چكيده
هدف پژوهش حاضر بررسى رابطه ديندارى و خودشناسى با شكلگيرى هويت است. اين پژوهش به شيوه كتابخانهاى انجام شده است. بر اساس يافتههاى حاصل از اين پژوهش، هويت يك ساختار روانى ـ اجتماعى پيچيده است كه از ديرباز توجه جامعهشناسان و روانشناسان را به خود جلب كرده است. نوجوان در اين دوره، بايد به تعريف مناسبى از «خود» دست يابد كه منحصر به فرد و مجزاى از ديگران باشد و سازگارى شخصى و اجتماعى را براى او فراهم آورد. تعيين هويتى كه با توانايىها، انتظارات و توقعات فرد ناسازگار باشد، سبب ايجاد بحران مىشود و فرد را با مشكلاتى در زندگى اجتماعى روبهرو مىسازد. دين نقش اساسى در تكوين هويت دارد. گرايشهاى مذهبى به عنوان يك پايگاه هويتى پرقدرت مىتواند مسير تكامل را به نوجوان نشان دهد.
مقدّمه
هويت به معناى حقيقت شىء يا شخص كه مشتمل بر صفات جوهرى او باشد، شخصيت، ذات و هستى گفته مىشود. مسئله هويت را مىتوان از دو منظر روانشناختى و جامعهشناختى بررسى كرد. اولين كسانى كه به مسئله هويت پرداختند روانشناسان بودند. روانشناسان براى تبيين مراحل رشد ذهنى و شكلگيرى مفهوم خود، و جامعهشناسان به دليل شرايط اجتماعى و ورود به يك دوره مدرن به صورت فردى و اجتماعى به اين مسئله پرداختند.
اولين رويكرد نوين و علمى درباره هويت به نظريات ويليام جيمز برمىگردد. جيمز مطالعاتش را درباره مفهوم خود از سال 1892م آغاز كرد كه ماهيت خود را شرح داد و از مفهوم خود فراتر رفته و از ارتباط خود و هويت صحبت به ميان آورد. ويليام جيمز هويت شخصى را مفهومى مىداند كه فرد از خودش به عنوان يك شخص دارد و در طى زمان يكسان باقى مىماند، و در عين حال از ديگران متمايز است.1
نظريه هويتيابى با فرويد ظهور مىكند كه بر اساس آن، كودك شخصيتهاى بيرونى و معمولاً فراخود والدين را درونى يا رد مىكند. در واقع، به ارزشهاى منحصر به فردى اشاره مىكند كه با گذشت منحصر به فرد مشخص به وجود آمده است.
دوره نوجوانى دوره انتقال از كودكى به بزرگسالى است. در اين دوره، ايجاد يك هويت منسجم و دستيابى به تعريف مناسبى از خود، مهمترين جنبه روانى ـ اجتماعى است. از نظر جامعهشناسى مسئله هويت توسط جيمز و ميد مورد بحث قرار گرفتهاند. اريكسون نيز در نظريه خود رشد روانى اجتماعى را به هشت مرحله تقسيم مىكند. مرحله پنجم، كه مرحله هويتيابى در برابر سردرگمى نقش است به عنوان هسته نظريه اريكسون مطرح مىشود. وى ضمن اينكه به عوامل روانى و زيستشناختى توجه كرده، عوامل فرهنگى و اجتماعى را نيز در نظر مىگيرد.2
اريكسون اولين كسى بود كه هويت را به عنوان دستاورد مهم دوره نوجوانى معرفى كرد. هويت جزء عناصر اصلى شخصيت انسان است كه به دنبال عينيت پيدا كردن، فرد را قادر مىسازد موضع خود را با جهان و ديگران به صورت شايسته مشخص نمايد. در شكلگيرى هويت سؤالاتى از قبيل «من كيستم؟ چه كارى بايد انجام دهم؟ چه مسيرى را مىخواهم در زندگى انتخاب كنم؟ براى چه چيزى ارزش قايلم؟» مطرح مىشود. احتمال به وجود آمدن بحران در دوره شكلگيرى هويت در بين نوجوانان بيشتر از هر گروه ديگرى است. جلوگيرى از بروز آشفتگى در خلال شكلگيرى هويت در گرو پاسخ مناسب به سؤالات مذكور و مشابه آن است. وقتى نوجوان به اطراف خود مىنگرد و به ارزيابى هويت خود مىپردازد، احساس مىكند درباره وجود انسان، خود و حتى طبيعت نيازمند پاسخ به پرسشهايى مىباشد. نوجوان مايل است خلأ موجود در زندگىاش را پر كند. در اين دوران، يك دسته عقايد متقن، به نوجوان از نظر روانى امنيت و آرامش فكرى مىدهد. فهميدن فلسفه زندگى و متكى بودن به تشكيلات مذهبى، موجب ايجاد آرامشخاطر مىشود و به رفع بحران هويت كمك مىكند.3
سؤال اصلى پژوهش عبارت است از: آيا بين شكلگيرى هويت و خودشناسى با ديندارى ارتباط وجود دارد؟
سؤالات فرعى عبارتند از: 1. آيا بين ديدگاه اسلامى و حل بحران هويت رابطه وجود دارد؟ 2. آيا بين نحوه تعامل افراد با جامعه و شكلگيرى هويت اجتماعى ارتباط وجود دارد؟
هويت فردى
اصطلاح «هويت» از دهه 1950 رايج شده است. هويت يك ساختار روانى ـ اجتماعى است كه بذر شكلگيرى آن در سالهاى پيش از نوجوانى پاشيده شده است. افراد تا نوجوانى مجذوب هويتيابى نمىشوند. اريكسون و ديگر روانشناسان معتقدند تمايل به هويتيابى از نوجوانى شروع مىشود. از مشخصههاى اصلى هويت، انتخاب ارزشها، باورها و هدفهاى زندگى است. در سنين نوجوانى، جوانى يا حتى پس از آن، ارزشها، باورها و هدفها مورد تجديدنظر قرار مىگيرند، اما به هر صورت، دستيابى به هويت حايز اهميت است. شكلگيرى هويت در نوجوانى با رشد فكر و احساس، رشد اخلاقى، رشد عواطف و عزت نفس (همان حالتى كه مانع شكست انسان مىشود) ارتباط قوى دارد.4 ساختن هويت، جنبههاى ديگرى نظير سازگارى عاطفى، احساس تعلق فرهنگى، قضاوت اخلاقى و احساس مثبت يا منفى درباره ديگران را دربر مىگيرد.
تشكيل هويت يكى از نيازهاى طبيعى نوجوان است كه موجب مىشود نوجوان بين امكانات و خواستههايش، آنچه جامعه از او انتظار دارد و انتظارات خودش نوعى تعادل ايجاد كند. نوجوان براى ساختن هويت با دو مسئله روبهروست. مسئله اول، سازگارى با تغييرات بدنى، درونى و شناختى است و مسئله دوم، نحوه برخورد با مجموعهاى از نظامهاى بيرونى و ارزشى. به وسيله دستيابى به هويت فردى، فرد در رابطه با مجموعه خصوصيات خود احساس يكپارچگى مىكند.
در سالهاى كودكى و نوجوانى، خانواده بيشترين تأثير را در شكلگيرى هويت بر عهده دارد. در واقع، پايههاى اوليه شكلگيرى هويت را والدين و اطرافيان فرد بنا مىكنند.5 افرادى كه داراى درك صحيحى از خود هستند، از حمايت عاطفى و آزادى اكتشافى كه والدينشان در كودكى برايشان فراهم مىكردند برخوردار بودهاند. هنگامى كه كودك مىبيند از جانب اطرافيان پذيرفته شده است، در محيط پيشرفت مىكند و به چگونگى ارتباط خود با ديگران پى مىبرد. در اين زمان هويت كودكان نمايان مىشود. گرچه هويت آنان در حال تكميل است و هنوز وضع ثابتى ندارد، اما خطوط و زيربناى آن كموبيش نمايان است. طرز رفتار بزرگسالان تأثير عميقى در پايهريزى هويت در كودك دارد. اگر بزرگسالان، كودك را از خود برانند موجب ايجاد نارسايى در زمينههاى مختلف (كنارهگيرى، نارسايى هيجانى، بىقيدى و...) مىشود. پرورشدهندگان كودك و بزرگترها، در تجسم سيماى كودكان از خود بىتأثير نيستند. كودكان سعى دارند به عنوانهايى كه به آنها مىدهند پايبند بمانند؛ يعنى اگر كودكان را فعال، خوب، مؤدب يا تنبل، بد و بىادب بنامند، آنها به مقتضاى همين صفات رفتار مىكنند و رشد مىيابند. راه و رسم معمول زندگى، يعنى آنچه جامعه مىپسندد، در رشد هويت مؤثر است. شيوههاى مورد قبول جامعه، والدين را وادار به پيروى از آنها مىكند كه به نوبه خود در تعيين رفتار كودكان و نحوه شكلگيرى هويت در آنان تأثير مىگذارد. در صورتى كه خانواده پايگاه امنى باشد نوجوان مىتواند از چنين پايگاهى به دنيايى وسيعتر حركت كند. در اين حالت، رشد هويت تقويت مىشود.
