پرسش:
اینکه گفته میشه برای بعضی آدما دعا و جادو کردند درسته و صحت دارد؟شما تایید می کنید؟؟
پاسخ:
با سلام و ادب
در ابتدا باید بین دعا و جادو تفاوت گذاشت زیرا این دو با هم تفاوت ماهوی دارند زیرا دعا و مناجات، نوعى توسل عاشقانه به معشوق و پيوستن موجودى كوچك و ناتوان به وجودى بى نهايت بزرگ و توانا است.
آدمى به هنگام دعا - كه همچون گدايى بينوا، دست نياز به درگاه كريم بىنياز دراز مىكند - به حقيقت وجودى خويش نزديك مىشود؛ انسانى كه خود را تهىدست و بينوا، رانده و از همه جا مانده، حقير و فقير، خوار و زبون و بيچاره و بىپناه ديد، اكنون حقيقت هستى او - كه پرتوى از هستى مطلق خداوند است - هويدا مىگردد و با احساس بستگى و پيوند با حق و نيازمندى به او، حال و شورى وصفناشدنى به انسان مىبخشد.
بنده در حال دعا و مناجات، چنان غرق لذت مىشود كه پستى و زبونى خويش را فراموش مىكند و از ياد دوست لبريز و سرشار مىگردد و مجموعهاى از اميد و بشارت و نور و نيرو مىشود. جملات شورانگيز دعا، چون آبشارسپيده در افق روح، فرو مىريزد و روح انسان را روشن و مشتعل مىسازد، همان طور كه سيل زرّين آفتاب، تيرهگىها را از ميان برمىدارد و جهان را در نور فرو مىبرد.
در دعا و توسل، روح تسكين مىپذيرد و التهاب دل فرو مىنشيند و بىقرارىها جاى خود را به آرامش و قرار مىدهد؛ همانند فرزند گمشدهاى كه به مادر برسد يا تشنه كامى كه به چشمهاى زلال و گوارا دست يابد.
همدم شدن با خداوند و راز و نياز با دوست و در ميان نهادن دردِ دل با او، غمها را سبك مىكند و دلها را روشنايى و فروغ مىبخشد. لذت دعا و مناجات با ذات بى زوال خداوند، چون چاشنى سحرانگيزى، همه تلخىها را شيرين كرده، زندگى را باصفا و گوارا مىسازد.
جان ناشكيبا و بىطاقتى كه ديگر توان تحمل بار رنج و درد را ندارد، در پرتو دعا و راز و نياز و گريستن و خالى شدن از عقدهها، گنجايش دريا گونه مىيابد و هجوم طوفان و بلا و غم را نسيمى دلانگيز مىانگارد.
دعا آبرو بخش انسان در پيشگاه ربوبى است و اگر دعاى ما نبود، در نزد خداوند قدر و اعتبارى نداشتيم:
(قُلْ ما يَعْبَؤُاْ بِكُمْ رَبِّى لَوْ لا دُعاؤُكُمْ)؛( 1).«اگر دعاى شما نبود، خداوند به شما اعتنا و توجهى نداشت».
دعا «بهترين و برترين عبادت»(2).، «مغز عبادت»( 3).، «كليد رستگارى»( 4).، «گشاينده درِ رحمت»( 5).و «سلاح مؤمن و ستون دين و نور آسمانها و زمين»( 6) است.
دعا «محبوبترين عمل در نزد خداوند»(7).، «نيمى از عبادت»( 8).، «سلاح پيامبران»( 9).و «سپر مؤمن»(10). است.
دعا «دفع كننده امواج بلا»(11).، «سبب شفاى از هر بيمارى»( 12).و «دفع كننده قضا و قدر» است( 13).
بايد دانست كه هدف نهايى از دعا، تنها برآمدن حاجت و رفع گرفتارى و سختى و شفاى بيماران نيست؛ بلكه براى اهل حال و معرفت - كه شناختى درست از جهان و رويدادهاى آن دارند - انس با ذات پاك خداوندى است كه كانون همه نيكىها و زيبايىها است. از استجابت دعا با ارزشتر، روح اجابت است و در نزد آنان، دعا در عين حال كه وسيله است، هدف نيز مىباشد.
