فَقراً مُنسياً، أَوْ غِنىً مُطغِياً، أَوْ مَرَضاً مُفسِداً، أَوْ هَرَماً مُفْنداً، أَوْ مَوتاً مُجْهزاً، أَوْ الدَّجَّالَ فَشَرُّ غَائِبٍ يُنْتَظَرُ، أَوْ السَّاعَةَ فالسَّاعَةُ أدهَى وَأَمَرُّ»
«پیش از هفت چیز به انجام اعمال صالحه بشتابید: آیا انتظار میکشید مگر فقری را که شما را به فراموشی وا دارد یا ثروتی که شما را طغیانگر سازد، یا بیماری که وجودتان را فاسد کند یا پیریی که شما را خَرِفْ و تنبل کند یا مرگی که شما را به شتاب دریابد و یا دجّال که بدترین غایبی است که انتظارش را میکشند. یا قیامت که حقا قیامت، بزرگترین آزمون و تلخترینشان است».
حضرت عبدالله بن عمر(رضی الله عنهما) روایت میکند که روزی رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شانههای مرا گرفتند و فرمودند:
«كُنْ فِي الدُّنْيَا كَأَنَّكَ غَرِيبٌ ، أَوْ عَابِرُ سَبِيلٍ» «در دنیا مانند شخص بیگانه یا مسافر زندگی کن» زیرا شخص مسافر به جایی که داخل میشود. کارش را انجام میدهد. و میرود. شما هم در دنیا مانند آنها باشید. در این دنیا آمدهاید تا عمل نیکو انجام دهید. و برای آخرت زاد و توشه بردارید و کوچ کنید.
عبدالله بن عمر(رضی الله عنهما) فرمود: «إِذَا أَمْسَيْتَ فَلَا تَنْتَظِرِ الصَّبَاحَ، وَإِذَا أَصْبَحْتَ فَلَا تَنْتَظِرِ الْمَسَاءَ، وَخُذْ مِنْ صِحَّتِكَ لِمَرَضِكَ وَمِنْ حَيَاتِكَ لِمَوْتِكَ»
«ای انسان هنگامی که شب کردی، در انتظار صبح مباش و اگر به صبح رسیدی در انتظار شب مباش و از وقت سلامتی برای بیماری خود و از حیات برای بعد از مردن خود توشه بگیر» یعنی عمل صالح انجام ده و در انجام افعال نیک تأخیر مکن که اگر بیماری یا مرگ به سراغت بیاید در آن وقت استطاعت نداری که عمل نیکو انجام دهی.
و رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) مومنان را نصیحت میکند که به سوی آرزوهای طولانی نشتابند و با چشم بصیرت به دنیا بنگرند زیرا دنیا مانند باد، زود گذر است چنانکه در قصهٔ حضرت سلیمان که مورچهای ایشان را نصیحت میکرد از ایشان سوال کرد که ای سلیمان آیا میدانی چرا خداوند باد را در اختیار تو قرار داد؟ فرمود «خیر»؛ مورچه گفت: بخاطر اینکه دنیا مانند باد است، کسی که بر دنیا اعتماد کرد مانند آن است که بر باد اعتماد کرده و یکی از صفات باد این است که یک بار میوزد و یک بار نمیوزد و سریع میرود.
هنگامی که انسان با گناه مانوس شد و گناه را به کرّات انجام داد و به درگاه الهی رجوع نکرد. شیطان لعین بر وجود و فکر او غالب میشود تا اینکه او را از هدف اصلی که رضایت الهی و رسیدن به جنت است باز میدارد و حتی در لحظات آخر حیاتش نیز او را تنها نمیگذارد یعنی به گونهای بر او مستولی میشود. که هر چه خویشاوندان و اطرافیانش کلمه شهادت را به او تلقین میکنند. گناه و معصیت بر فکرش غالب میشود و استطاعت ندارد کلمه شهادتین را بر زبان جاری کند و از کارهایی که قبل از مرگ انجام میداده است صحبت میکند و بدون کلمه شهادتین و با همان حالت فجیع از دنیا رخت سفر برمیبندد.
در این باره چند قصه بیان شده است که ذکر آن در اینجا بیفاید نخواهد بود:
1- مردی در بازار دلال بود و خرید و فروش میکرد. هنگامی که مرگش فرا رسید و در بستر مرگ افتاد، فرزندانش قصد داشتند. شهادتین را به او تلقین کنند و به نزدش آمدند. و در حالی که شهادتین را به او تلقین میکردند، او در جواب میگفت (5، 4 تومان 5، 5 تومان 5، 4 تومان) و اصلا قادر به گفتن کلمهٔ شهادتین نشد و بدون کلمه از دنیا رفت.