نوجوانى با تغييرات گسترده جسمانى و روانى همراه است كه موجب پديد آمدن شرايط و نيازهاى جديدى براى نوجوان مىشود. در اين مرحله، نوجوان سعى مىكند خود را بشناسد و هويتى كسب كند. اگر نوجوان در كسب هويت موفق شد، شخصيتش رشد مىيابد. اگر در كسب هويت موفق نشد، دچار آشفتگى و بىهويتى مىگردد. براى هويتيابى در اين مرحله، تصور از خود عامل بسيار مهمى است؛ يعنى اينكه هرچه فرد از نظر شخصى، اجتماعى و... خود را مفيدتر ارزيابى كند، بهتر مىتواند هويتيابى كند. ولى اگر احساس ناتوانى در فعاليتهاى شخصى و اجتماعى و... داشته باشد، زمينه براى احساس سرگشتگى ايجاد مىشود. با افزايش سن، هويت بر عناصر درونىتر، مانند توانايىها، ضعفها و ساير ويژگىهاى شخصيتى متمركز مىشود. در دوره نوجوانى و جوانى محيط زندگى اجتماعى و خود افراد نقش اساسى در تثبيت هويت ايفا مىكنند. اگر افراد بتوانند جايگاه خود را در نظام هستى دريابند و به پرسشهايى نظير «از كجا آمدهاند؟ چه كارى بايد انجام دهند؟ سرانجامشان چيست؟» پاسخ صحيح دهند، نشانه آن است كه به هويت خويش پى بردهاند. افراد بايد مشخص كنند كه چه كسى هستند، براى چه چيزى ارزش قايلند و چه مسيرى را مىخواهند در زندگى انتخاب كنند. هويت در دو حوزه نظرى روانشناسى و جامعهشناسى به بحث گذاشته شده است. مبانى اصطلاحى كه صاحبنظران روانشناسى و جامعهشناسى براى هويت در نظر گرفتهاند همان «تشخص» است. بنابر تعريف روانشناسان، هويت شباهت و تفاوت افراد را نشان مىدهد و مشخص مىكند كه بين افراد مرزى وجود دارد. هويت عامل متمايزكننده محسوب مىشود. اولين روانشناسى كه ايجاد هويت را در دوره نوجوانى مطرح نمود و آن را گامى حياتى در جهت وصول به بزرگسالى معرفى كرد، اريك اريكسون بود. «اريكسون هويت را به صورت يك احساس نسبتا پايدار از يگانگى خود تعريف مىكند و نوجوانى را به عنوان مرحلهاى از رشد مىبيند كه در آن بايد احساس هويت به دست آيد. وى اضافه مىكند كه بحران هويت يك دوره تصميمگيرى بهنجار است، نه دوره ناگهانى و بدون نظم يا اجبار همراه با تنش و اضطراب.»6
چگونگى تثبيت هويت در جوانى به وقايع مهم زندگى فرد در اين دوره (انتخاب رشته، ترك تحصيل، انتخاب شغل، ازدواج و...) بستگى دارد. شرايطى كه بر فرد تحميل مىشود و نيز تصميمگيرى شخصى جوان در مسير معين، باعث تثبيت هويت ويژه هريك از آنها خواهد شد.
از جمله عواملى كه بر رشد هويت تأثير مىگذارد شخصيت، خانواده، مدرسه و جامعه كوچك و بزرگ است. هويت با ويژگىهاى شخصيت ارتباط دارد. انعطافپذيرى، باز بودن ذهن فرد و نداشتن تعصب در برخورد با ارزشها و باورها، هويت پخته را شكل مىدهد. توجه به ارزشها و شكلگيرى مفاهيم ارزشى از سن نوجوانى آغاز مىگردد. نداشتن تعصب موجب مىشود نوجوان انعطافپذيرى بيشترى نسبت به ارزشها، آداب و رسوم و اصول اعتقادى داشته باشد و نيز سبب مىگردد نوجوان دنياى باورها و اعتقادات خود را آنگونه كه مىفهمد و استدلال مىكند، بازسازى كند. نوجوانان و جوانانى كه تصور مىكنند واقعيت مطلق هميشه دستيافتنى است، عموما دچار وضعيت ابهام هويت هستند. افرادى هم كه از اعتماد نسبت به دانش اطمينانبخش برخوردار نيستند، دچار تعليق هويت مىباشند. جوانانى كه معيارهاى عقلانى را به كار مىگيرند، معمولاً به وضعيت دستيابى به هويت مىرسند. جوانانى كه به هويت خود دست يافتهاند و يا براى دستيابى به هويت تلاش مىكنند، از احساس عزتنفس بالاترى برخوردارند، شباهت زيادى بين خودآرمانى و خودواقعى آنها وجود دارد، در استدلال اخلاقى پيشرفتهتر هستند، وقت بيشترى صرف تفكر درباره خود مىكنند و در نشان دادن خودواقعى خويش به ديگران اطمينانخاطر بيشترى دارند.
برزونسكى7 يكى از نظريهپردازان فرايند شكلگيرى هويت است كه با تلفيق جنبههاى گوناگون هويت از قبيلفرايند، ابعاد و محتوا سه سبك براى آن در نظر گرفت:
1) سبك هويت اطلاعاتى يا دستيافته: افراد با سبك اطلاعاتى، كنكاشهايشان هدفمند است. در برخورد با مسائل هويت به شيوه كنشى برخورد مىكنند. از اطلاعات مربوط به خودشان بهره مىگيرند، در برابر تصميمهاى فردى و مسائل هويتى با جستوجو، پردازش و ارزيابى خود برخورد مىكنند. اين سبك هويت با ويژگىهايى از قبيل هوشيارى در تصميمگيرى، خوداكتشافى مستمر، استقلال در قضاوت، پيچيدگى شناخت و خودگرايى و دروننگرى همراه است.
2) سبك هويت هنجارى يا جزئى: در سبك هنجارى، فرد با انتظارات گروه مرجع و افراد مهم هماهنگى دارد. هدفهاى آنها از بيرون كنترل مىشوند و در برخورد با مسائل هويتى به شيوه واكنشى برخورد مىكنند. اين سبك با ويژگىهايى از قبيل كمكخواهى، ناشكيبايى در برابر ابهام، انعطافناپذير بودن و عدم تمايل به بررسى اطلاعات ناهماهنگ همراه است.
3) سبك هويت سردرگم ـ اجتنابى: افرادى كه سبك هويت سردرگم دارند، همواره به پيامدها و درخواستهاى موقعيتى واكنش نشان مىدهند، تا حد ممكن سعى در به تأخير انداختن موقعيتهاى تعارضانگيز و تصميمگيرى دارند، رفتارهايشان الگوى مشخصى ندارد و موقعيتى است. اين كسب هويت با راهبردهاى نامطلوب، آگاهى محدود، دگرپيروى و به كارگيرى راهبردهاى اسنادى و شناختى ناكارآمد رابطه دارد.8
نوجوانانى كه به والدين خويش وابستهاند، ولى در عين حال آزادى دارند و به راحتى عقايد خودشان را بيان مىكنند، به وضعيت دستيابى به هويت يا حداقل به وضعيت تعليق هويت مىرسند.
رشد هويت، به مدرسه و جوامع كوچك كه فرصتهاى جستوجوگرى و اكتشاف در اختيار نوجوان مىگذارد و بر رشد هويت او تأثير دارد نيز وابسته است. يكى از اين فرصتها كسب هويت شغلى است؛ شرايطى كه نوجوان شغل دلخواه خود را كشف، و براى رسيدن به آن برنامهريزى و كار كند. مدارسى كه امكان فعاليتهاى فوق برنامه و ارتباطات جمعى را براى نوجوان فراهم مىكنند و به آنان اجازه مىدهند كه نقش مناسبى را بر عهده گيرند، رشد و پيشرفت هويت آنان را تأمين مىكنند.