اما سحر در لغت به معناى كار لطيف، ظريف و عجيبى است كه علّت آن مخفى است و در عرف شرع به كارى مىگويند كه سبب و علّتش مخفى باشد و انسان خيال كند كه واقعيت دارد، ولى خدعه و فريبكارى باشد.(14)
سحر را با جادو و كهانت به يك معنا مىدانند. سحرگاهي تصرّف در چشم بيننده است كه چيزى را بر خلاف آن چه هست، به چشم او آورد و گاه كارى باشد كه چيزى را بر خلاف صورت و جنس آن مصوّر سازد كه غالباً همراه با نيرنگ و خدعه و تردستى و خيال پرورى است.(15)
سحر با توجه به اسبابش داراى اقسامى است كه در ذيل به برخى از آن اشاره مىكنيم:
أ) سحر اسباب مادى محسوس دارد. اين سحر جزء علوم غريبه شمرده مىشود، مانند كسانى كه به خوردن سم و مانند آن عادت كردهاند و سموم در آنها اثر نمىگذارد و اين كار غير عادى در اثر تمرين صاحبان اين حرفه انجام مىگيرد.
ب) سحر اسباب مادى غير محسوس دارد. در اين قسم ساحران كارهاى مادى خارق العاده انجام مىدهند. اين امور مستند به يك سلسله علل و اسباب طبيعى و مادى است، ولى در اثر سرعت عمل، محسوس ما نيست، مانند كار شعبده بازان.
ج) سحر با اسباب معنوى در ارتباط است. اين قسم در اثر قدرت اراده و روح است كه مىتواند كار غير عادى نظير پيشگويى و ارائه غيب (خواه غيب مكانى و خواه غيب زمانى يعنى حادثهاى را كه اكنون در آن مكان غايب يا حادثهاى را كه در زمان آينده اتفاق مىافتد) انجام دهد. البته اين قسم گاهى مطابق با واقع و گاهى غير مطابق با واقع است.
ارتباط با جنيان و يارى گرفتن از آنها در امور سحرآميز مىتواند از اين قسم باشد.
در برخى موارد، درست و نادرست بودن گزارشها براى اين است كه روح از جهان تجرّد است و اگر سرگرمى روح از عالم طبيعت كم شود، به جهان خود كه عالم غيب است سر مىزند و مىتواند از آن جهان ره آوردى داشته باشد، ولى چون معصوم نيست، گاهى بد مىفهمد و بد گزارش مىدهد و گاهى حق مىفهمد و حق گزارش مىدهد.(16)
اما بايد توجه داشت كه برخى از ساحران كه مدّعى سحر نوع سوّم اند، بازيگرانى بيش نيستند و در قوه خيال انسان تصرف مىكنند و بر آدمى اثر خيالى مىگذارند، يعنى گرچه سحر يك اثر واقعى بر آدمى مىگذارد، ولى اين اثر واقعى به صورت مستقيم نيست و دليلى بر وقوع آن نداريم، بلكه كانال اين اثر، قوّه تخيّل انسانها است. اين ساحران با كارهايى در خيال بيننده اثر مىگذارند و بيننده سحر اگر انسان ضعيفى باشد، بازار ساحران بسيار گرم خواهد بود، اما اگر انسان قوى باشد، خيال او به آسانى در اختيار ساحران قرار نمىگيرد.
به همين جهت است كه سر و كار ساحران دغل باز هميشه با خردسالان يا افراد ساده لوح است. ساحر در خيال بيننده اثر مىگذارد و آن گاه خيال بيننده در خود او اثر مىگذارد و احساس رفتار خاصى در او ايجاد مىكند. هر چه خيال تلقين شده قوىتر باشد، اثرش روى فرد بيننده قوىتر است.
علت امر آن است كه انسان از آن جا كه كارهايش را با اراده انجام مىدهد، ارادهاش بر علم او متّكى است. در واقع شخصى به مقتضاى علمش اراده مىكند. در اين حال فرقى نمىكند كه علم او مطابق با واقع و حقيقى باشد يا اين كه تخيّلى و خلاف واقع باشد.
در هر صورت بر اساس آن علم، عمل مىكند، مثلاً اگر مار و عقرب در كنار شخصى كه تا كنون آن را نديده و نشناخته است بگذرد، هيچ گاه نمىهراسد و فرار نمىكند. انسان وقتى مىترسد كه چيزى را خطرناك بداند. بر اين اساس اگر ريسمانى را ببيند و خيال كند كه مار است، از آن مىترسد و فرار مىكند، در حالى كه در واقع مارى وجود ندارد.
