الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ، کن لولیّک الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، فی هذه السّاعة و فی کلّ ساعة، ولیّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا، حتّى تسکنه أرضک طوعا و تمتّعه فیها طویلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک.
ماجرای سنگین عاشورا، به حسب ظاهر در مثل دیروز به پایان رسیده است و خدا روزیِ دوستان حضرت کرده است که، قلوبشان آرام آرام در محرم مهیا و آماده شده تا دیروز به اوج مصیبت و درک حادث عاشورا رسیده است. سؤالی که قابل طرح است و باید روی آن تأمل صورت بگیرد و جای دقت دارد، برای انسانی که مثل عاشورا را پشت سر گذاشته است و مهمان سفره امام حسین (علیه السلام) گردیده است و به او توفیق دادهاند که این دو صحنه را خوب فهمیده؛
یکی سیدالشهدا (علیه السلام) است که دستشان را از ورای تاریخ به سوی یکایک ما دراز کردند و ما را به سوی خدا دعوت کردند، «و بذل محجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضَّلاله»[1] استنصار کردند و از تک تک ما کمک خواستند
دوم دشمن است که به بدترین شکل ولی خدا و امام را هتک کرده است و شنیدهایم از قتلها، غارتها، اسارتها و ...؛ این است که ما در قبال این دعوت امام حسین (علیه السلام) چه تکلیفی داریم و در قبال این تجاوزی که دشمن به حریم حق و حریم اولیاء الهی کرده است، چه وظیفهای متوجه ما میباشد؟ آیا واقعاً اصلاً ما تکلیفی در مقابل این حادثه داریم و بعد از این که با خبر شدیم که چه اتفاقی افتاده است، چه تکلیفی برای ما هست؟ اساسا آیا دعوتی از امام حسین به سوی ما هست یا دعوتی نیست؟
ممکن است تصور شود، این تعابیری که گاهی گفته میشود و به خصوص در ادبیات بصورت نظم و شعر هم درآمده، اینها مجاز و کنایه گویی و امثال اینهاست و یا بزرگ نمایی حادثه است؛ که حضرت همه را به یاری طلبیدهاند و همه ما را دعوت کردهاند، ولی حقیقت این است که سفره سید الشهدا (علیه السلام) هنوز گسترده است و واقعاً همه ما را به استنصار یاری میطلبند و به تعبیر بهتر تک تک ما را دعوت میکنند سر سفره خودشان و میخواهند از همه ما مهمانی بکنند. آن دعوتی که حضرت قبل از عاشورا، حتی بدنبال برخی افراد رفتند، یک منزلت خاصش مربوط به همان اصحاب بود، ولی واقعاً این دعوت از رب به نحوی گسترده است که شامل دیگران نیز میشود و یکایک ما را دعوت میکنند.
این را مکرر عرض کردهایم که وجود مقدس معصومین (علیهم السلام) آنقدر وسعت وجودی دارند که ناظر به تک تک ما هستند و اینطور نیست که توجه شان به دیگران موجب غفلتشان از دوستان و شیعیان شود. بلکه تک تک دوستان و شیعیانشان را مورد توجه و نظر دارند بگونهای که اگر این به تنهایی هم میبود، بیش از این ظرفیت توجه نداشت؛ اینگونه توجه دارند. آنها به تعبیر روایات و آیات قرآن شاهد بر ما هستند، فرمود وقتی زیارت میکنید سید الشهدا (علیه السلام) را و سلام میدهید، او در عرش حاضر و ناظر است و جواب شما را میدهد، هر چند تعداد زیارت کنندگان در یک لحظه به میلیونها نفر در اطراف عالم هم برسد ولی آن وجود به حدی عظیم و رفیع است که همه را مورد توجه قرار میدهد و هیچ یک مانع از توجه به دیگری نیست. همه ما منظور نظر هستیم.
به گمانم در روز عاشورا وجود مقدس سید الشهدا (علیه السلام) همه ما را و تک تک دوستانشان در طول تاریخ را میدیدند و میخواستند تک تک آنها را هدایت کنند و انوار هدایتشان متوجه تک تک دوستانشان از جمله ما بوده است و هیچ جای تعجب هم نیست، خورشید را دیدهاید که قرنهاست میتابد و وقتی میخواهد بتابد، اینگونه نیست که از کسی کم کند تا به دیگری بدهد. این بخاطر محدودیت ماست که وقتی میخواهیم به کسی توجه کنیم باید از دیگری روی برگردانیم و اعراض کنیم ولی در باب اولیاء خدا اینگونه نیست، آنها در عین اینکه متوجه به دیگران هستند، ما را نیز مورد توجه دارند و اینطور نیست که ما از علم آنها محجوب و پوشیده باشیم.