وضعيت جامعه بزرگ، بستر فرهنگى، مقطع تاريخى و دورهاى كه نوجوان و جوان در آن به سر مىبرد نيز بر رشد هويت تأثير دارد. تأثير عقايد مذهبى و سياسى، بيشتر است. اگر در جامعهاى مسائل جنگ و درگيرىهاى سياسى مسلط باشد، هويت نوجوان و جوان نيز متناسب با اين مسائل شكل خواهد گرفت.
تثبيت هويت در بين گروههاى مختلف فرهنگى و اجتماعى متفاوت است. پژوهشهاى ماركوس كيتاياما (1991) نشان مىدهد در فرهنگهايى كه بر جنبه استقلال فردى تأكيد دارند هويت افراد حالت فردگرايى و خودمختارى دارد، در حالى كه در فرهنگهايى كه بر جنبه جمعى تأكيد دارند، حالت جمعگرايى، وابستگى و جامعهمحورى پديد مىآيد. اين محققان معتقدند: جوانانى كه فرهنگشان بر استقلال فردى تأكيد مىكند، افرادى متفاوت، پيگير هدفهاى شخصى و متمركز بر عقايد خويش هستند. اما جوانانى كه فرهنگشان بر ارتباط و وابستگى افراد به يكديگر استوار است، مىكوشند خود را با اهداف ديگران سازگار كنند. در مورد اول، هويت از آنِ خود فرد است و در مورد دوم، هويت در درون جمع معنا مىيابد.9
مفهوم خود و خودانگاره
واژه «خود»، بر چهار معنا دلالت دارد: 1. همسانى؛ 2. فرديت يا ذات شخص؛ 3. دروننگرى يا عمل بازتابى؛ 4. استقلال و كنشگرى خودمختار. در اين كلمه، چهار ويژگى شباهت، تفاوت، بازتابى بودن و فرايند وجود دارد. واژه خود در بررسى و تحليل هويت، بسيار به آن نزديك است و بيشتر اوقات مترادف با آن به كار مىرود.
هركس درك روشنى از خود دارد و در تعبير واژه «من» به هيچگونه استدلالى احتياج ندارد. گرچه انسان در طول زندگى مراحل گوناگونى را سپرى مىكند، اما در ميان اين همه تحولات، يك محور ثابت وجود دارد. اين محور ثابت همان خود است كه تغييرناپذير است.10
مقصود از تغييرناپذير بودن اين نيست كه هويت انسان دچار هيچ تغييرى نمىشود، بلكه «هويت» يا «من» تغييرات بسيارى مىپذيرد و مىتواند در دو جهت حركت كند: يا روز به روز بر كمالاتش افزوده شود و يا روز به روز زشتتر و آلودهتر گردد. در سخنان پيشوايان معصوم عليهمالسلام بر شناخت انسان و معرفت نفس تأكيد بسيار شده است. اميرالمؤمنين على عليهالسلام مىفرمايند: «شناخت خويشتن سودمندترين شناختهاست.»11
معرفت نفس يعنى: شناخت حقيقت وجودى انسان و اينكه از چه استعداد و ظرفيت وجودى برخوردار است. انسان براى اين به زمين آمده است كه به سمت مرتبه حقيقى خود سير كند و تربيت حقيقى، چيزى جز اين نيست. خودشناسى و خودسازى، متوقف كردن فعاليتهاى حياتى نيست، بلكه لازمه شناخت استعدادهاى درونى و ظرفيتهاى وجودى است. خداى متعال غايت است و چون غايت فراموش شود، انسان از حقيقت خود بيگانه مىشود. پس حركت به سوى غايت جز با سعى و تلاش ميسر نيست. تا توجه به خدا پيدا نشود، حقيقت نفس شناخته نخواهد شد؛ يعنى خدايابى مقدم بر خوديابى است و قرآن، خودفراموشى را معلول خدافراموشى مىداند.12
اميرالمؤمنين على عليهالسلام در جاى ديگرى مىفرمايند: «در شگفتم از كسى كه چون چيزى را گم مىكند به جستوجوى آن مىپردازد، اما چون "خود" را گم مىكند، آن را نمىجويد.»13
انسان داراى كرامت ذاتى و اكتسابى است؛ بايد كرامت خود را بازيابد تا توجه به شخصيت خود، او را از بخشى از گناهان بازدارد. اگر افراد خود را بشناسند و به شخصيت خود توجه كنند، سبب مىشود كه به ارزش خود پى ببرند و به گناه تن ندهند.14
خود، مجموعهاى از افكار و عواطف است كه سبب آگاهى فرد از موجوديتش مىشود. نيز آن بخش از شخصيت است كه فرد نسبت به آن آگاهى دارد؛ بدين معنا كه او مىفهمد كيست و چيست. «خود» به دنياى درونى فرد مربوط است و شامل تمام ادراكات، عواطف، ارزشها و طرز تفكر او مىباشد.
تعريفى كه گلمن (1995) براى خودآگاهى در نظر گرفته است چنين است: «درك عميق و روشن از احساسها و هيجانها، نقاط قوت و ضعف، نيازها و سائقهاى خود.»15
عوامل پيدايش «خود» عبارتند از:
1. واكنش ديگران (تصور ديگران از فرد مىتواند تصور او را از خودش تغيير دهد)؛
2. مقايسه با ديگران؛
3. ايفاى نقش (قبول يك نقش كه ابتدا آگاهانه است و به تدريج قسمتى از شخصيت فرد مىشود)؛
4. همانندسازى با والد همجنس (قسمت مهمى از خويشتن از اين طريق تعيين مىشود.)
«خودانگاره» عبارت است از درك آگاهانه فرد از افكار و باورهاى خويش و تصويرپندارى كه فرد درباره كل وجود خود دارد، و در تعريفى ديگر، مجموعه نگرش فرد درباره خودش و ارزشى كه او براى خودش قايل است.16 به نظر راجرز، خودپنداره نظام ادراكى است كه به طور جداگانه عمل مىكند و از زمينههايى نظير درك توانايىهاى فردى، درك رابطه فرد با خود و ديگران و درك ارزشها و هدفهاى زندگى تشكيل مىگردد و به نوبه خود تعيينكننده مسير زندگى مىباشد.17
اولين مرحله در رشد خودپنداره در اوان كودكى قرار دارد و فرد متوجه مىشود كه از ديگران متمايز است. دستيابى به خودپنداره و رشد آن در دوره نوجوانى اهميت مضاعف پيدا مىكند.
«يك شخص، مجموعه ادراكهاى مربوط به خود و صفات و رفتار خويش و نيز نگاه ديگران را در يك تصوير كموبيش منسجم و مستحكم و بيش و كم عينى متشكل مىكند كه كليت را مىتوان درك از خود و يا خودپنداره ناميد.» خودپنداره همان خودِ ادراك شده است كه مهارتها، خصوصيات و توانايىهاى فرد را توصيف مىكند.18 وقتى نوجوان از خود مىپرسد: «آيا من آدم با استعدادى هستم؟ آيا فردى باهوش و خلّاق هستم؟»، سعى مىكند به درك خود دسترسى پيدا كند. افزيش تجارب و توسعه رشد شناختى نوجوان، او را كاملاً از ديگران متمايز مىسازد و به عنوان فردى متشخص در ميان ديگران به تصميمگيرى شخصى مىپردازد. آمادگى لازم براى مقابله با مشكلات، پذيرش مسئوليت، برقرارى ارتباط دوستانه با ديگران و... مستلزم رسيدن به خود است.
كارل راجرز معتقد است: هنگامى كه نوباوگان، ميدان تجربى پيچيدهترى را از رويارويىهاى اجتماعى پرورش مىدهند، يك بخش از تجربه آنها از ديگران متمايز مىشود. اين بخش جداگانه كه با كلمات «من» و «خودم» تعريف مىشود، خودانگاره است. تشكيل خودانگاره مستلزم آن است كه آنچه به عنوان بخشى از خود مىباشد، از ديگران، اشيا و رويدادهايى كه نسبت به خود، بيرونى هستند، متمايز شود.19
خود فرد داراى يك جنبه عمومى يا يك خودانگاره پايه،20 يك خودانگاره موقت و انتقالى،21 يكخودانگارهاجتماعى22ويكخودانگارهآرمانى23است.
خودانگاره پايه: حاوى دركى است كه فرد از خود، توانمندىها و نقشهايش در عالم واقع، دارد. در اين سطح، خويشتن را از خلال ادراكى كه از خود ـ به عنوان فردى كه معتقد به باورهاى ارزشى خاص ـ دارد، توصيف مىكند. شخص براى تبيين درك خود از نظم باورها و هستىشناسى خود مايه مىگذارد. شناخت و درك خود از طريق رجوع به توانايىهاى شناختى و قابليت در فعاليتها توصيف مىشود.
