پرسش:
سلام عليکم لطفا سوال زير را که در قلب يکي از دوستداران پرو پا قرص ائمه اطهارکه سالانه حداقل يکبار به مشهد و دهها بار به قم وجمکران،وصدها بار(بي اغراق)براي زيارت به امامزاده ها ميرودرا مطالعه و راهنمايي فرماييد.ان شاء الله که هردومان به مصداق آيه 32 سوره مائده جزو نجات يافتگان قرار بگيريم.انشاء الله سوال در مورد توسل بوده ؛که چرا وقتي خداوند بزرگ عظمت در اين حجم زياد آيات قرآن کريم، خودش را ارحم الراحمين و غفور و رحيم و از همه نزديک تر و شنوا تر و بيناتر و.........(له الاسماءالحسني)معرفي فرموده ؛و از همه بندگان خواسته که روزي حداقل 10مرتبه اين حقيقت را متذکر شوند و فقط او را بخوانند و از او کمک گيرند. چه لزومي به توسل و استعانت از <<من دون الله >>است . چون آن را هم از علماي زيادي پرسيدم و جواب ها را مستدل نيافتم. در زير به جواب هاي گرفته شده و رّد آنها اشاره کرده ام. اميدوارم که مطالب را بدون تعصب مطالعه کنيد ؛و کنجکاوي حقير را به لحاظ آيه 17 و 18سوره زمر قلمداد کنيد نه متاسفانه مانند بعضي به دنبال شبهه پراکنی باشم.
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان
توجه به چند نکته لازم است:
اول :اگر کسي به غير خدا ، بدون اذن و اجازه و امر خدا متوسل شود ، کارش غلط و شرک و کفر است ،زيرا کسي را مقرب درگاه خدا و واسطه شمرده که خدا او را مقرب و واسطه ندانسته ، به وساطت و شفاعت او اجازه نداده ، بندگانش را به توسل به او فرا نخوانده است . کار مشرکان از اين سنخ است . آنان بت ها و الهه هاي خود را مقربان درگاه خدا مي دانستند که با توسل به آنان مي خواستند به خدا نزديک شوند، در حالي که بت ها و الهه ها نه جايگاهي نزد خدا داشتند و نه خدا به شفاعت و توسل بدانان فراخوانده بود ، و اين قطعا شرک و کفر است :
«ما نعبدهم الا ليقربونا الي الله زلفي »(1)
دوم : اگر کسي به ديگري متوسل شود و او را شريک خدا و در عرض و هم رديف خدا بداند، نيز مشرک و کافر است، مثل مسيحيان که عيسي را خدا و يا پسر خدا و سومين خدا شمردند .اگر کسي پيامبر و امامان را شريک خدا و در عرض و همرديف خدا بداند، قطعا مانند مسيحيان مشرک و کافر است.مبارزه شديد امامان با غلو براي همين بود که کسي آنان را هم رديف و شريک خدا قرار ندهد.
سوم: اگر به کسي به اين عنوان که خدا او را دوست دارد و برگزيده خداست و خداوند محبوبيت و برگزيدگي را در قرآن و به زبان پيامبر اعلام کرده و به توسل به او فراخوانده ، متوسل شود، عين بندگي و اطاعت خداست . در عين اين که مي توانيم مستقيم با خدا مرتبط شده و به ساحتش عرض بندگي کرده و از حضرتش حاجاتمان را بطلبيم ،ولي طبيعي است که توجه به درگاه خدا با توسل به محبوب هاي خدا و مقربان درگاهش و بندگان برگزيده اش که آنان را به امامت و هدايت ما گمارده، بهتر است زيرا با توجه متوسلانه به پيامبر و امامان، به خدا اعلام مي کنيم که هم خدايي تو را گردن نهاده ايم و هم امامت و هدايتگري بندگان بر گزيده ات را . چون پذيرش نبوت و امامت پيامبر و امام ، محبوب خداست ، پس عملي که نشانگر پذيرش باشد، بهتر از عملي است که پذيرش را نشان ندهد.
وقتي پادشاهي، فردي را به ولايتعهدي معرفي کرده باشد ، به هنگام عرض ارادت به پادشاه، يا به مقام خودش متوسل مي شوي و عرض مي کني :پادشاها ، ارادتمند و مطيع شمايم و اين حاجت را دارم، يا به مقام وليعهدش متوسل شده و او را واسطه قرار مي دهي و مي گويي: پادشاها، به مقام وليعهدت چنين و چنان؛ در عرض ارادت و طلب حاجت دوم، ضمن اعتراف به پادشاهي او، به انتصابش هم اعلام پايبندي کرده و مقام وليعهدش را تاييد مي کني و اين مطلوب تر است.