2- شخص دیگری مرگش فرا رسید؛ به او گفتند کلمهٔ شهادتین را بر زبان جاری کن. در جواب میگفت:
یا رب قائله یوما و قد تعبت / کیف الطریق الی حمام منجاب
3- شخص دیگری مرگش فرا رسید. به او گفتند: «کلمه شهادتین را بر زبان جاری کن»
در جواب اظهار بینیازی میکرد و میگفت: «من به این کلمه نیازی ندارم»
خداوند (عزو جل) بر زبان من و شما و تمامی مسلمین کلمه شهادتین را جاری گرداند. چه بسا مرگ در حالی به سراغ انسان میآید که او مشغول معصیت و گناه است و الله (عزو جل) بر او غضب میکند و روحش در همان حالی که به خشم الهی دچار شده از بدن جدا میشود و بر همان حال در حضور الهی قرار میگیرد و رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودهاند: «مَنْ مَاتَ عَلَى شَيْءٍ بَعَثَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ» «الله (عزو جل) بندگان خود را بر همان حالی که جان آنها را قبض کرده است، محشور میگرداند».
هنگامی که به انسان مصیبت و بلایی رسید و در مقابل صبر کرد و از خداوند اجر و پاداش طلب نمود، خداوند نیز پاداش بسیاری زیادی نصیب او میکند. اما اگر در مقابل بیصبری کرد و از زندگی به تنگ آمد و خودکشی را بهترین روش خلاص از این مشکلات و مصائب خود یافت، بدون هیچ شکی به سوی معصیت و غضب الهی روی آورده و غضب خداوند را برای خود فراهم آورده است و نفسی را به ناحق از بین برده است.
حضرت ابوهریره (رضی الله عنه) از رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت میکند که فرمود: «الَّذِي يَخْنُقُ نَفْسَهُ يَخْنُقُهَا فِي النَّار، وَالَّذِي يَطْعُنُهَا يَطْعُنُهَا فِي النَّارِ» «هر انسانی که خود را در دنیا خفه کند در آتش دوزخ نیز خود را خفه خواهد کرد و هر کسی خود را در دنیا نیزه بزند در آخرت نیز خود را نیزه خواهد زد». یعنی هر شخصی به هر حالتی که در دنیا خودکشی کند در آخرت نیز به همان صورت در آتش دوزخ عذاب داده خواهد شد.
و همچنین ابوهریره (رضی الله عنه) روایت کرده است که شخصی با رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در غزوهٔ خبیر شرکت نمود و رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به او که ادای اسلام میکرد اشاره کرد که او جهنمی است. هنگامی که جنگ شروع شد این شخص در مقابل مشرکین خوب جنگ را شروع کرد و با آنها جنگید ولی در اثنای جنگ به او جراحت شدیدی رسید و در همین هنگام شخصی به نزد رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: «آن شخص که تو گفتی جهنمی است با مشرکین خوب جنگید و فوت کرد». رسولخدا (صلی الله علیه وآله وسلم) باز هم فرمود «اهل دوزخ است» هنگامی که مسلمانان این کلام رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) را شنیدند: تعجب کردند. اما در همین اثنا شخصی به نزد رسول آمد و گفت که او فوت نکرده، بلکه موضوع از این قرار است که در هنگام جنگ شدیدا مجروح شد و بر این جراحت خود طاقت نیاورد و صبر نکرد و در پاسی از شب خودکشی کرد. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در این هنگام گفت: «اللهاکبر، أشهد أنی عبدالله ورسوله»، و به حضرت بلال دستور داد تا برای مردم اعلان کند. «إِنَّهُ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا نَفْسٌ مُسْلِمَةٌ، وَإِنَّ اللَّهَ لَيُؤَيِّدُ هَذَا الدِّينَ بِالرَّجُلِ الْفَاجِر»
«ای مردم! آگاه باشید که هیچ شخصی داخل جنت نمیشود. مگر این که مسلمان کامل باشد و همانا خداوند دین خود را با مرد بدکار نیز نصرت و تقویت میکند».
منبع: خاتمهٔ نیکو، عبدالله بن عبدالمحسن الترکی، ترجمه: عبدالحمید گل مهرآبادی (با اندکی تغییر و تصرف و ویرایش)