خودانگاره موقت: حالتىاستكهنوجواندريكزمانمشخص و در هنگام مواجهه با يك موضوع خاص تجربه مىكند.
خودانگاره اجتماعى: اين سطح ناشى از تعامل با ديگران در شبكه گسترده اجتماعى است كه به شناسايى فرد از طرف خانواده، دوستان و دنياى اجتماعى وابسته است. نوجوان خود را در آيينه ديگران مىبيند و خود را از منظر ديگران تجربه مىكند و زمينه اعمال تعاملى گستردهتر در وى گسترش مىيابد.24 طرز تفكر ديگران درباره نوجوان حايز اهميت است؛ چون بر خودانگاره وى تأثير مىگذارد. هويت نوجوان و دستيابى به خود، ارتباط مستقيمى با نگرش والدين، اطرافيان و گروه دوستان دارد. بنابراين، بزرگسالان بايد از نگرش منفى درباره وى بپرهيزند.
خودانگاره آرمانى يا خودِ ايدهآل: يعنى آرزويى كه نوجوان درباره موقعيت خود دارد؛ آرزويى كه ممكن است منطقى و مطابق با واقعيت باشد يا از وضع كنونى فرد بالاتر يا خيلى پايينتر باشد. خودانگاره آرمانى خيلى پايين مانع رشد نوجوان مىشود و خودانگاره برتر موجب احساس ناكامى مىگردد. خودانگاره مطابق با واقعيت، به فرد كمك مىكند كه وضعيت خويش را بپذيرد.25 خودانگاره در شخصيت فرد بهنجار حس اتحاد و يكپارچگى ايجاد مىكند؛ زيرا بر پايه ارزيابى واقعبينانه از استعدادها، ارزشها، ضعفها، اهداف و روابط با ديگران قرار دارد. خودانگاره واقعبينانه موجب رشد و خودآگاهى مىشود. اين نوع خودانگاره، پويا و انعطافپذير است و در طى رشد و تغيير فرد مطابق با آن تعديل مىشود. ويژگى شخصيتى افراد روانرنجور، عدم اتحاد و ناهماهنگى است؛ زيرا خودانگاره آنها بر اساس ارزيابى واقعبينانه از ضعفها و قوتهاى شخصى قرار ندارد. خودانگاره چنين افرادى بر اساس خيالى باطل و آرمانى دستنيافتنى است. خودانگاره روانرنجور راكد و انعطافناپذير است؛ مشوقى براى رشد نيست، بلكه مانع آن است.
آلپورت معتقد بود: خودانگارههاى واقعى و روانرنجور از تعاملهايى كه با والدين صورت مىگيرد ايجاد مىشوند كه كودك را از انتظاراتش و درجهاى كه رفتار او آن انتظارات را برآورده يا ناكام مىكند، آگاه مىسازد.26
كوپر اسميت، خودانگاره را نتيجه عوامل زير مىداند:
1. پندار والدين درباره فرد: نحوه برخورد والدين مىتواند فرد را به استقلال يا وابستگى، عطوفت يا خشونت تشويق كند.
2. تصور دوستان كودك درباره او: كودك همواره سعى در تقليد نقش و رفتار دوستان صميمى خود دارد. در اين مرحله، موقعيت فرد در بين دوستان و نگرش دوستان درباره وى بسيار حايز اهميت است.
3. معلمان: اعتقاد معلم درباره نوع رفتار دانشآموز و توانايىهاى او و نحوه استفاده از اين عوامل مىتواند شخصيت دانشآموز را در مسيرى خاص پرورش دهد.
4. تصور و پندار فرد درباره خودش.
اسميت مىگويد: آدمى نياز دارد ديگران برايش منزلتى قايل باشند و در برخورد با قدردانى ديگران احساس مىكند داراى ارزشى است كه در نشيب و فراز زندگى او را يارى مىكند. وى معتقد است: افرادى كه خودپنداره مثبت دارند، رفتارشان اجتماعىتر از كسانى است كه خودپنداره منفى دارند. تمايل به حفظ و ايجاد نگرش مثبت به خود، انگيزه نيرومندى است كه با ساير انگيزههاى اجتماعى پيوند متقابل دارد.27
بحران هويت
انتخاب اصطلاح «بحران هويت» براى انتقال از نوجوانى به بزرگسالى، اشاره به حساسيت اين دوران دارد؛ زيرا در اين دوران است كه فرد يا موفق به تعريفى مناسب و قابل قبول از خود مىشود كه با شرايط فردى و اجتماعى او هماهنگ است و يا اينكه دچار سردرگمى مىگردد.
اصطلاح «بحران هويت» اولين بار توسط اريكسون مطرح شد. اريكسون (1968) وجود بحران را يك شرط اساسى براى تشكيل هويت مىداند كه پس از شكلگيرى هويت برطرف مىشود. بحران هويت بايد در اوايل يا اواسط دهه سوم عمر حل شود تا فرد بتواند به مسائل زندگى بپردازد. از نظر اريكسون مرحله بحران هويت زمانى به طور قطعى به اتمام مىرسد كه فرد هويتهاى كودكى خود را يكپارچه كرده و زيرمجموعهاى براى هويت كلى خويش ايجاد كند. هويت نهايى با غلبه بر همانندسازىهاى پراكنده افراد در گذشته تثبيت مىشود. بحران هويت ممكن است در هر دورهاى بروز كند، اما احتمال به وجود آمدن آن در دوره نوجوانى بيشتر است.28
نيومن (1987) نوجوانى را به عنوان دورهاى توصيف مىكند كه نظرات افراد درباره خود و جامعه به صورت افراطى دچار تغيير مىشود.29
مارسيا30 معتقد است: دو متغير در جريان وصول به هويت نقش دارند: بحران و تعهد. اين دو متغير، انتخاب شغل،مذهب و ديدگاه افراد را تحت تأثير قرار مىدهد. بنا بر نظر مارسيا، شكلگيرى هويت در چهار وضعيت خلاصه مىشود.
1. دستيابى به هويت: افرادى كه در اين مرحله قرار دارند، پس از ارزشيابى دقيق بديلهاى مختلف، مجموعهاى روشن از ارزشها و باورها برايشان حاصل مىشود. اين افراد نسبت به هدفها، ارزشها و باورهاى خود تعهد دارند. رسيدن به هويت، خود محرك انسجام روانى و سازگارى اجتماعى است. در اين حالت، تعادل ميان خود و ظرفيتهاى خود و تركيب صحيح بين امكانات و فرصتها ميسر مىشود. اين افراد از سلامت روانى و سازگارى اجتماعى برخوردارند، در طول زمان از احساس يكسانى بهرهمندند و مىدانند راه به كجا مىبرند.
2. تعليق هويت: تعليق هويت يك پيششرط اساسى براى دستيابى به هويت است. نوجوانان و جوانانى كه در حالت تعليق هويت هستند، هنوز نتوانستهاند تصميم روشنى براى مسائل اصلى زندگى خود بگيرند. در اين مرحله از شكلگيرى هويت، باورها، ارزشها و اهداف مشخصى وجود ندارد و فرد به جمعآورى اطلاعات در مورد بديلهاى مختلف مشغول است. نوجوان كه دوره تعليق هويت را تجربه مىكند، اگر فرصت كافى براى جستوجو كردن داشته باشد مىتواند هويت مناسبى براى خود بسازد. از طرف ديگر، برخى افراد كه در اين مرحله قرار دارند به بحرانهاى مختلف دچار مىشوند و اين امر مىتواند موجب سردرگمى آنها شود. بررسىهاى طولانى براى يافتن راه زندگى موفق باعث دستيابى افراد به اطلاعات بيشتر، پيچيدهتر شدن نظام شناختى، انعطافپذيرى و در نتيجه، موجب استحكام بيشتر طرز فكر مىشود. تعليق هويت در ميان جوانان دانشگاهى رواج بيشترى دارد.
موئوس31 مىنويسد: اگر نوجوانانى كه مسائل دوره تعليق هويت را تجربه مىكنند فرصتهاى لازم براىجستوجو كردن، تجربه اندوختن و كوشش براى ايفاى نقشهاى مختلف را در اختيار داشته باشند، شانس خوبى خواهند داشت كه خود را كشف كنند، هويتى مناسب را براى خود بسازند و به تعهدات محكمى در مورد اهداف شغلى، ديدگاههاى سياسى، فرهنگى و مذهبى دست يابند و نقش هويت جنسى خود را نيز به درستى ايفا كنند.
