پرسش:
من دختري 17 ساله هستم که با خوندن معاني قرآن در مورد زن به اين موضوع رسيدم که زن به خودي خود هيچ ارزشي نميتونه داشته باشه مگر اينکه با مردي همراه باشه در سوره ي بقره عينا آورده شده که مردها از زنها برترند و يا در سوره ي نسا که مربوط به زنان هست شخص مورد خطاب مردان هستند مردان مي تونند 2و3و4 تا زن داشته باشند و هر وقت انها را رها کردند بايد حق مهريه ي آنها را بپردازند اما چرا گفته نشده که زنها ارزش بيشتري دارند که با دادن مهريه که حق انهاست ميتوان از آنها طلاق گرفت خواهش مي کنم کمکم کنيد
پاسخ:
با سلام و آرزوي توفيقات الهي براي شما.
از ارتباط تان سپاس گزاريم.
روحيه پرسش گري در شما را می ستاييم و اميدواريم که با اين روحيه خوب به درک حقايق بيشتر نائل گرديد.
آنچه از فهم آيات قرآن در مورد جنس داشتيد ، به نظر مي رسد که حد اقل کامل نبوده است ، اگر نگوييم که اشتباه بود.
گفته ايد که:«زن به خودي خود هيچ ارزشي نميتونه داشته باشه مگر اينکه با مردي همراه باشه» در حالي که در همين آيات قرآن سخن از زناني مي رود که نه تنها در کنار مردان نيستند و کامل هستند ، بلکه حتي الگويي براي مردان و زنان قرار مي گيرند . از جمله زني مانند حضرت مريم و آسيه همسر فرعون که خداوند مي فرمايد: «خداوند براي کساني که ايمان آوردند ، همسر فرعون را مثال مي آورد ... و نيز مريم دختر عمران که خود را پاکدامن داشت و ما روح خود را در او دميديم» (1)
در اين آيه خداوند اين دو زن را الگويي براي تمام انسان هاي با ايمان « زن و مرد» معرفي مي کند.
در آيات بسيار ديگري مردان و زنان در کنار هم قرار دارند .
قرآن خلقت زن و مرد را براي يكديگر(2) و آن دو را پوشش يكديگر به حساب ميآورد(3) تا هر يك از آن دو ديگري را از دنبال شرو فساد رفتن و اشاعه آن باز دارد. هر كدام براي ديگري لباسي است كه به وسيله او پليدي از او آشكار نگردد.» (4)
از آيات مختلفي از قرآن كريم(5) بر ميآيد:
ـ زن چون مرد خليفه خدا است.(6)
ـ هنگام خلقت هم از زن و هم از مرد پيمان گرفته شده است كه شيطان را پرستشگر نباشند.(7)
ـ زنان و مردان ديگر نيز از جنس يكديگر خلق شدهاند.(8)
هم چنين در نظام تكليف و برنامه تكامل انسانى، هيچ تفاوتى بين زن و مرد وجود ندارد و تساوى كامل برقرار است. براى دريافت بهتر اين موضوع، كافى است اين آيه را به دقت بخوانيم: « هر كه از زن و مرد مؤمن كارى شايسته كند به بهشت وارد مىشود و ذرهاى به او ستم نمىشود» و نيز اين آيه مبارکه :« خداوند كليه زنان و مردان مسلمان. براى همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است»
هم چنين آيات فراوان ديگر مانند: آل عمران، آيه 195- النحل، آيه 97- غافر، آيه 40- حجرات، آيه13
بنابراين نه تنها زن و مرد از نظر جنسيتي ، تفاوتي با يكديگر ندارند ، بلكه از جهت رسيدن به مراتب كمال انساني نيز با هم فرق ندارند و تفكر درجه دومي در قرآن اصلا صحيح نمي باشد.