اما صدا کردن خود پيامبران و امامان با توجه به اينکه عبد و محبوب خدا هستند و به اذن خدا در جهان قدرت تصرف دارند و دست خدا هستند ، هيچ مانعي ندارد . در روايات و آيات و سيره نبوي اجازه اين نوع توسل رسيده است. وقتي مي گوييم يا رسول الله ، او را به عنوان ولي خدا و بنده برگزيده خدا و محبوب خدا و...صدا مي زنيم . اگر اين موارد به ادله قوي براي ما ثابت نبود، به اين شخصيت ها متوسل نمي شديم و آنان را صدا نمي زديم.
ما به مثابه نوجواني هستيم که به رسول خدا عرض کرد : شما را بسيار دوست دارم. رسول خدا پرسيد : بيش تر از پدرت ؟ گفت آري . پرسيد : بيش تر از مادرت؟ گفت: آري . رسول خدا بعد از چند سوال ديگر پرسيد: آيا بيش از خدا؟ نوجوان قاطعانه عرض کرد : حق شما و هيچ کس ديگر نيست که انتظار داشته باشد او را بيش از خدا دوست بدارم. شما را به خاطر خدا دوست دارم. رسول خدا از جواب نوجوان بسيار شاد شد و خطاب به ياران فرمود:اين گونه باشيد ؛ خدا را به خاطر احسان و نعمت هايش دوست بداريد و مرا به خاطر دوستي خدا. (2 )
چرا اين همه به توسل سفارش مي کنيم با اين که خدا نياز به واسطه ندارد؟
خوشبختانه اسلام و شيعه، بندگان را به ارتباط مستقيم در هر نقطه و هر زمان و هر ساعت با خدا فرا خوانده و بي نيازي به واسطه براي ارتباط برقرار کردن را فرياد مي زند. دعوت به توسل هم به معناي محتاج بودن به واسطه و بستن راه ارتباط مستقيم نيست زيرا ما( که بندگان را به توسل دعوت مي کنيم) و پيامبر و امامان ؛هيچ گاه نگفته ايم و نفرموده اند که هر گاه خواستيد با خدا مرتبط شويد ، از خانه و شهر خود حرکت کنيد و به شهر و خانه ما بياييد و اجازه ملاقات با ما بگيريد و درحضور ما و به وساطت ما با خدا سخن بگوييد و...؛ در اسلام و شيعه اين گونه نيست و همچنان که خدا همه جا هست و در هر ساعت و در هر مکان و به هر زبان مي توان با خدا مرتبط شد ، پيامبر و امامان هم، چون خليفه و آيت و جلوه خدايند ، در هر زمان و در هر مکان و به هر زبان مي توانند خوانده شوند و از آنان شفاعت خواسته شود . هيچ تشريفات خاص و هزينه اي ندارد. برخلاف مسيحيت يا اديان ديگر که حتما بايد در اوقات معين به کليسا رفت و به محضر کشيش رسيد و او را به عنوان واسطه مخاطب قرار داد و حاجت را به او گفت تا به خدا بگويد يا به وساطت او به خدا گفت . اين بسيار محدود کننده و هزينه بردار است.
پس توسل شيعه به هيچ وجه محدود کننده ارتباط مستقيم با خدا و هزينه بردار و ... نيست بلکه عين ارتباط مستقيم با خدا با توسل به محبوب خداست. اما دين و مذهب و پيامبر و خدا به اين جهت بندگان را به توسل دعوت کرده تا انسان ها را متوجه دعوت کنندگان به هدايت و بندگي و دروازه هاي ورود به ساحت قرب حق و بيان کنندگان دين و... گردانند. با دعوت به توسل به پيامبر و اهل بيت ، به در خانه هدايتگران خدايي مي رويم و آنان ما را به راه رضاي خدا مي برند . از بيراهه ها باز مي دارند و ما ديگر به انسان هاي بي صلاحيت توجه پيدا نمي کنيم و دين و معارف و احکام خود را از غير اهل بيت نمي گيريم.
همچنين توسل به آن ها، ما را به اعتراف به مقام خلافت آنها بر زمين كه تصريح آيه قرآن است و مقام بلند آن ها كه از طرف خداوند عنايت شده، مي رساند.(3)
نيز به اين نكته رهنمون مي كند كه تمام اسباب و عللي كه خداوند در جهان هستي قرار داده (خواه براي امور معنوي ، واسطه هاي فيض معنوي و مادي بودن اوليا و خواه براي امور مادي، طلب شفا از دارو و درمان و پرشك و...) نشان از عظمت الهي است.
در بسياري از آيات قرآن براي تبيين حوادث عالم از لفظ جمع (ما خلق كرديم. ما قرار داديم ما چنين و چنان كرديم) استفاده مي شود ، نه از لفظ مفرد (من چنين كردم و...)