3. توقف هويت: افرادى كه در مرحله توقف هويت هستند به ايدئولوژى معينى تعهد دارند كه حاصل جستوجوگرى خود آنان نيست، هيچگاه تلاشى براى ارزشها و باورهاى خود نكردهاند و بيشتر جنبه تقليدى داشته است. اين نوجوانان با والد همجنس خود همانندسازى كاملى كردهاند، بين اهداف خود و والدينشان تفاوتى قايل نمىشوند و تبعيت آنان از خانواده بسيار قوى است. اين افراد درجه بالايى از دنبالهروى و سنتپرستى از خودشان نشان مىدهند. با دورى از درگيرىهاى زندگى براى خود امنيت ايجاد مىكنند. اينگونه افراد، ناسازگار و غيرقابل انعطاف هستند و عقايد خود را به صورت سازوكار دفاعى به كار مىگيرند. توقف هويت در جوامع كوچك سنتى بيشتر است. هرگونه تفاوت نوجوان و جوان از ملاكهاى مورد قبول بزرگسالان با خشونت سركوب مىشود و چون تغيير و تحول كم است، جامعه در وضع نسبتا ثابتى باقى مىماند. در يك جامعه متوقف، بسيار آسانتر است كه فرد در مرحله توقف هويت باقى بماند.
4. پراكندگى هويت: افرادى كه پراكندگى هويت دارند، نه بحرانى تجربه كردهاند و نه تعهدى نسبت به شغل، مذهب و معيارهاى زندگى پيدا كردهاند. اغتشاش يا پراكندگى هويت از نظر رشدى، پايينترين وضعيت هويت به حساب مىآيد و معمولاً در آغاز نوجوانى در افراد ديده مىشود. گروهى كه در اين مرحله قرار دارند، اهداف خاصى ندارند و براى دستيابى به آن تلاش نمىكنند؛ زيرا چنين كوششى برايشان دشوار است.32 وضعيت خود را به قضا و قدر نسبت مىدهند و در هر لحظه همرنگ جماعتى مىشوند. اينان آمادگى بيشترى دارند كه به اعتياد و كار در مواد مخدر كشيده شوند. در عمق حالت بىتفاوتى و بىعلاقگى آنها احساس نااميدى در مورد آينده وجود دارد. تعصبات قومى و مذهبى نزد نوجوانانى كه هويت پراكنده دارند شايع است.33
موئوس مىنويسد: پراكندگى و راكد ماندن طولانى هويت و فقدان رشد بيشتر در اين دوره، ممكن است باعث از همپاشيدگى شخصيت بشود كه اين نيز يك نشانه تشخيصى آسيبشناسى روانى است و مىتواند مقدمه اسكيزوفرنى يا خودكشى باشد.34
«بحران هويت ناشى از عوامل متعددى در گذشته فرد است. اين عوامل از ابتداى كودكى تا دوره نوجوانى را دربر مىگيرد و از بين عوامل متعدد مىتوان به عوامل محبت، نياز به امنيت، كيفيت همانندسازى، تأثير خردهفرهنگها و... اشاره نمود.»35 به طور كلى، بحران هويت، وقايع مهم زندگى فرد از جمله انتخاب رشته تحصيلى، انتخاب شغل، ازدواج و... را تحت تأثير قرار مىدهد و موجب مىشود كه فرد نتواند نقش مناسب خود را در جامعه ايفا كند. چنين افرادى داراى احساس پوچى، تنهايى، ازخودبيگانگى و تفكر نامنظم هستند و استدلال اخلاقى آنان رشد نيافته است.36
هويت اجتماعى
هويت وسيلهاى است كه خود توسط آن با جامعه ارتباط برقرار مىكند، و شخصيت فرد را در يك بافت فرهنگى نشان مىدهد. افراد صفات شخصيت منحصر بهفردى دارند، اما در عين حال، اعضاى اجتماعى و فرهنگى نيز هستند.37 هويت از اجزاى واقعيت ذهنى است كه در رابطه ديالكتيكى فرد با جامعه قرار داشته و در فرايندهاى اجتماعى شدن شكل مىگيرد. پس از به ظهور رسيدن، به حال خود باقى مانده و يا در برخى موارد تغيير مىكند و بر اساس روابط جديد، از نو شكل مىگيرد.38
بخشى از هويت شخصى افراد، با توجه به تعامل پايدارى كه با جامعه دارند شكل مىگيرد. در اين تعامل، افراد با نحوه تفكر ديگران درباره آنان و اينكه از آنها چه انتظاراتى دارند، آشنا مىشوند. بخشى از فرآيند تشكيل هويت آن است كه افراد نحوه جلوه خود را در نظر ديگران به صورتى موجّه تعيين كنند.39 افراد در يك بافت فرهنگى نقشهايى مىپذيرند كه مبنايى براى هويت اجتماعى تأمين مىكند. هويت اجتماعى تعريفى است كه فرد از خود در ارتباط با ديگران مىكند و بر اساس عضويت در ردهها و گروههاى گوناگون اجتماعى شكل مىگيرد. هويت افراد، وابسته به برداشت ديگران است و شناسايى ديگران، لازمه تثبيت هويت. هويت اجتماعى هيچگاه تمامشده نيست و مدام در معرض تغيير و تحول و بازنگرى است.40 هويت اجتماعى عبارت است از تصور، درك و ارزيابى فرد نسبت به خود از منظر جامعه و تصور و آگاهى فرد از ديگران يا گروه اجتماعى كه عضو آن است. اگر اين تصور و ارزيابى، مثبت باشد، فرد احساس مىكند از منظر ديگران يا جامعه، داراى جايگاه، ارزش و احترام است. در غير اين صورت، احساس بىهويتى اجتماعى خواهد كرد.41 عوامل زمينهساز هويت اجتماعى عبارتند از: نهاد خانواده، مدرسه، رسانههاى گروهى، دوستان، فرهنگ جامعه، تاريخ، مذهب، اقتصاد، سياست و سنتها و باورها. در صورتى كه نهادهاى مذكور، عوامل زمينهساز هويت اجتماعى افراد، بخصوص نوجوان را فراهم كنند، احساس هويت اجتماعى آنان همچون عاملى بازدارنده، از انحرافاتشان جلوگيرى مىكند.42 بدون هويت اجتماعى، نمىتوان از وجود اجتماع سخن گفت؛ يعنى بدون وجود چارچوبهاى مشخصى كه شباهتها و تفاوتها را آشكار كند، امكان برقرارى رابطه معنادارى وجود نخواهد داشت. در آستانه نوجوانى رشد شناختى و تجارب اجتماعى فرد بيشتر مىشود. با توجه به اينكه جوانى دوران تثبيت هويت و زمان تصميمگيرىهاى مهم است، اين دوره افزايش فاصله عاطفى از خانواده را به دنبال دارد كه موجب كسب استقلال مىشود. در سنين نوجوانى و جوانى گرايش به گروه همسالان ديده مىشود، همبستگى گروهى در اين دوران قوىتر است و رفاقت پاسخ به يك نياز فطرى جوان است كه او را از تنهايى مىرهاند و به هويت او شكل مىدهد.
