سلام
من ...؟
بنام خدا
بگذریم
نمی دانم این چیزایی که می نویسم رو تحت چه عنوانی باید می نوشتم ... خلاصه جای خالی گیر اوردم و نوشتم
اگه بی ربط بود ببخشید
...........................................................
همین چند لحظه پیش یه ایه از قران دیدم ... نوشته بود به راستی انسان در سختی آفریده شده است...
هرچی فکر کردم ... شکر خدا تا الان سختی ای نبوده
نه اینکه نباشه هااااا
مسایل و شرایط این دنیا و ... د اگه بخام بنالم ... از نفیرم مرد و زن نالیده اند .... اینا همه به کنار ....
امدم از خدا گلگی کنم
بگم آخه مگه می شه خدایی مثل تو باشه و انسان سختش بیاد ؟
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم ... چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی ...
خلاصه ... خدا ... تو که نمی ری ... همیشه بودی و هستی ... این من نادان هستم که رفته ام و نمیام ... شاید یادت بیافتم ... حتی اگرم رفته باشم یاد تو ... نهایت ارامشه
خلاصه خدا ... نمی دانم این آیه رو برای چی گفتی ... قبل و بعد و منظورت چی بوده
اما من انسان ... اینجا حتی ... منظور دنیا ... خیلی خوشم ...
بعضی وقتا شاید اشکم در میاد برای غم تنهایی خدا ...
او همیشه هست ... ... نمی دانم برای چی منو خلق کرده ... شاید برا اینکه تنها نباشه ... بمیرم برات خدا که تنهات گذاشتیم حتی
خلاصه ... این دنیا و آن دنیا که سختی ای نیست ...
من به این ایه اعتقاد ندارم یعنی اگه یاد خدا مایه ارامشه ... سختی مختی ای نیست در کل ...
البته اینکه میگم اعتقاد ندارم ... به این معنی نیست که کافرم بش
عقل محدود من آنتن نمی ده که یعنی چی این سختی ...
اگه شما معنیشو می دونید بگید و منو قانع کنید ...
کلا دارم می گم سختی ای نیست در کل ...
هیییییییییییییییییییییییییی .... ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی ؟ یک بار چیزایی که نوشتم رو خواندم ...
یک ساعته دارم می گم سختی ای نیست ...
باید از اول جور دیگری می نوشتم ... بگم وجود خدا اند لذت و آرامشه ... یک نفس عمیق و راحت روح و روان ... ایول ... سعادتمندترین موجود ابدی هستم ... خدایا شکرت