در بخش ديگري از سوال تان گفته ايد : در سوره بقره گفته که زن ها برتر از مردان هستند، حتما منظورتان اين آيه است که الرجال قوامون علي النساء که در سوره نساء آمده است .(9)
درباره اين آيه شريفه بايد معناي آن را به درستي فهم نمود.
در اين رابطه بايد ابتدا درك درستي از «قوام » بودن مرد و دايره شمول آن داشت , تا بتوان به دليل و فلسفه آن راه يافت .
بنابراين در اينجا سه نكته بايد روشن شود: معنا, گستره و حكمت .
الف ) در رابطه با معناي كلمه «قوام » آمده است :
«(القوام من القيام و هو اداره المعاش » ; يعني , «قوام » مشتق شده از «قيام » و آن به معناي اداره امور زندگي است , (10).
ب ) گستره اين حكم محدود به روابط خانوادگي است .
به عبارت ديگر اين آيه , بيانگر برتري مطلق مرد نسبت به زن نيست و تنها مسئوليت مرد در سرپرستي كانون خانواده را بيان نموده و به دنبال آن , به برخي از توابع اين مسئوليت (مانند لزوم تامين نيازهاي اقتصادي خانواده ) اشاره مي كند.
ج ) فلسفه اين حكم آن است كه به طور طبيعي مرد, توانايي بهتري براي اداره خانواده و تائمين نيازمندي هاي آن دارد. از طرف ديگر زن نيازمند محيطي امن همراه با آسايش كافي است تا در پرتو آن , بتواند به انجام وظايف ديگري كه در نظام آفرينش بر عهده او قرار داده شده است (مانند حمل , رشد و تربيت فرزند و...) بپردازد. بنابراين رياست و مسوئوليت مرد و در راستاي آن تلاش براي اداره و تامين نيازهاي خانواده , نه تنها امري شرعي ; بلكه حقيقتي تكويني و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است .
در بخشي ديگر از پرسش خود گفته ايد «و يا در سوره ي نسا که مربوط به زنان هست شخص مورد خطاب مردان هستند مردان مي تونند 2و3و4 تا زن داشته باشند و هر وقت انها را رها کردند بايد حق مهريه ي آنها را بپردازند اما چرا گفته نشده که زنها ارزش بيشتري دارند که با دادن مهريه که حق انهاست ميتوان از آنها طلاق گرفت»
اولا ابتداي سوره به صورت ياايها الناس شروع مي شود که مردان و زنان را شامل مي شود.
ثانيا در برخي از آيات هر چند ضمير مذکر آمده است ولي شامل زنان نيز مي شود زيرا ادبيات تمام زبان هاي اصيل آميخته با نوعي متانت و رعايت حريم هاست، لذا به جز در برخي شعرها و تمثيلات در اکثر متون از به کارگيري نام ها و ضماير مؤنث خودداري مي شود و اين گونه ادبيات برخاسته از عفت کلام و رعايت حرمت زنان مي باشد و نبايد از آن به عنوان بي احترامي به جامعه زنان برداشت شود. بنابراين در خطاباتي مانند : يا ايها الذين آمنوا ، خطاب تمام انسان ها هستند ، نه خصوص مردان.
در مورد تعدد زوجات ،گفتني است که اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد.
با بررسى وضع محيطهاى مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مىرسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادى بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورتهاى زندگى انسان محدود ساخته و براى آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.
قوانين اسلام براساس نيازهاى واقعى بشراست، نه احساسات، اگراحساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مىشود، هيچ كس نمىتواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگى، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگها و حوادث ديگر، قربانيان اصلى را آنها تشكيل مىدهند.
نيز نمىتوان انكار كرد كه بقاى غريزه جنسى مردان از زنان طولانىتر است، زيرا زنان در سن معينى، آمادگى جنسى خود را از دست مىدهند، در حالى كه در مردان چنين نيست.
هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتى از دوران حاملگى، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالى كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.