نحوه تعامل با گروه دوستان نقش بزرگى در زندگى و رشد اجتماعى آنان دارد. زندگى اجتماعى انسان بدون وجود راهى براى دانستن اينكه ديگران كيستند و بدون نوعى درك از اينكه خود ما كيستيمغيرقابلتصور است.43
جرج هربرت ميد پرچمدار نظريه هويت اجتماعى است. وى معتقد است كه هويت از طريق سازماندهى نگرشهاى فردى، نگرشهاى سازمانيافته اجتماعى يا گروهى شكل مىگيرد.44 از نظر شلدون استرايكر، رفتار اجتماعى انسان از طريق تخصيصهاى نمادى جنبههاى محيط اجتماعى سازمان داده مىشود. استرايكر استدلال مىكند كه هويت، بخشى از خود است كه با موقعيتهايى كه افراد در زمينههاى اجتماعى گوناگون اشغال مىكنند همراه مىشود. بدين ترتيب، هويت يك پيوند اساسى بين فرد و ساختار اجتماعى است؛ زيرا هويتها تعريفاتى هستند كه مردم در ارتباط با موقعيتشان در ساختارهاى اجتماعى و نقشهايى كه آنها در اين موقعيتها ايفا مىكنند، از خودشان ارائه مىدهند. نظريه هويت اجتماعى و نظريه مقولهبندى تاجفل و ترنر در باب هويت اجتماعى اهميت دارد. نظريه هويت اجتماعى در سطح گروهى و روابط گروهها و چگونگى شكلگيرى «ما» در مقابل آنها اشاره دارد، در حالى كه نظريه مقولهبندى به چگونگى تعلق خود به يك يا چند مقوله اجتماعى و يا گروه مىپردازد. بنابر نظريه تاجفل، هويت اجتماعى به عنوان آگاهى فرد از تعلق داشتن به يك گروه اجتماعى معين و ارزش و اهميت عاطفى اين عضويت براى فرد مفهومسازى شده است. اما تعلق به يك گروه معين فقط در صورتى مىتواند به مشاركت در يك هويت اجتماعى مثبت منجر شود كه مشخصات آن گروه بتواند به طرز جانبدارانه با ديگر گروهها مقايسه شود. در اين مقايسه، افراد گرايش به نفع گروه خويش دارند.45 بر اين اساس، از ديدگاه تاجفل، هويت اجتماعى عبارت است از آن بخش از برداشت يك فرد از خود كه از آگاهى او نسبت به عضويت در گروه يا گروههاى اجتماعى همراه با اهميت ارزشى و احساسى منظم به آن عضويت سرچشمه مىگيرد.46 از ديدگاه گى روشه، هر شخص به وسيله محيطهاى مختلفى كه بدان تعلق دارد يا بدان رجوع مىنمايد، هويت خود را توسعه مىبخشد؛ يعنى او مىتواند تعريفى از آنچه به عنوان شخص فردى يا اجتماعى است براى خود و ديگران ارائه نمايد. آنچه شخصيت اجتماعى ناميده مىشود، در واقع همين هويت است كه براى شخص جايى در جامعه تأمين مىكند و نوعى وحدت و انسجام به او مىبخشد.47
محيطهاى اجتماعى و فرهنگى عزت نفس نوجوانان را نيز تحت تأثير قرار مىدهد. نوجوانانى كه در محيط فقر اجتماعى ـ فرهنگى زندگى مىكنند و به طور مستقيم با تبعيض مواجهاند، در مقايسه با كسانى كه برخوردار از امكانات گوناگون هستند و تبعيض در بين آنها وجود ندارد، عزت نفس پايينترى را تجربه مىكنند. در جريان روابط با دوستان است كه فرد استعداد، توانايى و نقاط قوت و ضعف خود را مىشناسد و تجربههاى زيادى به دست مىآورد كه گاهى موجب سازگارى بيشتر نوجوان مىشود. در نتيجه، لازمه حضور نوجوان در فعاليتهاى اجتماعى برخوردارى از هويت اجتماعى است.
بحران هويت و رفع آن از ديدگاه اسلام
موضوعاتى كه در دين و آموزههاى دينى تحت عناوينى همچون خودشناسى، خداشناسى، معرفت نفس، خوديابى و... آورده شدهاند، همگى به نوعى با مسئله هويت و هويتيابى در ارتباط مىباشند.48 با پذيرش دين به عنوان اصل اعتقادى و ركن اساسى در زندگى، مسلما تغييرات مهمى براى فرد مؤمن در وجوه مختلف حيات وى حاصل مىشود.49 رسالت انبيا و اولياى الهى به نحوى در جهت تحقق بخشيدن به هويت انسانى و تعليم و تربيت انسانهاست. دعوت انبيا به بندگى خدا و ربّانى شدن است؛ زيرا بندگى خدا راه اتّصاف به كمالات الهى است. آدمى هرقدر در مراتب بندگى بالا رود، به ميزان بيشترى به ربوبيت دست مىيابد. عامل ترقى و تكامل تمدن انسانها در تمام ابعاد، تعليم و تربيت مىباشد. از اهداف اساسى تعليم و تربيت قرآنى يكى، عبادت خداوند متعال و ديگرى، قرب الهى است. پرستش خداوند يعنى خود را تسليم او نمودن و از او اطاعت كردن. اگر والدين و مربيان اين نكته اساسى را به افراد منتقل كنند، اينان تا پايان عمر از يك پايگاه مستحكم برخوردار خواهند بود كه در برابر تندباد حوادث و گرفتارىها آنها را محافظت مىكند.50 به بيان امام خمينى قدسسره، وظيفه معلم هدايت جامعه به سوى اللّه است.51
تقرب به خداوند متعال هدف اساسى در تربيت و تعليم انسان است. خداوند مىفرمايد: «يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحا فَمُلَاقِيهِ»(انشقاق: 6)؛ اى انسان، حقا كه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى، و او را ملاقات خواهى كرد.
خداوند در اين آيه، به انسان اميدوارى مىدهد: اى انسانى كه در راه پروردگارت مىكوشى، بدان كه سرانجام به ملاقات او نايل مىشوى.
غايت تربيت بايد متناسب با حقيقت انسان باشد؛ همان مقصدى كه آدمى براى آن آفريده شده است. چنانچه اين امر فراموش گردد، انسان به بيراهه مىرود و قدم در راههايى مىگذارد كه او را به مقصد كمال نمىرساند و از حقيقت وجودىاش دور مىكند.
خداوند مىفرمايد: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (حشر: 19)؛ شما مؤمنان مانند آنان نباشيد كه خدا را فراموش كردند. خدا هم نفوس آنها را از يادشان برد. آنان بهحقيقت،بدكاران عالمند.
غفلت، از عوامل سقوط است. يكى از عوامل زمينهساز گناه، غفلت است. ذكر و ياد خدا از عوامل بازدارنده گناه به شمار مىرود. اگر انسان حقيقت وجود خويش را فراموش كند به بيراهه مىرود و مقاصدى را دنبال مىكند كه با حقيقت وجودىاش سازگار نيست و قدم در راههايى مىگذارد كه او را به مقصد كمال نمىرساند و سبب تباهى انسان مىشود. خودفراموشى معلول خدافراموشى است؛ بدين معنا كه خدايابى مقدم بر خوديابى است. تا توجه به خدا پيدا نشود، حقيقت نفس شناخته نخواهد شد.52
قرآن كريم غفلت را يكى از عوامل بحران هويت مىداند؛ زيرا موجب گرايش شخص به پوچى و بىهدفى مىشود و انسان را به تباهى مىكشاند.53 در بسيارى از بحرانهاى هويتى، دين با قواعد كلى و عمومى به بهره بردن از عقل و انديشه و تجربه بشرى توصيه مىكند و يافتن راهكارهاى عملى را به انسان واگذار مىنمايد. در توضيح مراحل رشد هويت از بعد دينى، دو محرك اصلى «عقل» و «نفس» وجود دارد. نفس همان مجموعه گرايشهاى انسان نسبت به محركهاى خوشايند و دافعههاى او نسبت به محركهاى ناخوشايند است. هريك از اين نفوس (نفس امّاره، نفس لوامّه، نفس مطمئنه) شخصيت انسان را در مرحلهاى خاص قرار مىدهد. كسى كه صاحب نفس اماره است، محرك اعمالش در اين مرحله، محركهاى نفسانى است. كسى كه در مرحله نفس لوامّه است، محرك بسيارى از رفتار او نفس است، اما عقل با آگاهى و استدلال، برخى اعمال را زيرسؤال برده و او را مورد سرزنش قرار مى دهد. نفس مطمئنه تحت سيطره كامل عقل درآمده و عقل است كه اعمال و رفتار را تعيين مىكند.54 اگر آدمى وديعههاى الهى را به كار گيرد و دعوت انبيا را بشنود و روزنه قلبش را به روى امدادهاى الهى بگشايد، بىشك، زندگى سرشار از سرور و خرسندى را پيش رو خواهد داشت و از دغدغههاى حاصل از بحران هويت در امان خواهد ماند.
پرسشهايى كه قلمرو زمان و مكان را درنورديده و همواره متفكران شرق و غرب را به تأمّل واداشتهاند، عبارتند از: «من كيستم؟ در كاروان هستى چه مسئوليتى را بر عهده دارم؟ جهانى كه در آن هستم از كجا پديد آمده است؟» افرادى كه پاسخ صحيح و منطقى به اين پرسشها بدهند، مىتوانند در زمينه هويتيابى موفق باشند.55
از منظر اسلام، دستيابى به حقيقت شخص كه همان هويت انسانى است، با خودشناسى محقق مىگردد.
از امام باقر عليهالسلام روايت شده است كه فرمود: «هيچ شناختى چون شناخت خويشتن خودت نيست.»56
اين شناخت، برترين معرفتها و حكمتهاست. چنانكه در سخنان اميرمؤمنان عليهالسلام نيز آمده است: «برترين معرفت، شناخت آدمى است خويشتن خود را.»57
نيز مىفرمايد: «برترين حكمت، شناخت آدمى است خويشتن خود را.»58
والايى اين معرفت تا بدانجاست كه اميرمؤمنان على عليهالسلام مىفرمايد: «هدف نهايى معرفت، آن است كه آدمى خود را بشناسد.»59
همانگونه كه گفته شد، غايت تربيت، شناخت خداوند و اتّصاف به صفات الهى است و اين راه از خود انسان مىگذرد. خداوند مىفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ» (مائده: 105)؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، بر شما باد نفسهايتان.