در نقل هست، امام وقتی به امامت میرسد، عمودی از نور در اختیارش است که در آن عالم را میبیند. باز در روایات هست، شیعیان ما، پیش ما، نامشان ثبت شده است؛ حتی گاهی در نقل دارد که شخصی آمد نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) و چنین و چنان اظهار محبت و وفاداری کرد. حضرت فرمودند، من تو را بین دوستانم نمیبینم، اصرار کرد ولی حضرت فرمودند نام تو نیست و همین گونه هم شد و او بعداً در صف دشمنان حضرت قرار گرفت. بنابراین تک تک ما، اسممان نزد ائمه معصومین ثبت شده است. و وجود مقدس سید الشهداء (علیه السلام) در روز عاشورا متوجه تک تک ما بودهاند و این استنصاری که داشتند، در آن همه ما را میدیدند.
در صفین امیرالمؤمنین به مالک اشتر فرمودند که فرق شمشیر زدن من و تو این است که تو از دم درو میکنی و من نسلها ی بعد از او را میبینم، اگر یک مؤمن در نسلش باشد، او را رد میکنم. تا این حد امام (علیه السلام) بصیر است و میبیند.
بنابراین اینطور نیست که ما از دعوت حضرت دور بودیم، حضرت خون خود را اگر دادند برای این بوده است که دستگیری از بندگان خدا بکند و برساند و هدایت کند؛ این شامل ما نیز میشود، واقعاً حضرت ناظر به ما بوده و تک تک ما را صدا کرده است. سفره حضرت پهن است و اگر اجابت کنیم، از همه ما دستگیری میشود، نه فقط از خوبان بلکه حتی ازکسانی که به حسب ظاهر همراه نیستند ، اگر رو بیاورند، دستگیری خواهد شد. اگر حتی مثل حر در جبهه ابن زیاد هم باشند اگر به حضرت رو بیاورند و این دعوت حضرت را بشنوند، دعوت حضرت آنها را نجات خواهد داد؛ و واقعاً در روز عاشورا وقتی حضرت استنصار میکردند، همه آنهایی که در جبهه ابن زیاد بودند خیلی کارشان سخت شده بود، بخاطر اینکه تا بعدازظهر در اردوگاه دشمن بودند و خون اولیاء و اصحاب ریخته شده بود، بنابراین اگر کسی سیاهی لشگر هم باشد در این صحنه ولو اینکه یک تیر هم نیانداخته باشد، کارش خیلی سخت است؛ اما در عین حال اگر میآمدند سوی حضرت، حضرت تک تکشان را دعوت میکرد و اگر آمده بودند نجات پیدا میکردند.
دعوت حضرت نسبت به همه اینچنین است. تک تک ما را حضرت دعوت کردند و واقعاً ناظر به همه ما بوند و قصد ابوّت و پدری ما و پرورش دادن یکایک ما را در دامانشان داشتند. اگر انسان نگاهش به معصوم قدری گسترده و وسیع شود و عظمت و وسعت او را ببیند، محبت معصوم، لطف معصوم و عنایت او را درک کند، آنوقت سؤال این است که تکلیف ما در قبال این محبت چیست؟
اگر فرض کنید ما در روز عاشورا مخاطب حضرت بودیم، چه تکلیفی در مقابل این دعوت پیدا میکردیم و اکنون چه تکلیفی داریم؟
اگر انسان این احساس درونش ایجاد شد که واقعاً ما نیز مخاطبیم، ما هم مورد توجه حضرت هستیم و شخص ما را دارد شخصا خود حضرت صدا میزند؛ تکلیفی که در مقابل دعوت حضرت، لطف حضرت، عنایت حضرت، محبتی که ایشان کردهاند و خونی که دادند برای هدایت ما چیست؟
گاهی درک های محدود ما کار را قدری مشکل میکند. میگوییم یک انسان بوده است خونی داده در مقابل کل عالم؛ ولی این خونی که این انسان داده، عظمتش به اندازه همه عالم بوده است و برای تک تک ما حضرت تحمل مصیبت کردهاند، ظرف مصیبت حضرت اینچنین است.