توسل يک وقت صوري و راه فريب نفس است و فرد بدون اين که به وظايف ديني اش که سبب جلب رضاي خدا و پيامبر و امامان مي شود ، عمل کند و بدون اين که خود را از حرام ها و ظلم باز دارد ، با توسل دروغين به پيامبر و اهل بيت، نجات مي طلبد . به امر هوا و هوس و شيطان عمل مي کند و براي فريب دادن خود، دقايقي هم علي علي مي کند و در روضه شرکت مي کند و اشکي تمساح مي ريزد و...؛ آري چنين علي علي گفتن هيچ دردي دوا نمي کند . پيامبر و امامان بار ها به غلط بودن اين شفاعت هشدار داده اند. شفاعت به اين معنا نيست که هر كاري مي خواهي بکن ، بعد هم با چند بار يا محمد و ياعلي گفتن کارت را درست کن . به روايات زير توجه کنيد:
هر کس نماز را بي اهميت و سبک بشمارد و به آن اهتمام نداشته باشد ، به شفاعت ما نمي رسد.(4)
هرکس مرتکب زنا (و گناهان کبيره ديگر) گردد، به شفاعت ما نمي رسد، مگر بعد از اين که درد عذاب را بچشد و و هول جهنم را ببيند(5)
مؤمني که بر خود ظلم کرده و از جاده عدالت خارج شده و به ظلم و گناه و فسق و فجور مبتلا گشته، در قيامت از کساني است که حيران بوده و نمي داند عاقبتش چه خواهد شد . البته خدا او را با دشمنان ما هم رديف نخواهد کرد . بالاخره به شفاعت ما از جهنم نجات مي يابد ...بعضي از ظالمان و گناهکاران بعد از سيصد هزار سال به شفاعت ما نايل مي گردند. (6)
بنا بر اين شفاعت عامل اميد بخش است اما اصل ايمان و عمل صالح است. اعتقاد به شفاعت پيامبر و امامان و طلب شفاعت نيز از اعتقادات و اعمالي است که بدان دعوت شده ايم.
مومن به خدا و نبوت و امامت و معاد، اصول نجات را کسب کرده ، اگر گاهي در اثر غلبه شهوت و غضب و جهالت و...گناه کند ، ناپاکي عارضي کسب کرده و با سختي مرگ و برزخ و قيامت و آتش جهنم و...پاک مي گردد .کسي که به خدا يا نبوت ويا امامت و معاد آگاهانه تسليم نمي شود ، علم دشمني با خدا برداشته و ذاتش ناپاک شده ، عمل صالح بر ذات ناپاک تاثير چنداني ندارد و با تند بادي از بين مي رود . به اين جهت مي گوييم مومن به توحيد و نبوت و معاد و امامت هر چند گناهکار باشد، از منکر و معاند نسبت به امامت ، که امر خدا و پيامبر را آگاهانه کنار گذارده ، ارجحيت دارد . به همين جهت امام در روايت بالا فرمود : خدا مؤمنان گناهکار را با دشمنان ما در يک رديف قرار نمي دهد.
اگر تعصب را کنار بگذاريم، متوجه حقيقت خواهيم گرديد . چه کنيم که تعصب عقل ها را کنار زده و چشم ها را کور کرده است.
اين که خواسته ايد يک مصداق از توسل بنويسيم، امامان يکديگر را وسيله قرار مي دادند، چنان که در دعاي عرفه امام حسين مي خوانيم :
«اللّهمّ انّا نتوجّه إليك في هذه العشيّة الّتى فرضتها و عظّمتها بمحمّد نبيّك و رسولك و خيرتك من خلقك؛
خدايا در همچون وقتى كه آن را بر من بزرگ داشتهاى، به تو توجه كرده و تو را به محمّد پيامبر و فرستاده و مهم ترين خلقت سوگند مىدهم».
اگر به دعاها و مناجات ائمه معصوم توجه نمايي ، كاملاً برايت اين موضوع روشن مي شود كه نه تنها يك روايت و دعا ، بلكه دعاهاي بسيار وارد شده است. دعاها از طرف كساني آمده كه در دعاهاي ديگر مستقيم نيز با خدا سخن گفتند.
ابو بصير مىگويد: به امام صادق (ع) گفتم :دعاى يوسف (ع) در چاه چه بود زيرا در آن اختلاف نظر داريم.
فرمود: همين كه يوسف در چاه افكنده و از زندگى خويش نااميد شد ،گفت :خدايا، بر فرض كه گناهان چهره مرا در پيشگاه تو تباه كرده و دعاى من به سوى تو نمىرسد و برآورده نمىشود، از تو به حق آن پيرمرد (يعقوب) مسئلت مىكنم كه بر ناتوانى او رحمت آورى . من و او را به يكديگر برسانى كه بىتابى او براى من و شوق من براى او را مىدانى.