خودشناسى يكى از ويژگىهاى مهم هويت انسان است. اساسا رشد هويت در انسان بدون رشد خودآگاهى امكانپذير نيست. انسان بايد جهان درون خود را به كمك عقل كشف كرده و به آن آگاهى يابد.60
پيامبر اكرم عليهالسلام مىفرمايند: «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»؛61 هركس به خودشناسى موفق شود در حقيقت، به خداشناسى دست يافته است.
هركس پروردگارش را فراموش كند، خود را فراموش كرده است و در نتيجه، براى روز واپسين خود توشهاى نيندوخته است.
ضرورت وجود دين و پاىبندى به آن، براى برخى روانشناسان نيز آشكار شده است.
كارل گوستاو يونگ، در سخنرانى كه در سال 1935 ايراد نموده گفته است: «نه تنها مسيحيت با نماد رستگارىاش، بلكه تمامى مذاهب (شامل بدوىترين آنها) با آيين جادويىشان انواع رواندرمانىاند كه رنجهاى روحى و جسمى ناشى از روح را درمان كرده، بهبود مىبخشند.» همچنين بنيامين راش مىگويد: «دين آنقدر براى پرورش روح آدمى اهميتداردكههوابراى تنفس.»62
پاىبندى به دينوآموزههاىآن، هويتى به فرد مىبخشد كه به پشتوانه آن از سرگشتگى و بحران هويت به دور مىماند. ايمان دينى و مفاهيم وابسته به آن مىتواند به فرد اراده و استوارى ببخشد كه بحران هويت در او فروكش كند.
نتيجهگيرى
نوجوانى دورهاى انتقالى و فصل مشترك كودكى و نوجوانى است. مهمترين جنبههاى رشد جسمانى، شناختى و روانى ـ اجتماعى، حاصل اين دوره است. رشد روانى ـ اجتماعى به استقلال از والدين، صميميت با دوستان، تعهدات نسبت به جامعه، دستيابى به هويت و فهم جديدى از خود منجر مىگردد و بدين ترتيب، پايگاه اجتماعى در ميان بزرگسالان براى نوجوان فراهم مىشود. دستيابى به يك هويت منسجم موجب رشد اجتماعى و بالا رفتن توانايىهاى شناختى نوجوان مىگردد. نوجوانانى كه در پايان اين دوره به تعريف خود و هويت واقعى خود دسترسى پيدا كردهاند، افرادى هدفمند با هويت مثبت در زندگى خواهند بود.
رسيدن به وحدت هويت نياز به زمان دارد كه در واقع، فاصلهاى است ميان آغاز بلوغ تا شروع زندگى شغلى و پايان تحصيلات و يا زمان ازدواج و آغاز زندگى خانوادگى. اين زمان در گروههاى مختلف اجتماعى و فرهنگى متفاوت است. نوجوانى كه به هويت منسجم دست يابد و بر جوانب منفى تعارض و بحران غلبه نمايد، هماهنگى درونى در ايفاى نقش و وظايف مختلف به دست مىآورد. كسانى كه در پايان دوره نوجوانى به تعريف خود مناسب و هويت واقعى خود دست نيافتهاند، افرادى بىهدف و داراى حقارت نفس هستند و از قبول نقشى كه جامعه از آنها انتظار دارد باز مىمانند. آنان نمىتوانند خود را بيابند، و خود را رها و فارغ از پيوند نگه مىدارند. ممكن است به ناسازگارى اجتماعى گرفتار آيند و نتوانند تعادل بين ارزشهاى كهن و ارزشهاى جديد برقرار كنند كه نتيجه آن، انزوا و كسب هويتى منفى است. براى جلوگيرى از سردرگمى و توانايى حضور فعال در جامعه و ايفاى نقش مؤثر، بهرهگيرى از آموزههاى دينى و احساس مسئوليت در قبال ارزشها مؤثر است و اين خود از آثار هويت دينى به شمار مىآيد. هويت دينى به دليل ماهيت و محتوايى كه دارد، تقريبا مهمترين بعد هويت است كه نقش بسيار تعيينكنندهاى در هويتيابى افراد ايفا مىكند؛ چنانكه مىتوان گفت: تقويت اين بعد از هويت موجب دوام ساير ابعاد آن مىشود.
··· منابع
ـ آموسى، مجنون، هويت اجتماعى، در: سايت آفتاب، www.aftab.ir ، 1390.
ـ آيسنك، اچ. جى و گلن ويلسون، خودشناسى، ترجمه شهاب قهرمان، تهران، شباويز، 1363.
ـ احمدى، صديقه، مشكلات هويتيابى و بحران هويت، در: سايت آفتاب، www.aftab.ir ، 1386.
ـ احمدى، علىاصغر، روانشناسى شخصيت از ديدگاه اسلام، چ پنجم، تهران، اميركبير، 1374.
ـ اشرافى، ابوالفضل، «هويت اجتماعى و پيشگيرى از انحرافات اجتماعى»، جامعهشناسى و علوم اجتماعى دانشگاه علّامه طباطبايى، ش 11و12، پاييز و زمستان 1379، ص 33ـ62.
ـ اميديان، مرتضى، هويت از ديدگاه روان شناسى، يزد، دانشگاه يزد، 1388.
ـ بازگير، دعا، بررسى تأثير اديان افراد در خودپنداره آنها، پاياننامه كارشناسى، يزد، دانشگاه يزد، 1383.
ـ برك، لورا اى، روانشناسى رشد، ترجمه يحيى سيدمحمدى، چ هشتم، تهران، ارسباران، 1386.
ـ بهارستان، جليل، مباحثى از مديريت اسلامى، قم، ريحانهالرسول، 1387.
ـ پژوهشكده تحقيقات اسلامى، معرفت دينى، تهران، معاونت عقيدتى، 1386.
ـ پورحسين، رضا، روانشناسى خود، تهران، اميركبير، 1383.
ـ جعفرنژاد، سيدابوالفضل، «بحران هويت در نوجوانى و جوانى»، زمانه، ش 67و68، فروردين و ارديبهشت 1387، ص 25ـ30.
ـ جنكنيز، ريچارد، هويت اجتماعى، ترجمه تورج ياراحمدى، تهران، شيرازه، 1381.
- جوانى، حجتاللّه، «هويت دينى»، تاريخ اسلامپژوهى، ش 1، پاييز و زمستان 1384، ص 135ـ154.
ـ دلشاد تهرانى، مصطفى، سيرى در تربيت اسلامى، چ چهاردهم، تهران، دريا، 1382.
ـ دهقان، سيدابوالقاسم، بررسى هويت ملى در برنامه درسى جامعهشناسى 1و2 دوره متوسطه، پاياننامه كارشناسى ارشد، دانشكده علوم تربيتى و روانشناسى، مرودشت، دانشگاه آزاد اسلامى، 1388.
ـ رجبزاده، احمد، جامعهشناسى 1، چ ششم، تهران، كتب درسى، 1385.
ـ رضوانى، روحاللّه، هويت اجتماعى، در: سايت پايگاه حوزه، www.howzah.net ، 1390.
ـ رفعتجاه، مريم، هويت اجتماعى، در: سايت انسانشناسى و فرهنگ، 1390، www.anthropology.ir
ـ زارع خورميزى، فهيمه، رابطه هوش هيجانى با سبكهاى هويت، پاياننامه كارشناسى، دانشكده علوم انسانى، يزد، دانشگاه يزد، 1386.
ـ سادات، محمدعلى، اخلاق اسلامى، چ بيست و دوم، تهران، سمت، 1378.
ـ سبحانىجو، حياتعلى، «هويت و بحران هويت»، روانشناسى و علوم تربيتى، ش 301، آبان 1383، ص 38ـ49.
ـ سليمانى بشلى، محمدرضا، «جهانىشدن، بحران هويت و تضعيف تربيت دينى»، اسلام و پژوهشهاى تربيتى، ش 2، پاييز و زمستان 1389، ص 115ـ121.
ـ سليمانىفر، ثريا، بررسى شخصيت جوان از ديدگاه قرآن، حديث و علم روانشناسى، چ دوم، تهران، فرهنگ مكتوب، 1383.
ـ سياسى، علىاكبر، روان شناسى شخصيت، چ چهارم، تهران، اميركبير، 1352.
ـ سيدنژاد، سيدصادق، «جوان و جستوجوى هويت»، ديدار آشنا، ش 23، ارديبهشت 1381، 14ـ15.