از همه گذشته زنانى هستند كه به علل گوناگونى همسران خود را از دست مىدهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آنها بايد براى هميشه بدون همسر باقى بمانند.
با درنظر گرفتن اين واقعيتها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم مىخورد) ناچاريم يكى از سه راه ذيل را انتخاب كنيم.
أ) مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقى بمانند و تمام نيازهاى فطرى و خواستههاى درونى و احساسى خود را سركوب كنند.
ب) مردان فقط داراى يك همسر قانونى باشند، ولى روابط آزاد و نامشروع جنسى را با زنانى كه بى شوهر ماندهاند، به شكل معشوقه برقرار سازند.
ج) كسانى كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنندو از نظر جسمى و مالى و اخلاقى مشكلى براى آنها ايجاد نمىشود، نيز قدرت بر اجراى كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آنها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.
حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعى كه به وجود مىآيد، با فطرت و غرائز و نيازهاى روحى و جسمى بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزهاى است كه پيروزى در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملى بشود، جنبههاى غير انسانى آن بر هيچ كس پوشيده نيست.
تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسى قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعى بايد مورد مطالعه قرار داد. آنها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مىكنند، كسانى هستند كه يك مسئله سه زاويهاى را تنها از يك زاويه نگاه مىكنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در اين باره قضاوت كنيم.
اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زنانى كه به عنوان معشوقه مورد بهره بردارى جنسى قرار مىگيرند، نه تأمين دارند و نه آيندهاى. چنان كه شخصيت آنها پايمال شده است. اينها امورى نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.
بنابراين تنها راه سوم مىماند كه هم به خواستههاى فطرى و نيازهاى غريزى زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابسامانى زندگى اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.
در پايان چند نكته را ذكر مىكنيم:
1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضى موارد يك ضرورت اجتماعى است و از احكام مسلم اسلام محسوب مىشود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگى درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمىآمد، ولى در زمان ما بايد كسانى كه مىخواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامى بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روى هوى و هوس نبايد باشد.
2 - تمايل پارهاى از مردان را به تعدد همسر نمىتوان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقى مىكند، يا گاهى بر اثر تمايلات شديد جنسى و عدم توانايى همسر اول براى برآوردن خواسته عزيزى، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مىبيند. حتى اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام مىكند. در اين گونه موارد نمىتوان منطقى بودن خواسته مرد را انكار كرد.(11)
گاهي مسئله تعدد زوج در يك خانه موجب كينه و دشمني مي شود اما اينافراد وارد است كه دشمني مي ورزند، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوبي وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعنى براى برخى كه مشكلاتى پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براى آن شرطى گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مىتواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مردانى باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پى ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومى جز موجودى كه براى لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كارى ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آنها اجازه نمىدهد.(12)
چنانچه در زمينه مطالب ذکر شده ، ابهامي وجود دارد ، يا در مورد آيات ديگر نيز با اشکال مواجه هستيد ، در نظرات مرقوم بفرمایید تا پاسخ دهم.
موفق باشيد.
1) سوره تحريم ، آيه 11- 12
2) سوره روم / 21: «خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً»
3) سوره بقره آيه 187: «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ»
4) الميزان، ج 2، ص 44 ذيل آيه فوق.
5) بقره / 30، 34 ـ 35 و 37، حجر / 28 ـ 31، طه / 115، يس / 6، طه / 121، اعراف 23 و 189، نساء / 1، زمر / 6، روم / 21، نحل / 72، شوري / 11.
6) بقره / 30.
7) يس / 6 و بقره / 34.
8) نساء / 1، اعراف / 189، زمر / 6.
-- مجموعه مقالات هم انديشى مسايل و مشكلات زنان، ج 1، ص 202.
9) سورخ نساء آيه 34
10) تفسير الميزان , ج 4, ص 215
11) تفسير نمونه، ج3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهرى، ج19، ص 357 - 361.
12) الميزان، ج4، ص 319.