ملاحظه فرمودید، وقتی یک مؤمن در مصیبت سید الشهدا (علیه السلام) عزادار میشود و قلبش متحول و محزون میشود؛ بخصوص اگر این حزن طولانی مدت ،دوام پیدا کند، جسمش تحت تأثیر قرار میگیرد، تغییر رنگ میدهد، جسمش لاغر میشود و اگر دقت کنید تک تک سلولهای بدنش تحت تأثیر حالت روی مؤمن قرار میگیرد و این بخاطر وسعت روحی امام است که مصیبتش همه اینها را تحت تأثیر قرار میدهد. واقعاً وسعت مصیبت سید الشهدا (علیه السلام) بگونهای است که میتواند، تک تک مؤمنین را به شرط اینکه توجه پیدا کنند، سالک الی الله کند.
اکنون سؤال این است که در مقابل این دعوت عام و وسیع، چه تکلیفی متوجه ما میباشد؟
در مقابل جنایتی که دشمن کرده وظیفه ما چیست؟ وقعاً باری روی دوش ما هست یا اصلاً وظیفهای نداریم؟ واگر هست تکلیف چیست؟ آیا باید وارد میدان بشویم و درگیر شویم یا کار دیگری باید انجام بدهیم؟
من گمان می کنم زیارت عاشورا که به ما گفته شده است، بعد از عاشورا هر روز بخوانید، به نحوی بیان این تکلیف ما در آنجا هست. یکی از مطالبی که در زیارت عاشورا هست که هر روز باید آن را بخوانیم و توجه کنیم تجدیدش نماییم، بیان تکلیف ماست در مقابل دعوت سید الشهدا، عظمت و مصیبتی که حضرت تحمل کردند برای هدایت ما، همچنین در مقابل سنگینی کار دشمن.
من یک مرور بسیار کوتاه بر واقعه عاشورا و زیارت عاشورا داشته باشم، از همین زاویه پیداست، این زیارت با سلام بر سیدالشهدا علیه السلام به عنوان اباعبدالله، به عنوان کسی که واقعاً پدری برای همه بندگان خدا کرده و پدر معنوی همه عبادالله است و ارواح همه بندگان خدا مهمان ابوّت این امام بزرگوار است و به تعبیری همه پرورده دامان محبت او و پدری او و اشفاق او هستند. نسبت به همه توجه و محبت پدری داشته است؛ و این محبت به حدی گسترده است که اینطور نیست که اگر محبت به یکی داشته باشد محبتش به دیگری کم بشود. هر چه بر فرزندان معنوی او و عبدالله اضافه میشود، بر وسعت صلوات خدا و انعام او بر ایشان اضافه میشود، لازم نیست همان نعمتها را بین همه تقسیم کنند تا از کسی کم بشود. روزی هر مؤمنی و هر بندهای در قلب سید الشهداست و مختص به خود اوست. بنابراین این اوّلین توجهی است که ما باید نسبت به حضرت داشته باشم، که او برای عبادالله جنبه پدری و محبت دارد و اگر کسی بخواهد جزء بندگان الهی باشد و به مقام قرب برسد، با ابوّت ایشان است که انسان به آن مقام میرسد. این یک توجه است که باید در انسان ایجاد شود و توجهات دیگری که در زیارت عاشورا وجود دارد.
این انسانی است که گرچه خود ابوعبدالله است و ابوّت نسبت به همه عباد دارد و ریشه هدایت و بندگی همه خوبها در محبت امام حسین (علیه السلام) هست، این شخصیت بزرگ فرزند حقیقی و ظاهری و معنوی وجود مقدس رسول الله (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فاطمه زهرا (علیها السلام) است. همانطور که فرزندان یک شخص از طریق پدرشان مرتبط میشوند با آباءشان، شاید این بیان نورانی این مطلب را میخواهد به ما بفهماند که طریق ارتباط حقیقی ما و فرزندی ما نسبت به وجود مقدس رسول الله و امیرالمؤمین و فاطمه زهرا (علیهم السلام)، اگر فرمودند «انا و علی ابوا هذه الائمه»[2] از طریق وجود مقدس سید الشهدا است. اگر کسی بخواهد از وجود مقدس و ابوّت رسول خدا و عنایات او برخوردار شود، راهش این است که ارتباط با سید الشهدا برقرار بکند و به تعبیری کسی که در سلک پیروان سید الشهدا درآمد، نه فقط از عنایات و ابوّت و پدری سید الشهدا نسبت به خود برخوردار میشود، بلکه این طریق برخورداری از عنایات رسول خدا و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (علیهم السلام) است. بلکه بالاتر، این انسان که ما را دعوت کرده است در روز عاشورا، ثارلله و خونی است متعلق به خدای متعال، این خونی که ریخته شده؛ و نه فقط خون او که خود او ثار الله است، این تعبیر دقیق تر است.