ـ شولتز، دوان و ديگران، نظريههاى شخصيت، ترجمه يحيى سيدمحمدى، تهران، هما، 1377.
ـ فيروزى، نعمتاللّه، «اصول و مبانى تعليم و تربيت از ديدگاه قرآن»، نيم نگاه، ش 19، اسفند 1386، ص 35ـ75.
ـ قرائتى، محسن، گناهشناسى، چ نهم، تهران، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1387.
ـ كريمى، مينا، بررسى تفكر و سبكهاى هويت، پاياننامه كارشناسى، دانشكده علوم انسانى، يزد، دانشگاه يزد، 1387.
ـ گروسى فرشى، ميرتقى، «هويت در دوره نوجوانى»، رشد معلم، ش 81، اسفند 1370، ص 65ـ70.
ـ گروهى از مؤلفان، «هويت»، طوبى، ش 9، شهريور 1385، ص 1ـ4.
ـ لطفآبادى، حسين، روانشناسى رشد كاربردى نوجوانى و جوانى 1، تهران، سمت، 1380.
ـ ـــــ ، روانشناسى رشد 2، چ هشتم، تهران، سمت، 1378.
ـ مارشال ريو، جان، انگيزش و هيجان، ترجمه يحيى سيدمحمدى، چ هفتم، تهران، ويرايش، 1384.
ـ متقىفر، غلامرضا، بحران هويت و درمان آن از ديدگاه اسلام، در: سايت پارسيگلد، forum.parsigold.com، 1389.
ـ مربى، مهرانگيز، بررسى رابطه بين سبكهاى تفكر و هويت با روشهاى كنار آمدن در ميان نوجوانان پيشدانشگاهى مرودشت، پاياننامه كارشناسى ارشد، رشته روانشناسى، مرودشت، دانشكده علوم تربيتى و روانشناسى دانشگاه آزاد اسلامى، 1387.
ـ مصباح، محمدتقى، خودشناسى براى خودسازى، چ دوم، قم، در راه حق، بىتا.
ـ مقنىباشى، معصومه و نسيم دهقانى، بررسى ميزان تأثير دين و معنويت در زندگى، پاياننامه كارشناسى، دانشكده علوم انسانى، يزد، دانشگاه يزد، 1385.
ـ نقىپور قزلجه، ميترا، رابطه هويت با نيازهاى اساسى روانش روانشناسى، مردوشتناختى در نوجوانان دبيرستانى شهر تهران، پاياننامه كارشناسى ارشد، رشته، دانشكده علوم تربيتى و روانشناسى دانشگاه آزاد اسلامى، 1389.
1ـ مهرانگيز مهر، بررسى رابطه بين سبكهاى تفكر و ماهيت با روشهاى كنار آمدن در ميان نوجوانان پيشدانشگاه مرودشت، ص 44.
2ـ ميترا نقىپور قزلجه، رابطه هويت با نيازهاى اساسى روانشناختى در نوجوانان دبيرستانى شهر تهران، ص 25.
3ـ گروهى از مؤلفان، «هويت»، طوبى، ش 9، ص 1ـ4.
4ـ پژوهشكده تحقيقات اسلامى، معرفت دينى، ص 59.
5ـ علىاكبر سياسى، روانشناسى شخصيت، ص 81.
6ـ ثريا سليمانىفر، بررسى شخصيت جوان از ديدگاه قرآن، حديث و علم روانشناسى، ص 141.
7Bersonsky.
8ـ مرتضى اميديان، هويت از ديدگاه روانشناسى، ص 35ـ36.
9ـ حسين لطفآبادى، روانشناسى رشد 2، ص 217.
10ـ احمد رجبزاده، جامعهشناسى 1، ص 99.
11ـ مصطفى دلشاد تهرانى، سيرى در تربيت اسلامى، ص 66.
12ـ محمدتقى مصباح، خودشناسى براى خودسازى، ص 6و7و68.
13ـ محمدعلى سادات، اخلاق اسلامى، ص 66.
14ـ محسن قرائتى، گناهشناسى، ص 215.
15ـ فهيمه زارع خورميزى، رابطه هوش هيجانى با سبكهاى هويت، ص 23.
16ـ دعا بازگير، بررسى تأثير اديان افراد در خودپنداره آنها، ص 5.
17ـ همان، ص 6.
18ـ رضا پورحسين، روانشناسى خود، ص 19.
19ـ دوان شولتز و ديگران، نظريههاى شخصيت، ترجمه يحيى سيدمحمدى، ص 372.
20Basic self concept.
21temporary or transitory self concept.
22social self concept.
23ideal self concept.
24ـ رضا پورحسين، همان، ص 19.
25ـ حسين لطفآبادى، روانشناسى رشد كاربردى نوجوانى و جوانى 1، ص 197ـ198.
26ـ دوان شولتز و ديگران، همان، ص 179.
27ـ دعا بازگير، همان، ص 6.
28ـ حسين لطفآبادى، روانشناسى رشد 2، ص 130.
29ـ مرتضى اميديان، همان، ص 23.
30Marcia.
31Muuss.
32ـ لورا اى. برك، روانشناسى رشد، ترجمه يحيى سيدمحمدى، ص 65.
33ـ حسين لطفآبادى، روانشناسى رشد كاربردى نوجوانى و جوانى 1، ص 216.
34ـ همان، ص 218.
35ـ ميرتقى گروسى فرشى، «هويت در دوره نوجوانى»، رشد معلم، ش 81، ص 65ـ70.
36ـ صديقه احمدى، مشكلات هويتيابى و بحران هويت، در: aftab.ir.
37ـ جان. مارشال ريو، انگيزش و هيجان، ترجمه يحيى سيدمحمدى، ص 250.
38ـ روحاللّه رضوانى، هويت اجتماعى، در: سايت پايگاه حوزه.
39ـ حياتعلى سبحانىجو، «هويت و بحران هويت»، روانشناسى و علوم تربيتى، ش 301، ص 38ـ49.
40ـ مريم رفعتجاه، هويت اجتماعى، در: سايت انسانشناسى و فرهنگ.
41ـ حياتعلى سبحانىجو، همان، ص 38ـ49.
42ـ ابوالفضل اشرافى، «هويت اجتماعى و پيشگيرى از انحرافات اجتماعى»، جامعهشناسى و علوم اجتماعى دانشگاه علّامه طباطبائى، ش 11و12، ص 33ـ62.
43ـ ريچارد جنكنيز، هويت اجتماعى، ترجمه تورج ياراحمدى، ص 8.
44ـ مجنون آموسى، هويت اجتماعى، در: سايت آفتاب.
45ـ سيدابوالقاسم دهقان، بررسى هويت ملى در برنامه درسى جامعهشناسى 1و2 دوره متوسطه، ص 11و19.
46ـ محمدرضا سليمانى بشلى، «جهانىشدن، بحران هويت و تضعيف تربيت دينى»، اسلام و پژوهشهاى تربيتى، ش 2، ص 116.
47ـ سيدابوالقاسم دهقان، همان، ص 20و23.
48ـ ر.ك: سيدصادق سيدنژاد، «جوان و جستوجوى هويت»، ديدارآشنا، ش 23.
49ـ حجتاللّه جوانى، «هويت دينى»، تاريخ اسلامپژوهى، ش 1، ص 135ـ154.
50ـ نعمتاللّه فيروزى، «اصول و مبانى تعليم و تربيت از ديدگاه قرآن»، نيمنگاه، ش 19، ص 35ـ75.
51ـ مصطفى دلشاد تهرانى، سيرى در تربيت اسلامى، ص 4.
52ـ محسن قرائتى، همان، ص 212.
53ـ غلامرضا متقىفر، بحران هويت و درمان آن از ديدگاه اسلام، در: سايت پارسى گلد، forum.parsigold.
54ـ علىاصغر احمدى، روانشناسى شخصيت از ديدگاه اسلام، 174ـ175.
55ـ معصومه مقنىباشى و نسيم دهقانى، بررسى ميزان تأثير دين و معنويت در زندگى، ص 56.
56ـ مصطفى دلشاد تهرانى، همان، ص 63.
57ـ همان، ص 64.
58ـ همان.
59ـ همان.
60ـ اچ. جى. آيسنك و گلن ويلسون، خودشناسى، ترجمه شهاب قهرمان، ص 1و4.
61ـ جليل بهارستان، مباحثى از مديريت اسلامى، ص 104.
62ـ سيدابوالفضل جعفرنژاد، «بحران هويت در نوجوانى و جوانى»، زمانه، ش 67و68، ص 25ـ30.