ساحر دغل كار نير با تصرف در قوه خيال آدمى او را وادار مىسازد بر اساس تخيلات غير واقعى و حقيقى حركات و اعمالى را انجام دهد كه منشأش صور خيالى است، نه چيز ديگر.(17)
از بررسى كلمه سحر و مشتقات آن در قرآن به اين نتيجه مىرسيم كه سحر به دو بخش تقسيم مىشود:
أ) بخشى از سحر در حقيقت فريفتن، تردستى، شعبده بازى و چشم بندى است و حقيقتى ندارد، چنان كه قرآن مىفرمايد: «ريسمانها و عصاهاى جادوگران زمان موسى در اثر سحر، خيال مىشد كه حركت مىكنند».(18)
هم چنين آمده است: «هنگامى كه ريسمانها را انداختند، چشمهاى مردم را سحر كردند و آنان را ارعاب نمودند».(19)
ب) برخى از انواع سحر به راستى اثر مىگذارد. آيه 102 سوره بقره داستان هاروت و ماروت را بيان مىكند و مىفرمايد: آن دو سحر هايى را به مردم مىآموختند، ولى آنان كه سحر را فرا مىگرفتند، بين مرد و همسرش جدايى مىانداختند: «فيتعلمون منها ما يفرقون به بين المرء و زوجه» يا «ويتعلمون ما يضرهم و لا ينفعهم؛ چيزهايى را كه به آنان ضرر مىرساند و نفعى نمىبخشيد مىآموختند».
در اسلام از يادگيرى سحر و انجام دادن اعمال سحر و جادوگرى به شدت منع شده و از نظر تمام فقهاى اسلام ياد گرفتن و انجام اعمال سحر و جادوگرى حرام است. در ذيل به برخى از روايات معتبر اشاره مىكنيم:
على(ع) مىفرمايد: «كسى كه سحر بياموزد، كم يا زياد، كافر شده است و رابطه او با خداوند به كلّى قطع مىشود».(20)
يادگيرى سحر به قصد ابطال آن اشكالى ندارد، بلكه گاهى به عنوان واجب كفايى مىبايست عدّهاى سحر را بياموزند تا اگر مدّعى دروغگويى خواست از اين طريق مردم را اغفال يا گمراه كند، سحر و جادوى او را ابطال نمايد و دروغ مدّعى را فاش سازند.
يكى از ساحران و جادوگران كه در برابر انجام عمل سحر، مزد مىگرفت، خدمت امام صادق(ع) رسيد و عرض كرد: حرفه من سحر بوده است و در برابر آن مزد مىگرفتم.
خرج زندگى من از همين راه تأمين مىشد و با همان درآمد، حج خانه خدا را انجام دادهام، ولى اكنون آن را ترك نموده و توبه كرده ام. آيا براى من راه نجاتى هست؟
امام صادق(ع) فرمود: »عقده و گره سحر را باز كن، ولى گره جادوگرى مزن«.(21)
از اين حديث استفاده مىشود كه براى گشودن گره سحر، آموختن و عمل به آن اشكال ندارد.
بنابراين از آيات و روايات استفاده مىشود كه سحر واقعيت دارد و قرآن نوعى از سحر را قبول كرده و مىفرمايد: »ما هم بضارين به مِن أحد إلا بإذن اللَّه؛(22) نمىتوانند به واسطه سحر به كسى ضررى برسانند مگر به اذن خدا«. پس معلوم مىشود كه سحر واقعيت دارد و نمىتوان وجود آن را انكار كرد يا به خرافات نسبت داد، چه در گذشته و چه در امروز.
اگر مقصودتان از دعا، همین معنای سحر باشد، پس خاصیت آن همانند سحر و جادو است.
براى توضيح بيشتر رجوع كنيد به تفسير نمونه، ج 1، ص 377.
پى نوشتها:
1- فرقان (25)، آيه 77
2) محمدى رىشهرى، ميزان الحكمه، ج 3، ص 245، ح 5516
3) همان، ح 5519
4) همان، ح 5521
5) همان، ح 5522
6) همان، ح 5523
7) همان، ح 5525
8) همان، ح 5533
9) همان، ح 5540
10) همان، ح 5544
11) همان، ص، 249، ح 5554
12) همان، ص 248، ح 5552
13) همان، ح 5549
14) بحارالأنوار، ج 56، ص 277.
15) سيد مصطفى دشتى، معارف و معاريف، ج 6، كلمه سحر، لغت نامه دهخدا، ج 8، كلمه سحر.
16) برگرفته از الميزان، علامه سيد محمد حسين طباطبايى، مؤسسه اعلمى للمطبوعات، ج 1، ص 327.
17) تفسير موضوعى قرآن كريم، آية اللَّه عبداللَّه جوادى آملى، مركز نشر اسراء، قم، چاپ اوّل، بهار 1378، ج اوّل، ص 111 - 115.
18)سوره طه (20) آيه 66.
19)سوره اعراف (7) آيه 161.
20) وسائل الشيعه، ج 12، باب 25، از ابواب ما يكتسب به، حديث 7، ص 107.
21) همان، حديث 1، ص 105.
22) سوره بقره (2) آيه 10