ابو بصير مىگويد: آن گاه امام صادق (ع) گريست و فرمود :من عرضه مىدارم :
پروردگارا! اگر گناهان و خطاها چهره مرا در پيشگاه تو تباه كرده است و دعاى من به سوى تو نمىرسد و برآورده نمىشود ، به حق خودت كه هيچ چيز چون تو نيست، مسئلت مىكنم و به محمد (ص) كه پيامبر تو و پيامبر رحمت است ، مسئلت مىكنم. بار خدايا، بار خدايا، بار خدايا.
سپس فرمود: اين دعا را بگوييد و فراوان بخوانيد كه چه بسيار در گرفتاري هاى بزرگ، اين دعا را مىخوانم.(7)
روايت زير نيز توسل پيامبر و امام علي به يکديگر را بيان مي کند.ابن مسعود مي گويد:خدمت رسول ا لله ،امام علي را در حال رکوع و سجود ديدم که به خدا عرض مي کرد:به حق پيامبرت محمد،شيعيان گناهکار را ببخش!بعد ديدم رسول خدا هم نيايش مي کرد:خدايا !به حق علي،گناهکاران امت را بيامرز(8).
در مورد آياتي كه بيان كرديد، پاسخ روشن است. آن تقاضا اگر چه از فرزندان يعقوب بود و به نظر شما در آن زمان فاسق بودند ، اما دقت كنيد كه تقاضا پس از بيان آن ها، مورد تأييد حضرت يعقوب قرار گرفت. آيا پيامبر چيزي را تأييد مي كند كه شرك آلود است و يا گناه دارد؟!
آيه 64 سوره نساء را نيز اشاره به كار منافقان دانستيد، نمي دانيم كه اين تفسير را از كجا آورديد كه تنها اشاره به منافقان است، در حالي كه ظلم به خود در آيات ديگر براي همه گناهكاران آمده حتي در مورد آدم و حوا نيز تعبير به ظلم به خود شده است؛ اگر هم منافق باشند؛
1. آيا اگر منافقي بخواهد استغفار كند و از آن بر گردد اشكال دارد؟!
2. اين آيه اشاره به استغفار از خدا دارد.آيا اين هم عمل منافقانه است كه گفته ايد اينان مربوط به منافقان است؟!
3. در كنار استفغار از خدا، استغفار از پيامبر را ذكر كرده، آيا بودن اين دو كنار هم ، يعني يكي باطل ، يكي درست؟!
4. آيه نگفته آن ها از پيامبر طلب كنند، بلكه فرمود: پيامبر براي آنها طلب استفغار كند؛ آيا پيامبر عمل كار شرك آلود مي كند؟!
5. بعد از كار اين ها در استغفار و طلب استغفار پيامبر براي آن ها، خدا مهر تأييد مي زند.
گفته ايد ، تنها دو آيه(اگر چه بهآيات ديگر هم تمسك مي شود) اما با صرف نظر از اين موضوع تقابل قرار دادن اين موضوع با شرك، درست نيست؛ زيرا اولاً در مقابل شرك، ايمان قرار مي گيرد . اگر آيات توسل را هم جزئي از ايمان بدانيم ، تنها يك موضوع از موضوعات بسيار در ايمان است ؛ بنابراين بايد تعداد آيات شرك در مقابل ايمان مورد مقايسه قرار گيرد. مگر اين كه بگوييد آيات شرك فقط در تقابل با توسل است !
ثانياً اگر چيزي در قرآن تنها يك بار آمده باشد (مانندآيه خمس) نبايد زياد به آن اعتنا و توجه داشت؟!
آيا چنين چيزي را مي پذيريد؟
كم بودن آيه يا زياد بودن آيه در موضوعي بايد ما را نسبت به ايمان و اعتقاد به آن دچار ترديد و تزلزل كند؟!
اميدواريم با توضيحات ارائه شده ، به پاسخ خود به طور كامل دست يافته باشيد، اما چنانچه نياز به توضيح بيشتر و يا سوالي ديگر داشتيد، مجدداً با ما ارتباط برقرار كنيد ، اما توصيه مي كنيم كه پيش از آن نيز خودتان با دقت به مطالب نگاه كنيد.
موفق باشيد.
1.زمر(39)،آيه 3.1.
2.ارشادالقلوب ، ديلمي ، ج1،ص162.2.
3.کافي،ج1،ص90.3.
4.جامع احاديث شيعه،ج4،ص68.4.
5.کافي،ج5،ص469.5.
6.معاني الاخبار،ص288-6.
7.روضه الواعظين-ترجمه مهدوى دامغانى، ص 525.
8. بحارالأنوار ،ج 36 ،ص 74.