دیدهاید در ترجمه ثارالله یکی از معانی که گفته شده این است؛ گفتهاند در ادبیات عرب، اگر خون کسی ریخته شود، آن کسی که ولی دم است و حق قصاص دارد و در واقع خونی که متعلق به او بوده ریخته اند و در واقع حق او را از بین برده اند، این خون را به او نسبت میدهند. 2 معنا دارد: یکی این که ولی این دم اوست آن کسی که صاحب این خون هتک شده اوست و دوم اینکه اوست منتقم این خون ریخته شده. در باب ثار الله درباره سید الشهدا نیز همین را گفتهاند که معنای اینکه خون خداست، این است که این خونی که ریخته شده در واقع صاحب و ولیاش خود خداست، نه کس دیگر و همه در طول خدا هستند، حتی اگر نبی اعظم هم صاحب این خون هستند این در طول خدای متعال است و بنابراین این خونی است که منتقمش خداست و خدا در صدد آن است که جبران شود و خداست که در خونخواهی سید الشهدا علیه السلام تمام دودمان ابلیس و اولیاء طاغوت را به باد میدهد. خونی که خونخواهش خدا شد، اینگونه میشود.
به جز اینها، شاید معانی لطیف تری هم داشته باشد، چون این بیان این نیست که خون سید الشهدا خون خداست، که بگوییم این همان معنای عرف عرب هست که خون را به شخصی نسبت می دهند که ولی آن خون است. عبارت این است: «السلام علیک یا ثار الله»[3] معنا از این دقیق تر هم هست. بنابراین آن تکالیفی که ما داریم نسبت به سید الشهدا (علیه السلام) اوّل این توجهها و معرفتهاست؛ که این آدمی که روز عاشورا دارد صدا میزند و دستش را دراز کرده سوی همه ما و میخواهد ما کمکش کنیم، استنصار کنیم و به تعبیری میخواهد شفاعت کند و دست ما را بگیرد و هدایت کند، این چه انسانی است. او کسی است که ابوعبدالله است، حلقه اتصال ما با رسول خدا و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (علیهم السلام) است. دم و خون خداست ثارالهی است، که اگر کسی تحت حمایت او قرار گرفت و انوار او و حرارت محتبش در وجود انسان جاری شد، این خون الهی است که در رگ و وجود انسان جاری میشود.
عرض کردم، پیداست، مقصود از این معانی، معانی شرک آلود و حلول و امثال اینها نیست ولی یک مرتبهای از ارتباط که با سیدالشهدا برقرار شد، ارتباط خاصی با خدا برقرار میشود. شاید این عبارات ناظر به این معناست.
و بعد اینکه این انسان «وتر موتور» (زیارت عاشورا) است. یک معنایش این است که او کسی است که تنها شده، غریب مانده، دستگاه شیطان و بنی امیه به گونهای نقشه کشیدند که او را تنهای تنها کردند. این ندای استنصار، صدای آدمی است که روز عاشورا تنها مانده بود، میفرمود: «هل من ناصر ینصرنی؟ هل من موحِّد یخاف الله فینا؟ هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله»[4] واقعاً «وتر موتور» بود. این ندای کسی است که در رسیدن به هدف خود و در دعوتش تنها مانده و دشمن او را تنها کرده است. این یک توجه خوبی است.
گاهی کسی استنصار میکند که، هزاران یاور دارد، انسان احساس میکند که دیگر تنها نیست وضرورتی ندارد؛ ولی اگر انسان احساس کرد، آن کسی که استنصار میکند تنهای تنهاست، غریب مانده و دشمن او را تنها در محاصره قرار داده است، انسان جور دیگری جواب میدهد.
