در منابع اسلامی مطلبی به نام مذاكره امام حسین (ع) با عمر بن سعد به معنای امروزی نیامده است، بلكه در منابع "دعوت" آمده است. ابن اعثم كوفی نقل میكند كه امام حسین(ع) ابن سعد را خواست شبانه بین دو اردو ملاقات كردند و امام حسین (ع) به ابن سعد نهیب زد: "وای بر تو" یا به عبارتی «ویحك» كه كلمه ترحم و دلسوزی در مقابل «ویل» است و فرمودند: «ای پسر سعد آیا از خداوندی كه بازگشت تو به سوی اوست نمیترسی كه میخواهی با من بجنگی؟ در حالی كه میدانی من پسر كیستم. اینان را رها كن و به من بپیوند من تو را به درگاه خداوند نزدیك میكنم». ابن سعد بهانه آورد و امام بهانههای او را جواب دادند، ولی ابن سعد بازگشت و امام حسین (ع) او را نفرین كرد. (ابن اعثم كوفی، الفتوح، ج ۲، ص ۱۴۷).
طبری هم همین ملاقات را نقل میكند و اضافه میكند كه بعد از این ملاقات شایعاتی شد، از جمله اینكه امام حسین پیشنهاد كرد یا اجازه بدهید به جایی كه آمدهام بروم یا به یكی از مرزها بروم یا دست در دست یزید بگذارم. اما طبری برای رد این شایعات بلافاصله از عقبة بن سمان یكی از بازماندگان كربلا نقل میكند كه من از مدینه یا كربلا و شهادت امام حسین (ع) با او بودم، «به الله قسم كه این چیزهایی كه مردم میگویند و گمان میكنند درخواست نكرد.» (طبری، ج ۳، ص ۳۱۲)
در ارشاد شیخ مفید هم این ملاقات نقل شده، ولی هیچ چیز از متن ملاقات را ذكر نكرده، بلكه نامه عمر بن سعد به عبیدالله را آورده كه به احتمال زیاد عمر بن سعد به دنبال ترك مخاصمه بوده است (شیخ مفید، ارشاد، ج ۲، ص ۸۷)
*** پاسخ به شبهه دست دادن امام حسین (ع) با ابن سعد
در هیچیك از منابع سخنی از دست دادن ذكر نشده، بلكه برعكس سخنی از دست ندادن است كه كنایه از بیعت نكردن یا تسلیم نشدن است. قیس بن اشعث به امام پیشنهاد سازش با ابن زیاد را داد. امام در پاسخ فرمودند: «به خدا قسم هرگز دست ذلیلانه به شما نخواهم داد و مانند بردگان فرار هم نخواهم كرد» (شیخ مفید، همان، ص ۹۷)
روز نهم كه پیام ابن زیاد به ابن سعد رسید كه یا جنگ یا تسلیم حسین، ابن سعد پیام ابن زیاد را تسلیم امام حسین (ع) كرد. حضرت در پاسخ فرمودند: «آیا حكم پسر زنازاده را گردن بنهم. به خداوند سوگند كه چنین نخواهم كرد. مرگ از تسلیم شدن برای من راحتتر و شیرینتر است.» (ابن قتیبه دینوری، الامام والسیاسه، ج ۲، ص ۱۱) روز عاشورا هم حضرت آن خطبه بالابلند را رو در روی سپاه ابن زیاد خواند كه یك جملهی آن این بود: »الا انّ دعی بن دعی قد ركزنی بین السلیة و الذّله و هیهات مناالذله» (ابن شعبه حرانی، تحفالعقول، ص ۲۴۴)