توجه دیگری که در همین «وتر موتور» باید ایجاد شود، که به گمان من توجه لطیف تر و دقیق تری است، گفته اند «وتر موتور» یعنی دردانه خدا. این آدمی که شما را صدا میزند، خیال نکنید از سر غربت و عجز است، این آدمی است که دردانه خداست، هر چیزی که خدا دارد از برای اوست، «متوکل علی الله» است، تکیهاش به خداست؛ زمانی که یک چنین آدمی دارد شما را صدا میزند، خیلی فرق می کند.
البته آن نگاه اوّل نیز اگر لطیف باشد، در انسان احساس غربت امام حسین (علیه السلام) و مظلومیت اهل بیت را زنده میکند و این غیر از احساس ترحم است و این نکته بسیار مهمی است که برخی بدان تنبه دادهاند. گفتهاند ما در رسای سید الشهدا نباید به ورطه ترحم بیافتیم، بین اینها یک مرز بسیار لطیفی است که حتی گاهی آن نخبگانی هم که در نظم و یا حتی نثر خواسته اند مظلومیت سید الشهدا و اهل بیت (علیهم السلام) را بیان کنند، مبتلا شدهاند به ورطه ترحم که العیاذ بالله از آن حقارت و کوچکی استنباط میشود، این به هیچ وجه قابل قبول نیست. تفاوت است بین مظلومیت و ذلیل بودن و حقارت، ما نباید بیانمان از مظلومیت آنها به ذلّت و حقارت بکشد. مرز اینها خیلی لطیف است.
تنهایی حضرت، در انسان ایجاد حس غربت و مظلومیت میکند، این توجه، توجه خوبی است، ولی توجه دوم لطیفتر است. آن کسی که صدا میزند به هیچکدام از ما نیازمند نیست. اگر امیرالمؤمنین (علیه السلام) خطبه میخواند و مردم زمان خود را به یاری میطلبید، این ناشی از ضعف حضرت و تنهایی حضرت نبود، هیچ نیازی به مردم نداشت، او کسی است که به تعبیر وجود مقدس خودشان در نهج البلاغه نقل میکنند (در زیارت غدیریه نیز این تعبیر آمده است): لَا تَزِیدُنِی کَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِی عِزَّةً، وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّی وَحْشَة
فرمود تفرق مردم مرا به وحشت نمیاندازد و تجمعشان بر عزت من اضافه نمیکند. «ولوا سلمنی الناس جمیعاً لم اکن متضرعاً» اگر همه مردم مرا تسلیم کنند، من به عجز و زاری نمیافتم، چرا؟ چون «اعتصمت بالله فعززت» کسی که با اعتصام به خدا به عزت رسید، دیگر آمد و شد مردم چیزی از او کم و به او اضافه نمیکند. [5]
شاید این توجهی که ما باید پیدا بکنیم به سید الشهدا در «وتر موتور» یک معنایش این است، باید توجه کنیم این انسان، انسانی است که در مقام بندگی خدا یگانه است و لذا همه توجه خدای متعال به سمت اوست و از طریق توجه به او به دیگران توجه میکند. طریق توجه خدای متعال به همه است، بنابراین هر کس میخواهد به خدا متوجه بشود و خدا به او توجه کند، باید به این انسان توجه کند. در واقع به تعبیر دیگر این منادی خداست که دارد صدا میزند «هل من ناصر ینصرنی» در واقع استنصار یک چنین انسانی است. او بی نیاز بی نیاز است لکن حقیقتاً استنصار میکند.
این استنصار معنایش چیست؟ عنایت دارید، معنای آن عوض میشود. معنایش آن است که، من خیلی شما را دوست دارم و دلم برای تک تک شما میسوزد و از جهنمی شدن شما رنج میبرم، مرا کمک کنید، به من دست بدهید تا دستتان را بگیرم و نجاتتان بدهم. من دوست دارم، رحمت، نعمت و صلواتی که به من رسیده را به شما برسانم، قلوبتان را به من متوجه کنید تا من قلوبتان را هدایت کنم.
البته یاری رسانی به کسی که واقعاً ضعیف است و از ما کمک میخواهد محبت الهی است در قلوب به خصوص مؤمنین، واقعاً قلب ما منفعل و متحول میشود و دوست داریم به او کمک بکنیم.
مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ.[6]
این البته چیز خوبی است و از عنایات خداست و در قلب ماست که ما وقتی صدای غربت یک مظلوم را میشنویم، حقیقتاً قلوب ما تحریک میشودو بعد همین موجب میشود او را کمک میکنیم و کسی که متحول نشود در مقابل ندای یک مظلوم «فلیس بمسلم» ولی در باب سید الشهدا، همین است، یعنی هم اینکه حضرت مظلومند و این «وتر موتور» بیان اوج مظلومیت است.
از طرف دیگر بیانگر این است که این انسان منادی خداست، او تکیه به خدا دارد و او بنده یگانه خداست و هر چه خدا دارد، به او داده و همه عباد الله از طریق او باید برسند.
اگر کسی میخواهد صلوات خدا بر رسول الله (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (علیها السلام) شاملش بشود، باید به طرف این انسان بیاید. این یک احساس جدیدی است که نسبت به امام حسین پیدا میشود، احساس عظمت، استغنا و در عین حال احساس محبت سنگین، یعنی انسانی که یگانه است و محبوب است و هیچ نیازی به کسی ندارد، چطور از سر محبت و اشفاق ما را صدا زده است، اگر این احساس پیدا شد در دعوت او «هل من ناصر ینصرنی» اوج محبت و مهربانی حضرت را نسبت به ما و عطوفت را میبیند در نگاه اوّل اوج مظلومیت و غربت را میبیند و به نوعی معطوف به او شده و قلب او نورانی میشود. در نگاه دوم وجه دیگری از دعوت حضرت پیدا میشود و این هر دو احساس لازم است و هر دو هم واقعاً هست.
بنابراین اوّلین وظیفه ما این است که اگر کسی دیروز را پشت سر گذاشته و غربت سید الشهدا، محبت سیدالشهدا و دعوت سیدالشهدا را شنیده، با قلب خودش احساس کرده که او را صدا میزنند، اول کاری که باید بکند این است که ببیند، این آدمی که او را صدا می زند، کیست و برای چه صدا میزند؟ او کسی است که این صفات را داراست الخ.
این توجه در اجابت ما اثرگزار است و بعد از اینکه این توجه پیدا شد، قدم اول این است که رابطه ما با این انسان باید رابطه «سِلم» باشد. دیدید برای سلام معانی متعددی برایش گفته اند، برخی گفته اند؛ «السلام علیک» یعنی ما سلام الهی را برای اولیاء خدا می خواهیم، حتی به مومن که سلام می کنیم، معنایش همین است، یعنی سلام خدا بر تو باد، به یک تعبیری نوعی دعاست، یعنی درخواست میکنیم که خدا سلام خود را بر او نازل کند و او را زیر پوشش این نام بزرگ کند.
سلام یکی از اسماء الهی است که تمام سلم و سلامتی که در این عالم هست، سلامت های ظاهری وباطنی، همه بر میگردد به این اسم الهی،
یک وقت به صدیقه طاهر سلام الله علیها گفتند، جبرئیل آمده سلام الهی را به شما برساند. حضرت فرمودند: «اَنْتَ السَّلامُ وَ مِنْکَ السَّلامُ وَ اِلَیْکَ السَّلامُ.»[7] هیچ سلام و سلامتی در عالم نیست الا اینکه از ناحیه پروردگار عالم است. کسی در سلم و سلامت و امنیت نیست، الا اینکه این شعاع اسم الهی او را گرفته است.
پس به یک معنا به ولی خود عرضه می داریم که من سلام خدا را برای شما می خواهم. معنای دیگری هم وجود دارد که به نوعی فرع معنای نخست است که شما از ناحیه من در سلم و سلامت هستید و سوء و بدی متوجه شما نیست. انسانی که از بندگی خدا خارج می شود، گویی از سلام نسبت به ولی خدا خارج شده است.
اینها مجموع توجهاتی است که باید نسبت به این منادی حق، طریق الی الله، طریق رشد ما و اتصال ما به نبی اکرم و امیرالمومنین و فاطمه زهرا (علیهم السلام)، خون الهی در اندام همه عوالم؛ حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) داشت.
[1] مفاتیح الجنان/ زیارت اربعین
[2] علل الشرائع، ج1، ص: 128
[3] مفاتیح الجنان/ زیارت عاشورا
[4] لهوف، ص 116
[5] ابن مشهدى، محمد بن جعفر، المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص268
[6] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج2 ؛ ص164
[7] مفاتیح الجنان/ تعقیبات نماز صبح
برگرفته شده از hadimag.com